نجات تنها از طریق فیض
Manage episode 339706275 series 3298966
گاهی با خود فکر می کنیم باید کاری بهتر و بیشتر انجام میدادیم، به همین خاطر احساس پشیمانی و شرمندگی می کنیم، و گاهی نیز با احساس غرور تمام دستاوردهای خود را به توانایی ها و کارهای خود ارتباط میدهیم.اما سؤال اینجاست که آیا همیشه این کارهای ما می توانند کافی باشند؟ آیا حقیقتا این کارهای من هستند که ارزش واقعی من را مشخص میکنند؟ و یا آیا همیشه من می توانم به توان خود و کارهای خود اعتماد کنم؟مخصوصا در زمینۀ مذهب و ارتباط با خدا، در امر تحقق انتظارات او، اینطور به نظر میرسد که همیشه تمام کارهای خوب من و تلاش من در انجام مراسم ها، کامل به نظر نمی رسند. مثل اینکه دائما چیزی هست که نتوانستهام آن را به درستی انجام دهم و یا در کل آن را فراموش کرده ام، در نتیجه خودمان را شخصی تقصیرکار و ناکافی در چشمان خداوند می دانیم.کار به این دلیل بخشی از هویت ما را تشکیل می دهد که خدا اینچنین ما را طراحی کرده است. خدای ما خدایی است که برنامه ریزی می کند، تصمیم می گیرد و کاری را انجام می دهد و کارهای او تماما نیکو و کامل و سرشار از رحمت هستند. و او ما را به صورت خود آفریده است و کتاب مقدس می گوید: او کارِ زمین را به انسان سپرد تا آن را مراقبت و نگهداری کند و در پرورش آن نقش داشته باشد. (پیدایش ۱۵:۲)
عمل او (انسان) عملی تاثیرگذار است. چه با یک عمل فداکارانه می تواند جان یک نفر را از مصیبت نجات بخشد و چه با یک عمل متکبرانه و سودجویانه زندگی کسی را به نابودی بکشاند. در آنچه می کند قدرتی نهفته است.وقتی آدم و حوا در باغی که خدا به آنها سپرده بود بسر میبردند، اعمالی بسیار نیکو و کامل در حضور خدای خود داشتند. آنها در حیات و سلامتی بی عیب و نقصی قدم برمیداشتند، بدور از هر ناآرامی و تنش. تا اینکه یک روز با یک عمل که برخاسته از فکری متکبرانه و طغیانگر بود، از انتظار خدا پا فراتر گذاشتند و قانون نیکوی خدا را شکستند و در نتیجه ناآرامی، خجالت و مرگ را برای خود و تمامی نسل خود به ارمغان آوردند.از این عمل به بعد چهرۀ نیکو و کامل انسان که به صورت خدا آفریده شده بود، خدشه دار گشت. انسان که در حیات میزیست، از آن عمل به بعد دیگر در مرگ قدم بر میداشت. آنچه که در حیات با خدا از او سر می زد: محبت، خوشی، سلامتی، نیکویی، فروتنی، پایداری، وفاداری و پرهیزکاری[1] بود که رابطه او را با خدا در صلح نگه می داشت چرا که خدا را پسند میآمد و از آنها خشنود میشد و انتظارات او را تحقق میبخشید و این همان نمایان کردن چهرۀ خدا بود.اما آنچه که او در مرگ تولید می کرد: بیعفتی، ناپاکی، و هرزگی؛ بتپرستی و جادوگری؛ دشمنی، ستیزهجویی، رَشک، خشم؛ جاهطلبی، نفاق، دستهبندی، حسد؛ مستی، عیاشی و مانند اینها.[2]
در واقع او چهرۀ حقیقی خود را که به شباهت خدا بود از دست داد. او به گودالی سقوط کرد که انتهای آن نابودی بود و هیچ قدرتی برای خلاص شدن از آن را نداشت. گودالی بی نور و تاریک پر از ترس و عدم امنیت.بنابراین انسان قدرت خود را برای خشنود ساختن خالقِ خود از دست داد. با وجود اینکه اثراتی از نیکویی خدا در او باقی ماند، اما حتی آن نیکوییها هم می توانستند مورد سوءاستفادۀ شرارت درونشان قرار گیرند. پولس، رسولِ عیسی مسیح در رساله خود به کلیسای روم چنین می گوید:” امّا گناه با سوءاستفاده از این حکمِ شریعت، فرصت یافت تا هر نوع طمع را در من پدید آورد. زیرا جدا از شریعت، گناه مرده است.” (رومیان ۸:۷)و در چند آیه جلوتر چنین وضعیت خود را شرح میدهد:” ما میدانیم که شریعت روحانی است، امّا من انسانی نفسانیام و همچون برده به گناه فروخته شدهام. من نمیدانم چه میکنم، زیرا نه آنچه را که میخواهم، بلکه آنچه را که از آن بیزارم، انجام میدهم. امّا اگر آنچه را که نمیخواهم، انجام میدهم، پس میپذیرم که شریعت نیکوست. در این صورت، دیگر من نیستم که آن عمل را انجام میدهم، بلکه گناهی است که در من ساکن است. میدانم که در من، یعنی در نَفْس من، هیچ چیز نیکویی ساکن نیست. زیرا هرچند میل به انجام آنچه نیکوست در من هست، امّا نمیتوانم آن را به انجام رسانم. زیرا آن عمل نیکو را که میخواهم، انجام نمیدهم، بلکه عمل بدی را که نمیخواهم، به جا میآورم. حال اگر دست به عملی میزنم که نمیخواهم انجام دهم، پس دیگر من انجامدهندۀ آن نیستم، بلکه گناهی که در من ساکن است. پس این قانون را مییابم که وقتی میخواهم نیکویی کنم، بدی نزد من است. من در باطن از شریعت خدا مسرورم، امّا قانونی دیگر در اعضای خود میبینم که با شریعتی که ذهن من آن را میپذیرد، در ستیز است و مرا اسیر قانونِ گناه میسازد که در اعضای من است. آه که چه شخص نگونبختی هستم! کیست که مرا از این پیکرِ مرگ رهایی بخشد؟” (رومیان ۱۷:۷-۲۴)شما چه فکر میکنید؟ آیا تاکنون حال پولس رسول را تجربه کرده اید؟ آیا قدرت کافی برای انجام کمال نیکویی خدا را در خود دارید؟ چه کاری است که شما را نسبت به خویشتن منزجر میسازد؟نتیجه میگیریم که انسان با وارد شدن به وادی مرگ که دوری از خداست، تمام جنبه های هویت نیکوی او خدشه دار شد و اسیر قدرتی بالاتر از خودش گردید که او را به فلاکتی بی انتها کشاند.این خبر بدی است که به گوش ما می رسد و حالی اسفبار به ما میبخشد، به گونهایی که می توانیم از عمق دل آه بکشیم و با اندوهی بزرگ مانند پولس بگوییم:” آه که چه شخص نگونبختی هستم! کیست که مرا از این پیکرِ مرگ رهایی بخشد؟“لیکن همین پولس رسول در رسالۀ خود به کلیسای شهر افسس خبری خوش میدهد:” و امّا شما به سبب نافرمانیها و گناهان خود مرده بودید، و زمانی در آنها گام میزدید، آنگاه که از روشهای این دنیا و از رئیس قدرت هوا پیروی میکردید، از همان روحی که هماکنون در سرکشان عمل میکند. ما نیز جملگی زمانی در میان ایشان میزیستیم، و از هوای نَفْس خود پیروی میکردیم و خواستهها و افکار آن را به جا میآوردیم؛ ما نیز همچون دیگران، بنا به طبیعت خود محکوم به غضب خدا بودیم. امّا خدایی که در رحمانیت دولتمند است، بهخاطر محبت عظیم خود به ما، حتی زمانی که در نافرمانیهای خود مرده بودیم، ما را با مسیح زنده کرد – پس، از راه فیض نجات یافتهاید؛ و با مسیح برخیزانید و در جایهای آسمانی با مسیحْ عیسی نشانید، تا در عصر آینده، فیض غنی و بیمانند خود را در مسیحْ عیسی، به واسطۀ مهربانی خود نسبت به ما نشان دهد. زیرا به فیض و از راه ایمان نجات یافتهاید – و این از خودتان نیست، بلکه عطای خداست – و نه از اعمال، تا هیچکس نتواند به خود ببالد. زیرا ساختۀ دست خداییم، و در مسیحْ عیسی آفریده شدهایم تا کارهای نیک انجام دهیم، کارهایی که خدا از پیش مهیا کرد تا در آنها گام برداریم.” (افسسیان ۱:۲-۱۰)اگر شما به آن خبر بد در زندگی خود معترفید، آنچه که پولس در اینجا میگوید، خبری خوش برای شماست. زمانی ما اسیر مرگ بودیم که در آن دست به هر شرارتی دست میزدیم. یک شخص مرده که از خود هیچ حرکتی ندارد. به بیان دیگر یک مرده نمیتواند هیچ عمل مؤثر و مفیدی داشته باشد. در نظر خدا ما آن جسد مرده و بی حرکت هستیم که هر آنچه می کنیم برای او نامفید است و نمایانگر چهرۀ او نیست. اما خدایی که در رحمانیت دولتمند است ما را در مسیح زنده کرد.مسیح آن شخص توانایی است که می تواند ما را از این گودال سقوط بیرون بکشد. قدرت او بالاتر از قدرت مرگ است. در واقع او در دل مرگ رفت و با قدرت بینظیر و لایتناهی خود آن را شکست داد و جسد مرده او یک زندگی تازه گرفت.“چون آنچه شریعت قادر به انجامش نبود، از آن رو که به سبب انسان نفسانیْ ناتوان بود، خدا به انجام رسانید. او پسر خود را به شباهت انسان گناهکار فرستاد تا ’قربانی گناه‘ باشد، و بدینسان در پیکری بشری، حکم محکومیتِ گناه را اجرا کرد.” (رومیان ۸:۳)
اما چطور او این کار نیکو را برای ما انجام داد؟
عیسی مسیح با تولد...
340 قسمت