ضعفها و تنگناهای جنبش «زن، زندگی، آزادی»
Manage episode 440420892 series 3317519
دیروز ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۴ دومین سالگرد کشته شدن مهسا امینی و آغاز جنبش سراسری ایرانیان به ویژه زنان و دختران جوان به نام «زن، زندگی، آزادی» بود. به همین مناسبت، از چند روز پیش در بعضی از شهرهای بزرگ اروپا، آمریکا و کانادا ایرانیان با برگزاری تظاهرات یاد مهسا امینی و جنبشی را که دو سال پیش به خونخواهی او به راه افتاد، گرامی داشتند.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» که بعضیها هنوز زیر عنوان «انقلاب» از آن یاد میکنند، دستاوردهای فراوان داشت. بزرگترین دستاورد آن تحول فکری عمیقی بود که در میان ایرانیان به ویژه جامعۀ سیاسی ایران چه در داخل و چه در خارج ایجاد کرد. این جنبش جهانیان را متوجه دنیای شگفت انگیز جوانانی کرد که زیر عنوان «دهۀ هشتادی» یا «دهۀ هفتادی» از آنان یاد میکنند.
کم نبودند کارشناسانی که از همان آغاز متوجه شدند که جنبش این جوانان را با کاربستِ مفاهیم سیاسی، فلسفی و جامعهشناختیِ رایج نمیتوان توضیح داد و کسانی که کوشیدند آن را در قالبهای فکری کهنه بگنجانند، در نهایت، تصویری کژ و کوژ و سر و دم بُریده از آن به دست دادند. رهبران و تحلیلگران رژیم نیز نمیدانستند با چه جنبشی سر و کار دارند. زیرا قالبهای فکری کهنه برای تجزیه و تحلیل آن کافی و کارساز نبود.
اما جنبش «زن، زندگی، آزادی» افزون بر دستاوردهای ذهنی، دو دستاورد بزرگ عینی نیز داشت: نخست، مقاومت جمعی زنان در برابر حجاب اجباری و دوم، ناتوانی رژیم در واداشتن زنان به رعایت آن. پس از به راه افتادن جنبش، زنان و دختران جوانِ بیشماری با سربلندی و شجاعت بدون حجاب در فضای عمومی ظاهر شدند و به این کار همچنان ادامه میدهند. تندروهای رژیم آنان را تهدید میکنند، اما هنوز جرأت رویارویی گسترده با این زنان را ندارند. اگر رژیم برای در هم شکستن مخالفت و مبارزۀ کنونی انبوه زنان و دختران با حجاب اجباری جرأت دست یازیدن به خشونت عریان را ندارد، به سبب آن است که نمیخواهد ضعف و زبونی خود را به نمایش بگذارد.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» امیدهای فراوانی در دلها برانگیخت. ابعاد حیرتانگیز آن در ماههای اول همه را غافلگیر کرد، چنان که خیلیها امیدوار بودند گسترش آن به سرنگونی رژیم بینجامد. اما چنین نشد. بعضی از تحلیلگران بیبهره بودن جنبش را از رهبری بزرگترین کمبود آن میدانند و میگویند اگر جنبش در همان هفتههای اول برخوردار از رهبری میبود، میتوانست به نتیجه برسد.
اما نخستین ویژگیِ جنبشهایی که در عصر اینترنت و شبکههای اجتماعی به راه میافتند از جمله جنبش «زن، زندگی، آزادی»، خود-ساماندهیِ آنهاست. چنین جنبشهایی معمولاً بینیاز از ساختارهای سنتی سیاسی مانند احزاب و ساختارهای اجتماعی مانند اتحادیهها، انجمنها، سازمانهای غیردولتی و جز اینها به راه میفتند. این پدیده را نخستین بار انقلابهای بهار عربی به نمایش گذاشتند.
پژوهشهای میدانی در کشورهای خاورمیانه و آمریکای لاتین نشان میدهند که احزاب و شخصیتهای سرشناس سیاسی در بهترین حالت میتوانند نقش جانبی یا فرعی در این جنبشها داشته باشند. اگر مدعیِ رهبری آنها بشوند و بخواهند به آنها جهتِ خاص سیاسی بدهند، ممکن است سببساز فروکش کردن آنها شوند.
این جنبشها آشکارگی یا وضوح جهانیِ خود را، چنان که در جنبش «زن، زندگی، آزادی» دیده شد، وامدار فناوریهای نوین اطلاعات و ارتباطات به ویژه شبکههای اجتماعیاند. از همین رو، سرنوشت سیاسی و اجتماعی آنها را نمیتوان پیشبینی کرد. مسیری که طی میکنند، بستگی به اوضاع و احوال ویژۀ هر کشوری دارد. به گفتۀ بسیاری از کارشناسان، این جنبشها اگر بتوانند از پشتیبانی پایدار افکار عمومی، چه در سطح ملی و چه در سطح جهانی، برخوردار شوند به دگرگونیهای بنیادی سیاسی و اجتماعی میانجامند. وگرنه فروکش میکنند.
از سوی دیگر، برای آن که این جنبشها به نتیجۀ مطلوب بینجامند، باید بتوانند از پشتیبانی نیروهایی که نظام اقتصادی کشور را میچرخانند برخوردار شوند. به عبارت دیگر، بقا و پیروزی این جنبشها در گرو گسترش آنها به عرصههای حساس و حیاتی کشور است. برای مثال، جنبش «زن، زندگی، آزادی» نتوانست خواستههای روشن اقتصادی مطرح کند و در چارچوب خواستههای سیاسی و اجتماعی باقی ماند. این جنبش نتوانست «اکثریت خاموش» و ناراضی را به حرکت درآورد.
به گفتۀ بعضی از کارشناسان، جنبش «زن، زندگی، آزادی» نتوانست با جنبشهای دی ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ ارتباط برقرار کند. خواستههای اصلی آن جنبشها، در اصل، اقتصادی بودند. برپایۀ آمارهای رسمی، دو سال پیش جمعیت زیر خط فقرِ مطلق در ایران به بیش از ۳۵ درصد رسیده بود. کارشناسان معتقدند که جنبش «زن، زندگی، آزادی» پیام روشنی برای این جمعیت عظیم نداشت.
به همین سبب، نتوانست صفوف خود را گسترش دهد و دربارۀ نظام جانشین نوعی اجماع یا همرأیی در میان جوانان جان بر کف در میدان نبرد و به طور کلی ایرانیان معترض در داخل و خارج ایجاد کند. جریانها و اشخاص سرشناسی که مدعی رهبری جنبش شدند نتوانستند با بدنۀ جنبش در ایران پیوند سازمند برقرار کنند و آیندهای روشن برای مردم به جان آمده ترسیم کنند.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» دو بُعد اساسی داشت: بُعد سیاسی و بُعد اجتماعی. از سویی دموکراسی و آزادی میخواست و از سوی دیگر، خواهان کرامت انسانی و زندگی شرافتمندانه بود. اقلیت حاکم بر ایران بنا به سرشت دینی و ایدئولوژیکش و گروههای صاحب امتیازی که در نیم قرن اخیر شکل گرفته و بر ثروت کشور چنگ انداختهاند، نمیتوانند با این دو خواست اساسی همراهی کنند.
بنابراین، مردم به جان آمده به ویژه جوانان کشور نیازمند آیندهای روشناند تا از چاله به چاه نیفتند. وظیفۀ ترسیم چنین آیندهای با توجه به تجربۀ جنبش «زن، زندگی، آزادی» و جنبشهای پیش از آن، به عهدۀ سرآمدان فرهنگی و سیاسی کشور است.
24 قسمت