Artwork

محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
Player FM - برنامه پادکست
با برنامه Player FM !

Ganje Hozour audio Program #915

 
اشتراک گذاری
 

Manage episode 327613141 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۱۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۳ می ۲۰۲۲ - ۱۴ اردیبهشت.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۱۵ بر روی این لینک کلیک کنیدPDF متن نوشته شده برنامه با فرمت - نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت- نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsمسلّم آمد یارِ مرا دل‌افروزیچه عشق داد مرا فضلِ حق، زهی روزیاگر سرم برود، گو برو، مرا سر اوسترهیدم از کُلَه و از سَر و کُلَه‌دوزیدهان به گوشِ من آورد و گفت در گوشمیکی حدیث بیاموزمت، بیاموزیچو آهویِ ختنی خونِ تو شود همه مُشکاگر دمی بچری تو ز ما به خوش‌پوزی(۱)چو جانِ جان شده‌ای، ننگِ جان و تن چه کشی؟چو کانِ زر شده‌ای، حبّه‌یی چه اندوزی؟به سویِ مجلسِ خوبان بکش حریفان رابه خضر و چشمهٔ حیوان بکن قلاووزی(۲)شراب لعل رسیده‌ست نیست انگوریشِکَر نثار شد و نیست این شِکَر خوزی(۳)هوا و حرص یکی آتشی‌ است تو بازیبپر، گزاف پر و بال را چه می‌سوزیخمش که خلق ندانند بانگ را ز صَداتویی که دانی پیروزه را ز پیروزی(۱) خوش پوزی: پاک دهنی(۲) قلاووزی: رهبری، راهنمایی(۳) خوزی: منسوب به خوزستان------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsمسلّم آمد یارِ مرا دل‌افروزیچه عشق داد مرا فضلِ حق، زهی روزیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارِغ(۴) و ایمن(۵) که منآن کنم با تو که باران، با چمنمن غمِ تو می‌خورم تو غم مَخَوربر تو من مشفق‌ترم از صد پدرهان و هان این راز را با کس مگوگرچه از تو، شَه کند بس جستجو(۴) فارِغ: راحت و آسوده(۵) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsچون پدر و مادر عقل است و روحهر دو تویی، چون شَوَم ای دوست عاق(۶)؟خاصه کسی را که جهان را همهترک کند، فرد شود بی‌شِقاق(۷)لاجَرَمش عشق کشد پیش‌کشهمچو محمّد به سحرگه بُراق(۸)(۶) عاق: نافرمان، سرکش با پدر و مادر(۷) شِقاق: چون و چرا، ستیزه(۸) بُراق: نام مرکب حضرت رسول در شب معراج------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1360عاشقِ صُنعِ(۹) تواَم در شکر و صبر(۱۰)عاشقِ مصنوع کِی باشم چو گَبر(۱۱)؟عاشقِ صُنعِ خدا با فَر بودعاشقِ مصنوعِ او کافر بود(۹) صُنع: آفرینش، آفریدن(۱۰) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۱۱) گَبر: کافر------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نعمبی شمع روی تو نتان(۱۲) دیدن مرین دو راه را(۱۲) نَتان: نتوان------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که مانْد از کاهلی(۱۳) بی‌شُکر و صبراو همین داند که گیرد پایِ جَبرهر که جبر آورد، خود رنجور(۱۴) کردتا همان رنجوری اش، در گور کرد(۱۳) کاهلی: تنبلی(۱۴) رنجور: بیمار------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #921دیده ما چون بسی علّت(۱۵) دروسترو فنا کُن دید خود در دید دوستدید ما را دید او نِعْمَ الْعِوَض(۱۶)یابی اندر دید او کل غَرَض(۱۵) علّت: بیماری(۱۶) نِعْمَ الْعِوَض: بهترین عوض------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۱۷)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۱۸)دور کن آلت، بینداز اختیار(۱۷) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۱۸) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsدهان به گوشِ من آورد و گفت در گوشمیکی حدیث بیاموزمت، بیاموزیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2402روزنِ جانم گشاده‌ست از صفامی‌رسد بی واسطه نامهٔ خدامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1298چیز دیگر ماند، اما گفتنشبا تو، روحُ‌الْقُدْس گوید بی‌مَنَشنی، تو گویی هم به گوشِ خویشتننی من و، نی غیرِ من، ای هم تو من همچو آن وقتی که خواب اندر رَویتو ز پیشِ خود، به پیشِ خود شویمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #21گوشِ آنکس نوشد(۱۹) اسرارِ جلالکو چو سوسن صد زبان افتاد و لال(۱۹) نوشد: مخفّف نیوشد به معنی بِشنَوَد.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsچو آهویِ ختنی خونِ تو شود همه مُشکاگر دمی بچری تو ز ما به خوش‌پوزیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2777, Divan e Shamsخوش بچَر ای گاوِ عنبربخشِ(۲۰) نَفْسِ مطمئن(۲۱)در چنین ساحل حلال است ار تو خوش‌پوزی(۲۲) کنیقرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«اى روحِ آرامش يافته. راضی و مَرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»(۲۰) گاوِ عنبربخش: عنبرماهی؛ عنبر: ماده‌ای خوشبو(۲۱) نَفْسِ مطمئن: اشاره به آیه ۲۷ سورهٔ فجر(۲۲) خوش‌پوزی: پاک دهنی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکَشَد به بی‌جَهاتَت(۲۳)گفتی که خمُش کنم نکردیمی‌خندد عشق بر ثباتت(۲۴)(۲۳) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۲۴) ثُبات: پایداری، پابرجا بودن------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2472تا که پُشکی مُشک گردد ای مُریدسال‌ها باید در آن روضه چرید مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams فرشته‌یی کُنَمَت پاک، با دو صد پَر و بالکه در تو هیچ نَمانَد، کدورتِ بَشَریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsچو جانِ جان شده‌ای، ننگِ جان و تن چه کشی؟چو کانِ زر شده‌ای، حبّه‌یی چه اندوزی؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1272ما چو کشتی‌ها به هم بر می‌زنیمتیره ‌چشمیم و، در آبِ روشنیمای تو در کشتیِّ تن، رفته به خوابآب را دیدی، نگر در آبِ آبآب را آبی‌ست کو می‌رانَدَشروح را روحی‌ست کو می‌خوانَدَشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsخمش که خلق ندانند بانگ را ز صَداتویی که دانی پیروزه را ز پیروزیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4661 گفتِ تو، زان سان که عکس دیگریستجمله احوالت، به جز هم عکس نیستخشم و ذوقت هر دو عکس دیگرانشادی قوّاده(۲۵) و خشم عوان(۲۶)آن عوان را، آن ضعیف آخِر چه کرد؟که دهد او را به کینه زجر و درد(۲۵) قَوَّاده: پاانداز، کسی که زنان و مردان برای هم‌آغوشی به هم برساند.(۲۶) عوان: مأمور حکومتی------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #566عکس، چندان باید از یارانِ خَوشکه شوی از بحرِ بی‌عکس، آب‌ْکَشعکس، کَاوّل زد، تو آن تقلید دانچون پیاپی شد، شود تحقیق آنتا نشد تحقیق، از یاران مَبُراز صدف مَگْسَل، نگشت آن قطره، دُرّمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2062خامُشی بحرست و، گفتن همچو جُوبحر می‌جوید تو را، جُو را مجواز اشارت‌هایِ دریا سر متابختم کن، وَاللهُ اَعْلَمْ بِالصَّوابمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2235سینه را پا ساخت، می‌رفت آن حَذور(۲۷)از مقامِ با خطر تا بحرِ نور(۲۷) حَذور: بسیار پرهیز کننده، کسی که سخت بترسد. در اینجا به معنی دوراندیش و محتاط آمده است.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2238رفت آن ماهی، رهِ دریا گرفتراهِ دُور و پهنهٔ پهنا گرفتمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #175گورخانهٔ رازِ تو چون دل شودآن مرادت زودتر حاصل شودگفت پیغمبر که هر که سِر نهفتزود گردد با مرادِ خویش جفتمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2244بر گذشته حسرت آوردن خطاستباز نآید رفته، یادِ آن هَباست(۲۸)(۲۸) هَبا: مخفّف هَباء به معنی گرد و غبار پراکنده. در اینجا به معنی بیهوده است.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2245قصهٔ آن مرغِ گرفته که وصیّت کرد که بر گذشته پشیمانی مخور، تدارکِ وقت اندیش و روزگار مَبَر در پشیمانیآن یکی مرغی گرفت از مکر و داممرغ او را گفت: ای خواجهٔ هُمام(۲۹)تو بسی گاوان و میشان(۳۰) خورده‌ایتو بسی اُشتر به قربان کرده‌ایتو نگشتی سیر ز آنها در زَمَن(۳۱)هم نگردی سیر از اجزایِ منهِل(۳۲) مرا، تا که سه پندت بَر دَهَمتا بدانی زیرَکم، یا اَبلهماوّلِ آن پند هم در دست توثانیش بر بامِ کَهْگِل‌بَستِ(۳۳) تووآن سِوُم پندت دهم من بر درختکه ازین سه پند گردی نیکبختآنچه بر دستست اینست آن سخُنکه مُحالی را ز کس باور مکُنبر کَفَش چون گفت اوّل پندِ زَفتگشت آزاد و، بر آن دیوار رفتگفت دیگر: بر گذشته غم مخَورچون ز تو بگذشت، زآن حسرت مَبَربعد از آن گفتش که در جِسمَم کَتیم(۳۴)دَه دِرَمسنگ‌ست(۳۵) یک دُرِّ یتیم(۳۶)دولتِ تو، بختِ فرزندانِ توبود آن گوهر، به حقِّ جانِ توفوت کردی دُر، که روزیّ‌ات نبودکه نباشد مثل آن دُر در وجودآنچنانکه وقتِ زادن حاملهناله دارد، خواجه شد در غُلغلهمرغ گفتش: نی نصیحت کردمتکه مبادا بر گذشتهٔ دی(۳۷) غمت؟چون گذشت و رفت، غم چون می‌خوری؟یا نکردی فهم پندم، یا کریوآن دوم پندت بگفتم کز ضَلال(۳۸)هیچ تو باور مَکُن قولِ مُحالمن نِیَم خود سه دِرَمسنگ ای اسد(۳۹)دَه دِرَمسنگ اندرونم چون بُوَد؟خواجه باز آمد به خود، گفتا که هینباز گو آن پندِ خوبِ سِیّومین(۴۰)(۲۹) هُمام: مهتر، بزرگوار، مردِ بلندهمّت(۳۰) میش: گوسفندِ ماده؛ در اینجا مطلقاً به معنی گوسفند است.(۳۱) زَمَن: زمان، روزگار(۳۲) هِل: رها کن(۳۳) کَهْگِل‌بَست: بسته‌شده با کاهگل، کاهگلی(۳۴) کَتیم: مکتوم، پوشیده شده، پنهان شده(۳۵) دَه دِرَمسنگ: به وزنِ ده دِرَم(۳۶) دُرِّ یتیم: مرواریدِ‌ درشت و تک، مرواریدِ بی‌همتا و کمیاب(۳۷) دی: مخفّفِ دیروز(۳۸) ضَلال: گمراهی، غفلت(۳۹) اسد: در اینجا شیرمرد(۴۰) سِیّومین: سومین------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1453قبله کردم من همه عمر از حَوَل(۴۱)آن خیالاتی که گُم شد در اجلحسرتِ آن مُردگان از مرگ نیستزآنْسْت کاندر نقش‌ها کردیم ایستما ندیدیم اینکه آن نقش است و کفکف ز دریا جُنبد و یابَد علف(۴۱) حَوَل: لوچی، دوبین شدن، در اینجا مراد دید واقع‌بین نداشتن است.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2263گفت: آری خوش عمل کردی بدآنتا بگویم پندِ ثالث رایگانپند گفتن با جَهولِ(۴۲) خوابناکتخم افگندن بُوَد در شوره‌خاکچاکِ حُمْق(۴۳) و جهل نپْذیرد رفوتخمِ حکمت کم دِهَش(۴۴) ای پندگو(۴۲) جَهول: نادان(۴۳) حُمْق: نادانى(۴۴) كم دِهَش: او را نده------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2266چاره اندیشیدنِ آن ماهیِ نیم‌عاقل و خود را مُرده کردنگفت ماهیِّ دگر وقتِ بلاچونکه ماند از سایهٔ عاقل جداکو سویِ دریا شد و از غم عَتیق(۴۵)فوت شد از من چنان نیکو رفیقلیک زآن نندیشم و بَر خود زنم(۴۶)خویشتن را این زمان مُرده کنمپس برآرَم اِشْکَمِ خود بر زَبَر(۴۷)پشت، زیر و، می‌روم بر آب برمی‌روم بر وی چنانکه خس رَوَدنی به سبّاحی(۴۸) چنانکه کس رودمُرده گردم، خویش بسپارم به آبمرگِ پیش از مرگ، اَمنست از عذاب(۴۵) عَتیق: آزادشده(۴۶) بَر خود زَنَم: سعیِ فوقِ طاقت می‌کنم تا ناملایمات را تحمّل کنم؛ نیکلسون می‌گوید: «بر خود زنم یعنی بی‌مساعدتِ دیگران، خود دست بکار می‌شوم.»(۴۷) زَبَر: رو، مقابلِ زیر(۴۸) سَبّاحی: شناگری------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2841محو می‌‌باید نه نحو اینجا، بدانگر تو محوی، بی‌‌خطر در آب رانمولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۹۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Robaaiaat) # 967, Divan e Shamsاز حادثهٔ جهان زاینده مترسوز هرچه رسد چو نیست پاینده مترساین یکدم عمر را غنیمت می‌داناز رفته میندیش وز آینده مترسمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2272مرگ پیش از مرگ اَمنست ای فَتیٰاین چنین فرمود ما را مصطفیگفت: مُوتُوا کُلُّکُمْ مِنْ قَبْلِ اَنْیَأْتِیَ الْمَوْتُ تَمُوتُوا بِالْفِتَن«پیامبر(ص) فرمود: جملگی بمیرید پیش از آنکه مرگ دررسد و در آن حال شما با فتنه‌ها بمیرید. (پیش از مرگ اجباری، مرگ اختیاری را برگزینید.)» حدیث«مُوتُوا قَبْلَ اَنْ تَمُوُتوا»«بمیرید پیش از آنکه بمیرید.»هم‌چنان مُرد و شکم بالا فگندآب می‌بُردش نشیب و گَه بلندهر یکی زآن قاصدان بس غُصّه بُردکه دریغا ماهیِ بهتر بمُردشاد می‌شد او از آن گفتِ دریغپیش رفت این بازیَم(۴۹)، رَسْتم ز تیغپس گرفتش یک صیادِ ارجمند(۵۰)پس بر او تُف کرد و بر خاکش فگند(۴۹) بازی: حیله و نیرنگ(۵۰) صیادِ ارجمند: صیّادِ ماهر و حاذق------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1503این دَم اَر یارانْت با تو ضد شوندوز تو برگردند و در خصمی روندهین بگو: نَک روزِ من پیروز شدآنچه فردا خواست شد، امروز شدضدِّ من گشتند اهلِ این سَراتا قیامت عَیْن شد(۵۱) پیشین مراپیش از آنکه روزگارِ خود بَرَمعُمر با ایشان به پایان آورم(۵۱) عَین شد: آشکار شد------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2278غَلْط غَلْطان رفت پنهان اندر آبمانْد آن احمق همی ‌کرد اضطراباز چپ و از راست می‌جُست آن سَلیم(۵۲)تا به جَهدِ خویش بِرْهانَد گلیمدام افگندند و اندر دام مانداحمقی او را در آن آتش نشاندبر سرِ آتش، به پشت تابه‌ایبا حماقت گشت او همخوابه‌ایاو همی‌جوشید از تَفِّ سَعیر(۵۳)عقل می‌گفتش: اَلَم یَأْتِکْ نَذیر؟او همی‌گفت از شکنجه وز بلاهمچو جانِ کافران قالُوا بلیٰقرآن کریم، سوره مُلک (۶۷)، آیات ۶ تا ۹Quran, Sooreh Al-Mulk(#67), Line #6-9«وَلِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»«و براى كسانى كه به پروردگارشان كافر شده‌اند عذاب جهنم باشد و جهنم بد سرانجامى است.»«إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقًا وَهِيَ تَفُورُ»«چون در جهنم افكنده شوند، به جوش آيد و بانگ زشتش را بشنوند.»«تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ ۖ كُلَّمَا أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ»«نزديك است كه از خشم پاره‌پاره شود. و چون فوجى را در آن افكنند، خازنانش گويندشان: آيا شما را بيم‌دهنده‌اى نيامد؟» «قَالُوا بَلَىٰ قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ كَبِيرٍ»«گويند: چرا، بيم‌دهنده آمد ولى تكذيبش كرديم و گفتيم: خدا هيچ چيز نازل نكرده است؛ شما در گمراهى بزرگى هستيد.»باز می‌گفت او که گر این بار منوا رَهَم زین محنتِ گردن‌شکنمن نسازم جز به دریایی وطنآبگیری را نسازم من سَکَن(۵۴)آبِ بی‌حد جویَم و آمن شومتا ابد در امن و صحّت می‌روم(۵۲) سَلیم: در اینجا به معنیِ احمق و کودن است.(۵۳) تَفّ سعیر: حرارتِ سوزان(۵۴) سَكَن: ساكن شدن، آرميدن، جاى گرفتن در خانه------------------------مجموع لغات:(۱) خوش پوزی: پاک دهنی(۲) قلاووزی: رهبری، راهنمایی(۳) خوزی: منسوب به خوزستان(۴) فارِغ: راحت و آسوده(۵) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم(۶) عاق: نافرمان، سرکش با پدر و مادر(۷) شِقاق: چون و چرا، ستیزه(۸) بُراق: نام مرکب حضرت رسول در شب معراج(۹) صُنع: آفرینش، آفریدن(۱۰) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۱۱) گَبر: کافر(۱۲) نَتان: نتوان(۱۳) کاهلی: تنبلی(۱۴) رنجور: بیمار(۱۵) علّت: بیماری(۱۶) نِعْمَ الْعِوَض: بهترین عوض(۱۷) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۱۸) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه(۱۹) نوشد: مخفّف نیوشد به معنی بِشنَوَد.(۲۰) گاوِ عنبربخش: عنبرماهی؛ عنبر: ماده‌ای خوشبو(۲۱) نَفْسِ مطمئن: اشاره به آیه ۲۷ سورهٔ فجر(۲۲) خوش‌پوزی: پاک دهنی(۲۳) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۲۴) ثُبات: پایداری، پابرجا بودن(۲۵) قَوَّاده: پاانداز، کسی که زنان و مردان برای هم‌آغوشی به هم برساند.(۲۶) عوان: مأمور حکومتی(۲۷) حَذور: بسیار پرهیز کننده، کسی که سخت بترسد. در اینجا به معنی دوراندیش و محتاط آمده است.(۲۸) هَبا: مخفّف هَباء به معنی گرد و غبار پراکنده. در اینجا به معنی بیهوده است.(۲۹) هُمام: مهتر، بزرگوار، مردِ بلندهمّت(۳۰) میش: گوسفندِ ماده؛ در اینجا مطلقاً به معنی گوسفند است.(۳۱) زَمَن: زمان، روزگار(۳۲) هِل: رها کن(۳۳) کَهْگِل‌بَست: بسته‌شده با کاهگل، کاهگلی(۳۴) کَتیم: مکتوم، پوشیده شده، پنهان شده(۳۵) دَه دِرَمسنگ: به وزنِ ده دِرَم(۳۶) دُرِّ یتیم: مرواریدِ‌ درشت و تک، مرواریدِ بی‌همتا و کمیاب(۳۷) دی: مخفّفِ دیروز(۳۸) ضَلال: گمراهی، غفلت(۳۹) اسد: در اینجا شیرمرد(۴۰) سِیّومین: سومین(۴۱) حَوَل: لوچی، دوبین شدن، در اینجا مراد دید واقع‌بین نداشتن است.(۴۲) جَهول: نادان(۴۳) حُمْق: نادانى(۴۴) كم دِهَش: او را نده(۴۵) عَتیق: آزادشده(۴۶) بَر خود زَنَم: سعیِ فوقِ طاقت می‌کنم تا ناملایمات را تحمّل کنم؛ نیکلسون می‌گوید: «بر خود زنم یعنی بی‌مساعدتِ دیگران، خود دست بکار می‌شوم.»(۴۷) زَبَر: رو، مقابلِ زیر(۴۸) سَبّاحی: شناگری(۴۹) بازی: حیله و نیرنگ(۵۰) صیادِ ارجمند: صیّادِ ماهر و حاذق(۵۱) عَین شد: آشکار شد(۵۲) سَلیم: در اینجا به معنیِ احمق و کودن است.(۵۳) تَفّ سعیر: حرارتِ سوزان(۵۴) سَكَن: ساكن شدن، آرميدن، جاى گرفتن در خانه-----------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsمسلم آمد یار مرا دل‌افروزیچه عشق داد مرا فضل حق زهی روزیاگر سرم برود گو برو مرا سر اوسترهیدم از کله و از سر و کله‌دوزیدهان به گوش من آورد و گفت در گوشمیکی حدیث بیاموزمت بیاموزیچو آهوی ختنی خون تو شود همه مشکاگر دمی بچری تو ز ما به خوش‌پوزیچو جان جان شده‌ای ننگ جان و تن چه کشیچو کان زر شده‌ای حبه‌یی چه اندوزیبه سوی مجلس خوبان بکش حریفان رابه خضر و چشمه حیوان بکن قلاووزیشراب لعل رسیده‌ست نیست انگوریشکر نثار شد و نیست این شکر خوزیهوا و حرص یکی آتشی‌ است تو بازیبپر گزاف پر و بال را چه می‌سوزیخمش که خلق ندانند بانگ را ز صداتویی که دانی پیروزه را ز پیروزیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsمسلم آمد یار مرا دل‌افروزیچه عشق داد مرا فضل حق زهی روزیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارغ و ایمن که منآن کنم با تو که باران با چمنمن غم تو می‌خورم تو غم مخوربر تو من مشفق‌ترم از صد پدرهان و هان این راز را با کس مگوگرچه از تو شه کند بس جستجومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsچون پدر و مادر عقل است و روحهر دو تویی چون شوم ای دوست عاقخاصه کسی را که جهان را همهترک کند فرد شود بی‌شقاقلاجرمش عشق کشد پیش‌کشهمچو محمد به سحرگه براقمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1360عاشق صنع توام در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعمبی شمع روی تو نتان دیدن مرین دو راه رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبراو همین داند که گیرد پای جبرهر که جبر آورد خود رنجور کردتا همان رنجوری اش در گور کردمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #921دیده ما چون بسی علت دروسترو فنا کن دید خود در دید دوستدید ما را دید او نعم العوضیابی اندر دید او کل غرضمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsدهان به گوش من آورد و گفت در گوشمیکی حدیث بیاموزمت بیاموزیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2402روزن جانم گشاده‌ست از صفامی‌رسد بی واسطه نامه خدامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1298چیز دیگر ماند اما گفتنشبا تو روح‌القدس گوید بی‌منشنی تو گویی هم به گوش خویشتننی من و نی غیر من ای هم تو منهمچو آن وقتی که خواب اندر رویتو ز پیش خود به پیش خود شویمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #21گوش آنکس نوشد اسرار جلالکو چو سوسن صد زبان افتاد و لالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsچو آهوی ختنی خون تو شود همه مشکاگر دمی بچری تو ز ما به خوش‌پوزیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2777, Divan e Shamsخوش بچر ای گاو عنبربخش نفس مطمئندر چنین ساحل حلال است ار تو خوش‌پوزی کنیقرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«اى روحِ آرامش يافته. راضی و مَرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بی‌جهاتتگفتی که خمش کنم نکردیمی‌خندد عشق بر ثباتتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2472تا که پشکی مشک گردد ای مریدسال‌ها باید در آن روضه چرید مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams فرشته‌یی کنمت پاک با دو صد پر و بالکه در تو هیچ نماند کدورت بشریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsچو جان جان شده‌ای ننگ جان و تن چه کشیچو کان زر شده‌ای حبه‌یی چه اندوزیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1272ما چو کشتی‌ها به هم بر می‌زنیمتیره ‌چشمیم و در آب روشنیمای تو در کشتی تن رفته به خوابآب را دیدی نگر در آب آبآب را آبی‌ست کو می‌راندشروح را روحی‌ست کو می‌خواندشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsخمش که خلق ندانند بانگ را ز صداتویی که دانی پیروزه را ز پیروزیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4661گفت تو زان سان که عکس دیگریستجمله احوالت به جز هم عکس نیستخشم و ذوقت هر دو عکس دیگرانشادی قواده و خشم عوانآن عوان را آن ضعیف آخر چه کردکه دهد او را به کینه زجر و دردمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #566عکس چندان باید از یاران خوشکه شوی از بحر بی‌عکس آب‌کشعکس کاول زد تو آن تقلید دانچون پیاپی شد شود تحقیق آنتا نشد تحقیق از یاران مبراز صدف مگسل نگشت آن قطره درمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2062خامشی بحرست و گفتن همچو جوبحر می‌جوید تو را جو را مجواز اشارت‌های دریا سر متابختم کن والله اعلم بالصوابمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2235سینه را پا ساخت می‌رفت آن حذوراز مقام با خطر تا بحر نورمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2238رفت آن ماهی ره دریا گرفتراه دور و پهنه پهنا گرفتمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #175گورخانه راز تو چون دل شودآن مرادت زودتر حاصل شودگفت پیغمبر که هر که سِر نهفتزود گردد با مراد خویش جفتمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2244بر گذشته حسرت آوردن خطاستباز نآید رفته یاد آن هباستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2245قصهٔ آن مرغِ گرفته که وصیّت کرد که بر گذشته پشیمانی مخور، تدارکِ وقت اندیش و روزگار مَبَر در پشیمانیآن یکی مرغی گرفت از مکر و داممرغ او را گفت ای خواجه همامتو بسی گاوان و میشان خورده‌ایتو بسی اشتر به قربان کرده‌ایتو نگشتی سیر ز آنها در زمنهم نگردی سیر از اجزای منهل مرا تا که سه پندت بر دهمتا بدانی زیرکم یا ابلهماول آن پند هم در دست توثانیش بر بام کهگل‌بست تووآن سوم پندت دهم من بر درختکه ازین سه پند گردی نیکبختآنچه بر دستست اینست آن سخنکه محالی را ز کس باور مکنبر کفش چون گفت اول پند زفتگشت آزاد و بر آن دیوار رفتگفت دیگر بر گذشته غم مخورچون ز تو بگذشت زآن حسرت مبربعد از آن گفتش که در جسمم کتیمده درمسنگ‌ست یک در یتیمدولت تو بخت فرزندان توبود آن گوهر به حق جان توفوت کردی در که روزی‌ات نبودکه نباشد مثل آن در در وجودآنچنانکه وقت زادن حاملهناله دارد خواجه شد در غلغلهمرغ گفتش نی نصیحت کردمتکه مبادا بر گذشته دی غمتچون گذشت و رفت غم چون می‌خورییا نکردی فهم پندم یا کریوآن دوم پندت بگفتم کز ضلالهیچ تو باور مکن قول محالمن نیم خود سه درمسنگ ای اسدده درمسنگ اندرونم چون بودخواجه باز آمد به خود گفتا که هینباز گو آن پند خوب سیومینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1453قبله کردم من همه عمر از حولآن خیالاتی که گم شد در اجلحسرت آن مردگان از مرگ نیستزآنست کاندر نقش‌ها کردیم ایستما ندیدیم اینکه آن نقش است و کفکف ز دریا جنبد و یابد علفمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2263گفت آری خوش عمل کردی بدآنتا بگویم پند ثالث رایگانپند گفتن با جهول خوابناکتخم افگندن بود در شوره‌خاکچاک حمق و جهل نپذیرد رفوتخم حکمت کم دهش ای پندگومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2266چاره اندیشیدنِ آن ماهیِ نیم‌عاقل و خود را مُرده کردنگفت ماهی دگر وقت بلاچونکه ماند از سایه عاقل جداکو سوی دریا شد و از غم عتیقفوت شد از من چنان نیکو رفیقلیک زآن نندیشم و بر خود زنمخویشتن را این زمان مرده کنمپس برآرم اشکم خود بر زبرپشت زیر و می‌روم بر آب برمی‌روم بر وی چنانکه خس رودنی به سباحی چنانکه کس رودمرده گردم خویش بسپارم به آبمرگ پیش از مرگ امنست از عذابمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2841محو می‌‌باید نه نحو اینجا بدانگر تو محوی بی‌‌خطر در آب رانمولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۹۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Robaaiaat) # 967, Divan e Shamsاز حادثه جهان زاینده مترسوز هرچه رسد چو نیست پاینده مترساین یکدم عمر را غنیمت می‌داناز رفته میندیش وز آینده مترسمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2272مرگ پیش از مرگ امنست ای فتیاین چنین فرمود ما را مصطفیگفت موتوا کلکم من قبل انیاتی الموت تموتوا بالفتنپیامبر(ص) فرمود جملگی بمیرید پیش از آنکه مرگ دررسد و در آن حال شما با فتنه‌ها بمیرید پیش از مرگ اجباری مرگ اختیاری را برگزینید هم‌چنان مرد و شکم بالا فگندآب می‌بردش نشیب و گه بلندهر یکی زآن قاصدان بس غصه بردکه دریغا ماهی بهتر بمردشاد می‌شد او از آن گفت دریغپیش رفت این بازیم رستم ز تیغپس گرفتش یک صیاد ارجمندپس بر او تف کرد و بر خاکش فگندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1503این دم ار یارانت با تو ضد شوندوز تو برگردند و در خصمی روندهین بگو نک روز من پیروز شدآنچه فردا خواست شد امروز شدضد من گشتند اهل این سراتا قیامت عین شد پیشین مراپیش از آنکه روزگار خود برمعمر با ایشان به پایان آورممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2278غلط غلطان رفت پنهان اندر آبماند آن احمق همی ‌کرد اضطراباز چپ و از راست می‌جست آن سلیمتا به جهد خویش برهاند گلیمدام افگندند و اندر دام مانداحمقی او را در آن آتش نشاندبر سر آتش به پشت تابه‌ایبا حماقت گشت او همخوابه‌ایاو همی‌جوشید از تف سعیرعقل می‌گفتش الم یاتک نذیراو همی‌گفت از شکنجه وز بلاهمچو جان کافران قالوا بلیقرآن کریم، سوره مُلک (۶۷)، آیات ۶ تا ۹Quran, Sooreh Al-Mulk(#67), Line #6-9«وَلِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»«و براى كسانى كه به پروردگارشان كافر شده‌اند عذاب جهنم باشد و جهنم بد سرانجامى است.»«إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقًا وَهِيَ تَفُورُ»«چون در جهنم افكنده شوند، به جوش آيد و بانگ زشتش را بشنوند.»«تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ ۖ كُلَّمَا أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ»«نزديك است كه از خشم پاره‌پاره شود. و چون فوجى را در آن افكنند، خازنانش گويندشان: آيا شما را بيم‌دهنده‌اى نيامد؟» «قَالُوا بَلَىٰ قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ كَبِيرٍ»«گويند: چرا، بيم‌دهنده آمد ولى تكذيبش كرديم و گفتيم: خدا هيچ چيز نازل نكرده است؛ شما در گمراهى بزرگى هستيد.»باز می‌گفت او که گر این بار منوا رهم زین محنت گردن‌شکنمن نسازم جز به دریایی وطنآبگیری را نسازم من سکنآب بی‌حد جویم و آمن شومتا ابد در امن و صحت می‌روم
  continue reading

1178 قسمت

Artwork

Ganje Hozour audio Program #915

Ganj e Hozour Programs

403 subscribers

published

iconاشتراک گذاری
 
Manage episode 327613141 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۱۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۳ می ۲۰۲۲ - ۱۴ اردیبهشت.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۱۵ بر روی این لینک کلیک کنیدPDF متن نوشته شده برنامه با فرمت - نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت- نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsمسلّم آمد یارِ مرا دل‌افروزیچه عشق داد مرا فضلِ حق، زهی روزیاگر سرم برود، گو برو، مرا سر اوسترهیدم از کُلَه و از سَر و کُلَه‌دوزیدهان به گوشِ من آورد و گفت در گوشمیکی حدیث بیاموزمت، بیاموزیچو آهویِ ختنی خونِ تو شود همه مُشکاگر دمی بچری تو ز ما به خوش‌پوزی(۱)چو جانِ جان شده‌ای، ننگِ جان و تن چه کشی؟چو کانِ زر شده‌ای، حبّه‌یی چه اندوزی؟به سویِ مجلسِ خوبان بکش حریفان رابه خضر و چشمهٔ حیوان بکن قلاووزی(۲)شراب لعل رسیده‌ست نیست انگوریشِکَر نثار شد و نیست این شِکَر خوزی(۳)هوا و حرص یکی آتشی‌ است تو بازیبپر، گزاف پر و بال را چه می‌سوزیخمش که خلق ندانند بانگ را ز صَداتویی که دانی پیروزه را ز پیروزی(۱) خوش پوزی: پاک دهنی(۲) قلاووزی: رهبری، راهنمایی(۳) خوزی: منسوب به خوزستان------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsمسلّم آمد یارِ مرا دل‌افروزیچه عشق داد مرا فضلِ حق، زهی روزیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارِغ(۴) و ایمن(۵) که منآن کنم با تو که باران، با چمنمن غمِ تو می‌خورم تو غم مَخَوربر تو من مشفق‌ترم از صد پدرهان و هان این راز را با کس مگوگرچه از تو، شَه کند بس جستجو(۴) فارِغ: راحت و آسوده(۵) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsچون پدر و مادر عقل است و روحهر دو تویی، چون شَوَم ای دوست عاق(۶)؟خاصه کسی را که جهان را همهترک کند، فرد شود بی‌شِقاق(۷)لاجَرَمش عشق کشد پیش‌کشهمچو محمّد به سحرگه بُراق(۸)(۶) عاق: نافرمان، سرکش با پدر و مادر(۷) شِقاق: چون و چرا، ستیزه(۸) بُراق: نام مرکب حضرت رسول در شب معراج------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1360عاشقِ صُنعِ(۹) تواَم در شکر و صبر(۱۰)عاشقِ مصنوع کِی باشم چو گَبر(۱۱)؟عاشقِ صُنعِ خدا با فَر بودعاشقِ مصنوعِ او کافر بود(۹) صُنع: آفرینش، آفریدن(۱۰) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۱۱) گَبر: کافر------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نعمبی شمع روی تو نتان(۱۲) دیدن مرین دو راه را(۱۲) نَتان: نتوان------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که مانْد از کاهلی(۱۳) بی‌شُکر و صبراو همین داند که گیرد پایِ جَبرهر که جبر آورد، خود رنجور(۱۴) کردتا همان رنجوری اش، در گور کرد(۱۳) کاهلی: تنبلی(۱۴) رنجور: بیمار------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #921دیده ما چون بسی علّت(۱۵) دروسترو فنا کُن دید خود در دید دوستدید ما را دید او نِعْمَ الْعِوَض(۱۶)یابی اندر دید او کل غَرَض(۱۵) علّت: بیماری(۱۶) نِعْمَ الْعِوَض: بهترین عوض------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۱۷)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۱۸)دور کن آلت، بینداز اختیار(۱۷) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۱۸) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsدهان به گوشِ من آورد و گفت در گوشمیکی حدیث بیاموزمت، بیاموزیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2402روزنِ جانم گشاده‌ست از صفامی‌رسد بی واسطه نامهٔ خدامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1298چیز دیگر ماند، اما گفتنشبا تو، روحُ‌الْقُدْس گوید بی‌مَنَشنی، تو گویی هم به گوشِ خویشتننی من و، نی غیرِ من، ای هم تو من همچو آن وقتی که خواب اندر رَویتو ز پیشِ خود، به پیشِ خود شویمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #21گوشِ آنکس نوشد(۱۹) اسرارِ جلالکو چو سوسن صد زبان افتاد و لال(۱۹) نوشد: مخفّف نیوشد به معنی بِشنَوَد.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsچو آهویِ ختنی خونِ تو شود همه مُشکاگر دمی بچری تو ز ما به خوش‌پوزیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2777, Divan e Shamsخوش بچَر ای گاوِ عنبربخشِ(۲۰) نَفْسِ مطمئن(۲۱)در چنین ساحل حلال است ار تو خوش‌پوزی(۲۲) کنیقرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«اى روحِ آرامش يافته. راضی و مَرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»(۲۰) گاوِ عنبربخش: عنبرماهی؛ عنبر: ماده‌ای خوشبو(۲۱) نَفْسِ مطمئن: اشاره به آیه ۲۷ سورهٔ فجر(۲۲) خوش‌پوزی: پاک دهنی------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکَشَد به بی‌جَهاتَت(۲۳)گفتی که خمُش کنم نکردیمی‌خندد عشق بر ثباتت(۲۴)(۲۳) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۲۴) ثُبات: پایداری، پابرجا بودن------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2472تا که پُشکی مُشک گردد ای مُریدسال‌ها باید در آن روضه چرید مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams فرشته‌یی کُنَمَت پاک، با دو صد پَر و بالکه در تو هیچ نَمانَد، کدورتِ بَشَریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsچو جانِ جان شده‌ای، ننگِ جان و تن چه کشی؟چو کانِ زر شده‌ای، حبّه‌یی چه اندوزی؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1272ما چو کشتی‌ها به هم بر می‌زنیمتیره ‌چشمیم و، در آبِ روشنیمای تو در کشتیِّ تن، رفته به خوابآب را دیدی، نگر در آبِ آبآب را آبی‌ست کو می‌رانَدَشروح را روحی‌ست کو می‌خوانَدَشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsخمش که خلق ندانند بانگ را ز صَداتویی که دانی پیروزه را ز پیروزیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4661 گفتِ تو، زان سان که عکس دیگریستجمله احوالت، به جز هم عکس نیستخشم و ذوقت هر دو عکس دیگرانشادی قوّاده(۲۵) و خشم عوان(۲۶)آن عوان را، آن ضعیف آخِر چه کرد؟که دهد او را به کینه زجر و درد(۲۵) قَوَّاده: پاانداز، کسی که زنان و مردان برای هم‌آغوشی به هم برساند.(۲۶) عوان: مأمور حکومتی------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #566عکس، چندان باید از یارانِ خَوشکه شوی از بحرِ بی‌عکس، آب‌ْکَشعکس، کَاوّل زد، تو آن تقلید دانچون پیاپی شد، شود تحقیق آنتا نشد تحقیق، از یاران مَبُراز صدف مَگْسَل، نگشت آن قطره، دُرّمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2062خامُشی بحرست و، گفتن همچو جُوبحر می‌جوید تو را، جُو را مجواز اشارت‌هایِ دریا سر متابختم کن، وَاللهُ اَعْلَمْ بِالصَّوابمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2235سینه را پا ساخت، می‌رفت آن حَذور(۲۷)از مقامِ با خطر تا بحرِ نور(۲۷) حَذور: بسیار پرهیز کننده، کسی که سخت بترسد. در اینجا به معنی دوراندیش و محتاط آمده است.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2238رفت آن ماهی، رهِ دریا گرفتراهِ دُور و پهنهٔ پهنا گرفتمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #175گورخانهٔ رازِ تو چون دل شودآن مرادت زودتر حاصل شودگفت پیغمبر که هر که سِر نهفتزود گردد با مرادِ خویش جفتمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2244بر گذشته حسرت آوردن خطاستباز نآید رفته، یادِ آن هَباست(۲۸)(۲۸) هَبا: مخفّف هَباء به معنی گرد و غبار پراکنده. در اینجا به معنی بیهوده است.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2245قصهٔ آن مرغِ گرفته که وصیّت کرد که بر گذشته پشیمانی مخور، تدارکِ وقت اندیش و روزگار مَبَر در پشیمانیآن یکی مرغی گرفت از مکر و داممرغ او را گفت: ای خواجهٔ هُمام(۲۹)تو بسی گاوان و میشان(۳۰) خورده‌ایتو بسی اُشتر به قربان کرده‌ایتو نگشتی سیر ز آنها در زَمَن(۳۱)هم نگردی سیر از اجزایِ منهِل(۳۲) مرا، تا که سه پندت بَر دَهَمتا بدانی زیرَکم، یا اَبلهماوّلِ آن پند هم در دست توثانیش بر بامِ کَهْگِل‌بَستِ(۳۳) تووآن سِوُم پندت دهم من بر درختکه ازین سه پند گردی نیکبختآنچه بر دستست اینست آن سخُنکه مُحالی را ز کس باور مکُنبر کَفَش چون گفت اوّل پندِ زَفتگشت آزاد و، بر آن دیوار رفتگفت دیگر: بر گذشته غم مخَورچون ز تو بگذشت، زآن حسرت مَبَربعد از آن گفتش که در جِسمَم کَتیم(۳۴)دَه دِرَمسنگ‌ست(۳۵) یک دُرِّ یتیم(۳۶)دولتِ تو، بختِ فرزندانِ توبود آن گوهر، به حقِّ جانِ توفوت کردی دُر، که روزیّ‌ات نبودکه نباشد مثل آن دُر در وجودآنچنانکه وقتِ زادن حاملهناله دارد، خواجه شد در غُلغلهمرغ گفتش: نی نصیحت کردمتکه مبادا بر گذشتهٔ دی(۳۷) غمت؟چون گذشت و رفت، غم چون می‌خوری؟یا نکردی فهم پندم، یا کریوآن دوم پندت بگفتم کز ضَلال(۳۸)هیچ تو باور مَکُن قولِ مُحالمن نِیَم خود سه دِرَمسنگ ای اسد(۳۹)دَه دِرَمسنگ اندرونم چون بُوَد؟خواجه باز آمد به خود، گفتا که هینباز گو آن پندِ خوبِ سِیّومین(۴۰)(۲۹) هُمام: مهتر، بزرگوار، مردِ بلندهمّت(۳۰) میش: گوسفندِ ماده؛ در اینجا مطلقاً به معنی گوسفند است.(۳۱) زَمَن: زمان، روزگار(۳۲) هِل: رها کن(۳۳) کَهْگِل‌بَست: بسته‌شده با کاهگل، کاهگلی(۳۴) کَتیم: مکتوم، پوشیده شده، پنهان شده(۳۵) دَه دِرَمسنگ: به وزنِ ده دِرَم(۳۶) دُرِّ یتیم: مرواریدِ‌ درشت و تک، مرواریدِ بی‌همتا و کمیاب(۳۷) دی: مخفّفِ دیروز(۳۸) ضَلال: گمراهی، غفلت(۳۹) اسد: در اینجا شیرمرد(۴۰) سِیّومین: سومین------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1453قبله کردم من همه عمر از حَوَل(۴۱)آن خیالاتی که گُم شد در اجلحسرتِ آن مُردگان از مرگ نیستزآنْسْت کاندر نقش‌ها کردیم ایستما ندیدیم اینکه آن نقش است و کفکف ز دریا جُنبد و یابَد علف(۴۱) حَوَل: لوچی، دوبین شدن، در اینجا مراد دید واقع‌بین نداشتن است.------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2263گفت: آری خوش عمل کردی بدآنتا بگویم پندِ ثالث رایگانپند گفتن با جَهولِ(۴۲) خوابناکتخم افگندن بُوَد در شوره‌خاکچاکِ حُمْق(۴۳) و جهل نپْذیرد رفوتخمِ حکمت کم دِهَش(۴۴) ای پندگو(۴۲) جَهول: نادان(۴۳) حُمْق: نادانى(۴۴) كم دِهَش: او را نده------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2266چاره اندیشیدنِ آن ماهیِ نیم‌عاقل و خود را مُرده کردنگفت ماهیِّ دگر وقتِ بلاچونکه ماند از سایهٔ عاقل جداکو سویِ دریا شد و از غم عَتیق(۴۵)فوت شد از من چنان نیکو رفیقلیک زآن نندیشم و بَر خود زنم(۴۶)خویشتن را این زمان مُرده کنمپس برآرَم اِشْکَمِ خود بر زَبَر(۴۷)پشت، زیر و، می‌روم بر آب برمی‌روم بر وی چنانکه خس رَوَدنی به سبّاحی(۴۸) چنانکه کس رودمُرده گردم، خویش بسپارم به آبمرگِ پیش از مرگ، اَمنست از عذاب(۴۵) عَتیق: آزادشده(۴۶) بَر خود زَنَم: سعیِ فوقِ طاقت می‌کنم تا ناملایمات را تحمّل کنم؛ نیکلسون می‌گوید: «بر خود زنم یعنی بی‌مساعدتِ دیگران، خود دست بکار می‌شوم.»(۴۷) زَبَر: رو، مقابلِ زیر(۴۸) سَبّاحی: شناگری------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2841محو می‌‌باید نه نحو اینجا، بدانگر تو محوی، بی‌‌خطر در آب رانمولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۹۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Robaaiaat) # 967, Divan e Shamsاز حادثهٔ جهان زاینده مترسوز هرچه رسد چو نیست پاینده مترساین یکدم عمر را غنیمت می‌داناز رفته میندیش وز آینده مترسمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2272مرگ پیش از مرگ اَمنست ای فَتیٰاین چنین فرمود ما را مصطفیگفت: مُوتُوا کُلُّکُمْ مِنْ قَبْلِ اَنْیَأْتِیَ الْمَوْتُ تَمُوتُوا بِالْفِتَن«پیامبر(ص) فرمود: جملگی بمیرید پیش از آنکه مرگ دررسد و در آن حال شما با فتنه‌ها بمیرید. (پیش از مرگ اجباری، مرگ اختیاری را برگزینید.)» حدیث«مُوتُوا قَبْلَ اَنْ تَمُوُتوا»«بمیرید پیش از آنکه بمیرید.»هم‌چنان مُرد و شکم بالا فگندآب می‌بُردش نشیب و گَه بلندهر یکی زآن قاصدان بس غُصّه بُردکه دریغا ماهیِ بهتر بمُردشاد می‌شد او از آن گفتِ دریغپیش رفت این بازیَم(۴۹)، رَسْتم ز تیغپس گرفتش یک صیادِ ارجمند(۵۰)پس بر او تُف کرد و بر خاکش فگند(۴۹) بازی: حیله و نیرنگ(۵۰) صیادِ ارجمند: صیّادِ ماهر و حاذق------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1503این دَم اَر یارانْت با تو ضد شوندوز تو برگردند و در خصمی روندهین بگو: نَک روزِ من پیروز شدآنچه فردا خواست شد، امروز شدضدِّ من گشتند اهلِ این سَراتا قیامت عَیْن شد(۵۱) پیشین مراپیش از آنکه روزگارِ خود بَرَمعُمر با ایشان به پایان آورم(۵۱) عَین شد: آشکار شد------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2278غَلْط غَلْطان رفت پنهان اندر آبمانْد آن احمق همی ‌کرد اضطراباز چپ و از راست می‌جُست آن سَلیم(۵۲)تا به جَهدِ خویش بِرْهانَد گلیمدام افگندند و اندر دام مانداحمقی او را در آن آتش نشاندبر سرِ آتش، به پشت تابه‌ایبا حماقت گشت او همخوابه‌ایاو همی‌جوشید از تَفِّ سَعیر(۵۳)عقل می‌گفتش: اَلَم یَأْتِکْ نَذیر؟او همی‌گفت از شکنجه وز بلاهمچو جانِ کافران قالُوا بلیٰقرآن کریم، سوره مُلک (۶۷)، آیات ۶ تا ۹Quran, Sooreh Al-Mulk(#67), Line #6-9«وَلِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»«و براى كسانى كه به پروردگارشان كافر شده‌اند عذاب جهنم باشد و جهنم بد سرانجامى است.»«إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقًا وَهِيَ تَفُورُ»«چون در جهنم افكنده شوند، به جوش آيد و بانگ زشتش را بشنوند.»«تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ ۖ كُلَّمَا أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ»«نزديك است كه از خشم پاره‌پاره شود. و چون فوجى را در آن افكنند، خازنانش گويندشان: آيا شما را بيم‌دهنده‌اى نيامد؟» «قَالُوا بَلَىٰ قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ كَبِيرٍ»«گويند: چرا، بيم‌دهنده آمد ولى تكذيبش كرديم و گفتيم: خدا هيچ چيز نازل نكرده است؛ شما در گمراهى بزرگى هستيد.»باز می‌گفت او که گر این بار منوا رَهَم زین محنتِ گردن‌شکنمن نسازم جز به دریایی وطنآبگیری را نسازم من سَکَن(۵۴)آبِ بی‌حد جویَم و آمن شومتا ابد در امن و صحّت می‌روم(۵۲) سَلیم: در اینجا به معنیِ احمق و کودن است.(۵۳) تَفّ سعیر: حرارتِ سوزان(۵۴) سَكَن: ساكن شدن، آرميدن، جاى گرفتن در خانه------------------------مجموع لغات:(۱) خوش پوزی: پاک دهنی(۲) قلاووزی: رهبری، راهنمایی(۳) خوزی: منسوب به خوزستان(۴) فارِغ: راحت و آسوده(۵) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم(۶) عاق: نافرمان، سرکش با پدر و مادر(۷) شِقاق: چون و چرا، ستیزه(۸) بُراق: نام مرکب حضرت رسول در شب معراج(۹) صُنع: آفرینش، آفریدن(۱۰) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۱۱) گَبر: کافر(۱۲) نَتان: نتوان(۱۳) کاهلی: تنبلی(۱۴) رنجور: بیمار(۱۵) علّت: بیماری(۱۶) نِعْمَ الْعِوَض: بهترین عوض(۱۷) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۱۸) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه(۱۹) نوشد: مخفّف نیوشد به معنی بِشنَوَد.(۲۰) گاوِ عنبربخش: عنبرماهی؛ عنبر: ماده‌ای خوشبو(۲۱) نَفْسِ مطمئن: اشاره به آیه ۲۷ سورهٔ فجر(۲۲) خوش‌پوزی: پاک دهنی(۲۳) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۲۴) ثُبات: پایداری، پابرجا بودن(۲۵) قَوَّاده: پاانداز، کسی که زنان و مردان برای هم‌آغوشی به هم برساند.(۲۶) عوان: مأمور حکومتی(۲۷) حَذور: بسیار پرهیز کننده، کسی که سخت بترسد. در اینجا به معنی دوراندیش و محتاط آمده است.(۲۸) هَبا: مخفّف هَباء به معنی گرد و غبار پراکنده. در اینجا به معنی بیهوده است.(۲۹) هُمام: مهتر، بزرگوار، مردِ بلندهمّت(۳۰) میش: گوسفندِ ماده؛ در اینجا مطلقاً به معنی گوسفند است.(۳۱) زَمَن: زمان، روزگار(۳۲) هِل: رها کن(۳۳) کَهْگِل‌بَست: بسته‌شده با کاهگل، کاهگلی(۳۴) کَتیم: مکتوم، پوشیده شده، پنهان شده(۳۵) دَه دِرَمسنگ: به وزنِ ده دِرَم(۳۶) دُرِّ یتیم: مرواریدِ‌ درشت و تک، مرواریدِ بی‌همتا و کمیاب(۳۷) دی: مخفّفِ دیروز(۳۸) ضَلال: گمراهی، غفلت(۳۹) اسد: در اینجا شیرمرد(۴۰) سِیّومین: سومین(۴۱) حَوَل: لوچی، دوبین شدن، در اینجا مراد دید واقع‌بین نداشتن است.(۴۲) جَهول: نادان(۴۳) حُمْق: نادانى(۴۴) كم دِهَش: او را نده(۴۵) عَتیق: آزادشده(۴۶) بَر خود زَنَم: سعیِ فوقِ طاقت می‌کنم تا ناملایمات را تحمّل کنم؛ نیکلسون می‌گوید: «بر خود زنم یعنی بی‌مساعدتِ دیگران، خود دست بکار می‌شوم.»(۴۷) زَبَر: رو، مقابلِ زیر(۴۸) سَبّاحی: شناگری(۴۹) بازی: حیله و نیرنگ(۵۰) صیادِ ارجمند: صیّادِ ماهر و حاذق(۵۱) عَین شد: آشکار شد(۵۲) سَلیم: در اینجا به معنیِ احمق و کودن است.(۵۳) تَفّ سعیر: حرارتِ سوزان(۵۴) سَكَن: ساكن شدن، آرميدن، جاى گرفتن در خانه-----------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsمسلم آمد یار مرا دل‌افروزیچه عشق داد مرا فضل حق زهی روزیاگر سرم برود گو برو مرا سر اوسترهیدم از کله و از سر و کله‌دوزیدهان به گوش من آورد و گفت در گوشمیکی حدیث بیاموزمت بیاموزیچو آهوی ختنی خون تو شود همه مشکاگر دمی بچری تو ز ما به خوش‌پوزیچو جان جان شده‌ای ننگ جان و تن چه کشیچو کان زر شده‌ای حبه‌یی چه اندوزیبه سوی مجلس خوبان بکش حریفان رابه خضر و چشمه حیوان بکن قلاووزیشراب لعل رسیده‌ست نیست انگوریشکر نثار شد و نیست این شکر خوزیهوا و حرص یکی آتشی‌ است تو بازیبپر گزاف پر و بال را چه می‌سوزیخمش که خلق ندانند بانگ را ز صداتویی که دانی پیروزه را ز پیروزیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsمسلم آمد یار مرا دل‌افروزیچه عشق داد مرا فضل حق زهی روزیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارغ و ایمن که منآن کنم با تو که باران با چمنمن غم تو می‌خورم تو غم مخوربر تو من مشفق‌ترم از صد پدرهان و هان این راز را با کس مگوگرچه از تو شه کند بس جستجومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1313, Divan e Shamsچون پدر و مادر عقل است و روحهر دو تویی چون شوم ای دوست عاقخاصه کسی را که جهان را همهترک کند فرد شود بی‌شقاقلاجرمش عشق کشد پیش‌کشهمچو محمد به سحرگه براقمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1360عاشق صنع توام در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعمبی شمع روی تو نتان دیدن مرین دو راه رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبراو همین داند که گیرد پای جبرهر که جبر آورد خود رنجور کردتا همان رنجوری اش در گور کردمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #921دیده ما چون بسی علت دروسترو فنا کن دید خود در دید دوستدید ما را دید او نعم العوضیابی اندر دید او کل غرضمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsدهان به گوش من آورد و گفت در گوشمیکی حدیث بیاموزمت بیاموزیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2402روزن جانم گشاده‌ست از صفامی‌رسد بی واسطه نامه خدامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1298چیز دیگر ماند اما گفتنشبا تو روح‌القدس گوید بی‌منشنی تو گویی هم به گوش خویشتننی من و نی غیر من ای هم تو منهمچو آن وقتی که خواب اندر رویتو ز پیش خود به پیش خود شویمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #21گوش آنکس نوشد اسرار جلالکو چو سوسن صد زبان افتاد و لالمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsچو آهوی ختنی خون تو شود همه مشکاگر دمی بچری تو ز ما به خوش‌پوزیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2777, Divan e Shamsخوش بچر ای گاو عنبربخش نفس مطمئندر چنین ساحل حلال است ار تو خوش‌پوزی کنیقرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Sooreh Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«اى روحِ آرامش يافته. راضی و مَرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بی‌جهاتتگفتی که خمش کنم نکردیمی‌خندد عشق بر ثباتتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۴۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2472تا که پشکی مشک گردد ای مریدسال‌ها باید در آن روضه چرید مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shams فرشته‌یی کنمت پاک با دو صد پر و بالکه در تو هیچ نماند کدورت بشریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsچو جان جان شده‌ای ننگ جان و تن چه کشیچو کان زر شده‌ای حبه‌یی چه اندوزیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1272ما چو کشتی‌ها به هم بر می‌زنیمتیره ‌چشمیم و در آب روشنیمای تو در کشتی تن رفته به خوابآب را دیدی نگر در آب آبآب را آبی‌ست کو می‌راندشروح را روحی‌ست کو می‌خواندشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3074, Divan e Shamsخمش که خلق ندانند بانگ را ز صداتویی که دانی پیروزه را ز پیروزیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4661گفت تو زان سان که عکس دیگریستجمله احوالت به جز هم عکس نیستخشم و ذوقت هر دو عکس دیگرانشادی قواده و خشم عوانآن عوان را آن ضعیف آخر چه کردکه دهد او را به کینه زجر و دردمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #566عکس چندان باید از یاران خوشکه شوی از بحر بی‌عکس آب‌کشعکس کاول زد تو آن تقلید دانچون پیاپی شد شود تحقیق آنتا نشد تحقیق از یاران مبراز صدف مگسل نگشت آن قطره درمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2062خامشی بحرست و گفتن همچو جوبحر می‌جوید تو را جو را مجواز اشارت‌های دریا سر متابختم کن والله اعلم بالصوابمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2235سینه را پا ساخت می‌رفت آن حذوراز مقام با خطر تا بحر نورمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2238رفت آن ماهی ره دریا گرفتراه دور و پهنه پهنا گرفتمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #175گورخانه راز تو چون دل شودآن مرادت زودتر حاصل شودگفت پیغمبر که هر که سِر نهفتزود گردد با مراد خویش جفتمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2244بر گذشته حسرت آوردن خطاستباز نآید رفته یاد آن هباستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2245قصهٔ آن مرغِ گرفته که وصیّت کرد که بر گذشته پشیمانی مخور، تدارکِ وقت اندیش و روزگار مَبَر در پشیمانیآن یکی مرغی گرفت از مکر و داممرغ او را گفت ای خواجه همامتو بسی گاوان و میشان خورده‌ایتو بسی اشتر به قربان کرده‌ایتو نگشتی سیر ز آنها در زمنهم نگردی سیر از اجزای منهل مرا تا که سه پندت بر دهمتا بدانی زیرکم یا ابلهماول آن پند هم در دست توثانیش بر بام کهگل‌بست تووآن سوم پندت دهم من بر درختکه ازین سه پند گردی نیکبختآنچه بر دستست اینست آن سخنکه محالی را ز کس باور مکنبر کفش چون گفت اول پند زفتگشت آزاد و بر آن دیوار رفتگفت دیگر بر گذشته غم مخورچون ز تو بگذشت زآن حسرت مبربعد از آن گفتش که در جسمم کتیمده درمسنگ‌ست یک در یتیمدولت تو بخت فرزندان توبود آن گوهر به حق جان توفوت کردی در که روزی‌ات نبودکه نباشد مثل آن در در وجودآنچنانکه وقت زادن حاملهناله دارد خواجه شد در غلغلهمرغ گفتش نی نصیحت کردمتکه مبادا بر گذشته دی غمتچون گذشت و رفت غم چون می‌خورییا نکردی فهم پندم یا کریوآن دوم پندت بگفتم کز ضلالهیچ تو باور مکن قول محالمن نیم خود سه درمسنگ ای اسدده درمسنگ اندرونم چون بودخواجه باز آمد به خود گفتا که هینباز گو آن پند خوب سیومینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1453قبله کردم من همه عمر از حولآن خیالاتی که گم شد در اجلحسرت آن مردگان از مرگ نیستزآنست کاندر نقش‌ها کردیم ایستما ندیدیم اینکه آن نقش است و کفکف ز دریا جنبد و یابد علفمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2263گفت آری خوش عمل کردی بدآنتا بگویم پند ثالث رایگانپند گفتن با جهول خوابناکتخم افگندن بود در شوره‌خاکچاک حمق و جهل نپذیرد رفوتخم حکمت کم دهش ای پندگومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2266چاره اندیشیدنِ آن ماهیِ نیم‌عاقل و خود را مُرده کردنگفت ماهی دگر وقت بلاچونکه ماند از سایه عاقل جداکو سوی دریا شد و از غم عتیقفوت شد از من چنان نیکو رفیقلیک زآن نندیشم و بر خود زنمخویشتن را این زمان مرده کنمپس برآرم اشکم خود بر زبرپشت زیر و می‌روم بر آب برمی‌روم بر وی چنانکه خس رودنی به سباحی چنانکه کس رودمرده گردم خویش بسپارم به آبمرگ پیش از مرگ امنست از عذابمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۸۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2841محو می‌‌باید نه نحو اینجا بدانگر تو محوی بی‌‌خطر در آب رانمولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۹۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Robaaiaat) # 967, Divan e Shamsاز حادثه جهان زاینده مترسوز هرچه رسد چو نیست پاینده مترساین یکدم عمر را غنیمت می‌داناز رفته میندیش وز آینده مترسمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2272مرگ پیش از مرگ امنست ای فتیاین چنین فرمود ما را مصطفیگفت موتوا کلکم من قبل انیاتی الموت تموتوا بالفتنپیامبر(ص) فرمود جملگی بمیرید پیش از آنکه مرگ دررسد و در آن حال شما با فتنه‌ها بمیرید پیش از مرگ اجباری مرگ اختیاری را برگزینید هم‌چنان مرد و شکم بالا فگندآب می‌بردش نشیب و گه بلندهر یکی زآن قاصدان بس غصه بردکه دریغا ماهی بهتر بمردشاد می‌شد او از آن گفت دریغپیش رفت این بازیم رستم ز تیغپس گرفتش یک صیاد ارجمندپس بر او تف کرد و بر خاکش فگندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1503این دم ار یارانت با تو ضد شوندوز تو برگردند و در خصمی روندهین بگو نک روز من پیروز شدآنچه فردا خواست شد امروز شدضد من گشتند اهل این سراتا قیامت عین شد پیشین مراپیش از آنکه روزگار خود برمعمر با ایشان به پایان آورممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2278غلط غلطان رفت پنهان اندر آبماند آن احمق همی ‌کرد اضطراباز چپ و از راست می‌جست آن سلیمتا به جهد خویش برهاند گلیمدام افگندند و اندر دام مانداحمقی او را در آن آتش نشاندبر سر آتش به پشت تابه‌ایبا حماقت گشت او همخوابه‌ایاو همی‌جوشید از تف سعیرعقل می‌گفتش الم یاتک نذیراو همی‌گفت از شکنجه وز بلاهمچو جان کافران قالوا بلیقرآن کریم، سوره مُلک (۶۷)، آیات ۶ تا ۹Quran, Sooreh Al-Mulk(#67), Line #6-9«وَلِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»«و براى كسانى كه به پروردگارشان كافر شده‌اند عذاب جهنم باشد و جهنم بد سرانجامى است.»«إِذَا أُلْقُوا فِيهَا سَمِعُوا لَهَا شَهِيقًا وَهِيَ تَفُورُ»«چون در جهنم افكنده شوند، به جوش آيد و بانگ زشتش را بشنوند.»«تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ ۖ كُلَّمَا أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ»«نزديك است كه از خشم پاره‌پاره شود. و چون فوجى را در آن افكنند، خازنانش گويندشان: آيا شما را بيم‌دهنده‌اى نيامد؟» «قَالُوا بَلَىٰ قَدْ جَاءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ كَبِيرٍ»«گويند: چرا، بيم‌دهنده آمد ولى تكذيبش كرديم و گفتيم: خدا هيچ چيز نازل نكرده است؛ شما در گمراهى بزرگى هستيد.»باز می‌گفت او که گر این بار منوا رهم زین محنت گردن‌شکنمن نسازم جز به دریایی وطنآبگیری را نسازم من سکنآب بی‌حد جویم و آمن شومتا ابد در امن و صحت می‌روم
  continue reading

1178 قسمت

همه قسمت ها

×
 
Loading …

به Player FM خوش آمدید!

Player FM در سراسر وب را برای یافتن پادکست های با کیفیت اسکن می کند تا همین الان لذت ببرید. این بهترین برنامه ی پادکست است که در اندروید، آیفون و وب کار می کند. ثبت نام کنید تا اشتراک های شما در بین دستگاه های مختلف همگام سازی شود.

 

راهنمای مرجع سریع