محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal

مردم عاشق ما هستند!

بررسی های کاربران

"عاشق قابلیت آفلاین شدم"
"از این طریق می توانید از اشتراک های پادکستتان استفاده کنید. همچنین راهی فوق العاده ست برای کشف پادکست های جدید"

Ganje Hozour audio Program #975

 
اشتراک گذاری
 

Manage episode 375089820 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۷۵ گنج حضور اجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۲۲ اوت ۲۰۲۳ - ۱ شهریور ۱۴۰۲ برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۷۵ بر روی این لینک کلیک کنید. برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۷۵ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید (به زودی آماده خواهد شد). PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۷۵ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی) فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۷۵ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید) برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید. مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsای طایرانِ(۱) قُدس(۲) را عشقت فزوده بال‌هادر حلقهٔ سودایِ تو، روحانیان را حال‌هادر «لااُحِبُّ الآفِلین(۳)»، پاکی ز صورت‌ها یقین*در دیده‌هایِ غیب‌بین، هر دَم ز تو تِمثال‌ها(۴)افلاک از تو سرنگون، خاک از تو چون دریایِ خونماهت نخوانم، ای فزون از ماه‌ها و سال‌هاکوه از غمت بشکافته، وآن غم به دل دَرتافتهیک قطره خونی(۵) یافته از فَضلت این اِفضال‌ها(۶)ای سروران را تو سند(۷)، بشمار ما را زان عدددانی، سران را هم بُوَد اندر تَبَع(۸) دنبال‌هاسازی ز خاکی سیّدی(۹)، بر وی فرشته حاسِدی(۱۰)با نقدِ تو جان، کاسِدی(۱۱)، پامال گشته مال‌هاآن کو تو باشی بالِ او، ای رفعت(۱۲) و اِجلالِ(۱۳) اوآن کو چنین شد حالِ او، بر روی دارد خال‌هاگیرم که خارَم، خارِ بَد، خار از پیِ گُل می‌زِهد(۱۴)صَرّافِ زر هم می‌نهد جو بر سرِ مِثقال‌ها(۱۵)فکری بُده‌ست افعال‌ها، خاکی بُده‌ست این مال‌هاقالی بُده‌ست این حال‌ها، حالی بُده‌ست این قال‌هاآغازِ عالم غُلغله، پایانِ عالم زلزلهعشقیّ و شُکری با گِله، آرام با زِلزال‌ها(۱۶)توقیعِ(۱۷) شمس آمد شَفَق، طُغرایِ(۱۸) دولت عشقِ حقفالِ وصال آرد سَبَق(۱۹)، کان عشق زد این فال‌هااز «رَحْمَةً لِلْعالَـمین(۲۰)» اقبالِ درویشان ببین**چون مَه منوَّر خرقه‌ها، چون گل معطَّر شال‌هاعشق امرِ کل، ما رُقعه‌ای(۲۱)، او قُلزم(۲۲) و، ما جُرعه‌ایاو صد دلیل آورده و، ما کرده استدلال‌هااز عشق گردون مُؤتَلِف(۲۳)، بی‌عشق اختر مُنْخَسِف(۲۴)از عشق گشته دال(۲۵) الف(۲۶)، بی‌عشق الف چون دال‌هاآبِ حیات آمد سَخُن، کآید ز علمِ «مِنْ لَدُن»(۲۷)***جان را ازو خالی مَکُن، تا بر دهد اعمال‌هابر اهلِ معنی شد سخن، اِجمال‌ها(۲۸)، تفصیل‌هابر اهلِ صورت شد سخن، تفصیل‌ها، اِجمال‌هاگر شعرها گفتند پُر، پُر بِهْ بُوَد دریا ز دُرکز ذوقِ شعر، آخِر شتر خوش می‌کَشَد(۲۹) تَرحال‌ها(۳۰)* قرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۷۶Quran, Al-An’aam(#6), Line #76«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ.»«چون شب او را فروگرفت، ستاره‌اى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»** قرآن کریم، سورهٔ انبیا (۲۱)، آیهٔ ۱۰۷Quran, Al-Anbiyaa(#21), Line #107«وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ»«و نفرستاديم تو را، جز آنكه مى‌خواستيم به مردم جهان رحمتى ارزانى داريم.»*** قرآن کریم، سورهٔ کهف (۱۸)، آیهٔ ۶۵Quran, Al-Kahf(#18), Line #65«فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا»«در آنجا بنده‌اى از بندگان ما را كه رحمت خويش بر او ارزانى داشته بوديم و خود بدو دانش آموخته بوديم، بيافتند.»(۱) طایر: پرواز کننده، پرنده(۲) قُدس: پاکی، نامِ جبرئیل(ع)، آستانِ الهی. طایرانِ قدس: فرشتگان، کنایه از انسان‌های به حضور رسیده.(۳) لااُحِبُّ الآفِلین: اشاره به سخن حضرت ابراهیم(ع) که گفت «من غروب‌کنندگان را دوست ندارم»، اشاره به آیهٔ ۷۶، سورهٔ انعام (۶).(۴) تِمثال‌: تصویر، صورت، اشاره به تجلیّات حق(۵) قطره خون: اشاره به نطفهٔ انسان است.(۶) اِفضال‌: بخشیدن، بخشش، افزون آمدن(۷) سند: تکیه‌گاه(۸) تَبَع: دنباله، آنچه در پی می‌آید.(۹) سیّد: اشاره به حضرت آدم(ع) و انسان است.(۱۰) حاسِد: حسد بَرَنده(۱۱) کاسِد: بی‌رونق(۱۲) رفعت: بلندمرتبگی(۱۳) اِجلال: بزرگواری(۱۴) می‌زِهد: زاده می‌شود، می‌روید. زِهیدن: زادن(۱۵) مِثقال‌: واحدِ وزن(۱۶) زِلزال‌: زلزله(۱۷) توقیع: مهر با امضای پادشاهان، مجازاً فرمان(۱۸) طُغرا: نام و القاب پادشاه که به نوعی خط تزیینی نوشته شود، مجازاً فرمان، منشور.(۱۹) سَبَق: سبقت گرفتن، پیشی جستن(۲۰) رَحْمَةً لِلْعالَـمین: بخشایشی برای جهانیان، منظور حضرت رسول اکرم است. اشاره به آیهٔ ۱۰۷، سورهٔ انبیا(۲۱).(۲۱) رُقعه‌: صفحه، نامۀ کوچک(۲۲) قُلزم: دریا(۲۳) مُؤتَلِف: الفت یافته، هماهنگ(۲۴) مُنْخَسِف: گرفته، در خسوف، تیره و تاریک(۲۵) دال: خمیده مانند شکلِ حرفِ دال(۲۶) الف: راست مانند شکلِ حرفِ الف(۲۷) مِنْ لَدُن: از جانبِ پروردگار، علمِ مِنْ لَدُن: علمِ الهی و لدّنی که خداوند به بندگان خاص، از راه باطن تعلیم می‌دهد. اشاره به آیهٔ ۶۵، سورهٔ کهف(۱۸).(۲۸) اِجمال‌: خلاصه(۲۹) می‌کَشَد: تحمّل می‌کند(۳۰) تَرحال‌: کوچیدن، بار بستن. شتر به آواز حسّاس است، شتربانان برای آنکه شتران سریع‌تر راه بروند، آوازی میخوانند که آن را حُدیٰ می‌گویند.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsای طایرانِ قُدس را عشقت فزوده بال‌هادر حلقهٔ سودایِ تو، روحانیان را حال‌هادر لااُحِبُّ الآفِلین، پاکی ز صورت‌ها یقیندر دیده‌هایِ غیب‌بین، هر دَم ز تو تِمثال‌هاافلاک از تو سرنگون، خاک از تو چون دریایِ خونماهت نخوانم، ای فزون از ماه‌ها و سال‌هامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103خلق را طاق و طُرُم(۳۱) عاریّتی استامر را طاق و طُرُم ماهیّتی است‏از پیِ طاق و طُرُم، خواری کَشندبر امیدِ عِزّ در خواری خَوشندبر امیدِ عزِّ ده روزهٔ‏ خُدوک(۳۲)گَردنِ خود کرده‌‏اند از غم، چو دوک(۳۱) طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری(۳۲) خُدوک: پریشانی، پراکندگی خاطر از امورِ ناملایم------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۱۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2139حلقهٔ‌‌ کوران به چه کار اندرید؟ دیده‌بان را در میانه آوریدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1429اندرین ره ترک کن طاق و طُرُنب(۳۳)تا قلاووزت(۳۴) نجنبد تو مَجُنب(۳۳) طاق و طُرُنب: جلال و شکوه ظاهری(۳۴) قلاووز: پیشروِ لشکر------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #583سویِ حق گر راستانه خَم شویوارَهی از اختران، مَحْرَم شویمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1660آن هنرهایِ دقیق و قال و قیل قومِ فرعون‌اند، اجل چون آبِ نیل رونق و طاق و طُرُنب(۳۵) و سِحرشان گرچه خلقان را کشَد گردن‌کشانسِحرهای ساحران دان جمله را مرگ، چوبی دان که آن گشت اژدهاجادوی‌ها را همه یک لقمه کرد یک جهان پُر شب بُد، آن را صبح خَورد(۳۵) طاق و طُرُنب: جلال و شکوه ظاهری------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2949, Divan e Shamsهستی ز غِیب رُسته، بر غیب پرده بستهو آن غیب همچو آتش، در پرده‌هایِ دودیدود ارچه زاد ز آتش، هم دود شد حجابشبگذر ز دودِ هستی، کز دود نیست سودیاز دود گر گذشتی، جان عینِ نور گشتیجان شمع و تَن چو طشتی، جان آب، تَن چو رودیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّنَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِمعشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می کند. با من ستیزه مکن، زیرا نفسِ سیاهکارِ تو چنین گناهی مرتکب شده است.حدیث «حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»«عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.» حدیث«احْذَرُوا الدُّنْيَا فَإِنَّهَا أَسْحَرُ مِنْ هَارُوتَ وَمَارُوتَ.»«بپرهیزید از دنیا که همانا دنیا جادوگرتر از هاروت و ماروت است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362کوری عشق‌ست این کوریِّ منحُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَنآری اگر من دچار کوری باشم، آن کوری قطعاً کوری عشق است نه کوری معمولی. ای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق می‌شود.کورم از غیرِ خدا، بینا بدومقتضایِ(۳۶) عشق این باشد بگو(۳۶) مقتضا: لازمه، اقتضا‌‌شده------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4064زآن عَوانِ(۳۷) مُقتَضی(۳۸) که شهوت استدل اسیرِ حرص و آز و آفت استزان عَوانِ سِرّ، شدی دزد و تباهتا عوانان را به قهرِ توست راه(۳۷) عَوان: داروغه، مأمور(۳۸) مُقتَضی: اقتضا کننده------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1411هر که را بینی یکی جامه دُرُستدان که او آن را به صبر و کسب جُستهرکه را دیدی برهنه و بی‌نواهست بر بی‌صبریِ او آن گواهرکه مُسْتَوْحِش(۳۹) بود پُر غصّه جانکرده باشد با دَغایی(۴۰) اِقتران(۴۱)صبر اگر کردی و اِلفِ(۴۲) با وفااز فراق او نخوردی این قَفا(۴۳)خُوی با حق ساختی، چون انگبینبا لَبَن(۴۴) که لا اُحِبُّ الْافِلین(۴۵)«بلکه با حضرت حق الفت می‌کرد، چنانکه شیر و عسل در هم آمیزد. و می‌گفت: «من معبودهای آفل را دوست نمی‌دارم.»لاجَرم تنها نماندی همچنانکآتشی مانده به راه از کاروانچون ز بی‌صبری قرینِ غیر شددر فِراقش پُرغم و بی‌خیر شدصحبتت چون هست زَرِّ دَهدَهی(۴۶)پیشِ خایِن چون امانت می‌نهی؟خوی با او کُن کامانتهایِ توایمن آید از اُفول و از عُتُو(۴۷)خوی با او کن که خُو را آفرید خوی‌های انبیا را پَرورید(۳۹) مُسْتَوْحِش: بيمناک(۴۰) دَغا: مكار، حيله گر(۴۱) اِقتران: همنشین شدن، قرین شدن(۴۲) اِلف: دوست(۴۳) قفا: پس‌گردنی(۴۴) لَبَن: شیر(۴۵) لا اُحِبُّ الْافِلین: فرو‌شوندگان را دوست ندارم.(۴۶) زَرِ دَهدَهی: طلای ناب(۴۷) عُتُو: تعدّی، تجاوز------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۳۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3395گوشِ حسِّ تو به حرف ار درخور استدان که گوشِ غیب‌گیرِ(۴۸) تو کَر است‌‌(۴۸) غیب‌گیر: گیرندهٔ پیام‌های غیبی------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #783به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن(۴۹) خلق را در افتادن به آتشیک زنی با طفل آورد آن جُهود پیشِ آن بُت، و آتش اندر شعله بودطفل ازو بِسْتَد(۵۰) در آتش در فکند زن بترسید و دل از ایمان بکندخواست تا او سَجده آرد پیشِ بُت بانگ زد آن طفل کِانّی لَمْ اَمُتْ‌‌همین‌که زن خواست که بر آن بُت سجده آورد، کودک فریاد زد: براستی که من نمرده‌ام.اندر آ ای مادر! اینجا من خوشم گر چه در صورت، میانِ آتشم‌‌چشمْ‌بند است آتش از بهرِ حجاب رحمت است این سر برآورده ز جَیْب‌‌(۵۱)اندر آ مادر ببین بُرهانِ حق تا ببینی عشرتِ(۵۲) خاصانِ حق‌‌اندر آ و آب بین آتشْ‌مثال از جهانی کآتش است آبش مثال‌‌اندر آ اسرارِ ابراهیم بین کو در آتش یافت سَرْو و یاسمین‌‌ مرگ می‌‌دیدم گَهِ زادن ز تو سخت خوفم بود افتادن ز توچون بزادم، رَسْتَم از زندانِ تنگ در جهانی خوشْ‌هوایِ خوبرنگ‌‌من جهان را چون رَحِم دیدم کنون چون در این آتش بدیدم این سکون‌‌اندرین آتش بدیدم عالَمی ذرّه ذرّه اندر او عیسی‌دَمی(۵۳)‌‌نک، جهانِ نیست‌شکلِ هستْ‌ذات و آن جهانِ هست‌‌شکلِ بی‌‌ثَبات‌‌اندر آ مادر به حقِّ مادری بین که این آذر(۵۴)‌‌ ندارد آذریاندر آ مادر، که اقبال(۵۵)‌‌ آمده‌ست اندر آ مادر، مَدِه دولت(۵۶)‌‌ ز دست‌‌قدرتِ آن سگ بدیدی، اندر آ تا ببینی قدرتِ لطفِ خدامن ز رحمت، می‌‌کشانم پایِ تو کز طَرَب خود نیستم پَروایِ تو(۵۷)‌‌اندر آ و دیگران را هم بخوان کاندر آتش شاه بنهاده‌ست خوان(۵۸)‌‌اندر آیید ای مسلمانان همه غیرِ این عَذْبی عذاب است آن همه‌‌قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #132«وَوَصَّىٰ بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.»«ابراهيم به فرزندان خود وصيّت كرد كه در برابر خدا تسليم شوند. و يعقوب به فرزندان خود گفت: اى فرزندان من، خدا براى شما اين دين را برگزيده است، مباد بميريد بى آنكه بدان گردن نهاده باشيد.»اندر آیید ای همه! پروانه‌‌وار اندرین بهره که دارد صد بهاربانگ می‌‌زد در میانِ آن گُروه پُر همی ‌‌شد جانِ خَلْقان(۵۹)‌‌ از شُکوه‌‌خَلْق، خود را بعد از آن بی‌‌خویشتن می‌فکندند اندر آتش مَرد و زن‌‌بی‌‌موکَّل(۶۰)‌‌ بی‌‌کشِش(۶۱)‌‌ از عشقِ دوست زآنکه شیرین کردنِ هر تلخ ازوست‌‌تا چنان شد کآن عوانان(۶۲)‌‌ خلق را منع می‌‌کردند کآتش در میاآن یهودی، شد سِیَه‌ِرو و خَجِل شد پشیمان، زین سبب بیماردل‌‌کاندر ایمان، خلق عاشق‌‌تر شدند در فنایِ جسم، صادق‌‌تر شدندمکرِ شیطان هم در او پیچید، شُکر دیو هم خود را سِیَه‌رُو دید، شُکرقرآن کریم، سورهٔ فاطر (۳۵)، آیهٔ ۴۳Quran, Al-Faatir(#35), Line #43«… وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ ۚ …» «… و اين نيرنگهاى بد جز نيرنگبازان را در بر نگيرد…» آنچه می‌‌مالید در رویِ کَسان جمع شد در چهرهٔ آن ناکس(۶۳)‌‌، آن‌‌ آنکه می‌درید جامهٔ خلق چُست(۶۴)‌‌شد دریده آن او ایشان درستقرآن کریم، سورهٔ مؤمنون (۲۳)، آیهٔ ۹۲Quran, Al-Muminoon(#23), Line #92«عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ»«داناى نهان و آشكارا، از هر چه شريك او مى‌سازند برتر است.»قرآن کریم، سورهٔ سجده (۳۲)، آیهٔ ۶Quran, As-Sajdah(#32), Line #6«ذَٰلِكَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ»«اوست كه داناى نهان و آشكار است. پيروزمند و مهربان است.»(۴۹) تحریض کردن: برانگیختن(۵۰) بِسْتَد: گرفت، از مصدر سِتَدَن(۵۱) جَیْب‌‌: گریبان، یقه(۵۲) عشرت: کامرانی، خوش‌گذرانی(۵۳) عیسی‌دَم: صفت مرکّب است. یعنی کسی‌که مانند حضرت عیسی دم و نَفَسی پاک و معجزه‌گر دارد و مُردگان و یا مرده‌سیرتان را به حیات طیّبه زنده می‌کند.(۵۴) آذر: آتش(۵۵)‌‌ اقبال: نیک‌بختی و سعادت(۵۶)‌‌ دولت: گردش نیکی، پیروزی و مال و غنیمت(۵۷)‌‌ پَروا داشتن: در اندیشهٔ کاری بودن، التفات(۵۸)‌‌ خوان: سفرهٔ غذا(۵۹)‌‌ خَلْقان: مردمان‌‌(۶۰)‌‌ موکَّل: مأمور اجرای حکم دیوانی(۶۱)‌‌ کشش: کشیدن(۶۲)‌‌ عوان: داروغه(۶۳)‌‌ ناکس: بی‌قدر، حقیر و بی‌لیاقت، فرومایه، بدسرشت(۶۴)‌‌ چُست: چالاک------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۶۵)‌‌(۶۵)‌‌ ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۶۶)‌‌گرچه جو صافی نماید مر تو را(۶۶)‌‌ فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۶۷)‌‌ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۶۷)‌‌ حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۶۸)‌‌ را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۶۸)‌‌ قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی‌قول و گفت‌وگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز رهِ پنهان، صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّنده‌ست نفسِ بَد، یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۶۹)‌‌ و سَنی(۷۰)‌‌خویش را بدخُو و خالی می‌کنی(۶۹)‌‌ حَبر: دانشمند، دانا(۷۰)‌‌ سَنی: رفیع، بلند مرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کرده‌ست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گریمدّتی بنشین و، بر خود می‌گِریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsافلاک از تو سرنگون، خاک از تو چون دریایِ خونماهت نخوانم، ای فزون از ماه‌ها و سال‌هاقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۶۹Quran, Az-Sumar(#39), Line #69«وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا… .»«و زمين به نور پروردگارش روشن شود… .»قرآن کریم، سورهٔ نور (۲۴)، آیهٔ ۳۵Quran, An-Noor(#24), Line #35«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ … .»«خدا نور آسمانها و زمين است… .»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsکوه از غمت بشکافته، وآن غم به دل دَرتافتهیک قطره خونی یافته از فَضلت این اِفضال‌هامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #25جسمِ خاک از عشق بر افلاک شدکوه در رقص آمد و چالاک شدعشق، جانِ طور آمد، عاشقا!طور، مست و خَرَّ مُوسیٰ صٰاعِقا(۷۱)‌‌قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۴۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #143«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ.»«چون موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: اى پروردگار من، بنماى، تا در تو نظر كنم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد. به آن كوه بنگر، اگر بر جاى خود قرار يافت، تو نيز مرا خواهى ديد. چون پروردگارش بر كوه تجلى كرد، كوه را خرد كرد و موسى بيهوش بيفتاد. چون به هوش آمد گفت: تو منزهى، به تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم.»با لبِ دمساز خود گر جُفتمی همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی‌‌(۷۱)‌‌ خَرَّ مُوسیٰ صٰاعِقا: موسی بیهوش افتاد.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsسازی ز خاکی سیّدی، بر وی فرشته حاسِدیبا نقدِ تو جان، کاسِدی، پامال گشته مال‌هاقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۴Quran, Al-Baqarah(#2), Line #34«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ.»«و به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده كنيد. همه سجده كردند جز ابليس، كه سر باز زد و برترى جست. و او از كافران بود.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نَفْس و شیطان، هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهرِ حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsآغازِ عالم غُلغله، پایانِ عالم زلزلهعشقیّ و شُکری با گِله، آرام با زِلزال‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2012گر نبودی عشق، هستی کی بُدی؟کی زدی نان بر تو و کی تو شدی؟نان تو شد از چه؟ ز عشق و اشتهاورنه نان را کی بُدی تا جان رَهی؟عشق، نانِ مرده را می جان کندجان که فانی بود، جاویدان کندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #364کُنْتُ کَنْزاً رَحْمَةً مَخْفِیَّةفَابْتَعَثْتُ اُمَّةً مَهْدیَّةمن گنجینهٔ رحمت و مهربانیِ پنهان بودم. پس امّتی هدایت شده را برانگیختم.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3028بهرِ اظهارَست این خلقِ جهانتا نمانَد گنجِ حکمت‌ها نهانکُنْتُ کَنزاً گفت مَخْفِیّاً شنوجوهرِ خود گُم مکن، اظهار شومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2862گنجِ مخفی بُد ز پُرّی چاک کردخاک را تابان‌تر از افلاک کردگنجِ مخفی بُد ز پُرّی جوش کردخاک را سلطانِ اَطلَس‌پوش کردحدیث«کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیّاً فَأحبَبْتُ أَن أُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِکَیْ أُعرَف.»«گنجی نهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، مخلوق را آفریدم که شناخته شوم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsاز عشق گردون مُؤتَلِف، بی‌عشق اختر مُنْخَسِفاز عشق گشته دال الف، بی‌عشق الف چون دال‌هامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3727آفرین بر عشقِ کلِّ اوستاد صد هزاران ذرّه را داد اتّحادهمچو خاکِ مُفْترِق(۷۲)‌‌ در ره گذر یک سبوشان کرد دستِ کوزه‏‌گرکه اتّحادِ جسم‌هایِ آب و طین(۷۳)‌‌ هست ناقص، جان نمی‏‌ماند بدین‏(۷۲)‌‌ مُفْترِق:‌ جداشونده، پراکنده، جدا(۷۳)‌‌ طین: گِل------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsآبِ حیات آمد سَخُن، کآید ز علمِ «مِنْ لَدُن»جان را ازو خالی مَکُن، تا بر دهد اعمال‌هامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4668منطقی(۷۴)‌‌ کز وحی نَبْوَد، از هواست همچو خاکی در هوا و در هَباست(۷۵)‌‌گر نماید خواجه را این دَم غلطز اوّلِ وَالنَّجْم برخوان چند خطتا که مٰا یَنْطِق محمّد عَنْ هَویٰ اِن هُوَ اِلّٰا بِوَحْیٍ اِحْتَویٰتا برسی به آیه‌ای که می‌گوید محّمد(ص) از روی هوای نفس و خواهش دل سخن نمی‌گوید. هرچه او گوید چیزی جز وحی الهی نیست.قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیات ۱ تا ۴Quran, An-Najm(#53), Line #1-4«وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ. مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَىٰ. وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ.»«قسم به آن ستاره چون پنهان شد، كه يار شما نه گمراه شده و نه به راه كج رفته است. و سخن از روى هوى نمى‌گويد. نيست اين سخن جز آنچه بدو وحى مى‌شود.»(۷۴)‌‌ منطق: سخن، حرف(۷۵)‌‌ هَبا: مخفف هَباء به معنی ذرّات پراکندهٔ گرد و غبار در هوا که در شعاع آفتاب از روزن دیده شود. مجازاً به معنی حقیر و ناچیز.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #78, Divan e Shamsهشیار کجا داند بی‌هوشی مستان را؟بوجهل کجا داند احوالِ صحابی را؟استاد خدا آمد بی‌واسطه صوفی رااستاد کتاب آمد صابی(۷۶)‌‌ و کتابی راچون مَحرمِ حق گشتی، وز واسطه بگذشتیبِربای نقاب از رُخ، خوبانِ نقابی را(۷۶)‌‌ صابی: پیرو فرقۀ صابئین؛ صابئی------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2490آسمان شو، ابر شو، باران ببارناودان بارِش کند، نبْود به کارآب اندر ناودان عاریتی‌ستآب اندر ابر و دریا فطرتی‌ستفکر و اندیشه‌‌ست مثلِ ناودانوَحْی(۷۷)‌‌ و مکشوف(۷۸)‌‌ است ابر و آسمانآبِ باران باغِ صد رنگ آوردناودان همسایه در جنگ آورد(۷۷)‌‌ وَحی: کلامی که ادراک آن از حواسِّ ظاهری آدمی پوشیده است. در لفظ به ‌‌معنی اشارهٔ سریع و پنهان است.(۷۸)‌‌ مکشوف: مکاشفاتِ روحی، الهاماتِ ربّانی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsای طایرانِ قُدس را عشقت فزوده بال‌هادر حلقهٔ سودایِ تو، روحانیان را حال‌هامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsرهِ آسمان درون است پَرِ عشق را بجنبانپَرِ عشق چون قوی شد غم نردبان نمانَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsهله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نمانَددلتان به چرخ پرَّد چو بدن گران نمانَددل و جان به آبِ حکمت ز غبارها بشوییدهَله تا دو چشمِ حسرت سوی خاکدان نمانَدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1862من ز حق در خواستم کِای مُسْتَعان(۷۹)‌‌بر قرائت من حریصم همچو جاننیستم حافظ، مرا نوری بدهدر دو دیده وقتِ خواندن، بی‌گره(۸۰)‌‌ باز دِه دو دیده‌ام را آن زمانکه بگیرم مُصْحَف و خوانم عِیانآمد از حضرت ندا کِای مردِکار(۸۱)‌‌ای به هر رنجی به ما امّیدوارحُسنِ ظَنّ است و، امیدی خوش تو راکه تو را گوید به هر دَم برتر آهر زمان که قصدِ خواندن باشدتیا ز مُصحف‌ها قِرائت بایدتمن در آن دَم وادَهَم چشمِ تو راتا فرو خوانی، مُعَظَّم جوهرا(۷۹)‌‌ مُستَعان: یاری خواسته شده، یعنی کسی که از او استعانت کنند و یاری خواهند.(۸۰)‌‌ بی‌گره: بدون اشکال(۸۱)‌‌ مردِ‌کار: آن که کارها را به نحو احسن انجام دهد، ماهر، استاد، حاذق، لایق، مرد‌کار الهی.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3056, Divan e Shamsفرشته‌ای کُنَمَت پاک، با دو صد پَر و بالکه در تو هیچ نَمانَد، کدورتِ بَشَریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1428عاشقِ حالی، نه عاشق بر مَنیبر امیدِ حال بر من می‌تَنیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shamsجهتِ مصلحت بُوَد، نه بَخیلی و مُدخلی(۸۲)‌‌به سویِ بامِ آسمان، پنهان نردبانِ تو(۸۲)‌‌ مُدخل: خسّت و بخل------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsدر لااُحِبُّ الآفِلین، پاکی ز صورت‌ها یقیندر دیده‌هایِ غیب‌بین، هر دَم ز تو تِمثال‌هامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1913پس تو را هر غم که پیش آید ز دَردبر کسی تهمت مَنِه، بر خویش گَردمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٧٣۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734چونکه قَبضی(۸۳)‌‌ آیدت ای راه‌روآن صَلاحِ توست، آتَش‌دل(۸۴)‌‌ مشو(۸۳)‌‌ قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۸۴)‌‌ آتش‌دل: دل‌سوخته، ناراحت و پریشان‌حال------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3739چونکه قبض آید، تو در وی بَسط بینتازه باش و، چین میَفکن در جَبین(۸۵)‌‌(۸۵)‌‌ جَبین: پیشانی------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362قبض دیدی چارهٔ آن قبض کنزآنکه سَرها جمله می‌روید زِ بُن(۸۶)‌‌بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِه(۸۶)‌‌ بُن: ریشه------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #351پیش از آن کاین قبض، زنجیری شوداین که دل‌گیری‌ست، پاگیری شودرنج معقولت شود محسوس و فاشتا نگیری این اشارت را به لاشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2069از پسِ آن محو، قبضِ او نماندپر گشاد و بسط شد، مَرْکَب براندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2811شد صفیرِ بازِ جان در مَرْجِ دیننعره‌های لا اُحِبُّ‌ الْآفِلینشاهبازِ جان در چمنزار دین فریاد برمی‌آورد که من افول کنندگان را دوست ندارم.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1430وآنکه آفِل باشد و، گَه آن و ایننیست دلبر، لا اُحِبُّ‌ الْآفِلینمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #434طَهِّرا بَیْتی(۸۷)‌‌ بیان پاکی ‌استگنجِ نور است، ار طلسمش خاکی است خانهٔ دل را باید از پلیدی ها پاک کرد، کالبد عنصری، گنجینه انوار الهی است، گرچه طلسم آن، جسم خاکی است.قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #125«… وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.»«… و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه‌ام را پاک کنید برای طواف‌کنندگان و مجاوران و رکوع‌کنندگان و سجده‌کنندگان.»(۸۷)‌‌ طَهِّرا بَیْتی: خانه‌ام را پاک کنید.------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مُشتریچون سپردی تن به خدمت، جان بَریور ریاضت آیدت بی‌اختیارسر بنه، شکرانه دِه، ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت، شکر کنتو نکردی، او کشیدت زامر ِکُنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَدهر کجا پستی است، آب آنجا دَوَدآبِ رحمت بایدت، رُو پست شووآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ(۸۸)‌‌ ای پسر(۸۸)‌‌ فِرو مآ: نَایست------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624رحمتی، بی‌علّتی بی‌خدمتیآید از دریا، مبارک ساعتیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1559چون خلیل از آسمانِ هفتمینبگْذرد که لٰا اُحِبُّ الآفِلین‏مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961بی‌نهایت حضرت است این بارگاهصدر را بگذار، صدرِ توست راهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1526لاجَرَم اَسْفَل(۸۹)‌‌ بُوَد از سافِلینتَرْکِ او‌ کُن، لا اُحِبُّ الْافِلینناگزیر، چنین کسی‌ که در ذهن زندگی می‌کند و چیزهای آفل را در مرکزش نگه می‌دارد، در پست‌ترین مرتبه به‌سر می‌بَرَد. او را رها ‌کن، که من افول‌کنندگان و زوال‌پذیران را دوست ندارم.قرآن کریم، سورهٔ التین (۹۵)، آیهٔ ۵Quran, Al-Tin(#95), Line #5«ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ.»«آنگاه او را فروتر از همه فروتران گردانیدیم.»(۸۹)‌‌ اَسْفَل: پایین‌تر، پست‌------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #340هر بَدی که امرِ او پیش آوردآن ز نیکوهایِ عالم بگذردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsافلاک از تو سرنگون، خاک از تو چون دریایِ خونماهت نخوانم، ای فزون از ماه‌ها و سال‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3705وآنکه اندر وَهْم او ترکِ ادببی‌ادب را سرنگونی داد ربسرنگونی آن بُوَد کو سویِ زیرمی‌رود، پندارد او کو هست چیر(۹۰)‌‌(۹۰)‌‌ چیر: چیره، غالب، مسلّط------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #336, Divan e Shamsنه خاک است این زمین، طَشتی‌ست پرخونز خونِ عاشقان و زخمِ شَهمات(۹۱)‌‌(۹۱)‌‌ شَهمات: باخت در بازی شطرنج، همانیدگی‌ها را به زندگی باختن.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #237خود چه پُرسم آنکه او باشد به تُون(۹۲)‌‌که تو چونی؟ چون بُوَد او سرنگون(۹۲)‌‌ تُون: آتش‌خانهٔ حمام، گُلْخَن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١١۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگونعقلِ کلی، ایمن از رَیب‌ُالْـمَنُون(۹۳)‌‌(۹۳)‌‌ رَیب‌ُالْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1414گفت: پس من نیستم معشوقِ تومن به بُلغار و مرادت در قُتو(۹۴)‌‌عاشقی تو بر من و، بر حالتیحالت اندر دست نبود، یا فتیپس نیَم کلّیِ مطلوبِ تو منجزوِ مقصودم تو را اندر زَمَن(۹۵)‌‌(۹۴)‌‌ قُتو:‌ جعبه یا صندوق(۹۵)‌‌ زَمَن: زمان، روزگار------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsای سروران را تو سند، بشمار ما را زان عدددانی، سران را هم بُوَد اندر تَبَع دنبال‌هامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4139هر که از خورشید باشد پشت‌گرمسخت‌رو باشد، نه بیم او را، نه شرممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #228هر عَداوت را سبب باید سَنَدورنه جنسیّت وفا تلقین کندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsسازی ز خاکی سیّدی، بر وی فرشته حاسِدیبا نقدِ تو جان، کاسِدی، پامال گشته مال‌هامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4343بانگِ دیوان، گلّه‌بانِ اشقیاست(۹۶)‌‌بانگِ سلطان، پاسبانِ اولیاستتا نیآمیزد، بدین دو بانگِ دورقطره‌ای از بحرِ خوش با بحرِ شور(۹۶)‌‌ اشقیا: بدبختان------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4326تو چو عزم دین کنی با اِجتِهاددیو، بانگت بر زند اندر نَهادکه مَرو زآن سو، بیندیش ای غَوی(۹۷)‌‌که اسیرِ رنج و درویشی شویبینوا گردی، ز یاران وابُریخوار گردیّ و پشیمانی خوری(۹۷)‌‌ غَوی: گمراه------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1296چون از آن اقبال، شیرین شد دهانسرد شد بر آدمی مُلکِ جهان-------------------------مجموع لغات:(۱) طایر: پرواز کننده، پرنده(۲) قُدس: پاکی، نامِ جبرئیل(ع)، آستانِ الهی. طایرانِ قدس: فرشتگان، کنایه از انسان‌های به حضور رسیده.(۳) لااُحِبُّ الآفِلین: اشاره به سخن حضرت ابراهیم(ع) که گفت «من غروب‌کنندگان را دوست ندارم»، اشاره به آیهٔ ۷۶، سورهٔ انعام (۶).(۴) تِمثال‌: تصویر، صورت، اشاره به تجلیّات حق(۵) قطره خون: اشاره به نطفهٔ انسان است.(۶) اِفضال‌: بخشیدن، بخشش، افزون آمدن(۷) سند: تکیه‌گاه(۸) تَبَع: دنباله، آنچه در پی می‌آید.(۹) سیّد: اشاره به حضرت آدم(ع) و انسان است.(۱۰) حاسِد: حسد بَرَنده(۱۱) کاسِد: بی‌رونق(۱۲) رفعت: بلندمرتبگی(۱۳) اِجلال: بزرگواری(۱۴) می‌زِهد: زاده می‌شود، می‌روید. زِهیدن: زادن(۱۵) مِثقال‌: واحدِ وزن(۱۶) زِلزال‌: زلزله(۱۷) توقیع: مهر با امضای پادشاهان، مجازاً فرمان(۱۸) طُغرا: نام و القاب پادشاه که به نوعی خط تزیینی نوشته شود، مجازاً فرمان، منشور.(۱۹) سَبَق: سبقت گرفتن، پیشی جستن(۲۰) رَحْمَةً لِلْعالَـمین: بخشایشی برای جهانیان، منظور حضرت رسول اکرم است. اشاره به آیهٔ ۱۰۷، سورهٔ انبیا(۲۱).(۲۱) رُقعه‌: صفحه، نامۀ کوچک(۲۲) قُلزم: دریا(۲۳) مُؤتَلِف: الفت یافته، هماهنگ(۲۴) مُنْخَسِف: گرفته، در خسوف، تیره و تاریک(۲۵) دال: خمیده مانند شکلِ حرفِ دال(۲۶) الف: راست مانند شکلِ حرفِ الف(۲۷) مِنْ لَدُن: از جانبِ پروردگار، علمِ مِنْ لَدُن: علمِ الهی و لدّنی که خداوند به بندگان خاص، از راه باطن تعلیم می‌دهد. اشاره به آیهٔ ۶۵، سورهٔ کهف(۱۸).(۲۸) اِجمال‌: خلاصه(۲۹) می‌کَشَد: تحمّل می‌کند(۳۰) تَرحال‌: کوچیدن، بار بستن. شتر به آواز حسّاس است، شتربانان برای آنکه شتران سریع‌تر راه بروند، آوازی میخوانند که آن را حُدیٰ می‌گویند.(۳۱) طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری(۳۲) خُدوک: پریشانی، پراکندگی خاطر از امورِ ناملایم(۳۳) طاق و طُرُنب: جلال و شکوه ظاهری(۳۴) قلاووز: پیشروِ لشکر(۳۵) طاق و طُرُنب: جلال و شکوه ظاهری(۳۶) مقتضا: لازمه، اقتضا‌‌شده(۳۷) عَوان: داروغه، مأمور(۳۸) مُقتَضی: اقتضا کننده(۳۹) مُسْتَوْحِش: بيمناک(۴۰) دَغا: مكار، حيله گر(۴۱) اِقتران: همنشین شدن، قرین شدن(۴۲) اِلف: دوست(۴۳) قفا: پس‌گردنی(۴۴) لَبَن: شیر(۴۵) لا اُحِبُّ الْافِلین: فرو‌شوندگان را دوست ندارم.(۴۶) زَرِ دَهدَهی: طلای ناب(۴۷) عُتُو: تعدّی، تجاوز(۴۸) غیب‌گیر: گیرندهٔ پیام‌های غیبی(۴۹) تحریض کردن: برانگیختن(۵۰) بِسْتَد: گرفت، از مصدر سِتَدَن(۵۱) جَیْب‌‌: گریبان، یقه(۵۲) عشرت: کامرانی، خوش‌گذرانی(۵۳) عیسی‌دَم: صفت مرکّب است. یعنی کسی‌که مانند حضرت عیسی دم و نَفَسی پاک و معجزه‌گر دارد و مُردگان و یا مرده‌سیرتان را به حیات طیّبه زنده می‌کند.(۵۴) آذر: آتش(۵۵)‌‌ اقبال: نیک‌بختی و سعادت(۵۶)‌‌ دولت: گردش نیکی، پیروزی و مال و غنیمت(۵۷)‌‌ پَروا داشتن: در اندیشهٔ کاری بودن، التفات(۵۸)‌‌ خوان: سفرهٔ غذا(۵۹)‌‌ خَلْقان: مردمان‌‌(۶۰)‌‌ موکَّل: مأمور اجرای حکم دیوانی(۶۱)‌‌ کشش: کشیدن(۶۲)‌‌ عوان: داروغه(۶۳)‌‌ ناکس: بی‌قدر، حقیر و بی‌لیاقت، فرومایه، بدسرشت(۶۴)‌‌ چُست: چالاک(۶۵)‌‌ ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۶۶)‌‌ فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۶۷)‌‌ حَدید: آهن(۶۸)‌‌ قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۶۹)‌‌ حَبر: دانشمند، دانا(۷۰)‌‌ سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۷۱)‌‌ خَرَّ مُوسیٰ صٰاعِقا: موسی بیهوش افتاد.(۷۲)‌‌ مُفْترِق:‌ جداشونده، پراکنده، جدا(۷۳)‌‌ طین: گِل(۷۴)‌‌ منطق: سخن، حرف(۷۵)‌‌ هَبا: مخفف هَباء به معنی ذرّات پراکندهٔ گرد و غبار در هوا که در شعاع آفتاب از روزن دیده شود. مجازاً به معنی حقیر و ناچیز.(۷۶)‌‌ صابی: پیرو فرقۀ صابئین؛ صابئی(۷۷)‌‌ وَحی: کلامی که ادراک آن از حواسِّ ظاهری آدمی پوشیده است. در لفظ به ‌‌معنی اشارهٔ سریع و پنهان است.(۷۸)‌‌ مکشوف: مکاشفاتِ روحی، الهاماتِ ربّانی(۷۹)‌‌ مُستَعان: یاری خواسته شده، یعنی کسی که از او استعانت کنند و یاری خواهند.(۸۰)‌‌ بی‌گره: بدون اشکال(۸۱)‌‌ مردِ‌کار: آن که کارها را به نحو احسن انجام دهد، ماهر، استاد، حاذق، لایق، مرد‌کار الهی.(۸۲)‌‌ مُدخل: خسّت و بخل(۸۳)‌‌ قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۸۴)‌‌ آتش‌دل: دل‌سوخته، ناراحت و پریشان‌حال(۸۵)‌‌ جَبین: پیشانی(۸۶)‌‌ بُن: ریشه(۸۷)‌‌ طَهِّرا بَیْتی: خانه‌ام را پاک کنید.(۸۸)‌‌ فِرو مآ: نَایست(۸۹)‌‌ اَسْفَل: پایین‌تر، پست‌(۹۰)‌‌ چیر: چیره، غالب، مسلّط(۹۱)‌‌ شَهمات: باخت در بازی شطرنج، همانیدگی‌ها را به زندگی باختن.(۹۲)‌‌ تُون: آتش‌خانهٔ حمام، گُلْخَن(۹۳)‌‌ رَیب‌ُالْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار(۹۴)‌‌ قُتو:‌ جعبه یا صندوق(۹۵)‌‌ زَمَن: زمان، روزگار(۹۶)‌‌ اشقیا: بدبختان(۹۷)‌‌ غَوی: گمراه
  continue reading

1166 قسمت

Ganje Hozour audio Program #975

Ganj e Hozour Programs

403 subscribers

published

iconاشتراک گذاری
 
Manage episode 375089820 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۷۵ گنج حضور اجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۲۲ اوت ۲۰۲۳ - ۱ شهریور ۱۴۰۲ برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۷۵ بر روی این لینک کلیک کنید. برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۷۵ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید (به زودی آماده خواهد شد). PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۷۵ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی) فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۷۵ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید) برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید. مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsای طایرانِ(۱) قُدس(۲) را عشقت فزوده بال‌هادر حلقهٔ سودایِ تو، روحانیان را حال‌هادر «لااُحِبُّ الآفِلین(۳)»، پاکی ز صورت‌ها یقین*در دیده‌هایِ غیب‌بین، هر دَم ز تو تِمثال‌ها(۴)افلاک از تو سرنگون، خاک از تو چون دریایِ خونماهت نخوانم، ای فزون از ماه‌ها و سال‌هاکوه از غمت بشکافته، وآن غم به دل دَرتافتهیک قطره خونی(۵) یافته از فَضلت این اِفضال‌ها(۶)ای سروران را تو سند(۷)، بشمار ما را زان عدددانی، سران را هم بُوَد اندر تَبَع(۸) دنبال‌هاسازی ز خاکی سیّدی(۹)، بر وی فرشته حاسِدی(۱۰)با نقدِ تو جان، کاسِدی(۱۱)، پامال گشته مال‌هاآن کو تو باشی بالِ او، ای رفعت(۱۲) و اِجلالِ(۱۳) اوآن کو چنین شد حالِ او، بر روی دارد خال‌هاگیرم که خارَم، خارِ بَد، خار از پیِ گُل می‌زِهد(۱۴)صَرّافِ زر هم می‌نهد جو بر سرِ مِثقال‌ها(۱۵)فکری بُده‌ست افعال‌ها، خاکی بُده‌ست این مال‌هاقالی بُده‌ست این حال‌ها، حالی بُده‌ست این قال‌هاآغازِ عالم غُلغله، پایانِ عالم زلزلهعشقیّ و شُکری با گِله، آرام با زِلزال‌ها(۱۶)توقیعِ(۱۷) شمس آمد شَفَق، طُغرایِ(۱۸) دولت عشقِ حقفالِ وصال آرد سَبَق(۱۹)، کان عشق زد این فال‌هااز «رَحْمَةً لِلْعالَـمین(۲۰)» اقبالِ درویشان ببین**چون مَه منوَّر خرقه‌ها، چون گل معطَّر شال‌هاعشق امرِ کل، ما رُقعه‌ای(۲۱)، او قُلزم(۲۲) و، ما جُرعه‌ایاو صد دلیل آورده و، ما کرده استدلال‌هااز عشق گردون مُؤتَلِف(۲۳)، بی‌عشق اختر مُنْخَسِف(۲۴)از عشق گشته دال(۲۵) الف(۲۶)، بی‌عشق الف چون دال‌هاآبِ حیات آمد سَخُن، کآید ز علمِ «مِنْ لَدُن»(۲۷)***جان را ازو خالی مَکُن، تا بر دهد اعمال‌هابر اهلِ معنی شد سخن، اِجمال‌ها(۲۸)، تفصیل‌هابر اهلِ صورت شد سخن، تفصیل‌ها، اِجمال‌هاگر شعرها گفتند پُر، پُر بِهْ بُوَد دریا ز دُرکز ذوقِ شعر، آخِر شتر خوش می‌کَشَد(۲۹) تَرحال‌ها(۳۰)* قرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۷۶Quran, Al-An’aam(#6), Line #76«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ.»«چون شب او را فروگرفت، ستاره‌اى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»** قرآن کریم، سورهٔ انبیا (۲۱)، آیهٔ ۱۰۷Quran, Al-Anbiyaa(#21), Line #107«وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ»«و نفرستاديم تو را، جز آنكه مى‌خواستيم به مردم جهان رحمتى ارزانى داريم.»*** قرآن کریم، سورهٔ کهف (۱۸)، آیهٔ ۶۵Quran, Al-Kahf(#18), Line #65«فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا»«در آنجا بنده‌اى از بندگان ما را كه رحمت خويش بر او ارزانى داشته بوديم و خود بدو دانش آموخته بوديم، بيافتند.»(۱) طایر: پرواز کننده، پرنده(۲) قُدس: پاکی، نامِ جبرئیل(ع)، آستانِ الهی. طایرانِ قدس: فرشتگان، کنایه از انسان‌های به حضور رسیده.(۳) لااُحِبُّ الآفِلین: اشاره به سخن حضرت ابراهیم(ع) که گفت «من غروب‌کنندگان را دوست ندارم»، اشاره به آیهٔ ۷۶، سورهٔ انعام (۶).(۴) تِمثال‌: تصویر، صورت، اشاره به تجلیّات حق(۵) قطره خون: اشاره به نطفهٔ انسان است.(۶) اِفضال‌: بخشیدن، بخشش، افزون آمدن(۷) سند: تکیه‌گاه(۸) تَبَع: دنباله، آنچه در پی می‌آید.(۹) سیّد: اشاره به حضرت آدم(ع) و انسان است.(۱۰) حاسِد: حسد بَرَنده(۱۱) کاسِد: بی‌رونق(۱۲) رفعت: بلندمرتبگی(۱۳) اِجلال: بزرگواری(۱۴) می‌زِهد: زاده می‌شود، می‌روید. زِهیدن: زادن(۱۵) مِثقال‌: واحدِ وزن(۱۶) زِلزال‌: زلزله(۱۷) توقیع: مهر با امضای پادشاهان، مجازاً فرمان(۱۸) طُغرا: نام و القاب پادشاه که به نوعی خط تزیینی نوشته شود، مجازاً فرمان، منشور.(۱۹) سَبَق: سبقت گرفتن، پیشی جستن(۲۰) رَحْمَةً لِلْعالَـمین: بخشایشی برای جهانیان، منظور حضرت رسول اکرم است. اشاره به آیهٔ ۱۰۷، سورهٔ انبیا(۲۱).(۲۱) رُقعه‌: صفحه، نامۀ کوچک(۲۲) قُلزم: دریا(۲۳) مُؤتَلِف: الفت یافته، هماهنگ(۲۴) مُنْخَسِف: گرفته، در خسوف، تیره و تاریک(۲۵) دال: خمیده مانند شکلِ حرفِ دال(۲۶) الف: راست مانند شکلِ حرفِ الف(۲۷) مِنْ لَدُن: از جانبِ پروردگار، علمِ مِنْ لَدُن: علمِ الهی و لدّنی که خداوند به بندگان خاص، از راه باطن تعلیم می‌دهد. اشاره به آیهٔ ۶۵، سورهٔ کهف(۱۸).(۲۸) اِجمال‌: خلاصه(۲۹) می‌کَشَد: تحمّل می‌کند(۳۰) تَرحال‌: کوچیدن، بار بستن. شتر به آواز حسّاس است، شتربانان برای آنکه شتران سریع‌تر راه بروند، آوازی میخوانند که آن را حُدیٰ می‌گویند.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsای طایرانِ قُدس را عشقت فزوده بال‌هادر حلقهٔ سودایِ تو، روحانیان را حال‌هادر لااُحِبُّ الآفِلین، پاکی ز صورت‌ها یقیندر دیده‌هایِ غیب‌بین، هر دَم ز تو تِمثال‌هاافلاک از تو سرنگون، خاک از تو چون دریایِ خونماهت نخوانم، ای فزون از ماه‌ها و سال‌هامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103خلق را طاق و طُرُم(۳۱) عاریّتی استامر را طاق و طُرُم ماهیّتی است‏از پیِ طاق و طُرُم، خواری کَشندبر امیدِ عِزّ در خواری خَوشندبر امیدِ عزِّ ده روزهٔ‏ خُدوک(۳۲)گَردنِ خود کرده‌‏اند از غم، چو دوک(۳۱) طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری(۳۲) خُدوک: پریشانی، پراکندگی خاطر از امورِ ناملایم------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۱۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2139حلقهٔ‌‌ کوران به چه کار اندرید؟ دیده‌بان را در میانه آوریدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1429اندرین ره ترک کن طاق و طُرُنب(۳۳)تا قلاووزت(۳۴) نجنبد تو مَجُنب(۳۳) طاق و طُرُنب: جلال و شکوه ظاهری(۳۴) قلاووز: پیشروِ لشکر------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #583سویِ حق گر راستانه خَم شویوارَهی از اختران، مَحْرَم شویمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1660آن هنرهایِ دقیق و قال و قیل قومِ فرعون‌اند، اجل چون آبِ نیل رونق و طاق و طُرُنب(۳۵) و سِحرشان گرچه خلقان را کشَد گردن‌کشانسِحرهای ساحران دان جمله را مرگ، چوبی دان که آن گشت اژدهاجادوی‌ها را همه یک لقمه کرد یک جهان پُر شب بُد، آن را صبح خَورد(۳۵) طاق و طُرُنب: جلال و شکوه ظاهری------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2949, Divan e Shamsهستی ز غِیب رُسته، بر غیب پرده بستهو آن غیب همچو آتش، در پرده‌هایِ دودیدود ارچه زاد ز آتش، هم دود شد حجابشبگذر ز دودِ هستی، کز دود نیست سودیاز دود گر گذشتی، جان عینِ نور گشتیجان شمع و تَن چو طشتی، جان آب، تَن چو رودیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّنَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِمعشقِ تو به اشياء تو را كور و كر می کند. با من ستیزه مکن، زیرا نفسِ سیاهکارِ تو چنین گناهی مرتکب شده است.حدیث «حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.»«عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.» حدیث«احْذَرُوا الدُّنْيَا فَإِنَّهَا أَسْحَرُ مِنْ هَارُوتَ وَمَارُوتَ.»«بپرهیزید از دنیا که همانا دنیا جادوگرتر از هاروت و ماروت است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362کوری عشق‌ست این کوریِّ منحُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَنآری اگر من دچار کوری باشم، آن کوری قطعاً کوری عشق است نه کوری معمولی. ای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق می‌شود.کورم از غیرِ خدا، بینا بدومقتضایِ(۳۶) عشق این باشد بگو(۳۶) مقتضا: لازمه، اقتضا‌‌شده------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4064زآن عَوانِ(۳۷) مُقتَضی(۳۸) که شهوت استدل اسیرِ حرص و آز و آفت استزان عَوانِ سِرّ، شدی دزد و تباهتا عوانان را به قهرِ توست راه(۳۷) عَوان: داروغه، مأمور(۳۸) مُقتَضی: اقتضا کننده------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1411هر که را بینی یکی جامه دُرُستدان که او آن را به صبر و کسب جُستهرکه را دیدی برهنه و بی‌نواهست بر بی‌صبریِ او آن گواهرکه مُسْتَوْحِش(۳۹) بود پُر غصّه جانکرده باشد با دَغایی(۴۰) اِقتران(۴۱)صبر اگر کردی و اِلفِ(۴۲) با وفااز فراق او نخوردی این قَفا(۴۳)خُوی با حق ساختی، چون انگبینبا لَبَن(۴۴) که لا اُحِبُّ الْافِلین(۴۵)«بلکه با حضرت حق الفت می‌کرد، چنانکه شیر و عسل در هم آمیزد. و می‌گفت: «من معبودهای آفل را دوست نمی‌دارم.»لاجَرم تنها نماندی همچنانکآتشی مانده به راه از کاروانچون ز بی‌صبری قرینِ غیر شددر فِراقش پُرغم و بی‌خیر شدصحبتت چون هست زَرِّ دَهدَهی(۴۶)پیشِ خایِن چون امانت می‌نهی؟خوی با او کُن کامانتهایِ توایمن آید از اُفول و از عُتُو(۴۷)خوی با او کن که خُو را آفرید خوی‌های انبیا را پَرورید(۳۹) مُسْتَوْحِش: بيمناک(۴۰) دَغا: مكار، حيله گر(۴۱) اِقتران: همنشین شدن، قرین شدن(۴۲) اِلف: دوست(۴۳) قفا: پس‌گردنی(۴۴) لَبَن: شیر(۴۵) لا اُحِبُّ الْافِلین: فرو‌شوندگان را دوست ندارم.(۴۶) زَرِ دَهدَهی: طلای ناب(۴۷) عُتُو: تعدّی، تجاوز------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۳۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3395گوشِ حسِّ تو به حرف ار درخور استدان که گوشِ غیب‌گیرِ(۴۸) تو کَر است‌‌(۴۸) غیب‌گیر: گیرندهٔ پیام‌های غیبی------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #783به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن(۴۹) خلق را در افتادن به آتشیک زنی با طفل آورد آن جُهود پیشِ آن بُت، و آتش اندر شعله بودطفل ازو بِسْتَد(۵۰) در آتش در فکند زن بترسید و دل از ایمان بکندخواست تا او سَجده آرد پیشِ بُت بانگ زد آن طفل کِانّی لَمْ اَمُتْ‌‌همین‌که زن خواست که بر آن بُت سجده آورد، کودک فریاد زد: براستی که من نمرده‌ام.اندر آ ای مادر! اینجا من خوشم گر چه در صورت، میانِ آتشم‌‌چشمْ‌بند است آتش از بهرِ حجاب رحمت است این سر برآورده ز جَیْب‌‌(۵۱)اندر آ مادر ببین بُرهانِ حق تا ببینی عشرتِ(۵۲) خاصانِ حق‌‌اندر آ و آب بین آتشْ‌مثال از جهانی کآتش است آبش مثال‌‌اندر آ اسرارِ ابراهیم بین کو در آتش یافت سَرْو و یاسمین‌‌ مرگ می‌‌دیدم گَهِ زادن ز تو سخت خوفم بود افتادن ز توچون بزادم، رَسْتَم از زندانِ تنگ در جهانی خوشْ‌هوایِ خوبرنگ‌‌من جهان را چون رَحِم دیدم کنون چون در این آتش بدیدم این سکون‌‌اندرین آتش بدیدم عالَمی ذرّه ذرّه اندر او عیسی‌دَمی(۵۳)‌‌نک، جهانِ نیست‌شکلِ هستْ‌ذات و آن جهانِ هست‌‌شکلِ بی‌‌ثَبات‌‌اندر آ مادر به حقِّ مادری بین که این آذر(۵۴)‌‌ ندارد آذریاندر آ مادر، که اقبال(۵۵)‌‌ آمده‌ست اندر آ مادر، مَدِه دولت(۵۶)‌‌ ز دست‌‌قدرتِ آن سگ بدیدی، اندر آ تا ببینی قدرتِ لطفِ خدامن ز رحمت، می‌‌کشانم پایِ تو کز طَرَب خود نیستم پَروایِ تو(۵۷)‌‌اندر آ و دیگران را هم بخوان کاندر آتش شاه بنهاده‌ست خوان(۵۸)‌‌اندر آیید ای مسلمانان همه غیرِ این عَذْبی عذاب است آن همه‌‌قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #132«وَوَصَّىٰ بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَىٰ لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.»«ابراهيم به فرزندان خود وصيّت كرد كه در برابر خدا تسليم شوند. و يعقوب به فرزندان خود گفت: اى فرزندان من، خدا براى شما اين دين را برگزيده است، مباد بميريد بى آنكه بدان گردن نهاده باشيد.»اندر آیید ای همه! پروانه‌‌وار اندرین بهره که دارد صد بهاربانگ می‌‌زد در میانِ آن گُروه پُر همی ‌‌شد جانِ خَلْقان(۵۹)‌‌ از شُکوه‌‌خَلْق، خود را بعد از آن بی‌‌خویشتن می‌فکندند اندر آتش مَرد و زن‌‌بی‌‌موکَّل(۶۰)‌‌ بی‌‌کشِش(۶۱)‌‌ از عشقِ دوست زآنکه شیرین کردنِ هر تلخ ازوست‌‌تا چنان شد کآن عوانان(۶۲)‌‌ خلق را منع می‌‌کردند کآتش در میاآن یهودی، شد سِیَه‌ِرو و خَجِل شد پشیمان، زین سبب بیماردل‌‌کاندر ایمان، خلق عاشق‌‌تر شدند در فنایِ جسم، صادق‌‌تر شدندمکرِ شیطان هم در او پیچید، شُکر دیو هم خود را سِیَه‌رُو دید، شُکرقرآن کریم، سورهٔ فاطر (۳۵)، آیهٔ ۴۳Quran, Al-Faatir(#35), Line #43«… وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ ۚ …» «… و اين نيرنگهاى بد جز نيرنگبازان را در بر نگيرد…» آنچه می‌‌مالید در رویِ کَسان جمع شد در چهرهٔ آن ناکس(۶۳)‌‌، آن‌‌ آنکه می‌درید جامهٔ خلق چُست(۶۴)‌‌شد دریده آن او ایشان درستقرآن کریم، سورهٔ مؤمنون (۲۳)، آیهٔ ۹۲Quran, Al-Muminoon(#23), Line #92«عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَىٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ»«داناى نهان و آشكارا، از هر چه شريك او مى‌سازند برتر است.»قرآن کریم، سورهٔ سجده (۳۲)، آیهٔ ۶Quran, As-Sajdah(#32), Line #6«ذَٰلِكَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ»«اوست كه داناى نهان و آشكار است. پيروزمند و مهربان است.»(۴۹) تحریض کردن: برانگیختن(۵۰) بِسْتَد: گرفت، از مصدر سِتَدَن(۵۱) جَیْب‌‌: گریبان، یقه(۵۲) عشرت: کامرانی، خوش‌گذرانی(۵۳) عیسی‌دَم: صفت مرکّب است. یعنی کسی‌که مانند حضرت عیسی دم و نَفَسی پاک و معجزه‌گر دارد و مُردگان و یا مرده‌سیرتان را به حیات طیّبه زنده می‌کند.(۵۴) آذر: آتش(۵۵)‌‌ اقبال: نیک‌بختی و سعادت(۵۶)‌‌ دولت: گردش نیکی، پیروزی و مال و غنیمت(۵۷)‌‌ پَروا داشتن: در اندیشهٔ کاری بودن، التفات(۵۸)‌‌ خوان: سفرهٔ غذا(۵۹)‌‌ خَلْقان: مردمان‌‌(۶۰)‌‌ موکَّل: مأمور اجرای حکم دیوانی(۶۱)‌‌ کشش: کشیدن(۶۲)‌‌ عوان: داروغه(۶۳)‌‌ ناکس: بی‌قدر، حقیر و بی‌لیاقت، فرومایه، بدسرشت(۶۴)‌‌ چُست: چالاک------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۶۵)‌‌(۶۵)‌‌ ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۶۶)‌‌گرچه جو صافی نماید مر تو را(۶۶)‌‌ فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۶۷)‌‌ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۶۷)‌‌ حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموخته‌اى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۶۸)‌‌ را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۶۸)‌‌ قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی‌قول و گفت‌وگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز رهِ پنهان، صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّنده‌ست نفسِ بَد، یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۶۹)‌‌ و سَنی(۷۰)‌‌خویش را بدخُو و خالی می‌کنی(۶۹)‌‌ حَبر: دانشمند، دانا(۷۰)‌‌ سَنی: رفیع، بلند مرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کرده‌ست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گریمدّتی بنشین و، بر خود می‌گِریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsافلاک از تو سرنگون، خاک از تو چون دریایِ خونماهت نخوانم، ای فزون از ماه‌ها و سال‌هاقرآن کریم، سورهٔ زمر (۳۹)، آیهٔ ۶۹Quran, Az-Sumar(#39), Line #69«وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا… .»«و زمين به نور پروردگارش روشن شود… .»قرآن کریم، سورهٔ نور (۲۴)، آیهٔ ۳۵Quran, An-Noor(#24), Line #35«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ … .»«خدا نور آسمانها و زمين است… .»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsکوه از غمت بشکافته، وآن غم به دل دَرتافتهیک قطره خونی یافته از فَضلت این اِفضال‌هامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #25جسمِ خاک از عشق بر افلاک شدکوه در رقص آمد و چالاک شدعشق، جانِ طور آمد، عاشقا!طور، مست و خَرَّ مُوسیٰ صٰاعِقا(۷۱)‌‌قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۴۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #143«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ.»«چون موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: اى پروردگار من، بنماى، تا در تو نظر كنم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد. به آن كوه بنگر، اگر بر جاى خود قرار يافت، تو نيز مرا خواهى ديد. چون پروردگارش بر كوه تجلى كرد، كوه را خرد كرد و موسى بيهوش بيفتاد. چون به هوش آمد گفت: تو منزهى، به تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم.»با لبِ دمساز خود گر جُفتمی همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی‌‌(۷۱)‌‌ خَرَّ مُوسیٰ صٰاعِقا: موسی بیهوش افتاد.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsسازی ز خاکی سیّدی، بر وی فرشته حاسِدیبا نقدِ تو جان، کاسِدی، پامال گشته مال‌هاقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۴Quran, Al-Baqarah(#2), Line #34«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ.»«و به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده كنيد. همه سجده كردند جز ابليس، كه سر باز زد و برترى جست. و او از كافران بود.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نَفْس و شیطان، هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهرِ حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsآغازِ عالم غُلغله، پایانِ عالم زلزلهعشقیّ و شُکری با گِله، آرام با زِلزال‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2012گر نبودی عشق، هستی کی بُدی؟کی زدی نان بر تو و کی تو شدی؟نان تو شد از چه؟ ز عشق و اشتهاورنه نان را کی بُدی تا جان رَهی؟عشق، نانِ مرده را می جان کندجان که فانی بود، جاویدان کندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #364کُنْتُ کَنْزاً رَحْمَةً مَخْفِیَّةفَابْتَعَثْتُ اُمَّةً مَهْدیَّةمن گنجینهٔ رحمت و مهربانیِ پنهان بودم. پس امّتی هدایت شده را برانگیختم.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3028بهرِ اظهارَست این خلقِ جهانتا نمانَد گنجِ حکمت‌ها نهانکُنْتُ کَنزاً گفت مَخْفِیّاً شنوجوهرِ خود گُم مکن، اظهار شومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2862گنجِ مخفی بُد ز پُرّی چاک کردخاک را تابان‌تر از افلاک کردگنجِ مخفی بُد ز پُرّی جوش کردخاک را سلطانِ اَطلَس‌پوش کردحدیث«کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیّاً فَأحبَبْتُ أَن أُعْرَفَ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِکَیْ أُعرَف.»«گنجی نهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، مخلوق را آفریدم که شناخته شوم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsاز عشق گردون مُؤتَلِف، بی‌عشق اختر مُنْخَسِفاز عشق گشته دال الف، بی‌عشق الف چون دال‌هامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3727آفرین بر عشقِ کلِّ اوستاد صد هزاران ذرّه را داد اتّحادهمچو خاکِ مُفْترِق(۷۲)‌‌ در ره گذر یک سبوشان کرد دستِ کوزه‏‌گرکه اتّحادِ جسم‌هایِ آب و طین(۷۳)‌‌ هست ناقص، جان نمی‏‌ماند بدین‏(۷۲)‌‌ مُفْترِق:‌ جداشونده، پراکنده، جدا(۷۳)‌‌ طین: گِل------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsآبِ حیات آمد سَخُن، کآید ز علمِ «مِنْ لَدُن»جان را ازو خالی مَکُن، تا بر دهد اعمال‌هامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4668منطقی(۷۴)‌‌ کز وحی نَبْوَد، از هواست همچو خاکی در هوا و در هَباست(۷۵)‌‌گر نماید خواجه را این دَم غلطز اوّلِ وَالنَّجْم برخوان چند خطتا که مٰا یَنْطِق محمّد عَنْ هَویٰ اِن هُوَ اِلّٰا بِوَحْیٍ اِحْتَویٰتا برسی به آیه‌ای که می‌گوید محّمد(ص) از روی هوای نفس و خواهش دل سخن نمی‌گوید. هرچه او گوید چیزی جز وحی الهی نیست.قرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیات ۱ تا ۴Quran, An-Najm(#53), Line #1-4«وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَىٰ. مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَىٰ. وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ.»«قسم به آن ستاره چون پنهان شد، كه يار شما نه گمراه شده و نه به راه كج رفته است. و سخن از روى هوى نمى‌گويد. نيست اين سخن جز آنچه بدو وحى مى‌شود.»(۷۴)‌‌ منطق: سخن، حرف(۷۵)‌‌ هَبا: مخفف هَباء به معنی ذرّات پراکندهٔ گرد و غبار در هوا که در شعاع آفتاب از روزن دیده شود. مجازاً به معنی حقیر و ناچیز.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #78, Divan e Shamsهشیار کجا داند بی‌هوشی مستان را؟بوجهل کجا داند احوالِ صحابی را؟استاد خدا آمد بی‌واسطه صوفی رااستاد کتاب آمد صابی(۷۶)‌‌ و کتابی راچون مَحرمِ حق گشتی، وز واسطه بگذشتیبِربای نقاب از رُخ، خوبانِ نقابی را(۷۶)‌‌ صابی: پیرو فرقۀ صابئین؛ صابئی------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2490آسمان شو، ابر شو، باران ببارناودان بارِش کند، نبْود به کارآب اندر ناودان عاریتی‌ستآب اندر ابر و دریا فطرتی‌ستفکر و اندیشه‌‌ست مثلِ ناودانوَحْی(۷۷)‌‌ و مکشوف(۷۸)‌‌ است ابر و آسمانآبِ باران باغِ صد رنگ آوردناودان همسایه در جنگ آورد(۷۷)‌‌ وَحی: کلامی که ادراک آن از حواسِّ ظاهری آدمی پوشیده است. در لفظ به ‌‌معنی اشارهٔ سریع و پنهان است.(۷۸)‌‌ مکشوف: مکاشفاتِ روحی، الهاماتِ ربّانی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsای طایرانِ قُدس را عشقت فزوده بال‌هادر حلقهٔ سودایِ تو، روحانیان را حال‌هامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsرهِ آسمان درون است پَرِ عشق را بجنبانپَرِ عشق چون قوی شد غم نردبان نمانَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsهله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نمانَددلتان به چرخ پرَّد چو بدن گران نمانَددل و جان به آبِ حکمت ز غبارها بشوییدهَله تا دو چشمِ حسرت سوی خاکدان نمانَدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1862من ز حق در خواستم کِای مُسْتَعان(۷۹)‌‌بر قرائت من حریصم همچو جاننیستم حافظ، مرا نوری بدهدر دو دیده وقتِ خواندن، بی‌گره(۸۰)‌‌ باز دِه دو دیده‌ام را آن زمانکه بگیرم مُصْحَف و خوانم عِیانآمد از حضرت ندا کِای مردِکار(۸۱)‌‌ای به هر رنجی به ما امّیدوارحُسنِ ظَنّ است و، امیدی خوش تو راکه تو را گوید به هر دَم برتر آهر زمان که قصدِ خواندن باشدتیا ز مُصحف‌ها قِرائت بایدتمن در آن دَم وادَهَم چشمِ تو راتا فرو خوانی، مُعَظَّم جوهرا(۷۹)‌‌ مُستَعان: یاری خواسته شده، یعنی کسی که از او استعانت کنند و یاری خواهند.(۸۰)‌‌ بی‌گره: بدون اشکال(۸۱)‌‌ مردِ‌کار: آن که کارها را به نحو احسن انجام دهد، ماهر، استاد، حاذق، لایق، مرد‌کار الهی.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3056, Divan e Shamsفرشته‌ای کُنَمَت پاک، با دو صد پَر و بالکه در تو هیچ نَمانَد، کدورتِ بَشَریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1428عاشقِ حالی، نه عاشق بر مَنیبر امیدِ حال بر من می‌تَنیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shamsجهتِ مصلحت بُوَد، نه بَخیلی و مُدخلی(۸۲)‌‌به سویِ بامِ آسمان، پنهان نردبانِ تو(۸۲)‌‌ مُدخل: خسّت و بخل------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsدر لااُحِبُّ الآفِلین، پاکی ز صورت‌ها یقیندر دیده‌هایِ غیب‌بین، هر دَم ز تو تِمثال‌هامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1913پس تو را هر غم که پیش آید ز دَردبر کسی تهمت مَنِه، بر خویش گَردمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٧٣۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734چونکه قَبضی(۸۳)‌‌ آیدت ای راه‌روآن صَلاحِ توست، آتَش‌دل(۸۴)‌‌ مشو(۸۳)‌‌ قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۸۴)‌‌ آتش‌دل: دل‌سوخته، ناراحت و پریشان‌حال------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3739چونکه قبض آید، تو در وی بَسط بینتازه باش و، چین میَفکن در جَبین(۸۵)‌‌(۸۵)‌‌ جَبین: پیشانی------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362قبض دیدی چارهٔ آن قبض کنزآنکه سَرها جمله می‌روید زِ بُن(۸۶)‌‌بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِه(۸۶)‌‌ بُن: ریشه------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #351پیش از آن کاین قبض، زنجیری شوداین که دل‌گیری‌ست، پاگیری شودرنج معقولت شود محسوس و فاشتا نگیری این اشارت را به لاشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2069از پسِ آن محو، قبضِ او نماندپر گشاد و بسط شد، مَرْکَب براندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2811شد صفیرِ بازِ جان در مَرْجِ دیننعره‌های لا اُحِبُّ‌ الْآفِلینشاهبازِ جان در چمنزار دین فریاد برمی‌آورد که من افول کنندگان را دوست ندارم.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1430وآنکه آفِل باشد و، گَه آن و ایننیست دلبر، لا اُحِبُّ‌ الْآفِلینمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #434طَهِّرا بَیْتی(۸۷)‌‌ بیان پاکی ‌استگنجِ نور است، ار طلسمش خاکی است خانهٔ دل را باید از پلیدی ها پاک کرد، کالبد عنصری، گنجینه انوار الهی است، گرچه طلسم آن، جسم خاکی است.قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۲۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #125«… وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.»«… و ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه‌ام را پاک کنید برای طواف‌کنندگان و مجاوران و رکوع‌کنندگان و سجده‌کنندگان.»(۸۷)‌‌ طَهِّرا بَیْتی: خانه‌ام را پاک کنید.------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مُشتریچون سپردی تن به خدمت، جان بَریور ریاضت آیدت بی‌اختیارسر بنه، شکرانه دِه، ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت، شکر کنتو نکردی، او کشیدت زامر ِکُنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَدهر کجا پستی است، آب آنجا دَوَدآبِ رحمت بایدت، رُو پست شووآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ(۸۸)‌‌ ای پسر(۸۸)‌‌ فِرو مآ: نَایست------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624رحمتی، بی‌علّتی بی‌خدمتیآید از دریا، مبارک ساعتیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1559چون خلیل از آسمانِ هفتمینبگْذرد که لٰا اُحِبُّ الآفِلین‏مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961بی‌نهایت حضرت است این بارگاهصدر را بگذار، صدرِ توست راهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۵۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1526لاجَرَم اَسْفَل(۸۹)‌‌ بُوَد از سافِلینتَرْکِ او‌ کُن، لا اُحِبُّ الْافِلینناگزیر، چنین کسی‌ که در ذهن زندگی می‌کند و چیزهای آفل را در مرکزش نگه می‌دارد، در پست‌ترین مرتبه به‌سر می‌بَرَد. او را رها ‌کن، که من افول‌کنندگان و زوال‌پذیران را دوست ندارم.قرآن کریم، سورهٔ التین (۹۵)، آیهٔ ۵Quran, Al-Tin(#95), Line #5«ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ.»«آنگاه او را فروتر از همه فروتران گردانیدیم.»(۸۹)‌‌ اَسْفَل: پایین‌تر، پست‌------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #340هر بَدی که امرِ او پیش آوردآن ز نیکوهایِ عالم بگذردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsافلاک از تو سرنگون، خاک از تو چون دریایِ خونماهت نخوانم، ای فزون از ماه‌ها و سال‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3705وآنکه اندر وَهْم او ترکِ ادببی‌ادب را سرنگونی داد ربسرنگونی آن بُوَد کو سویِ زیرمی‌رود، پندارد او کو هست چیر(۹۰)‌‌(۹۰)‌‌ چیر: چیره، غالب، مسلّط------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #336, Divan e Shamsنه خاک است این زمین، طَشتی‌ست پرخونز خونِ عاشقان و زخمِ شَهمات(۹۱)‌‌(۹۱)‌‌ شَهمات: باخت در بازی شطرنج، همانیدگی‌ها را به زندگی باختن.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #237خود چه پُرسم آنکه او باشد به تُون(۹۲)‌‌که تو چونی؟ چون بُوَد او سرنگون(۹۲)‌‌ تُون: آتش‌خانهٔ حمام، گُلْخَن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ١١۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1145عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگونعقلِ کلی، ایمن از رَیب‌ُالْـمَنُون(۹۳)‌‌(۹۳)‌‌ رَیب‌ُالْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1414گفت: پس من نیستم معشوقِ تومن به بُلغار و مرادت در قُتو(۹۴)‌‌عاشقی تو بر من و، بر حالتیحالت اندر دست نبود، یا فتیپس نیَم کلّیِ مطلوبِ تو منجزوِ مقصودم تو را اندر زَمَن(۹۵)‌‌(۹۴)‌‌ قُتو:‌ جعبه یا صندوق(۹۵)‌‌ زَمَن: زمان، روزگار------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsای سروران را تو سند، بشمار ما را زان عدددانی، سران را هم بُوَد اندر تَبَع دنبال‌هامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4139هر که از خورشید باشد پشت‌گرمسخت‌رو باشد، نه بیم او را، نه شرممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #228هر عَداوت را سبب باید سَنَدورنه جنسیّت وفا تلقین کندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2, Divan e Shamsسازی ز خاکی سیّدی، بر وی فرشته حاسِدیبا نقدِ تو جان، کاسِدی، پامال گشته مال‌هامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4343بانگِ دیوان، گلّه‌بانِ اشقیاست(۹۶)‌‌بانگِ سلطان، پاسبانِ اولیاستتا نیآمیزد، بدین دو بانگِ دورقطره‌ای از بحرِ خوش با بحرِ شور(۹۶)‌‌ اشقیا: بدبختان------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4326تو چو عزم دین کنی با اِجتِهاددیو، بانگت بر زند اندر نَهادکه مَرو زآن سو، بیندیش ای غَوی(۹۷)‌‌که اسیرِ رنج و درویشی شویبینوا گردی، ز یاران وابُریخوار گردیّ و پشیمانی خوری(۹۷)‌‌ غَوی: گمراه------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1296چون از آن اقبال، شیرین شد دهانسرد شد بر آدمی مُلکِ جهان-------------------------مجموع لغات:(۱) طایر: پرواز کننده، پرنده(۲) قُدس: پاکی، نامِ جبرئیل(ع)، آستانِ الهی. طایرانِ قدس: فرشتگان، کنایه از انسان‌های به حضور رسیده.(۳) لااُحِبُّ الآفِلین: اشاره به سخن حضرت ابراهیم(ع) که گفت «من غروب‌کنندگان را دوست ندارم»، اشاره به آیهٔ ۷۶، سورهٔ انعام (۶).(۴) تِمثال‌: تصویر، صورت، اشاره به تجلیّات حق(۵) قطره خون: اشاره به نطفهٔ انسان است.(۶) اِفضال‌: بخشیدن، بخشش، افزون آمدن(۷) سند: تکیه‌گاه(۸) تَبَع: دنباله، آنچه در پی می‌آید.(۹) سیّد: اشاره به حضرت آدم(ع) و انسان است.(۱۰) حاسِد: حسد بَرَنده(۱۱) کاسِد: بی‌رونق(۱۲) رفعت: بلندمرتبگی(۱۳) اِجلال: بزرگواری(۱۴) می‌زِهد: زاده می‌شود، می‌روید. زِهیدن: زادن(۱۵) مِثقال‌: واحدِ وزن(۱۶) زِلزال‌: زلزله(۱۷) توقیع: مهر با امضای پادشاهان، مجازاً فرمان(۱۸) طُغرا: نام و القاب پادشاه که به نوعی خط تزیینی نوشته شود، مجازاً فرمان، منشور.(۱۹) سَبَق: سبقت گرفتن، پیشی جستن(۲۰) رَحْمَةً لِلْعالَـمین: بخشایشی برای جهانیان، منظور حضرت رسول اکرم است. اشاره به آیهٔ ۱۰۷، سورهٔ انبیا(۲۱).(۲۱) رُقعه‌: صفحه، نامۀ کوچک(۲۲) قُلزم: دریا(۲۳) مُؤتَلِف: الفت یافته، هماهنگ(۲۴) مُنْخَسِف: گرفته، در خسوف، تیره و تاریک(۲۵) دال: خمیده مانند شکلِ حرفِ دال(۲۶) الف: راست مانند شکلِ حرفِ الف(۲۷) مِنْ لَدُن: از جانبِ پروردگار، علمِ مِنْ لَدُن: علمِ الهی و لدّنی که خداوند به بندگان خاص، از راه باطن تعلیم می‌دهد. اشاره به آیهٔ ۶۵، سورهٔ کهف(۱۸).(۲۸) اِجمال‌: خلاصه(۲۹) می‌کَشَد: تحمّل می‌کند(۳۰) تَرحال‌: کوچیدن، بار بستن. شتر به آواز حسّاس است، شتربانان برای آنکه شتران سریع‌تر راه بروند، آوازی میخوانند که آن را حُدیٰ می‌گویند.(۳۱) طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری(۳۲) خُدوک: پریشانی، پراکندگی خاطر از امورِ ناملایم(۳۳) طاق و طُرُنب: جلال و شکوه ظاهری(۳۴) قلاووز: پیشروِ لشکر(۳۵) طاق و طُرُنب: جلال و شکوه ظاهری(۳۶) مقتضا: لازمه، اقتضا‌‌شده(۳۷) عَوان: داروغه، مأمور(۳۸) مُقتَضی: اقتضا کننده(۳۹) مُسْتَوْحِش: بيمناک(۴۰) دَغا: مكار، حيله گر(۴۱) اِقتران: همنشین شدن، قرین شدن(۴۲) اِلف: دوست(۴۳) قفا: پس‌گردنی(۴۴) لَبَن: شیر(۴۵) لا اُحِبُّ الْافِلین: فرو‌شوندگان را دوست ندارم.(۴۶) زَرِ دَهدَهی: طلای ناب(۴۷) عُتُو: تعدّی، تجاوز(۴۸) غیب‌گیر: گیرندهٔ پیام‌های غیبی(۴۹) تحریض کردن: برانگیختن(۵۰) بِسْتَد: گرفت، از مصدر سِتَدَن(۵۱) جَیْب‌‌: گریبان، یقه(۵۲) عشرت: کامرانی، خوش‌گذرانی(۵۳) عیسی‌دَم: صفت مرکّب است. یعنی کسی‌که مانند حضرت عیسی دم و نَفَسی پاک و معجزه‌گر دارد و مُردگان و یا مرده‌سیرتان را به حیات طیّبه زنده می‌کند.(۵۴) آذر: آتش(۵۵)‌‌ اقبال: نیک‌بختی و سعادت(۵۶)‌‌ دولت: گردش نیکی، پیروزی و مال و غنیمت(۵۷)‌‌ پَروا داشتن: در اندیشهٔ کاری بودن، التفات(۵۸)‌‌ خوان: سفرهٔ غذا(۵۹)‌‌ خَلْقان: مردمان‌‌(۶۰)‌‌ موکَّل: مأمور اجرای حکم دیوانی(۶۱)‌‌ کشش: کشیدن(۶۲)‌‌ عوان: داروغه(۶۳)‌‌ ناکس: بی‌قدر، حقیر و بی‌لیاقت، فرومایه، بدسرشت(۶۴)‌‌ چُست: چالاک(۶۵)‌‌ ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۶۶)‌‌ فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۶۷)‌‌ حَدید: آهن(۶۸)‌‌ قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۶۹)‌‌ حَبر: دانشمند، دانا(۷۰)‌‌ سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۷۱)‌‌ خَرَّ مُوسیٰ صٰاعِقا: موسی بیهوش افتاد.(۷۲)‌‌ مُفْترِق:‌ جداشونده، پراکنده، جدا(۷۳)‌‌ طین: گِل(۷۴)‌‌ منطق: سخن، حرف(۷۵)‌‌ هَبا: مخفف هَباء به معنی ذرّات پراکندهٔ گرد و غبار در هوا که در شعاع آفتاب از روزن دیده شود. مجازاً به معنی حقیر و ناچیز.(۷۶)‌‌ صابی: پیرو فرقۀ صابئین؛ صابئی(۷۷)‌‌ وَحی: کلامی که ادراک آن از حواسِّ ظاهری آدمی پوشیده است. در لفظ به ‌‌معنی اشارهٔ سریع و پنهان است.(۷۸)‌‌ مکشوف: مکاشفاتِ روحی، الهاماتِ ربّانی(۷۹)‌‌ مُستَعان: یاری خواسته شده، یعنی کسی که از او استعانت کنند و یاری خواهند.(۸۰)‌‌ بی‌گره: بدون اشکال(۸۱)‌‌ مردِ‌کار: آن که کارها را به نحو احسن انجام دهد، ماهر، استاد، حاذق، لایق، مرد‌کار الهی.(۸۲)‌‌ مُدخل: خسّت و بخل(۸۳)‌‌ قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۸۴)‌‌ آتش‌دل: دل‌سوخته، ناراحت و پریشان‌حال(۸۵)‌‌ جَبین: پیشانی(۸۶)‌‌ بُن: ریشه(۸۷)‌‌ طَهِّرا بَیْتی: خانه‌ام را پاک کنید.(۸۸)‌‌ فِرو مآ: نَایست(۸۹)‌‌ اَسْفَل: پایین‌تر، پست‌(۹۰)‌‌ چیر: چیره، غالب، مسلّط(۹۱)‌‌ شَهمات: باخت در بازی شطرنج، همانیدگی‌ها را به زندگی باختن.(۹۲)‌‌ تُون: آتش‌خانهٔ حمام، گُلْخَن(۹۳)‌‌ رَیب‌ُالْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار(۹۴)‌‌ قُتو:‌ جعبه یا صندوق(۹۵)‌‌ زَمَن: زمان، روزگار(۹۶)‌‌ اشقیا: بدبختان(۹۷)‌‌ غَوی: گمراه
  continue reading

1166 قسمت

Todos los episodios

×
 
Loading …

به Player FM خوش آمدید!

Player FM در سراسر وب را برای یافتن پادکست های با کیفیت اسکن می کند تا همین الان لذت ببرید. این بهترین برنامه ی پادکست است که در اندروید، آیفون و وب کار می کند. ثبت نام کنید تا اشتراک های شما در بین دستگاه های مختلف همگام سازی شود.

 

Player FM - برنامه پادکست
با برنامه Player FM !

راهنمای مرجع سریع