Artwork

محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
Player FM - برنامه پادکست
با برنامه Player FM !

Ganje Hozour audio Program #909

 
اشتراک گذاری
 

Manage episode 323037005 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۰۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۰ تاریخ اجرا: ۱۶ مارس ۲۰۲۲ - ۲۶ اسفند.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۰۹ بر روی این لینک کلیک کنیدPDF متن نوشته شده برنامه با فرمت - نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت- نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsگرچه به زیرِ دلقی(۱)، شاهی و کیقبادیورچه ز چشم دوری، در جان و سینه یادیگرچه به نقش پستی، بر آسمان شدستیقِندیلِ(۲) آسمانی، نُه چرخ را عمادیبستی تو هستِ ما را، بر نیستیِّ مطلقبستی مرادِ ما را بر شرطِ بی‌مرادیتا هیچ سست پایی(۳)، در کویِ تو نیایدپیشِ تو شیر آید، شیری و شیرزادیسر را نهد به بیرون، بی‌سر برِ تو آیدتا بشنود ز گردون بی‌گوش، یا عبادی(۴)یک ماهه راه را تو، بگذر برو به روزیزیرا که چون سلیمان بر بارگیرِ(۵) بادیدینار و زر چه باشد؟ انبارِ جان بیاورجان ده، دِرَم رها کن، گر عاشقِ جوادی(۶)حاجت نیاید ای جان، در راهِ تو قلاوُز(۷)چون نور و ماهتاب است این مُهتَدی(۸) و هادیمه نور و تابِ خود را از جا به جا کشاندچون اشترِ عرب را از جا به جای، حادی(۹)از صد هزار تُربه(۱۰) بشناخت جانِ مجنونچون بوی گور لیلی، برداشت در مُنادیچون مه پیِ فَزایِش، غمگین مشو ز کاهِشزیرا ز بعدِ کاهش، چون مه در اِزدیادیهر لحظه دسته دسته، ریحان به پیشَت آیدرُسته ز دست‌رنجت، وز خوب اعتقادیتَشنیع(۱۱) بر سلیمان، آری که گم شدم منگم شو چو هدهد ار تو دربندِ اِفتقادی(۱۲)یٰا صٰاحِبَیَّ هٰذا دیبٰاجَةُ الرَّشٰادِالصُّبْحُ قَدْ تَجَلّی حُولُوا عَنِ الرُّقاٰدِای یار من، این سرآغاز رهایی است، صبح دمید، از خواب برخیزید.الشَّمْسُ قَدْ تَلٰالٰا مِنْ غَیْرِ اِحْتَجٰابٍوَالنَّصْرُ قَدْ تَوٰالیٰ مِنْ غَیْرِ اِجْتِهٰادِخورشید بدون حجاب درخشان شده است، پیروزی بدون تلاش و کوشش پیاپی شده است.اَلرُّوحُ فی الْمَطٰارِ وَ الکَأسُ فی الدَّوٰارِوَالهَمُّ فی الفِرٰارِ و السُّکْرُ فی امْتِدٰادِجان در پرواز است و جام‌های شراب در گردش، غم و اندوه در گریز و سرمستی در تداوم است.(۱) دلق: خرقه، جامهٔ درویشی(۲) قِندیل: چراغ آویز، مجازاً خورشید و ماه(۳) سست پا: ناتوان، عاجز، زمین‌گیر(۴) یا عبادی: اشاره به آیاتی است که خطاب به بندگان مؤمن است. مانند سورهٔ زمر(۳۹)، آیهٔ ۵۳(۵) بارگیر: اسب، مَرکب(۶) جواد: بخشنده، جوانمرد، از صفات خداوند(۷) قلاوُز: راهنما، رهبر(۸) مُهتَدی: هدایت شده(۹) حادی: کسی که بر شتران آواز خواند که سریع‌تر راه بروند.(۱۰) تُربه: تربت، خاک، مزار(۱۱) تَشنیع: سرزنش، بدگویی(۱۲) اِفتقاد: جستجو، گمشده را جستن. اشاره به عدم حضور هدهد در مجلس سلیمان(ع) است. (آیات ۲۰ تا ۲۲ سوره نمل)----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsگرچه به زیرِ دلقی، شاهی و کیقبادیورچه ز چشم دوری، در جان و سینه یادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 128, Divan e Shamsما را نکنید یاد هرگزما خود هستیم یاد بی‌مابا ما دل کیقباد بنده‌ستبنده‌ست چو کیقباد(۱۳) بی‌ما(۱۳) کیقباد: در اینجا نماد قدرت و سلطانی است.----------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3214 علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال‌‌(۱۴) از دل و از دیده‌‌ات بس خون رودتا زِ تو این مُعْجِبی(۱۵) بیرون رودعلّت ابلیس اَنَاخیری بده‌ستوین مرض، در نفسِ هر مخلوق هست(۱۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۱۵) مُعْجبی: خودبینی ----------------حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۶۱ Poem(Qazal)# 161, Divan e Hafezغمناک نباید بود از طعنِ حسود ای دلشاید که چو وابینی، خیرِ تو در این باشدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #380 اول ای جان! دفعِ شَرِّ موش کنوآنگهان در جمعِ گندم جوش کن‌‌(۱۶) (۱۶) جوش کردن: سعی کردن زیاد----------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #382 گر نه موشی دزد در انبارِ ماستگندمِ اعمالِ چلْ‌ساله کجاست؟مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3240 کرده حق، ناموس را صد من حَدید(۱۷)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۱۷) حَدید: آهن----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #550 چون ز زنده مُرده بیرون می‌کُنَدنَفْسِ زنده سوی مرگی می‌تَنَدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #416 بس طناب اندر گلو و تاجِ داربر وی انبوهی که: «اینک تاجدار»هم‌چو گور کافران بیرون حُلَل(۱۸)اندرون قهرِ خدا عَزَّ و جَلّ(۱۹)چون قبور آن را مُجَصَّص(۲۰) کرده‌اندپردهٔ پندار پیش آورده‌اند(۱۸) حُلَل: جمعِ حُلّه، به معنی زیورها، پیرایه ها(۱۹) عَزَّ وَ جَلّ: گرامی و بزرگ است، از صفات خداوند(۲۰) مُجَصَّص: گچ اندوده، گچ کاری شده----------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #834 گفت حق که بندگانِ جفتِ عَونبر زمین آهسته می‌رانند و هَون(۲۱) حق تعالی فرموده است: بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفته اند، در روی زمین به آهستگی و فروتنی، (تسلیم و فضا گشایی)، گام برمی دارند.(۲۱) هَون: نرمی و آسانی----------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #838 جز عنایت که گشاید چشم را؟جز محبّت که نشاند خشم را؟جهدِ بی‌توفیق خود کس را مباددر جهان، واللهُ اَعْلَم بِالسَّداد(۲۲)الهی که در این جهان، کسی گرفتارِ تلاشِ بیهوده (کار بی مزد یا کوشش بدون موفقیت) نشود. خداوند به راستی و درستی داناتر است.(۲۲) سَداد: راستی و درستی----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsگرچه به نقش پستی، بر آسمان شدستیقِندیلِ آسمانی، نُه چرخ را عمادیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #591 هیچ کُنجی بی‏دَد(۲۳) و بی‏دام نیستجز به خلوت‏گاهِ حق آرام نیست‏(۲۳) دَد: حیوانِ درّنده و وحشی----------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1006 اَحْسَنِ التَّقویم، از عرش او فزوناَحْسَنِ التَّقویم، از فکرت برونقرآن کریم، سورهٔ التین (۹۵)، آیهٔ ۴Quran, Sooreh At-Tin(#95), Line #4«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ.»«كه ما آدمى را در نيكوتر اعتدالى بيافريديم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsبستی تو هستِ ما را، بر نیستیِّ مطلقبستی مرادِ ما را بر شرطِ بی‌مرادیتا هیچ سست پایی، در کویِ تو نیایدپیشِ تو شیر آید، شیری و شیرزادیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۰۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #601 ما که باشیم ای تو ما را جانِ جانتا که ما باشیم با تو در میان؟ما عَدَم‌هاییم و هستی‌هایِ ماتو وجودِ مطلقی، فانی‌نُما(۲۴)ما همه شیران، ولی شیرِ عَلَمحمله‌شان از باد باشد دَم ‌به دَمحمله‌شان پیدا و، ناپیداست بادآنکه ناپیداست، از ما کم مَباد(۲۴) فانی‌نُما: نیست نشان دهنده----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 323, Divan e Shamsجملهٔ بی‌قراریت از طلبِ قرارِ توستطالبِ بی‌‌قرار شو، تا که قرار آیدتجملهٔ بی‌مرادیت از طلبِ مرادِ توستور نه همه مرادها همچو نثار آیدتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsبستی تو هستِ ما را، بر نیستیِّ مطلقبستی مرادِ ما را بر شرطِ بی‌مرادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1557, Divan e Shams خود مَن جَعَل الْهُمومِ هَمّاًاز لفظِ رسول خوانده اَستمحدیث«مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ تَشَعَّبَتْ بِهِ الْهُمُومُ فِي أَحْوَالِ الدُّنْيَا لَمْ يُبَالِ اللَّهُ فِي أَىِّ أَوْدِيَتِهِ هَلَكَ.»‏«هر کس غم‌هایش را به غمی واحد محدود کند، خداوند غم‌هایِ دنیویِ او را از میان می برد. و اگر کسی غم‌های مختلفی داشته باشد، خداوند به او اعتنایی نمی دارد که در کدامین سرزمین هلاک گردد.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3137 گفت رَو هر که غمِ دین برگزیدباقیِ غم‌ها خدا از وی بُریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 770, Divan e Shamsز پِیَت مرادِ خود را دو سه روز ترک کردمچه مراد ماند زان پس که میَّسرم نیامدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4467 بی‌مرادی شد قلاووزِ(۲۵) بهشتحُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوش‌سرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالَمْكَارِهِ، وَحُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ.» «بهشت در چیزهایی ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.» (۲۵) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر----------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۰۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3201 آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستینیستی بَر، گر تو ابله نیستیهستی اندر نیستی بتوان نمودمالْ‌داران، بر فقیر آرند جودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #337 آنکه از دادش نیاید هیچ بَدداند و بی‌خواهشی خود می‌دهدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsتا هیچ سست پایی، در کویِ تو نیایدپیشِ تو شیر آید، شیری و شیرزادیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1389 سهل شیری دان که صف‌ها بشکندشیر آن است آن که خود را بشکندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1466 چون شنیدی شرحِ بحرِ نیستیکوش دایم، تا بر این بَحر ایستیچونکه اصلِ کارگاه آن نیستی ا‌ست که خلا و بی‌نشان است و تهی ا‌ستجمله استادان پیِ اظهارِ کارنیستی جویند و جایِ اِنکسار(۲۶)لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۲۷)کارگاهش نیستیّ و لا بُوَدهر کجا این نیستی افزون‌تر استکارِ حق و کارگاهش آن سَر استنیستی چون هست بالایین‌ْطَبَقبر همه بُردند درویشان سَبَق(۲۶) اِنکِسار: شکسته شدن، شکستگی(۲۷) صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفات خداوند----------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #818 چشمِ حس اَفْسُرد بر نقشِ مَمَرّ(۲۸)تُش مَمَر می‌بینی و او مُسْتَقَرّ(۲۹)این دویی اوصافِ دیدِ اَحْوَل(۳۰) استوَرنه اوّل آخِر، آخِر اوّل استقرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #3«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ… ؛»«اوست اوّل و آخر... .»هی زِ چِه معلوم گردد این؟ ز بَعثبعث را جُو، کم کن اندر بعث بَحثشرطِ روزِ بعث، اوّل مُردن استزآنکه بعث از مُرده زنده کردن استجمله عالَم زین غلط کردند راهکَز عَدَم ترسند و آن آمد پناهاز کجا جوییم علم؟ از تَرکِ علماز کجا جوییم سِلم(۳۱)؟ از تَرکِ سِلماز کجا جوییم هست؟ از تَرکِ هستاز کجا جوییم سیب؟ از تَرکِ دستهم تو تانی کرد یا نِعمَ المُعین(۳۲)دیده‌ٔ معدوم‌بین را هست‌بیندیده‌یی کو از عدم آمد پدیدذاتِ هستی را همه معدوم(۳۳) دید(۲۸) مَمَرّ: گذرگاه، مجری، محلّ عبور(۲۹) مُسْتَقَرّ: محلّ قرار گرفتن، استوار، برقرار(۳۰) اَحْوَل: لوچ، دوبین(۳۱) سِلم: صلح، آشتی(۳۲) نِعمَ المُعین: یاوَر نیکو(۳۳) مَعدوم: نیست‌شده، نیست‌ و‌ نابود----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1019 یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ الْمَیِّتْ بدانکه عدم آمد امید عابدانحق تعالی زنده را از مُرده بیرون کشد. بدان که عدم مایهٔ امیدواریِ پرستشگران است.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsسر را نهد به بیرون، بی‌سر برِ تو آیدتا بشنود ز گردون بی‌گوش، یا عبادیقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۳Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #53«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.»«بگو:اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد. زيرا خدا همه گناهان را مى‌آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #566 پنبه اندر گوشِ حسِّ دون کنید(۳۴)بندِ حسّ از چشمِ خود بیرون کنیدپنبهٔ آن گوش سِر، گوش سَر استتا نگردد این کر، آن باطن، کر استبی‌حس و بی‌گوش و بی‌فِکرَت(۳۵) شویدتا خِطابِ اِرْجِعی را بشنویداگر می خواهید خطاب (به سوی من برگردید) حق تعالی را بشنوید باید از قید و بند حواسّ ظاهر و گوش ظاهر و عقل جزئی دنیا طلب رها شوید.قرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ.»(۲۷)«ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته.»«ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»(۲۸)«به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.»(۳۴) پنبه اندر گوش کردن: کنایه از بستن گوش و ترک شنیدن(۳۵) فِکرَت: فکر، اندیشه----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsیک ماهه راه را تو، بگذر برو به روزیزیرا که چون سلیمان بر بارگیرِ بادیقرآن کریم، سورهٔ سبا (۳۴)، آیهٔ ۱۲Quran, Sooreh Saba(#34), Line #12«وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ ۖ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ ۖ وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ۖ وَمَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ.»«و باد را مسخّر سليمان كرديم. بامدادان يك ماهه راه مى‌رفت و شبانگاه يك ماهه راه. و چشمه مس را برايش جارى ساختيم و گروهى از ديوها به فرمانِ پروردگارش برايش كار مى‌كردند و هر كه از آنان سر از فرمانِ ما مى‌پيچيد به او عذابِ آتشِ سوزان را مى‌چشانيديم.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #181 یک زمان کارست بگزار(۳۶) و بتازکارِ کوته را مکن بر خود دراز(۳۶) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2552, Divan e Shamsکه بیخ بیشهٔ جان را، همه رگ‌های شیران رابداند یک به یک آن را، به دیدهٔ‌ نورافزاییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4123 شرط، تسلیم است، نه کارِ درازسود نَبْوَد در ضَلالَت تُرک‌ْتازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 662, Divan e Shamsسوار عشق شو وز ره میندیشکه اسبِ عشق بس رهوار باشدبه یک حمله تو را منزل رسانداگرچه راه ناهموار باشدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 862, Divan e Shamsقومی که بر بُراقِ(۳۷) بصیرت سفر کنندبی ابر و بی‌غبار در آن مَه نظر کننددر دانه‌های شهوتی آتش زنند زودوز دامگاهِ صَعب(۳۸) به یک تَک(۳۹) عَبَر کنند(۴۰)(۳۷) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.(۳۸) صَعب: سخت و دشوار(۳۹) تَک: تاختن، دویدن، حمله(۴۰) عَبَر کردن: عبور کردن و گذشتن----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 243, Divan e Shamsدر پِیَش چون روان شدم، برگرفت تیز(۴۱) تیزپادر پیِ گامِ تیزِ او چه محل(۴۲) باد و برق را؟(۴۱) تیز: تند، شتابان(۴۲) محل: اعتبار، ارزش----------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1549 خُطوتَیْنی(۴۳) بود این رَه تا وِصالمانده‌ام در رَه ز شَستَت(۴۴) شصت سال(۴۳) خُطوتَیْن: دو قدم، دو گام(۴۴) شَست: قلّاب ماهیگیری----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsدینار و زر چه باشد؟ انبارِ جان بیاورجان ده، دِرَم رها کن، گر عاشقِ جوادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2372, Divan e Shamsچو بدیدم بَرِ سیمین ز زر و سیم نَفورمکه نَفورست(۴۵) نسیمش ز کفِ سیم شماره(۴۶)(۴۵) نَفور: گریزان، متنفّر(۴۶) سیم شمار: آنکه پول نقره شمارد، مجازاً حریص----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2455, Divan e Shamsهیچ نَبُردَست کسی مُهره زِ اَنبانِ(۴۷) جهانرَنجه مَشو، زان که تو هم مُهره ز اَنبانْ نَبَریمُهره زِ اَنْبان نَبَرَم، گوهرِ ایمان بِبَرمگَر تو به جان بُخل(۴۸) کُنی، جان بَرِ جانان نَبَری(۴۷) اَنبان: کیسۀ بزرگ که از پوست دباغی‌شدۀ بز یا گوسفند درست کنند. توشه دان.(۴۸) بُخل: حسد، رشک، بخیل بودن----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsحاجت نیاید ای جان، در راهِ تو قلاوزچون نور و ماهتاب است این مُهتَدی و هادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3120, Divan e Shams ندا کرد مجنون، قلاووز(۴۹) دارممرا بویِ لیلی کُنَد رهنماییچراغی است تمییز در سینه روشنرهانَد تو را از فریب و دَغایی(۴۹) قلاووز: راهنما، رهبر----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsاز صد هزار تُربه بشناخت جانِ مجنونچون بوی گور لیلی، برداشت در مُنادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3120, Divan e Shamsز صد گور بو کرد مجنون و بگْذشتکه در بوشِناسی بُدَش اوستایی(۵۰)(۵۰) اوستایی: مهارت، استادی----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsچون مه پیِ فَزایِش، غمگین مشو ز کاهِشزیرا ز بعدِ کاهش، چون مه در اِزدیادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2562, Divan e Shamsبیا ای مونسِ روزم، نگفتم دوش در گوشَت؟که عشرت در کمی خندد، تو کم زن(۵۱) تا بیفزایی(۵۱) کم زدن: خود را کم انگاشتن، فروتنی----------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١٨٨٠Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1880 قومِ دیگر می‌شناسم ز اولیاکه دهانْشان بسته باشد از دعااز رضا که هست رامِ آن کرامجُستنِ دفعِ قضاشان شد حرامدر قضا ذوقی همی‌بینند خاصکفرشان آید طلب کردن خلاصمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1305 تیر را مَشْکَن که آن تیرِ شَهی استنیست پَرتاوی، ز شَصْتِ آگهی استما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ گُفت حقکارِ حق بر کارها دارد سَبَققرآن کریم، سورهٔ انفال (۸)، آیهٔ ۱۷Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ… ؛»«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد… .»خشمِ خود بشکن، تو مشکن تیر راچشمِ خشمت خون شمارد شیر رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ١٣۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1305, Divan e Shamsخشتِ وجودِ مرا خُرد کن ای غم، چو گَردتا که کُنم همچو گَرد، گِردِ سوارم طوافمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsهر لحظه دسته دسته، ریحان به پیشَت آیدرُسته ز دست‌رنجت، وز خوب اعتقادیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #574 من نمی‌گویم مرا هدیه دهیدبلکه گفتم لایقِ هدیه شویدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1939 هر کجا دردی، دوا آنجا رودهر کجا پستی است، آب آنجا دودآبِ رحمت بایدت، رو پست شووانگهان خور خَمرِ رحمت، مست شومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 712, Divan e Shamsشیرین چو شِکَر تو باش شاکرشاکر هر دَم شِکَر ستانَدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2528 شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شودشِکَّر ارزانست، ارزان‌تر شوددر شَکِر غلطید ای حلواییانهم‌چو طوطی، کوریِ صفراییانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1620, Divan e Shamsچه شِکَرفروش دارم که به من شِکَر فروشدکه نگفت عذر روزی که برو شِکَر ندارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsتَشنیع بر سلیمان، آری که گم شدم منگم شو چو هدهد ار تو دربندِ اِفتقادیقرآن کریم، سورهٔ نمل (۲۷)، آیهٔ ۲۰ تا ۲۷Quran, Sooreh An-Naml(#27), Line #20-27«وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ.»(۲۰)«در ميان مرغان جستجو كرد و گفت: چرا هدهد را نمى‌بينم، آيا از غايب‌شدگان است؟»«لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ.»(۲۱)«به سخت‌ترين وجهى عذابش مى‌كنم يا سرش را مى‌برم، مگر آنكه براى من دليلى روشن بياورد.»«فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ.»(۲۲)«درنگش به درازا نكشيد. بيامد و گفت: به چيزى دست يافته‌ام كه تو دست نيافته بودى و از سبا برايت خبرى درست آورده‌ام.»«إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ.»(۲۳)«زنى را يافتم كه بر آنها پادشاهى مى‌كند. از هر نعمتى برخوردار است و تختى بزرگ دارد.»«وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ.»(۲۴)«ديدم كه خود و مردمش به جاى خداى يكتا آفتاب را سجده مى‌كنند. و شيطان اعمالشان را در نظرشان بياراسته است و از راهِ خدا منحرفشان كرده است، چنان كه روى هدايت نخواهند ديد.»«أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ.»(۲۵)«چرا خدايى را كه نهانِ آسمانها و زمين را آشكار مى‌كند و هر چه را پنهان مى‌داريد يا آشكار مى‌سازيد مى‌داند، سجده نكنند؟»«اللهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ.»(۲۶)«خداى يكتا كه هيچ خدايى جز او نيست. پروردگار عرش عظيم.»«قَالَ سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ.»(۲۷)«گفت: اكنون بنگريم كه راست گفته‌اى يا در شمارِ دروغگويانى.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2719 آفتابی در سخن آمد که خیزکه برآمد روز، بَرجه، کم ستیزتو بگویی: آفتابا کو گواه؟گویدت: ای کور از حق دیده خواهروزِ روشن، هر که او جویَد چراغعین جُستن، کوریَش دارد بلاغور نمی‌بینی، گمانی بُرده‌ایکه صباح‌ست و، تو اندر پرده‌ایکوری خود را مکن زین گفت، فاشخامُش و، در انتظارِ فضل باش در میانِ روز گفتن: روز کو؟خویش رسوا کردنست ای روزجوصبر و خاموشی جَذوبِ(۵۲) رحمت استوین نشان جُستن نشانِ علّت استأنصِتُوا بپذیر، تا بر جانِ توآید از جانان جزای أنصِتُوا(۵۲) جَذوب: بسیار جذب کننده----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsیٰا صٰاحِبَیَّ هٰذا دیبٰاجَةُ الرَّشٰادِالصُّبْحُ قَدْ تَجَلّی حُولُوا عَنِ الرُّقاٰدِای یار من، این سرآغاز رهایی است، صبح دمید، از خواب برخیزید.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1480 مرغِ جذبه ناگهان پَرّد ز عُش(۵۳)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُش(۵۳) عُش: آشیانهٔ پرندگان----------------قرآن کریم، سورهٔ حجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین ]مرگ[ تو را در رسد.»عطار، منطق‌الطیر The Conference of the Birds, Attar« فی التوحید باری تعالی جل و علا، حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت.»تو مباش اصلا، کمال این است و بستو ز تو لا شو، وصال این است و بستو درو گم شو حلولی این بوَدهرچه این نبوَد فضولی این بوَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsالشَّمْسُ قَدْ تَلٰالٰا مِنْ غَیْرِ اِحْتَجٰابٍوَالنَّصْرُ قَدْ تَوٰالیٰ مِنْ غَیْرِ اِجْتِهٰادِخورشید بدون حجاب درخشان شده است، پیروزی بدون تلاش و کوشش پیاپی شده است.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4580 آفتابی در یکی ذرّه نهانناگهان آن ذرّه بگشاید دهانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #384 ور ببندی چشم خود را زاحتجاب(۵۴)کار خود را کی گذارد آفتاب؟(۵۴) احتجاب: در حجاب رفتن، پوشیدگی----------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1450 آن یکی در عهد داوود نَبینزد هر دانا و، پیشِ هر غَبی(۵۵)این دعا می‌کرد دایم، کِای خداثروتی بی رنج روزی کُن مراچون مرا، تو آفریدی کاهلیزخم‌خواری(۵۶)، سست‌جُنبی، مَنبلی(۵۷)بر خرانِ پشت‌ریش بی‌مُرادبار اسپان و اَستران نتوان نهادکاهلم چون آفریدی، ای مَلی(۵۸)روزی‌ام دِه هم ز راهِ کاهلیکاهلم من، سایه‌‌خُسپم در وجودخفتم اندر سایهٔ این فضل و جودکاهلان و سایه‌خُسپان را مگرروزیی بنوشته‌ای نوعی دگر؟ هر که را پایی‌ست جویَد روزییهر که را پا نیست، کُن دلسوزییرزق را می‌ران به سوی آن حَزینابر را می‌کَش به سوی هر زمین(۵۵) غَبی: گول، احمق(۵۶) زخم‌خوار: زخم خورده، صدمه دیده(۵۷) مَنبل: کاهل و تنبل(۵۸) مَلی: مخفّفِ مَلیء، به معنیِ بی‌نیاز و غنی، توانگر ----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsاَلرُّوحُ فی الْمَطٰارِ وَ الکَأسُ فی الدَّوٰارِوَالهَمُّ فی الْفِرٰارِ و السُّکْرُ فی امْتِدٰادِجان در پرواز است و جام‌های شراب در گردش، غم و اندوه در گریز و سرمستی در تداوم است.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2814, Divan e Shamsدَخَلَ الْعِشْقُ عَلَیْنا بِکُؤُوسٍ وَ عُقارٍظَهَرَ الْسُّکْرُ عَلَیْنا لِحَبیبٍ مُتَوارِعشق با شراب و جامها پیش ما آمد، از آن یارِ نهان شده برای ما سرمستی پیدا شد.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3364 « دعوی کردنِ آن شخص که: خدای تعالی مرا نمی‌گیرد به گناه و جواب گفتنِ شعیب، او را.»آن یکی می‌گفت در عهدِ شُعَیبکه خدا از من بسی دیده‌ست عیبچند دید از من گناه و جُرم‌هاوز کَرَم یزدان نمی‌گیرد مراحق تعالی گفت در گوشِ شُعَیبدر جوابِ او فَصیح از راهِ غیبکه بگفتی چند کردم من گناهوز کَرَم نگرفت در جرمم اِلهعکس می‌گویی و مقلوب، ای سَفیه(۵۹)ای رها کرده ره و، بگرفته تیه(۶۰)چند چندت گیرم و، تو بی‌خَبَردر سَلاسِل(۶۱) مانده‌ای پا تا به سرزنگِ تُو بر تُوت ای دیگِ سیاهکرد سیمای درونت را تباهبر دلت زنگار بر زنگارهاجمع شد، تا کور شد ز اسرارهاگر زند آن دود بر دیگِ نُویآن اثر بنماید ار باشد جُویزآنکه هر چیزی به ضِد پیدا شودبر سپیدی آن سیَه رسوا شودچون سیه شد دیگ، پس تاثیرِ دودبعد از این بر وی که بیند زود زود؟مردِ آهنگر که او زنگی(۶۲) بُوَددود را با رُوش هم‌رنگی بُوَدمردِ رومی کو کند آهنگریرویش اَبلَق(۶۳) گردد از دودآوریپس بداند زود تاثیرِ گناهتا بنالد زود گوید: ای اِلهچون کند اِصرار و بد پیشه کندخاک اندر چشمِ اندیشه کندتوبه نندیشد دگر، شیرین شودبر دلش آن جُرم، تا بی‌دین شودآن پشیمانی و یارب رفت ازوشِست(۶۴) بر آیینه زنگِ پنج تُو(۶۵)آهنش را زنگ‌ها خوردن گرفتگوهرش را زنگ، کم کردن گرفتچون نویسی کاغذِ اِسپید برآن نبشته خوانده آید در نظرچون نویسی بر سرِ بنْوشته خطفهم ناید، خواندنش، گردد غلطکان سیاهی بر سیاهی اوفتادهر دو خط شد کور و، معنیّی ندادور سوم‌باره نویسی بَر سَرشپس سیه کردی چو جانِ کافرشپس چه چاره جز پناهِ چاره‌گر؟ناامیدی مسّ و، اِکسیرش(۶۶) نظرناامیدی ها به پیشِ او نهیدتا ز دردِ بی‌دوا بیرون جهیدچون شُعَیب این نکته‌ها با وی بگفتزآن دَمِ جان در دلِ او گُل شکفتجانِ او بشنید وَحیِ آسمانگفت: اگر بگْرفت ما را، کو نشان؟گفت: یا رَب دفعِ من می‌گوید(۶۷) اوآن گرفتن را نشان می‌جُوید اوگفت: سَتّارم(۶۸)، نگویم رازهاشجز یکی رمز از برای اِبتِلاش(۶۹)یک نشانِ آنکه می‌گیرم وراآنکه طاعت دارد از صوم(۷۰) و دعاوز نماز و از زَکات و غیرِ آنلیک یک ذَرّه ندارد ذوقِ جانمی‌کند طاعات و افعالِ سَنی(۷۱)لیک یک ذره ندارد چاشنیطاعتش نَغزست و، معنی نَغز(۷۲) نیجَوزها(۷۳) بسیار و، در وی مغز نیذوق باید، تا دهد طاعات، بَر(۷۴)مغز باید، تا دهد دانه، شَجَر(۷۵)دانهٔ بی‌مغز کی گردد نهال؟صورتِ بی‌جان نباشد جُز خیال(۵۹) سَفیه: نادان(۶۰) تیه: بیابان(۶۱) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله(۶۲) زنگی: سیاه پوست(۶۳) اَبلَق: هر چیز دورنگ، سیاه و سپید(۶۴) شِست: مخفف نشست(۶۵) پنج تُو: پنج لا، بی‌نهایت(۶۶) اِکسیر: کیمیا(۶۷) دفع ‌گفتن: جواب رد دادن(۶۸) سَتار: بسیار پوشاننده(۶۹) اِبتِلا: سختی، آزمایش، امتحان(۷۰) صوم: روزه(۷۱) سَنی: بلند، رفیع(۷۲) نَغز: خوب، نیکو، لطیف(۷۳) جَوز: گردو(۷۴) بَر: بار درخت، میوه، محصول(۷۵) شَجَر: درخت--------------------------مجموع لغات: (۱) دلق: خرقه، جامهٔ درویشی(۲) قِندیل: چراغ آویز، مجازاً خورشید و ماه(۳) سست پا: ناتوان، عاجز، زمین‌گیر(۴) یا عبادی: اشاره به آیاتی است که خطاب به بندگان مؤمن است. مانند سورهٔ زمر(۳۹)، آیهٔ ۵۳(۵) بارگیر: اسب، مَرکب(۶) جواد: بخشنده، جوانمرد، از صفات خداوند(۷) قلاوُز: راهنما، رهبر(۸) مُهتَدی: هدایت شده(۹) حادی: کسی که بر شتران آواز خواند که سریع‌تر راه بروند.(۱۰) تُربه: تربت، خاک، مزار(۱۱) تَشنیع: سرزنش، بدگویی(۱۲) اِفتقاد: جستجو، گمشده را جستن. اشاره به عدم حضور هدهد در مجلس سلیمان(ع) است. (آیات ۲۰ تا ۲۲ سوره نمل)(۱۳) کیقباد: در اینجا نماد قدرت و سلطانی است.(۱۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۱۵) مُعْجبی: خودبینی (۱۶) جوش کردن: سعی کردن زیاد(۱۷) حَدید: آهن(۱۸) حُلَل: جمعِ حُلّه، به معنی زیورها، پیرایه ها(۱۹) عَزَّ وَ جَلّ: گرامی و بزرگ است، از صفات خداوند(۲۰) مُجَصَّص: گچ اندوده، گچ کاری شده(۲۱) هَون: نرمی و آسانی(۲۲) سَداد: راستی و درستی(۲۳) دَد: حیوانِ درّنده و وحشی(۲۴) فانی‌نُما: نیست نشان دهنده(۲۵) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر(۲۶) اِنکِسار: شکسته شدن، شکستگی(۲۷) صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفات خداوند(۲۸) مَمَرّ: گذرگاه، مجری، محلّ عبور(۲۹) مُسْتَقَرّ: محلّ قرار گرفتن، استوار، برقرار(۳۰) اَحْوَل: لوچ، دوبین(۳۱) سِلم: صلح، آشتی(۳۲) نِعمَ المُعین: یاوَر نیکو(۳۳) مَعدوم: نیست‌شده، نیست‌ و‌ نابود(۳۴) پنبه اندر گوش کردن: کنایه از بستن گوش و ترک شنیدن(۳۵) فِکرَت: فکر، اندیشه(۳۶) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن(۳۷) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.(۳۸) صَعب: سخت و دشوار(۳۹) تَک: تاختن، دویدن، حمله(۴۰) عَبَر کردن: عبور کردن و گذشتن(۴۱) تیز: تند، شتابان(۴۲) محل: اعتبار، ارزش(۴۳) خُطوتَیْن: دو قدم، دو گام(۴۴) شَست: قلّاب ماهیگیری(۴۵) نَفور: گریزان، متنفّر(۴۶) سیم شمار: آنکه پول نقره شمارد، مجازاً حریص(۴۷) اَنبان: کیسۀ بزرگ که از پوست دباغی‌شدۀ بز یا گوسفند درست کنند. توشه دان.(۴۸) بُخل: حسد، رشک، بخیل بودن(۴۹) قلاووز: راهنما، رهبر(۵۰) اوستایی: مهارت، استادی(۵۱) کم زدن: خود را کم انگاشتن، فروتنی(۵۲) جَذوب: بسیار جذب کننده(۵۳) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۵۴) احتجاب: در حجاب رفتن، پوشیدگی(۵۵) غَبی: گول، احمق(۵۶) زخم‌خوار: زخم خورده، صدمه دیده(۵۷) مَنبل: کاهل و تنبل(۵۸) مَلی: مخفّفِ مَلیء، به معنیِ بی‌نیاز و غنی، توانگر (۵۹) سَفیه: نادان(۶۰) تیه: بیابان(۶۱) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله(۶۲) زنگی: سیاه پوست(۶۳) اَبلَق: هر چیز دورنگ، سیاه و سپید(۶۴) شِست: مخفف نشست(۶۵) پنج تُو: پنج لا، بی‌نهایت(۶۶) اِکسیر: کیمیا(۶۷) دفع ‌گفتن: جواب رد دادن(۶۸) سَتار: بسیار پوشاننده(۶۹) اِبتِلا: سختی، آزمایش، امتحان(۷۰) صوم: روزه(۷۱) سَنی: بلند، رفیع(۷۲) نَغز: خوب، نیکو، لطیف(۷۳) جَوز: گردو(۷۴) بَر: بار درخت، میوه، محصول(۷۵) شَجَر: درخت-----------------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsگرچه به زیر دلقی شاهی و کیقبادیورچه ز چشم دوری در جان و سینه یادیگرچه به نقش پستی بر آسمان شدستیقندیل آسمانی نه چرخ را عمادیبستی تو هست ما را بر نیستی مطلقبستی مراد ما را بر شرط بی‌مرادیتا هیچ سست پایی در کوی تو نیایدپیش تو شیر آید شیری و شیرزادیسر را نهد به بیرون بی‌سر بر تو آیدتا بشنود ز گردون بی‌گوش یا عبادییک ماهه راه را تو بگذر برو به روزیزیرا که چون سلیمان بر بارگیر بادیدینار و زر چه باشد انبار جان بیاورجان ده درم رها کن گر عاشق جوادیحاجت نیاید ای جان در راه تو قلاوزچون نور و ماهتاب است این مهتدی و هادیمه نور و تاب خود را از جا به جا کشاندچون اشتر عرب را از جا به جای حادیاز صد هزار تربه بشناخت جان مجنونچون بوی گور لیلی برداشت در منادیچون مه پی فزایش غمگین مشو ز کاهشزیرا ز بعد کاهش چون مه در ازدیادیهر لحظه دسته دسته ریحان به پیشت آیدرسته ز دست‌رنجت وز خوب اعتقادیتشنیع بر سلیمان آری که گم شدم منگم شو چو هدهد ار تو دربند افتقادییا صاحبی هذا دیباجة الرشادالصبح قد تجلی حولوا عن الرقادای یار من، این سرآغاز رهایی است، صبح دمید، از خواب برخیزید.الشمس قد تلالا من غیر احتجابوالنصر قد توالی من غیر اجتهادخورشید بدون حجاب درخشان شده است، پیروزی بدون تلاش و کوشش پیاپی شده است.الروح فی المطار و الکأس فی الدواروالهم فی الفرار و السکر فی امتدادجان در پرواز است و جام‌های شراب در گردش، غم و اندوه در گریز و سرمستی در تداوم است.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsگرچه به زیر دلقی شاهی و کیقبادیورچه ز چشم دوری در جان و سینه یادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 128, Divan e Shamsما را نکنید یاد هرگزما خود هستیم یاد بی‌مابا ما دل کیقباد بنده‌ستبنده‌ست چو کیقباد بی‌مامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3214 علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلال‌‌از دل و از دیده‌‌ات بس خون رودتا ز تو این معجبی بیرون رودعلت ابلیس اناخیری بده‌ستوین مرض در نفس هر مخلوق هستحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۶۱ Poem(Qazal)# 161, Divan e Hafezغمناک نباید بود از طعن حسود ای دلشاید که چو وابینی خیر تو در این باشدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #380 اول ای جان دفع شر موش کنوآنگهان در جمع گندم جوش کن‌‌ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #382 گر نه موشی دزد در انبار ماستگندم اعمال چل‌ساله کجاستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3240 کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #550 چون ز زنده مرده بیرون می‌کندنفس زنده سوی مرگی می‌تندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #416 بس طناب اندر گلو و تاج داربر وی انبوهی که اینک تاجدارهم‌چو گور کافران بیرون حللاندرون قهر خدا عز و جلچون قبور آن را مجصص کرده‌اندپرده پندار پیش آورده‌اندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #834 گفت حق که بندگان جفت عونبر زمین آهسته می‌رانند و هون حق تعالی فرموده است: بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفته اند، در روی زمین به آهستگی و فروتنی، (تسلیم و فضا گشایی)، گام برمی دارند.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #838 جز عنایت که گشاید چشم راجز محبت که نشاند خشم راجهد بی‌توفیق خود کس را مباددر جهان والله اعلم بالسدادالهی که در این جهان، کسی گرفتارِ تلاشِ بیهوده (کار بی مزد یا کوشش بدون موفقیت) نشود. خداوند به راستی و درستی داناتر است.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsگرچه به نقش پستی بر آسمان شدستیقندیل آسمانی نه چرخ را عمادیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #591 هیچ کنجی بی‏دد و بی‏دام نیستجز به خلوت‏گاه حق آرام نیست‏مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1006 احسن التقویم از عرش او فزوناحسن التقویم از فکرت برونقرآن کریم، سورهٔ التین (۹۵)، آیهٔ ۴Quran, Sooreh At-Tin(#95), Line #4«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ.»«كه ما آدمى را در نيكوتر اعتدالى بيافريديم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsبستی تو هست ما را بر نیستی مطلقبستی مراد ما را بر شرط بی‌مرادیتا هیچ سست پایی در کوی تو نیایدپیش تو شیر آید شیری و شیرزادیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۰۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #601 ما که باشیم ای تو ما را جان جانتا که ما باشیم با تو در میانما عدم‌هاییم و هستی‌های ماتو وجود مطلقی فانی‌نماما همه شیران ولی شیر علمحمله‌شان از باد باشد دم ‌به دمحمله‌شان پیدا و ناپیداست بادآنکه ناپیداست از ما کم مبادمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 323, Divan e Shamsجمله بی‌قراریت از طلب قرار توستطالب بی‌‌قرار شو تا که قرار آیدتجمله بی‌مرادیت از طلب مراد توستور نه همه مرادها همچو نثار آیدتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsبستی تو هست ما را بر نیستی مطلقبستی مراد ما را بر شرط بی‌مرادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1557, Divan e Shamsخود من جعل الهموم همااز لفظ رسول خوانده استمحدیث«مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ تَشَعَّبَتْ بِهِ الْهُمُومُ فِي أَحْوَالِ الدُّنْيَا لَمْ يُبَالِ اللَّهُ فِي أَىِّ أَوْدِيَتِهِ هَلَكَ.»‏«هر کس غم‌هایش را به غمی واحد محدود کند، خداوند غم‌هایِ دنیویِ او را از میان می برد. و اگر کسی غم‌های مختلفی داشته باشد، خداوند به او اعتنایی نمی دارد که در کدامین سرزمین هلاک گردد.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3137 گفت رو هر که غم دین برگزیدباقی غم‌ها خدا از وی بریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 770, Divan e Shamsز پیت مراد خود را دو سه روز ترک کردمچه مراد ماند زان پس که میسرم نیامدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4467 بی‌مرادی شد قلاووز بهشتحفت الجنة شنو ای خوش‌سرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالَمْكَارِهِ، وَحُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ.» «بهشت در چیزهایی ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.» مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۰۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3201 آینه هستی چه باشد نیستینیستی بر گر تو ابله نیستیهستی اندر نیستی بتوان نمودمال‌داران بر فقیر آرند جودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #337 آنکه از دادش نیاید هیچ بدداند و بی‌خواهشی خود می‌دهدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsتا هیچ سست پایی در کوی تو نیایدپیش تو شیر آید شیری و شیرزادیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1389 سهل شیری دان که صف‌ها بشکندشیر آن است آن که خود را بشکندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1466 چون شنیدی شرح بحر نیستیکوش دایم تا بر این بحر ایستیچونکه اصل کارگاه آن نیستی ا‌ست که خلا و بی‌نشان است و تهی ا‌ستجمله استادان پی اظهار کارنیستی جویند و جای انکسارلاجرم استاد استادان صمدکارگاهش نیستی و لا بودهر کجا این نیستی افزون‌تر استکار حق و کارگاهش آن سر استنیستی چون هست بالایین‌طبقبر همه بردند درویشان سبقمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #818 چشم حس افسرد بر نقش ممرتش ممر می‌بینی و او مستقراین دویی اوصاف دید احول استورنه اول آخر آخر اول استقرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #3«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ… ؛»«اوست اوّل و آخر... .»هی ز چه معلوم گردد این ز بعثبعث را جو کم کن اندر بعث بحثشرط روز بعث اول مردن استزآنکه بعث از مرده زنده کردن استجمله عالم زین غلط کردند راهکز عدم ترسند و آن آمد پناهاز کجا جوییم علم از ترک علماز کجا جوییم سلم از ترک سلماز کجا جوییم هست از ترک هستاز کجا جوییم سیب از ترک دستهم تو تانی کرد یا نعم المعیندیده‌ معدوم‌بین را هست‌بیندیده‌یی کو از عدم آمد پدیدذات هستی را همه معدوم دیدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1019 یخرج الحی من المیت بدانکه عدم آمد امید عابدانحق تعالی زنده را از مُرده بیرون کشد. بدان که عدم مایهٔ امیدواریِ پرستشگران است.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsسر را نهد به بیرون بی‌سر بر تو آیدتا بشنود ز گردون بی‌گوش یا عبادیقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۳Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #53«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.»«بگو:اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد. زيرا خدا همه گناهان را مى‌آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #566 پنبه اندر گوش حس دون کنیدبند حس از چشم خود بیرون کنیدپنبه آن گوش سر گوش سر استتا نگردد این کر آن باطن کر استبی‌حس و بی‌گوش و بی‌فکرت شویدتا خطاب ارجعی را بشنویداگر می خواهید خطاب (به سوی من برگردید) حق تعالی را بشنوید باید از قید و بند حواسّ ظاهر و گوش ظاهر و عقل جزئی دنیا طلب رها شوید.قرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ.»(۲۷)«ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته.»«ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»(۲۸)«به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsیک ماهه راه را تو بگذر برو به روزیزیرا که چون سلیمان بر بارگیر بادیقرآن کریم، سورهٔ سبا (۳۴)، آیهٔ ۱۲Quran, Sooreh Saba(#34), Line #12«وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ ۖ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ ۖ وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ۖ وَمَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ.»«و باد را مسخّر سليمان كرديم. بامدادان يك ماهه راه مى‌رفت و شبانگاه يك ماهه راه. و چشمه مس را برايش جارى ساختيم و گروهى از ديوها به فرمانِ پروردگارش برايش كار مى‌كردند و هر كه از آنان سر از فرمانِ ما مى‌پيچيد به او عذابِ آتشِ سوزان را مى‌چشانيديم.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #181 یک زمان کارست بگزار و بتازکار کوته را مکن بر خود درازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2552, Divan e Shamsکه بیخ بیشه جان را همه رگ‌های شیران رابداند یک به یک آن را به دیده‌ نورافزاییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4123 شرط تسلیم است نه کار درازسود نبود در ضلالت ترک‌تازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 662, Divan e Shamsسوار عشق شو وز ره میندیشکه اسب عشق بس رهوار باشدبه یک حمله تو را منزل رسانداگرچه راه ناهموار باشدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 862, Divan e Shamsقومی که بر براق بصیرت سفر کنندبی ابر و بی‌غبار در آن مه نظر کننددر دانه‌های شهوتی آتش زنند زودوز دامگاه صعب به یک تک عبر کنندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 243, Divan e Shamsدر پیش چون روان شدم برگرفت تیز تیزپادر پی گام تیز او چه محل باد و برق رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1549 خطوتینی بود این ره تا وصالمانده‌ام در ره ز شستت شصت سالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsدینار و زر چه باشد انبار جان بیاورجان ده درم رها کن گر عاشق جوادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2372, Divan e Shamsچو بدیدم بر سیمین ز زر و سیم نفورمکه نفورست نسیمش ز کف سیم شمارهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2455, Divan e Shamsهیچ نبردست کسی مهره ز انبان جهانرنجه مشو زان که تو هم مهره ز انبان نبریمهره ز انبان نبرم گوهر ایمان ببرمگر تو به جان بخل کنی جان بر جانان نبریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsحاجت نیاید ای جان در راه تو قلاوزچون نور و ماهتاب است این مهتدی و هادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3120, Divan e Shamsندا کرد مجنون قلاووز دارممرا بوی لیلی کند رهنماییچراغی است تمییز در سینه روشنرهاند تو را از فریب و دغاییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsاز صد هزار تربه بشناخت جان مجنونچون بوی گور لیلی برداشت در منادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3120, Divan e Shamsز صد گور بو کرد مجنون و بگذشتکه در بوشناسی بدش اوستاییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsچون مه پی فزایش غمگین مشو ز کاهشزیرا ز بعد کاهش چون مه در ازدیادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2562, Divan e Shamsبیا ای مونس روزم نگفتم دوش در گوشتکه عشرت در کمی خندد تو کم زن تا بیفزاییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١٨٨٠Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1880 قوم دیگر می‌شناسم ز اولیاکه دهانشان بسته باشد از دعااز رضا که هست رام آن کرامجستن دفع قضاشان شد حرامدر قضا ذوقی همی‌بینند خاصکفرشان آید طلب کردن خلاصمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1305 تیر را مشکن که آن تیر شهی استنیست پرتاوی ز شصت آگهی استما رمیت اذ رمیت گفت حقکار حق بر کارها دارد سبققرآن کریم، سورهٔ انفال (۸)، آیهٔ ۱۷Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ… ؛»«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد… .»خشم خود بشکن تو مشکن تیر راچشم خشمت خون شمارد شیر رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ١٣۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1305, Divan e Shamsخشت وجود مرا خرد کن ای غم چو گردتا که کنم همچو گرد گرد سوارم طوافمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsهر لحظه دسته دسته ریحان به پیشت آیدرسته ز دست‌رنجت وز خوب اعتقادیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #574 من نمی‌گویم مرا هدیه دهیدبلکه گفتم لایق هدیه شویدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1939 هر کجا دردی دوا آنجا رودهر کجا پستی است آب آنجا دودآب رحمت بایدت رو پست شووانگهان خور خمر رحمت مست شومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 712, Divan e Shamsشیرین چو شکر تو باش شاکرشاکر هر دم شکر ستاندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2528 شهر ما فردا پر از شکر شودشکر ارزانست ارزان‌تر شوددر شکر غلطید ای حلواییانهم‌چو طوطی کوری صفراییانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1620, Divan e Shamsچه شکرفروش دارم که به من شکر فروشدکه نگفت عذر روزی که برو شکر ندارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsتشنیع بر سلیمان آری که گم شدم منگم شو چو هدهد ار تو دربند افتقادیقرآن کریم، سورهٔ نمل (۲۷)، آیهٔ ۲۰ تا ۲۷Quran, Sooreh An-Naml(#27), Line #20-27«وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ.»(۲۰)«در ميان مرغان جستجو كرد و گفت: چرا هدهد را نمى‌بينم، آيا از غايب‌شدگان است؟»«لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ.»(۲۱)«به سخت‌ترين وجهى عذابش مى‌كنم يا سرش را مى‌برم، مگر آنكه براى من دليلى روشن بياورد.»«فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ.»(۲۲)«درنگش به درازا نكشيد. بيامد و گفت: به چيزى دست يافته‌ام كه تو دست نيافته بودى و از سبا برايت خبرى درست آورده‌ام.»«إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ.»(۲۳)«زنى را يافتم كه بر آنها پادشاهى مى‌كند. از هر نعمتى برخوردار است و تختى بزرگ دارد.»«وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ.»(۲۴)«ديدم كه خود و مردمش به جاى خداى يكتا آفتاب را سجده مى‌كنند. و شيطان اعمالشان را در نظرشان بياراسته است و از راهِ خدا منحرفشان كرده است، چنان كه روى هدايت نخواهند ديد.»«أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ.»(۲۵)«چرا خدايى را كه نهانِ آسمانها و زمين را آشكار مى‌كند و هر چه را پنهان مى‌داريد يا آشكار مى‌سازيد مى‌داند، سجده نكنند؟»«اللهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ.»(۲۶)«خداى يكتا كه هيچ خدايى جز او نيست. پروردگار عرش عظيم.»«قَالَ سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ.»(۲۷)«گفت: اكنون بنگريم كه راست گفته‌اى يا در شمارِ دروغگويانى.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2719 آفتابی در سخن آمد که خیزکه برآمد روز برجه کم ستیزتو بگویی آفتابا کو گواهگویدت ای کور از حق دیده خواهروز روشن هر که او جوید چراغعین جستن کوریش دارد بلاغور نمی‌بینی گمانی برده‌ایکه صباح‌ست و تو اندر پرده‌ایکوری خود را مکن زین گفت فاشخامش و در انتظار فضل باشدر میان روز گفتن روز کوخویش رسوا کردنست ای روزجوصبر و خاموشی جذوب رحمت استوین نشان جستن نشان علت استأنصتوا بپذیر تا بر جان توآید از جانان جزای أنصتوامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsیا صاحبی هذا دیباجة الرشادالصبح قد تجلی حولوا عن الرقادای یار من، این سرآغاز رهایی است، صبح دمید، از خواب برخیزید.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1480 مرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشقرآن کریم، سورهٔ حجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین ]مرگ[ تو را در رسد.»عطار، منطق‌الطیر The Conference of the Birds, Attar« فی التوحید باری تعالی جل و علا، حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت.»تو مباش اصلا کمال این است و بستو ز تو لا شو وصال این است و بستو درو گم شو حلولی این بودهرچه این نبود فضولی این بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsالشمس قد تلالا من غیر احتجابوالنصر قد توالی من غیر اجتهادخورشید بدون حجاب درخشان شده است، پیروزی بدون تلاش و کوشش پیاپی شده است.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4580 آفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #384 ور ببندی چشم خود را زاحتجابکار خود را کی گذارد آفتابمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1450 آن یکی در عهد داوود نبینزد هر دانا و پیش هر غبیاین دعا می‌کرد دایم کای خداثروتی بی رنج روزی کن مراچون مرا تو آفریدی کاهلیزخم‌خواری سست‌جنبی منبلیبر خران پشت‌ریش بی‌مرادبار اسپان و استران نتوان نهادکاهلم چون آفریدی ای ملیروزی‌ام ده هم ز راه کاهلیکاهلم من سایه‌‌خسپم در وجودخفتم اندر سایه این فضل و جودکاهلان و سایه‌خسپان را مگرروزیی بنوشته‌ای نوعی دگرهر که را پایی‌ست جوید روزییهر که را پا نیست کن دلسوزییرزق را می‌ران به سوی آن حزینابر را می‌کش به سوی هر زمینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsالروح فی المطار و الکأس فی الدواروالهم فی الفرار و السکر فی امتدادجان در پرواز است و جام‌های شراب در گردش، غم و اندوه در گریز و سرمستی در تداوم است.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2814, Divan e Shamsدخل العشق علینا بکؤوس و عقارظهر السکر علینا لحبیب متوارعشق با شراب و جامها پیش ما آمد، از آن یارِ نهان شده برای ما سرمستی پیدا شد.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3364 « دعوی کردنِ آن شخص که: خدای تعالی مرا نمی‌گیرد به گناه و جواب گفتنِ شعیب، او را.»آن یکی می‌گفت در عهد شعیبکه خدا از من بسی دیده‌ست عیبچند دید از من گناه و جرم‌هاوز کرم یزدان نمی‌گیرد مراحق تعالی گفت در گوش شعیبدر جواب او فصیح از راه غیبکه بگفتی چند کردم من گناهوز کرم نگرفت در جرمم الهعکس می‌گویی و مقلوب ای سفیهای رها کرده ره و بگرفته تیهچند چندت گیرم و تو بی‌خبردر سلاسل مانده‌ای پا تا به سرزنگ تو بر توت ای دیگ سیاهکرد سیمای درونت را تباهبر دلت زنگار بر زنگارهاجمع شد تا کور شد ز اسرارهاگر زند آن دود بر دیگ نویآن اثر بنماید ار باشد جویزآنکه هر چیزی به ضد پیدا شودبر سپیدی آن سیه رسوا شودچون سیه شد دیگ پس تاثیر دودبعد از این بر وی که بیند زود زودمرد آهنگر که او زنگی بوددود را با روش هم‌رنگی بودمرد رومی کو کند آهنگریرویش ابلق گردد از دودآوریپس بداند زود تاثیر گناهتا بنالد زود گوید ای الهچون کند اصرار و بد پیشه کندخاک اندر چشم اندیشه کندتوبه نندیشد دگر شیرین شودبر دلش آن جرم تا بی‌دین شودآن پشیمانی و یارب رفت ازوشست بر آیینه زنگ پنج توآهنش را زنگ‌ها خوردن گرفتگوهرش را زنگ کم کردن گرفتچون نویسی کاغذ اسپید برآن نبشته خوانده آید در نظرچون نویسی بر سر بنوشته خطفهم ناید خواندنش گردد غلطکان سیاهی بر سیاهی اوفتادهر دو خط شد کور و معنیی ندادور سوم‌باره نویسی بر سرشپس سیه کردی چو جان کافرشپس چه چاره جز پناه چاره‌گرناامیدی مس و اکسیرش نظرناامیدی ها به پیش او نهیدتا ز درد بی‌دوا بیرون جهیدچون شعیب این نکته‌ها با وی بگفتزآن دم جان در دل او گل شکفتجان او بشنید وحی آسمانگفت اگر بگرفت ما را کو نشانگفت یا رب دفع من می‌گوید اوآن گرفتن را نشان می‌جوید اوگفت ستارم نگویم رازهاشجز یکی رمز از برای ابتلاشیک نشان آنکه می‌گیرم وراآنکه طاعت دارد از صوم و دعاوز نماز و از زکات و غیر آنلیک یک ذره ندارد ذوق جانمی‌کند طاعات و افعال سنیلیک یک ذره ندارد چاشنیطاعتش نغزست و معنی نغز نیجوزها بسیار و در وی مغز نیذوق باید تا دهد طاعات برمغز باید تا دهد دانه شجردانه بی‌مغز کی گردد نهالصورت بی‌جان نباشد جز خیال-------------------
  continue reading

1180 قسمت

Artwork

Ganje Hozour audio Program #909

Ganj e Hozour Programs

403 subscribers

published

iconاشتراک گذاری
 
Manage episode 323037005 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۰۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۰ تاریخ اجرا: ۱۶ مارس ۲۰۲۲ - ۲۶ اسفند.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۰۹ بر روی این لینک کلیک کنیدPDF متن نوشته شده برنامه با فرمت - نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت- نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsگرچه به زیرِ دلقی(۱)، شاهی و کیقبادیورچه ز چشم دوری، در جان و سینه یادیگرچه به نقش پستی، بر آسمان شدستیقِندیلِ(۲) آسمانی، نُه چرخ را عمادیبستی تو هستِ ما را، بر نیستیِّ مطلقبستی مرادِ ما را بر شرطِ بی‌مرادیتا هیچ سست پایی(۳)، در کویِ تو نیایدپیشِ تو شیر آید، شیری و شیرزادیسر را نهد به بیرون، بی‌سر برِ تو آیدتا بشنود ز گردون بی‌گوش، یا عبادی(۴)یک ماهه راه را تو، بگذر برو به روزیزیرا که چون سلیمان بر بارگیرِ(۵) بادیدینار و زر چه باشد؟ انبارِ جان بیاورجان ده، دِرَم رها کن، گر عاشقِ جوادی(۶)حاجت نیاید ای جان، در راهِ تو قلاوُز(۷)چون نور و ماهتاب است این مُهتَدی(۸) و هادیمه نور و تابِ خود را از جا به جا کشاندچون اشترِ عرب را از جا به جای، حادی(۹)از صد هزار تُربه(۱۰) بشناخت جانِ مجنونچون بوی گور لیلی، برداشت در مُنادیچون مه پیِ فَزایِش، غمگین مشو ز کاهِشزیرا ز بعدِ کاهش، چون مه در اِزدیادیهر لحظه دسته دسته، ریحان به پیشَت آیدرُسته ز دست‌رنجت، وز خوب اعتقادیتَشنیع(۱۱) بر سلیمان، آری که گم شدم منگم شو چو هدهد ار تو دربندِ اِفتقادی(۱۲)یٰا صٰاحِبَیَّ هٰذا دیبٰاجَةُ الرَّشٰادِالصُّبْحُ قَدْ تَجَلّی حُولُوا عَنِ الرُّقاٰدِای یار من، این سرآغاز رهایی است، صبح دمید، از خواب برخیزید.الشَّمْسُ قَدْ تَلٰالٰا مِنْ غَیْرِ اِحْتَجٰابٍوَالنَّصْرُ قَدْ تَوٰالیٰ مِنْ غَیْرِ اِجْتِهٰادِخورشید بدون حجاب درخشان شده است، پیروزی بدون تلاش و کوشش پیاپی شده است.اَلرُّوحُ فی الْمَطٰارِ وَ الکَأسُ فی الدَّوٰارِوَالهَمُّ فی الفِرٰارِ و السُّکْرُ فی امْتِدٰادِجان در پرواز است و جام‌های شراب در گردش، غم و اندوه در گریز و سرمستی در تداوم است.(۱) دلق: خرقه، جامهٔ درویشی(۲) قِندیل: چراغ آویز، مجازاً خورشید و ماه(۳) سست پا: ناتوان، عاجز، زمین‌گیر(۴) یا عبادی: اشاره به آیاتی است که خطاب به بندگان مؤمن است. مانند سورهٔ زمر(۳۹)، آیهٔ ۵۳(۵) بارگیر: اسب، مَرکب(۶) جواد: بخشنده، جوانمرد، از صفات خداوند(۷) قلاوُز: راهنما، رهبر(۸) مُهتَدی: هدایت شده(۹) حادی: کسی که بر شتران آواز خواند که سریع‌تر راه بروند.(۱۰) تُربه: تربت، خاک، مزار(۱۱) تَشنیع: سرزنش، بدگویی(۱۲) اِفتقاد: جستجو، گمشده را جستن. اشاره به عدم حضور هدهد در مجلس سلیمان(ع) است. (آیات ۲۰ تا ۲۲ سوره نمل)----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsگرچه به زیرِ دلقی، شاهی و کیقبادیورچه ز چشم دوری، در جان و سینه یادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 128, Divan e Shamsما را نکنید یاد هرگزما خود هستیم یاد بی‌مابا ما دل کیقباد بنده‌ستبنده‌ست چو کیقباد(۱۳) بی‌ما(۱۳) کیقباد: در اینجا نماد قدرت و سلطانی است.----------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3214 علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال‌‌(۱۴) از دل و از دیده‌‌ات بس خون رودتا زِ تو این مُعْجِبی(۱۵) بیرون رودعلّت ابلیس اَنَاخیری بده‌ستوین مرض، در نفسِ هر مخلوق هست(۱۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۱۵) مُعْجبی: خودبینی ----------------حافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۶۱ Poem(Qazal)# 161, Divan e Hafezغمناک نباید بود از طعنِ حسود ای دلشاید که چو وابینی، خیرِ تو در این باشدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #380 اول ای جان! دفعِ شَرِّ موش کنوآنگهان در جمعِ گندم جوش کن‌‌(۱۶) (۱۶) جوش کردن: سعی کردن زیاد----------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #382 گر نه موشی دزد در انبارِ ماستگندمِ اعمالِ چلْ‌ساله کجاست؟مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3240 کرده حق، ناموس را صد من حَدید(۱۷)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۱۷) حَدید: آهن----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #550 چون ز زنده مُرده بیرون می‌کُنَدنَفْسِ زنده سوی مرگی می‌تَنَدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #416 بس طناب اندر گلو و تاجِ داربر وی انبوهی که: «اینک تاجدار»هم‌چو گور کافران بیرون حُلَل(۱۸)اندرون قهرِ خدا عَزَّ و جَلّ(۱۹)چون قبور آن را مُجَصَّص(۲۰) کرده‌اندپردهٔ پندار پیش آورده‌اند(۱۸) حُلَل: جمعِ حُلّه، به معنی زیورها، پیرایه ها(۱۹) عَزَّ وَ جَلّ: گرامی و بزرگ است، از صفات خداوند(۲۰) مُجَصَّص: گچ اندوده، گچ کاری شده----------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #834 گفت حق که بندگانِ جفتِ عَونبر زمین آهسته می‌رانند و هَون(۲۱) حق تعالی فرموده است: بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفته اند، در روی زمین به آهستگی و فروتنی، (تسلیم و فضا گشایی)، گام برمی دارند.(۲۱) هَون: نرمی و آسانی----------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #838 جز عنایت که گشاید چشم را؟جز محبّت که نشاند خشم را؟جهدِ بی‌توفیق خود کس را مباددر جهان، واللهُ اَعْلَم بِالسَّداد(۲۲)الهی که در این جهان، کسی گرفتارِ تلاشِ بیهوده (کار بی مزد یا کوشش بدون موفقیت) نشود. خداوند به راستی و درستی داناتر است.(۲۲) سَداد: راستی و درستی----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsگرچه به نقش پستی، بر آسمان شدستیقِندیلِ آسمانی، نُه چرخ را عمادیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #591 هیچ کُنجی بی‏دَد(۲۳) و بی‏دام نیستجز به خلوت‏گاهِ حق آرام نیست‏(۲۳) دَد: حیوانِ درّنده و وحشی----------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1006 اَحْسَنِ التَّقویم، از عرش او فزوناَحْسَنِ التَّقویم، از فکرت برونقرآن کریم، سورهٔ التین (۹۵)، آیهٔ ۴Quran, Sooreh At-Tin(#95), Line #4«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ.»«كه ما آدمى را در نيكوتر اعتدالى بيافريديم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsبستی تو هستِ ما را، بر نیستیِّ مطلقبستی مرادِ ما را بر شرطِ بی‌مرادیتا هیچ سست پایی، در کویِ تو نیایدپیشِ تو شیر آید، شیری و شیرزادیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۰۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #601 ما که باشیم ای تو ما را جانِ جانتا که ما باشیم با تو در میان؟ما عَدَم‌هاییم و هستی‌هایِ ماتو وجودِ مطلقی، فانی‌نُما(۲۴)ما همه شیران، ولی شیرِ عَلَمحمله‌شان از باد باشد دَم ‌به دَمحمله‌شان پیدا و، ناپیداست بادآنکه ناپیداست، از ما کم مَباد(۲۴) فانی‌نُما: نیست نشان دهنده----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 323, Divan e Shamsجملهٔ بی‌قراریت از طلبِ قرارِ توستطالبِ بی‌‌قرار شو، تا که قرار آیدتجملهٔ بی‌مرادیت از طلبِ مرادِ توستور نه همه مرادها همچو نثار آیدتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsبستی تو هستِ ما را، بر نیستیِّ مطلقبستی مرادِ ما را بر شرطِ بی‌مرادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1557, Divan e Shams خود مَن جَعَل الْهُمومِ هَمّاًاز لفظِ رسول خوانده اَستمحدیث«مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ تَشَعَّبَتْ بِهِ الْهُمُومُ فِي أَحْوَالِ الدُّنْيَا لَمْ يُبَالِ اللَّهُ فِي أَىِّ أَوْدِيَتِهِ هَلَكَ.»‏«هر کس غم‌هایش را به غمی واحد محدود کند، خداوند غم‌هایِ دنیویِ او را از میان می برد. و اگر کسی غم‌های مختلفی داشته باشد، خداوند به او اعتنایی نمی دارد که در کدامین سرزمین هلاک گردد.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3137 گفت رَو هر که غمِ دین برگزیدباقیِ غم‌ها خدا از وی بُریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 770, Divan e Shamsز پِیَت مرادِ خود را دو سه روز ترک کردمچه مراد ماند زان پس که میَّسرم نیامدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4467 بی‌مرادی شد قلاووزِ(۲۵) بهشتحُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوش‌سرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالَمْكَارِهِ، وَحُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ.» «بهشت در چیزهایی ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.» (۲۵) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر----------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۰۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3201 آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستینیستی بَر، گر تو ابله نیستیهستی اندر نیستی بتوان نمودمالْ‌داران، بر فقیر آرند جودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #337 آنکه از دادش نیاید هیچ بَدداند و بی‌خواهشی خود می‌دهدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsتا هیچ سست پایی، در کویِ تو نیایدپیشِ تو شیر آید، شیری و شیرزادیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1389 سهل شیری دان که صف‌ها بشکندشیر آن است آن که خود را بشکندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1466 چون شنیدی شرحِ بحرِ نیستیکوش دایم، تا بر این بَحر ایستیچونکه اصلِ کارگاه آن نیستی ا‌ست که خلا و بی‌نشان است و تهی ا‌ستجمله استادان پیِ اظهارِ کارنیستی جویند و جایِ اِنکسار(۲۶)لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۲۷)کارگاهش نیستیّ و لا بُوَدهر کجا این نیستی افزون‌تر استکارِ حق و کارگاهش آن سَر استنیستی چون هست بالایین‌ْطَبَقبر همه بُردند درویشان سَبَق(۲۶) اِنکِسار: شکسته شدن، شکستگی(۲۷) صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفات خداوند----------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #818 چشمِ حس اَفْسُرد بر نقشِ مَمَرّ(۲۸)تُش مَمَر می‌بینی و او مُسْتَقَرّ(۲۹)این دویی اوصافِ دیدِ اَحْوَل(۳۰) استوَرنه اوّل آخِر، آخِر اوّل استقرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #3«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ… ؛»«اوست اوّل و آخر... .»هی زِ چِه معلوم گردد این؟ ز بَعثبعث را جُو، کم کن اندر بعث بَحثشرطِ روزِ بعث، اوّل مُردن استزآنکه بعث از مُرده زنده کردن استجمله عالَم زین غلط کردند راهکَز عَدَم ترسند و آن آمد پناهاز کجا جوییم علم؟ از تَرکِ علماز کجا جوییم سِلم(۳۱)؟ از تَرکِ سِلماز کجا جوییم هست؟ از تَرکِ هستاز کجا جوییم سیب؟ از تَرکِ دستهم تو تانی کرد یا نِعمَ المُعین(۳۲)دیده‌ٔ معدوم‌بین را هست‌بیندیده‌یی کو از عدم آمد پدیدذاتِ هستی را همه معدوم(۳۳) دید(۲۸) مَمَرّ: گذرگاه، مجری، محلّ عبور(۲۹) مُسْتَقَرّ: محلّ قرار گرفتن، استوار، برقرار(۳۰) اَحْوَل: لوچ، دوبین(۳۱) سِلم: صلح، آشتی(۳۲) نِعمَ المُعین: یاوَر نیکو(۳۳) مَعدوم: نیست‌شده، نیست‌ و‌ نابود----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1019 یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ الْمَیِّتْ بدانکه عدم آمد امید عابدانحق تعالی زنده را از مُرده بیرون کشد. بدان که عدم مایهٔ امیدواریِ پرستشگران است.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsسر را نهد به بیرون، بی‌سر برِ تو آیدتا بشنود ز گردون بی‌گوش، یا عبادیقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۳Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #53«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.»«بگو:اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد. زيرا خدا همه گناهان را مى‌آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #566 پنبه اندر گوشِ حسِّ دون کنید(۳۴)بندِ حسّ از چشمِ خود بیرون کنیدپنبهٔ آن گوش سِر، گوش سَر استتا نگردد این کر، آن باطن، کر استبی‌حس و بی‌گوش و بی‌فِکرَت(۳۵) شویدتا خِطابِ اِرْجِعی را بشنویداگر می خواهید خطاب (به سوی من برگردید) حق تعالی را بشنوید باید از قید و بند حواسّ ظاهر و گوش ظاهر و عقل جزئی دنیا طلب رها شوید.قرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ.»(۲۷)«ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته.»«ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»(۲۸)«به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.»(۳۴) پنبه اندر گوش کردن: کنایه از بستن گوش و ترک شنیدن(۳۵) فِکرَت: فکر، اندیشه----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsیک ماهه راه را تو، بگذر برو به روزیزیرا که چون سلیمان بر بارگیرِ بادیقرآن کریم، سورهٔ سبا (۳۴)، آیهٔ ۱۲Quran, Sooreh Saba(#34), Line #12«وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ ۖ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ ۖ وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ۖ وَمَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ.»«و باد را مسخّر سليمان كرديم. بامدادان يك ماهه راه مى‌رفت و شبانگاه يك ماهه راه. و چشمه مس را برايش جارى ساختيم و گروهى از ديوها به فرمانِ پروردگارش برايش كار مى‌كردند و هر كه از آنان سر از فرمانِ ما مى‌پيچيد به او عذابِ آتشِ سوزان را مى‌چشانيديم.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #181 یک زمان کارست بگزار(۳۶) و بتازکارِ کوته را مکن بر خود دراز(۳۶) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2552, Divan e Shamsکه بیخ بیشهٔ جان را، همه رگ‌های شیران رابداند یک به یک آن را، به دیدهٔ‌ نورافزاییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4123 شرط، تسلیم است، نه کارِ درازسود نَبْوَد در ضَلالَت تُرک‌ْتازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 662, Divan e Shamsسوار عشق شو وز ره میندیشکه اسبِ عشق بس رهوار باشدبه یک حمله تو را منزل رسانداگرچه راه ناهموار باشدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 862, Divan e Shamsقومی که بر بُراقِ(۳۷) بصیرت سفر کنندبی ابر و بی‌غبار در آن مَه نظر کننددر دانه‌های شهوتی آتش زنند زودوز دامگاهِ صَعب(۳۸) به یک تَک(۳۹) عَبَر کنند(۴۰)(۳۷) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.(۳۸) صَعب: سخت و دشوار(۳۹) تَک: تاختن، دویدن، حمله(۴۰) عَبَر کردن: عبور کردن و گذشتن----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 243, Divan e Shamsدر پِیَش چون روان شدم، برگرفت تیز(۴۱) تیزپادر پیِ گامِ تیزِ او چه محل(۴۲) باد و برق را؟(۴۱) تیز: تند، شتابان(۴۲) محل: اعتبار، ارزش----------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1549 خُطوتَیْنی(۴۳) بود این رَه تا وِصالمانده‌ام در رَه ز شَستَت(۴۴) شصت سال(۴۳) خُطوتَیْن: دو قدم، دو گام(۴۴) شَست: قلّاب ماهیگیری----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsدینار و زر چه باشد؟ انبارِ جان بیاورجان ده، دِرَم رها کن، گر عاشقِ جوادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2372, Divan e Shamsچو بدیدم بَرِ سیمین ز زر و سیم نَفورمکه نَفورست(۴۵) نسیمش ز کفِ سیم شماره(۴۶)(۴۵) نَفور: گریزان، متنفّر(۴۶) سیم شمار: آنکه پول نقره شمارد، مجازاً حریص----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2455, Divan e Shamsهیچ نَبُردَست کسی مُهره زِ اَنبانِ(۴۷) جهانرَنجه مَشو، زان که تو هم مُهره ز اَنبانْ نَبَریمُهره زِ اَنْبان نَبَرَم، گوهرِ ایمان بِبَرمگَر تو به جان بُخل(۴۸) کُنی، جان بَرِ جانان نَبَری(۴۷) اَنبان: کیسۀ بزرگ که از پوست دباغی‌شدۀ بز یا گوسفند درست کنند. توشه دان.(۴۸) بُخل: حسد، رشک، بخیل بودن----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsحاجت نیاید ای جان، در راهِ تو قلاوزچون نور و ماهتاب است این مُهتَدی و هادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3120, Divan e Shams ندا کرد مجنون، قلاووز(۴۹) دارممرا بویِ لیلی کُنَد رهنماییچراغی است تمییز در سینه روشنرهانَد تو را از فریب و دَغایی(۴۹) قلاووز: راهنما، رهبر----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsاز صد هزار تُربه بشناخت جانِ مجنونچون بوی گور لیلی، برداشت در مُنادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3120, Divan e Shamsز صد گور بو کرد مجنون و بگْذشتکه در بوشِناسی بُدَش اوستایی(۵۰)(۵۰) اوستایی: مهارت، استادی----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsچون مه پیِ فَزایِش، غمگین مشو ز کاهِشزیرا ز بعدِ کاهش، چون مه در اِزدیادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2562, Divan e Shamsبیا ای مونسِ روزم، نگفتم دوش در گوشَت؟که عشرت در کمی خندد، تو کم زن(۵۱) تا بیفزایی(۵۱) کم زدن: خود را کم انگاشتن، فروتنی----------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١٨٨٠Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1880 قومِ دیگر می‌شناسم ز اولیاکه دهانْشان بسته باشد از دعااز رضا که هست رامِ آن کرامجُستنِ دفعِ قضاشان شد حرامدر قضا ذوقی همی‌بینند خاصکفرشان آید طلب کردن خلاصمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1305 تیر را مَشْکَن که آن تیرِ شَهی استنیست پَرتاوی، ز شَصْتِ آگهی استما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ گُفت حقکارِ حق بر کارها دارد سَبَققرآن کریم، سورهٔ انفال (۸)، آیهٔ ۱۷Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ… ؛»«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد… .»خشمِ خود بشکن، تو مشکن تیر راچشمِ خشمت خون شمارد شیر رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ١٣۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1305, Divan e Shamsخشتِ وجودِ مرا خُرد کن ای غم، چو گَردتا که کُنم همچو گَرد، گِردِ سوارم طوافمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsهر لحظه دسته دسته، ریحان به پیشَت آیدرُسته ز دست‌رنجت، وز خوب اعتقادیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #574 من نمی‌گویم مرا هدیه دهیدبلکه گفتم لایقِ هدیه شویدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1939 هر کجا دردی، دوا آنجا رودهر کجا پستی است، آب آنجا دودآبِ رحمت بایدت، رو پست شووانگهان خور خَمرِ رحمت، مست شومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 712, Divan e Shamsشیرین چو شِکَر تو باش شاکرشاکر هر دَم شِکَر ستانَدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2528 شهرِ ما فردا پُر از شِکَّر شودشِکَّر ارزانست، ارزان‌تر شوددر شَکِر غلطید ای حلواییانهم‌چو طوطی، کوریِ صفراییانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1620, Divan e Shamsچه شِکَرفروش دارم که به من شِکَر فروشدکه نگفت عذر روزی که برو شِکَر ندارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsتَشنیع بر سلیمان، آری که گم شدم منگم شو چو هدهد ار تو دربندِ اِفتقادیقرآن کریم، سورهٔ نمل (۲۷)، آیهٔ ۲۰ تا ۲۷Quran, Sooreh An-Naml(#27), Line #20-27«وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ.»(۲۰)«در ميان مرغان جستجو كرد و گفت: چرا هدهد را نمى‌بينم، آيا از غايب‌شدگان است؟»«لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ.»(۲۱)«به سخت‌ترين وجهى عذابش مى‌كنم يا سرش را مى‌برم، مگر آنكه براى من دليلى روشن بياورد.»«فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ.»(۲۲)«درنگش به درازا نكشيد. بيامد و گفت: به چيزى دست يافته‌ام كه تو دست نيافته بودى و از سبا برايت خبرى درست آورده‌ام.»«إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ.»(۲۳)«زنى را يافتم كه بر آنها پادشاهى مى‌كند. از هر نعمتى برخوردار است و تختى بزرگ دارد.»«وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ.»(۲۴)«ديدم كه خود و مردمش به جاى خداى يكتا آفتاب را سجده مى‌كنند. و شيطان اعمالشان را در نظرشان بياراسته است و از راهِ خدا منحرفشان كرده است، چنان كه روى هدايت نخواهند ديد.»«أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ.»(۲۵)«چرا خدايى را كه نهانِ آسمانها و زمين را آشكار مى‌كند و هر چه را پنهان مى‌داريد يا آشكار مى‌سازيد مى‌داند، سجده نكنند؟»«اللهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ.»(۲۶)«خداى يكتا كه هيچ خدايى جز او نيست. پروردگار عرش عظيم.»«قَالَ سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ.»(۲۷)«گفت: اكنون بنگريم كه راست گفته‌اى يا در شمارِ دروغگويانى.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2719 آفتابی در سخن آمد که خیزکه برآمد روز، بَرجه، کم ستیزتو بگویی: آفتابا کو گواه؟گویدت: ای کور از حق دیده خواهروزِ روشن، هر که او جویَد چراغعین جُستن، کوریَش دارد بلاغور نمی‌بینی، گمانی بُرده‌ایکه صباح‌ست و، تو اندر پرده‌ایکوری خود را مکن زین گفت، فاشخامُش و، در انتظارِ فضل باش در میانِ روز گفتن: روز کو؟خویش رسوا کردنست ای روزجوصبر و خاموشی جَذوبِ(۵۲) رحمت استوین نشان جُستن نشانِ علّت استأنصِتُوا بپذیر، تا بر جانِ توآید از جانان جزای أنصِتُوا(۵۲) جَذوب: بسیار جذب کننده----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsیٰا صٰاحِبَیَّ هٰذا دیبٰاجَةُ الرَّشٰادِالصُّبْحُ قَدْ تَجَلّی حُولُوا عَنِ الرُّقاٰدِای یار من، این سرآغاز رهایی است، صبح دمید، از خواب برخیزید.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1480 مرغِ جذبه ناگهان پَرّد ز عُش(۵۳)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُش(۵۳) عُش: آشیانهٔ پرندگان----------------قرآن کریم، سورهٔ حجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین ]مرگ[ تو را در رسد.»عطار، منطق‌الطیر The Conference of the Birds, Attar« فی التوحید باری تعالی جل و علا، حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت.»تو مباش اصلا، کمال این است و بستو ز تو لا شو، وصال این است و بستو درو گم شو حلولی این بوَدهرچه این نبوَد فضولی این بوَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsالشَّمْسُ قَدْ تَلٰالٰا مِنْ غَیْرِ اِحْتَجٰابٍوَالنَّصْرُ قَدْ تَوٰالیٰ مِنْ غَیْرِ اِجْتِهٰادِخورشید بدون حجاب درخشان شده است، پیروزی بدون تلاش و کوشش پیاپی شده است.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4580 آفتابی در یکی ذرّه نهانناگهان آن ذرّه بگشاید دهانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #384 ور ببندی چشم خود را زاحتجاب(۵۴)کار خود را کی گذارد آفتاب؟(۵۴) احتجاب: در حجاب رفتن، پوشیدگی----------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1450 آن یکی در عهد داوود نَبینزد هر دانا و، پیشِ هر غَبی(۵۵)این دعا می‌کرد دایم، کِای خداثروتی بی رنج روزی کُن مراچون مرا، تو آفریدی کاهلیزخم‌خواری(۵۶)، سست‌جُنبی، مَنبلی(۵۷)بر خرانِ پشت‌ریش بی‌مُرادبار اسپان و اَستران نتوان نهادکاهلم چون آفریدی، ای مَلی(۵۸)روزی‌ام دِه هم ز راهِ کاهلیکاهلم من، سایه‌‌خُسپم در وجودخفتم اندر سایهٔ این فضل و جودکاهلان و سایه‌خُسپان را مگرروزیی بنوشته‌ای نوعی دگر؟ هر که را پایی‌ست جویَد روزییهر که را پا نیست، کُن دلسوزییرزق را می‌ران به سوی آن حَزینابر را می‌کَش به سوی هر زمین(۵۵) غَبی: گول، احمق(۵۶) زخم‌خوار: زخم خورده، صدمه دیده(۵۷) مَنبل: کاهل و تنبل(۵۸) مَلی: مخفّفِ مَلیء، به معنیِ بی‌نیاز و غنی، توانگر ----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsاَلرُّوحُ فی الْمَطٰارِ وَ الکَأسُ فی الدَّوٰارِوَالهَمُّ فی الْفِرٰارِ و السُّکْرُ فی امْتِدٰادِجان در پرواز است و جام‌های شراب در گردش، غم و اندوه در گریز و سرمستی در تداوم است.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2814, Divan e Shamsدَخَلَ الْعِشْقُ عَلَیْنا بِکُؤُوسٍ وَ عُقارٍظَهَرَ الْسُّکْرُ عَلَیْنا لِحَبیبٍ مُتَوارِعشق با شراب و جامها پیش ما آمد، از آن یارِ نهان شده برای ما سرمستی پیدا شد.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3364 « دعوی کردنِ آن شخص که: خدای تعالی مرا نمی‌گیرد به گناه و جواب گفتنِ شعیب، او را.»آن یکی می‌گفت در عهدِ شُعَیبکه خدا از من بسی دیده‌ست عیبچند دید از من گناه و جُرم‌هاوز کَرَم یزدان نمی‌گیرد مراحق تعالی گفت در گوشِ شُعَیبدر جوابِ او فَصیح از راهِ غیبکه بگفتی چند کردم من گناهوز کَرَم نگرفت در جرمم اِلهعکس می‌گویی و مقلوب، ای سَفیه(۵۹)ای رها کرده ره و، بگرفته تیه(۶۰)چند چندت گیرم و، تو بی‌خَبَردر سَلاسِل(۶۱) مانده‌ای پا تا به سرزنگِ تُو بر تُوت ای دیگِ سیاهکرد سیمای درونت را تباهبر دلت زنگار بر زنگارهاجمع شد، تا کور شد ز اسرارهاگر زند آن دود بر دیگِ نُویآن اثر بنماید ار باشد جُویزآنکه هر چیزی به ضِد پیدا شودبر سپیدی آن سیَه رسوا شودچون سیه شد دیگ، پس تاثیرِ دودبعد از این بر وی که بیند زود زود؟مردِ آهنگر که او زنگی(۶۲) بُوَددود را با رُوش هم‌رنگی بُوَدمردِ رومی کو کند آهنگریرویش اَبلَق(۶۳) گردد از دودآوریپس بداند زود تاثیرِ گناهتا بنالد زود گوید: ای اِلهچون کند اِصرار و بد پیشه کندخاک اندر چشمِ اندیشه کندتوبه نندیشد دگر، شیرین شودبر دلش آن جُرم، تا بی‌دین شودآن پشیمانی و یارب رفت ازوشِست(۶۴) بر آیینه زنگِ پنج تُو(۶۵)آهنش را زنگ‌ها خوردن گرفتگوهرش را زنگ، کم کردن گرفتچون نویسی کاغذِ اِسپید برآن نبشته خوانده آید در نظرچون نویسی بر سرِ بنْوشته خطفهم ناید، خواندنش، گردد غلطکان سیاهی بر سیاهی اوفتادهر دو خط شد کور و، معنیّی ندادور سوم‌باره نویسی بَر سَرشپس سیه کردی چو جانِ کافرشپس چه چاره جز پناهِ چاره‌گر؟ناامیدی مسّ و، اِکسیرش(۶۶) نظرناامیدی ها به پیشِ او نهیدتا ز دردِ بی‌دوا بیرون جهیدچون شُعَیب این نکته‌ها با وی بگفتزآن دَمِ جان در دلِ او گُل شکفتجانِ او بشنید وَحیِ آسمانگفت: اگر بگْرفت ما را، کو نشان؟گفت: یا رَب دفعِ من می‌گوید(۶۷) اوآن گرفتن را نشان می‌جُوید اوگفت: سَتّارم(۶۸)، نگویم رازهاشجز یکی رمز از برای اِبتِلاش(۶۹)یک نشانِ آنکه می‌گیرم وراآنکه طاعت دارد از صوم(۷۰) و دعاوز نماز و از زَکات و غیرِ آنلیک یک ذَرّه ندارد ذوقِ جانمی‌کند طاعات و افعالِ سَنی(۷۱)لیک یک ذره ندارد چاشنیطاعتش نَغزست و، معنی نَغز(۷۲) نیجَوزها(۷۳) بسیار و، در وی مغز نیذوق باید، تا دهد طاعات، بَر(۷۴)مغز باید، تا دهد دانه، شَجَر(۷۵)دانهٔ بی‌مغز کی گردد نهال؟صورتِ بی‌جان نباشد جُز خیال(۵۹) سَفیه: نادان(۶۰) تیه: بیابان(۶۱) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله(۶۲) زنگی: سیاه پوست(۶۳) اَبلَق: هر چیز دورنگ، سیاه و سپید(۶۴) شِست: مخفف نشست(۶۵) پنج تُو: پنج لا، بی‌نهایت(۶۶) اِکسیر: کیمیا(۶۷) دفع ‌گفتن: جواب رد دادن(۶۸) سَتار: بسیار پوشاننده(۶۹) اِبتِلا: سختی، آزمایش، امتحان(۷۰) صوم: روزه(۷۱) سَنی: بلند، رفیع(۷۲) نَغز: خوب، نیکو، لطیف(۷۳) جَوز: گردو(۷۴) بَر: بار درخت، میوه، محصول(۷۵) شَجَر: درخت--------------------------مجموع لغات: (۱) دلق: خرقه، جامهٔ درویشی(۲) قِندیل: چراغ آویز، مجازاً خورشید و ماه(۳) سست پا: ناتوان، عاجز، زمین‌گیر(۴) یا عبادی: اشاره به آیاتی است که خطاب به بندگان مؤمن است. مانند سورهٔ زمر(۳۹)، آیهٔ ۵۳(۵) بارگیر: اسب، مَرکب(۶) جواد: بخشنده، جوانمرد، از صفات خداوند(۷) قلاوُز: راهنما، رهبر(۸) مُهتَدی: هدایت شده(۹) حادی: کسی که بر شتران آواز خواند که سریع‌تر راه بروند.(۱۰) تُربه: تربت، خاک، مزار(۱۱) تَشنیع: سرزنش، بدگویی(۱۲) اِفتقاد: جستجو، گمشده را جستن. اشاره به عدم حضور هدهد در مجلس سلیمان(ع) است. (آیات ۲۰ تا ۲۲ سوره نمل)(۱۳) کیقباد: در اینجا نماد قدرت و سلطانی است.(۱۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۱۵) مُعْجبی: خودبینی (۱۶) جوش کردن: سعی کردن زیاد(۱۷) حَدید: آهن(۱۸) حُلَل: جمعِ حُلّه، به معنی زیورها، پیرایه ها(۱۹) عَزَّ وَ جَلّ: گرامی و بزرگ است، از صفات خداوند(۲۰) مُجَصَّص: گچ اندوده، گچ کاری شده(۲۱) هَون: نرمی و آسانی(۲۲) سَداد: راستی و درستی(۲۳) دَد: حیوانِ درّنده و وحشی(۲۴) فانی‌نُما: نیست نشان دهنده(۲۵) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر(۲۶) اِنکِسار: شکسته شدن، شکستگی(۲۷) صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفات خداوند(۲۸) مَمَرّ: گذرگاه، مجری، محلّ عبور(۲۹) مُسْتَقَرّ: محلّ قرار گرفتن، استوار، برقرار(۳۰) اَحْوَل: لوچ، دوبین(۳۱) سِلم: صلح، آشتی(۳۲) نِعمَ المُعین: یاوَر نیکو(۳۳) مَعدوم: نیست‌شده، نیست‌ و‌ نابود(۳۴) پنبه اندر گوش کردن: کنایه از بستن گوش و ترک شنیدن(۳۵) فِکرَت: فکر، اندیشه(۳۶) گزاردن: انجام دادن، ادا کردن(۳۷) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.(۳۸) صَعب: سخت و دشوار(۳۹) تَک: تاختن، دویدن، حمله(۴۰) عَبَر کردن: عبور کردن و گذشتن(۴۱) تیز: تند، شتابان(۴۲) محل: اعتبار، ارزش(۴۳) خُطوتَیْن: دو قدم، دو گام(۴۴) شَست: قلّاب ماهیگیری(۴۵) نَفور: گریزان، متنفّر(۴۶) سیم شمار: آنکه پول نقره شمارد، مجازاً حریص(۴۷) اَنبان: کیسۀ بزرگ که از پوست دباغی‌شدۀ بز یا گوسفند درست کنند. توشه دان.(۴۸) بُخل: حسد، رشک، بخیل بودن(۴۹) قلاووز: راهنما، رهبر(۵۰) اوستایی: مهارت، استادی(۵۱) کم زدن: خود را کم انگاشتن، فروتنی(۵۲) جَذوب: بسیار جذب کننده(۵۳) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۵۴) احتجاب: در حجاب رفتن، پوشیدگی(۵۵) غَبی: گول، احمق(۵۶) زخم‌خوار: زخم خورده، صدمه دیده(۵۷) مَنبل: کاهل و تنبل(۵۸) مَلی: مخفّفِ مَلیء، به معنیِ بی‌نیاز و غنی، توانگر (۵۹) سَفیه: نادان(۶۰) تیه: بیابان(۶۱) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله(۶۲) زنگی: سیاه پوست(۶۳) اَبلَق: هر چیز دورنگ، سیاه و سپید(۶۴) شِست: مخفف نشست(۶۵) پنج تُو: پنج لا، بی‌نهایت(۶۶) اِکسیر: کیمیا(۶۷) دفع ‌گفتن: جواب رد دادن(۶۸) سَتار: بسیار پوشاننده(۶۹) اِبتِلا: سختی، آزمایش، امتحان(۷۰) صوم: روزه(۷۱) سَنی: بلند، رفیع(۷۲) نَغز: خوب، نیکو، لطیف(۷۳) جَوز: گردو(۷۴) بَر: بار درخت، میوه، محصول(۷۵) شَجَر: درخت-----------------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsگرچه به زیر دلقی شاهی و کیقبادیورچه ز چشم دوری در جان و سینه یادیگرچه به نقش پستی بر آسمان شدستیقندیل آسمانی نه چرخ را عمادیبستی تو هست ما را بر نیستی مطلقبستی مراد ما را بر شرط بی‌مرادیتا هیچ سست پایی در کوی تو نیایدپیش تو شیر آید شیری و شیرزادیسر را نهد به بیرون بی‌سر بر تو آیدتا بشنود ز گردون بی‌گوش یا عبادییک ماهه راه را تو بگذر برو به روزیزیرا که چون سلیمان بر بارگیر بادیدینار و زر چه باشد انبار جان بیاورجان ده درم رها کن گر عاشق جوادیحاجت نیاید ای جان در راه تو قلاوزچون نور و ماهتاب است این مهتدی و هادیمه نور و تاب خود را از جا به جا کشاندچون اشتر عرب را از جا به جای حادیاز صد هزار تربه بشناخت جان مجنونچون بوی گور لیلی برداشت در منادیچون مه پی فزایش غمگین مشو ز کاهشزیرا ز بعد کاهش چون مه در ازدیادیهر لحظه دسته دسته ریحان به پیشت آیدرسته ز دست‌رنجت وز خوب اعتقادیتشنیع بر سلیمان آری که گم شدم منگم شو چو هدهد ار تو دربند افتقادییا صاحبی هذا دیباجة الرشادالصبح قد تجلی حولوا عن الرقادای یار من، این سرآغاز رهایی است، صبح دمید، از خواب برخیزید.الشمس قد تلالا من غیر احتجابوالنصر قد توالی من غیر اجتهادخورشید بدون حجاب درخشان شده است، پیروزی بدون تلاش و کوشش پیاپی شده است.الروح فی المطار و الکأس فی الدواروالهم فی الفرار و السکر فی امتدادجان در پرواز است و جام‌های شراب در گردش، غم و اندوه در گریز و سرمستی در تداوم است.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsگرچه به زیر دلقی شاهی و کیقبادیورچه ز چشم دوری در جان و سینه یادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 128, Divan e Shamsما را نکنید یاد هرگزما خود هستیم یاد بی‌مابا ما دل کیقباد بنده‌ستبنده‌ست چو کیقباد بی‌مامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3214 علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلال‌‌از دل و از دیده‌‌ات بس خون رودتا ز تو این معجبی بیرون رودعلت ابلیس اناخیری بده‌ستوین مرض در نفس هر مخلوق هستحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۶۱ Poem(Qazal)# 161, Divan e Hafezغمناک نباید بود از طعن حسود ای دلشاید که چو وابینی خیر تو در این باشدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #380 اول ای جان دفع شر موش کنوآنگهان در جمع گندم جوش کن‌‌ مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #382 گر نه موشی دزد در انبار ماستگندم اعمال چل‌ساله کجاستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3240 کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #550 چون ز زنده مرده بیرون می‌کندنفس زنده سوی مرگی می‌تندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #416 بس طناب اندر گلو و تاج داربر وی انبوهی که اینک تاجدارهم‌چو گور کافران بیرون حللاندرون قهر خدا عز و جلچون قبور آن را مجصص کرده‌اندپرده پندار پیش آورده‌اندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #834 گفت حق که بندگان جفت عونبر زمین آهسته می‌رانند و هون حق تعالی فرموده است: بندگانی که مشمول یاری و عنایت حق قرار گرفته اند، در روی زمین به آهستگی و فروتنی، (تسلیم و فضا گشایی)، گام برمی دارند.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #838 جز عنایت که گشاید چشم راجز محبت که نشاند خشم راجهد بی‌توفیق خود کس را مباددر جهان والله اعلم بالسدادالهی که در این جهان، کسی گرفتارِ تلاشِ بیهوده (کار بی مزد یا کوشش بدون موفقیت) نشود. خداوند به راستی و درستی داناتر است.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsگرچه به نقش پستی بر آسمان شدستیقندیل آسمانی نه چرخ را عمادیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۹۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #591 هیچ کنجی بی‏دد و بی‏دام نیستجز به خلوت‏گاه حق آرام نیست‏مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1006 احسن التقویم از عرش او فزوناحسن التقویم از فکرت برونقرآن کریم، سورهٔ التین (۹۵)، آیهٔ ۴Quran, Sooreh At-Tin(#95), Line #4«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ.»«كه ما آدمى را در نيكوتر اعتدالى بيافريديم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsبستی تو هست ما را بر نیستی مطلقبستی مراد ما را بر شرط بی‌مرادیتا هیچ سست پایی در کوی تو نیایدپیش تو شیر آید شیری و شیرزادیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۶۰۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #601 ما که باشیم ای تو ما را جان جانتا که ما باشیم با تو در میانما عدم‌هاییم و هستی‌های ماتو وجود مطلقی فانی‌نماما همه شیران ولی شیر علمحمله‌شان از باد باشد دم ‌به دمحمله‌شان پیدا و ناپیداست بادآنکه ناپیداست از ما کم مبادمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 323, Divan e Shamsجمله بی‌قراریت از طلب قرار توستطالب بی‌‌قرار شو تا که قرار آیدتجمله بی‌مرادیت از طلب مراد توستور نه همه مرادها همچو نثار آیدتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsبستی تو هست ما را بر نیستی مطلقبستی مراد ما را بر شرط بی‌مرادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1557, Divan e Shamsخود من جعل الهموم همااز لفظ رسول خوانده استمحدیث«مَنْ جَعَلَ الْهُمُومَ هَمًّا وَاحِدًا هَمَّ الْمَعَادِ كَفَاهُ اللَّهُ هَمَّ دُنْيَاهُ وَمَنْ تَشَعَّبَتْ بِهِ الْهُمُومُ فِي أَحْوَالِ الدُّنْيَا لَمْ يُبَالِ اللَّهُ فِي أَىِّ أَوْدِيَتِهِ هَلَكَ.»‏«هر کس غم‌هایش را به غمی واحد محدود کند، خداوند غم‌هایِ دنیویِ او را از میان می برد. و اگر کسی غم‌های مختلفی داشته باشد، خداوند به او اعتنایی نمی دارد که در کدامین سرزمین هلاک گردد.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3137 گفت رو هر که غم دین برگزیدباقی غم‌ها خدا از وی بریدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 770, Divan e Shamsز پیت مراد خود را دو سه روز ترک کردمچه مراد ماند زان پس که میسرم نیامدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4467 بی‌مرادی شد قلاووز بهشتحفت الجنة شنو ای خوش‌سرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالَمْكَارِهِ، وَحُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ.» «بهشت در چیزهایی ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.» مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۰۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3201 آینه هستی چه باشد نیستینیستی بر گر تو ابله نیستیهستی اندر نیستی بتوان نمودمال‌داران بر فقیر آرند جودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #337 آنکه از دادش نیاید هیچ بدداند و بی‌خواهشی خود می‌دهدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsتا هیچ سست پایی در کوی تو نیایدپیش تو شیر آید شیری و شیرزادیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1389 سهل شیری دان که صف‌ها بشکندشیر آن است آن که خود را بشکندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1466 چون شنیدی شرح بحر نیستیکوش دایم تا بر این بحر ایستیچونکه اصل کارگاه آن نیستی ا‌ست که خلا و بی‌نشان است و تهی ا‌ستجمله استادان پی اظهار کارنیستی جویند و جای انکسارلاجرم استاد استادان صمدکارگاهش نیستی و لا بودهر کجا این نیستی افزون‌تر استکار حق و کارگاهش آن سر استنیستی چون هست بالایین‌طبقبر همه بردند درویشان سبقمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #818 چشم حس افسرد بر نقش ممرتش ممر می‌بینی و او مستقراین دویی اوصاف دید احول استورنه اول آخر آخر اول استقرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #3«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ… ؛»«اوست اوّل و آخر... .»هی ز چه معلوم گردد این ز بعثبعث را جو کم کن اندر بعث بحثشرط روز بعث اول مردن استزآنکه بعث از مرده زنده کردن استجمله عالم زین غلط کردند راهکز عدم ترسند و آن آمد پناهاز کجا جوییم علم از ترک علماز کجا جوییم سلم از ترک سلماز کجا جوییم هست از ترک هستاز کجا جوییم سیب از ترک دستهم تو تانی کرد یا نعم المعیندیده‌ معدوم‌بین را هست‌بیندیده‌یی کو از عدم آمد پدیدذات هستی را همه معدوم دیدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1019 یخرج الحی من المیت بدانکه عدم آمد امید عابدانحق تعالی زنده را از مُرده بیرون کشد. بدان که عدم مایهٔ امیدواریِ پرستشگران است.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsسر را نهد به بیرون بی‌سر بر تو آیدتا بشنود ز گردون بی‌گوش یا عبادیقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۵۳Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #53«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.»«بگو:اى بندگان من كه بر زيان خويش اسراف كرده‌ايد، از رحمت خدا مأيوس مشويد. زيرا خدا همه گناهان را مى‌آمرزد. اوست آمرزنده و مهربان.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #566 پنبه اندر گوش حس دون کنیدبند حس از چشم خود بیرون کنیدپنبه آن گوش سر گوش سر استتا نگردد این کر آن باطن کر استبی‌حس و بی‌گوش و بی‌فکرت شویدتا خطاب ارجعی را بشنویداگر می خواهید خطاب (به سوی من برگردید) حق تعالی را بشنوید باید از قید و بند حواسّ ظاهر و گوش ظاهر و عقل جزئی دنیا طلب رها شوید.قرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ.»(۲۷)«ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته.»«ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»(۲۸)«به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsیک ماهه راه را تو بگذر برو به روزیزیرا که چون سلیمان بر بارگیر بادیقرآن کریم، سورهٔ سبا (۳۴)، آیهٔ ۱۲Quran, Sooreh Saba(#34), Line #12«وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ ۖ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ ۖ وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ۖ وَمَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ.»«و باد را مسخّر سليمان كرديم. بامدادان يك ماهه راه مى‌رفت و شبانگاه يك ماهه راه. و چشمه مس را برايش جارى ساختيم و گروهى از ديوها به فرمانِ پروردگارش برايش كار مى‌كردند و هر كه از آنان سر از فرمانِ ما مى‌پيچيد به او عذابِ آتشِ سوزان را مى‌چشانيديم.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #181 یک زمان کارست بگزار و بتازکار کوته را مکن بر خود درازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2552, Divan e Shamsکه بیخ بیشه جان را همه رگ‌های شیران رابداند یک به یک آن را به دیده‌ نورافزاییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4123 شرط تسلیم است نه کار درازسود نبود در ضلالت ترک‌تازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 662, Divan e Shamsسوار عشق شو وز ره میندیشکه اسب عشق بس رهوار باشدبه یک حمله تو را منزل رسانداگرچه راه ناهموار باشدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 862, Divan e Shamsقومی که بر براق بصیرت سفر کنندبی ابر و بی‌غبار در آن مه نظر کننددر دانه‌های شهوتی آتش زنند زودوز دامگاه صعب به یک تک عبر کنندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 243, Divan e Shamsدر پیش چون روان شدم برگرفت تیز تیزپادر پی گام تیز او چه محل باد و برق رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1549 خطوتینی بود این ره تا وصالمانده‌ام در ره ز شستت شصت سالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsدینار و زر چه باشد انبار جان بیاورجان ده درم رها کن گر عاشق جوادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2372, Divan e Shamsچو بدیدم بر سیمین ز زر و سیم نفورمکه نفورست نسیمش ز کف سیم شمارهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2455, Divan e Shamsهیچ نبردست کسی مهره ز انبان جهانرنجه مشو زان که تو هم مهره ز انبان نبریمهره ز انبان نبرم گوهر ایمان ببرمگر تو به جان بخل کنی جان بر جانان نبریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsحاجت نیاید ای جان در راه تو قلاوزچون نور و ماهتاب است این مهتدی و هادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3120, Divan e Shamsندا کرد مجنون قلاووز دارممرا بوی لیلی کند رهنماییچراغی است تمییز در سینه روشنرهاند تو را از فریب و دغاییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsاز صد هزار تربه بشناخت جان مجنونچون بوی گور لیلی برداشت در منادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3120, Divan e Shamsز صد گور بو کرد مجنون و بگذشتکه در بوشناسی بدش اوستاییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsچون مه پی فزایش غمگین مشو ز کاهشزیرا ز بعد کاهش چون مه در ازدیادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2562, Divan e Shamsبیا ای مونس روزم نگفتم دوش در گوشتکه عشرت در کمی خندد تو کم زن تا بیفزاییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١٨٨٠Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1880 قوم دیگر می‌شناسم ز اولیاکه دهانشان بسته باشد از دعااز رضا که هست رام آن کرامجستن دفع قضاشان شد حرامدر قضا ذوقی همی‌بینند خاصکفرشان آید طلب کردن خلاصمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1305 تیر را مشکن که آن تیر شهی استنیست پرتاوی ز شصت آگهی استما رمیت اذ رمیت گفت حقکار حق بر کارها دارد سبققرآن کریم، سورهٔ انفال (۸)، آیهٔ ۱۷Quran, Sooreh Al-Anfaal(#8), Line #17«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ… ؛»«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد… .»خشم خود بشکن تو مشکن تیر راچشم خشمت خون شمارد شیر رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ١٣۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1305, Divan e Shamsخشت وجود مرا خرد کن ای غم چو گردتا که کنم همچو گرد گرد سوارم طوافمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsهر لحظه دسته دسته ریحان به پیشت آیدرسته ز دست‌رنجت وز خوب اعتقادیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #574 من نمی‌گویم مرا هدیه دهیدبلکه گفتم لایق هدیه شویدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1939 هر کجا دردی دوا آنجا رودهر کجا پستی است آب آنجا دودآب رحمت بایدت رو پست شووانگهان خور خمر رحمت مست شومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 712, Divan e Shamsشیرین چو شکر تو باش شاکرشاکر هر دم شکر ستاندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2528 شهر ما فردا پر از شکر شودشکر ارزانست ارزان‌تر شوددر شکر غلطید ای حلواییانهم‌چو طوطی کوری صفراییانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1620, Divan e Shamsچه شکرفروش دارم که به من شکر فروشدکه نگفت عذر روزی که برو شکر ندارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsتشنیع بر سلیمان آری که گم شدم منگم شو چو هدهد ار تو دربند افتقادیقرآن کریم، سورهٔ نمل (۲۷)، آیهٔ ۲۰ تا ۲۷Quran, Sooreh An-Naml(#27), Line #20-27«وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ.»(۲۰)«در ميان مرغان جستجو كرد و گفت: چرا هدهد را نمى‌بينم، آيا از غايب‌شدگان است؟»«لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ.»(۲۱)«به سخت‌ترين وجهى عذابش مى‌كنم يا سرش را مى‌برم، مگر آنكه براى من دليلى روشن بياورد.»«فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ.»(۲۲)«درنگش به درازا نكشيد. بيامد و گفت: به چيزى دست يافته‌ام كه تو دست نيافته بودى و از سبا برايت خبرى درست آورده‌ام.»«إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ.»(۲۳)«زنى را يافتم كه بر آنها پادشاهى مى‌كند. از هر نعمتى برخوردار است و تختى بزرگ دارد.»«وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ.»(۲۴)«ديدم كه خود و مردمش به جاى خداى يكتا آفتاب را سجده مى‌كنند. و شيطان اعمالشان را در نظرشان بياراسته است و از راهِ خدا منحرفشان كرده است، چنان كه روى هدايت نخواهند ديد.»«أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ.»(۲۵)«چرا خدايى را كه نهانِ آسمانها و زمين را آشكار مى‌كند و هر چه را پنهان مى‌داريد يا آشكار مى‌سازيد مى‌داند، سجده نكنند؟»«اللهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ.»(۲۶)«خداى يكتا كه هيچ خدايى جز او نيست. پروردگار عرش عظيم.»«قَالَ سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ.»(۲۷)«گفت: اكنون بنگريم كه راست گفته‌اى يا در شمارِ دروغگويانى.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2719 آفتابی در سخن آمد که خیزکه برآمد روز برجه کم ستیزتو بگویی آفتابا کو گواهگویدت ای کور از حق دیده خواهروز روشن هر که او جوید چراغعین جستن کوریش دارد بلاغور نمی‌بینی گمانی برده‌ایکه صباح‌ست و تو اندر پرده‌ایکوری خود را مکن زین گفت فاشخامش و در انتظار فضل باشدر میان روز گفتن روز کوخویش رسوا کردنست ای روزجوصبر و خاموشی جذوب رحمت استوین نشان جستن نشان علت استأنصتوا بپذیر تا بر جان توآید از جانان جزای أنصتوامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsیا صاحبی هذا دیباجة الرشادالصبح قد تجلی حولوا عن الرقادای یار من، این سرآغاز رهایی است، صبح دمید، از خواب برخیزید.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1480 مرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشقرآن کریم، سورهٔ حجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین ]مرگ[ تو را در رسد.»عطار، منطق‌الطیر The Conference of the Birds, Attar« فی التوحید باری تعالی جل و علا، حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت.»تو مباش اصلا کمال این است و بستو ز تو لا شو وصال این است و بستو درو گم شو حلولی این بودهرچه این نبود فضولی این بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsالشمس قد تلالا من غیر احتجابوالنصر قد توالی من غیر اجتهادخورشید بدون حجاب درخشان شده است، پیروزی بدون تلاش و کوشش پیاپی شده است.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4580 آفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #384 ور ببندی چشم خود را زاحتجابکار خود را کی گذارد آفتابمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1450 آن یکی در عهد داوود نبینزد هر دانا و پیش هر غبیاین دعا می‌کرد دایم کای خداثروتی بی رنج روزی کن مراچون مرا تو آفریدی کاهلیزخم‌خواری سست‌جنبی منبلیبر خران پشت‌ریش بی‌مرادبار اسپان و استران نتوان نهادکاهلم چون آفریدی ای ملیروزی‌ام ده هم ز راه کاهلیکاهلم من سایه‌‌خسپم در وجودخفتم اندر سایه این فضل و جودکاهلان و سایه‌خسپان را مگرروزیی بنوشته‌ای نوعی دگرهر که را پایی‌ست جوید روزییهر که را پا نیست کن دلسوزییرزق را می‌ران به سوی آن حزینابر را می‌کش به سوی هر زمینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2935, Divan e Shamsالروح فی المطار و الکأس فی الدواروالهم فی الفرار و السکر فی امتدادجان در پرواز است و جام‌های شراب در گردش، غم و اندوه در گریز و سرمستی در تداوم است.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2814, Divan e Shamsدخل العشق علینا بکؤوس و عقارظهر السکر علینا لحبیب متوارعشق با شراب و جامها پیش ما آمد، از آن یارِ نهان شده برای ما سرمستی پیدا شد.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3364 « دعوی کردنِ آن شخص که: خدای تعالی مرا نمی‌گیرد به گناه و جواب گفتنِ شعیب، او را.»آن یکی می‌گفت در عهد شعیبکه خدا از من بسی دیده‌ست عیبچند دید از من گناه و جرم‌هاوز کرم یزدان نمی‌گیرد مراحق تعالی گفت در گوش شعیبدر جواب او فصیح از راه غیبکه بگفتی چند کردم من گناهوز کرم نگرفت در جرمم الهعکس می‌گویی و مقلوب ای سفیهای رها کرده ره و بگرفته تیهچند چندت گیرم و تو بی‌خبردر سلاسل مانده‌ای پا تا به سرزنگ تو بر توت ای دیگ سیاهکرد سیمای درونت را تباهبر دلت زنگار بر زنگارهاجمع شد تا کور شد ز اسرارهاگر زند آن دود بر دیگ نویآن اثر بنماید ار باشد جویزآنکه هر چیزی به ضد پیدا شودبر سپیدی آن سیه رسوا شودچون سیه شد دیگ پس تاثیر دودبعد از این بر وی که بیند زود زودمرد آهنگر که او زنگی بوددود را با روش هم‌رنگی بودمرد رومی کو کند آهنگریرویش ابلق گردد از دودآوریپس بداند زود تاثیر گناهتا بنالد زود گوید ای الهچون کند اصرار و بد پیشه کندخاک اندر چشم اندیشه کندتوبه نندیشد دگر شیرین شودبر دلش آن جرم تا بی‌دین شودآن پشیمانی و یارب رفت ازوشست بر آیینه زنگ پنج توآهنش را زنگ‌ها خوردن گرفتگوهرش را زنگ کم کردن گرفتچون نویسی کاغذ اسپید برآن نبشته خوانده آید در نظرچون نویسی بر سر بنوشته خطفهم ناید خواندنش گردد غلطکان سیاهی بر سیاهی اوفتادهر دو خط شد کور و معنیی ندادور سوم‌باره نویسی بر سرشپس سیه کردی چو جان کافرشپس چه چاره جز پناه چاره‌گرناامیدی مس و اکسیرش نظرناامیدی ها به پیش او نهیدتا ز درد بی‌دوا بیرون جهیدچون شعیب این نکته‌ها با وی بگفتزآن دم جان در دل او گل شکفتجان او بشنید وحی آسمانگفت اگر بگرفت ما را کو نشانگفت یا رب دفع من می‌گوید اوآن گرفتن را نشان می‌جوید اوگفت ستارم نگویم رازهاشجز یکی رمز از برای ابتلاشیک نشان آنکه می‌گیرم وراآنکه طاعت دارد از صوم و دعاوز نماز و از زکات و غیر آنلیک یک ذره ندارد ذوق جانمی‌کند طاعات و افعال سنیلیک یک ذره ندارد چاشنیطاعتش نغزست و معنی نغز نیجوزها بسیار و در وی مغز نیذوق باید تا دهد طاعات برمغز باید تا دهد دانه شجردانه بی‌مغز کی گردد نهالصورت بی‌جان نباشد جز خیال-------------------
  continue reading

1180 قسمت

همه قسمت ها

×
 
Loading …

به Player FM خوش آمدید!

Player FM در سراسر وب را برای یافتن پادکست های با کیفیت اسکن می کند تا همین الان لذت ببرید. این بهترین برنامه ی پادکست است که در اندروید، آیفون و وب کار می کند. ثبت نام کنید تا اشتراک های شما در بین دستگاه های مختلف همگام سازی شود.

 

راهنمای مرجع سریع