Ganje Hozour audio Program #973
Manage episode 373891520 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمتها، گرافیکها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آنها آپلود و ارائه میشوند. اگر فکر میکنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخهبرداری شما استفاده میکند، میتوانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۷۳ گنج حضور اجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۸ اوت ۲۰۲۳ - ۱۸ مرداد ۱۴۰۲ برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۷۳ بر روی این لینک کلیک کنید. برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۷۳ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید. PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید. مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shamsقلم از عشق بشکند چو نویسد نشانِ توخِرَدم راه گم کند ز فراقِ گرانِ توکه بُوَد همنشینِ تو؟ که بیابد گزینِ(۱) تو؟که رهد از کمینِ تو؟ که کشد خود کمانِ تو؟رخم از عشق همچو زر، ز تو بر من هزار اثرصنما، سویِ من نگر که چنانم به جانِ توچو خلیل اندر آتشم، ز تَفِ(۲) آتشت خوشمنه از آنم که سرکشم، ز غمِ بیامانِ توبگشا کارِ مشکلم، تو دلم ده که بیدلممکن ای دوست منزلم بجز از گلستانِ توکه بیاید به کویِ تو، صنما، جز به بویِ توسببِ جستوجویِ تو چه بُوَد؟ گلفشانِ تومَلَک و مردم و پری، مَلِک و شاه و لشکریفلک و مهر و مشتری خجل از آستانِ توچو تو سیمرغِ روح را بکشانی در ابتلاچو مگس دوغ درفتد به گهِ امتحانِ توز اشاراتِ عالیَت، ز بشاراتِ(۳) شافیَت(۴)مَلکِی گشته هر گدا به دَمِ ترجمانِ توهمه خلقان چو مورکان(۵)، به سویِ خرمنت دوانهمه عالم نَوالهای(۶) ز عطاهایِ خوانِ(۷) توبه نواله قناعتی نکند جانِ آن فتیکه طمع دارد از قضا که شود میهمانِ توچه دواها که میکند پی هر رنج گنجِ توچه نواها که میدهد به مکان لامکانِ توطمعِ تن نوالِ(۸) تو، طمعِ دل جمالِ تونظرِ تن به نانِ تو، هوسِ دل بنانِ(۹) توجهتِ مصلحت بُوَد، نه بَخیلی و مُدخلی(۱۰)به سویِ بامِ آسمان، پنهان نردبانِ توبه امینان و نیکوان بنمودی تو نردبانکه روان است کاروان به سویِ آسمانِ توخمش ای دل دگر مگو، دگر اسرارِ او مجوکه ندانی نهانِ آن که بداند نهانِ توتو ازین شهره نیشکر مَطَلب مغز اندرونکه خود از قشرِ نیشکر شِکَرین شد لبانِ توشهِ تبریز، شمسِ دین، که به هر لحظه آفرینبرساد از جنابِ حق به مهِ خوشقرانِ(۱۱) تو(۱) گزین: انتخاب، گزینش(۲) تف: گرمی، حرارت، روشنی، پرتو(۳) بشارت: مژده، خبر خوش(۴) شافی: شفادهنده، راست و درست(۵) مورک: مورچه(۶) نَواله: لقمهٔ خوراکی(۷) خوان: سفره، مهمانی(۸) نَوال: عطا، بهره، نصیب(۹) بَنان: انگشت(۱۰) مُدخل: خسّت و بخل(۱۱) خوشقران: خوشاقبال، خوشیمن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shamsقلم از عشق بشکند چو نویسد نشانِ توخِرَدم راه گم کند ز فراقِ گرانِ توکه بُوَد همنشینِ تو؟ که بیابد گزینِ تو؟که رهد از کمینِ تو؟ که کشد خود کمانِ تو؟رخم از عشق همچو زر، ز تو بر من هزار اثرصنما، سویِ من نگر که چنانم به جانِ تومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4726هرچه گویی ای دَمِ هستی از آنپردهٔ دیگر بر او بستی، بدانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #20, Divan e Shamsفرمود ربّ العالمین با صابرانم همنشینای همنشینِ صابران افْرِغْ عَلَیْنا صَبْرَنَاقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۵۰Quran, Al-Baqarah(#2), Line #250«وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»«چون با جالوت و سپاهش رو به رو شدند، گفتند: اى پروردگار ما، بر ما شكيبايى ببار و ما را ثابتقدم گردان و بر كافران پيروز ساز.»قرآن کریم، سورهٔ اَنْفال (۸)، آیهٔ ۴۶Quran, Al-Anfaal(#8), Line #46«… وَاصْبِرُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ.»«… صبر پيشه گيريد كه خدا همراه صابران است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213زین کمین، بیصبر و حَزمی کَس نَجَستحَزم را خود، صبر آمد پا و دستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #914, Divan e Shamsز ناسپاسی ما بسته است روزن دلخدای گفت که انسان لِربِّه لَکَنودقرآن کریم، سورهٔ عادیات (۱۰۰)، آیهٔ ۶Quran, Al-Adiyat(#100), Line #6«إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ.»«همانا آدمی نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #310ناسپاسیّ و فراموشیِّ تویاد نآورد آن عسلنوشیِّ تومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3624رحمتی، بیعلّتی بیخدمتیآید از دریا، مبارک ساعتیاللـَّهالـلَّه، گِردِ دریابار(۱۲) گَردگرچه باشند اهلِ دریابار زرد(۱۲) دریابار: کنارِ دریا، ساحلِ دریا------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1862من ز حق درخواستم کِای مُسْتَعان(۱۳) بر قرائت من حریصم همچو جاننیستم حافظ، مرا نوری بده در دو دیده وقتِ خواندن، بیگره(۱۴) باز دِه دو دیدهام را آن زمان که بگیرم مُصْحَف و خوانم عِیانآمد از حضرت ندا کِای مردِکار(۱۵)ای به هر رنجی به ما امّیدوارحُسنِ ظَنّ است و، امیدی خوش تو راکه تو را گوید به هر دَم برتر آهر زمان که قصدِ خواندن باشدتیا ز مُصحفها قِرائت بایدتمن در آن دَم وادَهَم چشمِ تو راتا فرو خوانی، مُعَظَّم جوهرا(۱۳) مُستَعان: یاری خواسته شده، یعنی کسی که از او استعانت کنند و یاری خواهند.(۱۴) بیگره: بدون اشکال(۱۵) مردِکار: آن که کارها را به نحو احسن انجام دهد، ماهر، استاد، حاذق، لایق، مرد کار الهی.-----------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۱۶)(۱۶) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۱۷)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۱۷) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۱۸)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۱۸) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1130چون ملایک، گوی: لا عِلْمَ لَناتا بگیرد دستِ تو عَلَّمْتَنامانند فرشتگان بگو: «ما را دانشی نیست.» تا «جز آنچه به ما آموختی.» دستِ تو را بگیرد.قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۲Quran, Al-Baqarah(#2), Line #32«قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ.»«گفتند: منّزهى تو. ما را جز آنچه خود به ما آموختهاى دانشى نيست. تويى داناى حكيم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بیقول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shamsچو خلیل اندر آتشم، ز تَفِ آتشت خوشمنه از آنم که سرکشم، ز غمِ بیامانِ توبگشا کارِ مشکلم، تو دلم ده که بیدلممکن ای دوست منزلم بجز از گلستانِ توکه بیاید به کویِ تو، صنما، جز به بویِ توسببِ جستوجویِ تو چه بُوَد؟ گلفشانِ تومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2817, Divan e Shamsاگرم خصم بخندد، وگَرَم شِحنه(۱۹) ببنددتو اگر نیز به قاصد(۲۰) به غضب دست بخاییبه تو سوگند بخوردم، که ازین شیوه نگردمبکنم شور و بگردم، به خدا و به خدایی(۱۹) شِحنه: داروغه، پاسبان(۲۰) به قاصد: از روی قصد، دانسته------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073قفلِ زَفتَست(۲۱) و، گشاینده خدادست در تسلیم زن و اندر رضا(۲۱) زَفت: بزرگ، عظیم------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #888از برایِ آن دلِ پُر نور و بِر(۲۲)هست آن سلطانِ دلها منتظر (۲۲) بِرّ: نیکی، نیکویی------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #433جَوْقجَوْق(۲۳) و، صفصف از حرص و شتابمُحْتَرِز(۲۴) زآتش، گُریزان سویِ آبلاجَرَم ز آتش برآوردند سراِعْتبار اَلْاِعتبار ای بیخبربانگ میزد آتش ای گیجانِ گولمن نیام آتش، منم چشمهٔ قبول چشمبندی کردهاند ای بینظردر من آی و هیچ مگریز از شَرَرای خلیل اینجا شَرار و دود نیستجز که سِحر و خُدعهٔ(۲۵) نمرود نیستچون خلیلِ حق اگر فرزانهایآتش آبِ توست و تو پروانهای(۲۳) جَوْقجَوْق: دستهدسته(۲۴) مُحتَرِز: دورى كننده، پرهیز کننده(۲۵) خُدعه: نیرنگ، حیله------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1239از خلیلِ حق بیاموز این سِیَرکه شد او بیزار اوّل از پدرمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #440بینی آن باشد که او، بویی بَرَدبویْ او را جانبِ کویی بردهر کِه بویش نیست، بیبینی بُوَدبویْ آن بویی است کآن دینی بُوَدچونکه بویی بُرد و شُکرِ آن نکردکفرِ نِعمت آمد و بینیاش خَوردمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #86باری، افزون کَش تو این بو را به هوشتا سویِ اصلت بَرَد بگرفته گوشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #166بویِ کبر و، بویِ حرص و، بویِ آزدر سخن گفتن بیآید چون پیازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shamsمَلَک و مردم و پری، مَلِک و شاه و لشکریفلک و مهر و مشتری خجل از آستانِ تومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1323جز خضوع و بندگیّ و، اضطرار(۲۶)اندرین حضرت ندارد اعتبار(۲۶) اضطرار: درمانده شدن، بیچارگی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shamsچو تو سیمرغِ روح را بکشانی در ابتلاچو مگس دوغ درفتد به گهِ امتحانِ تومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۷۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #746امتحان بر امتحان است ای پدرهین، به کمتر امتحان، خود را مخر(۲۷)(۲۷) خود را مَخَر: خودپسندی نکن، خواهانِ خود مشو------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #684چون کند دعویِّ(۲۸) خیّاطی خَسی(۲۹)افکند در پیشِ او شَه، اطلسی که بِبُر این را بَغَلطاقِ(۳۰) فراخز امتحان پیدا شود او را دو شاخ(۲۸) دعوی: ادعا کردن(۲۹) خَس: انسان پست، فرومایه(۳۰) بَغَلطاق: قبا، لباس------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4059هر که را فتح و ظَفَر پیغام دادپیشِ او یک شد مُراد و بیمُرادمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بیمرادیهایِ خویشباخبر گشتند از مولایِ خویشبیمرادی شد قَلاووزِ(۳۱) بهشتحُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوشْسرشتحدیث نبوی«حُفَّتِالْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِالنَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۳۱) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362 قبض دیدی چارهٔ آن قبض کنزآنکه سَرها جمله میروید زِ بُن(۳۲)بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِه(۳۲) بُن: ریشه------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن جز احدِ صمد نخواهممن جز مَلِکِ ابد نخواهمجز رحمتِ او نبایدم نُقلجز باده که او دهد نخواهممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644هست مهمانخانه این تَن ای جوانهر صباحی ضَیفِ(۳۳) نو آید دوانهین مگو کاین مانْد اندر گردنمکه هماکنون باز پَرَّد در عَدمهر چه آید از جهان غَیبوَشدر دلت ضَیف است، او را دار خَوش(۳۳) ضَیف: مهمان------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shamsهمه خلقان چو مورکان، به سویِ خرمنت دوانهمه عالم نَوالهای ز عطاهایِ خوانِ تومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsدر خرمنت آتشی درانداختکز خرمنِ خود دهد زَکاتت(۳۴)(۳۴) زَکات: قسمتی از مال که به دستور شرع باید در راه خدا بدهند، در اینجا بخشش و ایثار ایزدی------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4142طالبِ اویی، نگردد طالبتچون بمُردی طالبت شد مَطْلبت(۳۵)زندهیی، کِی مُردهشو شویَد تو را؟طالبی کِی مطلبت جوید تو رااندرین بحث ار خِرَد رهبین بُدیفخرِ رازی رازدانِ دین بُدی(۳۵) مَطْلب: طلبشده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shamsبه نواله قناعتی نکند جانِ آن فتیکه طمع دارد از قضا که شود میهمانِ تومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَدهر کجا پستی است، آب آنجا دَوَدآبِ رحمت بایدت، رُو پست شووآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ(۳۶) ای پسر(۳۶) فِرو مآ: نایست------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۳۷)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستلیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطااز کَرَم، این دَم چو میخوانی مرا(۳۷) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شدهاند، بازگردند.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #432, Divan e Shamsجمله مهمانند در عالم ولیککم کسی داند که او مهمانِ کیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shamsچه دواها که میکند پی هر رنج گنجِ توچه نواها که میدهد به مکان لامکانِ تومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2099, Divan e Shamsرنج گوید که: گنج آوردمرنج را باید امتحان کردنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۴۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2465لحظهای ماهم کند، یک دَم سیاه خود چه باشد غیرِ این، کارِ اِله؟ پیشِ چوگانهایِ حُکمِ کُنْ َفکان میدویم اندر مکان و لامکانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shamsقلم از عشق بشکند چو نویسد نشانِ توخِرَدم راه گم کند ز فراقِ گرانِ توکه بُوَد همنشینِ تو؟ که بیابد گزینِ تو؟که رهد از کمینِ تو؟ که کشد خود کمانِ تو؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2817, Divan e Shamsمکن ای دوست، نشاید که بخوانند و نیاییو اگر نیز بیایی، بروی زود، نپاییهله ای دیده و نورم، گهِ آن شد که بشورمپیِ موسیِ تو طورم، شدی از طور، کجایی؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shamsتو خورشیدِ جهان باشی، ز چشمِ ما نهان باشیتو خود این را روا داری؟ و آنگه این روا باشد؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵٨٠Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1580چشمِ او یَنْظُر بِنورِ الله شدهپردههایِ جهل را خارِق(۳۸) بُده(۳۸) خارِق: شكافنده، پاره کننده------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #24شرط، تعظیم است، تا این نورِ خَوشگردد این بیدیدگان را سُرمهکَشمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیمِ(۳۹) خدا افراشتن؟خویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحیدِ خدا آموختن؟خویشتن را پیشِ واحد سوختنگر همیخواهی که بفْروزی چو روزهستیِ همچون شبِ خود را بسوز(۳۹) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #25نور یابد مستعدِ تیزگوشکو نباشد عاشقِ ظلمت چو موشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #315گوش دار ای اَحْوَل(۴۰) اینها را بههوشدارویِ دیده بِکَش از راهِ گوش(۴۰) اَحْوَل: لوچ، دوبین------------مولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #827این جهانِ منتظم محشر شودگر دو دیده مُبْدَل(۴۱) و انور شود(۴۱) مُبْدَل: تبدیلشده------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1033دیدهیی کاندر نُعاسی(۴۲) شد پدیدکِی توانَد جز خیال و نیست دید؟(۴۲) نُعاس: چُرت، در اینجا مطلقاً به معنی خواب.------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #609هرچه غیرِ شورش و دیوانگیستاندرین ره دُوری و بیگانگیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1154, Divan e Shamsبه چشمِ نَفْس نشد رویِ ماهِ او دیدنکه نَفْس مینگشاید به سویِ شاه نظرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3045, Divan e Shamsبه چشمِ عشق توان دید رویِ یوسفِ جان راتو چشمِ عشق نداری، تو مردِ وهم و قیاسیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #587غیرِ معشوق ار تماشایی بُوَدعشق نَبْوَد، هرزه سودایی بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٢٣۶٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2363کورم از غیرِ خدا، بینا بدومقتضایِ(۴۳) عشق این باشد بگو(۴۳) مقتضا: لازمه، اقتضاشده------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4170دیده کو نَبْوَد ز وصلش در فِرِه(۴۴)آنچنان دیده سپید و کور، بِهْ(۴۴) فِرِه: خوب، پسندیده، بسیار زیاد------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1913پس تو را هر غم که پیش آید ز دردبر کسی تهمت مَنِه، بر خویش گَردمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #229عاشقان از درد زآن نالیدهاندکه نظر ناجایگه مالیدهاندسعدی، گلستان، باب اوّل، حکایت شمارهٔ ۴Sa'adi Poem, Golestan, Baab 1, Hekaayat #4باران که در لطافتِ طبعش خلاف نیستدر باغ لاله رویَد و در شورهبوم(۴۵) خس(۴۵) شورهبوم: شورهزار------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارِغ(۴۶) و ایمن(۴۷) که منآن کنم با تو که باران، با چمنمن غمِ تو میخورم تو غم مَخَوربر تو من مشفقترم از صد پدر(۴۶) فارِغ: راحت و آسوده(۴۷) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3089چون شما را حاجتِ طاحون(۴۸) نمانْدآب را در جویِ اصلی باز رانْد(۴۸) طاحون: آسیا------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۸۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2824قسمتِ خود، خود بریدی تو ز جهلقسمتِ خود را فزاید مردِ اَهلمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #466, Divan e Shamsنقشِ وفا وی کند، پشت به ما کی کند؟پشت ندارد چو شمع، او همگی روست روستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4139هرکه از خورشید باشد پشتگرمسخترو باشد، نه بیم او را، نه شرممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613وقتِ آن آمد که من عریان شومنقش بگذارم، سراسر جان شومای عدوِّ شرم و اندیشه بیآکه دریدم پردهٔ شرم و حیاحدیث«اَلْحَیاءُ یَمْنَعُ الْایمان.»«شرم، بازدارندهٔ ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #328قبلهٔ جان را چو پنهان کردهاندهر کسی رو جانبی آوردهاندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2626قِبله را چون کَرد دستِ حق عَیانپس تَحَرّی(۴۹) بَعد از این مردود دان(۴۹) تَحَرّی: جستوجو------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1906ناز را رویی بباید همچو وَرد(۵۰)چون نداری، گِردِ بدخویی مگرد(۵۰) وَرد: گُل، گُلِ سرخ------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1908پیشِ یوسف، نازِش(۵۱) و خوبی مکنجز نیاز و آهِ یعقوبی مکن(۵۱) نازِش: به خود بالیدن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۳۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3306گر زنی بر نازنینتر از خودتدر تگِ هفتم زمین، زیر آرَدَتمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #410چون به حق بیدار نَبْوَد جانِ ماهست بیداری، چو دربندانِ(۵۲) ما(۵۲) دَربَندان: در محاصره ماندن، بسته شدن راه وصول به حق، زندان------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #921دیدهٔ ما چون بسی علّت(۵۳) دروسترُو فنا کُن دیدِ خود در دیدِ دوست(۵۳) علّت: بیماری------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1510گر به جهل آییم، آن زندانِ اوستور به علم آییم، آن ایوانِ اوستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۰۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2025خویشتن مشغول میسازند و غرق چشم میدزدند ازین لَـمْعان(۵۴) و برق (۵۴) لَـمْعان: مخففِ لَـمَعان به معنیِ درخشیدن، درخشندگی------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۳۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2388مردِ سُفلیٰ، دشمنِ بالا بُوَدمشتریِّ هر مکان، پیدا بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2871پَرِّ فکرت شد گِلآلود و گِرانزآنکه گِلخواری، تو را گِل شد چو نانمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3583ور تو ریوِ(۵۵) خویشتن را مُنکِریاز ترازو و آینه، کِی جان بَری(۵۵) ریو: حیله، حقّهبازی، ریا------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3621سرنگون زآن شد، که از سَر دور ماندخویش را سَر ساخت و تنها پیش راندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3959بشکن آن شیشهٔ کبود و زرد راتا شناسی گَرد را و مَرد رامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #991خوی کُن بیشیشه، دیدن نور راتا که شیشه بشکند نبود عَمیٰ(۵۶)(۵۶) عَمیٰ: کوری------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #276تلخ، با تلخان، یقین مُلحَق شودکی دَمِ باطل، قرینِ حق شود؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2055باطلان را چه رُباید؟ باطلیعاطلان را چه خوش آید؟ عاطلی(۵۷)(۵۷) عاطل: بیکار------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #279گام زآن سان نِه، که نابینا نهدتا که پا از چاه و از سگ، وارهدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #514گام در صحرایِ دل باید نهادزآنکه در صحرایِ گِل نَبْوَد گشادمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #835پابرهنه چون رود در خارزار؟جز به وقفه و فکرت و پرهیزگارمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۴۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1439تو به هر حالی که باشی میطلبآب میجو دایماً ای خشکلبمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۱۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3198هین طلب کن خوشدَمی عُقدهگشارازدانِ یَفْعَلُ الله مٰا یَشٰاقرآن کریم، سورهٔ آل عمران (۳)، آیهٔ ۴۰Quran, Aal-i-Imran(#3), Line #40«... كَذَٰلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.»«… بدان سان كه خدا هر چه بخواهد مىكند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shamsقلم از عشق بشکند چو نویسد نشانِ توخِرَدم راه گم کند ز فراقِ گرانِ تومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shamsتو خورشیدِ جهان باشی، ز چشمِ ما نهان باشیتو خود این را روا داری؟ و آنگه این روا باشد؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۸۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2824قسمتِ خود، خود بریدی تو ز جهلقسمتِ خود را فزاید مردِ اَهلمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #295هر که را مُشکِ نصیحت سود نیستلاجَرَم با بُویِ بَد خُو کردنیستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #256آن که در تُون زاد و، پاکی را ندیدبویِ مُشک آرَد بر او رنجی پدیدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #334کور را خود این قضا، همراهِ اوستکه مَر او را، اوفتادن، طبع و خوستشاپور عبودیShaapour Oboodiچون بود نورِ خدا قوتِ بشرنیست جایت تیرگی زآنجا بپرظلم بر خود میکنی تا در شبیدر میان نیمهشب کُن یاربیتا رهی زین چاه تاریکِ خیالتا نباشد جانِ تو اندر وَبالمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3392لیک اغلب هوشها در افتکار(۵۸) همچو خفّاشاند ظلمتدوستدار (۵۸) افتکار: اندیشیدن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2695شبپَران(۵۹) را گر نظر وآلت بُدی روزشان جَوْلان و خوشحالت بُدی (۵۹) شبپَره: خفّاش------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3655اَعْمَشی(۶۰) کو، ماه را هم برنتافت اختر اندر رهبری بر وی بتافت (۶۰) اَعْمَش: آنکه به سبب بیماری چشم، از دیدگانش آب فرو ریزد.------------شاپور عبودیShaapour Oboodiقبله کرد او از لئیمی(۶۱) و عَمی(۶۲)آفلین و نجمههای بیهدی(۶۱) لئیم: پست(۶۲) عمیٰ: کوری------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2626قبله را چون کرد دستِ حق عَیانپس، تَحَرّی(۶۳) بعد ازین مَردود دانهین بگردان از تَحَرّی رو و سَرکه پدید آمد مَعاد و مُستَقَرّ(۶۴)یک زمان زین قبله گر ذاهِل(۶۵) شویسُخرهٔ(۶۶) هر قبله باطل شویچون شوی تمییزدِه(۶۷) را ناسپاسبِجهَد از تو خَطرَتِ(۶۸) قبله شناسگر ازین انبار خواهی بِرّ(۶۹) و بُرّ(۷۰)نیمساعت هم ز همدردان مبُرکه در آن دم که بِبُرّی زین مُعین(۷۱)مبتلی گردی تو با بِئسَ الْقَرین(۷۲) (۶۳) تَحَرّی: جستجو(۶۴) مُستَقَرّ: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم(۶۵) ذاهِل: فراموش کننده، غافل(۶۶) سُخره: ذلیل، مورد مسخره، کار بیمزد(۶۷) تمییزدِه: کسی که دهندهٔ قوّه شناخت و معرفت است.(۶۸) خَطْرَت: قوه تمییز، آنچه که بر دل گذرد، اندیشه(۶۹) بِرّ: نیکی(۷۰) بُرّ: گندم(۷۱) مُعین: یار، یاری کننده (۷۲) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۶۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3648چون خُفاشی کو تَفِ(۷۳) خورشید را برنتابد، بِسکُلَد(۷۴) اومید را(۷۳) تَف: گرمی و پرتو(۷۴) بِسکُلَد: بگسلد، پاره کند، گسسته کند.------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3213پیشِ این خورشید کَی تابَد هلال؟ با چنان رُستم چه باشد زورِ زال(۷۵)؟ (۷۵) زال: پیرزن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2825تا ابد از ظلمتی در ظلمتی میروند و، نیست غَوْثی(۷۶)، رحمتی (۷۶) غَوْث: فریادرَس------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #181گفت حق: چشمِ خُفاشِ بدخِصال بستهام من زآفتابِ بیمثال(۷۷)(۷۷) بیمثال: بینظیر------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #10ذَمِّ خورشیدِ جهان، ذَمِّ(۷۸) خود استکه دو چشمم کور و تاریک و بَد است(۷۸) ذَمّ: بدگویی کردن، در مقابلِ مدح------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #26سُستچشمانی که شب جَوْلان کنند کِی طوافِ مَشعلهٔ(۷۹) ایمان کنند؟(۷۹) مَشعله: مَشعل------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3747همچو جُغدان، دشمنِ بازان شدیم لاجَرَم واماندهٔ ویران شدیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4796این جهان پُرآفتاب و نورِ ماه او بهشته(۸۰)، سر فرو بُرده به چاهکه اگر حق است، پس کو روشنی؟ سَر ز چَه بردار و، بنگر ای دَنی(۸۱)جمله عالم، شرق و غرب آن نور یافت تا تو در چاهی، نخواهد بر تو تافت(۸۰) بهشته: رها کرده(۸۱) دَنی: پست و فرومایه------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #64کاین جهان چاهی است بس تاریک و تنگهست بیرون، عالَمی بیبو و رنگمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2925بعدِ نومیدی، بسی امّیدهاست از پس ظلمت بسی خورشیدهاست مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3929شب مَخُسپ اینجا اگر جان بایدت ورنه، مرگ اینجا کمین بگشایدتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3990عذرِ خود از شه بخواه ای پُرحسد پیش از آنکه آنچنان روزی رسد وآنکه در ظلمت برانَد بارگی(۸۲)برکنَد زآن نور، دل یکبارگی(۸۲) بارَگی: مطلقِ سُتور، اسب------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4085هین برو، جلدی مکن، سودا مپزکه نتان پیمود کیوان را به گز(۸۳) (۸۳) گز: ذِراع، واحد طول------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3412گر خُفاشی رفت در کور و کبود(۸۴) بازِ سلطاندیده را باری چه بود؟ (۸۴) کور و کبود: در اینجا به معنی زشت و ناقص، گول و نادان، من ذهنی.------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3398گویدش: گیرم که آن خُفّاشِ لُد(۸۵)علّتی دارد تو را باری چه شد؟(۸۵) لُد: ستیزهگر------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3411عام اگر خُفّاشطبعاند و مَجاز(۸۶)یوسفا، داری تو آخِر چشمِ باز(۸۶) مَجاز: غیرواقعی، ذهنی، در مقابلِ عین------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3399مالِشت بِدْهم به زَجر، از اِکتئاب(۸۷) تا نتابی سر دگر از آفتاب(۸۷) اِکتئاب: افسرده شدن، اندوهگین شدن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۱۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4177لیک مقصودِ ازل، تسلیم توستای مسلمان بایدت تسلیم جُستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1353آدمی چون نور گیرد از خداهست مسجودِ ملایک ز اجتبا(۸۸)(۸۸) اجتبا: مخففِ اجتباء، به معنی برگزیدن، انتخاب کردن------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #337پس دو چشمِ روشن ای صاحبنظر مر تو را صد مادرست و صد پدرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3333پاسبانِ آفتابند اولیا در بشر واقف ز اَسرارِ خدامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #451زآنکه نورِ انبیا خورشید بودنورِ حسِّ ما چراغ و شمع و دودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4660سایههایی که بُوَد جویایِ نورنیست گردد چون کند نورش ظهورمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #443در صفاتِ حق، صفاتِ جملهشانهمچو اختر، پیشِ آن خور بینشانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4623سایهییّ و عاشقی بر آفتابشمس آید، سایه لا گردد شتابمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4669چون به خانهٔ مرغ، اُشتر پا نهادخانه ویران گشت و، سقف اندر فتادمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2111عقل، سایهٔ حق بُوَد حق، آفتابسایه را با آفتابِ او چه تاب؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3808شمع، چون دعوت کند وقتِ فروز جانِ پروانه نپرهیزد ز سوزمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4636چون برآمد نور، ظلمت نیست شدظلم را ظلمت بُوَد اصل و عَضُد(۸۹)(۸۹) عَضُد: یاور------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۹۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1942ظلمتی را کآفتابش برنداشتاز دَمِ ما، گردد آن ظلمت چو چاشت(۹۰)(۹۰) چاشت: هنگام روز و نیمروز------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۱۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3189همرهِ خورشید را شَبپَر(۹۱) مخوان آنکه او مسجود شد، ساجد مدان (۹۱) شَبپَر: شَبپَره، خفّاش------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1111شمس باشد بر سببها مُطَّلِع هم از او حبلِ(۹۲) سببها مُنْقَطِع(۹۲) حبل: ریسمان------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1290نورِ حق بر نورِ حس، راکب شودآنگهی جان، سویِ حق راغب شودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #25نور یابد مستعدِ تیزگوش کو نباشد عاشقِ ظلمت چو موشمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2501نَک جهان در شب بمانده میخدوز(۹۳) منتظر، موقوفِ خورشیدست روز(۹۳) میخدوز: دوخته به میخ، کسی که او را با میخ به زمین میبستند.------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3010گر همیخواهی که بفْروزی چو روز هستیِ همچون شبِ خود را بسوز مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #386سَجدهگَه را تَر کُن از اشکِ روان کِای خدا تو وارَهانَم زین گمانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #494گر رهایی بایدت زین چاهِ تنگای برادر رَوْ بر آذر بیدرنگمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #583سویِ حق گر راستانه خَم شویوارَهی از اختران، مَحْرَم شویمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3432سویِ خود کن این خُفاشان را مَطار(۹۴) زین خُفاشیشان بخر، ای مُسْتَجار(۹۵) (۹۴) مَطار: پرواز کردن(۹۵) مُسْتَجار: پناه دهنده------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #856وآن خُفاشی را که مانْد او بینوا میکُنَش با نور، جُفت و آشنامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1457بیفروغت، روزِ روشن هم شب است بیپناهت شیر اسیرِ اَرْنَب(۹۶) است(۹۶) اَرْنَب: خرگوش------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #29دزد و قَلّاب است خصمِ نور، بس زین دو ای فریادرَس، فریاد رَسشاپور عبودیShaapour Oboodiتا بمیرد تیرگی ای نورِ نورهین بکَش ما را ز تاریکی به نور-------------------------مجموع لغات:(۱) گزین: انتخاب، گزینش(۲) تف: گرمی، حرارت، روشنی، پرتو(۳) بشارت: مژده، خبر خوش(۴) شافی: شفادهنده، راست و درست(۵) مورک: مورچه(۶) نَواله: لقمهٔ خوراکی(۷) خوان: سفره، مهمانی(۸) نَوال: عطا، بهره، نصیب(۹) بَنان: انگشت(۱۰) مُدخل: خسّت و بخل(۱۱) خوشقران: خوشاقبال، خوشیمن(۱۲) دریابار: کنارِ دریا، ساحلِ دریا(۱۳) مُستَعان: یاری خواسته شده، یعنی کسی که از او استعانت کنند و یاری خواهند.(۱۴) بیگره: بدون اشکال(۱۵) مردِکار: آن که کارها را به نحو احسن انجام دهد، ماهر، استاد، حاذق، لایق، مرد کار الهی.(۱۶) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۱۷) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۱۸) حَدید: آهن(۱۹) شِحنه: داروغه، پاسبان(۲۰) به قاصد: از روی قصد، دانسته(۲۱) زَفت: بزرگ، عظیم(۲۲) بِرّ: نیکی، نیکویی(۲۳) جَوْقجَوْق: دستهدسته(۲۴) مُحتَرِز: دورى كننده، پرهیز کننده(۲۵) خُدعه: نیرنگ، حیله(۲۶) اضطرار: درمانده شدن، بیچارگی(۲۷) خود را مَخَر: خودپسندی نکن، خواهانِ خود مشو(۲۸) دعوی: ادعا کردن(۲۹) خَس: انسان پست، فرومایه(۳۰) بَغَلطاق: قبا، لباس(۳۱) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر(۳۲) بُن: ریشه(۳۳) ضَیف: مهمان(۳۴) زَکات: قسمتی از مال که به دستور شرع باید در راه خدا بدهند، در اینجا بخشش و ایثار ایزدی(۳۵) مَطْلب: طلبشده(۳۶) فِرو مآ: نایست(۳۷) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شدهاند، بازگردند.(۳۸) خارِق: شكافنده، پاره کننده(۳۹) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن(۴۰) اَحْوَل: لوچ، دوبین(۴۱) مُبْدَل: تبدیلشده(۴۲) نُعاس: چُرت، در اینجا مطلقاً به معنی خواب.(۴۳) مقتضا: لازمه، اقتضاشده(۴۴) فِرِه: خوب، پسندیده، بسیار زیاد(۴۵) شورهبوم: شورهزار(۴۶) فارِغ: راحت و آسوده(۴۷) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم(۴۸) طاحون: آسیا(۴۹) تَحَرّی: جستوجو(۵۰) وَرد: گُل، گُلِ سرخ(۵۱) نازِش: به خود بالیدن(۵۲) دَربَندان: در محاصره ماندن، بسته شدن راه وصول به حق، زندان(۵۳) علّت: بیماری(۵۴) لَـمْعان: مخففِ لَـمَعان به معنیِ درخشیدن، درخشندگی(۵۵) ریو: حیله، حقّهبازی، ریا(۵۶) عَمیٰ: کوری(۵۷) عاطل: بیکار(۵۸) افتکار: اندیشیدن(۵۹) شبپَره: خفّاش(۶۰) اَعْمَش: آنکه به سبب بیماری چشم، از دیدگانش آب فرو ریزد.(۶۱) لئیم: پست(۶۲) عمیٰ: کوری(۶۳) تَحَرّی: جستجو(۶۴) مُستَقَرّ: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم(۶۵) ذاهِل: فراموش کننده، غافل(۶۶) سُخره: ذلیل، مورد مسخره، کار بیمزد(۶۷) تمییزدِه: کسی که دهندهٔ قوّه شناخت و معرفت است.(۶۸) خَطْرَت: قوه تمییز، آنچه که بر دل گذرد، اندیشه(۶۹) بِرّ: نیکی(۷۰) بُرّ: گندم(۷۱) مُعین: یار، یاری کننده (۷۲) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد(۷۳) تَف: گرمی و پرتو(۷۴) بِسکُلَد: بگسلد، پاره کند، گسسته کند.(۷۵) زال: پیرزن(۷۶) غَوْث: فریادرَس(۷۷) بیمثال: بینظیر(۷۸) ذَمّ: بدگویی کردن، در مقابلِ مدح(۷۹) مَشعله: مَشعل(۸۰) بهشته: رها کرده(۸۱) دَنی: پست و فرومایه(۸۲) بارَگی: مطلقِ سُتور، اسب(۸۳) گز: ذِراع، واحد طول(۸۴) کور و کبود: در اینجا به معنی زشت و ناقص، گول و نادان، من ذهنی.(۸۵) لُد: ستیزهگر(۸۶) مَجاز: غیرواقعی، ذهنی، در مقابلِ عین(۸۷) اِکتئاب: افسرده شدن، اندوهگین شدن(۸۸) اجتبا: مخففِ اجتباء، به معنی برگزیدن، انتخاب کردن(۸۹) عَضُد: یاور(۹۰) چاشت: هنگام روز و نیمروز(۹۱) شَبپَر: شَبپَره، خفّاش(۹۲) حبل: ریسمان(۹۳) میخدوز: دوخته به میخ، کسی که او را با میخ به زمین میبستند.(۹۴) مَطار: پرواز کردن(۹۵) مُسْتَجار: پناه دهنده(۹۶) اَرْنَب: خرگوش
…
continue reading
1166 قسمت