Artwork

محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
Player FM - برنامه پادکست
با برنامه Player FM !

Ganje Hozour audio Program #928

 
اشتراک گذاری
 

Fetch error

Hmmm there seems to be a problem fetching this series right now. Last successful fetch was on April 26, 2024 10:02 (15h ago)

What now? This series will be checked again in the next hour. If you believe it should be working, please verify the publisher's feed link below is valid and includes actual episode links. You can contact support to request the feed be immediately fetched.

Manage episode 337438006 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۲۸ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۹ اوت ۲۰۲۲ - ۱۹ مردادبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۲۸ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۲۸ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۸ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۸ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsسنگ مزن بر طرفِ کارگهِ شیشه‌گریزخم مزن بر جگرِ خستهٔ خسته‌جگریبر دلِ من زن همه را، زانکه دریغ است و غبین(۱)زخمِ تو و سنگِ تو بر سینه و جانِ دگریباز رهان جمله اسیرانِ جفا را جُزِ منتا به جفا هم نکنی در جُزِ بنده نظریهم به وفا با تو خوشم، هم به جفا با تو خوشمنی به وفا، نی به جفا، بی‌تو مبادم سفریچونکه خیالت نَبُوَد آمده در چشمِ کسیچشمِ بزِ کُشته(۲) بُوَد تیره و خیره‌نگری(۳)پیش ز زندانِ جهان با تو بُدم من همگیکاش برین دامگهم هیچ نبودی گذریچند بگفتم که: خوشم، هیچ سفر می‌نروماین سفرِ صعب نگر ره ز عُلی تا به ثَری(۴)لطفِ تو بفْریفت مرا، گفت: برو هیچ مَرَمبدرقه باشد کرمم، بر تو نباشد خطریچون به غریبی بروی، فُرجه کنی(۵)، پخته شویباز بیایی به وطن باخبری، پرهنریگفتم: ای جانِ خبر، بی‌تو خبر را چه کنم؟بهرِ خبر خود که رود از تو؟ مگر بی‌خبریچون ز کفت باده کشم، بی‌خبر و مست و خوشمبی‌خطر و خوفِ کسی، بی‌شر و شورِ بشریگفت به گوشم سخنان، چون سخنِ راه‌زنانبُرد مرا شاه ز سر(۶)، کرد مرا خیره‌سریقصّه دراز است بلی، آه ز مکر و دغلیگر ننماید کرمش این شبِ ما را سحری(۱) غبین: زیان دیده، مغبون(۲) کُشته: مرده، ذبح شده(۳) خیره نگر: کسی که به نقطه‌یی نظر دوزد و به جای دیگر ننگرد، حیران(۴) ز عُلی تا به ثَری: از افلاک تا خاک(۵) فُرجه کردن: تفرّج کردن، رهایی از غم و اندوه با گردش (۶) از سر بُردن: بیهوش کردن، فریب دادن-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsسنگ مزن بر طرفِ کارگهِ شیشه‌گریزخم مزن بر جگرِ خستهٔ خسته‌جگریبر دلِ من زن همه را، زانکه دریغ است و غبینزخمِ تو و سنگِ تو بر سینه و جانِ دگریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsقصّه دراز است بلی، آه ز مکر و دغلیگر ننماید کرمش این شبِ ما را سحریخاصیت‌های کارگاهِ شیشه‌گری(مکر و دغل‌های من ذهنی) - تنبلی و کاهلی منِ ذهنی- کشش و جاذبه همانیدگی‌ها- عدمِ فضاگشایی درست- عمل کردن با ذهن- پایین بودنِ سطحِ هشیاری- بالا بودنِ دردها- عدمِ آگاهی- عدمِ دسترسی به دانشِ معنویِ درست- پندارِ کمال- می‌دانمِ منِ ذهنی- ادعا کردن- باور کردنِ تصویرهای ذهنی خود- منِ ذهنی چیزِ تقلبی را به جایِ اصل به انسانها فروخته است.- حفظ باورهای سیاسی و مذهبی و ...- تقلید از جمع- حفظِ قرین منِ ذهنی- داشتنِ انتظار و توقع از دیگران- گذاشتن تمرکز بر دیگران- رفتن حواسِّ ما به یک انسان دیگر- کش دادن کار، با تصور اینکه حالا خیلی وقت و زمان داریم (کلاغ عمرخواه).- ذهن داستانِ زندگی را به ما نشان می‌دهد.‌ فکر می‌کنیم باید در آینده کامل شویم.- خواستنِ هر چه بیشتر- رفتن مکرر به گذشته و آینده- نگه داشتنِ دانش منِ ذهنی و شرطی‌شدگی‌ها- ترس- حسرت به گذشته- حسادت- خشم- حسِّ کمیابی- حسِّ بی‌ارزشی- ملامتِ خود و دیگران- عدم صبر- ناامیدی- نداشتنِ حزم- نداشتنِ پرهیز- ناظر خود نبودن- گوش ندادن به ندای درون- هدر دادنِ وقت- نگذاشتنِ تمرکز بر روی امرِ مهم زنده شدن- تلف کردن انرژی با امور کارافزا- عدمِ اعتماد به زندگی- حفظ و نگهداری آمال و آرزوهای دور و دراز- حفظِ همانیدگی‌ها- اندازه‌گیری خود با خط‌کش ذهنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #630گر ز جبرش آگهی، زاریت کو؟بینشِ زنجیرِ جبّاریت کو؟بسته در زنجیر، چون شادی کند؟کِی اسیرِ حبس، آزادی کند؟ور تو می‌بینی که پایت بسته‌اندبر تو سرهنگانِ(۷) شَه بنشسته‌اندپس تو سرهنگی(۸) مکن با عاجزانزآنکه نَبْوَد طبع و خویِ عاجز، آنچون تو جبرِ او نمی‌بینی، مگوور همی بینی، نشانِ دید کو؟در هر آن کاری که میل استَت بدآنقدرتِ خود را همی بینی عِیاندر هر آن کاری که میلت نیست و خواستاندر آن جبری شدی، کین از خداستانبیا در کارِ دنیا جبری‌اندکافران در کارِ عُقْبیٰ جبری‌اندانبیا را کار عُقْبیٰ اختیارجاهلان را کارِ دنیا اختیارزآنکه هر مرغی به سویِ جنسِ خویشمی‌پَرَد او در پس و جان، پیش پیشکافران چون جنسِ سِجّین آمدندسِجْنِ(۹) دنیا را خوش‌آیین آمدند(۱۰)انبیا چون جنسِ علّیّین بُدندسوی علّیّینِ جان و دل شدندقرآن کریم، سوره مُطَفِّفین (۸۳)، آیات ۷ و ۱۸Quran, Al-Mutaffifin(#83), Line #7 and #18«كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ.»«آگاه باشيد كه اعمالِ بدكاران مكتوب در سِجّين است.»«كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ.»«حقّا، كه اعمال نيكان در عِلّيّين مكتوب است.»(۷) سرهنگ: پیشرو لشکر، پهلوان، مأمورِ اجرای حکمِ کیفر(۸) سرهنگی: حالت و عملِ سرهنگان، کنایه از بکار گرفتنِ‌ زور و ضرب و امر و نهی(۹) سِجْن: زندان(۱۰) خوش‌آیین آمدن: چیزی را با روی خوش و رضایتِ کامل پذیرفتن-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۱۱)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۱۲)دور کن آلت، بینداز اختیار(۱۱) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.(۱۲) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیرِ خدا را خواستنظنِّ افزونی‌ست و کُلّی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3581ور ز دستت دیو، خاتَم(۱۳) را ببُردپادشاهی فوت شد، بختت بِمُردبعد از آن یا حَسْرَتا شد یا عِبادبر شما محتوم، تا یَوْمُ‌التَّناد(۱۴)«ای بندگانِ هویٰ، پس از آنکه حکومت و پادشاهیِ معنویِ شما از میان رفت، آنگاه تا روزِ قیامت باید وا حسرتا بگویید.»قرآن کریم، سوره زمر (۳۹)، آیه ۵۶Quran, Az-Zumar(#39), Line #56«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ.»«تا كسى نگويد: اى حسرتا بر من كه در كارِ خدا كوتاهى كردم، و از مسخره‌كنندگان بودم.»قرآن کریم، سوره غافر (۴۰)، آیه ۳۲Quran, Al-Ghaafir(#40), Line #32«وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ.»«اى قوم من، از آن روز كه يكديگر را به فرياد بخوانيد بر شما بيمناكم.»ور تو ريوِ(۱۵) خويشتن را مُنْكِرىاز ترازو و آینه، کی جان بَری؟(۱۳) خاتَم: انگشتر؛ نگینِ انگشتر را نیز گویند.(۱۴) یَوْمُ‌التَّناد: یکی از اسامیِ روزِ رستاخیز(۱۵) ریو: مکر و حیله، نیرنگ-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنّت از الهگر همی‌خواهی، ز کَس چیزی مخواهچون نخواهی، من کفیلم مر تو راجَنَّتُ الَمْأوىٰ(۱۶) و دیدارِ خدا(۱۶) جَنَّتُ الَمْأوىٰ: يکی از بهشت‌های هشتگانه-----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #138در دُعا می‌خواستی جانم ازوکِش بیابَم، مار بِستانَم ازوشُکرِ حق را کان دُعا مَردود شدمن زیان پِنداشتم، آن سود شدبَس دُعاها کان زیان است و هَلاکوَز کَرَم می‌نَشنَود یَزدانِ پاکمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #688بازگَرد از هست، سویِ نیستیطالبِ رَبّی و ربّانیستی(۱۷)جایِ دَخل(۱۸) است این عَدَم(۱۹) از وی مَرَم(۲۰)جایِ خرج است این وجودِ بیش و کمکارگاهِ صُنعِ(۲۱) حق، چون نیستی استپس بُرونِ کارگه بی قیمتی است(۱۷) ربّانی: خداپرست، عارف(۱۸) دَخل: درآمد، سود(۱۹) عَدَم: نیستی، نابودی(۲۰) مَرَم: مگریز(۲۱) صُنع: آفرینش، آفریدن-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویشبا‌خبر گشتند از مولایِ خویشبی‌مرادی شد قَلاووزِ(۲۲) بهشتحُفَّتِ‌الْجَنَّة شنو ای خوش‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۲۲) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطعِ سببعِزِّ(۲۳) درویش و، هلاکِ بولهب(۲۳) عِزّ: عزیز شدن، ارجمند شدن، ارجمندی-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313چشم‌‌بندِ خلق، جز اسباب نیست هر که لرزد بر سبب، ز اصحاب نیستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2525همچنین ز آغازِ قرآن تا تمامرَفضِ(۲۴) اسباب است و علت، والسَّلامکشفِ این نه از عقلِ کارافزا(۲۵) بودبندگی کن تا تو را پیدا شود(۲۴) رَفض: دور انداختن، طرد کردن، ترک کردن(۲۵) کارافزا: مجازاً مشغله‌آور، گرفتار کننده، دست و پاگیر-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طَرَب سازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۱۴۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1460چون غبارِ نقش دیدی، باد بینکف چو دیدی، قُلْزُمِ ایجاد بین هین ببین کز تو نظر آید به کارباقیت شَحمیّ(۲۶) و لَحمی(۲۷) پود و تار شَحمِ تو در شمع‌ها نفزود تابلَحمِ تو مَخمور را نامد کبابدر گداز این جمله تن را در بَصَردر نظر رو، در نظر رو، در نظر یک نظر دو گز همی‌بیند ز راهیک نظر دو کون دید و روی شاه در میانِ این دو فرقی بی‌شمارسُرمه جو، وَاللهُ اَعلَم بِالسِّرار میان این دو چشم، تفاوت بسیار است. جویای سُرمه باش. یعنی خواهان معرفت و هدایت الهی باش. و خداوند به اسرار نهان داناتر است. چون شنیدی شرحِ بحرِ نیستیکوش دایم، تا بر این بحر ایستیچونکه اصلِ کارگاه آن نیستی‌ستکه خلا و بی‌نشان‌ است و تهی‌ستجمله استادان پیِ اظهارِ کارنیستی جویند و جایِ اِنکسار(۲۸)لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۲۹)کارگاهش نیستیّ و لا بُوَدهر کجا این نیستی افزون‌ترستکارِ حق و کارگاهش آن سَر استنیستی چون هست بالایین‌طَبَقبر همه بُردند درویشان سَبَق(۲۶) شَحْم: پیه(۲۷) لَحْم: گوشت(۲۸) اِنکسار: شکسته‌شدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۲۹) صَمَد: بی‌نیاز-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1665, Divan e Shamsعاشقی بر من، پریشانت کنمکم عمارت کُن که ویرانت کنممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1953درمیانِ بحر اگر بنشسته‌امطَمْع در آبِ سبو هم بسته‌امعطار، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۱۳Poem(Qazal)# 413, Divan e Attarعمر رفت و تو منی داری هنوزراه بر ناایمنی داری هنوززخم کآید بر منی آید همهتا تو می‌رنجی منی داری هنوزحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۹۳Poem(Qazal)# 393, Divan e Hafezمنم که شهرهٔ شهرم به عشق ورزیدنمنم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدنوفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیمکه در طریقتِ ما کافریست رنجیدنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1305تیر را مَشْکَن که آن تیرِ شَهی استنیست پَرتاوی، ز شَصْتِ آگهی استما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ گُفت حقکارِ حق بر کارها دارد سَبَقخشمِ خود بشکن، تو مشکن تیر راچشمِ خشمت خون شمارد شیر راقرآن کریم، سوره انفال (۸)، آیه ۱۷Quran, Al-Anfaal(#8), Line #17«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ.»«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3697 هرچه از وی شاد گردی در جهاناز فراقِ او بیندیش آن زمانزآنچه گشتی شاد، بس کس شاد شدآخر از وی جَست و همچون باد شداز تو هم بجهد، تو دل بر وی مَنهپیش از آن کو بجهد، از وی تو بِجِهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #230حَزم آن باشد که چون دعوت کنندتو نگویی: مست و خواهانِ من‌اندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsباز رهان جمله اسیرانِ جفا را جُزِ منتا به جفا هم نکنی در جُزِ بنده نظریمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1860شاد آن صوفی که رزقش کم شودآن شَبَه‌ش(۳۰) دُر گردد و او یَم(۳۱) شودزآن جِرایِ(۳۲) خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اِجْری‌گاه(۳۳) شدزآن جِرایِ روح چون نُقصان(۳۴) شودجانَش از نُقصانِ آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سَمَنْ‌زارِ(۳۵) رضا آشفته است(۳۰) شَبَه: شَبَه یا شَبَق، نوعی سنگ سیاه و برّاق(۳۱) یَم: دریا(۳۲) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری(۳۳) اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاه الهی(۳۴) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۳۵) سَمَن‌زار: باغِ یاسمن و جای انبوه از درختِ یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1521این جفایِ خلق با تو در جهانگر بدانی، گنجِ زر آمد نهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shamsقضا که تیرِ حوادث به تو همی‌انداختتو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَری‏مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3152بل جفا را، هم جفا جَفَّ الْقَلَموآن وفا را هم وفا جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مُشتریچون سپردی تن به خدمت، جان بَریور ریاضت آیدت بی‌اختیارسر بنه، شکرانه دِه، ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت، شکر کنتو نکردی، او کشیدت زامر ِکُنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsهم به وفا با تو خوشم، هم به جفا با تو خوشمنی به وفا، نی به جفا، بی‌تو مبادم سفریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1570عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِدبوالعَجَب، من عاشقِ این هر دو ضدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1360عاشقِ صُنعِ(۳۶) تواَم در شُکر و صبر(۳۷)عاشقِ مصنوع کِی باشم چو گبر؟عاشقِ صُنعِ خدا با فَر(۳۸) بودعاشقِ مصنوعِ او کافر بود(۳۶) صُنع: آفریدگاری(۳۷) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلا(۳۸) فَرّ: جلال و شکوه-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsچونکه خیالت نَبُوَد آمده در چشمِ کسیچشمِ بزِ کُشته بُوَد تیره و خیره‌نگریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2180تو نظر داری، ولیک اِمعانْش(۳۹) نیستچشمهٔ افسرده است و کرده‌ ایستزین همی گوید نگارندهٔ فِکَرکه بکن ای بنده اِمعانِ نظرآن نمی‌خواهد که آهن کوب سردلیک ای پولاد بر داود گردقرآن کریم، سوره مُلک (۶۷)، آیه ۳ و ۴Quran, Al-Mulk(#67), Line #3-4«الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ۖ مَا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَٰنِ مِنْ تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِنْ فُطُورٍ.»«آن كه هفت آسمان طبقه طبقه را بيافريد. در آفرينش خداى رحمان هيچ خلل و بى‌نظمى نمى‌بينى. پس بار ديگر نظركن، آيا در آسمان شكافى مى‌بينى؟»«ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ.»«بار ديگر نيز چشم باز كن و بنگر. نگاه تو خسته و درمانده به نزد تو باز خواهد گشت.»(۳۹) اِمعان: دیدِ نظر-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2455, Divan e Shamsخیره مَیا، خیره مَرو، جانبِ بازارِ جهانزانکه دَرین بِیْع و شَریٰ(۴۰)، این ندهی، آن نَبَری(۴۰) بِیْع و شَریٰ: خرید و فروش، معامله-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsپیش ز زندانِ جهان با تو بُدم من همگیکاش برین دامگهم هیچ نبودی گذریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1541مرغ کو اندر قفس زندانی استمی‌نجوید رَستن از نادانی استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #982این جهان زندان و ما زندانیانحُفره‌ کن زندان و خود را وارهانحدیث«اَلدُّنیا سِجْنُ الْمؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکافِرِ.»«دنيا، زندان مومن و بهشت كافر است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsچند بگفتم که: خوشم، هیچ سفر می‌نروماین سفرِ صعب نگر ره ز عُلی تا به ثَریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #923طفل تا گیرا(۴۱) و تا پویا(۴۲) نبودمرکبش جز گردن بابا نبودچون فضولی گشت و دست و پا نموددر عَنا(۴۳) افتاد و در کور و کبود(۴۴)جانهای خلق پیش از دست و پامی‌پریدند از وفا اندر صفاچون به امر اِهْبِطُوا(۴۵) بندی شدندحبس خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۳۸Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.» «گفتيم: «همه از بهشت فرود آیید؛ پس اگر هدایتی از من به سوی شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بیمی دارند و نه اندوهی.»»ما عِیال(۴۶) حضرتیم و شیرخواهگفت: اَلْخَلقُ عِیالٌ لِلْاِلهآنکه او از آسمان باران دهدهم تواند کو ز رحمت نان دهد(۴۱) گیرا: گیرنده، قوی(۴۲) پویا: راه‌رونده، پوینده(۴۳) عَنا: مخفّفِ عَناء، رنج، سختی(۴۴) کور و کبود: دیدِ من ذهنی و آسیب های ناشی از آن(۴۵) اِهْبِطُوا: فرود آیید، هُبوط کنید(۴۶) عِیال: خانوار-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsلطفِ تو بفْریفت مرا، گفت: برو هیچ مَرَمبدرقه باشد کرمم، بر تو نباشد خطریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعلِ توست این غُصّه‌هایِ دَم‌به‌دَماین بُوَد معنیِّ قَدْ جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مُرده‌تنجانِ من باشد که رُو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستدر دَمَم، قصّاب‌ْوار این دوست راتا هِلَد آن مغزِ نغزش، پوست رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارِغ(۴۷) و ایمن(۴۸) که منآن کنم با تو که باران، با چمنمن غمِ تو می‌خورم تو غم مَخَوربر تو من مشفق‌ترم از صد پدر(۴۷) فارِغ: راحت و آسوده(۴۸) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsچون به غریبی بروی، فُرجه کنی، پخته شویباز بیایی به وطن باخبری، پرهنریسعدی، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۵۹۷Poem(Qazal)# 597, Divan e Ashaar, Sa’diبسیار سفر باید، تا پخته شود خامیصوفی نشود صافی، تا درنکَشد جامیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4178آن مَعیَّت کی رود در گوش منتا نگردم گِردِ دَوْرانِ زَمَن(۴۹)کی کنم من از مَعیَّت فهم راز؟جز که از بَعدِ سفرهای دراز(۴۹) زَمَن: زمان، روزگار-----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230همچنین حُبُّ الْوَطَن باشد درستتو وطن بشناس، ای خواجه نخستحدیث«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطن‌دوستی از ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2211از دَمِ حُبُّ الْوَطَن بگذر ‌مَایستکه وطن آن سوست، جان این سوی نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4384اندرین فَسخِ عَزایِم، وین هِمَمدر تماشا بود در رَه هر قدمخانه آمد، گنج را او باز یافتکارش از لطفِ خدایی ساز یافتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 322, Divan e Shamsاز حدِ خاک تا بشر چند هزار منزِلَستشهر به شهر بُردمت، بر سَرِ ره نَمانَمَت(۵۰)(۵۰) نَمانَمَت: نگذارم تو را-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsگفتم: ای جانِ خبر، بی‌تو خبر را چه کنم؟بهرِ خبر خود که رود از تو؟ مگر بی‌خبریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393خُفته از احوالِ دنیا روز و شبچون قلم در پنجهٔ تقلیبِ(۵۱) ربآنکه او پنجه نبیند در رَقَم فعل، پندارد به جنبش از قَلَم(۵۱) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsگفت به گوشم سخنان، چون سخنِ راه‌زنانبُرد مرا شاه ز سر، کرد مرا خیره‌سریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsگر سران را بی‌سری، درواستیسرنگونان را سری درواستیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2673باز آن هاروت و ماروت از بلندجنسِ تن بودند زآن زیر آمدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsقصّه دراز است بلی، آه ز مکر و دغلیگر ننماید کرمش این شبِ ما را سحریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1209سجده آمد کندنِ خشتِ لَزِب(۵۲)موجبِ قربی که وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْکندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن است و سجود، موجب قرب بنده به حق می شود.قرآن کریم، سوره علق (۹۶)، آیهٔ ۱۹Quran, Al-Alaq(#96), Line #19«كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ.»«نه، هرگز از او پيروى مكن و سجده كن و به خدا نزديک شو.»(۵۲) لَزِب: چسبنده-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2551چه درافتادیم در دنبالِ خر؟از گلستان گوی و از گُل هایِ تَر مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3785این سخن پایان ندارد ای جوادختم کن، واللهُ اَعْلَم بِالرَّشادای بخشندهٔ جوانمرد این سخنان پایان ندارد. پس این حرف‌ها را تمام کن که خداوند به رشد و هدایتِ مردمان، داناتر است.------------------------مجموع لغات:(۱) غبین: زیان دیده، مغبون(۲) کُشته: مرده، ذبح شده(۳) خیره نگر: کسی که به نقطه‌یی نظر دوزد و به جای دیگر ننگرد، حیران(۴) ز عُلی تا به ثَری: از افلاک تا خاک(۵) فُرجه کردن: تفرّج کردن، رهایی از غم و اندوه با گردش (۶) از سر بُردن: بیهوش کردن، فریب دادن(۷) سرهنگ: پیشرو لشکر، پهلوان، مأمورِ اجرای حکمِ کیفر(۸) سرهنگی: حالت و عملِ سرهنگان، کنایه از بکار گرفتنِ‌ زور و ضرب و امر و نهی(۹) سِجْن: زندان(۱۰) خوش‌آیین آمدن: چیزی را با روی خوش و رضایتِ کامل پذیرفتن(۱۱) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.(۱۲) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه(۱۳) خاتَم: انگشتر؛ نگینِ انگشتر را نیز گویند.(۱۴) یَوْمُ‌التَّناد: یکی از اسامیِ روزِ رستاخیز(۱۵) ریو: مکر و حیله، نیرنگ(۱۶) جَنَّتُ الَمْأوىٰ: يکی از بهشت‌های هشتگانه(۱۷) ربّانی: خداپرست، عارف(۱۸) دَخل: درآمد، سود(۱۹) عَدَم: نیستی، نابودی(۲۰) مَرَم: مگریز(۲۱) صُنع: آفرینش، آفریدن(۲۲) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر(۲۳) عِزّ: عزیز شدن، ارجمند شدن، ارجمندی(۲۴) رَفض: دور انداختن، طرد کردن، ترک کردن(۲۵) کارافزا: مجازاً مشغله‌آور، گرفتار کننده، دست و پاگیر(۲۶) شَحْم: پیه(۲۷) لَحْم: گوشت(۲۸) اِنکسار: شکسته‌شدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۲۹) صَمَد: بی‌نیاز(۳۰) شَبَه: شَبَه یا شَبَق، نوعی سنگ سیاه و برّاق(۳۱) یَم: دریا(۳۲) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری(۳۳) اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاه الهی(۳۴) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۳۵) سَمَن‌زار: باغِ یاسمن و جای انبوه از درختِ یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.(۳۶) صُنع: آفریدگاری(۳۷) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلا(۳۸) فَرّ: جلال و شکوه(۳۹) اِمعان: دیدِ نظر(۴۰) بِیْع و شَریٰ: خرید و فروش، معامله(۴۱) گیرا: گیرنده، قوی(۴۲) پویا: راه‌رونده، پوینده(۴۳) عَنا: مخفّفِ عَناء، رنج، سختی(۴۴) کور و کبود: دیدِ من ذهنی و آسیب های ناشی از آن(۴۵) اِهْبِطُوا: فرود آیید، هُبوط کنید(۴۶) عِیال: خانوار(۴۷) فارِغ: راحت و آسوده(۴۸) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم(۴۹) زَمَن: زمان، روزگار(۵۰) نَمانَمَت: نگذارم تو را(۵۱) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن(۵۲) لَزِب: چسبنده----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsسنگ مزن بر طرف کارگه شیشه‌گریزخم مزن بر جگر خسته خسته‌جگریبر دل من زن همه را زانکه دریغ است و غبینزخم تو و سنگ تو بر سینه و جان دگریباز رهان جمله اسیران جفا را جز منتا به جفا هم نکنی در جز بنده نظریهم به وفا با تو خوشم هم به جفا با تو خوشمنی به وفا نی به جفا بی‌تو مبادم سفریچونکه خیالت نبود آمده در چشم کسیچشم بز کشته بود تیره و خیره‌نگریپیش ز زندان جهان با تو بدم من همگیکاش برین دامگهم هیچ نبودی گذریچند بگفتم که خوشم، هیچ سفر می‌نروماین سفر صعب نگر ره ز علی تا به ثریلطف تو بفریفت مرا گفت برو هیچ مرمبدرقه باشد کرمم بر تو نباشد خطریچون به غریبی بروی فرجه کنی پخته شویباز بیایی به وطن باخبری پرهنریگفتم ای جان خبر بی‌تو خبر را چه کنمبهر خبر خود که رود از تو مگر بی‌خبریچون ز کفت باده کشم بی‌خبر و مست و خوشمبی‌خطر و خوف کسی بی‌شر و شور بشریگفت به گوشم سخنان چون سخن راه‌زنانبرد مرا شاه ز سر کرد مرا خیره‌سریقصه دراز است بلی آه ز مکر و دغلیگر ننماید کرمش این شب ما را سحریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsسنگ مزن بر طرف کارگه شیشه‌گریزخم مزن بر جگر خسته خسته‌جگریبر دل من زن همه را زانکه دریغ است و غبینزخم تو و سنگ تو بر سینه و جان دگریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsقصه دراز است بلی آه ز مکر و دغلیگر ننماید کرمش این شب ما را سحریخاصیت‌های کارگاهِ شیشه‌گری(مکر و دغل‌های من ذهنی) تنبلی و کاهلی من ذهنیکشش و جاذبه همانیدگی‌هاعدم فضاگشایی درستعمل کردن با ذهنپایین بودن سطح هشیاریبالا بودن دردهاعدم آگاهیعدم دسترسی به دانش معنوی درستپندار کمالمی‌دانم من ذهنیادعا کردنباور کردن تصویرهای ذهنی خودمن ذهنی چیز تقلبی را به جای اصل به انسانها فروخته استحفظ باورهای سیاسی و مذهبی و تقلید از جمعحفظ قرین من ذهنیداشتن انتظار و توقع از دیگرانگذاشتن تمرکز بر دیگرانرفتن حواس ما به یک انسان دیگرکش دادن کار با تصور اینکه حالا خیلی وقت و زمان داریم کلاغ عمرخواهذهن داستان زندگی را به ما نشان می‌دهد. فکر می‌کنیم باید در آینده کامل شویمخواستن هر چه بیشتررفتن مکرر به گذشته و آیندهنگه داشتن دانش من ذهنی و شرطی‌شدگی‌هاترسحسرت به گذشتهحسادتخشمحس کمیابیحس بی‌ارزشیملامت خود و دیگرانعدم صبرناامیدینداشتن حزمنداشتن پرهیزناظر خود نبودنگوش ندادن به ندای درونهدر دادن وقتنگذاشتن تمرکز بر روی امر مهم زنده شدنتلف کردن انرژی با امور کارافزاعدم اعتماد به زندگیحفظ و نگهداری آمال و آرزوهای دور و درازحفظ همانیدگی‌هااندازه‌گیری خود با خط‌کش ذهنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #630گر ز جبرش آگهی، زاریت کوبینش زنجیر جباریت کوبسته در زنجیر چون شادی کندکی اسیر حبس آزادی کندور تو می‌بینی که پایت بسته‌اندبر تو سرهنگان شه بنشسته‌اندپس تو سرهنگی مکن با عاجزانزآنکه نبود طبع و خوی عاجز آنچون تو جبر او نمی‌بینی مگوور همی بینی نشان دید کودر هر آن کاری که میل استت بدآنقدرت خود را همی بینی عیاندر هر آن کاری که میلت نیست و خواستاندر آن جبری شدی کین از خداستانبیا در کار دنیا جبری‌اندکافران در کار عقبی جبری‌اندانبیا را کار عقبی اختیارجاهلان را کار دنیا اختیارزآنکه هر مرغی به سوی جنس خویشمی‌پرد او در پس و جان پیش پیشکافران چون جنس سجین آمدندسجن دنیا را خوش‌آیین آمدندانبیا چون جنس علیین بدندسوی علیین جان و دل شدندقرآن کریم، سوره مُطَفِّفین (۸۳)، آیات ۷ و ۱۸Quran, Al-Mutaffifin(#83), Line #7 and #18«كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ.»«آگاه باشيد كه اعمالِ بدكاران مكتوب در سِجّين است.»«كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ.»«حقّا، كه اعمال نيكان در عِلّيّين مكتوب است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونی‌ست و کلی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3581ور ز دستت دیو خاتم را ببردپادشاهی فوت شد بختت بمردبعد از آن یا حسرتا شد یا عبادبر شما محتوم تا یو‌التنادای بندگان هوی پس از آنکه حکومت و پادشاهی معنوی شما از میان رفت آنگاه تا روز قیامت باید وا حسرتا بگوییدقرآن کریم، سوره زمر (۳۹)، آیه ۵۶Quran, Az-Zumar(#39), Line #56«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ.»«تا كسى نگويد: اى حسرتا بر من كه در كارِ خدا كوتاهى كردم، و از مسخره‌كنندگان بودم.»قرآن کریم، سوره غافر (۴۰)، آیه ۳۲Quran, Al-Ghaafir(#40), Line #32«وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ.»«اى قوم من، از آن روز كه يكديگر را به فرياد بخوانيد بر شما بيمناكم.»ور تو ريو خويشتن را منكرىاز ترازو و آینه کی جان بریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنت از الهگر همی‌خواهی ز کس چیزی مخواهچون نخواهی من کفیلم مر تو راجنت الماوى و دیدار خدامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #138در دعا می‌خواستی جانم ازوکش بیابم مار بستانم ازوشکر حق را کان دعا مردود شدمن زیان پنداشتم آن سود شدبس دعاها کان زیان است و هلاکوز کرم می‌نشنود یزدان پاکمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #688بازگرد از هست سوی نیستیطالب ربی و ربانیستیجای دخل است این عدم از وی مرمجای خرج است این وجود بیش و کمکارگاه صنع حق چون نیستی استپس برون کارگه بی قیمتی استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌های خویشبا‌خبر گشتند از مولای خویشبی‌مرادی شد قلاووز بهشتحفت‌الجنه شنو ای خوش‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطع سببعز درویش و هلاک بولهبمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313چشم‌‌بند خلق جز اسباب نیست هر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2525همچنین ز آغاز قرآن تا تمامرفض اسباب است و علت والسلامکشف این نه از عقل کارافزا بودبندگی کن تا تو را پیدا شودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طرب سازییباطن او جد جد ظاهر او بازییجمله عشاق را یار بدین علم کشتتا نکند هان و هان جهل تو طنازییمولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۱۴۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1460چون غبار نقش دیدی باد بینکف چو دیدی قلزم ایجاد بین هین ببین کز تو نظر آید به کارباقیت شحمی و لحمی پود و تار شحم تو در شمع‌ها نفزود تابلحم تو مخمور را نامد کبابدر گداز این جمله تن را در بصردر نظر رو در نظر رو در نظر یک نظر دو گز همی‌بیند ز راهیک نظر دو کون دید و روی شاه در میان این دو فرقی بی‌شمارسرمه جو والله اعلم بالسرار میان این دو چشم تفاوت بسیار است جویای سرمه باش یعنی خواهان معرفت و هدایت الهی باش و خداوند به اسرار نهان داناتر استچون شنیدی شرح بحر نیستیکوش دایم تا بر این بحر ایستیچونکه اصل کارگاه آن نیستی‌ستکه خلا و بی‌نشان‌ است و تهی‌ستجمله استادان پی اظهار کارنیستی جویند و جای انکسارلاجرم استاد استادان صمدکارگاهش نیستی و لا بودهر کجا این نیستی افزون‌ترستکار حق و کارگاهش آن سر استنیستی چون هست بالایین‌طبقبر همه بردند درویشان سبقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1665, Divan e Shamsعاشقی بر من پریشانت کنمکم عمارت کن که ویرانت کنممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1953درمیان بحر اگر بنشسته‌امطمع در آب سبو هم بسته‌امعطار، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۱۳Poem(Qazal)# 413, Divan e Attarعمر رفت و تو منی داری هنوزراه بر ناایمنی داری هنوززخم کآید بر منی آید همهتا تو می‌رنجی منی داری هنوزحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۹۳Poem(Qazal)# 393, Divan e Hafezمنم که شهره شهرم به عشق ورزیدنمنم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدنوفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیمکه در طریقت ما کافریست رنجیدنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1305تیر را مشکن که آن تیر شهی استنیست پرتاوی ز شصت آگهی استما رمیت اذ رمیت گفت حقکار حق بر کارها دارد سبقخشم خود بشکن تو مشکن تیر راچشم خشمت خون شمارد شیر راقرآن کریم، سوره انفال (۸)، آیه ۱۷Quran, Al-Anfaal(#8), Line #17«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ.»«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3697هرچه از وی شاد گردی در جهاناز فراق او بیندیش آن زمانزآنچه گشتی شاد بس کس شاد شدآخر از وی جست و همچون باد شداز تو هم بجهد تو دل بر وی منهپیش از آن کو بجهد از وی تو بجهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #230حزم آن باشد که چون دعوت کنندتو نگویی مست و خواهان من‌اندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsباز رهان جمله اسیران جفا را جز منتا به جفا هم نکنی در جز بنده نظریمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1860شاد آن صوفی که رزقش کم شودآن شبه‌ش در گردد و او یم شودزآن جرای خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اجری‌گاه شدزآن جرای روح چون نقصان شودجانش از نقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سمن‌زار رضا آشفته استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1521این جفای خلق با تو در جهانگر بدانی گنج زر آمد نهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shamsقضا که تیر حوادث به تو همی‌انداختتو را کند به عنایت از آن سپس سپری‏مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3152بل جفا را هم جفا جف القلموآن وفا را هم وفا جف القلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مشتریچون سپردی تن به خدمت جان بریور ریاضت آیدت بی‌اختیارسر بنه شکرانه ده ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت شکر کنتو نکردی او کشیدت زامر کنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsهم به وفا با تو خوشم هم به جفا با تو خوشمنی به وفا نی به جفا بی‌تو مبادم سفریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1570عاشقم بر قهر و بر لطفش به جدبوالعجب من عاشق این هر دو ضدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1360عاشق صنع توام در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsچونکه خیالت نبود آمده در چشم کسیچشم بز کشته بود تیره و خیره‌نگریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2180تو نظر داری ولیک امعانش نیستچشمه افسرده است و کرده‌ ایستزین همی گوید نگارنده فکرکه بکن ای بنده امعان نظرآن نمی‌خواهد که آهن کوب سردلیک ای پولاد بر داود گردقرآن کریم، سوره مُلک (۶۷)، آیه ۳ و ۴Quran, Al-Mulk(#67), Line #3-4«الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ۖ مَا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَٰنِ مِنْ تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِنْ فُطُورٍ.»«آن كه هفت آسمان طبقه طبقه را بيافريد. در آفرينش خداى رحمان هيچ خلل و بى‌نظمى نمى‌بينى. پس بار ديگر نظركن، آيا در آسمان شكافى مى‌بينى؟»«ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ.»«بار ديگر نيز چشم باز كن و بنگر. نگاه تو خسته و درمانده به نزد تو باز خواهد گشت.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2455, Divan e Shamsخیره میا خیره مرو جانب بازار جهانزانکه درین بیع و شری این ندهی آن نبریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsپیش ز زندان جهان با تو بدم من همگیکاش برین دامگهم هیچ نبودی گذریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1541مرغ کو اندر قفس زندانی استمی‌نجوید رستن از نادانی استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #982این جهان زندان و ما زندانیانحفره‌ کن زندان و خود را وارهانحدیث«اَلدُّنیا سِجْنُ الْمؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکافِرِ.»«دنيا، زندان مومن و بهشت كافر است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsچند بگفتم که خوشم هیچ سفر می‌نروماین سفر صعب نگر ره ز علی تا به ثریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #923طفل تا گیرا و تا پویا نبودمرکبش جز گردن بابا نبودچون فضولی گشت و دست و پا نموددر عنا افتاد و در کور و کبودجانهای خلق پیش از دست و پامی‌پریدند از وفا اندر صفاچون به امر اهبطوا بندی شدندحبس خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۳۸Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.» «گفتيم: «همه از بهشت فرود آیید؛ پس اگر هدایتی از من به سوی شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بیمی دارند و نه اندوهی.»»ما عیال حضرتیم و شیرخواهگفت الخلق عیال للالهآنکه او از آسمان باران دهدهم تواند کو ز رحمت نان دهدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsلطف تو بفریفت مرا گفت برو هیچ مرمبدرقه باشد کرمم بر تو نباشد خطریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعل توست این غصه‌های دم‌به‌دماین بود معنی قد جف القلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مرده‌تنجان من باشد که رو آرد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم ببیند بخششمجان نامحرم نبیند روی دوستجز همآن جان کاصل او از کوی اوستدر دمم قصاب‌وار این دوست راتا هلد آن مغز نغزش پوست رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارغ و ایمن که منآن کنم با تو که باران با چمنمن غم تو می‌خورم تو غم مخوربر تو من مشفق‌ترم از صد پدرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsچون به غریبی بروی فرجه کنی پخته شویباز بیایی به وطن باخبری پرهنریسعدی، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۵۹۷Poem(Qazal)# 597, Divan e Ashaar, Sa’diبسیار سفر باید تا پخته شود خامیصوفی نشود صافی تا درنکشد جامیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4178آن معیت کی رود در گوش منتا نگردم گرد دوران زمنکی کنم من از معیت فهم رازجز که از بعد سفرهای درازمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230همچنین حب الوطن باشد درستتو وطن بشناس ای خواجه نخستحدیث«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطن‌دوستی از ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2211از دم حب الوطن بگذر ‌مایستکه وطن آن سوست جان این سوی نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4384اندرین فسخ عزایم وین هممدر تماشا بود در ره هر قدمخانه آمد گنج را او باز یافتکارش از لطف خدایی ساز یافتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 322, Divan e Shamsاز حد خاک تا بشر چند هزار منزلستشهر به شهر بردمت بر سر ره نمانمتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsگفتم ای جان خبر بی‌تو خبر را چه کنمبهر خبر خود که رود از تو مگر بی‌خبریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393خفته از احوال دنیا روز و شبچون قلم در پنجه تقلیب ربآنکه او پنجه نبیند در رقم فعل پندارد به جنبش از قلممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsگفت به گوشم سخنان چون سخن راه‌زنانبرد مرا شاه ز سر کرد مرا خیره‌سریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsگر سران را بی‌سری درواستیسرنگونان را سری درواستیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2673باز آن هاروت و ماروت از بلندجنس تن بودند زآن زیر آمدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsقصه دراز است بلی آه ز مکر و دغلیگر ننماید کرمش این شب ما را سحریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1209سجده آمد کندن خشت لزبموجب قربی که واسجد واقتربکندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن است و سجود موجب قرب بنده به حق می شودقرآن کریم، سوره علق (۹۶)، آیهٔ ۱۹Quran, Al-Alaq(#96), Line #19«كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ.»«نه، هرگز از او پيروى مكن و سجده كن و به خدا نزديک شو.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2551چه درافتادیم در دنبال خراز گلستان گوی و از گل های تر مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3785این سخن پایان ندارد ای جوادختم کن والله اعلم بالرشادای بخشنده جوانمرد این سخنان پایان نداردپس این حرف‌ها را تمام کن که خداوند به رشد و هدایت مردمان داناتر است
  continue reading

1180 قسمت

Artwork

Ganje Hozour audio Program #928

Ganj e Hozour Programs

403 subscribers

published

iconاشتراک گذاری
 

Fetch error

Hmmm there seems to be a problem fetching this series right now. Last successful fetch was on April 26, 2024 10:02 (15h ago)

What now? This series will be checked again in the next hour. If you believe it should be working, please verify the publisher's feed link below is valid and includes actual episode links. You can contact support to request the feed be immediately fetched.

Manage episode 337438006 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۲۸ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۹ اوت ۲۰۲۲ - ۱۹ مردادبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۲۸ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۲۸ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۸ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۸ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsسنگ مزن بر طرفِ کارگهِ شیشه‌گریزخم مزن بر جگرِ خستهٔ خسته‌جگریبر دلِ من زن همه را، زانکه دریغ است و غبین(۱)زخمِ تو و سنگِ تو بر سینه و جانِ دگریباز رهان جمله اسیرانِ جفا را جُزِ منتا به جفا هم نکنی در جُزِ بنده نظریهم به وفا با تو خوشم، هم به جفا با تو خوشمنی به وفا، نی به جفا، بی‌تو مبادم سفریچونکه خیالت نَبُوَد آمده در چشمِ کسیچشمِ بزِ کُشته(۲) بُوَد تیره و خیره‌نگری(۳)پیش ز زندانِ جهان با تو بُدم من همگیکاش برین دامگهم هیچ نبودی گذریچند بگفتم که: خوشم، هیچ سفر می‌نروماین سفرِ صعب نگر ره ز عُلی تا به ثَری(۴)لطفِ تو بفْریفت مرا، گفت: برو هیچ مَرَمبدرقه باشد کرمم، بر تو نباشد خطریچون به غریبی بروی، فُرجه کنی(۵)، پخته شویباز بیایی به وطن باخبری، پرهنریگفتم: ای جانِ خبر، بی‌تو خبر را چه کنم؟بهرِ خبر خود که رود از تو؟ مگر بی‌خبریچون ز کفت باده کشم، بی‌خبر و مست و خوشمبی‌خطر و خوفِ کسی، بی‌شر و شورِ بشریگفت به گوشم سخنان، چون سخنِ راه‌زنانبُرد مرا شاه ز سر(۶)، کرد مرا خیره‌سریقصّه دراز است بلی، آه ز مکر و دغلیگر ننماید کرمش این شبِ ما را سحری(۱) غبین: زیان دیده، مغبون(۲) کُشته: مرده، ذبح شده(۳) خیره نگر: کسی که به نقطه‌یی نظر دوزد و به جای دیگر ننگرد، حیران(۴) ز عُلی تا به ثَری: از افلاک تا خاک(۵) فُرجه کردن: تفرّج کردن، رهایی از غم و اندوه با گردش (۶) از سر بُردن: بیهوش کردن، فریب دادن-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsسنگ مزن بر طرفِ کارگهِ شیشه‌گریزخم مزن بر جگرِ خستهٔ خسته‌جگریبر دلِ من زن همه را، زانکه دریغ است و غبینزخمِ تو و سنگِ تو بر سینه و جانِ دگریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsقصّه دراز است بلی، آه ز مکر و دغلیگر ننماید کرمش این شبِ ما را سحریخاصیت‌های کارگاهِ شیشه‌گری(مکر و دغل‌های من ذهنی) - تنبلی و کاهلی منِ ذهنی- کشش و جاذبه همانیدگی‌ها- عدمِ فضاگشایی درست- عمل کردن با ذهن- پایین بودنِ سطحِ هشیاری- بالا بودنِ دردها- عدمِ آگاهی- عدمِ دسترسی به دانشِ معنویِ درست- پندارِ کمال- می‌دانمِ منِ ذهنی- ادعا کردن- باور کردنِ تصویرهای ذهنی خود- منِ ذهنی چیزِ تقلبی را به جایِ اصل به انسانها فروخته است.- حفظ باورهای سیاسی و مذهبی و ...- تقلید از جمع- حفظِ قرین منِ ذهنی- داشتنِ انتظار و توقع از دیگران- گذاشتن تمرکز بر دیگران- رفتن حواسِّ ما به یک انسان دیگر- کش دادن کار، با تصور اینکه حالا خیلی وقت و زمان داریم (کلاغ عمرخواه).- ذهن داستانِ زندگی را به ما نشان می‌دهد.‌ فکر می‌کنیم باید در آینده کامل شویم.- خواستنِ هر چه بیشتر- رفتن مکرر به گذشته و آینده- نگه داشتنِ دانش منِ ذهنی و شرطی‌شدگی‌ها- ترس- حسرت به گذشته- حسادت- خشم- حسِّ کمیابی- حسِّ بی‌ارزشی- ملامتِ خود و دیگران- عدم صبر- ناامیدی- نداشتنِ حزم- نداشتنِ پرهیز- ناظر خود نبودن- گوش ندادن به ندای درون- هدر دادنِ وقت- نگذاشتنِ تمرکز بر روی امرِ مهم زنده شدن- تلف کردن انرژی با امور کارافزا- عدمِ اعتماد به زندگی- حفظ و نگهداری آمال و آرزوهای دور و دراز- حفظِ همانیدگی‌ها- اندازه‌گیری خود با خط‌کش ذهنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #630گر ز جبرش آگهی، زاریت کو؟بینشِ زنجیرِ جبّاریت کو؟بسته در زنجیر، چون شادی کند؟کِی اسیرِ حبس، آزادی کند؟ور تو می‌بینی که پایت بسته‌اندبر تو سرهنگانِ(۷) شَه بنشسته‌اندپس تو سرهنگی(۸) مکن با عاجزانزآنکه نَبْوَد طبع و خویِ عاجز، آنچون تو جبرِ او نمی‌بینی، مگوور همی بینی، نشانِ دید کو؟در هر آن کاری که میل استَت بدآنقدرتِ خود را همی بینی عِیاندر هر آن کاری که میلت نیست و خواستاندر آن جبری شدی، کین از خداستانبیا در کارِ دنیا جبری‌اندکافران در کارِ عُقْبیٰ جبری‌اندانبیا را کار عُقْبیٰ اختیارجاهلان را کارِ دنیا اختیارزآنکه هر مرغی به سویِ جنسِ خویشمی‌پَرَد او در پس و جان، پیش پیشکافران چون جنسِ سِجّین آمدندسِجْنِ(۹) دنیا را خوش‌آیین آمدند(۱۰)انبیا چون جنسِ علّیّین بُدندسوی علّیّینِ جان و دل شدندقرآن کریم، سوره مُطَفِّفین (۸۳)، آیات ۷ و ۱۸Quran, Al-Mutaffifin(#83), Line #7 and #18«كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ.»«آگاه باشيد كه اعمالِ بدكاران مكتوب در سِجّين است.»«كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ.»«حقّا، كه اعمال نيكان در عِلّيّين مكتوب است.»(۷) سرهنگ: پیشرو لشکر، پهلوان، مأمورِ اجرای حکمِ کیفر(۸) سرهنگی: حالت و عملِ سرهنگان، کنایه از بکار گرفتنِ‌ زور و ضرب و امر و نهی(۹) سِجْن: زندان(۱۰) خوش‌آیین آمدن: چیزی را با روی خوش و رضایتِ کامل پذیرفتن-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۱۱)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۱۲)دور کن آلت، بینداز اختیار(۱۱) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.(۱۲) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیرِ خدا را خواستنظنِّ افزونی‌ست و کُلّی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3581ور ز دستت دیو، خاتَم(۱۳) را ببُردپادشاهی فوت شد، بختت بِمُردبعد از آن یا حَسْرَتا شد یا عِبادبر شما محتوم، تا یَوْمُ‌التَّناد(۱۴)«ای بندگانِ هویٰ، پس از آنکه حکومت و پادشاهیِ معنویِ شما از میان رفت، آنگاه تا روزِ قیامت باید وا حسرتا بگویید.»قرآن کریم، سوره زمر (۳۹)، آیه ۵۶Quran, Az-Zumar(#39), Line #56«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ.»«تا كسى نگويد: اى حسرتا بر من كه در كارِ خدا كوتاهى كردم، و از مسخره‌كنندگان بودم.»قرآن کریم، سوره غافر (۴۰)، آیه ۳۲Quran, Al-Ghaafir(#40), Line #32«وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ.»«اى قوم من، از آن روز كه يكديگر را به فرياد بخوانيد بر شما بيمناكم.»ور تو ريوِ(۱۵) خويشتن را مُنْكِرىاز ترازو و آینه، کی جان بَری؟(۱۳) خاتَم: انگشتر؛ نگینِ انگشتر را نیز گویند.(۱۴) یَوْمُ‌التَّناد: یکی از اسامیِ روزِ رستاخیز(۱۵) ریو: مکر و حیله، نیرنگ-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنّت از الهگر همی‌خواهی، ز کَس چیزی مخواهچون نخواهی، من کفیلم مر تو راجَنَّتُ الَمْأوىٰ(۱۶) و دیدارِ خدا(۱۶) جَنَّتُ الَمْأوىٰ: يکی از بهشت‌های هشتگانه-----------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #138در دُعا می‌خواستی جانم ازوکِش بیابَم، مار بِستانَم ازوشُکرِ حق را کان دُعا مَردود شدمن زیان پِنداشتم، آن سود شدبَس دُعاها کان زیان است و هَلاکوَز کَرَم می‌نَشنَود یَزدانِ پاکمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #688بازگَرد از هست، سویِ نیستیطالبِ رَبّی و ربّانیستی(۱۷)جایِ دَخل(۱۸) است این عَدَم(۱۹) از وی مَرَم(۲۰)جایِ خرج است این وجودِ بیش و کمکارگاهِ صُنعِ(۲۱) حق، چون نیستی استپس بُرونِ کارگه بی قیمتی است(۱۷) ربّانی: خداپرست، عارف(۱۸) دَخل: درآمد، سود(۱۹) عَدَم: نیستی، نابودی(۲۰) مَرَم: مگریز(۲۱) صُنع: آفرینش، آفریدن-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویشبا‌خبر گشتند از مولایِ خویشبی‌مرادی شد قَلاووزِ(۲۲) بهشتحُفَّتِ‌الْجَنَّة شنو ای خوش‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۲۲) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر-----------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطعِ سببعِزِّ(۲۳) درویش و، هلاکِ بولهب(۲۳) عِزّ: عزیز شدن، ارجمند شدن، ارجمندی-----------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313چشم‌‌بندِ خلق، جز اسباب نیست هر که لرزد بر سبب، ز اصحاب نیستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2525همچنین ز آغازِ قرآن تا تمامرَفضِ(۲۴) اسباب است و علت، والسَّلامکشفِ این نه از عقلِ کارافزا(۲۵) بودبندگی کن تا تو را پیدا شود(۲۴) رَفض: دور انداختن، طرد کردن، ترک کردن(۲۵) کارافزا: مجازاً مشغله‌آور، گرفتار کننده، دست و پاگیر-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طَرَب سازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۱۴۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1460چون غبارِ نقش دیدی، باد بینکف چو دیدی، قُلْزُمِ ایجاد بین هین ببین کز تو نظر آید به کارباقیت شَحمیّ(۲۶) و لَحمی(۲۷) پود و تار شَحمِ تو در شمع‌ها نفزود تابلَحمِ تو مَخمور را نامد کبابدر گداز این جمله تن را در بَصَردر نظر رو، در نظر رو، در نظر یک نظر دو گز همی‌بیند ز راهیک نظر دو کون دید و روی شاه در میانِ این دو فرقی بی‌شمارسُرمه جو، وَاللهُ اَعلَم بِالسِّرار میان این دو چشم، تفاوت بسیار است. جویای سُرمه باش. یعنی خواهان معرفت و هدایت الهی باش. و خداوند به اسرار نهان داناتر است. چون شنیدی شرحِ بحرِ نیستیکوش دایم، تا بر این بحر ایستیچونکه اصلِ کارگاه آن نیستی‌ستکه خلا و بی‌نشان‌ است و تهی‌ستجمله استادان پیِ اظهارِ کارنیستی جویند و جایِ اِنکسار(۲۸)لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۲۹)کارگاهش نیستیّ و لا بُوَدهر کجا این نیستی افزون‌ترستکارِ حق و کارگاهش آن سَر استنیستی چون هست بالایین‌طَبَقبر همه بُردند درویشان سَبَق(۲۶) شَحْم: پیه(۲۷) لَحْم: گوشت(۲۸) اِنکسار: شکسته‌شدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۲۹) صَمَد: بی‌نیاز-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1665, Divan e Shamsعاشقی بر من، پریشانت کنمکم عمارت کُن که ویرانت کنممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1953درمیانِ بحر اگر بنشسته‌امطَمْع در آبِ سبو هم بسته‌امعطار، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۱۳Poem(Qazal)# 413, Divan e Attarعمر رفت و تو منی داری هنوزراه بر ناایمنی داری هنوززخم کآید بر منی آید همهتا تو می‌رنجی منی داری هنوزحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۹۳Poem(Qazal)# 393, Divan e Hafezمنم که شهرهٔ شهرم به عشق ورزیدنمنم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدنوفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیمکه در طریقتِ ما کافریست رنجیدنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1305تیر را مَشْکَن که آن تیرِ شَهی استنیست پَرتاوی، ز شَصْتِ آگهی استما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ گُفت حقکارِ حق بر کارها دارد سَبَقخشمِ خود بشکن، تو مشکن تیر راچشمِ خشمت خون شمارد شیر راقرآن کریم، سوره انفال (۸)، آیه ۱۷Quran, Al-Anfaal(#8), Line #17«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ.»«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3697 هرچه از وی شاد گردی در جهاناز فراقِ او بیندیش آن زمانزآنچه گشتی شاد، بس کس شاد شدآخر از وی جَست و همچون باد شداز تو هم بجهد، تو دل بر وی مَنهپیش از آن کو بجهد، از وی تو بِجِهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #230حَزم آن باشد که چون دعوت کنندتو نگویی: مست و خواهانِ من‌اندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsباز رهان جمله اسیرانِ جفا را جُزِ منتا به جفا هم نکنی در جُزِ بنده نظریمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1860شاد آن صوفی که رزقش کم شودآن شَبَه‌ش(۳۰) دُر گردد و او یَم(۳۱) شودزآن جِرایِ(۳۲) خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اِجْری‌گاه(۳۳) شدزآن جِرایِ روح چون نُقصان(۳۴) شودجانَش از نُقصانِ آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سَمَنْ‌زارِ(۳۵) رضا آشفته است(۳۰) شَبَه: شَبَه یا شَبَق، نوعی سنگ سیاه و برّاق(۳۱) یَم: دریا(۳۲) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری(۳۳) اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاه الهی(۳۴) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۳۵) سَمَن‌زار: باغِ یاسمن و جای انبوه از درختِ یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1521این جفایِ خلق با تو در جهانگر بدانی، گنجِ زر آمد نهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shamsقضا که تیرِ حوادث به تو همی‌انداختتو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَری‏مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3152بل جفا را، هم جفا جَفَّ الْقَلَموآن وفا را هم وفا جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مُشتریچون سپردی تن به خدمت، جان بَریور ریاضت آیدت بی‌اختیارسر بنه، شکرانه دِه، ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت، شکر کنتو نکردی، او کشیدت زامر ِکُنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsهم به وفا با تو خوشم، هم به جفا با تو خوشمنی به وفا، نی به جفا، بی‌تو مبادم سفریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1570عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِدبوالعَجَب، من عاشقِ این هر دو ضدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1360عاشقِ صُنعِ(۳۶) تواَم در شُکر و صبر(۳۷)عاشقِ مصنوع کِی باشم چو گبر؟عاشقِ صُنعِ خدا با فَر(۳۸) بودعاشقِ مصنوعِ او کافر بود(۳۶) صُنع: آفریدگاری(۳۷) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلا(۳۸) فَرّ: جلال و شکوه-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsچونکه خیالت نَبُوَد آمده در چشمِ کسیچشمِ بزِ کُشته بُوَد تیره و خیره‌نگریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2180تو نظر داری، ولیک اِمعانْش(۳۹) نیستچشمهٔ افسرده است و کرده‌ ایستزین همی گوید نگارندهٔ فِکَرکه بکن ای بنده اِمعانِ نظرآن نمی‌خواهد که آهن کوب سردلیک ای پولاد بر داود گردقرآن کریم، سوره مُلک (۶۷)، آیه ۳ و ۴Quran, Al-Mulk(#67), Line #3-4«الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ۖ مَا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَٰنِ مِنْ تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِنْ فُطُورٍ.»«آن كه هفت آسمان طبقه طبقه را بيافريد. در آفرينش خداى رحمان هيچ خلل و بى‌نظمى نمى‌بينى. پس بار ديگر نظركن، آيا در آسمان شكافى مى‌بينى؟»«ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ.»«بار ديگر نيز چشم باز كن و بنگر. نگاه تو خسته و درمانده به نزد تو باز خواهد گشت.»(۳۹) اِمعان: دیدِ نظر-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2455, Divan e Shamsخیره مَیا، خیره مَرو، جانبِ بازارِ جهانزانکه دَرین بِیْع و شَریٰ(۴۰)، این ندهی، آن نَبَری(۴۰) بِیْع و شَریٰ: خرید و فروش، معامله-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsپیش ز زندانِ جهان با تو بُدم من همگیکاش برین دامگهم هیچ نبودی گذریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1541مرغ کو اندر قفس زندانی استمی‌نجوید رَستن از نادانی استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #982این جهان زندان و ما زندانیانحُفره‌ کن زندان و خود را وارهانحدیث«اَلدُّنیا سِجْنُ الْمؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکافِرِ.»«دنيا، زندان مومن و بهشت كافر است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsچند بگفتم که: خوشم، هیچ سفر می‌نروماین سفرِ صعب نگر ره ز عُلی تا به ثَریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #923طفل تا گیرا(۴۱) و تا پویا(۴۲) نبودمرکبش جز گردن بابا نبودچون فضولی گشت و دست و پا نموددر عَنا(۴۳) افتاد و در کور و کبود(۴۴)جانهای خلق پیش از دست و پامی‌پریدند از وفا اندر صفاچون به امر اِهْبِطُوا(۴۵) بندی شدندحبس خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۳۸Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.» «گفتيم: «همه از بهشت فرود آیید؛ پس اگر هدایتی از من به سوی شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بیمی دارند و نه اندوهی.»»ما عِیال(۴۶) حضرتیم و شیرخواهگفت: اَلْخَلقُ عِیالٌ لِلْاِلهآنکه او از آسمان باران دهدهم تواند کو ز رحمت نان دهد(۴۱) گیرا: گیرنده، قوی(۴۲) پویا: راه‌رونده، پوینده(۴۳) عَنا: مخفّفِ عَناء، رنج، سختی(۴۴) کور و کبود: دیدِ من ذهنی و آسیب های ناشی از آن(۴۵) اِهْبِطُوا: فرود آیید، هُبوط کنید(۴۶) عِیال: خانوار-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsلطفِ تو بفْریفت مرا، گفت: برو هیچ مَرَمبدرقه باشد کرمم، بر تو نباشد خطریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعلِ توست این غُصّه‌هایِ دَم‌به‌دَماین بُوَد معنیِّ قَدْ جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مُرده‌تنجانِ من باشد که رُو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستدر دَمَم، قصّاب‌ْوار این دوست راتا هِلَد آن مغزِ نغزش، پوست رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارِغ(۴۷) و ایمن(۴۸) که منآن کنم با تو که باران، با چمنمن غمِ تو می‌خورم تو غم مَخَوربر تو من مشفق‌ترم از صد پدر(۴۷) فارِغ: راحت و آسوده(۴۸) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsچون به غریبی بروی، فُرجه کنی، پخته شویباز بیایی به وطن باخبری، پرهنریسعدی، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۵۹۷Poem(Qazal)# 597, Divan e Ashaar, Sa’diبسیار سفر باید، تا پخته شود خامیصوفی نشود صافی، تا درنکَشد جامیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4178آن مَعیَّت کی رود در گوش منتا نگردم گِردِ دَوْرانِ زَمَن(۴۹)کی کنم من از مَعیَّت فهم راز؟جز که از بَعدِ سفرهای دراز(۴۹) زَمَن: زمان، روزگار-----------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230همچنین حُبُّ الْوَطَن باشد درستتو وطن بشناس، ای خواجه نخستحدیث«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطن‌دوستی از ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2211از دَمِ حُبُّ الْوَطَن بگذر ‌مَایستکه وطن آن سوست، جان این سوی نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4384اندرین فَسخِ عَزایِم، وین هِمَمدر تماشا بود در رَه هر قدمخانه آمد، گنج را او باز یافتکارش از لطفِ خدایی ساز یافتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 322, Divan e Shamsاز حدِ خاک تا بشر چند هزار منزِلَستشهر به شهر بُردمت، بر سَرِ ره نَمانَمَت(۵۰)(۵۰) نَمانَمَت: نگذارم تو را-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsگفتم: ای جانِ خبر، بی‌تو خبر را چه کنم؟بهرِ خبر خود که رود از تو؟ مگر بی‌خبریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393خُفته از احوالِ دنیا روز و شبچون قلم در پنجهٔ تقلیبِ(۵۱) ربآنکه او پنجه نبیند در رَقَم فعل، پندارد به جنبش از قَلَم(۵۱) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن-----------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsگفت به گوشم سخنان، چون سخنِ راه‌زنانبُرد مرا شاه ز سر، کرد مرا خیره‌سریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsگر سران را بی‌سری، درواستیسرنگونان را سری درواستیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2673باز آن هاروت و ماروت از بلندجنسِ تن بودند زآن زیر آمدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsقصّه دراز است بلی، آه ز مکر و دغلیگر ننماید کرمش این شبِ ما را سحریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1209سجده آمد کندنِ خشتِ لَزِب(۵۲)موجبِ قربی که وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْکندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن است و سجود، موجب قرب بنده به حق می شود.قرآن کریم، سوره علق (۹۶)، آیهٔ ۱۹Quran, Al-Alaq(#96), Line #19«كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ.»«نه، هرگز از او پيروى مكن و سجده كن و به خدا نزديک شو.»(۵۲) لَزِب: چسبنده-----------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2551چه درافتادیم در دنبالِ خر؟از گلستان گوی و از گُل هایِ تَر مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3785این سخن پایان ندارد ای جوادختم کن، واللهُ اَعْلَم بِالرَّشادای بخشندهٔ جوانمرد این سخنان پایان ندارد. پس این حرف‌ها را تمام کن که خداوند به رشد و هدایتِ مردمان، داناتر است.------------------------مجموع لغات:(۱) غبین: زیان دیده، مغبون(۲) کُشته: مرده، ذبح شده(۳) خیره نگر: کسی که به نقطه‌یی نظر دوزد و به جای دیگر ننگرد، حیران(۴) ز عُلی تا به ثَری: از افلاک تا خاک(۵) فُرجه کردن: تفرّج کردن، رهایی از غم و اندوه با گردش (۶) از سر بُردن: بیهوش کردن، فریب دادن(۷) سرهنگ: پیشرو لشکر، پهلوان، مأمورِ اجرای حکمِ کیفر(۸) سرهنگی: حالت و عملِ سرهنگان، کنایه از بکار گرفتنِ‌ زور و ضرب و امر و نهی(۹) سِجْن: زندان(۱۰) خوش‌آیین آمدن: چیزی را با روی خوش و رضایتِ کامل پذیرفتن(۱۱) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.(۱۲) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه(۱۳) خاتَم: انگشتر؛ نگینِ انگشتر را نیز گویند.(۱۴) یَوْمُ‌التَّناد: یکی از اسامیِ روزِ رستاخیز(۱۵) ریو: مکر و حیله، نیرنگ(۱۶) جَنَّتُ الَمْأوىٰ: يکی از بهشت‌های هشتگانه(۱۷) ربّانی: خداپرست، عارف(۱۸) دَخل: درآمد، سود(۱۹) عَدَم: نیستی، نابودی(۲۰) مَرَم: مگریز(۲۱) صُنع: آفرینش، آفریدن(۲۲) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر(۲۳) عِزّ: عزیز شدن، ارجمند شدن، ارجمندی(۲۴) رَفض: دور انداختن، طرد کردن، ترک کردن(۲۵) کارافزا: مجازاً مشغله‌آور، گرفتار کننده، دست و پاگیر(۲۶) شَحْم: پیه(۲۷) لَحْم: گوشت(۲۸) اِنکسار: شکسته‌شدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۲۹) صَمَد: بی‌نیاز(۳۰) شَبَه: شَبَه یا شَبَق، نوعی سنگ سیاه و برّاق(۳۱) یَم: دریا(۳۲) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری(۳۳) اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاه الهی(۳۴) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۳۵) سَمَن‌زار: باغِ یاسمن و جای انبوه از درختِ یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.(۳۶) صُنع: آفریدگاری(۳۷) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلا(۳۸) فَرّ: جلال و شکوه(۳۹) اِمعان: دیدِ نظر(۴۰) بِیْع و شَریٰ: خرید و فروش، معامله(۴۱) گیرا: گیرنده، قوی(۴۲) پویا: راه‌رونده، پوینده(۴۳) عَنا: مخفّفِ عَناء، رنج، سختی(۴۴) کور و کبود: دیدِ من ذهنی و آسیب های ناشی از آن(۴۵) اِهْبِطُوا: فرود آیید، هُبوط کنید(۴۶) عِیال: خانوار(۴۷) فارِغ: راحت و آسوده(۴۸) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم(۴۹) زَمَن: زمان، روزگار(۵۰) نَمانَمَت: نگذارم تو را(۵۱) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن(۵۲) لَزِب: چسبنده----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsسنگ مزن بر طرف کارگه شیشه‌گریزخم مزن بر جگر خسته خسته‌جگریبر دل من زن همه را زانکه دریغ است و غبینزخم تو و سنگ تو بر سینه و جان دگریباز رهان جمله اسیران جفا را جز منتا به جفا هم نکنی در جز بنده نظریهم به وفا با تو خوشم هم به جفا با تو خوشمنی به وفا نی به جفا بی‌تو مبادم سفریچونکه خیالت نبود آمده در چشم کسیچشم بز کشته بود تیره و خیره‌نگریپیش ز زندان جهان با تو بدم من همگیکاش برین دامگهم هیچ نبودی گذریچند بگفتم که خوشم، هیچ سفر می‌نروماین سفر صعب نگر ره ز علی تا به ثریلطف تو بفریفت مرا گفت برو هیچ مرمبدرقه باشد کرمم بر تو نباشد خطریچون به غریبی بروی فرجه کنی پخته شویباز بیایی به وطن باخبری پرهنریگفتم ای جان خبر بی‌تو خبر را چه کنمبهر خبر خود که رود از تو مگر بی‌خبریچون ز کفت باده کشم بی‌خبر و مست و خوشمبی‌خطر و خوف کسی بی‌شر و شور بشریگفت به گوشم سخنان چون سخن راه‌زنانبرد مرا شاه ز سر کرد مرا خیره‌سریقصه دراز است بلی آه ز مکر و دغلیگر ننماید کرمش این شب ما را سحریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsسنگ مزن بر طرف کارگه شیشه‌گریزخم مزن بر جگر خسته خسته‌جگریبر دل من زن همه را زانکه دریغ است و غبینزخم تو و سنگ تو بر سینه و جان دگریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsقصه دراز است بلی آه ز مکر و دغلیگر ننماید کرمش این شب ما را سحریخاصیت‌های کارگاهِ شیشه‌گری(مکر و دغل‌های من ذهنی) تنبلی و کاهلی من ذهنیکشش و جاذبه همانیدگی‌هاعدم فضاگشایی درستعمل کردن با ذهنپایین بودن سطح هشیاریبالا بودن دردهاعدم آگاهیعدم دسترسی به دانش معنوی درستپندار کمالمی‌دانم من ذهنیادعا کردنباور کردن تصویرهای ذهنی خودمن ذهنی چیز تقلبی را به جای اصل به انسانها فروخته استحفظ باورهای سیاسی و مذهبی و تقلید از جمعحفظ قرین من ذهنیداشتن انتظار و توقع از دیگرانگذاشتن تمرکز بر دیگرانرفتن حواس ما به یک انسان دیگرکش دادن کار با تصور اینکه حالا خیلی وقت و زمان داریم کلاغ عمرخواهذهن داستان زندگی را به ما نشان می‌دهد. فکر می‌کنیم باید در آینده کامل شویمخواستن هر چه بیشتررفتن مکرر به گذشته و آیندهنگه داشتن دانش من ذهنی و شرطی‌شدگی‌هاترسحسرت به گذشتهحسادتخشمحس کمیابیحس بی‌ارزشیملامت خود و دیگرانعدم صبرناامیدینداشتن حزمنداشتن پرهیزناظر خود نبودنگوش ندادن به ندای درونهدر دادن وقتنگذاشتن تمرکز بر روی امر مهم زنده شدنتلف کردن انرژی با امور کارافزاعدم اعتماد به زندگیحفظ و نگهداری آمال و آرزوهای دور و درازحفظ همانیدگی‌هااندازه‌گیری خود با خط‌کش ذهنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #630گر ز جبرش آگهی، زاریت کوبینش زنجیر جباریت کوبسته در زنجیر چون شادی کندکی اسیر حبس آزادی کندور تو می‌بینی که پایت بسته‌اندبر تو سرهنگان شه بنشسته‌اندپس تو سرهنگی مکن با عاجزانزآنکه نبود طبع و خوی عاجز آنچون تو جبر او نمی‌بینی مگوور همی بینی نشان دید کودر هر آن کاری که میل استت بدآنقدرت خود را همی بینی عیاندر هر آن کاری که میلت نیست و خواستاندر آن جبری شدی کین از خداستانبیا در کار دنیا جبری‌اندکافران در کار عقبی جبری‌اندانبیا را کار عقبی اختیارجاهلان را کار دنیا اختیارزآنکه هر مرغی به سوی جنس خویشمی‌پرد او در پس و جان پیش پیشکافران چون جنس سجین آمدندسجن دنیا را خوش‌آیین آمدندانبیا چون جنس علیین بدندسوی علیین جان و دل شدندقرآن کریم، سوره مُطَفِّفین (۸۳)، آیات ۷ و ۱۸Quran, Al-Mutaffifin(#83), Line #7 and #18«كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ.»«آگاه باشيد كه اعمالِ بدكاران مكتوب در سِجّين است.»«كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ.»«حقّا، كه اعمال نيكان در عِلّيّين مكتوب است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونی‌ست و کلی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۵۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3581ور ز دستت دیو خاتم را ببردپادشاهی فوت شد بختت بمردبعد از آن یا حسرتا شد یا عبادبر شما محتوم تا یو‌التنادای بندگان هوی پس از آنکه حکومت و پادشاهی معنوی شما از میان رفت آنگاه تا روز قیامت باید وا حسرتا بگوییدقرآن کریم، سوره زمر (۳۹)، آیه ۵۶Quran, Az-Zumar(#39), Line #56«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ.»«تا كسى نگويد: اى حسرتا بر من كه در كارِ خدا كوتاهى كردم، و از مسخره‌كنندگان بودم.»قرآن کریم، سوره غافر (۴۰)، آیه ۳۲Quran, Al-Ghaafir(#40), Line #32«وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ.»«اى قوم من، از آن روز كه يكديگر را به فرياد بخوانيد بر شما بيمناكم.»ور تو ريو خويشتن را منكرىاز ترازو و آینه کی جان بریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنت از الهگر همی‌خواهی ز کس چیزی مخواهچون نخواهی من کفیلم مر تو راجنت الماوى و دیدار خدامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #138در دعا می‌خواستی جانم ازوکش بیابم مار بستانم ازوشکر حق را کان دعا مردود شدمن زیان پنداشتم آن سود شدبس دعاها کان زیان است و هلاکوز کرم می‌نشنود یزدان پاکمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #688بازگرد از هست سوی نیستیطالب ربی و ربانیستیجای دخل است این عدم از وی مرمجای خرج است این وجود بیش و کمکارگاه صنع حق چون نیستی استپس برون کارگه بی قیمتی استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌های خویشبا‌خبر گشتند از مولای خویشبی‌مرادی شد قلاووز بهشتحفت‌الجنه شنو ای خوش‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطع سببعز درویش و هلاک بولهبمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313چشم‌‌بند خلق جز اسباب نیست هر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2525همچنین ز آغاز قرآن تا تمامرفض اسباب است و علت والسلامکشف این نه از عقل کارافزا بودبندگی کن تا تو را پیدا شودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طرب سازییباطن او جد جد ظاهر او بازییجمله عشاق را یار بدین علم کشتتا نکند هان و هان جهل تو طنازییمولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۱۴۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1460چون غبار نقش دیدی باد بینکف چو دیدی قلزم ایجاد بین هین ببین کز تو نظر آید به کارباقیت شحمی و لحمی پود و تار شحم تو در شمع‌ها نفزود تابلحم تو مخمور را نامد کبابدر گداز این جمله تن را در بصردر نظر رو در نظر رو در نظر یک نظر دو گز همی‌بیند ز راهیک نظر دو کون دید و روی شاه در میان این دو فرقی بی‌شمارسرمه جو والله اعلم بالسرار میان این دو چشم تفاوت بسیار است جویای سرمه باش یعنی خواهان معرفت و هدایت الهی باش و خداوند به اسرار نهان داناتر استچون شنیدی شرح بحر نیستیکوش دایم تا بر این بحر ایستیچونکه اصل کارگاه آن نیستی‌ستکه خلا و بی‌نشان‌ است و تهی‌ستجمله استادان پی اظهار کارنیستی جویند و جای انکسارلاجرم استاد استادان صمدکارگاهش نیستی و لا بودهر کجا این نیستی افزون‌ترستکار حق و کارگاهش آن سر استنیستی چون هست بالایین‌طبقبر همه بردند درویشان سبقمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1665, Divan e Shamsعاشقی بر من پریشانت کنمکم عمارت کن که ویرانت کنممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1953درمیان بحر اگر بنشسته‌امطمع در آب سبو هم بسته‌امعطار، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۴۱۳Poem(Qazal)# 413, Divan e Attarعمر رفت و تو منی داری هنوزراه بر ناایمنی داری هنوززخم کآید بر منی آید همهتا تو می‌رنجی منی داری هنوزحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۹۳Poem(Qazal)# 393, Divan e Hafezمنم که شهره شهرم به عشق ورزیدنمنم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدنوفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیمکه در طریقت ما کافریست رنجیدنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1305تیر را مشکن که آن تیر شهی استنیست پرتاوی ز شصت آگهی استما رمیت اذ رمیت گفت حقکار حق بر کارها دارد سبقخشم خود بشکن تو مشکن تیر راچشم خشمت خون شمارد شیر راقرآن کریم، سوره انفال (۸)، آیه ۱۷Quran, Al-Anfaal(#8), Line #17«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ.»«و هنگامی که تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3697هرچه از وی شاد گردی در جهاناز فراق او بیندیش آن زمانزآنچه گشتی شاد بس کس شاد شدآخر از وی جست و همچون باد شداز تو هم بجهد تو دل بر وی منهپیش از آن کو بجهد از وی تو بجهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #230حزم آن باشد که چون دعوت کنندتو نگویی مست و خواهان من‌اندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsباز رهان جمله اسیران جفا را جز منتا به جفا هم نکنی در جز بنده نظریمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1860شاد آن صوفی که رزقش کم شودآن شبه‌ش در گردد و او یم شودزآن جرای خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اجری‌گاه شدزآن جرای روح چون نقصان شودجانش از نقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سمن‌زار رضا آشفته استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1521این جفای خلق با تو در جهانگر بدانی گنج زر آمد نهانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shamsقضا که تیر حوادث به تو همی‌انداختتو را کند به عنایت از آن سپس سپری‏مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3152بل جفا را هم جفا جف القلموآن وفا را هم وفا جف القلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مشتریچون سپردی تن به خدمت جان بریور ریاضت آیدت بی‌اختیارسر بنه شکرانه ده ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت شکر کنتو نکردی او کشیدت زامر کنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsهم به وفا با تو خوشم هم به جفا با تو خوشمنی به وفا نی به جفا بی‌تو مبادم سفریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1570عاشقم بر قهر و بر لطفش به جدبوالعجب من عاشق این هر دو ضدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1360عاشق صنع توام در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsچونکه خیالت نبود آمده در چشم کسیچشم بز کشته بود تیره و خیره‌نگریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2180تو نظر داری ولیک امعانش نیستچشمه افسرده است و کرده‌ ایستزین همی گوید نگارنده فکرکه بکن ای بنده امعان نظرآن نمی‌خواهد که آهن کوب سردلیک ای پولاد بر داود گردقرآن کریم، سوره مُلک (۶۷)، آیه ۳ و ۴Quran, Al-Mulk(#67), Line #3-4«الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ۖ مَا تَرَىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَٰنِ مِنْ تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِنْ فُطُورٍ.»«آن كه هفت آسمان طبقه طبقه را بيافريد. در آفرينش خداى رحمان هيچ خلل و بى‌نظمى نمى‌بينى. پس بار ديگر نظركن، آيا در آسمان شكافى مى‌بينى؟»«ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ.»«بار ديگر نيز چشم باز كن و بنگر. نگاه تو خسته و درمانده به نزد تو باز خواهد گشت.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2455, Divan e Shamsخیره میا خیره مرو جانب بازار جهانزانکه درین بیع و شری این ندهی آن نبریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsپیش ز زندان جهان با تو بدم من همگیکاش برین دامگهم هیچ نبودی گذریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1541مرغ کو اندر قفس زندانی استمی‌نجوید رستن از نادانی استمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #982این جهان زندان و ما زندانیانحفره‌ کن زندان و خود را وارهانحدیث«اَلدُّنیا سِجْنُ الْمؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکافِرِ.»«دنيا، زندان مومن و بهشت كافر است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsچند بگفتم که خوشم هیچ سفر می‌نروماین سفر صعب نگر ره ز علی تا به ثریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #923طفل تا گیرا و تا پویا نبودمرکبش جز گردن بابا نبودچون فضولی گشت و دست و پا نموددر عنا افتاد و در کور و کبودجانهای خلق پیش از دست و پامی‌پریدند از وفا اندر صفاچون به امر اهبطوا بندی شدندحبس خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۳۸Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.» «گفتيم: «همه از بهشت فرود آیید؛ پس اگر هدایتی از من به سوی شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بیمی دارند و نه اندوهی.»»ما عیال حضرتیم و شیرخواهگفت الخلق عیال للالهآنکه او از آسمان باران دهدهم تواند کو ز رحمت نان دهدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsلطف تو بفریفت مرا گفت برو هیچ مرمبدرقه باشد کرمم بر تو نباشد خطریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعل توست این غصه‌های دم‌به‌دماین بود معنی قد جف القلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مرده‌تنجان من باشد که رو آرد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم ببیند بخششمجان نامحرم نبیند روی دوستجز همآن جان کاصل او از کوی اوستدر دمم قصاب‌وار این دوست راتا هلد آن مغز نغزش پوست رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارغ و ایمن که منآن کنم با تو که باران با چمنمن غم تو می‌خورم تو غم مخوربر تو من مشفق‌ترم از صد پدرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsچون به غریبی بروی فرجه کنی پخته شویباز بیایی به وطن باخبری پرهنریسعدی، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۵۹۷Poem(Qazal)# 597, Divan e Ashaar, Sa’diبسیار سفر باید تا پخته شود خامیصوفی نشود صافی تا درنکشد جامیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4178آن معیت کی رود در گوش منتا نگردم گرد دوران زمنکی کنم من از معیت فهم رازجز که از بعد سفرهای درازمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2230همچنین حب الوطن باشد درستتو وطن بشناس ای خواجه نخستحدیث«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطن‌دوستی از ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2211از دم حب الوطن بگذر ‌مایستکه وطن آن سوست جان این سوی نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۸۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4384اندرین فسخ عزایم وین هممدر تماشا بود در ره هر قدمخانه آمد گنج را او باز یافتکارش از لطف خدایی ساز یافتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 322, Divan e Shamsاز حد خاک تا بشر چند هزار منزلستشهر به شهر بردمت بر سر ره نمانمتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsگفتم ای جان خبر بی‌تو خبر را چه کنمبهر خبر خود که رود از تو مگر بی‌خبریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393خفته از احوال دنیا روز و شبچون قلم در پنجه تقلیب ربآنکه او پنجه نبیند در رقم فعل پندارد به جنبش از قلممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsگفت به گوشم سخنان چون سخن راه‌زنانبرد مرا شاه ز سر کرد مرا خیره‌سریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2919, Divan e Shamsگر سران را بی‌سری درواستیسرنگونان را سری درواستیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2673باز آن هاروت و ماروت از بلندجنس تن بودند زآن زیر آمدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2458, Divan e Shamsقصه دراز است بلی آه ز مکر و دغلیگر ننماید کرمش این شب ما را سحریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1209سجده آمد کندن خشت لزبموجب قربی که واسجد واقتربکندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن است و سجود موجب قرب بنده به حق می شودقرآن کریم، سوره علق (۹۶)، آیهٔ ۱۹Quran, Al-Alaq(#96), Line #19«كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ.»«نه، هرگز از او پيروى مكن و سجده كن و به خدا نزديک شو.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۵۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2551چه درافتادیم در دنبال خراز گلستان گوی و از گل های تر مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۷۸۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3785این سخن پایان ندارد ای جوادختم کن والله اعلم بالرشادای بخشنده جوانمرد این سخنان پایان نداردپس این حرف‌ها را تمام کن که خداوند به رشد و هدایت مردمان داناتر است
  continue reading

1180 قسمت

All episodes

×
 
Loading …

به Player FM خوش آمدید!

Player FM در سراسر وب را برای یافتن پادکست های با کیفیت اسکن می کند تا همین الان لذت ببرید. این بهترین برنامه ی پادکست است که در اندروید، آیفون و وب کار می کند. ثبت نام کنید تا اشتراک های شما در بین دستگاه های مختلف همگام سازی شود.

 

راهنمای مرجع سریع