Artwork

محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
Player FM - برنامه پادکست
با برنامه Player FM !

Ganje Hozour audio Program #991

 
اشتراک گذاری
 

Manage episode 391015565 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۹۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۲۱ دسامبر ۲۰۲۳ - ۱ دی ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۱ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsنذر کند یار که امشب تو راخواب نباشد، ز طمع برتر آحفظِ دِماغ، آنِ مُدَمَّغ(۱) بُوَدچونکه سَهَر(۲) باید یارِ مراهست دِماغِ تو چو زَیتِ(۳) چراغهست چراغِ تنِ ما بی‌وفاگر دَبِه(۴) پُر زَیت بُوَد، سود نیستصبح شود، گشت چراغت فنادعوتِ خورشید بِهْ از زَیتِ توچند چراغ ارزد آن یک صلا؟چشمِ خوشش را ابدا خواب نیست*مست کند چشمِ همه خلق راجمله بِخُسپند(۵) و تبسّم کندچشم خوشش بر خَـلَلِ(۶) چشم‌هاپس «لِـمَن الْـمُلکُ»(۷) برآید به چرخ **کو مَلِکانِ(۸) خوشِ زَرّین‌قبا؟کو اُمَرا؟ کو وُزَرا؟ کو مِهان(۹)؟بهرِ بلادُاللَّـه(۱۰) حافظ کجا؟اهلِ عَلَم(۱۱) چون شد و اهلِ قَلَم؟دیو نیابی تو به دیوان‌سرا(۱۲)خانه و تن‌شان شده تاریک و تنگ چونکه بِبُردیم یکی دَم، ضیا(۱۳)گَرد که بادش بِرَوَد چون شود؟افتد بر خاکِ سِیَه، بی‌نواچون بِجَهند از حُجُبِ(۱۴) خوابِ خویشباز بمالند سِبالِ(۱۵) جَفااَه چه فراموش‌گَرَند(۱۶) این گروهدانش‌شان هیچ ندارد بقازود فراموش شود سوزِ شمعبر دلِ پروانه ز جهل و عَما(۱۷)باز بیاید به پرِ نیم‌سوزباز بسوزد چو دلِ ناسزانذر تو کُن، حکم تو کُن، حاکمیبر شب و بر روز و سَحَر ای خدا* قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۵۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #255«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ …»«اللّه خدايى است كه هيچ خدايى جز او نيست. زنده و پاينده است. نه خواب سبک او را فرا مى‌گيرد و نه خواب سنگين …»** قرآن کریم، سورهٔ مؤمن (۴۰)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-Ghaafir(#40), Line #16«يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ ۖ لَا يَخْفَىٰ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ ۚ لِـمَنِ الْـمُلْكُ الْيَوْمَ ۖ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»«آن روز كه همگان آشكار شوند. هيچ چيز از آنها بر خدا پوشيده نماند. در آن روز فرمانروايى از آن كيست؟ از آن خداى يكتاى قهار.»(۱) مُدَمَّغ: گول و احمق(۲) سَهَر: بیداری(۳) زَیت: روغن(۴) دَبِه: دَبِّه، ظرف روغن و لبنیّات(۵) خُسپیدن: خوابیدن(۶) خَـلَل: ضعف، کاهش، تباهی در کار(۷) لِـمَن الْـمُلکُ: فرمانروايى از آن كيست؟ اشاره به آیهٔ ۱۶ سورهٔ مؤمن (۴۰).(۸) مَلِکان: شاهان(۹) مِهان: بزرگان(۱۰) بلادُاللَّـه: قلمرو خدا(۱۱) اهلِ عَلَم: لشکریان، نظامیان(۱۲) دیوان‌سرا: عدالت‌خانه، سرای داوری و قضاوت(۱۳) ضیا: نور، روشنایی(۱۴) حُجُب: حجاب‌ها(۱۵) سِبال: سبیل. سِبال مالیدن: پرداختن به کاری(۱۶) فراموش‌گَر: فراموش‌کار(۱۷) عَما: عَمیٰ، کوری------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsنذر کند یار که امشب تو راخواب نباشد، ز طمع برتر آحفظِ دِماغ، آنِ مُدَمَّغ بُوَدچونکه سَهَر باید یارِ مرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2707, Divan e Shamsکفِ دریاست صورت‌هایِ عالمز کف بگذر، اگر اهلِ صفاییدلم کف کرد، کاین نقشِ سخن شدبهل نقش و به دل رو، گر ز ماییبرآ ای شمسِ تبریزی ز مشرقکه اصلِ اصلِ اصلِ هر ضیایی(۱۸)(۱۸) ضیا: نور------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #344صورتی را چون به دل ره می‌دهنداز ندامت آخِرش دَه می‌دهندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #579هر که را باشد طمع، اَلْکَن(۱۹) شود با طمع کَی چشم و دل روشن شود؟پیشِ چشمِ او خیالِ جاه و زر همچنان باشد که موی، اندر بصر جُز مگر مستی که از حق پُر بُوَد گرچه بدْهی گنج‌ها او حُر(۲۰) بُوَدهر که از دیدار، برخوردار شد این جهان، در چشمِ او مُردار شدلیک آن صوفی ز مستی دُور بود لاجَرَم در حرص، او شب‌کور بودصد حکایت بشنود مدهوشِ حرصدر نیآید نکته‌ای در گوشِ حرص(۱۹) اَلکَن: کسی که زبانش هنگام حرف زدن می‌گیرد، کُند زبان(۲۰) حُر: آزاده------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1078گاو و خر را فایده چه در شِکَر؟ هست هر جان را یکی قوتی(۲۱) دگرلیک گر آن قوت بر وِی عارضی‌ست(۲۲) پس نصیحت کردن او را رایضی‌ست‏چون کسی کاو از مرض گِل داشت دوست گرچه پندارد که آن خود قوتِ اوست‏ قوتِ اصلی را فرامُش کرده است روی، در قوتِ مرض آورده است‏نوش(۲۳) را بگذاشته، سَم خَورده استقوتِ علّت را چو چَربِش(۲۴) کرده است‏قوتِ اصلیِّ بشر، نورِ خداست قوتِ حیوانی مر او را ناسزاست‏لیک از علّت درین افتاد دلکه خورَد او روز و شب زین آب و گِل‏روی، زرد و پای، سُست و دل، سَبُک کو غذایِ وَالسَّما ذاتِ الْحُبُک‏؟قرآن کریم، سورهٔ ذاریات (۵۱)، آیهٔ ۷Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #7«وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ.»«سوگند به آسمان كه دارای راه‌هاست.»آن، غذایِ خاصِگانِ دولت است خوردنِ آن، بی‌‏گَلو و آلت است‏شد غذایِ آفتاب از نورِ عرش مر حسود و دیو را از دودِ فرش(۲۱) قوت: غذا(۲۲) رایضی:‌ رام کردن اسب سرکش(۲۳) نوش: شهد،‌ انگبین(۲۴) چَربِش: چربی، روغن------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #541این چه ناشُکری و چه بی‌باکی است؟ تو نمی‌دانی که نقّاشش کی است؟یا همی‌ دانی و نازی می‌کنی؟ قاصدا(۲۵) قَلعِ(۲۶) طِرازی(۲۷) می‌کنی؟ای بسا نازا که گردد آن گناه افگنَد مر بنده را از چشمِ شاه ناز کردن خوش‌تر آید از شِکَر لیک، کم خایَش(۲۸)، که دارد صد خطر ایمن‌آبادست آن راهِ نیاز ترک نازش گیر و، با آن ره بساز ای بسا نازآوری زد پَرّ و بال آخِرُالْـاَمر، آن بر آن کس شد وَبال خوشیِ ناز ار دمی بفْرازَدَت بیم و ترسِ مُضْمَرَش(۲۹) بگدازدت وین نیاز، ار چه که لاغر می‌کند صَدر(۳۰) را چون بدرِ انور می‌کند چون ز مُرده زنده بیرون می‌کشد هر که مُرده گشت، او دارد رَشَد(۳۱) چون ز زنده مُرده بیرون می‌کند نفسِ زنده سویِ مرگی می‌تند(۳۲) مُرده شُو تا مُخْرِجُ‌الْحَیِّ‌الصَّمَد(۳۳) زنده‌یی زین مُرده بیرون آوردقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۹۵Quran, Al-An’aam(#6), Line #95«إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ.»«خداست كه دانه و هسته را مى‌شكافد، و زنده را از مرده بيرون مى‌آورَد و مرده را از زنده بيرون مى‌آورَد. اين است خداى يكتا. پس، چگونه از حق منحرفتان مى‌كنند؟»دِی(۳۴) شوی، بینی تو اِخراجِ بهار لیل(۳۵) گردی، بینی ایلاجِ(۳۶) نهار(۳۷) قرآن کریم، سورۀ حج (۲۲)، آیۀ ۶۱Quran, Al-Hajj(#22), Line #61«ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ.»«اين بدان سبب است كه خدا از شب مى‌كاهد و به روز مى‌افزايد و از روز مى‌كاهد و به شب مى‌افزايد. و خدا شنوا و بيناست.»برمَکن آن پَر که نپْذیرد رفو روی، مَخراش از عزا ای خوب‌رو آن‌چنان رویی که چون شمسِ ضُحاست آن‌چنان رُخ را خراشیدن خطاست قرآن کریم، سورهٔ شمس (۹۱)، آیهٔ ۱Quran, Ash-Shams(#91), Line #1«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا»«سوگند به آفتاب و روشنى‌اش به هنگام چاشت.»زخمِ ناخن بر چنان رخ کافری‌ست که رُخِ مَه در فراقِ او گریست یا نمی‌بینی تو رویِ خویش را ترک کُن خویِ لجاج‌اندیش(۳۸) را (۲۵) قاصدا: از روی قصد، عمداً(۲۶) قَلع: مصدر عربی به‌معنی کندن(۲۷) طِراز: زینت و‌ نقش و‌ نگار جامه، جامهٔ فاخر(۲۸) خایَش:‌ از مصدر خاییدن، یعنی جویدن(۲۹) مُضْمَر: پوشیده و پنهان شده(۳۰) صَدر: سینه، قلب(۳۱) رَشَد: به راه راست رفتن(۳۲) می‌تند: از مصدر تنیدن. در این‌جا یعنی می‌گراید(۳۳) مُخْرِجُ‌الْحَیّ: بیرون‌آورندهٔ زنده(۳۴) دِی: زمستان(۳۵) لیل: شب(۳۶) ایلاج: وارد کردن، درآوردنِ چیزی در چیزِ دیگر(۳۷) نهار: روز(۳۸) لجاج‌اندیش: ستیزه‌اندیش------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ١٨٩٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1899این ترازو بهرِ این بنهاد حقتا رَود انصاف ما را در سَبَق(۳۹)از ترازو کم کُنی، من کم کنمتا تو با من روشنی، من روشنم(۳۹) سَبَق: نیروی ازلی، فضای یکتایی، فضای همهٔ امکانات------------ مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2264آن بهاران مُضمَرست(۴۰) اندر خزاندر بهارست آن خزان، مگْریز از آنهمرهِ غم باش، با وحشت بسازمی‌طلب در مرگِ خود عُمرِ درازآنچه گوید نفسِ تو کاینجا بَدستمَشْنَوَش چون کارِ او ضد آمده‌ستتو خلافش کُن که از پیغمبراناین چنین آمد وصیّت در جهانمشورت در کارها واجب شودتا پشیمانی در آخِر کم بُوَد(۴۰) مُضمَر: پنهان کرده شده، پوشیده‌.------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ١٨٣۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1835هرکه داد او حُسنِ خود را در مَزاد(۴۱)صد قضایِ بد سویِ او رو نهادحیله‌ها و خشم‌ها و رَشک‌هابر سرش ریزد چو آب از مَشک‌هادشمنان او را ز غیرت می‌دَرنددوستان هم روزگارش می‌بَرند(۴۱) مَزاد: مزایده و به معرض فروش گذاشتن.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsنذر کند یار که امشب تو راخواب نباشد، ز طمع برتر آمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #807مرغِ خویشی، صیدِ خویشی، دامِ خویشصدرِ خویشی، فرشِ خویشی، بامِ خویشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2820, Divan e Shamsتو همه طَمْع بر آن نِه، که دَرو نیست امیدتکه ز نومیدیِ اوّل تو بدین سوی رسیدیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #65هیچ در گوشِ کسی زایشان نرفتکاین طَمَع آمد حجابِ ژرف و زَفت(۴۲)گوش را بندد طَمَع از اِستماع(۴۳)چشم را بندد غَرَض(۴۴) از اِطّلاع (۴۲) زَفت: سِتَبر؛ درشت؛ فربه(۴۳) اِستماع:‌ شنیدن(۴۴) غَرَض: قصد------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #232, Divan e Shamsز شاه تا به گدا در کشاکشِ طمع‌اندبه عشق، باز رَهَد جان ز طَمْع و مطلب‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3230پوزبندِ وسوسه عشق است و بسورنه کِی وسواس را بسته است کَس؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1493چون ترازو دید خصمِ(۴۵) پُرطَمَعسرکشی بگذارد و گردد تَبَعور ترازو نیست، گر افزون دهیشاز قِسَم(۴۶) راضی نگردد آگهیش(۴۵) خصم: دشمنی(۴۶) قِسَم: قسمت‌ها------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1373چون امیدت لاست، زو پرهیز چیست؟با انیسِ(۴۷) طَمْعِ خود اِستیز چیست؟ چون انیسِ طَمْعِ تو آن نیستی استاز فنا و نیست، این پرهیز چیست؟(۴۷) انیس: مونس، همدم------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1134, Divan e Shamsچرا ز قافله یک کس نمی‌شود بیدار؟که رختِ عمر ز که باز می‌برد طرّار(۴۸)؟(۴۸) طرّار: دزد------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsگردن ز طمع خیزد، زر خواهد و خون ریزداو عاشقِ گِل خوردن(۴۹)، همچون زنِ آبستن(۴۹) گِل خوردن: اشاره به عادتی است که بعضی زنان باردار گِل می‌خورند.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsحفظِ دِماغ، آنِ مُدَمَّغ بُوَدچونکه سَهَر باید یارِ مرامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3087ای ز غم مُرده که دست از نان تُهی‌ستچون غفورَست و رحیم، این ترس چیست‏؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsهست دِماغِ تو چو زَیتِ چراغهست چراغِ تنِ ما بی‌وفامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #425شب به هر خانه چراغی می‌نهندتا به نورِ آن ز ظُلمت می‌رهند آن چراغ این تن بُوَد، نورش چو جانهست محتاجِ فَتیل و این و آن آن چراغِ شش فَتیلۀ‌ این حواسجملگی بر خواب و خور دارد اساسبی‌خور و بی‌خواب نَزْیَد نیم دَمبا خور و با خواب نَزْیَد نیز هم بی‌فَتیل و روغنش نَبْوَد بقابا فَتیل و روغن، او هم بی‌وفا زآنکه نورِ علّتی‎‌اش(۵۰) مرگ‌جوستچون زیَد؟ که روزِ روشن(۵۱) مرگِ اوست جمله حسّ‌های بَشَر هم بی‌بقاستزآنکه پیشِ نورِ روزِ حَشْر(۵۲)، لاست(۵۰) عِلّتی‎‌: مریض(۵۱) روزِ روشن: در اینجا به معنی اجل و فرارسیدن لحظه‌ای است که باید شبِ دنیا را ترک گفت و قدم به عرصهٔ روشن نشئهٔ دیگر نهاد.(۵۲) روزِ حَشْر: روزِ رَستاخیر------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #925جانهایِ خَلق پیش از دست و پامی‌پریدند از وفا اندر صفاچون به امرِ اِهْبِطُوا(۵۳) بندی(۵۴) شدندحبسِ خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ٣٨Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»«گفتيم: همه از بهشت فرودآیید، پس اگر هدایتی از من به‌سویِ شما رسید، آن‌ها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بيمى دارند و نه اندوهی.»(۵۳) اِهْبِطُوا: فرودآیید، هُبوط کنید.(۵۴) بندی: اسیر، به بند درآمده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #137, Divan e Shamsتو چنین لرزانِ او باشی و او سایهٔ تُوَستآخر او نقشیست جسمانی و تو جانی چرا؟او همه عیبِ تو گیرد تا بپوشد عیبِ خودتو بَرو از غیب جان ریزی و می‌دانی چرا؟خشمِ یاران فرع باشد، اصلشان عشقِ نُوَستاز برایِ خشمِ فرعی اصل را رانی چرا؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2719آفتابی در سخن آمد که خیزکه بر آمد روز بَرجه کم ستیزتو بگویی: آفتابا کو گواه؟گویدت: ای کور از حق دیده خواهروز روشن، هر که او جوید چراغعین جُستن، کوریَش دارد بلاغ(۵۵)ور نمی‌بینی، گمانی بُرده‌ایکه صباح‌ست و، تو اندر پَرده‌ایکوریِ خود را مکن زین گفت، فاشخامُش و، در انتظارِ فضل باشدر میان روز گفتن: روز کو؟خویش رسوا کردن است ای روزجوصبر و خاموشی جذوبِ(۵۶) رحمت استوین نشان جُستن، نشانِ علّت استأنصِتُوا بپذیر تا بر جانِ توآید از جانان جزای أنصِتُوا(۵۵) بلاغ: دلالت(۵۶) جَذوب: بسیار جذب کننده------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغِ جَذْبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۵۷)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشم ها چون شد گُذاره(۵۸)، نورِ اوستمغزها می‌بیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه، خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر(۵۹) راقرآن كريم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آيهٔ ۹۹Quran, Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»(۵۷) عُشّ: آشیانۀ پرندگان(۵۸) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده. (۵۹) بحر: دریا------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsدعوتِ خورشید بِهْ از زَیتِ توچند چراغ ارزد آن یک صلا؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3839یک عنایت بِهْ ز صد گون اجتهادجهد را خوف است از صد گون فَسادمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2752جهل را بی‌‏علّتی، عالِم کندعلم را علّت، کژ و ظالم کندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1878این همه گفتیم لیک اندر بسیچ بی‌‌عنایاتِ خدا هیچیم هیچمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1197, Divan e Shamsتو مگو همه به جنگند و ز صلحِ من چه آیدتو یکی نِه‌ای هزاری، تو چراغِ خود برافروزمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsچشمِ خوشش را ابدا خواب نیستمست کند چشمِ همه خلق رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309عقلِ کل را گفت: ما زاغَ‌الْبَصَرعقلِ جزوی می‌کند هر سو نظرقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, An-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1640کُلُّ اَصْباحٍ لَناٰ شَأْنٌ جَدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لایَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطهٔ مشیت من خارج نمی‌شود.قرآن کریم، سورهٔ الرحمن (۵۵)، آیهٔ ۲۹Quran, Ar-Rahman(#55), Line #29«يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»«هر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست، و او هر لحظه در كارى جدید است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsجمله بِخُسپند و تبسّم کندچشم خوشش بر خَـلَلِ چشم‌هامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٠٣٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3039شیر با این فکر می‌‌زد خنده فاشبر تبسّم‌هایِ شیر، ایمن مباش‌‌مالِ دنیا شد تبسّم‌هایِ حقکرد ما را مست و مغرور و خَلَق‌‌(۶۰) فقر و رنجوری به استت ای سَنَد(۶۱)کآن تبسّم، دامِ خود را بر کَنَد(۶۰) خَلَق: ژنده، کهنه، پوسیده(۶۱) سَنَد: شخص مورد اعتماد------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsپس «لِـمَن الْـمُلکُ» برآید به چرخکو مَلِکانِ خوشِ زَرّین‌قبا؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اوّل و آخِر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیان« همانطور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم، ناچیزی ما هم به عنوانِ من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد. باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.»قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳Quran, Al-Hadid(#57), Line #3«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2986لیک بعضی زین صَدا کَرتر شدندباز بعضی صافی و برتر شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsاهلِ عَلَم چون شد و اهلِ قَلَم؟دیو نیابی تو به دیوان‌سرامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنیکرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۶۲)شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می‌نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز می‌دارم.» (۶۲) دَنی: فرومایه، پست------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنااو ز فعل حق نَبُد غافل چو ماولی حضرت آدم گفت: «پروردگارا، ما به خود ستم کردیم.» و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی‌خبر نبود.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsخانه و تن‌شان شده تاریک و تنگ چونکه بِبُردیم یکی دَم، ضیامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230همچنین حُبُّ الْوَطَن باشد درستتو وطن بشناس، ای خواجه نخستحدیث«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطن‌دوستی از ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3340ما بدانستیم ما این تن نه‌ایماز وَرایِ تن، به یزدان می‌زی‌ایممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2894بُعدِ(۶۳) تو مرگی‌ست با درد و نَکال(۶۴)خاصه بُعدی که بُوَد بَعْدَالْوِصال(۶۵)(۶۳) بُعد: دوری(۶۴) نَكال: عقوبت، كيفر(۶۵) بَعْدَالْوِصال: پس از وصلت، بعد از رسیدن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsگَرد که بادش بِرَوَد چون شود؟افتد بر خاکِ سِیَه، بی‌نوامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2901خاک را دیدی برآمد در هوادر میانِ خاک بنگر باد رادیگ‌هایِ فکر می‌بینی به جوشاندر آتش هم نظر می‌کن، به هوشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1023استخوان و باد، روپوش است و بَسدر دو عالَم غیرِ یزدان نیست کَسمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #125باد را دیدی که می‌جُنبد، بدانبادجُنبانی‌ست اینجا بادرانمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۶۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #603ما همه شیران، ولی شیرِ عَلَمحمله‌شان از باد باشد دَم ‌به دَمحمله‌شان پیدا و، ناپیداست بادجان فدای آن‌که ناپیداست بادبادِ ما و بودِ ما از دادِ توستهستیِ ما جمله از ایجادِ توستقرآن کریم، سورهٔ یونس (۱۰)، آیهٔ ۴۹Quran, Yunus(#10), Line #49«قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلَا نَفْعًا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ.»«بگو: من درباره خود -جز آنچه خدا بخواهد- مالک هيچ سود و زيانى نيستم. مرگ هر امتى را زمانى معين است. چون زمانشان فرارسد، نه يک ساعت تأخير كنند و نه يک ساعت پيش افتند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #222, Divan e Shamsنه تن به صحبتِ جان، خوب‌روی و خوش‌فعل‌ است؟چه می‌شود تنِ مسکین چو شد ز جان عَذرا(۶۶)؟(۶۶) عَذرا: دوشیزه، باکره، در اینجا به معنی تنها و جدا------------مولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۱۴۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1459نقشِ چون کف کی بجنبد بی ز موج؟خاک، بی بادی کجا آید بر اوج؟ چون غبارِ نقش دیدی، باد بینکف چو دیدی، قُلْزُمِ(۶۷) ایجاد بین(۶۷) قُلْزُم: دریا-------------------------مجموع لغات:(۱) مُدَمَّغ: گول و احمق(۲) سَهَر: بیداری(۳) زَیت: روغن(۴) دَبِه: دَبِّه، ظرف روغن و لبنیّات(۵) خُسپیدن: خوابیدن(۶) خَـلَل: ضعف، کاهش، تباهی در کار(۷) لِـمَن الْـمُلکُ: فرمانروايى از آن كيست؟ اشاره به آیهٔ ۱۶ سورهٔ مؤمن (۴۰).(۸) مَلِکان: شاهان(۹) مِهان: بزرگان(۱۰) بلادُاللَّـه: قلمرو خدا(۱۱) اهلِ عَلَم: لشکریان، نظامیان(۱۲) دیوان‌سرا: عدالت‌خانه، سرای داوری و قضاوت(۱۳) ضیا: نور، روشنایی(۱۴) حُجُب: حجاب‌ها(۱۵) سِبال: سبیل. سِبال مالیدن: پرداختن به کاری(۱۶) فراموش‌گَر: فراموش‌کار(۱۷) عَما: عَمیٰ، کوری(۱۸) ضیا: نور(۱۹) اَلکَن: کسی که زبانش هنگام حرف زدن می‌گیرد، کُند زبان(۲۰) حُر: آزاده(۲۱) قوت: غذا(۲۲) رایضی:‌ رام کردن اسب سرکش(۲۳) نوش: شهد،‌ انگبین(۲۴) چَربِش: چربی، روغن(۲۵) قاصدا: از روی قصد، عمداً(۲۶) قَلع: مصدر عربی به‌معنی کندن(۲۷) طِراز: زینت و‌ نقش و‌ نگار جامه، جامهٔ فاخر(۲۸) خایَش:‌ از مصدر خاییدن، یعنی جویدن(۲۹) مُضْمَر: پوشیده و پنهان شده(۳۰) صَدر: سینه، قلب(۳۱) رَشَد: به راه راست رفتن(۳۲) می‌تند: از مصدر تنیدن. در این‌جا یعنی می‌گراید(۳۳) مُخْرِجُ‌الْحَیّ: بیرون‌آورندهٔ زنده(۳۴) دِی: زمستان(۳۵) لیل: شب(۳۶) ایلاج: وارد کردن، درآوردنِ چیزی در چیزِ دیگر(۳۷) نهار: روز(۳۸) لجاج‌اندیش: ستیزه‌اندیش(۳۹) سَبَق: نیروی ازلی، فضای یکتایی، فضای همهٔ امکانات(۴۰) مُضمَر: پنهان کرده شده، پوشیده‌.(۴۱) مَزاد: مزایده و به معرض فروش گذاشتن.(۴۲) زَفت: سِتَبر؛ درشت؛ فربه(۴۳) اِستماع:‌ شنیدن(۴۴) غَرَض: قصد(۴۵) خصم: دشمنی(۴۶) قِسَم: قسمت‌ها(۴۷) انیس: مونس، همدم(۴۸) طرّار: دزد(۴۹) گِل خوردن: اشاره به عادتی است که بعضی زنان باردار گِل می‌خورند.(۵۰) عِلّتی‎‌: مریض(۵۱) روزِ روشن: در اینجا به معنی اجل و فرارسیدن لحظه‌ای است که باید شبِ دنیا را ترک گفت و قدم به عرصهٔ روشن نشئهٔ دیگر نهاد.(۵۲) روزِ حَشْر: روزِ رَستاخیر(۵۳) اِهْبِطُوا: فرودآیید، هُبوط کنید.(۵۴) بندی: اسیر، به بند درآمده(۵۵) بلاغ: دلالت(۵۶) جَذوب: بسیار جذب کننده(۵۷) عُشّ: آشیانۀ پرندگان(۵۸) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده. (۵۹) بحر: دریا(۶۰) خَلَق: ژنده، کهنه، پوسیده(۶۱) سَنَد: شخص مورد اعتماد(۶۲) دَنی: فرومایه، پست(۶۳) بُعد: دوری(۶۴) نَكال: عقوبت، كيفر(۶۵) بَعْدَالْوِصال: پس از وصلت، بعد از رسیدن(۶۶) عَذرا: دوشیزه، باکره، در اینجا به معنی تنها و جدا(۶۷) قُلْزُم: دریا----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsنذر کند یار که امشب تو راخواب نباشد ز طمع برتر آحفظ دماغ آن مدمغ بودچونکه سهر باید یار مراهست دماغ تو چو زیت چراغهست چراغ تن ما بی‌وفاگر دبه پر زیت بود سود نیستصبح شود گشت چراغت فنادعوت خورشید به از زیت توچند چراغ ارزد آن یک صلاچشم خوشش را ابدا خواب نیستمست کند چشم همه خلق راجمله بخسپند و تبسم کندچشم خوشش بر خـلل چشم‌هاپس لـمن الـملک برآید به چرخ کو ملکان خوش زرین‌قباکو امرا کو وزرا کو مهانبهر بلاداللـه حافظ کجااهل علم چون شد و اهل قلمدیو نیابی تو به دیوان‌سراخانه و تن‌شان شده تاریک و تنگ چونکه ببردیم یکی دم ضیاگرد که بادش برود چون شودافتد بر خاک سیه بی‌نواچون بجهند از حجب خواب خویشباز بمالند سبال جفااه چه فراموش‌گرند این گروهدانش‌شان هیچ ندارد بقازود فراموش شود سوز شمعبر دل پروانه ز جهل و عماباز بیاید به پر نیم‌سوزباز بسوزد چو دل ناسزانذر تو کن حکم تو کن حاکمیبر شب و بر روز و سحر ای خدا* قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۵۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #255«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ …»«اللّه خدايى است كه هيچ خدايى جز او نيست. زنده و پاينده است. نه خواب سبک او را فرا مى‌گيرد و نه خواب سنگين …»** قرآن کریم، سورهٔ مؤمن (۴۰)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-Ghaafir(#40), Line #16«يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ ۖ لَا يَخْفَىٰ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ ۚ لِـمَنِ الْـمُلْكُ الْيَوْمَ ۖ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»«آن روز كه همگان آشكار شوند. هيچ چيز از آنها بر خدا پوشيده نماند. در آن روز فرمانروايى از آن كيست؟ از آن خداى يكتاى قهار.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsنذر کند یار که امشب تو راخواب نباشد ز طمع برتر آحفظ دماغ آن مدمغ بودچونکه سهر باید یار مرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2707, Divan e Shamsکف دریاست صورت‌های عالمز کف بگذر اگر اهل صفاییدلم کف کرد کاین نقش سخن شدبهل نقش و به دل رو گر ز ماییبرآ ای شمس تبریزی ز مشرقکه اصل اصل اصل هر ضیاییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #344صورتی را چون به دل ره می‌دهنداز ندامت آخرش ده می‌دهندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #579هر که را باشد طمع الکن شود با طمع کی چشم و دل روشن شودپیش چشم او خیال جاه و زر همچنان باشد که موی اندر بصر جز مگر مستی که از حق پر بود گرچه بدهی گنج‌ها او حر بودهر که از دیدار برخوردار شد این جهان در چشم او مردار شدلیک آن صوفی ز مستی دور بود لاجرم در حرص او شب‌کور بودصد حکایت بشنود مدهوش حرصدر نیآید نکته‌ای در گوش حرصمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1078گاو و خر را فایده چه در شکر هست هر جان را یکی قوتی دگرلیک گر آن قوت بر وی عارضی‌ستپس نصیحت کردن او را رایضی‌ست‏چون کسی کاو از مرض گل داشت دوست گرچه پندارد که آن خود قوت اوست‏ قوت اصلی را فرامش کرده است روی در قوت مرض آورده است‏نوش را بگذاشته سم خورده استقوت علت را چو چربش کرده است‏قوت اصلی بشر نور خداست قوت حیوانی مر او را ناسزاست‏لیک از علت درین افتاد دلکه خورد او روز و شب زین آب و گل‏روی زرد و پای سست و دل سبک کو غذای والسما ذات الحبک‏قرآن کریم، سورهٔ ذاریات (۵۱)، آیهٔ ۷Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #7«وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ.»«سوگند به آسمان كه دارای راه‌هاست.»آن غذای خاصگان دولت است خوردن آن بی‌‏گلو و آلت است‏شد غذای آفتاب از نور عرش مر حسود و دیو را از دود فرشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #541این چه ناشکری و چه بی‌باکی استتو نمی‌دانی که نقاشش کی استیا همی‌ دانی و نازی می‌کنی قاصدا قلع طرازی می‌کنیای بسا نازا که گردد آن گناه افگند مر بنده را از چشم شاه ناز کردن خوش‌تر آید از شکر لیک کم خایش که دارد صد خطر ایمن‌آبادست آن راه نیاز ترک نازش گیر و با آن ره بساز ای بسا نازآوری زد پر و بال آخرالامر آن بر آن کس شد وبال خوشی ناز ار دمی بفرازدت بیم و ترس مضمرش بگدازدت وین نیاز ار چه که لاغر می‌کند صدر را چون بدر انور می‌کند چون ز مرده زنده بیرون می‌کشد هر که مرده گشت او دارد رشدچون ز زنده مرده بیرون می‌کند نفس زنده سوی مرگی می‌تندمرده شو تا مخرج‌الحی‌الصمدزنده‌یی زین مرده بیرون آوردقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۹۵Quran, Al-An’aam(#6), Line #95«إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ.»«خداست كه دانه و هسته را مى‌شكافد، و زنده را از مرده بيرون مى‌آورَد و مرده را از زنده بيرون مى‌آورَد. اين است خداى يكتا. پس، چگونه از حق منحرفتان مى‌كنند؟»دی شوی بینی تو اخراج بهار لیل گردی بینی ایلاج نهار قرآن کریم، سورۀ حج (۲۲)، آیۀ ۶۱Quran, Al-Hajj(#22), Line #61«ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ.»«اين بدان سبب است كه خدا از شب مى‌كاهد و به روز مى‌افزايد و از روز مى‌كاهد و به شب مى‌افزايد. و خدا شنوا و بيناست.»برمکن آن پر که نپذیرد رفو روی مخراش از عزا ای خوب‌رو آن‌چنان رویی که چون شمس ضحاست آن‌چنان رخ را خراشیدن خطاست قرآن کریم، سورهٔ شمس (۹۱)، آیهٔ ۱Quran, Ash-Shams(#91), Line #1«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا»«سوگند به آفتاب و روشنى‌اش به هنگام چاشت.»زخم ناخن بر چنان رخ کافری‌ست که رخ مه در فراق او گریست یا نمی‌بینی تو روی خویش را ترک کن خوی لجاج‌اندیش را مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ١٨٩٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1899این ترازو بهر این بنهاد حقتا رود انصاف ما را در سبقاز ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2264آن بهاران مضمرست اندر خزاندر بهارست آن خزان مگریز از آنهمره غم باش با وحشت بسازمی‌طلب در مرگ خود عمر درازآنچه گوید نفس تو کاینجا بدستمشنوش چون کار او ضد آمده‌ستتو خلافش کن که از پیغمبراناین چنین آمد وصیت در جهانمشورت در کارها واجب شودتا پشیمانی در آخر کم بودمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ١٨٣۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1835هرکه داد او حسن خود را در مزادصد قضای بد سوی او رو نهادحیله‌ها و خشم‌ها و رشک‌هابر سرش ریزد چو آب از مشک‌هادشمنان او را ز غیرت می‌درنددوستان هم روزگارش می‌برندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsنذر کند یار که امشب تو راخواب نباشد ز طمع برتر آمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #807مرغ خویشی صید خویشی دام خویشصدر خویشی فرش خویشی بام خویشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2820, Divan e Shamsتو همه طمع بر آن نه که درو نیست امیدتکه ز نومیدی اول تو بدین سوی رسیدیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #65هیچ در گوش کسی زایشان نرفتکاین طمع آمد حجاب ژرف و زفتگوش را بندد طمع از استماعچشم را بندد غرض از اطلاع مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #232, Divan e Shamsز شاه تا به گدا در کشاکش طمع‌اندبه عشق باز رهد جان ز طمع و مطلب‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3230پوزبند وسوسه عشق است و بسورنه کی وسواس را بسته است کسمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1493چون ترازو دید خصم پرطمعسرکشی بگذارد و گردد تبعور ترازو نیست گر افزون دهیشاز قسم راضی نگردد آگهیشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1373چون امیدت لاست زو پرهیز چیستبا انیس طمع خود استیز چیست چون انیس طمع تو آن نیستی استاز فنا و نیست این پرهیز چیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1134, Divan e Shamsچرا ز قافله یک کس نمی‌شود بیدارکه رخت عمر ز که باز می‌برد طرارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsگردن ز طمع خیزد زر خواهد و خون ریزداو عاشق گل خوردن همچون زن آبستنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsحفظ دماغ آن مدمغ بودچونکه سهر باید یار مرامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3087ای ز غم مرده که دست از نان تهی‌ستچون غفورست و رحیم این ترس چیست‏مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsهست دماغ تو چو زیت چراغهست چراغ تن ما بی‌وفامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #425شب به هر خانه چراغی می‌نهندتا به نور آن ز ظلمت می‌رهند آن چراغ این تن بود نورش چو جانهست محتاج فتیل و این و آن آن چراغ شش فتیله این حواسجملگی بر خواب و خور دارد اساسبی‌خور و بی‌خواب نزید نیم دمبا خور و با خواب نزید نیز هم بی‌فتیل و روغنش نبود بقابا فتیل و روغن او هم بی‌وفا زآنکه نور علتی‎‌اش مرگ‌جوستچون زید که روز روشن مرگ اوست جمله حس‌های بشر هم بی‌بقاستزآنکه پیش نور روز حشر لاستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #925جانهای خلق پیش از دست و پامی‌پریدند از وفا اندر صفاچون به امر اهبطوا بندی شدندحبس خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ٣٨Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»«گفتيم: همه از بهشت فرودآیید، پس اگر هدایتی از من به‌سویِ شما رسید، آن‌ها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بيمى دارند و نه اندوهی.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #137, Divan e Shamsتو چنین لرزان او باشی و او سایه توستآخر او نقشیست جسمانی و تو جانی چرااو همه عیب تو گیرد تا بپوشد عیب خودتو برو از غیب جان ریزی و می‌دانی چراخشم یاران فرع باشد اصلشان عشق نوستاز برای خشم فرعی اصل را رانی چرامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2719آفتابی در سخن آمد که خیزکه بر آمد روز برجه کم ستیزتو بگویی آفتابا کو گواهگویدت ای کور از حق دیده خواهروز روشن هر که او جوید چراغعین جستن کوریش دارد بلاغور نمی‌بینی گمانی برده‌ایکه صباح‌ست و تو اندر پرده‌ایکوری خود را مکن زین گفت فاشخامش و در انتظار فضل باشدر میان روز گفتن روز کوخویش رسوا کردن است ای روزجوصبر و خاموشی جذوب رحمت استوین نشان جستن نشان علت استانصتوا بپذیر تا بر جان توآید از جانان جزای انصتوامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشچشم ها چون شد گذاره نور اوستمغزها می‌بیند او در عین پوستبیند اندر ذره خورشید بقابیند اندر قطره کل بحر راقرآن كريم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آيهٔ ۹۹Quran, Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsدعوت خورشید به از زیت توچند چراغ ارزد آن یک صلامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3839یک عنایت به ز صد گون اجتهادجهد را خوف است از صد گون فسادمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2752جهل را بی‌‏علتی عالم کندعلم را علت کژ و ظالم کندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1878این همه گفتیم لیک اندر بسیچ بی‌‌عنایات خدا هیچیم هیچمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1197, Divan e Shamsتو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آیدتو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروزمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsچشم خوشش را ابدا خواب نیستمست کند چشم همه خلق رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309عقل کل را گفت ما زاغ‌البصرعقل جزوی می‌کند هر سو نظرقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, An-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1640کل اصباح لنا شان جدیدکل شیء عن مرادی لایحیددر هر بامداد کاری تازه داریم و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی‌شودقرآن کریم، سورهٔ الرحمن (۵۵)، آیهٔ ۲۹Quran, Ar-Rahman(#55), Line #29«يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»«هر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست، و او هر لحظه در كارى جدید است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsجمله بخسپند و تبسم کندچشم خوشش بر خـلل چشم‌هامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٠٣٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3039شیر با این فکر می‌‌زد خنده فاشبر تبسم‌های شیر ایمن مباش‌‌مال دنیا شد تبسم‌های حقکرد ما را مست و مغرور و خلق‌‌ فقر و رنجوری به استت ای سندکان تبسم دام خود را بر کندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsپس لـمن الـملک برآید به چرخکو ملکان خوش زرین‌قبامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اول و آخر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیانهمانطور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویمقرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳Quran, Al-Hadid(#57), Line #3«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2986لیک بعضی زین صدا کرتر شدندباز بعضی صافی و برتر شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsاهل علم چون شد و اهل قلمدیو نیابی تو به دیوان‌سرامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بما اغویتنیکرد فعل خود نهان دیو دنیشیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی او گمراهی خود را به حضرت حق نسبت داد و آن دیو فرومایه کار خود را پنهان داشتقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می‌نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز می‌دارم.» مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489گفت آدم که ظلمنا نفسنااو ز فعل حق نبد غافل چو ماولی حضرت آدم گفت پروردگارا ما به خود ستم کردیمو او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی‌خبر نبودقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsخانه و تن‌شان شده تاریک و تنگ چونکه ببردیم یکی دم ضیامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230همچنین حب الوطن باشد درستتو وطن بشناس ای خواجه نخستحدیث«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطن‌دوستی از ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3340ما بدانستیم ما این تن نه‌ایماز ورای تن به یزدان می‌زی‌ایممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2894بعد تو مرگی‌ست با درد و نکالخاصه بعدی که بود بعدالوصالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsگرد که بادش برود چون شودافتد بر خاک سیه بی‌نوامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2901خاک را دیدی برآمد در هوادر میان خاک بنگر باد رادیگ‌های فکر می‌بینی به جوشاندر آتش هم نظر می‌کن به هوشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1023استخوان و باد روپوش است و بسدر دو عالم غیر یزدان نیست کسمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #125باد را دیدی که می‌جنبد بدانبادجنبانی‌ست اینجا بادرانمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۶۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #603ما همه شیران ولی شیر علمحمله‌شان از باد باشد دم ‌به دمحمله‌شان پیدا و ناپیداست بادجان فدای آن‌که ناپیداست بادباد ما و بود ما از داد توستهستی ما جمله از ایجاد توستقرآن کریم، سورهٔ یونس (۱۰)، آیهٔ ۴۹Quran, Yunus(#10), Line #49«قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلَا نَفْعًا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ.»«بگو: من درباره خود -جز آنچه خدا بخواهد- مالک هيچ سود و زيانى نيستم. مرگ هر امتى را زمانى معين است. چون زمانشان فرارسد، نه يک ساعت تأخير كنند و نه يک ساعت پيش افتند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #222, Divan e Shamsنه تن به صحبت جان خوب‌روی و خوش‌فعل‌ استچه می‌شود تن مسکین چو شد ز جان عذرامولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۱۴۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1459نقش چون کف کی بجنبد بی ز موجخاک بی بادی کجا آید بر اوج چون غبار نقش دیدی باد بینکف چو دیدی قلزم ایجاد بین
  continue reading

1180 قسمت

Artwork

Ganje Hozour audio Program #991

Ganj e Hozour Programs

403 subscribers

published

iconاشتراک گذاری
 
Manage episode 391015565 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۹۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۲۱ دسامبر ۲۰۲۳ - ۱ دی ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۹۱ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دانلود فایل صوتی برنامه با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمت PDF (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه ریز مناسب پرینت)تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF (نسخه درشت مناسب خواندن با موبایل) خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsنذر کند یار که امشب تو راخواب نباشد، ز طمع برتر آحفظِ دِماغ، آنِ مُدَمَّغ(۱) بُوَدچونکه سَهَر(۲) باید یارِ مراهست دِماغِ تو چو زَیتِ(۳) چراغهست چراغِ تنِ ما بی‌وفاگر دَبِه(۴) پُر زَیت بُوَد، سود نیستصبح شود، گشت چراغت فنادعوتِ خورشید بِهْ از زَیتِ توچند چراغ ارزد آن یک صلا؟چشمِ خوشش را ابدا خواب نیست*مست کند چشمِ همه خلق راجمله بِخُسپند(۵) و تبسّم کندچشم خوشش بر خَـلَلِ(۶) چشم‌هاپس «لِـمَن الْـمُلکُ»(۷) برآید به چرخ **کو مَلِکانِ(۸) خوشِ زَرّین‌قبا؟کو اُمَرا؟ کو وُزَرا؟ کو مِهان(۹)؟بهرِ بلادُاللَّـه(۱۰) حافظ کجا؟اهلِ عَلَم(۱۱) چون شد و اهلِ قَلَم؟دیو نیابی تو به دیوان‌سرا(۱۲)خانه و تن‌شان شده تاریک و تنگ چونکه بِبُردیم یکی دَم، ضیا(۱۳)گَرد که بادش بِرَوَد چون شود؟افتد بر خاکِ سِیَه، بی‌نواچون بِجَهند از حُجُبِ(۱۴) خوابِ خویشباز بمالند سِبالِ(۱۵) جَفااَه چه فراموش‌گَرَند(۱۶) این گروهدانش‌شان هیچ ندارد بقازود فراموش شود سوزِ شمعبر دلِ پروانه ز جهل و عَما(۱۷)باز بیاید به پرِ نیم‌سوزباز بسوزد چو دلِ ناسزانذر تو کُن، حکم تو کُن، حاکمیبر شب و بر روز و سَحَر ای خدا* قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۵۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #255«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ …»«اللّه خدايى است كه هيچ خدايى جز او نيست. زنده و پاينده است. نه خواب سبک او را فرا مى‌گيرد و نه خواب سنگين …»** قرآن کریم، سورهٔ مؤمن (۴۰)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-Ghaafir(#40), Line #16«يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ ۖ لَا يَخْفَىٰ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ ۚ لِـمَنِ الْـمُلْكُ الْيَوْمَ ۖ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»«آن روز كه همگان آشكار شوند. هيچ چيز از آنها بر خدا پوشيده نماند. در آن روز فرمانروايى از آن كيست؟ از آن خداى يكتاى قهار.»(۱) مُدَمَّغ: گول و احمق(۲) سَهَر: بیداری(۳) زَیت: روغن(۴) دَبِه: دَبِّه، ظرف روغن و لبنیّات(۵) خُسپیدن: خوابیدن(۶) خَـلَل: ضعف، کاهش، تباهی در کار(۷) لِـمَن الْـمُلکُ: فرمانروايى از آن كيست؟ اشاره به آیهٔ ۱۶ سورهٔ مؤمن (۴۰).(۸) مَلِکان: شاهان(۹) مِهان: بزرگان(۱۰) بلادُاللَّـه: قلمرو خدا(۱۱) اهلِ عَلَم: لشکریان، نظامیان(۱۲) دیوان‌سرا: عدالت‌خانه، سرای داوری و قضاوت(۱۳) ضیا: نور، روشنایی(۱۴) حُجُب: حجاب‌ها(۱۵) سِبال: سبیل. سِبال مالیدن: پرداختن به کاری(۱۶) فراموش‌گَر: فراموش‌کار(۱۷) عَما: عَمیٰ، کوری------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsنذر کند یار که امشب تو راخواب نباشد، ز طمع برتر آحفظِ دِماغ، آنِ مُدَمَّغ بُوَدچونکه سَهَر باید یارِ مرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2707, Divan e Shamsکفِ دریاست صورت‌هایِ عالمز کف بگذر، اگر اهلِ صفاییدلم کف کرد، کاین نقشِ سخن شدبهل نقش و به دل رو، گر ز ماییبرآ ای شمسِ تبریزی ز مشرقکه اصلِ اصلِ اصلِ هر ضیایی(۱۸)(۱۸) ضیا: نور------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #344صورتی را چون به دل ره می‌دهنداز ندامت آخِرش دَه می‌دهندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #579هر که را باشد طمع، اَلْکَن(۱۹) شود با طمع کَی چشم و دل روشن شود؟پیشِ چشمِ او خیالِ جاه و زر همچنان باشد که موی، اندر بصر جُز مگر مستی که از حق پُر بُوَد گرچه بدْهی گنج‌ها او حُر(۲۰) بُوَدهر که از دیدار، برخوردار شد این جهان، در چشمِ او مُردار شدلیک آن صوفی ز مستی دُور بود لاجَرَم در حرص، او شب‌کور بودصد حکایت بشنود مدهوشِ حرصدر نیآید نکته‌ای در گوشِ حرص(۱۹) اَلکَن: کسی که زبانش هنگام حرف زدن می‌گیرد، کُند زبان(۲۰) حُر: آزاده------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1078گاو و خر را فایده چه در شِکَر؟ هست هر جان را یکی قوتی(۲۱) دگرلیک گر آن قوت بر وِی عارضی‌ست(۲۲) پس نصیحت کردن او را رایضی‌ست‏چون کسی کاو از مرض گِل داشت دوست گرچه پندارد که آن خود قوتِ اوست‏ قوتِ اصلی را فرامُش کرده است روی، در قوتِ مرض آورده است‏نوش(۲۳) را بگذاشته، سَم خَورده استقوتِ علّت را چو چَربِش(۲۴) کرده است‏قوتِ اصلیِّ بشر، نورِ خداست قوتِ حیوانی مر او را ناسزاست‏لیک از علّت درین افتاد دلکه خورَد او روز و شب زین آب و گِل‏روی، زرد و پای، سُست و دل، سَبُک کو غذایِ وَالسَّما ذاتِ الْحُبُک‏؟قرآن کریم، سورهٔ ذاریات (۵۱)، آیهٔ ۷Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #7«وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ.»«سوگند به آسمان كه دارای راه‌هاست.»آن، غذایِ خاصِگانِ دولت است خوردنِ آن، بی‌‏گَلو و آلت است‏شد غذایِ آفتاب از نورِ عرش مر حسود و دیو را از دودِ فرش(۲۱) قوت: غذا(۲۲) رایضی:‌ رام کردن اسب سرکش(۲۳) نوش: شهد،‌ انگبین(۲۴) چَربِش: چربی، روغن------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #541این چه ناشُکری و چه بی‌باکی است؟ تو نمی‌دانی که نقّاشش کی است؟یا همی‌ دانی و نازی می‌کنی؟ قاصدا(۲۵) قَلعِ(۲۶) طِرازی(۲۷) می‌کنی؟ای بسا نازا که گردد آن گناه افگنَد مر بنده را از چشمِ شاه ناز کردن خوش‌تر آید از شِکَر لیک، کم خایَش(۲۸)، که دارد صد خطر ایمن‌آبادست آن راهِ نیاز ترک نازش گیر و، با آن ره بساز ای بسا نازآوری زد پَرّ و بال آخِرُالْـاَمر، آن بر آن کس شد وَبال خوشیِ ناز ار دمی بفْرازَدَت بیم و ترسِ مُضْمَرَش(۲۹) بگدازدت وین نیاز، ار چه که لاغر می‌کند صَدر(۳۰) را چون بدرِ انور می‌کند چون ز مُرده زنده بیرون می‌کشد هر که مُرده گشت، او دارد رَشَد(۳۱) چون ز زنده مُرده بیرون می‌کند نفسِ زنده سویِ مرگی می‌تند(۳۲) مُرده شُو تا مُخْرِجُ‌الْحَیِّ‌الصَّمَد(۳۳) زنده‌یی زین مُرده بیرون آوردقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۹۵Quran, Al-An’aam(#6), Line #95«إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ.»«خداست كه دانه و هسته را مى‌شكافد، و زنده را از مرده بيرون مى‌آورَد و مرده را از زنده بيرون مى‌آورَد. اين است خداى يكتا. پس، چگونه از حق منحرفتان مى‌كنند؟»دِی(۳۴) شوی، بینی تو اِخراجِ بهار لیل(۳۵) گردی، بینی ایلاجِ(۳۶) نهار(۳۷) قرآن کریم، سورۀ حج (۲۲)، آیۀ ۶۱Quran, Al-Hajj(#22), Line #61«ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ.»«اين بدان سبب است كه خدا از شب مى‌كاهد و به روز مى‌افزايد و از روز مى‌كاهد و به شب مى‌افزايد. و خدا شنوا و بيناست.»برمَکن آن پَر که نپْذیرد رفو روی، مَخراش از عزا ای خوب‌رو آن‌چنان رویی که چون شمسِ ضُحاست آن‌چنان رُخ را خراشیدن خطاست قرآن کریم، سورهٔ شمس (۹۱)، آیهٔ ۱Quran, Ash-Shams(#91), Line #1«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا»«سوگند به آفتاب و روشنى‌اش به هنگام چاشت.»زخمِ ناخن بر چنان رخ کافری‌ست که رُخِ مَه در فراقِ او گریست یا نمی‌بینی تو رویِ خویش را ترک کُن خویِ لجاج‌اندیش(۳۸) را (۲۵) قاصدا: از روی قصد، عمداً(۲۶) قَلع: مصدر عربی به‌معنی کندن(۲۷) طِراز: زینت و‌ نقش و‌ نگار جامه، جامهٔ فاخر(۲۸) خایَش:‌ از مصدر خاییدن، یعنی جویدن(۲۹) مُضْمَر: پوشیده و پنهان شده(۳۰) صَدر: سینه، قلب(۳۱) رَشَد: به راه راست رفتن(۳۲) می‌تند: از مصدر تنیدن. در این‌جا یعنی می‌گراید(۳۳) مُخْرِجُ‌الْحَیّ: بیرون‌آورندهٔ زنده(۳۴) دِی: زمستان(۳۵) لیل: شب(۳۶) ایلاج: وارد کردن، درآوردنِ چیزی در چیزِ دیگر(۳۷) نهار: روز(۳۸) لجاج‌اندیش: ستیزه‌اندیش------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ١٨٩٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1899این ترازو بهرِ این بنهاد حقتا رَود انصاف ما را در سَبَق(۳۹)از ترازو کم کُنی، من کم کنمتا تو با من روشنی، من روشنم(۳۹) سَبَق: نیروی ازلی، فضای یکتایی، فضای همهٔ امکانات------------ مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2264آن بهاران مُضمَرست(۴۰) اندر خزاندر بهارست آن خزان، مگْریز از آنهمرهِ غم باش، با وحشت بسازمی‌طلب در مرگِ خود عُمرِ درازآنچه گوید نفسِ تو کاینجا بَدستمَشْنَوَش چون کارِ او ضد آمده‌ستتو خلافش کُن که از پیغمبراناین چنین آمد وصیّت در جهانمشورت در کارها واجب شودتا پشیمانی در آخِر کم بُوَد(۴۰) مُضمَر: پنهان کرده شده، پوشیده‌.------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ١٨٣۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1835هرکه داد او حُسنِ خود را در مَزاد(۴۱)صد قضایِ بد سویِ او رو نهادحیله‌ها و خشم‌ها و رَشک‌هابر سرش ریزد چو آب از مَشک‌هادشمنان او را ز غیرت می‌دَرنددوستان هم روزگارش می‌بَرند(۴۱) مَزاد: مزایده و به معرض فروش گذاشتن.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsنذر کند یار که امشب تو راخواب نباشد، ز طمع برتر آمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #807مرغِ خویشی، صیدِ خویشی، دامِ خویشصدرِ خویشی، فرشِ خویشی، بامِ خویشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2820, Divan e Shamsتو همه طَمْع بر آن نِه، که دَرو نیست امیدتکه ز نومیدیِ اوّل تو بدین سوی رسیدیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #65هیچ در گوشِ کسی زایشان نرفتکاین طَمَع آمد حجابِ ژرف و زَفت(۴۲)گوش را بندد طَمَع از اِستماع(۴۳)چشم را بندد غَرَض(۴۴) از اِطّلاع (۴۲) زَفت: سِتَبر؛ درشت؛ فربه(۴۳) اِستماع:‌ شنیدن(۴۴) غَرَض: قصد------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #232, Divan e Shamsز شاه تا به گدا در کشاکشِ طمع‌اندبه عشق، باز رَهَد جان ز طَمْع و مطلب‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3230پوزبندِ وسوسه عشق است و بسورنه کِی وسواس را بسته است کَس؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1493چون ترازو دید خصمِ(۴۵) پُرطَمَعسرکشی بگذارد و گردد تَبَعور ترازو نیست، گر افزون دهیشاز قِسَم(۴۶) راضی نگردد آگهیش(۴۵) خصم: دشمنی(۴۶) قِسَم: قسمت‌ها------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1373چون امیدت لاست، زو پرهیز چیست؟با انیسِ(۴۷) طَمْعِ خود اِستیز چیست؟ چون انیسِ طَمْعِ تو آن نیستی استاز فنا و نیست، این پرهیز چیست؟(۴۷) انیس: مونس، همدم------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1134, Divan e Shamsچرا ز قافله یک کس نمی‌شود بیدار؟که رختِ عمر ز که باز می‌برد طرّار(۴۸)؟(۴۸) طرّار: دزد------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsگردن ز طمع خیزد، زر خواهد و خون ریزداو عاشقِ گِل خوردن(۴۹)، همچون زنِ آبستن(۴۹) گِل خوردن: اشاره به عادتی است که بعضی زنان باردار گِل می‌خورند.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsحفظِ دِماغ، آنِ مُدَمَّغ بُوَدچونکه سَهَر باید یارِ مرامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3087ای ز غم مُرده که دست از نان تُهی‌ستچون غفورَست و رحیم، این ترس چیست‏؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsهست دِماغِ تو چو زَیتِ چراغهست چراغِ تنِ ما بی‌وفامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #425شب به هر خانه چراغی می‌نهندتا به نورِ آن ز ظُلمت می‌رهند آن چراغ این تن بُوَد، نورش چو جانهست محتاجِ فَتیل و این و آن آن چراغِ شش فَتیلۀ‌ این حواسجملگی بر خواب و خور دارد اساسبی‌خور و بی‌خواب نَزْیَد نیم دَمبا خور و با خواب نَزْیَد نیز هم بی‌فَتیل و روغنش نَبْوَد بقابا فَتیل و روغن، او هم بی‌وفا زآنکه نورِ علّتی‎‌اش(۵۰) مرگ‌جوستچون زیَد؟ که روزِ روشن(۵۱) مرگِ اوست جمله حسّ‌های بَشَر هم بی‌بقاستزآنکه پیشِ نورِ روزِ حَشْر(۵۲)، لاست(۵۰) عِلّتی‎‌: مریض(۵۱) روزِ روشن: در اینجا به معنی اجل و فرارسیدن لحظه‌ای است که باید شبِ دنیا را ترک گفت و قدم به عرصهٔ روشن نشئهٔ دیگر نهاد.(۵۲) روزِ حَشْر: روزِ رَستاخیر------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #925جانهایِ خَلق پیش از دست و پامی‌پریدند از وفا اندر صفاچون به امرِ اِهْبِطُوا(۵۳) بندی(۵۴) شدندحبسِ خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ٣٨Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»«گفتيم: همه از بهشت فرودآیید، پس اگر هدایتی از من به‌سویِ شما رسید، آن‌ها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بيمى دارند و نه اندوهی.»(۵۳) اِهْبِطُوا: فرودآیید، هُبوط کنید.(۵۴) بندی: اسیر، به بند درآمده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #137, Divan e Shamsتو چنین لرزانِ او باشی و او سایهٔ تُوَستآخر او نقشیست جسمانی و تو جانی چرا؟او همه عیبِ تو گیرد تا بپوشد عیبِ خودتو بَرو از غیب جان ریزی و می‌دانی چرا؟خشمِ یاران فرع باشد، اصلشان عشقِ نُوَستاز برایِ خشمِ فرعی اصل را رانی چرا؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2719آفتابی در سخن آمد که خیزکه بر آمد روز بَرجه کم ستیزتو بگویی: آفتابا کو گواه؟گویدت: ای کور از حق دیده خواهروز روشن، هر که او جوید چراغعین جُستن، کوریَش دارد بلاغ(۵۵)ور نمی‌بینی، گمانی بُرده‌ایکه صباح‌ست و، تو اندر پَرده‌ایکوریِ خود را مکن زین گفت، فاشخامُش و، در انتظارِ فضل باشدر میان روز گفتن: روز کو؟خویش رسوا کردن است ای روزجوصبر و خاموشی جذوبِ(۵۶) رحمت استوین نشان جُستن، نشانِ علّت استأنصِتُوا بپذیر تا بر جانِ توآید از جانان جزای أنصِتُوا(۵۵) بلاغ: دلالت(۵۶) جَذوب: بسیار جذب کننده------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغِ جَذْبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۵۷)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشم ها چون شد گُذاره(۵۸)، نورِ اوستمغزها می‌بیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه، خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر(۵۹) راقرآن كريم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آيهٔ ۹۹Quran, Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»(۵۷) عُشّ: آشیانۀ پرندگان(۵۸) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده. (۵۹) بحر: دریا------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsدعوتِ خورشید بِهْ از زَیتِ توچند چراغ ارزد آن یک صلا؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3839یک عنایت بِهْ ز صد گون اجتهادجهد را خوف است از صد گون فَسادمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2752جهل را بی‌‏علّتی، عالِم کندعلم را علّت، کژ و ظالم کندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1878این همه گفتیم لیک اندر بسیچ بی‌‌عنایاتِ خدا هیچیم هیچمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1197, Divan e Shamsتو مگو همه به جنگند و ز صلحِ من چه آیدتو یکی نِه‌ای هزاری، تو چراغِ خود برافروزمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsچشمِ خوشش را ابدا خواب نیستمست کند چشمِ همه خلق رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309عقلِ کل را گفت: ما زاغَ‌الْبَصَرعقلِ جزوی می‌کند هر سو نظرقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, An-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1640کُلُّ اَصْباحٍ لَناٰ شَأْنٌ جَدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لایَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطهٔ مشیت من خارج نمی‌شود.قرآن کریم، سورهٔ الرحمن (۵۵)، آیهٔ ۲۹Quran, Ar-Rahman(#55), Line #29«يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»«هر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست، و او هر لحظه در كارى جدید است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsجمله بِخُسپند و تبسّم کندچشم خوشش بر خَـلَلِ چشم‌هامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٠٣٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3039شیر با این فکر می‌‌زد خنده فاشبر تبسّم‌هایِ شیر، ایمن مباش‌‌مالِ دنیا شد تبسّم‌هایِ حقکرد ما را مست و مغرور و خَلَق‌‌(۶۰) فقر و رنجوری به استت ای سَنَد(۶۱)کآن تبسّم، دامِ خود را بر کَنَد(۶۰) خَلَق: ژنده، کهنه، پوسیده(۶۱) سَنَد: شخص مورد اعتماد------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsپس «لِـمَن الْـمُلکُ» برآید به چرخکو مَلِکانِ خوشِ زَرّین‌قبا؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اوّل و آخِر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیان« همانطور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم، ناچیزی ما هم به عنوانِ من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد. باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویم.»قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳Quran, Al-Hadid(#57), Line #3«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2986لیک بعضی زین صَدا کَرتر شدندباز بعضی صافی و برتر شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsاهلِ عَلَم چون شد و اهلِ قَلَم؟دیو نیابی تو به دیوان‌سرامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنیکرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۶۲)شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می‌نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز می‌دارم.» (۶۲) دَنی: فرومایه، پست------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489گفت آدم که ظَلَمْنا نَفْسَنااو ز فعل حق نَبُد غافل چو ماولی حضرت آدم گفت: «پروردگارا، ما به خود ستم کردیم.» و او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی‌خبر نبود.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsخانه و تن‌شان شده تاریک و تنگ چونکه بِبُردیم یکی دَم، ضیامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230همچنین حُبُّ الْوَطَن باشد درستتو وطن بشناس، ای خواجه نخستحدیث«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطن‌دوستی از ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3340ما بدانستیم ما این تن نه‌ایماز وَرایِ تن، به یزدان می‌زی‌ایممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2894بُعدِ(۶۳) تو مرگی‌ست با درد و نَکال(۶۴)خاصه بُعدی که بُوَد بَعْدَالْوِصال(۶۵)(۶۳) بُعد: دوری(۶۴) نَكال: عقوبت، كيفر(۶۵) بَعْدَالْوِصال: پس از وصلت، بعد از رسیدن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsگَرد که بادش بِرَوَد چون شود؟افتد بر خاکِ سِیَه، بی‌نوامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2901خاک را دیدی برآمد در هوادر میانِ خاک بنگر باد رادیگ‌هایِ فکر می‌بینی به جوشاندر آتش هم نظر می‌کن، به هوشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1023استخوان و باد، روپوش است و بَسدر دو عالَم غیرِ یزدان نیست کَسمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #125باد را دیدی که می‌جُنبد، بدانبادجُنبانی‌ست اینجا بادرانمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۶۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #603ما همه شیران، ولی شیرِ عَلَمحمله‌شان از باد باشد دَم ‌به دَمحمله‌شان پیدا و، ناپیداست بادجان فدای آن‌که ناپیداست بادبادِ ما و بودِ ما از دادِ توستهستیِ ما جمله از ایجادِ توستقرآن کریم، سورهٔ یونس (۱۰)، آیهٔ ۴۹Quran, Yunus(#10), Line #49«قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلَا نَفْعًا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ.»«بگو: من درباره خود -جز آنچه خدا بخواهد- مالک هيچ سود و زيانى نيستم. مرگ هر امتى را زمانى معين است. چون زمانشان فرارسد، نه يک ساعت تأخير كنند و نه يک ساعت پيش افتند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #222, Divan e Shamsنه تن به صحبتِ جان، خوب‌روی و خوش‌فعل‌ است؟چه می‌شود تنِ مسکین چو شد ز جان عَذرا(۶۶)؟(۶۶) عَذرا: دوشیزه، باکره، در اینجا به معنی تنها و جدا------------مولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۱۴۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1459نقشِ چون کف کی بجنبد بی ز موج؟خاک، بی بادی کجا آید بر اوج؟ چون غبارِ نقش دیدی، باد بینکف چو دیدی، قُلْزُمِ(۶۷) ایجاد بین(۶۷) قُلْزُم: دریا-------------------------مجموع لغات:(۱) مُدَمَّغ: گول و احمق(۲) سَهَر: بیداری(۳) زَیت: روغن(۴) دَبِه: دَبِّه، ظرف روغن و لبنیّات(۵) خُسپیدن: خوابیدن(۶) خَـلَل: ضعف، کاهش، تباهی در کار(۷) لِـمَن الْـمُلکُ: فرمانروايى از آن كيست؟ اشاره به آیهٔ ۱۶ سورهٔ مؤمن (۴۰).(۸) مَلِکان: شاهان(۹) مِهان: بزرگان(۱۰) بلادُاللَّـه: قلمرو خدا(۱۱) اهلِ عَلَم: لشکریان، نظامیان(۱۲) دیوان‌سرا: عدالت‌خانه، سرای داوری و قضاوت(۱۳) ضیا: نور، روشنایی(۱۴) حُجُب: حجاب‌ها(۱۵) سِبال: سبیل. سِبال مالیدن: پرداختن به کاری(۱۶) فراموش‌گَر: فراموش‌کار(۱۷) عَما: عَمیٰ، کوری(۱۸) ضیا: نور(۱۹) اَلکَن: کسی که زبانش هنگام حرف زدن می‌گیرد، کُند زبان(۲۰) حُر: آزاده(۲۱) قوت: غذا(۲۲) رایضی:‌ رام کردن اسب سرکش(۲۳) نوش: شهد،‌ انگبین(۲۴) چَربِش: چربی، روغن(۲۵) قاصدا: از روی قصد، عمداً(۲۶) قَلع: مصدر عربی به‌معنی کندن(۲۷) طِراز: زینت و‌ نقش و‌ نگار جامه، جامهٔ فاخر(۲۸) خایَش:‌ از مصدر خاییدن، یعنی جویدن(۲۹) مُضْمَر: پوشیده و پنهان شده(۳۰) صَدر: سینه، قلب(۳۱) رَشَد: به راه راست رفتن(۳۲) می‌تند: از مصدر تنیدن. در این‌جا یعنی می‌گراید(۳۳) مُخْرِجُ‌الْحَیّ: بیرون‌آورندهٔ زنده(۳۴) دِی: زمستان(۳۵) لیل: شب(۳۶) ایلاج: وارد کردن، درآوردنِ چیزی در چیزِ دیگر(۳۷) نهار: روز(۳۸) لجاج‌اندیش: ستیزه‌اندیش(۳۹) سَبَق: نیروی ازلی، فضای یکتایی، فضای همهٔ امکانات(۴۰) مُضمَر: پنهان کرده شده، پوشیده‌.(۴۱) مَزاد: مزایده و به معرض فروش گذاشتن.(۴۲) زَفت: سِتَبر؛ درشت؛ فربه(۴۳) اِستماع:‌ شنیدن(۴۴) غَرَض: قصد(۴۵) خصم: دشمنی(۴۶) قِسَم: قسمت‌ها(۴۷) انیس: مونس، همدم(۴۸) طرّار: دزد(۴۹) گِل خوردن: اشاره به عادتی است که بعضی زنان باردار گِل می‌خورند.(۵۰) عِلّتی‎‌: مریض(۵۱) روزِ روشن: در اینجا به معنی اجل و فرارسیدن لحظه‌ای است که باید شبِ دنیا را ترک گفت و قدم به عرصهٔ روشن نشئهٔ دیگر نهاد.(۵۲) روزِ حَشْر: روزِ رَستاخیر(۵۳) اِهْبِطُوا: فرودآیید، هُبوط کنید.(۵۴) بندی: اسیر، به بند درآمده(۵۵) بلاغ: دلالت(۵۶) جَذوب: بسیار جذب کننده(۵۷) عُشّ: آشیانۀ پرندگان(۵۸) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده. (۵۹) بحر: دریا(۶۰) خَلَق: ژنده، کهنه، پوسیده(۶۱) سَنَد: شخص مورد اعتماد(۶۲) دَنی: فرومایه، پست(۶۳) بُعد: دوری(۶۴) نَكال: عقوبت، كيفر(۶۵) بَعْدَالْوِصال: پس از وصلت، بعد از رسیدن(۶۶) عَذرا: دوشیزه، باکره، در اینجا به معنی تنها و جدا(۶۷) قُلْزُم: دریا----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsنذر کند یار که امشب تو راخواب نباشد ز طمع برتر آحفظ دماغ آن مدمغ بودچونکه سهر باید یار مراهست دماغ تو چو زیت چراغهست چراغ تن ما بی‌وفاگر دبه پر زیت بود سود نیستصبح شود گشت چراغت فنادعوت خورشید به از زیت توچند چراغ ارزد آن یک صلاچشم خوشش را ابدا خواب نیستمست کند چشم همه خلق راجمله بخسپند و تبسم کندچشم خوشش بر خـلل چشم‌هاپس لـمن الـملک برآید به چرخ کو ملکان خوش زرین‌قباکو امرا کو وزرا کو مهانبهر بلاداللـه حافظ کجااهل علم چون شد و اهل قلمدیو نیابی تو به دیوان‌سراخانه و تن‌شان شده تاریک و تنگ چونکه ببردیم یکی دم ضیاگرد که بادش برود چون شودافتد بر خاک سیه بی‌نواچون بجهند از حجب خواب خویشباز بمالند سبال جفااه چه فراموش‌گرند این گروهدانش‌شان هیچ ندارد بقازود فراموش شود سوز شمعبر دل پروانه ز جهل و عماباز بیاید به پر نیم‌سوزباز بسوزد چو دل ناسزانذر تو کن حکم تو کن حاکمیبر شب و بر روز و سحر ای خدا* قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۵۵Quran, Al-Baqarah(#2), Line #255«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ …»«اللّه خدايى است كه هيچ خدايى جز او نيست. زنده و پاينده است. نه خواب سبک او را فرا مى‌گيرد و نه خواب سنگين …»** قرآن کریم، سورهٔ مؤمن (۴۰)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-Ghaafir(#40), Line #16«يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ ۖ لَا يَخْفَىٰ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ ۚ لِـمَنِ الْـمُلْكُ الْيَوْمَ ۖ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»«آن روز كه همگان آشكار شوند. هيچ چيز از آنها بر خدا پوشيده نماند. در آن روز فرمانروايى از آن كيست؟ از آن خداى يكتاى قهار.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsنذر کند یار که امشب تو راخواب نباشد ز طمع برتر آحفظ دماغ آن مدمغ بودچونکه سهر باید یار مرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2707, Divan e Shamsکف دریاست صورت‌های عالمز کف بگذر اگر اهل صفاییدلم کف کرد کاین نقش سخن شدبهل نقش و به دل رو گر ز ماییبرآ ای شمس تبریزی ز مشرقکه اصل اصل اصل هر ضیاییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #344صورتی را چون به دل ره می‌دهنداز ندامت آخرش ده می‌دهندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #579هر که را باشد طمع الکن شود با طمع کی چشم و دل روشن شودپیش چشم او خیال جاه و زر همچنان باشد که موی اندر بصر جز مگر مستی که از حق پر بود گرچه بدهی گنج‌ها او حر بودهر که از دیدار برخوردار شد این جهان در چشم او مردار شدلیک آن صوفی ز مستی دور بود لاجرم در حرص او شب‌کور بودصد حکایت بشنود مدهوش حرصدر نیآید نکته‌ای در گوش حرصمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1078گاو و خر را فایده چه در شکر هست هر جان را یکی قوتی دگرلیک گر آن قوت بر وی عارضی‌ستپس نصیحت کردن او را رایضی‌ست‏چون کسی کاو از مرض گل داشت دوست گرچه پندارد که آن خود قوت اوست‏ قوت اصلی را فرامش کرده است روی در قوت مرض آورده است‏نوش را بگذاشته سم خورده استقوت علت را چو چربش کرده است‏قوت اصلی بشر نور خداست قوت حیوانی مر او را ناسزاست‏لیک از علت درین افتاد دلکه خورد او روز و شب زین آب و گل‏روی زرد و پای سست و دل سبک کو غذای والسما ذات الحبک‏قرآن کریم، سورهٔ ذاریات (۵۱)، آیهٔ ۷Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #7«وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ.»«سوگند به آسمان كه دارای راه‌هاست.»آن غذای خاصگان دولت است خوردن آن بی‌‏گلو و آلت است‏شد غذای آفتاب از نور عرش مر حسود و دیو را از دود فرشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #541این چه ناشکری و چه بی‌باکی استتو نمی‌دانی که نقاشش کی استیا همی‌ دانی و نازی می‌کنی قاصدا قلع طرازی می‌کنیای بسا نازا که گردد آن گناه افگند مر بنده را از چشم شاه ناز کردن خوش‌تر آید از شکر لیک کم خایش که دارد صد خطر ایمن‌آبادست آن راه نیاز ترک نازش گیر و با آن ره بساز ای بسا نازآوری زد پر و بال آخرالامر آن بر آن کس شد وبال خوشی ناز ار دمی بفرازدت بیم و ترس مضمرش بگدازدت وین نیاز ار چه که لاغر می‌کند صدر را چون بدر انور می‌کند چون ز مرده زنده بیرون می‌کشد هر که مرده گشت او دارد رشدچون ز زنده مرده بیرون می‌کند نفس زنده سوی مرگی می‌تندمرده شو تا مخرج‌الحی‌الصمدزنده‌یی زین مرده بیرون آوردقرآن کریم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۹۵Quran, Al-An’aam(#6), Line #95«إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ.»«خداست كه دانه و هسته را مى‌شكافد، و زنده را از مرده بيرون مى‌آورَد و مرده را از زنده بيرون مى‌آورَد. اين است خداى يكتا. پس، چگونه از حق منحرفتان مى‌كنند؟»دی شوی بینی تو اخراج بهار لیل گردی بینی ایلاج نهار قرآن کریم، سورۀ حج (۲۲)، آیۀ ۶۱Quran, Al-Hajj(#22), Line #61«ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ.»«اين بدان سبب است كه خدا از شب مى‌كاهد و به روز مى‌افزايد و از روز مى‌كاهد و به شب مى‌افزايد. و خدا شنوا و بيناست.»برمکن آن پر که نپذیرد رفو روی مخراش از عزا ای خوب‌رو آن‌چنان رویی که چون شمس ضحاست آن‌چنان رخ را خراشیدن خطاست قرآن کریم، سورهٔ شمس (۹۱)، آیهٔ ۱Quran, Ash-Shams(#91), Line #1«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا»«سوگند به آفتاب و روشنى‌اش به هنگام چاشت.»زخم ناخن بر چنان رخ کافری‌ست که رخ مه در فراق او گریست یا نمی‌بینی تو روی خویش را ترک کن خوی لجاج‌اندیش را مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ١٨٩٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1899این ترازو بهر این بنهاد حقتا رود انصاف ما را در سبقاز ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2264آن بهاران مضمرست اندر خزاندر بهارست آن خزان مگریز از آنهمره غم باش با وحشت بسازمی‌طلب در مرگ خود عمر درازآنچه گوید نفس تو کاینجا بدستمشنوش چون کار او ضد آمده‌ستتو خلافش کن که از پیغمبراناین چنین آمد وصیت در جهانمشورت در کارها واجب شودتا پشیمانی در آخر کم بودمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ١٨٣۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1835هرکه داد او حسن خود را در مزادصد قضای بد سوی او رو نهادحیله‌ها و خشم‌ها و رشک‌هابر سرش ریزد چو آب از مشک‌هادشمنان او را ز غیرت می‌درنددوستان هم روزگارش می‌برندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsنذر کند یار که امشب تو راخواب نباشد ز طمع برتر آمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #807مرغ خویشی صید خویشی دام خویشصدر خویشی فرش خویشی بام خویشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2820, Divan e Shamsتو همه طمع بر آن نه که درو نیست امیدتکه ز نومیدی اول تو بدین سوی رسیدیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #65هیچ در گوش کسی زایشان نرفتکاین طمع آمد حجاب ژرف و زفتگوش را بندد طمع از استماعچشم را بندد غرض از اطلاع مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #232, Divan e Shamsز شاه تا به گدا در کشاکش طمع‌اندبه عشق باز رهد جان ز طمع و مطلب‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3230پوزبند وسوسه عشق است و بسورنه کی وسواس را بسته است کسمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1493چون ترازو دید خصم پرطمعسرکشی بگذارد و گردد تبعور ترازو نیست گر افزون دهیشاز قسم راضی نگردد آگهیشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۳۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1373چون امیدت لاست زو پرهیز چیستبا انیس طمع خود استیز چیست چون انیس طمع تو آن نیستی استاز فنا و نیست این پرهیز چیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1134, Divan e Shamsچرا ز قافله یک کس نمی‌شود بیدارکه رخت عمر ز که باز می‌برد طرارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsگردن ز طمع خیزد زر خواهد و خون ریزداو عاشق گل خوردن همچون زن آبستنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsحفظ دماغ آن مدمغ بودچونکه سهر باید یار مرامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3087ای ز غم مرده که دست از نان تهی‌ستچون غفورست و رحیم این ترس چیست‏مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsهست دماغ تو چو زیت چراغهست چراغ تن ما بی‌وفامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #425شب به هر خانه چراغی می‌نهندتا به نور آن ز ظلمت می‌رهند آن چراغ این تن بود نورش چو جانهست محتاج فتیل و این و آن آن چراغ شش فتیله این حواسجملگی بر خواب و خور دارد اساسبی‌خور و بی‌خواب نزید نیم دمبا خور و با خواب نزید نیز هم بی‌فتیل و روغنش نبود بقابا فتیل و روغن او هم بی‌وفا زآنکه نور علتی‎‌اش مرگ‌جوستچون زید که روز روشن مرگ اوست جمله حس‌های بشر هم بی‌بقاستزآنکه پیش نور روز حشر لاستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #925جانهای خلق پیش از دست و پامی‌پریدند از وفا اندر صفاچون به امر اهبطوا بندی شدندحبس خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سورۀ بقره (۲)، آیۀ ٣٨Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.»«گفتيم: همه از بهشت فرودآیید، پس اگر هدایتی از من به‌سویِ شما رسید، آن‌ها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بيمى دارند و نه اندوهی.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #137, Divan e Shamsتو چنین لرزان او باشی و او سایه توستآخر او نقشیست جسمانی و تو جانی چرااو همه عیب تو گیرد تا بپوشد عیب خودتو برو از غیب جان ریزی و می‌دانی چراخشم یاران فرع باشد اصلشان عشق نوستاز برای خشم فرعی اصل را رانی چرامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2719آفتابی در سخن آمد که خیزکه بر آمد روز برجه کم ستیزتو بگویی آفتابا کو گواهگویدت ای کور از حق دیده خواهروز روشن هر که او جوید چراغعین جستن کوریش دارد بلاغور نمی‌بینی گمانی برده‌ایکه صباح‌ست و تو اندر پرده‌ایکوری خود را مکن زین گفت فاشخامش و در انتظار فضل باشدر میان روز گفتن روز کوخویش رسوا کردن است ای روزجوصبر و خاموشی جذوب رحمت استوین نشان جستن نشان علت استانصتوا بپذیر تا بر جان توآید از جانان جزای انصتوامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشچشم ها چون شد گذاره نور اوستمغزها می‌بیند او در عین پوستبیند اندر ذره خورشید بقابیند اندر قطره کل بحر راقرآن كريم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آيهٔ ۹۹Quran, Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsدعوت خورشید به از زیت توچند چراغ ارزد آن یک صلامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3839یک عنایت به ز صد گون اجتهادجهد را خوف است از صد گون فسادمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2752جهل را بی‌‏علتی عالم کندعلم را علت کژ و ظالم کندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1878این همه گفتیم لیک اندر بسیچ بی‌‌عنایات خدا هیچیم هیچمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1197, Divan e Shamsتو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آیدتو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروزمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsچشم خوشش را ابدا خواب نیستمست کند چشم همه خلق رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۳۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1309عقل کل را گفت ما زاغ‌البصرعقل جزوی می‌کند هر سو نظرقرآن کریم، سورهٔ نجم (۵۳)، آیهٔ ۱۷Quran, An-Najm(#53), Line #17«مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ.»«چشم خطا نكرد و از حد درنگذشت.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1640کل اصباح لنا شان جدیدکل شیء عن مرادی لایحیددر هر بامداد کاری تازه داریم و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی‌شودقرآن کریم، سورهٔ الرحمن (۵۵)، آیهٔ ۲۹Quran, Ar-Rahman(#55), Line #29«يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»«هر كس كه در آسمانها و زمين است سائل درگاه اوست، و او هر لحظه در كارى جدید است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsجمله بخسپند و تبسم کندچشم خوشش بر خـلل چشم‌هامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٠٣٩Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3039شیر با این فکر می‌‌زد خنده فاشبر تبسم‌های شیر ایمن مباش‌‌مال دنیا شد تبسم‌های حقکرد ما را مست و مغرور و خلق‌‌ فقر و رنجوری به استت ای سندکان تبسم دام خود را بر کندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsپس لـمن الـملک برآید به چرخکو ملکان خوش زرین‌قبامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3501اول و آخر تویی ما در میانهیچ هیچی که نیاید در بیانهمانطور که عظمت بی‌نهایت الهی قابل بیان نیست و باید به آن زنده شویم ناچیزی ما هم به عنوان من ذهنی قابل بیان نیست و ارزش بیان ندارد باید هر چه زودتر آن را انکار کنیم و به او زنده شویمقرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۳Quran, Al-Hadid(#57), Line #3«هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.»«اوست اوّل و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۸۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2986لیک بعضی زین صدا کرتر شدندباز بعضی صافی و برتر شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsاهل علم چون شد و اهل قلمدیو نیابی تو به دیوان‌سرامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بما اغویتنیکرد فعل خود نهان دیو دنیشیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی او گمراهی خود را به حضرت حق نسبت داد و آن دیو فرومایه کار خود را پنهان داشتقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می‌نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز می‌دارم.» مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1489گفت آدم که ظلمنا نفسنااو ز فعل حق نبد غافل چو ماولی حضرت آدم گفت پروردگارا ما به خود ستم کردیمو او همچون ما از حکمت کار حضرت حق بی‌خبر نبودقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«آدم و حوّا گفتند: پروردگارا به خود ستم کردیم. و اگر بر ما آمرزش نیاوری و رحمت روا مداری، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsخانه و تن‌شان شده تاریک و تنگ چونکه ببردیم یکی دم ضیامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230همچنین حب الوطن باشد درستتو وطن بشناس ای خواجه نخستحدیث«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطن‌دوستی از ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3340ما بدانستیم ما این تن نه‌ایماز ورای تن به یزدان می‌زی‌ایممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2894بعد تو مرگی‌ست با درد و نکالخاصه بعدی که بود بعدالوصالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #252, Divan e Shamsگرد که بادش برود چون شودافتد بر خاک سیه بی‌نوامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۹۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2901خاک را دیدی برآمد در هوادر میان خاک بنگر باد رادیگ‌های فکر می‌بینی به جوشاندر آتش هم نظر می‌کن به هوشمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1023استخوان و باد روپوش است و بسدر دو عالم غیر یزدان نیست کسمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #125باد را دیدی که می‌جنبد بدانبادجنبانی‌ست اینجا بادرانمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۶۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #603ما همه شیران ولی شیر علمحمله‌شان از باد باشد دم ‌به دمحمله‌شان پیدا و ناپیداست بادجان فدای آن‌که ناپیداست بادباد ما و بود ما از داد توستهستی ما جمله از ایجاد توستقرآن کریم، سورهٔ یونس (۱۰)، آیهٔ ۴۹Quran, Yunus(#10), Line #49«قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلَا نَفْعًا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ.»«بگو: من درباره خود -جز آنچه خدا بخواهد- مالک هيچ سود و زيانى نيستم. مرگ هر امتى را زمانى معين است. چون زمانشان فرارسد، نه يک ساعت تأخير كنند و نه يک ساعت پيش افتند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #222, Divan e Shamsنه تن به صحبت جان خوب‌روی و خوش‌فعل‌ استچه می‌شود تن مسکین چو شد ز جان عذرامولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۱۴۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1459نقش چون کف کی بجنبد بی ز موجخاک بی بادی کجا آید بر اوج چون غبار نقش دیدی باد بینکف چو دیدی قلزم ایجاد بین
  continue reading

1180 قسمت

همه قسمت ها

×
 
Loading …

به Player FM خوش آمدید!

Player FM در سراسر وب را برای یافتن پادکست های با کیفیت اسکن می کند تا همین الان لذت ببرید. این بهترین برنامه ی پادکست است که در اندروید، آیفون و وب کار می کند. ثبت نام کنید تا اشتراک های شما در بین دستگاه های مختلف همگام سازی شود.

 

راهنمای مرجع سریع