Artwork

محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
Player FM - برنامه پادکست
با برنامه Player FM !

Ganje Hozour audio Program #969

 
اشتراک گذاری
 

Manage episode 371169288 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۶۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۱۱ ژوئیه ۲۰۲۳ - ۲۱ تیر ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۶۹ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۶۹ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۹ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۹ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsکار تو داری صنما(۱و۲)، قدر تو باری(۳) صنماما همه پابستهٔ(۴) تو، شیرشکاری صنمادلبرِ بی‌کینهٔ ما، شمعِ دلِ سینهٔ مادر دو جهان، در دو سرا، کار تو داری صنماذرّه به ذرّه برِ تو، سجده‌کنان بر درِ توچاکر و یاری‌گرِ(۵) تو، آه چه یاری صنماهر نَفَسی تشنه‌ترم، بستهٔ جوعُ الْبَقَرم(۶)گفت که دریا بخوری؟ گفتم کآری(۷) صنماهر که ز تو نیست جدا، هیچ نمیرد به خداآنگه اگر مرگ بُوَد پیشِ تو باری صنمانیست مرا کار و دکان، هستم بی‌کارِ جهانزان که ندانم جزِ تو کارگزاری صنماخواه شب و خواه سحر، نیستم از هر دو خبرکیست خبر؟ چیست خبر؟ روزشماری صنماروز مرا دیدنِ تو، شب غمِ بُبریدنِ تواز تو شبم روز شود، همچو نهاری(۸) صنماباغِ پُر از نعمتِ من، گلبُنِ(۹) با زینتِ منهیچ ندید و نَبُوَد چون تو بهاری صنماجسمِ مرا خاک کنی، خاکِ مرا پاک کنیباز مرا نقش کنی، ماه‌عِذاری(۱۰) صنمافلسَفیَک(۱۱) کور شود، نور ازو دور شودزو ندمد سنبلِ دین، چون که نَکاری صنمافلسفی این هستیِ من، عارفِ تو مستیِ منخوبیِ این، زشتیِ آن، هم تو نگاری(۱۲) صنما(۱) صنم: بت، دلبر، معشوق (۲) صنما: ای معشوق(۳) باری: می‌بارانی، نازل می‌کنی(۴) پابسته: اسیر، محبوس(۵) یاری‌گر: یاری‌کننده، مساعد و موافق(۶) جوعُ البَقَر: بیماریی که شخص هرچه بخورد سیر نشود، کنایه از طلبِ بسیار.(۷) کآری: که آری(۸) نَهار: روز(۹) گلبُن: بوتهٔ گل، درختِ گل(۱۰) ماه‌عِذار: ماه‌سیما، ماهرو(۱۱) فلسَفیک: فلسفی حقیر و ناچیز(۱۲) نگاریدن: نگاشتن، نوشتن، رقم زدن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsکار تو داری صنما، قدر تو باری صنماما همه پابستهٔ تو، شیرشکاری صنمادلبرِ بی‌کینهٔ ما، شمعِ دلِ سینهٔ مادر دو جهان، در دو سرا، کار تو داری صنماذرّه به ذرّه برِ تو، سجده‌کنان بر درِ توچاکر و یاری‌گرِ تو، آه چه یاری صنمامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۱۳) بپذیرکارِ او کُنْ فَیَکُون‌ است، نه موقوفِ علل(۱۳) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1626کار من بی‏‌علّت است و مستقیمهست تقدیرم نَه علّت، ای سَقیم(۱۴)عادتِ خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش، بنشانم به وقت(۱۴) سَقیم:‌ بیمار------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساطکه: بگویید از طریقِ انبساطمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762پس در آ در کارگه، یعنی عدمتا ببینی صُنع(۱۵) و صانع(۱۶) را به همکارگه چون جایِ روشن‌دیدگی(۱۷) استپس برونِ کارگه، پوشیدگی استرو به هستی داشت فرعونِ عَنودلاجرم از کارگاهش کور بود(۱۵) صُنع: آفرینش(۱۶) صانع: آفریدگار(۱۷) روشن‌دیدگی: روشن‌‌بینی------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهد فرعونی، چو بی‌توفیق بودهرچه او می‌دوخت، آن تفتیق(۱۸) بود(۱۸) تَفتیق: شکافتن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #837چشم‌ها و گوش‌ها را بسته‌اندجز مر آنها را که از خود رَسته‌اندجز عنایت که گشاید چشم را؟جز محبّت که نشاند خشم را؟جهدِ بی توفیق خود کس را مباددر جهان، وَاللهُ اَعلَم بِالسَّداد(۱۹)(۱۹) سَداد: راستی و درستی------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبت نُطقِ موسی بُد بر اندازه، ولیکهم فزون آمد ز گفتِ یارِ نیک‏آن فزونی با خَضِر آمد شِقاق(۲۰)گفت: رَوْ تو مُکْثِری(۲۱) هذاٰ فِراق‏قرآن کریم، سورهٔ كهف (١٨) ، آیهٔ ٧٨Quran, Al-Kahf(#18), Line #78«قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ …»«گفت: اين [زمان‌] جدايى ميان من و توست…»موسیا، بسیار گویی، دور شوور نه با من گُنگ باش و کور شوور نرفتی، وز ستیزه شِسته‌یی(۲۲)تو به معنی رفته‌یی بگسسته‌ییچون حَدَث کردی تو ناگه در نمازگویدت: سویِ طهارت رَوْ بتازوَر نرفتی، خشک، جُنبان می‏‌شویخود نمازت رفت پیشین(۲۳) ای غَوی(۲۴)‏(۲۰) شِقاق: جدایی و دشمنی(۲۱) مُکْثِر:‌ پُرگو(۲۲) شِسته‌:‌ مخفف نشسته است.(۲۳) پیشین: از پیش(۲۴) غَوی: گمراه------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کُنی، من کم کنم تا تو با من روشنی، من روشنم مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #839, Divan e Shamsبی آن خمیرمایه گر تو خمیر تن راصد سال گرم داری، نانش فطیر(۲۵) باشد(۲۵) فَطیر: نانی که درست پخته نشده باشد.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #313, Divan e Shamsجوابِ مشکلِ حیوان گیاه آمد و کاهکه تخمِ شهوتِ او شد خمیرمایه خوابخر از کجا و دمِ عشقِ عیسوی ز کجا؟که این گشاد ندادش مُفَتِّحُ الاَبواب(۲۶)که عشق خلعتِ جانست و طوقِ کَرَّمنا(۲۷)برای ملکِ وصال و برای رفعِ حجابقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۰Quran, Al-Israa(#17), Line #70«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»«و محققاً ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را (بر مرکب) در برّ و بحر سوار کردیم و از غذاهای پاکیزه آنها را روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری بخشیدیم.»(۲۶) مُفَتِّحُ الاَبواب: گشایندهٔ درها، خدای تعالی(۲۷) کَرَّمنا: گرامی داشتیم------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1746, Divan e Shamsخمیرکردهٔ یزدان کجا بماند خام؟خمیرمایه پذیرم، نه از فَطیرانم(۲۸)فَطیر چون کند او فاطِرُالسَّمٰوات(۲۹) استچو اخترانِ سماوات از مُنیرانم(۳۰)(۲۸) فَطیر: نانی که درست پخته نشده باشد.(۲۹) فاطِرُالسَّموات: شکافندهٔ آسمانها(۳۰) مُنیر: نور دهنده، درخشنده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2660, Divan e Shamsتویی فرزندِ جان، کارِ تو عشق استچرا رفتی تو و هر کاره(۳۱) گشتی؟(۳۱) هر کاره: کسی که هر کاری را بر اساس انگیزه‌های من ذهنی‌اش انجام دهد، همه کاره.------------مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsهر که او عاشق جسم است، ز جان محروم استتلخ آید شِکَر، اندر دهن صفراییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1294سخت گیرد خام‌ها مر شاخ راز آنکه در خامی، نشاید کاخ راچون بپخت وگشت شیرین، لب‌گزانسست گیرد شاخ‌ها را بعد از آنچون از آن اقبال، شیرین شد دهانسرد شد بر آدمی مُلکِ جهانسخت‌گیری و تعصّب خامی استتا جَنینی، کار، خون‌آشامی استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #592, Divan e Shamsاگر چرخِ وجودِ من ازین گردش فرو مانَدبگردانَد مرا آنکَس که گردون را بگردانَدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3991وآنکه در ظلمت برانَد بارَگی(۳۲) برکنَد زآن نور دل، یکبارگی(۳۲) بارَگی: مطلقِ سُتور، اسب------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2367هر که را افعالِ دام و دَد بُوَد بر کریمانَش گُمانِ بَد بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103خلق را طاق و طُرُم(۳۳) عاریّتی‌ستامر را طاق و طُرُم ماهیّتی‌ست‏از پیِ طاق و طُرُم، خواری کَشندبر امیدِ عِزّ در خواری خَوشندبر امیدِ عزِّ ده روزهٔ‏ خُدوک(۳۴)گَردنِ خود کرده‌‏اند از غم، چو دوکچون نمی‌‏آیند اینجا که منم؟کاندرین عِزّ، آفتابِ روشنم‏(۳۳) طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری(۳۴) خُدوک: پریشانی، پراکندگی خاطر از امورِ ناملایم------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٢١٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هرکه نقصِ خویش را دید و شناختاندر اِستِکمالِ(۳۵) خود، دو‌ اسبه تاخت(۳۶)(۳۵) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال‌خواهی(۳۶) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2065دست می‌دادش(۳۷) سخن، او بی‌خبرکه خبر هرزه بُوَد پیشِ نظراین خبرها از نظر خود نایب استبهرِ حاضر نیست، بهرِ غایب استهر که او اندر نظر موصول شداین خبرها پیشِ او معزول(۳۸) شد(۳۷) دست دادن: حاصل شدن، میّسر گشتن(۳۸) معزول: عزل شده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shamsخوش برانیم سویِ بیشهٔ شیرانِ سیاهشیرگیرانه ز شیرانِ سیه نگریزیممولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsآفتابی که ز هر ذرّه طلوعی داریکوه‌ها را جهتِ ذرّه شدن می‌ساییچه لطیفی، و ز آغاز چنان جبّاریچه نهانی و عجب این که در این غوغاییمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢١۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنارِ بامی ای مستِ مُدامپَست بنشین یا فرود آ، وَالسَّلامهر زمانی که شدی تو کامرانآن دَمِ خوش را کنارِ بام دانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994مر لئیمان(۳۹) را بزن، تا سر نهندمر کریمان را بده تا بَر(۴۰) دهندلاجَرَم(۴۱) حق هر دو مسجد آفریددوزخ آنها را و، اینها را مزیدساخت موسی قدس در، بابِ صغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۴۲)زآنکه جبّاران(۴۳) بُدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیاز(۳۹) لئیم: ناکس، فرومایه(۴۰) بَر: میوه(۴۱) لاجَرَم: به ناچار(۴۲) قومِ زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۴۳) جَبّار: ستمگر، ظالم------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218دل نگه دارید ای بی‏‌حاصلاندر حضورِ حضرتِ صاحب‌دلان‏مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفت: خُنُک تو را که تو در غمِ ما شدی دوتو(۴۴)کار تو راست در جهان ای بگزیده کارِ من(۴۴) دوتو: خمیده، دولا------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2214عقلِ جُزو، از کلّ گویا نیستیگر تقاضا بر تقاضا نیستی‌‌چون تقاضا بر تقاضا می‌‌رسدموجِ آن دریا بدینجا می‌‌رسدمولوی، دیوان شمس، غزل ۵۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #537, Divan e Shamsکاری نداریم ای پدر، جز خدمتِ ساقیِّ خودای ساقی افزون ده قدح، تا وارهیم از نیک و بدهر آدمی را در جهان آورد حق در پیشه‌ایدر پیشهٔ بی‌پیشگی کرده‌ست ما را نام‌زدهرروز همچون ذرّه‌ها رقصان به پیشِ آن ضیا(۴۵)هرشب مثالِ اختران طوّافِ(۴۶) یارِ ماه‌خَد(۴۷)(۴۵) ضيا: نور(۴۶) طوّاف: چرخنده، گردنده(۴۷) ماه‌خَد: ماه‌چهره، زیبا‌ رخسار------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطعِ سببعِزِّ درویش و، هلاکِ بولهبمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1723, Divan e Shams هزار ابرِ عنایت بر آسمانِ رضاستاگر ببارم، از آن ابر بر سَرَت بارممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنّت از اِلٰه‌گر همی‌خواهی، ز کَس چیزی مخواهچون نخواهی، من کفیلم مر تو راجَنَّتُ‌الْمَأوىٰ(۴۸) و دیدارِ خداقرآن کریم، سورهٔ طلاق (۶۵)، آیهٔ ۳Quran, At-Taghaabun(#65), Line #3«... وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ... .»«... و هركه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است... .»(۴۸) جَنَّتُ‌الْمَأوىٰ: يکی از بهشت‌های هشت‌گانه------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3094 خانه‌یی را کِش دریچه‌ست آن طرف دارد از سَیْرانِ آن یوسف شرف هین دریچه سویِ یوسف باز کن وز شکافش فُرجه‌یی(۴۹) آغاز کن عشق‌ورزی، آن دریچه کردن است کز جمالِ دوست، سینه روشن است پس هماره رویِ معشوقه نگر این به دستِ توست، بشنو ای پدر (۴۹) فُرجه‌: تماشا------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنیکرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۵۰)شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز می‌دارم.»گفت آدم که ظَلَمْنٰا نَفْسَنٰا او ز فعلِ حق نَبُد غافل چو ماقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيان‌ديدگان خواهيم بود.» در گُنه، او از ادب پنهانْش کرد زآن گُنَه بر خود زدن، او بَر بخَورد(۵۰) دَنی: فرومایه، پست------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1404, Divan e Shamsکارِ مرا چو او کند، کارِ دگر چرا کنم؟چونکه چشیدم از لبش، یادِ شِکَر چرا کنم؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت: مُفتیِّ(۵۱) ضرورت هم توییبی‌ضرورت گر خوری، مُجرِم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْور خوری، باری ضَمانِ(۵۲) آن بده(۵۱) مُفتی: فتوا دهنده(۵۲) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #268حَزْم(۵۳)، سُوء‌الظن(۵۴) گفته‌ست آن رسولهر قَدَم را دام می‌دان ای فَضولرویِ صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامی‌ است، کم ران اُوستاخآن بُزِ کوهی دَوَد که دام کو؟چون بتازد، دامش افتد در گلو(۵۳) حَزْم: دوراندیشی در امری، هوشیاری و آگاهی(۵۴) ظَن: حدس، گمان------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #277آن عصایِ حَزْم و استدلال راچون نداری دید، می‌کُن پیشواور عصایِ حَزْم و استدلال نیستبی‌عصا کَش بر سَرِ هر رَه مایستگام زآن سان نِهْ ،که نابینا نهدتا که پا از چاه و از سگ، وارهدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکَشَد به بی‌جَهاتَت(۵۵)(۵۵) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٣١٨٧Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3187ترک کن این جبر را که بس تهی‌ستتا بدانی سِرِّ سِرِّ جبر چیستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۵۶)(۵۶) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۵۷)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۵۷) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۵۸)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۵۸) حَدید: آهن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۵۹) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۵۹) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsکار تو داری صنما، قدر تو باری صنماما همه پابستهٔ تو، شیرشکاری صنمامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4607هرکه دیدِ او نباشد دفعِ مرگ دوست نَبْوَد، که نه میوه‌ستش، نه برگکار آن کار است، ای مشتاقِ مست کاندر آن کار، اَر رسد مرگت خوش استشد نشانِ صِدقِ ایمان ای جوانآن‌که آید خوش تو را مرگ اندر آنگر نشد ایمانِ تو ای جان چنیننیست کامل، رو بِجو اِکمالِ دینهر که اندر کارِ تو شد مرگ‌دوستبر دلِ تو، بی‌کراهت دوست، اوستچون کراهت رفت، آن خود مرگ نیستصورتِ مرگ است و نُقلان کردنی‌ست(۶۰)چون کراهت رفت، مُردن نفع شدپس درست آید که مُردن، دفع شد دوست حق است و، کسی کِش گفت اوکه تویی آنِ من و، من آنِ توحدیث«مَنْ كانَ للّٰـهِ كانَ اللّٰـهُ لَه.»«هر که برای خدا باشد، خدا نیز برای اوست.»گوش دار اکنون که عاشق می‌رسدبسته عشق، او را به حَبْلٍ مِنْ مَسَدقرآن کریم، سورهٔ مسد (۱۱۱)، آیات ۴ و ۵Quran, Al-Masad(#111), Line #4-5«وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ، فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ.» «و زنش هيزم‌كش است. و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»چون بدید او چهرۀ صدرِ جهانگوییا پَرّیدَش از تن، مرغِ جانهمچو چوبِ خشک افتاد آن تنشسرد شد از فرقِ جان تا ناخنشهرچه کردند از بُخور و از گُلابنه بجنبید و، نه آمد در خِطابشاه چون دید آن مُزَعْفَر(۶۱) رویِ اوپس فرود آمد ز مَرکَب، سویِ اوگفت: عاشق دوست می‌جویَد به تَفت(۶۲)چونکه معشوق آمد، آن عاشق برفتعاشقِ حقّی و حق آنست کو چون بیاید، نبود از تو تایِ مو(۶۳) صد چو تو فانی‌ست پیشِ آن نظرعاشقی بر نفیِ خود خواجه مگر؟سایه‌ییّ و، عاشقی بر آفتاب شمس آید، سایه لا گردد شتاب(۶۰) نُقلان کردن: نقل کردن، انتقال یافتن(۶۱) مُزَعْفَر: زرد، زعفرانی(۶۲) تَفت: گرمی و حرارت(۶۳) تایِ مو: تارِ مو-------------------------مجموع لغات:(۱) صنم: بت، دلبر، معشوق (۲) صنما: ای معشوق(۳) باری: می‌بارانی، نازل می‌کنی(۴) پابسته: اسیر، محبوس(۵) یاری‌گر: یاری‌کننده، مساعد و موافق(۶) جوعُ البَقَر: بیماریی که شخص هرچه بخورد سیر نشود، کنایه از طلبِ بسیار.(۷) کآری: که آری(۸) نَهار: روز(۹) گلبُن: بوتهٔ گل، درختِ گل(۱۰) ماه‌عِذار: ماه‌سیما، ماهرو(۱۱) فلسَفیک: فلسفی حقیر و ناچیز(۱۲) نگاریدن: نگاشتن، نوشتن، رقم زدن(۱۳) نَفَخْتُ: دمیدم(۱۴) سَقیم:‌ بیمار(۱۵) صُنع: آفرینش(۱۶) صانع: آفریدگار(۱۷) روشن‌دیدگی: روشن‌‌بینی(۱۸) تَفتیق: شکافتن(۱۹) سَداد: راستی و درستی(۲۰) شِقاق: جدایی و دشمنی(۲۱) مُکْثِر:‌ پُرگو(۲۲) شِسته‌:‌ مخفف نشسته است.(۲۳) پیشین: از پیش(۲۴) غَوی: گمراه(۲۵) فَطیر: نانی که درست پخته نشده باشد.(۲۶) مُفَتِّحُ الاَبواب: گشایندهٔ درها، خدای تعالی(۲۷) کَرَّمنا: گرامی داشتیم(۲۸) فَطیر: نانی که درست پخته نشده باشد.(۲۹) فاطِرُالسَّموات: شکافندهٔ آسمانها(۳۰) مُنیر: نور دهنده، درخشنده(۳۱) هر کاره: کسی که هر کاری را بر اساس انگیزه‌های من ذهنی‌اش انجام دهد، همه کاره.(۳۲) بارَگی: مطلقِ سُتور، اسب(۳۳) طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری(۳۴) خُدوک: پریشانی، پراکندگی خاطر از امورِ ناملایم(۳۵) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال‌خواهی(۳۶) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۳۷) دست دادن: حاصل شدن، میّسر گشتن(۳۸) معزول: عزل شده(۳۹) لئیم: ناکس، فرومایه(۴۰) بَر: میوه(۴۱) لاجَرَم: به ناچار(۴۲) قومِ زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۴۳) جَبّار: ستمگر، ظالم(۴۴) دوتو: خمیده، دولا(۴۵) ضيا: نور(۴۶) طوّاف: چرخنده، گردنده(۴۷) ماه‌خَد: ماه‌چهره، زیبا‌ رخسار(۴۸) جَنَّتُ‌الْمَأوىٰ: يکی از بهشت‌های هشت‌گانه(۴۹) فُرجه‌: تماشا(۵۰) دَنی: فرومایه، پست(۵۱) مُفتی: فتوا دهنده(۵۲) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن(۵۳) حَزْم: دوراندیشی در امری، هوشیاری و آگاهی(۵۴) ظَن: حدس، گمان(۵۵) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی(۵۶) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۵۷) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۵۸) حَدید: آهن(۵۹) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۶۰) نُقلان کردن: نقل کردن، انتقال یافتن(۶۱) مُزَعْفَر: زرد، زعفرانی(۶۲) تَفت: گرمی و حرارت(۶۳) تایِ مو: تارِ مو----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsکار تو داری صنما قدر تو باری صنماما همه پابسته تو شیرشکاری صنمادلبر بی‌کینه ما شمع دل سینه مادر دو جهان در دو سرا کار تو داری صنماذره به ذره بر تو سجده‌کنان بر در توچاکر و یاری‌گر تو آه چه یاری صنماهر نفسی تشنه‌ترم بسته جوع البقرمگفت که دریا بخوری گفتم کاری صنماهر که ز تو نیست جدا هیچ نمیرد به خداآنگه اگر مرگ بود پیش تو باری صنمانیست مرا کار و دکان هستم بی‌کار جهانزان که ندانم جز تو کارگزاری صنماخواه شب و خواه سحر نیستم از هر دو خبرکیست خبر چیست خبر روزشماری صنماروز مرا دیدن تو شب غم ببریدن تواز تو شبم روز شود همچو نهاری صنماباغ پر از نعمت من گلبن با زینت منهیچ ندید و نبود چون تو بهاری صنماجسم مرا خاک کنی خاک مرا پاک کنیباز مرا نقش کنی ماه‌عذاری صنمافلسفیک کور شود نور ازو دور شودزو ندمد سنبل دین چون که نکاری صنمافلسفی این هستی من عارف تو مستی منخوبی این زشتی آن هم تو نگاری صنمامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsکار تو داری صنما قدر تو باری صنماما همه پابسته تو شیرشکاری صنمادلبر بی‌کینه ما شمع دل سینه مادر دو جهان در دو سرا کار تو داری صنماذره به ذره بر تو سجده‌کنان بر در توچاکر و یاری‌گر تو آه چه یاری صنمامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون‌ است نه موقوف عللمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1626کار من بی‏‌علت است و مستقیمهست تقدیرم نه علت ای سقیمعادت خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش بنشانم به وقتمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساطمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762پس در آ در کارگه یعنی عدمتا ببینی صنع و صانع را به همکارگه چون جای روشن‌دیدگی استپس برون کارگه پوشیدگی استرو به هستی داشت فرعون عنودلاجرم از کارگاهش کور بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهد فرعونی چو بی‌توفیق بودهرچه او می‌دوخت آن تفتیق بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #837چشم‌ها و گوش‌ها را بسته‌اندجز مر آنها را که از خود رسته‌اندجز عنایت که گشاید چشم راجز محبت که نشاند خشم راجهد بی توفیق خود کس را مباددر جهان والله اعلم بالسدادمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکان فراق آرد یقین در عاقبت نطق موسی بد بر اندازه ولیکهم فزون آمد ز گفت یار نیک‏آن فزونی با خضر آمد شقاقگفت رو تو مکثری هذا فراق‏قرآن کریم، سورهٔ كهف (١٨) ، آیهٔ ٧٨Quran, Al-Kahf(#18), Line #78«قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ …»«گفت: اين [زمان‌] جدايى ميان من و توست…»موسیا بسیار گویی دور شوور نه با من گنگ باش و کور شوور نرفتی وز ستیزه شسته‌ییتو به معنی رفته‌یی بگسسته‌ییچون حدث کردی تو ناگه در نمازگویدت سوی طهارت رو بتازور نرفتی خشک جنبان می‏‌شویخود نمازت رفت پیشین ای غویمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کنی من کم کنم تا تو با من روشنی من روشنم مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #839, Divan e Shamsبی آن خمیرمایه گر تو خمیر تن راصد سال گرم داری نانش فطیر باشدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #313, Divan e Shamsجواب مشکل حیوان گیاه آمد و کاهکه تخم شهوت او شد خمیرمایه خوابخر از کجا و دم عشق عیسوی ز کجاکه این گشاد ندادش مفتح الابوابکه عشق خلعت جانست و طوق کرمنابرای ملک وصال و برای رفع حجابقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۰Quran, Al-Israa(#17), Line #70«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»«و محققاً ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را (بر مرکب) در برّ و بحر سوار کردیم و از غذاهای پاکیزه آنها را روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری بخشیدیم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1746, Divan e Shamsخمیرکرده یزدان کجا بماند خامخمیرمایه پذیرم نه از فطیرانمفطیر چون کند او فاطرالسموات استچو اختران سماوات از منیرانممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2660, Divan e Shamsتویی فرزند جان کار تو عشق استچرا رفتی تو و هر کاره گشتیمولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsهر که او عاشق جسم است ز جان محروم استتلخ آید شکر اندر دهن صفراییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1294سخت گیرد خام‌ها مر شاخ راز آنکه در خامی نشاید کاخ راچون بپخت وگشت شیرین لب‌گزانسست گیرد شاخ‌ها را بعد از آنچون از آن اقبال شیرین شد دهانسرد شد بر آدمی ملک جهانسخت‌گیری و تعصب خامی استتا جنینی کار خون‌آشامی استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #592, Divan e Shamsاگر چرخ وجود من ازین گردش فرو ماندبگرداند مرا آنکس که گردون را بگرداندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3991وآنکه در ظلمت براند بارگی برکند زآن نور دل یکبارگیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2367هر که را افعال دام و دد بود بر کریمانش گمان بد بودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103خلق را طاق و طرم عاریتی‌ستامر را طاق و طرم ماهیتی‌ست‏از پی طاق و طرم خواری کشندبر امید عز در خواری خوشندبر امید عز ده روزه خدوکگردن خود کرده‌‏اند از غم چو دوکچون نمی‌‏آیند اینجا که منمکاندرین عز آفتاب روشنم‏مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٢١٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هرکه نقص خویش را دید و شناختاندر استکمال خود دو‌ اسبه تاختمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2065دست می‌دادش سخن او بی‌خبرکه خبر هرزه بود پیش نظراین خبرها از نظر خود نایب استبهر حاضر نیست بهر غایب استهر که او اندر نظر موصول شداین خبرها پیش او معزول شدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shamsخوش برانیم سوی بیشه شیران سیاهشیرگیرانه ز شیران سیه نگریزیممولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsآفتابی که ز هر ذره طلوعی داریکوه‌ها را جهت ذره شدن می‌ساییچه لطیفی و ز آغاز چنان جباریچه نهانی و عجب این که در این غوغاییمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢١۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنار بامی ای مست مدامپست بنشین یا فرود آ والسلامهر زمانی که شدی تو کامرانآن دم خوش را کنار بام دانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994مر لئیمان را بزن تا سر نهندمر کریمان را بده تا بر دهندلاجرم حق هر دو مسجد آفریددوزخ آنها را و اینها را مزیدساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرزآنکه جباران بدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیازمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218دل نگه دارید ای بی‏‌حاصلاندر حضور حضرت صاحب‌دلان‏مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفت خنک تو را که تو در غم ما شدی دوتوکار تو راست در جهان ای بگزیده کار منمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2214عقل جزو از کل گویا نیستیگر تقاضا بر تقاضا نیستی‌‌چون تقاضا بر تقاضا می‌‌رسدموج آن دریا بدینجا می‌‌رسدمولوی، دیوان شمس، غزل ۵۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #537, Divan e Shamsکاری نداریم ای پدر جز خدمت ساقی خودای ساقی افزون ده قدح تا وارهیم از نیک و بدهر آدمی را در جهان آورد حق در پیشه‌ایدر پیشه بی‌پیشگی کرده‌ست ما را نام‌زدهرروز همچون ذره‌ها رقصان به پیش آن ضیاهرشب مثال اختران طواف یار ماه‌خدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطع سببعز درویش و هلاک بولهبمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1723, Divan e Shams هزار ابر عنایت بر آسمان رضاستاگر ببارم از آن ابر بر سرت بارممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنت از اله‌گر همی‌خواهی ز کس چیزی مخواهچون نخواهی من کفیلم مر تو راجنت‌المأوى و دیدار خداقرآن کریم، سورهٔ طلاق (۶۵)، آیهٔ ۳Quran, At-Taghaabun(#65), Line #3«... وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ... .»«... و هركه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است... .»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3094 خانه‌یی را کش دریچه‌ست آن طرف دارد از سیران آن یوسف شرف هین دریچه سوی یوسف باز کن وز شکافش فرجه‌یی آغاز کن عشق‌ورزی آن دریچه کردن است کز جمال دوست سینه روشن است پس هماره روی معشوقه نگر این به دست توست بشنو ای پدر مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بما اغویتنیکرد فعل خود نهان دیو دنیشیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی او گمراهی خود را به حضرت حق نسبت داد و آن دیو فرومایه کار خود را پنهان داشتقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز می‌دارم.»گفت آدم که ظلمنا نفسنااو ز فعل حق نبد غافل چو ماقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيان‌ديدگان خواهيم بود.» در گنه او از ادب پنهانش کردزآن گنه بر خود زدن او بر بخوردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1404, Divan e Shamsکار مرا چو او کند کار دگر چرا کنمچونکه چشیدم از لبش یاد شکر چرا کنممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530گفت مفتی ضرورت هم توییبی‌ضرورت گر خوری مجرم شویور ضرورت هست هم پرهیز بهور خوری باری ضمان آن بدهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #268حزم سوء‌الظن گفته‌ست آن رسولهر قدم را دام می‌دان ای فضولروی صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامی‌ است کم ران اوستاخآن بز کوهی دود که دام کوچون بتازد دامش افتد در گلومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #277آن عصای حزم و استدلال راچون نداری دید می‌کن پیشواور عصای حزم و استدلال نیستبی‌عصا کش بر سر هر ره مایستگام زآن سان نه که نابینا نهدتا که پا از چاه و از سگ وارهدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بی‌جهاتتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٣١٨٧Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3187ترک کن این جبر را که بس تهی‌ستتا بدانی سر سر جبر چیستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsکار تو داری صنما قدر تو باری صنماما همه پابسته تو شیرشکاری صنمامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4607هرکه دید او نباشد دفع مرگ دوست نبود که نه میوه‌ستش نه برگکار آن کار است ای مشتاق مست کاندر آن کار ار رسد مرگت خوش استشد نشان صدق ایمان ای جوانآن‌که آید خوش تو را مرگ اندر آنگر نشد ایمان تو ای جان چنیننیست کامل رو بجو اکمال دینهر که اندر کار تو شد مرگ‌دوستبر دل تو بی‌کراهت دوست اوستچون کراهت رفت آن خود مرگ نیستصورت مرگ است و نقلان کردنی‌ستچون کراهت رفت مردن نفع شدپس درست آید که مردن دفع شد دوست حق است و کسی کش گفت اوکه تویی آن من و من آن توحدیث«مَنْ كانَ للّٰـهِ كانَ اللّٰـهُ لَه.»«هر که برای خدا باشد، خدا نیز برای اوست.»گوش دار اکنون که عاشق می‌رسدبسته عشق او را به حبل من مسدقرآن کریم، سورهٔ مسد (۱۱۱)، آیات ۴ و ۵Quran, Al-Masad(#111), Line #4-5«وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ، فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ.» «و زنش هيزم‌كش است. و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»چون بدید او چهر صدر جهانگوییا پریدش از تن مرغ جانهمچو چوب خشک افتاد آن تنشسرد شد از فرق جان تا ناخنشهرچه کردند از بخور و از گلابنه بجنبید و نه آمد در خطابشاه چون دید آن مزعفر روی اوپس فرود آمد ز مرکب سوی اوگفت عاشق دوست می‌جوید به تفتچونکه معشوق آمد آن عاشق برفتعاشق حقی و حق آنست کو چون بیاید نبود از تو تای مو صد چو تو فانی‌ست پیش آن نظرعاشقی بر نفی خود خواجه مگرسایه‌یی و عاشقی بر آفتاب شمس آید سایه لا گردد شتاب
  continue reading

1180 قسمت

Artwork

Ganje Hozour audio Program #969

Ganj e Hozour Programs

403 subscribers

published

iconاشتراک گذاری
 
Manage episode 371169288 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۶۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتاریخ اجرا: ۱۱ ژوئیه ۲۰۲۳ - ۲۱ تیر ۱۴۰۲برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۶۹ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۶۹ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغام‌های تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۹ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۹ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsکار تو داری صنما(۱و۲)، قدر تو باری(۳) صنماما همه پابستهٔ(۴) تو، شیرشکاری صنمادلبرِ بی‌کینهٔ ما، شمعِ دلِ سینهٔ مادر دو جهان، در دو سرا، کار تو داری صنماذرّه به ذرّه برِ تو، سجده‌کنان بر درِ توچاکر و یاری‌گرِ(۵) تو، آه چه یاری صنماهر نَفَسی تشنه‌ترم، بستهٔ جوعُ الْبَقَرم(۶)گفت که دریا بخوری؟ گفتم کآری(۷) صنماهر که ز تو نیست جدا، هیچ نمیرد به خداآنگه اگر مرگ بُوَد پیشِ تو باری صنمانیست مرا کار و دکان، هستم بی‌کارِ جهانزان که ندانم جزِ تو کارگزاری صنماخواه شب و خواه سحر، نیستم از هر دو خبرکیست خبر؟ چیست خبر؟ روزشماری صنماروز مرا دیدنِ تو، شب غمِ بُبریدنِ تواز تو شبم روز شود، همچو نهاری(۸) صنماباغِ پُر از نعمتِ من، گلبُنِ(۹) با زینتِ منهیچ ندید و نَبُوَد چون تو بهاری صنماجسمِ مرا خاک کنی، خاکِ مرا پاک کنیباز مرا نقش کنی، ماه‌عِذاری(۱۰) صنمافلسَفیَک(۱۱) کور شود، نور ازو دور شودزو ندمد سنبلِ دین، چون که نَکاری صنمافلسفی این هستیِ من، عارفِ تو مستیِ منخوبیِ این، زشتیِ آن، هم تو نگاری(۱۲) صنما(۱) صنم: بت، دلبر، معشوق (۲) صنما: ای معشوق(۳) باری: می‌بارانی، نازل می‌کنی(۴) پابسته: اسیر، محبوس(۵) یاری‌گر: یاری‌کننده، مساعد و موافق(۶) جوعُ البَقَر: بیماریی که شخص هرچه بخورد سیر نشود، کنایه از طلبِ بسیار.(۷) کآری: که آری(۸) نَهار: روز(۹) گلبُن: بوتهٔ گل، درختِ گل(۱۰) ماه‌عِذار: ماه‌سیما، ماهرو(۱۱) فلسَفیک: فلسفی حقیر و ناچیز(۱۲) نگاریدن: نگاشتن، نوشتن، رقم زدن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsکار تو داری صنما، قدر تو باری صنماما همه پابستهٔ تو، شیرشکاری صنمادلبرِ بی‌کینهٔ ما، شمعِ دلِ سینهٔ مادر دو جهان، در دو سرا، کار تو داری صنماذرّه به ذرّه برِ تو، سجده‌کنان بر درِ توچاکر و یاری‌گرِ تو، آه چه یاری صنمامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۱۳) بپذیرکارِ او کُنْ فَیَکُون‌ است، نه موقوفِ علل(۱۳) نَفَخْتُ: دمیدم------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1626کار من بی‏‌علّت است و مستقیمهست تقدیرم نَه علّت، ای سَقیم(۱۴)عادتِ خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش، بنشانم به وقت(۱۴) سَقیم:‌ بیمار------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گسترد بهرِ ما بِساطکه: بگویید از طریقِ انبساطمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762پس در آ در کارگه، یعنی عدمتا ببینی صُنع(۱۵) و صانع(۱۶) را به همکارگه چون جایِ روشن‌دیدگی(۱۷) استپس برونِ کارگه، پوشیدگی استرو به هستی داشت فرعونِ عَنودلاجرم از کارگاهش کور بود(۱۵) صُنع: آفرینش(۱۶) صانع: آفریدگار(۱۷) روشن‌دیدگی: روشن‌‌بینی------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهد فرعونی، چو بی‌توفیق بودهرچه او می‌دوخت، آن تفتیق(۱۸) بود(۱۸) تَفتیق: شکافتن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #837چشم‌ها و گوش‌ها را بسته‌اندجز مر آنها را که از خود رَسته‌اندجز عنایت که گشاید چشم را؟جز محبّت که نشاند خشم را؟جهدِ بی توفیق خود کس را مباددر جهان، وَاللهُ اَعلَم بِالسَّداد(۱۹)(۱۹) سَداد: راستی و درستی------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبت نُطقِ موسی بُد بر اندازه، ولیکهم فزون آمد ز گفتِ یارِ نیک‏آن فزونی با خَضِر آمد شِقاق(۲۰)گفت: رَوْ تو مُکْثِری(۲۱) هذاٰ فِراق‏قرآن کریم، سورهٔ كهف (١٨) ، آیهٔ ٧٨Quran, Al-Kahf(#18), Line #78«قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ …»«گفت: اين [زمان‌] جدايى ميان من و توست…»موسیا، بسیار گویی، دور شوور نه با من گُنگ باش و کور شوور نرفتی، وز ستیزه شِسته‌یی(۲۲)تو به معنی رفته‌یی بگسسته‌ییچون حَدَث کردی تو ناگه در نمازگویدت: سویِ طهارت رَوْ بتازوَر نرفتی، خشک، جُنبان می‏‌شویخود نمازت رفت پیشین(۲۳) ای غَوی(۲۴)‏(۲۰) شِقاق: جدایی و دشمنی(۲۱) مُکْثِر:‌ پُرگو(۲۲) شِسته‌:‌ مخفف نشسته است.(۲۳) پیشین: از پیش(۲۴) غَوی: گمراه------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کُنی، من کم کنم تا تو با من روشنی، من روشنم مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #839, Divan e Shamsبی آن خمیرمایه گر تو خمیر تن راصد سال گرم داری، نانش فطیر(۲۵) باشد(۲۵) فَطیر: نانی که درست پخته نشده باشد.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #313, Divan e Shamsجوابِ مشکلِ حیوان گیاه آمد و کاهکه تخمِ شهوتِ او شد خمیرمایه خوابخر از کجا و دمِ عشقِ عیسوی ز کجا؟که این گشاد ندادش مُفَتِّحُ الاَبواب(۲۶)که عشق خلعتِ جانست و طوقِ کَرَّمنا(۲۷)برای ملکِ وصال و برای رفعِ حجابقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۰Quran, Al-Israa(#17), Line #70«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»«و محققاً ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را (بر مرکب) در برّ و بحر سوار کردیم و از غذاهای پاکیزه آنها را روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری بخشیدیم.»(۲۶) مُفَتِّحُ الاَبواب: گشایندهٔ درها، خدای تعالی(۲۷) کَرَّمنا: گرامی داشتیم------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1746, Divan e Shamsخمیرکردهٔ یزدان کجا بماند خام؟خمیرمایه پذیرم، نه از فَطیرانم(۲۸)فَطیر چون کند او فاطِرُالسَّمٰوات(۲۹) استچو اخترانِ سماوات از مُنیرانم(۳۰)(۲۸) فَطیر: نانی که درست پخته نشده باشد.(۲۹) فاطِرُالسَّموات: شکافندهٔ آسمانها(۳۰) مُنیر: نور دهنده، درخشنده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2660, Divan e Shamsتویی فرزندِ جان، کارِ تو عشق استچرا رفتی تو و هر کاره(۳۱) گشتی؟(۳۱) هر کاره: کسی که هر کاری را بر اساس انگیزه‌های من ذهنی‌اش انجام دهد، همه کاره.------------مولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsهر که او عاشق جسم است، ز جان محروم استتلخ آید شِکَر، اندر دهن صفراییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1294سخت گیرد خام‌ها مر شاخ راز آنکه در خامی، نشاید کاخ راچون بپخت وگشت شیرین، لب‌گزانسست گیرد شاخ‌ها را بعد از آنچون از آن اقبال، شیرین شد دهانسرد شد بر آدمی مُلکِ جهانسخت‌گیری و تعصّب خامی استتا جَنینی، کار، خون‌آشامی استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #592, Divan e Shamsاگر چرخِ وجودِ من ازین گردش فرو مانَدبگردانَد مرا آنکَس که گردون را بگردانَدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3991وآنکه در ظلمت برانَد بارَگی(۳۲) برکنَد زآن نور دل، یکبارگی(۳۲) بارَگی: مطلقِ سُتور، اسب------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2367هر که را افعالِ دام و دَد بُوَد بر کریمانَش گُمانِ بَد بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103خلق را طاق و طُرُم(۳۳) عاریّتی‌ستامر را طاق و طُرُم ماهیّتی‌ست‏از پیِ طاق و طُرُم، خواری کَشندبر امیدِ عِزّ در خواری خَوشندبر امیدِ عزِّ ده روزهٔ‏ خُدوک(۳۴)گَردنِ خود کرده‌‏اند از غم، چو دوکچون نمی‌‏آیند اینجا که منم؟کاندرین عِزّ، آفتابِ روشنم‏(۳۳) طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری(۳۴) خُدوک: پریشانی، پراکندگی خاطر از امورِ ناملایم------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٢١٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هرکه نقصِ خویش را دید و شناختاندر اِستِکمالِ(۳۵) خود، دو‌ اسبه تاخت(۳۶)(۳۵) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال‌خواهی(۳۶) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2065دست می‌دادش(۳۷) سخن، او بی‌خبرکه خبر هرزه بُوَد پیشِ نظراین خبرها از نظر خود نایب استبهرِ حاضر نیست، بهرِ غایب استهر که او اندر نظر موصول شداین خبرها پیشِ او معزول(۳۸) شد(۳۷) دست دادن: حاصل شدن، میّسر گشتن(۳۸) معزول: عزل شده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shamsخوش برانیم سویِ بیشهٔ شیرانِ سیاهشیرگیرانه ز شیرانِ سیه نگریزیممولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsآفتابی که ز هر ذرّه طلوعی داریکوه‌ها را جهتِ ذرّه شدن می‌ساییچه لطیفی، و ز آغاز چنان جبّاریچه نهانی و عجب این که در این غوغاییمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢١۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنارِ بامی ای مستِ مُدامپَست بنشین یا فرود آ، وَالسَّلامهر زمانی که شدی تو کامرانآن دَمِ خوش را کنارِ بام دانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994مر لئیمان(۳۹) را بزن، تا سر نهندمر کریمان را بده تا بَر(۴۰) دهندلاجَرَم(۴۱) حق هر دو مسجد آفریددوزخ آنها را و، اینها را مزیدساخت موسی قدس در، بابِ صغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۴۲)زآنکه جبّاران(۴۳) بُدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیاز(۳۹) لئیم: ناکس، فرومایه(۴۰) بَر: میوه(۴۱) لاجَرَم: به ناچار(۴۲) قومِ زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۴۳) جَبّار: ستمگر، ظالم------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218دل نگه دارید ای بی‏‌حاصلاندر حضورِ حضرتِ صاحب‌دلان‏مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفت: خُنُک تو را که تو در غمِ ما شدی دوتو(۴۴)کار تو راست در جهان ای بگزیده کارِ من(۴۴) دوتو: خمیده، دولا------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2214عقلِ جُزو، از کلّ گویا نیستیگر تقاضا بر تقاضا نیستی‌‌چون تقاضا بر تقاضا می‌‌رسدموجِ آن دریا بدینجا می‌‌رسدمولوی، دیوان شمس، غزل ۵۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #537, Divan e Shamsکاری نداریم ای پدر، جز خدمتِ ساقیِّ خودای ساقی افزون ده قدح، تا وارهیم از نیک و بدهر آدمی را در جهان آورد حق در پیشه‌ایدر پیشهٔ بی‌پیشگی کرده‌ست ما را نام‌زدهرروز همچون ذرّه‌ها رقصان به پیشِ آن ضیا(۴۵)هرشب مثالِ اختران طوّافِ(۴۶) یارِ ماه‌خَد(۴۷)(۴۵) ضيا: نور(۴۶) طوّاف: چرخنده، گردنده(۴۷) ماه‌خَد: ماه‌چهره، زیبا‌ رخسار------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطعِ سببعِزِّ درویش و، هلاکِ بولهبمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1723, Divan e Shams هزار ابرِ عنایت بر آسمانِ رضاستاگر ببارم، از آن ابر بر سَرَت بارممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنّت از اِلٰه‌گر همی‌خواهی، ز کَس چیزی مخواهچون نخواهی، من کفیلم مر تو راجَنَّتُ‌الْمَأوىٰ(۴۸) و دیدارِ خداقرآن کریم، سورهٔ طلاق (۶۵)، آیهٔ ۳Quran, At-Taghaabun(#65), Line #3«... وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ... .»«... و هركه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است... .»(۴۸) جَنَّتُ‌الْمَأوىٰ: يکی از بهشت‌های هشت‌گانه------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3094 خانه‌یی را کِش دریچه‌ست آن طرف دارد از سَیْرانِ آن یوسف شرف هین دریچه سویِ یوسف باز کن وز شکافش فُرجه‌یی(۴۹) آغاز کن عشق‌ورزی، آن دریچه کردن است کز جمالِ دوست، سینه روشن است پس هماره رویِ معشوقه نگر این به دستِ توست، بشنو ای پدر (۴۹) فُرجه‌: تماشا------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنیکرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۵۰)شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز می‌دارم.»گفت آدم که ظَلَمْنٰا نَفْسَنٰا او ز فعلِ حق نَبُد غافل چو ماقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيان‌ديدگان خواهيم بود.» در گُنه، او از ادب پنهانْش کرد زآن گُنَه بر خود زدن، او بَر بخَورد(۵۰) دَنی: فرومایه، پست------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1404, Divan e Shamsکارِ مرا چو او کند، کارِ دگر چرا کنم؟چونکه چشیدم از لبش، یادِ شِکَر چرا کنم؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت: مُفتیِّ(۵۱) ضرورت هم توییبی‌ضرورت گر خوری، مُجرِم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْور خوری، باری ضَمانِ(۵۲) آن بده(۵۱) مُفتی: فتوا دهنده(۵۲) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #268حَزْم(۵۳)، سُوء‌الظن(۵۴) گفته‌ست آن رسولهر قَدَم را دام می‌دان ای فَضولرویِ صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامی‌ است، کم ران اُوستاخآن بُزِ کوهی دَوَد که دام کو؟چون بتازد، دامش افتد در گلو(۵۳) حَزْم: دوراندیشی در امری، هوشیاری و آگاهی(۵۴) ظَن: حدس، گمان------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #277آن عصایِ حَزْم و استدلال راچون نداری دید، می‌کُن پیشواور عصایِ حَزْم و استدلال نیستبی‌عصا کَش بر سَرِ هر رَه مایستگام زآن سان نِهْ ،که نابینا نهدتا که پا از چاه و از سگ، وارهدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکَشَد به بی‌جَهاتَت(۵۵)(۵۵) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٣١٨٧Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3187ترک کن این جبر را که بس تهی‌ستتا بدانی سِرِّ سِرِّ جبر چیستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۵۶)(۵۶) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۵۷)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۵۷) فَتیٰ: جوان، جوانمرد------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۵۸)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۵۸) حَدید: آهن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۵۹) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۵۹) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsکار تو داری صنما، قدر تو باری صنماما همه پابستهٔ تو، شیرشکاری صنمامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4607هرکه دیدِ او نباشد دفعِ مرگ دوست نَبْوَد، که نه میوه‌ستش، نه برگکار آن کار است، ای مشتاقِ مست کاندر آن کار، اَر رسد مرگت خوش استشد نشانِ صِدقِ ایمان ای جوانآن‌که آید خوش تو را مرگ اندر آنگر نشد ایمانِ تو ای جان چنیننیست کامل، رو بِجو اِکمالِ دینهر که اندر کارِ تو شد مرگ‌دوستبر دلِ تو، بی‌کراهت دوست، اوستچون کراهت رفت، آن خود مرگ نیستصورتِ مرگ است و نُقلان کردنی‌ست(۶۰)چون کراهت رفت، مُردن نفع شدپس درست آید که مُردن، دفع شد دوست حق است و، کسی کِش گفت اوکه تویی آنِ من و، من آنِ توحدیث«مَنْ كانَ للّٰـهِ كانَ اللّٰـهُ لَه.»«هر که برای خدا باشد، خدا نیز برای اوست.»گوش دار اکنون که عاشق می‌رسدبسته عشق، او را به حَبْلٍ مِنْ مَسَدقرآن کریم، سورهٔ مسد (۱۱۱)، آیات ۴ و ۵Quran, Al-Masad(#111), Line #4-5«وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ، فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ.» «و زنش هيزم‌كش است. و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»چون بدید او چهرۀ صدرِ جهانگوییا پَرّیدَش از تن، مرغِ جانهمچو چوبِ خشک افتاد آن تنشسرد شد از فرقِ جان تا ناخنشهرچه کردند از بُخور و از گُلابنه بجنبید و، نه آمد در خِطابشاه چون دید آن مُزَعْفَر(۶۱) رویِ اوپس فرود آمد ز مَرکَب، سویِ اوگفت: عاشق دوست می‌جویَد به تَفت(۶۲)چونکه معشوق آمد، آن عاشق برفتعاشقِ حقّی و حق آنست کو چون بیاید، نبود از تو تایِ مو(۶۳) صد چو تو فانی‌ست پیشِ آن نظرعاشقی بر نفیِ خود خواجه مگر؟سایه‌ییّ و، عاشقی بر آفتاب شمس آید، سایه لا گردد شتاب(۶۰) نُقلان کردن: نقل کردن، انتقال یافتن(۶۱) مُزَعْفَر: زرد، زعفرانی(۶۲) تَفت: گرمی و حرارت(۶۳) تایِ مو: تارِ مو-------------------------مجموع لغات:(۱) صنم: بت، دلبر، معشوق (۲) صنما: ای معشوق(۳) باری: می‌بارانی، نازل می‌کنی(۴) پابسته: اسیر، محبوس(۵) یاری‌گر: یاری‌کننده، مساعد و موافق(۶) جوعُ البَقَر: بیماریی که شخص هرچه بخورد سیر نشود، کنایه از طلبِ بسیار.(۷) کآری: که آری(۸) نَهار: روز(۹) گلبُن: بوتهٔ گل، درختِ گل(۱۰) ماه‌عِذار: ماه‌سیما، ماهرو(۱۱) فلسَفیک: فلسفی حقیر و ناچیز(۱۲) نگاریدن: نگاشتن، نوشتن، رقم زدن(۱۳) نَفَخْتُ: دمیدم(۱۴) سَقیم:‌ بیمار(۱۵) صُنع: آفرینش(۱۶) صانع: آفریدگار(۱۷) روشن‌دیدگی: روشن‌‌بینی(۱۸) تَفتیق: شکافتن(۱۹) سَداد: راستی و درستی(۲۰) شِقاق: جدایی و دشمنی(۲۱) مُکْثِر:‌ پُرگو(۲۲) شِسته‌:‌ مخفف نشسته است.(۲۳) پیشین: از پیش(۲۴) غَوی: گمراه(۲۵) فَطیر: نانی که درست پخته نشده باشد.(۲۶) مُفَتِّحُ الاَبواب: گشایندهٔ درها، خدای تعالی(۲۷) کَرَّمنا: گرامی داشتیم(۲۸) فَطیر: نانی که درست پخته نشده باشد.(۲۹) فاطِرُالسَّموات: شکافندهٔ آسمانها(۳۰) مُنیر: نور دهنده، درخشنده(۳۱) هر کاره: کسی که هر کاری را بر اساس انگیزه‌های من ذهنی‌اش انجام دهد، همه کاره.(۳۲) بارَگی: مطلقِ سُتور، اسب(۳۳) طاق و طُرُم: جلال و شکوه ظاهری(۳۴) خُدوک: پریشانی، پراکندگی خاطر از امورِ ناملایم(۳۵) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال‌خواهی(۳۶) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۳۷) دست دادن: حاصل شدن، میّسر گشتن(۳۸) معزول: عزل شده(۳۹) لئیم: ناکس، فرومایه(۴۰) بَر: میوه(۴۱) لاجَرَم: به ناچار(۴۲) قومِ زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۴۳) جَبّار: ستمگر، ظالم(۴۴) دوتو: خمیده، دولا(۴۵) ضيا: نور(۴۶) طوّاف: چرخنده، گردنده(۴۷) ماه‌خَد: ماه‌چهره، زیبا‌ رخسار(۴۸) جَنَّتُ‌الْمَأوىٰ: يکی از بهشت‌های هشت‌گانه(۴۹) فُرجه‌: تماشا(۵۰) دَنی: فرومایه، پست(۵۱) مُفتی: فتوا دهنده(۵۲) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن(۵۳) حَزْم: دوراندیشی در امری، هوشیاری و آگاهی(۵۴) ظَن: حدس، گمان(۵۵) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَمِ الهی(۵۶) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۵۷) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۵۸) حَدید: آهن(۵۹) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۶۰) نُقلان کردن: نقل کردن، انتقال یافتن(۶۱) مُزَعْفَر: زرد، زعفرانی(۶۲) تَفت: گرمی و حرارت(۶۳) تایِ مو: تارِ مو----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsکار تو داری صنما قدر تو باری صنماما همه پابسته تو شیرشکاری صنمادلبر بی‌کینه ما شمع دل سینه مادر دو جهان در دو سرا کار تو داری صنماذره به ذره بر تو سجده‌کنان بر در توچاکر و یاری‌گر تو آه چه یاری صنماهر نفسی تشنه‌ترم بسته جوع البقرمگفت که دریا بخوری گفتم کاری صنماهر که ز تو نیست جدا هیچ نمیرد به خداآنگه اگر مرگ بود پیش تو باری صنمانیست مرا کار و دکان هستم بی‌کار جهانزان که ندانم جز تو کارگزاری صنماخواه شب و خواه سحر نیستم از هر دو خبرکیست خبر چیست خبر روزشماری صنماروز مرا دیدن تو شب غم ببریدن تواز تو شبم روز شود همچو نهاری صنماباغ پر از نعمت من گلبن با زینت منهیچ ندید و نبود چون تو بهاری صنماجسم مرا خاک کنی خاک مرا پاک کنیباز مرا نقش کنی ماه‌عذاری صنمافلسفیک کور شود نور ازو دور شودزو ندمد سنبل دین چون که نکاری صنمافلسفی این هستی من عارف تو مستی منخوبی این زشتی آن هم تو نگاری صنمامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsکار تو داری صنما قدر تو باری صنماما همه پابسته تو شیرشکاری صنمادلبر بی‌کینه ما شمع دل سینه مادر دو جهان در دو سرا کار تو داری صنماذره به ذره بر تو سجده‌کنان بر در توچاکر و یاری‌گر تو آه چه یاری صنمامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shamsدم او جان دهدت رو ز نفخت بپذیرکار او کن فیکون‌ است نه موقوف عللمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1626کار من بی‏‌علت است و مستقیمهست تقدیرم نه علت ای سقیمعادت خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش بنشانم به وقتمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساطمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762پس در آ در کارگه یعنی عدمتا ببینی صنع و صانع را به همکارگه چون جای روشن‌دیدگی استپس برون کارگه پوشیدگی استرو به هستی داشت فرعون عنودلاجرم از کارگاهش کور بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهد فرعونی چو بی‌توفیق بودهرچه او می‌دوخت آن تفتیق بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #837چشم‌ها و گوش‌ها را بسته‌اندجز مر آنها را که از خود رسته‌اندجز عنایت که گشاید چشم راجز محبت که نشاند خشم راجهد بی توفیق خود کس را مباددر جهان والله اعلم بالسدادمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکان فراق آرد یقین در عاقبت نطق موسی بد بر اندازه ولیکهم فزون آمد ز گفت یار نیک‏آن فزونی با خضر آمد شقاقگفت رو تو مکثری هذا فراق‏قرآن کریم، سورهٔ كهف (١٨) ، آیهٔ ٧٨Quran, Al-Kahf(#18), Line #78«قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ …»«گفت: اين [زمان‌] جدايى ميان من و توست…»موسیا بسیار گویی دور شوور نه با من گنگ باش و کور شوور نرفتی وز ستیزه شسته‌ییتو به معنی رفته‌یی بگسسته‌ییچون حدث کردی تو ناگه در نمازگویدت سوی طهارت رو بتازور نرفتی خشک جنبان می‏‌شویخود نمازت رفت پیشین ای غویمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کنی من کم کنم تا تو با من روشنی من روشنم مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #839, Divan e Shamsبی آن خمیرمایه گر تو خمیر تن راصد سال گرم داری نانش فطیر باشدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #313, Divan e Shamsجواب مشکل حیوان گیاه آمد و کاهکه تخم شهوت او شد خمیرمایه خوابخر از کجا و دم عشق عیسوی ز کجاکه این گشاد ندادش مفتح الابوابکه عشق خلعت جانست و طوق کرمنابرای ملک وصال و برای رفع حجابقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۰Quran, Al-Israa(#17), Line #70«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا»«و محققاً ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را (بر مرکب) در برّ و بحر سوار کردیم و از غذاهای پاکیزه آنها را روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری بخشیدیم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1746, Divan e Shamsخمیرکرده یزدان کجا بماند خامخمیرمایه پذیرم نه از فطیرانمفطیر چون کند او فاطرالسموات استچو اختران سماوات از منیرانممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2660, Divan e Shamsتویی فرزند جان کار تو عشق استچرا رفتی تو و هر کاره گشتیمولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsهر که او عاشق جسم است ز جان محروم استتلخ آید شکر اندر دهن صفراییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1294سخت گیرد خام‌ها مر شاخ راز آنکه در خامی نشاید کاخ راچون بپخت وگشت شیرین لب‌گزانسست گیرد شاخ‌ها را بعد از آنچون از آن اقبال شیرین شد دهانسرد شد بر آدمی ملک جهانسخت‌گیری و تعصب خامی استتا جنینی کار خون‌آشامی استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #592, Divan e Shamsاگر چرخ وجود من ازین گردش فرو ماندبگرداند مرا آنکس که گردون را بگرداندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3991وآنکه در ظلمت براند بارگی برکند زآن نور دل یکبارگیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2367هر که را افعال دام و دد بود بر کریمانش گمان بد بودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103خلق را طاق و طرم عاریتی‌ستامر را طاق و طرم ماهیتی‌ست‏از پی طاق و طرم خواری کشندبر امید عز در خواری خوشندبر امید عز ده روزه خدوکگردن خود کرده‌‏اند از غم چو دوکچون نمی‌‏آیند اینجا که منمکاندرین عز آفتاب روشنم‏مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٢١٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هرکه نقص خویش را دید و شناختاندر استکمال خود دو‌ اسبه تاختمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2065دست می‌دادش سخن او بی‌خبرکه خبر هرزه بود پیش نظراین خبرها از نظر خود نایب استبهر حاضر نیست بهر غایب استهر که او اندر نظر موصول شداین خبرها پیش او معزول شدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shamsخوش برانیم سوی بیشه شیران سیاهشیرگیرانه ز شیران سیه نگریزیممولوی،‌ دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsآفتابی که ز هر ذره طلوعی داریکوه‌ها را جهت ذره شدن می‌ساییچه لطیفی و ز آغاز چنان جباریچه نهانی و عجب این که در این غوغاییمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٢١۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنار بامی ای مست مدامپست بنشین یا فرود آ والسلامهر زمانی که شدی تو کامرانآن دم خوش را کنار بام دانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994مر لئیمان را بزن تا سر نهندمر کریمان را بده تا بر دهندلاجرم حق هر دو مسجد آفریددوزخ آنها را و اینها را مزیدساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرزآنکه جباران بدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیازمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3218دل نگه دارید ای بی‏‌حاصلاندر حضور حضرت صاحب‌دلان‏مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفت خنک تو را که تو در غم ما شدی دوتوکار تو راست در جهان ای بگزیده کار منمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2214عقل جزو از کل گویا نیستیگر تقاضا بر تقاضا نیستی‌‌چون تقاضا بر تقاضا می‌‌رسدموج آن دریا بدینجا می‌‌رسدمولوی، دیوان شمس، غزل ۵۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #537, Divan e Shamsکاری نداریم ای پدر جز خدمت ساقی خودای ساقی افزون ده قدح تا وارهیم از نیک و بدهر آدمی را در جهان آورد حق در پیشه‌ایدر پیشه بی‌پیشگی کرده‌ست ما را نام‌زدهرروز همچون ذره‌ها رقصان به پیش آن ضیاهرشب مثال اختران طواف یار ماه‌خدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطع سببعز درویش و هلاک بولهبمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1723, Divan e Shams هزار ابر عنایت بر آسمان رضاستاگر ببارم از آن ابر بر سرت بارممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنت از اله‌گر همی‌خواهی ز کس چیزی مخواهچون نخواهی من کفیلم مر تو راجنت‌المأوى و دیدار خداقرآن کریم، سورهٔ طلاق (۶۵)، آیهٔ ۳Quran, At-Taghaabun(#65), Line #3«... وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ... .»«... و هركه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است... .»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3094 خانه‌یی را کش دریچه‌ست آن طرف دارد از سیران آن یوسف شرف هین دریچه سوی یوسف باز کن وز شکافش فرجه‌یی آغاز کن عشق‌ورزی آن دریچه کردن است کز جمال دوست سینه روشن است پس هماره روی معشوقه نگر این به دست توست بشنو ای پدر مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بما اغویتنیکرد فعل خود نهان دیو دنیشیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی او گمراهی خود را به حضرت حق نسبت داد و آن دیو فرومایه کار خود را پنهان داشتقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز می‌دارم.»گفت آدم که ظلمنا نفسنااو ز فعل حق نبد غافل چو ماقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيان‌ديدگان خواهيم بود.» در گنه او از ادب پنهانش کردزآن گنه بر خود زدن او بر بخوردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1404, Divan e Shamsکار مرا چو او کند کار دگر چرا کنمچونکه چشیدم از لبش یاد شکر چرا کنممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530گفت مفتی ضرورت هم توییبی‌ضرورت گر خوری مجرم شویور ضرورت هست هم پرهیز بهور خوری باری ضمان آن بدهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #268حزم سوء‌الظن گفته‌ست آن رسولهر قدم را دام می‌دان ای فضولروی صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامی‌ است کم ران اوستاخآن بز کوهی دود که دام کوچون بتازد دامش افتد در گلومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #277آن عصای حزم و استدلال راچون نداری دید می‌کن پیشواور عصای حزم و استدلال نیستبی‌عصا کش بر سر هر ره مایستگام زآن سان نه که نابینا نهدتا که پا از چاه و از سگ وارهدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بی‌جهاتتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٣١٨٧Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3187ترک کن این جبر را که بس تهی‌ستتا بدانی سر سر جبر چیستمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #42, Divan e Shamsکار تو داری صنما قدر تو باری صنماما همه پابسته تو شیرشکاری صنمامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4607هرکه دید او نباشد دفع مرگ دوست نبود که نه میوه‌ستش نه برگکار آن کار است ای مشتاق مست کاندر آن کار ار رسد مرگت خوش استشد نشان صدق ایمان ای جوانآن‌که آید خوش تو را مرگ اندر آنگر نشد ایمان تو ای جان چنیننیست کامل رو بجو اکمال دینهر که اندر کار تو شد مرگ‌دوستبر دل تو بی‌کراهت دوست اوستچون کراهت رفت آن خود مرگ نیستصورت مرگ است و نقلان کردنی‌ستچون کراهت رفت مردن نفع شدپس درست آید که مردن دفع شد دوست حق است و کسی کش گفت اوکه تویی آن من و من آن توحدیث«مَنْ كانَ للّٰـهِ كانَ اللّٰـهُ لَه.»«هر که برای خدا باشد، خدا نیز برای اوست.»گوش دار اکنون که عاشق می‌رسدبسته عشق او را به حبل من مسدقرآن کریم، سورهٔ مسد (۱۱۱)، آیات ۴ و ۵Quran, Al-Masad(#111), Line #4-5«وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ، فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ.» «و زنش هيزم‌كش است. و بر گردن ريسمانى از ليف خرما دارد.»چون بدید او چهر صدر جهانگوییا پریدش از تن مرغ جانهمچو چوب خشک افتاد آن تنشسرد شد از فرق جان تا ناخنشهرچه کردند از بخور و از گلابنه بجنبید و نه آمد در خطابشاه چون دید آن مزعفر روی اوپس فرود آمد ز مرکب سوی اوگفت عاشق دوست می‌جوید به تفتچونکه معشوق آمد آن عاشق برفتعاشق حقی و حق آنست کو چون بیاید نبود از تو تای مو صد چو تو فانی‌ست پیش آن نظرعاشقی بر نفی خود خواجه مگرسایه‌یی و عاشقی بر آفتاب شمس آید سایه لا گردد شتاب
  continue reading

1180 قسمت

همه قسمت ها

×
 
Loading …

به Player FM خوش آمدید!

Player FM در سراسر وب را برای یافتن پادکست های با کیفیت اسکن می کند تا همین الان لذت ببرید. این بهترین برنامه ی پادکست است که در اندروید، آیفون و وب کار می کند. ثبت نام کنید تا اشتراک های شما در بین دستگاه های مختلف همگام سازی شود.

 

راهنمای مرجع سریع