Artwork

محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
Player FM - برنامه پادکست
با برنامه Player FM !

Ganje Hozour audio Program #913

 
اشتراک گذاری
 

Manage episode 326188387 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۱۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۱۹ آوریل ۲۰۲۲ - ۳۱ فروردین.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۱۳ بر روی این لینک کلیک کنیدPDF متن نوشته شده برنامه با فرمت - نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت- نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsبانگ برآمد ز خراباتِ منچرخ دوتا شد ز مناجاتِ منعاقبةُ‌الاَمر ظفر دررسیدیار درآمد به مراعاتِ منیا رب یا رب که چه سان می‌کنددلبرِ بی‌کُفو(۱) مکافاتِ منطاعت و ایمان کند آن کیمیاغفلت و انکار و جنایاتِ منقصر دهد از پیِ تقصیرِ منزَلِّه(۲) دهد از پیِ زَلّاتِ(۳) منجوش نهد در دلِ دریا و کوهاز تبشِ روزِ ملاقاتِ منگر نبدی پرده، خیالاتِ خلقسوخته بودی ز خیالاتِ مندر سِپَهِ(۴) جان زَنَدی زلزلهطبل و عَلَم(۵)، نعره و هیهاتِ مندر افقِ چرخ زدی شعله‌هانیم شبان آتشِ میقاتِ(۶) من(۱) کُفْوْ: نظير(۲) زَلِّه: غذایی که از مهمانی با خود برند، مهمانی عروسی.(۳) زلّات: جمعِ زَلَّت، لغزش، خطا(۴) سِپَه: سپاه(۵) عَلَم: پرچم(۶) میقات: وقتِ دیدار---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsبانگ برآمد ز خراباتِ منچرخ دوتا شد ز مناجاتِ منمولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۱۱۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Robaaiaat) # 1189, Divan e Shamsتا ترکِ دلِ خویش نگیری، ندهموآنچت(۷) گفتم، تا نپذیری ندهمحیلت بگذار، خویشتن مرده بسازجان و سرِ تو که تا نمیری ندهم(۷) وآنچت: و آنچه تو را---------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1209سجده آمد کندنِ خشتِ لَزِب(۸)موجبِ قربی که وَاسْجُدْ واقْتَرِبْکندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن است و سجود، موجب قرب بنده به حق می شود.(۸) لَزِب: چسبنده---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طَرَب‌سازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1453قبله کردم من همه عمر از حَوَلآن خیالاتی که گم شد در اَجَلمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1948, Divan e Shamsبانگ آید هر زمانی زین رواقِ آبگونآیتِ اِنّا بَنَیْنَاهَا وَ اِنّا مُوسِعُونقرآن کریم، سوره الذاریات (۵۱)، آیه ۴۷Quran, Sooreh Adh-Dhaariyat(#51), Line #47«وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ.»«و آسمان را قدرتمندانه بنا کردیم و ما البته وسعت‌دهنده‌ایم.»«و آسمان را به قدرت و نیرو بنا کردیم و ما [همواره] وسعت‌دهنده‌ایم.» مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 308, Divan e Shamsخاموش و در خراب همی‌جوی گنجِ عشقکاین گنج در بهار برویید از خرابمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3838غیر مُردن هیچ فرهنگی دگردر نگیرد با خدای، ای حیله‌گرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 652, Divan e Shamsتدبیر کند بنده و تقدیر نداندتدبیر به تقدیرِ خداوند نماندبنده چو بیندیشد، پیداست چه بیندحیله بکند، لیک خدایی نتواندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #496چونکه مکرت شد فنای مکرِ رَبّبرگشایی یک کَمینی بُوالعَجَبکه کمینهٔ آن کمین باشد بقاتا ابد اندر عُروج و اِرتِقامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsعاقبةُ‌الاَمر ظفر دررسیدیار درآمد به مراعاتِ منمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2254گفت: بیماری، مرا این بخت دادکآمد این سلطان بَرِ من بامدادمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsقصر دهد از پیِ تقصیرِ منزَلِّه دهد از پیِ زَلّاتِ منمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468جمله استادان پیِ اظهارِ کارنیستی جویند و جایِ اِنکسار(۹) لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۱۰)کارگاهش نیستیّ و لا بُوَدهر کجا این نیستی افزون‌تر استکارِ حق و کارگاهش آن سَر است(۹) اِنکسار: شکسته‌شدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۱۰) صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند---------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3341ای خُنُک(۱۱) آن را که ذاتِ خود شناختاندر امنِ سَرمدی(۱۲) قصری بساخت (۱۱)خُنُک: خوشا(۱۲) سَرمَدی: ابدی، ازلی، همیشگی؛ مَجازاً خدایی---------------قرآن کریم، سورۀ اعراف (۷)، آیۀ ۹۵Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #95«ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ... .»«آنگاه جاى بلا و محنت را به خوشى و خوبى سپرديم… .»قرآن کریم، سورۀ هود (۱۱)، آیۀ ۱۱۴ Quran, Sooreh Hud(#11), Line #114«... إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ۚ ذَٰلِكَ ذِكْرَىٰ لِلذَّاكِرِينَ.»«... زيرا نيكیها، بديها را از ميان مى‌برند. اين اندرزى است براى اندرزپذيران.» قرآن کریم، سورۀ فرقان (۲۵)، آیۀ ۷۰Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #70«إِلَّـا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا.»«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. خدا گناهانشان را به نيكی‌ها بدل مى‌كند و خدا آمرزنده و مهربان است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsگر نبدی پرده، خیالاتِ خلقسوخته بودی ز خیالاتِ منمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1329پیشِ چشمت داشتی شیشهٔ کبودز آن سبب، عالَم کبودت می‌‌نمودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات، دورنورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نورمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsدر سِپَهِ جان زَنَدی زلزلهطبل و عَلَم، نعره و هیهاتِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3339نعرهٔ لاضَیْر(۱۳) بر گردون رسیدهین بِبُر که جان ز جان کندن رهیدساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. هان اینک (ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.ما بدانستیم ما این تن نه‌ایماز وَرایِ تن، به یزدان می‌زی‌ایم(۱۳) ضَیْر: ضرر، ضرر رساندن---------------قرآن کریم، سوره شعراء (۲۶)، آیه ۵۰Quran, Sooreh Ash-Sh’araa(#26), Line #50« قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ.»« گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsبانگ برآمد ز خراباتِ منیار درآمد به مراعاتِ منتا که بدیدم مهِ بی‌حدِّ اورفت ز حد ذوقِ مناجاتِ منموسیِ جانم به کُهِ طور رفتآمد هنگامِ ملاقاتِ منطور ندا کرد که آن خسته(۱۴) کیست؟کآمد سرمست به میقاتِ مناین نَفَسِ روشنِ چون برق چیست؟پُر شده تا سقفِ سماواتِ مناین دلِ آن عاشقِ مستانِ(۱۵) ماسترسته ز هجران و ز آفاتِ منآمده با سوز و هزاران نیازبر طمعِ لطف و مکافاتِ منپیشتر آ، پیشتر آ و ببینخلعت و تشریف و مکافاتِ مننفی شدی در طلبِ وصلِ منعمرِ ابد گیر ز اثباتِ مناز خُمِ توحید بخور جامِ میمست شو، این است کراماتِ منپهلویِ شه آمده‌ای، مات شوماتِ منی، ماتِ منی، ماتِ منبس کن ای دل، چو شدی ماتِ شهچند ز هیهای و ز هیهاتِ من؟(۱۴) خسته: زخمی(۱۵) مستان‌: مست---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsطور ندا کرد که آن خسته کیست؟کآمد سرمست به میقاتِ منمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1469لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۱۶)کارگاهش نیستیّ و لا بُوَدهر کجا این نیستی افزون‌تر استکارِ حق و کارگاهش آن سَر است(۱۶) صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند---------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939 هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَدهر کجا پستی است، آب آنجا دَوَدآبِ رحمت بایدت، رو پست شووانگهان خور خَمرِ(۱۷) رحمت مست شو رحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ(۱۸) ای پسر(۱۷) خَمر: شراب(۱۸) فِرو مآ: قناعت نکن---------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستینیستی بَر، گر تو ابله نیستیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsآمده با سوز و هزاران نیازبر طمعِ لطف و مکافاتِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544 ناز کردن خوش‌تر آید از شِکَرلیک، کم خایَش، که دارد صد خطرایمنْ‌آبادست آن راهِ نیازتَرکِ نازش گیر و، با آن ره بسازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsپیشتر آ، پیشتر آ و ببینخلعت و تشریف و مکافاتِ منحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۷۱Poem (Qazal) # 71, Divan e Hafezهر چه هست از قامت ناساز بی‌اندام ماستور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1954گفت: اُدْعُوا الله، بی زاری مباشتا بجوشد شیرهای مِهرهاشقرآن کریم، سوره اسراء (۱۷)، آیه ۱۱۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #110« قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلاً.»« بگو: خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید، هر کدام را بخوانید [ذات یکتای او را خوانده اید] نیکوترینِ نام ها [که این دو نام هم از آنهاست] فقط ویژه اوست. و نماز خود را با صدای بلند و نیز با صدای آهسته مخوان و میان این دو [صدا] راهی میانه بجوی.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsنفی شدی در طلبِ وصلِ منعمرِ ابد گیر ز اثباتِ منحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۴۴Poem (Qazal) # 244, Divan e Hafezنخست موعظهٔ پیر صحبت این حرف استکه از مصاحبِ ناجنس احتراز کنیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsپهلویِ شه آمده‌ای، مات شوماتِ منی، ماتِ منی، ماتِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیرِ خدا را خواستنظنِّ افزونی‌ست و کُلّی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1407زیرکی بفروش و حیرانی بخرزیرکی ظنّ است و حیرانی نظرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsبانگ برآمد ز دل و جانِ منکآه ز معشوقهٔ پنهانِ منسجده‌گهِ اصلِ من و فرعِ منتاجِ سرِ من، شه و سلطانِ منخسته(۱۹) و بسته‌ست دل و دستِ مندستِ غمِ یوسفِ کنعانِ مندست نمودم که بگو زخمِ کیست؟گفت: ز دستِ من و دستانِ(۲۰) مندل بنمودم که ببین خون شده‌ستدید و بخندید دلستانِ(۲۱) منگفت به خنده که: برو شُکر کنعیدِ مرا، ای شده قربانِ منگفتم: قربانِ کیَم؟ یار گفتآنِ منی، آنِ منی، آنِ منصبح چو خندید دو چشمم گریستدید مَلَک دیدهٔ گریانِ منجوش برآورد و روان کرد آباز شفقت چشمهٔ حیوانِ مننَک(۲۲) اثرِ آبِ حیاتش نگردر بُنِ هر سی و دو دندانِ منآبِ حیات است روانه ز جوش تازه بِدو سِدرهٔ(۲۳) ایمانِ منبندهٔ این آبم و این میرِ آببنده‌تر از من دلِ حیرانِ منبس کن گستاخ مرو، هین خموشپیشِ شهنشاهِ نهان‌دانِ من(۱۹) خسته‌: زخمی(۲۰) دستان: مکر، تدبیر(۲۱) دلْسِتان: معشوق(۲۲) نَک: اینک(۲۳) سِدره: درخت سدرة المنتهی در آسمان هفتم---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsسجده‌گهِ اصلِ من و فرعِ منتاجِ سرِ من، شه و سلطانِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1554از مُسَبِّب می‌رسد هر خیر و شرنیست اسباب و وسایط ای پدرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsدست نمودم که بگو زخمِ کیست؟گفت: ز دستِ من و دستانِ منمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #918حیله کرد انسان و، حیله‌ا‌‌ش دام بودآنکه جان پنداشت، خون‌آشام بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsگفت به خنده که: برو شُکر کنعیدِ مرا، ای شده قربانِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #495مکرِ حق را بین و مکرِ خود بِهِلای ز مکرش مکرِ مکّاران خَجِلمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsصبح چو خندید دو چشمم گریستدید مَلَک دیدهٔ گریانِ منمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsآبِ حیات است روانه ز جوش تازه بِدو سِدرهٔ ایمانِ منمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1948, Divan e Shamsچون درختِ سدره(۲۴) بیخ آور(۲۵)، شو از لَا رَیْبَ فیهتا نلرزد شاخ و برگت از دَمِ رَیْبُ المَنُون(۲۴) درخت سدره: درختی بهشتی که ریشه‌ای عمیق دارد.(۲۵) بیخ آور: در اینجا فعل امری به معني ریشه بدوان، ریشه درست کن، دارای چندین ریشه، با ریشه بسیار---------------قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۲Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #2«ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ.»«اين است كتابى كه در [حقانيت‌] آن هيچ ترديدى نيست؛ [و] مايه هدايت تقواپيشگان است.»قرآن کریم، سوره طور (۵۲)، آیه ۳۰Quran, Sooreh At-Tur(#52), Line #30«أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ»«يا مى‌گويند: شاعرى است و ما براى وى منتظر حوادث روزگاريم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsبس کن گستاخ مرو، هین خموشپیشِ شهنشاهِ نهان‌دانِ منمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2072پیش بینا، شد خموشی نفع توبهر این آمد خطاب اَنْصِتوا(۲۶)گر بفرماید: بگو، بر گُوی خَوشلیک اندک گُو، دراز اندر مَکَشور بفرماید که اندر کَش درازهمچنین شَرمین(۲۷) بگو، با امر ساز(۲۸)(۲۶) اَنْصِتوا: خاموش باشید(۲۷) شَرمین: شرمناک، باحیا(۲۸) با اَمر ساز: از دستور اطاعت کن---------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی، او زبان، نی جنس توگوشها را حق بفرمود: اَنْصِتُواقرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #204«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«هر گاه قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1678گوشِ من از غیر گفتِ او کر استاو مرا از جانِ شیرین جان‌تر است مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2188علامتِ عاقلِ تمام و نیم‌عاقل، و مرد تمام و نیم‌مرد و علامتِ شقیِ مغرورِ لاشَیعاقل آن باشد که او با مَشعله(۲۹)‌ استاو دلیل و پیشوای قافله ا‌ستپیروِ نورِ خودست آن پیشروتابع خویش است آن بی‌خویش ‌رَوْ(۳۰)مؤمنِ خویش است و ایمان آوریدهم بدآن نوری که جانَش زو چَرید(۳۱)دیگری که نیم‌ عاقل آمد اوعاقلی را دیدهٔ خود داند اودست در وی زد چو کور اندر دلیلتا بدو بینا شد و چُست و جلیلوآن خری کز عقل، جَوْسَنگی(۳۲) نداشتخود نبودش عقل و عاقل را گذاشت(۲۹) مَشعله‌: مشعل(۳۰) بی‌خویش ‌رَوْ: بی‌خویش رونده، کسی که در سلوک، انانّیت و هستیِ خویش را در حق مستهلک کرده و در دستانِ خداوند است.(۳۱) چَریدن: چَرا کردن، در اینجا به معنی پرورش و رشد و کمال یافتن.(۳۲) جَوْسَنگ: به مقدار یک جو، در کمی وزن و خُردی معادل یک جو.---------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۳۳)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۳۴)دور کن آلت، بینداز اختیار(۳۳) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.(۳۴) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه---------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2194ره نداند، نه کثیر و، نه قلیلننگش آید آمدن خَلفِ دلیلمی‌رود اندر بیابانِ درازگاه لنگان آیس(۳۵) و، گاهی به تازشمع نَه، تا پیشوایِ خود کندنیمْ‌شمعی نَه، که نوری کَد(۳۶) کند(۳۵) آیس: ناامید، مأیوس(۳۶) کَدّ: گدایی، دریوزِگی. در اینجا به معنی اکتساب و اقتباس است.---------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4123شرط، تسلیم است، نه کارِ درازسود نَبْوَد در ضَلالت(۳۷) تُرک‌تازمن نجویم زین سپس راهِ اثیر(۳۸)پیر جویم، پیر جویم، پیر، پیر(۳۷) ضَلالت: گمراهی(۳۸) اثیر: آسمان، کُرۀ آتش که بالای کُرۀ هواست؛ در اینجا مراد هشیاریِ جسمی است.---------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4120کار و باری که ندارد پا و سرترک کن، هی پیرْ خَر، ای پیرخَرغیرِ پیر، استاد و سرلشکر مبادپیرِ گردون(۳۹) نی، ولی پیرِ رَشاد(۴۰)(۳۹) پیرِ گردون: شخصی که با گذرِ‌ روزگار پیر و سالمند شده باشد، پیرِ تقویمی(۴۰) رَشاد: هدایت---------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اُذْکُروا الله کارِ هر اوباش نیستاِرْجِعی بر پای هر قَلّاش(۴۱) نیستلیک تو آیِس مشو، هم پیل باشور نه پیلی، در پی تبدیل باشقرآن کریم، سورۀ احزاب (۳۳)، آیۀ ۴۱Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.»«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»(۴۱) قَلاّش: بی‌کاره، ولگرد، مُفلس---------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، ‌بیت ۲۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #270آن بُزِ کوهی دَوَد که دام کو؟چون بتازد، دامش افتد در گلومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق، ناموس را صد من حَدید(۴۲)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۴۲) حَدید: آهن---------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1788همچو قومِ موسی اندر حَرِّ(۴۳) تیه(۴۴)مانده‌یی بر جای، چل سال ای سَفیه(۴۵)می‌روی هر روز تا شب هَروَله(۴۶)خویش می‌بینی در اوّل مرحله(۴۳) حَرّ: گرما، حرارت(۴۴) تَیْه: بیابانِ شن‌زار و بی آب و علف؛ صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۴۵) سَفیه: نادان، بی‌خرد(۴۶) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بینِ راه رفتن و دویدن--------------- مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2197نیست عقلش، تا دمِ زنده زندنیم‌عقلی نَه، که خود مُرده کندمردهٔ آن عاقل آید او تمامتا برآید از نشیبِ خود به بامعقلِ کامل نیست، خود را مُرده کندر پناهِ عاقلی زنده‌ سُخُنزنده نی تا همدمِ عیسی بُوَدمُرده نی تا دَمْگهِ عیسی شودجانِ کورَش گام هر سو می‌نهدعاقبت نَجْهَد، ولی برمی‌جهدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2202قصهٔ آن آبگیر و صیّادان و آن سه ماهی، یکی عاقل و یکی نیم‌عاقل و آن دگر مغرور و ابلهِ مُغَفَّلِ(۴۷) لاشَی و عاقبتِ هر سهقصّهٔ آن آبگیر(۴۸) است ای عَنود(۴۹)که درو سه ماهیِ اِشْگرف(۵۰) بوددر کلیله خوانده باشی، لیک آنقشرِ قصّه باشد و، این مغزِ جانچند صیّادی سویِ آن آبگیربرگذشتند و، بدیدند آن ضمیرپس شتابیدند تا دام آورندماهیان واقف شدند و هوشمندآنکه عاقل بود عزمِ راه کردعزمِ راهِ مشکلِ ناخواه(۵۱) کردگفت: با اینها ندارم مشورتکه یقین سُستَم کنند از مَقْدِرت(۵۲)مِهرِ زاد و بوم بر جانْشان تَنَدکاهلی و جهلشان بر من زندمشورت را زنده‌ای باید نکوکه تو را زنده کند، و آن زنده کو؟ای مسافر با مسافر رایْ زنزآنکه پایت لنگ دارد رایِ زناز دَمِ حُبُّ الْوَطَن بگذر ‌مَایستکه وطن آن سوست، جان این سوی نیستگر وطن خواهی، گذر زآن سویِ شَط(۵۳)این حدیثِ راست را کم خوان غلطحدیث«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطن‌دوستی از ایمان است.»(۴۷) مُغَفَّل: نادان، کند ذهن(۴۸) آبگیر: بِرکه، استخر(۴۹) عَنود: ستیزه‌گر، معاند(۵۰) اِشْگرف: شِگَرف، خوب، نیکو، بزرگ(۵۱) ناخواه: ناخواسته، طلب نکرده، نامطلوب(۵۲) مَقْدِرت: قدرت و توانایی(۵۳) شَط: رودخانه---------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2213سِرِّ خواندنِ وضو کننده، اورادِ وضو رادر وضو هر عضو را وِردی جداآمده‌ست اندر خبر، بهرِ دعاچونکه استنشاقِ(۵۴) بینی می‌کنیبویِ جَنَّت خواه از رَبِّ غنیتا تو را آن بو کَشَد سویِ جِنان(۵۵)بویِ گُل باشد دلیلِ گُلْبُنان(۵۶)چونکه اِستنجا(۵۷) کنی، وِرد و سُخُناین بُوَد یا رب تو زینَم پاک کُندستِ من اینجا رسید، این را بِشُستدستم اندر شستنِ جانست سُستای ز تو کَس گشته جانِ ناکسان(۵۸)دستِ فضلِ توست، در جان‌ها رسانحدِّ من این بود، کردم من لئیمزآن سویِ حَد را نَقی(۵۹) کُن ای کریماز حَدَث(۶۰) شُستم خدایا پوست رااز حوادث تو بشُو این دوست را(۵۴) اِسْتِنْشاق: به بینی کشیدن مایع یا چیزی، بو کردن چیزی.(۵۵) جِنان: جمع جَنَّة به معنی بهشت، باغ(۵۶) گُلْبُن: بوتهٔ گُل(۵۷) اِسْتِنْجا: مخفّف استنجاء، به معنی تطهیر خود پس از قضای حاجت است. این مسأله آدابی دارد که در کتب مربوطه آمده است.(۵۸) ناکَس: پست، حقیر، فرومایه(۵۹) نَقیّ: پاکیزه و نظیف(۶۰) حَدَث: مدفوع، سرگین---------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2221شخصی به وقتِ استنجا می‌گفت اَللّهُمّ اَرِحْنی(۶۱) رايِحِةَ الْجَنَّةِ به جایِ آنکه اَللّهُمَّ اجْعَلْنی مِنَ التّوّابینَ وَاجْعَلْنی مِنَ الْمُتَطَهِّرینَ که وردِ استنجاست و وِردِ استنجا را به وقتِ استنشاق می‌گفت، عزیزی بشنید و این را طاقت نداشت.آن یکی در وقت اِستنجا بگفتکه مرا با بویِ جنّت دار جُفتگفت شخصی: خوب وِرد آورده‌ایلیک سوراخِ دعا گُم کرده‌ایاین دعا چون وِردِ بینی بود، چونوِردِ بینی را تو آوردی به کُون؟رایحهٔ جَنَّت ز بینی یافت حُرّ(۶۲)رایحهٔ جَنَّت کی آید از دُبُر(۶۳)؟ای تواضع بُرده پیشِ ابلهانوی تکبّر بُرده تو پیشِ شهانآن تکبّر بر خَسان خوب است و چُستهین مرو معکوس، عکسش بندِ توستاز پیِ سوراخِ بینی رُست گُلبو وظیفهٔ بینی آمد ای عُتُل(۶۴)بویِ گُل بهرِ مَشام(۶۵) است ای دلیرجای آن بُو نیست این سوراخِ زیرکی ازین جا بویِ خُلد آید تو را؟بو ز مَوْضِع جُو، اگر باید تو راهمچنین حُبُّ الْوَطَن باشد درستتو وطن بشناس، ای خواجه نخستگفت آن ماهیِّ زیرک: ره کُنَمدل ز رأی و مشورتْشان بَر کَنَمنیست وقتِ مشورت، هین راه کُنچون علی تو آه اندر چاه کن(۶۱) اَرِحْنی: مرا از آن رايحه بهره مند کن.(۶۲) حُرّ: آزاد. منظور کسی است که از قید تعلّقات آزاد باشد.(۶۳) دُبُر: سرین، نشیمن.(۶۴) عُتُل: بدخلقِ خشن(۶۵) مَشام: مَشامّ، محلّ قوّهٔ شامّه، بینی---------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارغِ(۶۶) و ایمن که منآن کنم با تو که باران، با چمنمن غمِ تو می‌خورم تو غم مَخَوربر تو من مشفق‌ترم از صد پدرهان و هان این راز را با کس مگوگرچه از تو، شَه کند بس جستجوگورخانهٔ رازِ تو چون دل شودآن مرادت زودتر حاصل شودگفت پیغمبر که هر که سِر نهفتزود گردد با مرادِ خویش جفت دانه‌ها چون در زمین پنهان شودسِرِّ آن سرسبزی بُستان شودحدیث«اِسْتَعينُوا عَلىٰ اِنْجٰاحِ الْحوائِجِ بِالْكِتْمٰانِ. فَاِنَّ كُلَّ ذى نِعْمَةٍ مَحْسُودٌ.»«نیازهای خود را با پوشاندنِ آن‌ها برآورید که هر صاحب‌نعمتی موردِ حسادت است.»زرّ و نقره گر نبودندی نهانپرورش کی یافتندی زیرِ کان؟وعده‌ها و لطف‌هایِ آن حکیمکرد آن رنجور را ایمن(۶۷) ز بیموعده‌ها باشد حقیقی، دلپذیروعده‌ها باشد مجازی تاسه‌گیر(۶۸) وعدهٔ اهلِ کرم نقدِ روان(۶۹)وعدهٔ نااهل شد رنجِ روانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2233مَحْرمِ آن آه، کمیاب است بسشب رَوْ و، پنهان‌رَوی کُن(۷۰) چون عَسَس(۷۱)سوی دریا عزم کُن زین آبگیربحر جُو و تَرکِ این گِرداب گیرسینه را پا ساخت، می‌رفت آن حَذور(۷۲)از مقامِ با خطر تا بحرِ نورهمچو آهو کز پی او سگ بُوَدمی‌دود تا در تنش یک رگ بُوَدخوابِ خرگوش و سگ اندر پی خطاستخواب، خود در چشمِ ترسنده کجاست؟رفت آن ماهی، رهِ دریا گرفتراهِ دُور و پهنهٔ پهنا گرفترنج‌ها بسیار دید و عاقبترفت آخِر سویِ امن و عافیتخویشتن افگند در دریایِ ژرفکه نیابد حَدِّ آن را هیچ طرفپس چو صَیّادان بیآوردند دامنیم‌ عاقل را از آن شد تلخ‌ْ کامگفت: آه(۷۳)، من فَوْت کردم فُرصه راچون نگشتم همرهِ آن رهنما؟ناگهان رفت او و، لیکن چونکه رفتمی‌ببایستم شدن در پی به تفت(۷۴)بر گذشته حسرت آوردن خطاستباز نآید رفته، یادِ آن هَباست(۷۵)قرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۲۷Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #27«وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا»«روزى كه كافر دستان خود را به دندان گزد و گويد: اى كاش راهى را كه رسول در پيش گرفته بود، در پيش گرفته بودم.»(۶۶) فارِغ: راحت و آسوده(۶۷) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم(۶۸) تاسه‌گیر: خفقان آور، مَجازاً چیزی که پریشانی و بی‌قراری آورد.(۶۹) نقدِ روان: گنجِ روان، گنجی از مسکوکِ رایج، گنجِ قارون(۷۰) پنهان‌رَوی کردن: اعتقاد خود را پنهان کردن(۷۱) عَسَس: داروغه، شبگرد، کسی که شب‌ها در محلّه‌ها می‌گردد و از منازل و اماکن مراقبت می‌کند.(۷۲) حَذور: بسیار پرهیز کننده، کسی که سخت بترسد. در اینجا به معنی دوراندیش و محتاط آمده است.(۷۳) آه: کلمه‌ایست برای نشان دادن درد و رنج و تأسّف.(۷۴) به تفت: با شتاب(۷۵) هَبا: مخفّف هَباء به معنی گرد و غبار پراکنده. در اینجا به معنی بیهوده است.------------------------مجموع لغات:(۱) کُفْوْ: نظير(۲) زَلِّه: غذایی که از مهمانی با خود برند، مهمانی عروسی.(۳) زلّات: جمعِ زَلَّت، لغزش، خطا(۴) سِپَه: سپاه(۵) عَلَم: پرچم(۶) میقات: وقتِ دیدار(۷) وآنچت: و آنچه تو را(۸) لَزِب: چسبنده(۹) اِنکسار: شکسته‌شدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۱۰) صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند(۱۱)خُنُک: خوشا(۱۲) سَرمَدی: ابدی، ازلی، همیشگی؛ مَجازاً خدایی(۱۳) ضَیْر: ضرر، ضرر رساندن(۱۴) خسته: زخمی(۱۵) مستان‌: مست(۱۶) صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند(۱۷) خَمر: شراب(۱۸) فِرو مآ: قناعت نکن(۱۹) خسته‌: زخمی(۲۰) دستان: مکر، تدبیر(۲۱) دلْسِتان: معشوق(۲۲) نَک: اینک(۲۳) سِدره: درخت سدرة المنتهی در آسمان هفتم(۲۴) درخت سدره: درختی بهشتی که ریشه‌ای عمیق دارد.(۲۵) بیخ آور: در اینجا فعل امری به معني ریشه بدوان، ریشه درست کن، دارای چندین ریشه، با ریشه بسیار(۲۶) اَنْصِتوا: خاموش باشید(۲۷) شَرمین: شرمناک، باحیا(۲۸) با اَمر ساز: از دستور اطاعت کن(۲۹) مَشعله‌: مشعل(۳۰) بی‌خویش ‌رَوْ: بی‌خویش رونده، کسی که در سلوک، انانّیت و هستیِ خویش را در حق مستهلک کرده و در دستانِ خداوند است.(۳۱) چَریدن: چَرا کردن، در اینجا به معنی پرورش و رشد و کمال یافتن.(۳۲) جَوْسَنگ: به مقدار یک جو، در کمی وزن و خُردی معادل یک جو.(۳۳) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.(۳۴) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه(۳۵) آیس: ناامید، مأیوس(۳۶) کَدّ: گدایی، دریوزِگی. در اینجا به معنی اکتساب و اقتباس است.(۳۷) ضَلالت: گمراهی(۳۸) اثیر: آسمان، کُرۀ آتش که بالای کُرۀ هواست؛ در اینجا مراد هشیاریِ جسمی است.(۳۹) پیرِ گردون: شخصی که با گذرِ‌ روزگار پیر و سالمند شده باشد، پیرِ تقویمی(۴۰) رَشاد: هدایت(۴۱) قَلاّش: بی‌کاره، ولگرد، مُفلس(۴۲) حَدید: آهن(۴۳) حَرّ: گرما، حرارت(۴۴) تَیْه: بیابانِ شن‌زار و بی آب و علف؛ صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۴۵) سَفیه: نادان، بی‌خرد(۴۶) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بینِ راه رفتن و دویدن(۴۷) مُغَفَّل: نادان، کند ذهن(۴۸) آبگیر: بِرکه، استخر(۴۹) عَنود: ستیزه‌گر، معاند(۵۰) اِشْگرف: شِگَرف، خوب، نیکو، بزرگ(۵۱) ناخواه: ناخواسته، طلب نکرده، نامطلوب(۵۲) مَقْدِرت: قدرت و توانایی(۵۳) شَط: رودخانه(۵۴) اِسْتِنْشاق: به بینی کشیدن مایع یا چیزی، بو کردن چیزی.(۵۵) جِنان: جمع جَنَّة به معنی بهشت، باغ(۵۶) گُلْبُن: بوتهٔ گُل(۵۷) اِسْتِنْجا: مخفّف استنجاء، به معنی تطهیر خود پس از قضای حاجت است. این مسأله آدابی دارد که در کتب مربوطه آمده است.(۵۸) ناکَس: پست، حقیر، فرومایه(۵۹) نَقیّ: پاکیزه و نظیف(۶۰) حَدَث: مدفوع، سرگین(۶۱) اَرِحْنی: مرا از آن رايحه بهره مند کن.(۶۲) حُرّ: آزاد. منظور کسی است که از قید تعلّقات آزاد باشد.(۶۳) دُبُر: سرین، نشیمن.(۶۴) عُتُل: بدخلقِ خشن(۶۵) مَشام: مَشامّ، محلّ قوّهٔ شامّه، بینی(۶۶) فارِغ: راحت و آسوده(۶۷) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم(۶۸) تاسه‌گیر: خفقان آور، مَجازاً چیزی که پریشانی و بی‌قراری آورد.(۶۹) نقدِ روان: گنجِ روان، گنجی از مسکوکِ رایج، گنجِ قارون(۷۰) پنهان‌رَوی کردن: اعتقاد خود را پنهان کردن(۷۱) عَسَس: داروغه، شبگرد، کسی که شب‌ها در محلّه‌ها می‌گردد و از منازل و اماکن مراقبت می‌کند.(۷۲) حَذور: بسیار پرهیز کننده، کسی که سخت بترسد. در اینجا به معنی دوراندیش و محتاط آمده است.(۷۳) آه: کلمه‌ایست برای نشان دادن درد و رنج و تأسّف.(۷۴) به تفت: با شتاب(۷۵) هَبا: مخفّف هَباء به معنی گرد و غبار پراکنده. در اینجا به معنی بیهوده است.--------------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsبانگ برآمد ز خرابات منچرخ دوتا شد ز مناجات منعاقبةالامر ظفر دررسیدیار درآمد به مراعات منیا رب یا رب که چه سان می‌کنددلبر بی‌کفو مکافات منطاعت و ایمان کند آن کیمیاغفلت و انکار و جنایات منقصر دهد از پی تقصیر منزله دهد از پی زلات منجوش نهد در دل دریا و کوهاز تبش روز ملاقات منگر نبدی پرده خیالات خلقسوخته بودی ز خیالات مندر سپه جان زندی زلزلهطبل و علم نعره و هیهات مندر افق چرخ زدی شعله‌هانیم شبان آتش میقات من---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsبانگ برآمد ز خرابات منچرخ دوتا شد ز مناجات منمولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۱۱۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Robaaiaat) # 1189, Divan e Shamsتا ترک دل خویش نگیری ندهموآنچت گفتم تا نپذیری ندهمحیلت بگذار خویشتن مرده بسازجان و سر تو که تا نمیری ندهم---------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1209سجده آمد کندن خشت لزبموجب قربی که واسجد واقتربکندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن است و سجود موجب قرب بنده به حق می شود.---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طرب‌سازییباطن او جد جد ظاهر او بازییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1453قبله کردم من همه عمر از حولآن خیالاتی که گم شد در اجلمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1948, Divan e Shamsبانگ آید هر زمانی زین رواق آبگونآیت انا بنیناها و انا موسعونقرآن کریم، سوره الذاریات (۵۱)، آیه ۴۷Quran, Sooreh Adh-Dhaariyat(#51), Line #47«وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ.»«و آسمان را قدرتمندانه بنا کردیم و ما البته وسعت‌دهنده‌ایم.»«و آسمان را به قدرت و نیرو بنا کردیم و ما [همواره] وسعت‌دهنده‌ایم.» مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 308, Divan e Shamsخاموش و در خراب همی‌جوی گنج عشقکاین گنج در بهار برویید از خرابمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3838غیر مردن هیچ فرهنگی دگردر نگیرد با خدای ای حیله‌گرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 652, Divan e Shamsتدبیر کند بنده و تقدیر نداندتدبیر به تقدیر خداوند نماندبنده چو بیندیشد پیداست چه بیندحیله بکند لیک خدایی نتواندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #496چونکه مکرت شد فنای مکر رببرگشایی یک کمینی بوالعجبکه کمینه آن کمین باشد بقاتا ابد اندر عروج و ارتقامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsعاقبةالامر ظفر دررسیدیار درآمد به مراعات منمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2254گفت بیماری مرا این بخت دادکامد این سلطان بر من بامدادمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsقصر دهد از پی تقصیر منزله دهد از پی زلات منمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468جمله استادان پی اظهار کارنیستی جویند و جای انکسار لاجرم استاد استادان صمدکارگاهش نیستی و لا بودهر کجا این نیستی افزون‌تر استکار حق و کارگاهش آن سر استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3341ای خنک آن را که ذات خود شناختاندر امن سرمدی قصری بساخت قرآن کریم، سورۀ اعراف (۷)، آیۀ ۹۵Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #95«ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ... .»«آنگاه جاى بلا و محنت را به خوشى و خوبى سپرديم… .»قرآن کریم، سورۀ هود (۱۱)، آیۀ ۱۱۴ Quran, Sooreh Hud(#11), Line #114«... إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ۚ ذَٰلِكَ ذِكْرَىٰ لِلذَّاكِرِينَ.»«... زيرا نيكیها، بديها را از ميان مى‌برند. اين اندرزى است براى اندرزپذيران.» قرآن کریم، سورۀ فرقان (۲۵)، آیۀ ۷۰Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #70«إِلَّـا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا.»«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. خدا گناهانشان را به نيكی‌ها بدل مى‌كند و خدا آمرزنده و مهربان است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsگر نبدی پرده خیالات خلقسوخته بودی ز خیالات منمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1329پیش چشمت داشتی شیشه کبودز آن سبب عالم کبودت می‌‌نمودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات دورنور نور نور نور نور نورمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsدر سپه جان زندی زلزلهطبل و علم نعره و هیهات منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3339نعره لاضیر بر گردون رسیدهین ببر که جان ز جان کندن رهیدساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. هان اینک (ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.ما بدانستیم ما این تن نه‌ایماز ورای تن به یزدان می‌زی‌ایمقرآن کریم، سوره شعراء (۲۶)، آیه ۵۰Quran, Sooreh Ash-Sh’araa(#26), Line #50« قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ.»« گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsبانگ برآمد ز خرابات منیار درآمد به مراعات منتا که بدیدم مه بی‌حد اورفت ز حد ذوق مناجات منموسی جانم به که طور رفتآمد هنگام ملاقات منطور ندا کرد که آن خسته کیستکامد سرمست به میقات مناین نفس روشن چون برق چیستپر شده تا سقف سماوات مناین دل آن عاشق مستان ماسترسته ز هجران و ز آفات منآمده با سوز و هزاران نیازبر طمع لطف و مکافات منپیشتر آ پیشتر آ و ببینخلعت و تشریف و مکافات مننفی شدی در طلب وصل منعمر ابد گیر ز اثبات مناز خم توحید بخور جام میمست شو این است کرامات منپهلوی شه آمده‌ای مات شومات منی مات منی مات منبس کن ای دل چو شدی مات شهچند ز هیهای و ز هیهات منمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsطور ندا کرد که آن خسته کیستکامد سرمست به میقات منمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1469لاجرم استاد استادان صمدکارگاهش نیستی و لا بودهر کجا این نیستی افزون‌تر استکار حق و کارگاهش آن سر استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939 هر کجا دردی دوا آنجا رودهر کجا پستی است آب آنجا دودآب رحمت بایدت رو پست شووانگهان خور خمر رحمت مست شو رحمت اندر رحمت آمد تا به سربر یکی رحمت فرو ما ای پسرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201آینه هستی چه باشد نیستینیستی بر گر تو ابله نیستیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsآمده با سوز و هزاران نیازبر طمع لطف و مکافات منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544 ناز کردن خوش‌تر آید از شکرلیک کم خایش که دارد صد خطرایمن‌آبادست آن راه نیازترک نازش گیر و با آن ره بسازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsپیشتر آ پیشتر آ و ببینخلعت و تشریف و مکافات منحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۷۱Poem (Qazal) # 71, Divan e Hafezهر چه هست از قامت ناساز بی‌اندام ماستور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1954گفت: ادعوا الله بی زاری مباشتا بجوشد شیرهای مهرهاشقرآن کریم، سوره اسراء (۱۷)، آیه ۱۱۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #110« قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلاً.»« بگو: خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید، هر کدام را بخوانید [ذات یکتای او را خوانده اید] نیکوترینِ نام ها [که این دو نام هم از آنهاست] فقط ویژه اوست. و نماز خود را با صدای بلند و نیز با صدای آهسته مخوان و میان این دو [صدا] راهی میانه بجوی.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsنفی شدی در طلب وصل منعمر ابد گیر ز اثبات منحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۴۴Poem (Qazal) # 244, Divan e Hafezنخست موعظه پیر صحبت این حرف استکه از مصاحب ناجنس احتراز کنیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsپهلوی شه آمده‌ای مات شومات منی مات منی مات منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونی‌ست و کلی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1407زیرکی بفروش و حیرانی بخرزیرکی ظن است و حیرانی نظرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsبانگ برآمد ز دل و جان منکاه ز معشوقه پنهان منسجده‌گه اصل من و فرع منتاج سر من شه و سلطان منخسته و بسته‌ست دل و دست مندست غم یوسف کنعان مندست نمودم که بگو زخمِ کیست؟گفت ز دست من و دستان مندل بنمودم که ببین خون شده‌ستدید و بخندید دلستان منگفت به خنده که برو شکر کنعید مرا ای شده قربان منگفتم قربان کیم یار گفتآن منی آن منی آن منصبح چو خندید دو چشمم گریستدید ملک دیده گریان منجوش برآورد و روان کرد آباز شفقت چشمه حیوان مننک اثر آب حیاتش نگردر بن هر سی و دو دندان منآب حیات است روانه ز جوش تازه بدو سدره ایمان منبنده این آبم و این میر آببنده‌تر از من دل حیران منبس کن گستاخ مرو هین خموشپیش شهنشاه نهان‌دان منمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsسجده‌گه اصل من و فرع منتاج سر من شه و سلطان منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1554از مسبب می‌رسد هر خیر و شرنیست اسباب و وسایط ای پدرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsدست نمودم که بگو زخم کیستگفت ز دست من و دستان منمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #918حیله کرد انسان و حیله‌ا‌‌ش دام بودآنکه جان پنداشت خون‌آشام بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsگفت به خنده که برو شکر کنعید مرا ای شده قربان منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #495مکر حق را بین و مکر خود بهلای ز مکرش مکر مکاران خجلمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsصبح چو خندید دو چشمم گریستدید ملک دیده گریان منمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsآب حیات است روانه ز جوش تازه بدو سدره ایمان منمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1948, Divan e Shamsچون درخت سدره بیخ آور شو از لا ریب فیهتا نلرزد شاخ و برگت از دم ریب المنونقرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۲Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #2«ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ.»«اين است كتابى كه در [حقانيت‌] آن هيچ ترديدى نيست؛ [و] مايه هدايت تقواپيشگان است.»قرآن کریم، سوره طور (۵۲)، آیه ۳۰Quran, Sooreh At-Tur(#52), Line #30«أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ»«يا مى‌گويند: شاعرى است و ما براى وى منتظر حوادث روزگاريم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsبس کن گستاخ مرو هین خموشپیش شهنشاه نهان‌دان منمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2072پیش بینا شد خموشی نفع توبهر این آمد خطاب انصتواگر بفرماید بگو بر گوی خوشلیک اندک گو دراز اندر مکشور بفرماید که اندر کش درازهمچنین شرمین بگو با امر سازمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی او زبان نی جنس توگوشها را حق بفرمود انصتواقرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #204«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«هر گاه قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1678گوش من از غیر گفت او کر استاو مرا از جان شیرین جان‌تر است مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2188علامتِ عاقلِ تمام و نیم‌عاقل، و مرد تمام و نیم‌مرد و علامتِ شقیِ مغرورِ لاشَیعاقل آن باشد که او با مشعله‌ استاو دلیل و پیشوای قافله ا‌ستپیرو نور خودست آن پیشروتابع خویش است آن بی‌خویش رومومن خویش است و ایمان آوریدهم بدآن نوری که جانش زو چریددیگری که نیم‌ عاقل آمد اوعاقلی را دیده خود داند اودست در وی زد چو کور اندر دلیلتا بدو بینا شد و چست و جلیلوآن خری کز عقل جوسنگی نداشتخود نبودش عقل و عاقل را گذاشتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2194ره نداند نه کثیر و نه قلیلننگش آید آمدن خلف دلیلمی‌رود اندر بیابان درازگاه لنگان آیس و گاهی به تازشمع نه تا پیشوای خود کندنیم‌شمعی نه که نوری کد کندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4123شرط تسلیم است نه کار درازسود نبود در ضلالت ترک‌تازمن نجویم زین سپس راه اثیرپیر جویم پیر جویم پیر پیرمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4120کار و باری که ندارد پا و سرترک کن هی پیر خر ای پیرخرغیر پیر استاد و سرلشکر مبادپیر گردون نی ولی پیر رشادمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اذکروا الله کار هر اوباش نیستارجعی بر پای هر قلاش نیستلیک تو آیس مشو هم پیل باشور نه پیلی در پی تبدیل باشقرآن کریم، سورۀ احزاب (۳۳)، آیۀ ۴۱Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.»«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، ‌بیت ۲۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #270آن بز کوهی دود که دام کوچون بتازد دامش افتد در گلومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1788همچو قوم موسی اندر حر تیهمانده‌یی بر جای چل سال ای سفیهمی‌روی هر روز تا شب هرولهخویش می‌بینی در اول مرحلهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2197نیست عقلش تا دم زنده زندنیم‌عقلی نه که خود مرده کندمرده آن عاقل آید او تمامتا برآید از نشیب خود به بامعقل کامل نیست خود را مرده کندر پناه عاقلی زنده‌ سخنزنده نی تا همدم عیسی بودمرده نی تا دمگه عیسی شودجان کورش گام هر سو می‌نهدعاقبت نجهد ولی برمی‌جهدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2202قصهٔ آن آبگیر و صیّادان و آن سه ماهی، یکی عاقل و یکی نیم‌عاقل و آن دگر مغرور و ابلهِ مُغَفَّلِ لاشَی و عاقبتِ هر سهقصه آن آبگیر است ای عنودکه درو سه ماهی اشگرف بوددر کلیله خوانده باشی لیک آنقشر قصه باشد و این مغز جانچند صیادی سوی آن آبگیربرگذشتند و بدیدند آن ضمیرپس شتابیدند تا دام آورندماهیان واقف شدند و هوشمندآنکه عاقل بود عزمِ راه کردعزم راه مشکل ناخواه کردگفت با اینها ندارم مشورتکه یقین سستم کنند از مقدرتمهر زاد و بوم بر جانشان تندکاهلی و جهلشان بر من زندمشورت را زنده‌ای باید نکوکه تو را زنده کند و آن زنده کوای مسافر با مسافر رای زنزآنکه پایت لنگ دارد رای زناز دم حب الوطن بگذر ‌مایستکه وطن آن سوست جان این سوی نیستگر وطن خواهی گذر زآن سوی شطاین حدیث راست را کم خوان غلطحدیث«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطن‌دوستی از ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2213سِرِّ خواندنِ وضو کننده، اورادِ وضو رادر وضو هر عضو را وردی جداآمده‌ست اندر خبر بهر دعاچونکه استنشاق بینی می‌کنیبوی جنت خواه از رب غنیتا تو را آن بو کشد سوی جنانبوی گل باشد دلیل گلبنانچونکه استنجا کنی ورد و سخناین بود یا رب تو زینم پاک کندست من اینجا رسید این را بشستدستم اندر شستن جانست سستای ز تو کس گشته جان ناکساندست فضل توست در جان‌ها رسانحد من این بود کردم من لئیمزآن سوی حد را نقی کن ای کریماز حدث شستم خدایا پوست رااز حوادث تو بشو این دوست رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2221شخصی به وقتِ استنجا می‌گفت اَللّهُمّ اَرِحْنی(۶۱) رايِحِةَ الْجَنَّةِ به جایِ آنکه اَللّهُمَّ اجْعَلْنی مِنَ التّوّابینَ وَاجْعَلْنی مِنَ الْمُتَطَهِّرینَ که وردِ استنجاست و وِردِ استنجا را به وقتِ استنشاق می‌گفت، عزیزی بشنید و این را طاقت نداشت.آن یکی در وقت استنجا بگفتکه مرا با بوی جنت دار جفتگفت شخصی خوب ورد آورده‌ایلیک سوراخ دعا گم کرده‌ایاین دعا چون ورد بینی بود چونورد بینی را تو آوردی به کونرایحه جنت ز بینی یافت حررایحه جنت کی آید از دبرای تواضع برده پیش ابلهانوی تکبر برده تو پیش شهانآن تکبر بر خسان خوب است و چستهین مرو معکوس عکسش بند توستاز پی سوراخ بینی رست گلبو وظیفه بینی آمد ای عتلبوی گل بهر مشام است ای دلیرجای آن بو نیست این سوراخ زیرکی ازین جا بوی خلد آید تو رابو ز موضع جو اگر باید تو راهمچنین حب الوطن باشد درستتو وطن بشناس ای خواجه نخستگفت آن ماهی زیرک ره کنمدل ز رأی و مشورتشان بر کنمنیست وقت مشورت هین راه کنچون علی تو آه اندر چاه کنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارغ و ایمن که منآن کنم با تو که باران با چمنمن غم تو می‌خورم تو غم مخوربر تو من مشفق‌ترم از صد پدرهان و هان این راز را با کس مگوگرچه از تو شه کند بس جستجوگورخانه راز تو چون دل شودآن مرادت زودتر حاصل شودگفت پیغمبر که هر که سر نهفتزود گردد با مراد خویش جفت دانه‌ها چون در زمین پنهان شودسر آن سرسبزی بستان شودحدیث«اِسْتَعينُوا عَلىٰ اِنْجٰاحِ الْحوائِجِ بِالْكِتْمٰانِ. فَاِنَّ كُلَّ ذى نِعْمَةٍ مَحْسُودٌ.»«نیازهای خود را با پوشاندنِ آن‌ها برآورید که هر صاحب‌نعمتی موردِ حسادت است.»زر و نقره گر نبودندی نهانپرورش کی یافتندی زیر کانوعده‌ها و لطف‌های آن حکیمکرد آن رنجور را ایمن ز بیموعده‌ها باشد حقیقی دلپذیروعده‌ها باشد مجازی تاسه‌گیر وعده اهل کرم نقد روانوعده نااهل شد رنج روانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2233محرم آن آه کمیاب است بسشب رو و پنهان‌روی کن چون عسسسوی دریا عزم کن زین آبگیربحر جو و ترک این گرداب گیرسینه را پا ساخت می‌رفت آن حذوراز مقام با خطر تا بحر نورهمچو آهو کز پی او سگ بودمی‌دود تا در تنش یک رگ بودخواب خرگوش و سگ اندر پی خطاستخواب خود در چشم ترسنده کجاسترفت آن ماهی ره دریا گرفتراه دور و پهنه پهنا گرفترنج‌ها بسیار دید و عاقبترفت آخر سوی امن و عافیتخویشتن افگند در دریای ژرفکه نیابد حد آن را هیچ طرفپس چو صیادان بیاوردند دامنیم‌ عاقل را از آن شد تلخ کامگفت آه من فوت کردم فرصه راچون نگشتم همره آن رهنماناگهان رفت او و لیکن چونکه رفتمی‌ببایستم شدن در پی به تفتبر گذشته حسرت آوردن خطاستباز ناید رفته یاد آن هباستقرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۲۷Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #27«وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا»«روزى كه كافر دستان خود را به دندان گزد و گويد: اى كاش راهى را كه رسول در پيش گرفته بود، در پيش گرفته بودم.»
  continue reading

1178 قسمت

Artwork

Ganje Hozour audio Program #913

Ganj e Hozour Programs

403 subscribers

published

iconاشتراک گذاری
 
Manage episode 326188387 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۱۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۱۹ آوریل ۲۰۲۲ - ۳۱ فروردین.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۱۳ بر روی این لینک کلیک کنیدPDF متن نوشته شده برنامه با فرمت - نسخه ریز مناسب پرینت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت- نسخه درشت PDF تمام اشعار این برنامه با فرمت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsبانگ برآمد ز خراباتِ منچرخ دوتا شد ز مناجاتِ منعاقبةُ‌الاَمر ظفر دررسیدیار درآمد به مراعاتِ منیا رب یا رب که چه سان می‌کنددلبرِ بی‌کُفو(۱) مکافاتِ منطاعت و ایمان کند آن کیمیاغفلت و انکار و جنایاتِ منقصر دهد از پیِ تقصیرِ منزَلِّه(۲) دهد از پیِ زَلّاتِ(۳) منجوش نهد در دلِ دریا و کوهاز تبشِ روزِ ملاقاتِ منگر نبدی پرده، خیالاتِ خلقسوخته بودی ز خیالاتِ مندر سِپَهِ(۴) جان زَنَدی زلزلهطبل و عَلَم(۵)، نعره و هیهاتِ مندر افقِ چرخ زدی شعله‌هانیم شبان آتشِ میقاتِ(۶) من(۱) کُفْوْ: نظير(۲) زَلِّه: غذایی که از مهمانی با خود برند، مهمانی عروسی.(۳) زلّات: جمعِ زَلَّت، لغزش، خطا(۴) سِپَه: سپاه(۵) عَلَم: پرچم(۶) میقات: وقتِ دیدار---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsبانگ برآمد ز خراباتِ منچرخ دوتا شد ز مناجاتِ منمولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۱۱۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Robaaiaat) # 1189, Divan e Shamsتا ترکِ دلِ خویش نگیری، ندهموآنچت(۷) گفتم، تا نپذیری ندهمحیلت بگذار، خویشتن مرده بسازجان و سرِ تو که تا نمیری ندهم(۷) وآنچت: و آنچه تو را---------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1209سجده آمد کندنِ خشتِ لَزِب(۸)موجبِ قربی که وَاسْجُدْ واقْتَرِبْکندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن است و سجود، موجب قرب بنده به حق می شود.(۸) لَزِب: چسبنده---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طَرَب‌سازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1453قبله کردم من همه عمر از حَوَلآن خیالاتی که گم شد در اَجَلمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1948, Divan e Shamsبانگ آید هر زمانی زین رواقِ آبگونآیتِ اِنّا بَنَیْنَاهَا وَ اِنّا مُوسِعُونقرآن کریم، سوره الذاریات (۵۱)، آیه ۴۷Quran, Sooreh Adh-Dhaariyat(#51), Line #47«وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ.»«و آسمان را قدرتمندانه بنا کردیم و ما البته وسعت‌دهنده‌ایم.»«و آسمان را به قدرت و نیرو بنا کردیم و ما [همواره] وسعت‌دهنده‌ایم.» مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 308, Divan e Shamsخاموش و در خراب همی‌جوی گنجِ عشقکاین گنج در بهار برویید از خرابمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3838غیر مُردن هیچ فرهنگی دگردر نگیرد با خدای، ای حیله‌گرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 652, Divan e Shamsتدبیر کند بنده و تقدیر نداندتدبیر به تقدیرِ خداوند نماندبنده چو بیندیشد، پیداست چه بیندحیله بکند، لیک خدایی نتواندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #496چونکه مکرت شد فنای مکرِ رَبّبرگشایی یک کَمینی بُوالعَجَبکه کمینهٔ آن کمین باشد بقاتا ابد اندر عُروج و اِرتِقامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsعاقبةُ‌الاَمر ظفر دررسیدیار درآمد به مراعاتِ منمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2254گفت: بیماری، مرا این بخت دادکآمد این سلطان بَرِ من بامدادمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsقصر دهد از پیِ تقصیرِ منزَلِّه دهد از پیِ زَلّاتِ منمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468جمله استادان پیِ اظهارِ کارنیستی جویند و جایِ اِنکسار(۹) لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۱۰)کارگاهش نیستیّ و لا بُوَدهر کجا این نیستی افزون‌تر استکارِ حق و کارگاهش آن سَر است(۹) اِنکسار: شکسته‌شدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۱۰) صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند---------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3341ای خُنُک(۱۱) آن را که ذاتِ خود شناختاندر امنِ سَرمدی(۱۲) قصری بساخت (۱۱)خُنُک: خوشا(۱۲) سَرمَدی: ابدی، ازلی، همیشگی؛ مَجازاً خدایی---------------قرآن کریم، سورۀ اعراف (۷)، آیۀ ۹۵Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #95«ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ... .»«آنگاه جاى بلا و محنت را به خوشى و خوبى سپرديم… .»قرآن کریم، سورۀ هود (۱۱)، آیۀ ۱۱۴ Quran, Sooreh Hud(#11), Line #114«... إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ۚ ذَٰلِكَ ذِكْرَىٰ لِلذَّاكِرِينَ.»«... زيرا نيكیها، بديها را از ميان مى‌برند. اين اندرزى است براى اندرزپذيران.» قرآن کریم، سورۀ فرقان (۲۵)، آیۀ ۷۰Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #70«إِلَّـا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا.»«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. خدا گناهانشان را به نيكی‌ها بدل مى‌كند و خدا آمرزنده و مهربان است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsگر نبدی پرده، خیالاتِ خلقسوخته بودی ز خیالاتِ منمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1329پیشِ چشمت داشتی شیشهٔ کبودز آن سبب، عالَم کبودت می‌‌نمودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات، دورنورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نورمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsدر سِپَهِ جان زَنَدی زلزلهطبل و عَلَم، نعره و هیهاتِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3339نعرهٔ لاضَیْر(۱۳) بر گردون رسیدهین بِبُر که جان ز جان کندن رهیدساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. هان اینک (ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.ما بدانستیم ما این تن نه‌ایماز وَرایِ تن، به یزدان می‌زی‌ایم(۱۳) ضَیْر: ضرر، ضرر رساندن---------------قرآن کریم، سوره شعراء (۲۶)، آیه ۵۰Quran, Sooreh Ash-Sh’araa(#26), Line #50« قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ.»« گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsبانگ برآمد ز خراباتِ منیار درآمد به مراعاتِ منتا که بدیدم مهِ بی‌حدِّ اورفت ز حد ذوقِ مناجاتِ منموسیِ جانم به کُهِ طور رفتآمد هنگامِ ملاقاتِ منطور ندا کرد که آن خسته(۱۴) کیست؟کآمد سرمست به میقاتِ مناین نَفَسِ روشنِ چون برق چیست؟پُر شده تا سقفِ سماواتِ مناین دلِ آن عاشقِ مستانِ(۱۵) ماسترسته ز هجران و ز آفاتِ منآمده با سوز و هزاران نیازبر طمعِ لطف و مکافاتِ منپیشتر آ، پیشتر آ و ببینخلعت و تشریف و مکافاتِ مننفی شدی در طلبِ وصلِ منعمرِ ابد گیر ز اثباتِ مناز خُمِ توحید بخور جامِ میمست شو، این است کراماتِ منپهلویِ شه آمده‌ای، مات شوماتِ منی، ماتِ منی، ماتِ منبس کن ای دل، چو شدی ماتِ شهچند ز هیهای و ز هیهاتِ من؟(۱۴) خسته: زخمی(۱۵) مستان‌: مست---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsطور ندا کرد که آن خسته کیست؟کآمد سرمست به میقاتِ منمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1469لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۱۶)کارگاهش نیستیّ و لا بُوَدهر کجا این نیستی افزون‌تر استکارِ حق و کارگاهش آن سَر است(۱۶) صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند---------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939 هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَدهر کجا پستی است، آب آنجا دَوَدآبِ رحمت بایدت، رو پست شووانگهان خور خَمرِ(۱۷) رحمت مست شو رحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ(۱۸) ای پسر(۱۷) خَمر: شراب(۱۸) فِرو مآ: قناعت نکن---------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستینیستی بَر، گر تو ابله نیستیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsآمده با سوز و هزاران نیازبر طمعِ لطف و مکافاتِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544 ناز کردن خوش‌تر آید از شِکَرلیک، کم خایَش، که دارد صد خطرایمنْ‌آبادست آن راهِ نیازتَرکِ نازش گیر و، با آن ره بسازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsپیشتر آ، پیشتر آ و ببینخلعت و تشریف و مکافاتِ منحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۷۱Poem (Qazal) # 71, Divan e Hafezهر چه هست از قامت ناساز بی‌اندام ماستور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1954گفت: اُدْعُوا الله، بی زاری مباشتا بجوشد شیرهای مِهرهاشقرآن کریم، سوره اسراء (۱۷)، آیه ۱۱۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #110« قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلاً.»« بگو: خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید، هر کدام را بخوانید [ذات یکتای او را خوانده اید] نیکوترینِ نام ها [که این دو نام هم از آنهاست] فقط ویژه اوست. و نماز خود را با صدای بلند و نیز با صدای آهسته مخوان و میان این دو [صدا] راهی میانه بجوی.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsنفی شدی در طلبِ وصلِ منعمرِ ابد گیر ز اثباتِ منحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۴۴Poem (Qazal) # 244, Divan e Hafezنخست موعظهٔ پیر صحبت این حرف استکه از مصاحبِ ناجنس احتراز کنیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsپهلویِ شه آمده‌ای، مات شوماتِ منی، ماتِ منی، ماتِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیرِ خدا را خواستنظنِّ افزونی‌ست و کُلّی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1407زیرکی بفروش و حیرانی بخرزیرکی ظنّ است و حیرانی نظرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsبانگ برآمد ز دل و جانِ منکآه ز معشوقهٔ پنهانِ منسجده‌گهِ اصلِ من و فرعِ منتاجِ سرِ من، شه و سلطانِ منخسته(۱۹) و بسته‌ست دل و دستِ مندستِ غمِ یوسفِ کنعانِ مندست نمودم که بگو زخمِ کیست؟گفت: ز دستِ من و دستانِ(۲۰) مندل بنمودم که ببین خون شده‌ستدید و بخندید دلستانِ(۲۱) منگفت به خنده که: برو شُکر کنعیدِ مرا، ای شده قربانِ منگفتم: قربانِ کیَم؟ یار گفتآنِ منی، آنِ منی، آنِ منصبح چو خندید دو چشمم گریستدید مَلَک دیدهٔ گریانِ منجوش برآورد و روان کرد آباز شفقت چشمهٔ حیوانِ مننَک(۲۲) اثرِ آبِ حیاتش نگردر بُنِ هر سی و دو دندانِ منآبِ حیات است روانه ز جوش تازه بِدو سِدرهٔ(۲۳) ایمانِ منبندهٔ این آبم و این میرِ آببنده‌تر از من دلِ حیرانِ منبس کن گستاخ مرو، هین خموشپیشِ شهنشاهِ نهان‌دانِ من(۱۹) خسته‌: زخمی(۲۰) دستان: مکر، تدبیر(۲۱) دلْسِتان: معشوق(۲۲) نَک: اینک(۲۳) سِدره: درخت سدرة المنتهی در آسمان هفتم---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsسجده‌گهِ اصلِ من و فرعِ منتاجِ سرِ من، شه و سلطانِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1554از مُسَبِّب می‌رسد هر خیر و شرنیست اسباب و وسایط ای پدرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsدست نمودم که بگو زخمِ کیست؟گفت: ز دستِ من و دستانِ منمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #918حیله کرد انسان و، حیله‌ا‌‌ش دام بودآنکه جان پنداشت، خون‌آشام بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsگفت به خنده که: برو شُکر کنعیدِ مرا، ای شده قربانِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #495مکرِ حق را بین و مکرِ خود بِهِلای ز مکرش مکرِ مکّاران خَجِلمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsصبح چو خندید دو چشمم گریستدید مَلَک دیدهٔ گریانِ منمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsآبِ حیات است روانه ز جوش تازه بِدو سِدرهٔ ایمانِ منمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1948, Divan e Shamsچون درختِ سدره(۲۴) بیخ آور(۲۵)، شو از لَا رَیْبَ فیهتا نلرزد شاخ و برگت از دَمِ رَیْبُ المَنُون(۲۴) درخت سدره: درختی بهشتی که ریشه‌ای عمیق دارد.(۲۵) بیخ آور: در اینجا فعل امری به معني ریشه بدوان، ریشه درست کن، دارای چندین ریشه، با ریشه بسیار---------------قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۲Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #2«ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ.»«اين است كتابى كه در [حقانيت‌] آن هيچ ترديدى نيست؛ [و] مايه هدايت تقواپيشگان است.»قرآن کریم، سوره طور (۵۲)، آیه ۳۰Quran, Sooreh At-Tur(#52), Line #30«أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ»«يا مى‌گويند: شاعرى است و ما براى وى منتظر حوادث روزگاريم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsبس کن گستاخ مرو، هین خموشپیشِ شهنشاهِ نهان‌دانِ منمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2072پیش بینا، شد خموشی نفع توبهر این آمد خطاب اَنْصِتوا(۲۶)گر بفرماید: بگو، بر گُوی خَوشلیک اندک گُو، دراز اندر مَکَشور بفرماید که اندر کَش درازهمچنین شَرمین(۲۷) بگو، با امر ساز(۲۸)(۲۶) اَنْصِتوا: خاموش باشید(۲۷) شَرمین: شرمناک، باحیا(۲۸) با اَمر ساز: از دستور اطاعت کن---------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی، او زبان، نی جنس توگوشها را حق بفرمود: اَنْصِتُواقرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #204«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«هر گاه قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1678گوشِ من از غیر گفتِ او کر استاو مرا از جانِ شیرین جان‌تر است مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2188علامتِ عاقلِ تمام و نیم‌عاقل، و مرد تمام و نیم‌مرد و علامتِ شقیِ مغرورِ لاشَیعاقل آن باشد که او با مَشعله(۲۹)‌ استاو دلیل و پیشوای قافله ا‌ستپیروِ نورِ خودست آن پیشروتابع خویش است آن بی‌خویش ‌رَوْ(۳۰)مؤمنِ خویش است و ایمان آوریدهم بدآن نوری که جانَش زو چَرید(۳۱)دیگری که نیم‌ عاقل آمد اوعاقلی را دیدهٔ خود داند اودست در وی زد چو کور اندر دلیلتا بدو بینا شد و چُست و جلیلوآن خری کز عقل، جَوْسَنگی(۳۲) نداشتخود نبودش عقل و عاقل را گذاشت(۲۹) مَشعله‌: مشعل(۳۰) بی‌خویش ‌رَوْ: بی‌خویش رونده، کسی که در سلوک، انانّیت و هستیِ خویش را در حق مستهلک کرده و در دستانِ خداوند است.(۳۱) چَریدن: چَرا کردن، در اینجا به معنی پرورش و رشد و کمال یافتن.(۳۲) جَوْسَنگ: به مقدار یک جو، در کمی وزن و خُردی معادل یک جو.---------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۳۳)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۳۴)دور کن آلت، بینداز اختیار(۳۳) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.(۳۴) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه---------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2194ره نداند، نه کثیر و، نه قلیلننگش آید آمدن خَلفِ دلیلمی‌رود اندر بیابانِ درازگاه لنگان آیس(۳۵) و، گاهی به تازشمع نَه، تا پیشوایِ خود کندنیمْ‌شمعی نَه، که نوری کَد(۳۶) کند(۳۵) آیس: ناامید، مأیوس(۳۶) کَدّ: گدایی، دریوزِگی. در اینجا به معنی اکتساب و اقتباس است.---------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4123شرط، تسلیم است، نه کارِ درازسود نَبْوَد در ضَلالت(۳۷) تُرک‌تازمن نجویم زین سپس راهِ اثیر(۳۸)پیر جویم، پیر جویم، پیر، پیر(۳۷) ضَلالت: گمراهی(۳۸) اثیر: آسمان، کُرۀ آتش که بالای کُرۀ هواست؛ در اینجا مراد هشیاریِ جسمی است.---------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4120کار و باری که ندارد پا و سرترک کن، هی پیرْ خَر، ای پیرخَرغیرِ پیر، استاد و سرلشکر مبادپیرِ گردون(۳۹) نی، ولی پیرِ رَشاد(۴۰)(۳۹) پیرِ گردون: شخصی که با گذرِ‌ روزگار پیر و سالمند شده باشد، پیرِ تقویمی(۴۰) رَشاد: هدایت---------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اُذْکُروا الله کارِ هر اوباش نیستاِرْجِعی بر پای هر قَلّاش(۴۱) نیستلیک تو آیِس مشو، هم پیل باشور نه پیلی، در پی تبدیل باشقرآن کریم، سورۀ احزاب (۳۳)، آیۀ ۴۱Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.»«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»(۴۱) قَلاّش: بی‌کاره، ولگرد، مُفلس---------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، ‌بیت ۲۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #270آن بُزِ کوهی دَوَد که دام کو؟چون بتازد، دامش افتد در گلومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق، ناموس را صد من حَدید(۴۲)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۴۲) حَدید: آهن---------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1788همچو قومِ موسی اندر حَرِّ(۴۳) تیه(۴۴)مانده‌یی بر جای، چل سال ای سَفیه(۴۵)می‌روی هر روز تا شب هَروَله(۴۶)خویش می‌بینی در اوّل مرحله(۴۳) حَرّ: گرما، حرارت(۴۴) تَیْه: بیابانِ شن‌زار و بی آب و علف؛ صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۴۵) سَفیه: نادان، بی‌خرد(۴۶) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بینِ راه رفتن و دویدن--------------- مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2197نیست عقلش، تا دمِ زنده زندنیم‌عقلی نَه، که خود مُرده کندمردهٔ آن عاقل آید او تمامتا برآید از نشیبِ خود به بامعقلِ کامل نیست، خود را مُرده کندر پناهِ عاقلی زنده‌ سُخُنزنده نی تا همدمِ عیسی بُوَدمُرده نی تا دَمْگهِ عیسی شودجانِ کورَش گام هر سو می‌نهدعاقبت نَجْهَد، ولی برمی‌جهدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2202قصهٔ آن آبگیر و صیّادان و آن سه ماهی، یکی عاقل و یکی نیم‌عاقل و آن دگر مغرور و ابلهِ مُغَفَّلِ(۴۷) لاشَی و عاقبتِ هر سهقصّهٔ آن آبگیر(۴۸) است ای عَنود(۴۹)که درو سه ماهیِ اِشْگرف(۵۰) بوددر کلیله خوانده باشی، لیک آنقشرِ قصّه باشد و، این مغزِ جانچند صیّادی سویِ آن آبگیربرگذشتند و، بدیدند آن ضمیرپس شتابیدند تا دام آورندماهیان واقف شدند و هوشمندآنکه عاقل بود عزمِ راه کردعزمِ راهِ مشکلِ ناخواه(۵۱) کردگفت: با اینها ندارم مشورتکه یقین سُستَم کنند از مَقْدِرت(۵۲)مِهرِ زاد و بوم بر جانْشان تَنَدکاهلی و جهلشان بر من زندمشورت را زنده‌ای باید نکوکه تو را زنده کند، و آن زنده کو؟ای مسافر با مسافر رایْ زنزآنکه پایت لنگ دارد رایِ زناز دَمِ حُبُّ الْوَطَن بگذر ‌مَایستکه وطن آن سوست، جان این سوی نیستگر وطن خواهی، گذر زآن سویِ شَط(۵۳)این حدیثِ راست را کم خوان غلطحدیث«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطن‌دوستی از ایمان است.»(۴۷) مُغَفَّل: نادان، کند ذهن(۴۸) آبگیر: بِرکه، استخر(۴۹) عَنود: ستیزه‌گر، معاند(۵۰) اِشْگرف: شِگَرف، خوب، نیکو، بزرگ(۵۱) ناخواه: ناخواسته، طلب نکرده، نامطلوب(۵۲) مَقْدِرت: قدرت و توانایی(۵۳) شَط: رودخانه---------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2213سِرِّ خواندنِ وضو کننده، اورادِ وضو رادر وضو هر عضو را وِردی جداآمده‌ست اندر خبر، بهرِ دعاچونکه استنشاقِ(۵۴) بینی می‌کنیبویِ جَنَّت خواه از رَبِّ غنیتا تو را آن بو کَشَد سویِ جِنان(۵۵)بویِ گُل باشد دلیلِ گُلْبُنان(۵۶)چونکه اِستنجا(۵۷) کنی، وِرد و سُخُناین بُوَد یا رب تو زینَم پاک کُندستِ من اینجا رسید، این را بِشُستدستم اندر شستنِ جانست سُستای ز تو کَس گشته جانِ ناکسان(۵۸)دستِ فضلِ توست، در جان‌ها رسانحدِّ من این بود، کردم من لئیمزآن سویِ حَد را نَقی(۵۹) کُن ای کریماز حَدَث(۶۰) شُستم خدایا پوست رااز حوادث تو بشُو این دوست را(۵۴) اِسْتِنْشاق: به بینی کشیدن مایع یا چیزی، بو کردن چیزی.(۵۵) جِنان: جمع جَنَّة به معنی بهشت، باغ(۵۶) گُلْبُن: بوتهٔ گُل(۵۷) اِسْتِنْجا: مخفّف استنجاء، به معنی تطهیر خود پس از قضای حاجت است. این مسأله آدابی دارد که در کتب مربوطه آمده است.(۵۸) ناکَس: پست، حقیر، فرومایه(۵۹) نَقیّ: پاکیزه و نظیف(۶۰) حَدَث: مدفوع، سرگین---------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2221شخصی به وقتِ استنجا می‌گفت اَللّهُمّ اَرِحْنی(۶۱) رايِحِةَ الْجَنَّةِ به جایِ آنکه اَللّهُمَّ اجْعَلْنی مِنَ التّوّابینَ وَاجْعَلْنی مِنَ الْمُتَطَهِّرینَ که وردِ استنجاست و وِردِ استنجا را به وقتِ استنشاق می‌گفت، عزیزی بشنید و این را طاقت نداشت.آن یکی در وقت اِستنجا بگفتکه مرا با بویِ جنّت دار جُفتگفت شخصی: خوب وِرد آورده‌ایلیک سوراخِ دعا گُم کرده‌ایاین دعا چون وِردِ بینی بود، چونوِردِ بینی را تو آوردی به کُون؟رایحهٔ جَنَّت ز بینی یافت حُرّ(۶۲)رایحهٔ جَنَّت کی آید از دُبُر(۶۳)؟ای تواضع بُرده پیشِ ابلهانوی تکبّر بُرده تو پیشِ شهانآن تکبّر بر خَسان خوب است و چُستهین مرو معکوس، عکسش بندِ توستاز پیِ سوراخِ بینی رُست گُلبو وظیفهٔ بینی آمد ای عُتُل(۶۴)بویِ گُل بهرِ مَشام(۶۵) است ای دلیرجای آن بُو نیست این سوراخِ زیرکی ازین جا بویِ خُلد آید تو را؟بو ز مَوْضِع جُو، اگر باید تو راهمچنین حُبُّ الْوَطَن باشد درستتو وطن بشناس، ای خواجه نخستگفت آن ماهیِّ زیرک: ره کُنَمدل ز رأی و مشورتْشان بَر کَنَمنیست وقتِ مشورت، هین راه کُنچون علی تو آه اندر چاه کن(۶۱) اَرِحْنی: مرا از آن رايحه بهره مند کن.(۶۲) حُرّ: آزاد. منظور کسی است که از قید تعلّقات آزاد باشد.(۶۳) دُبُر: سرین، نشیمن.(۶۴) عُتُل: بدخلقِ خشن(۶۵) مَشام: مَشامّ، محلّ قوّهٔ شامّه، بینی---------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارغِ(۶۶) و ایمن که منآن کنم با تو که باران، با چمنمن غمِ تو می‌خورم تو غم مَخَوربر تو من مشفق‌ترم از صد پدرهان و هان این راز را با کس مگوگرچه از تو، شَه کند بس جستجوگورخانهٔ رازِ تو چون دل شودآن مرادت زودتر حاصل شودگفت پیغمبر که هر که سِر نهفتزود گردد با مرادِ خویش جفت دانه‌ها چون در زمین پنهان شودسِرِّ آن سرسبزی بُستان شودحدیث«اِسْتَعينُوا عَلىٰ اِنْجٰاحِ الْحوائِجِ بِالْكِتْمٰانِ. فَاِنَّ كُلَّ ذى نِعْمَةٍ مَحْسُودٌ.»«نیازهای خود را با پوشاندنِ آن‌ها برآورید که هر صاحب‌نعمتی موردِ حسادت است.»زرّ و نقره گر نبودندی نهانپرورش کی یافتندی زیرِ کان؟وعده‌ها و لطف‌هایِ آن حکیمکرد آن رنجور را ایمن(۶۷) ز بیموعده‌ها باشد حقیقی، دلپذیروعده‌ها باشد مجازی تاسه‌گیر(۶۸) وعدهٔ اهلِ کرم نقدِ روان(۶۹)وعدهٔ نااهل شد رنجِ روانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2233مَحْرمِ آن آه، کمیاب است بسشب رَوْ و، پنهان‌رَوی کُن(۷۰) چون عَسَس(۷۱)سوی دریا عزم کُن زین آبگیربحر جُو و تَرکِ این گِرداب گیرسینه را پا ساخت، می‌رفت آن حَذور(۷۲)از مقامِ با خطر تا بحرِ نورهمچو آهو کز پی او سگ بُوَدمی‌دود تا در تنش یک رگ بُوَدخوابِ خرگوش و سگ اندر پی خطاستخواب، خود در چشمِ ترسنده کجاست؟رفت آن ماهی، رهِ دریا گرفتراهِ دُور و پهنهٔ پهنا گرفترنج‌ها بسیار دید و عاقبترفت آخِر سویِ امن و عافیتخویشتن افگند در دریایِ ژرفکه نیابد حَدِّ آن را هیچ طرفپس چو صَیّادان بیآوردند دامنیم‌ عاقل را از آن شد تلخ‌ْ کامگفت: آه(۷۳)، من فَوْت کردم فُرصه راچون نگشتم همرهِ آن رهنما؟ناگهان رفت او و، لیکن چونکه رفتمی‌ببایستم شدن در پی به تفت(۷۴)بر گذشته حسرت آوردن خطاستباز نآید رفته، یادِ آن هَباست(۷۵)قرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۲۷Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #27«وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا»«روزى كه كافر دستان خود را به دندان گزد و گويد: اى كاش راهى را كه رسول در پيش گرفته بود، در پيش گرفته بودم.»(۶۶) فارِغ: راحت و آسوده(۶۷) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم(۶۸) تاسه‌گیر: خفقان آور، مَجازاً چیزی که پریشانی و بی‌قراری آورد.(۶۹) نقدِ روان: گنجِ روان، گنجی از مسکوکِ رایج، گنجِ قارون(۷۰) پنهان‌رَوی کردن: اعتقاد خود را پنهان کردن(۷۱) عَسَس: داروغه، شبگرد، کسی که شب‌ها در محلّه‌ها می‌گردد و از منازل و اماکن مراقبت می‌کند.(۷۲) حَذور: بسیار پرهیز کننده، کسی که سخت بترسد. در اینجا به معنی دوراندیش و محتاط آمده است.(۷۳) آه: کلمه‌ایست برای نشان دادن درد و رنج و تأسّف.(۷۴) به تفت: با شتاب(۷۵) هَبا: مخفّف هَباء به معنی گرد و غبار پراکنده. در اینجا به معنی بیهوده است.------------------------مجموع لغات:(۱) کُفْوْ: نظير(۲) زَلِّه: غذایی که از مهمانی با خود برند، مهمانی عروسی.(۳) زلّات: جمعِ زَلَّت، لغزش، خطا(۴) سِپَه: سپاه(۵) عَلَم: پرچم(۶) میقات: وقتِ دیدار(۷) وآنچت: و آنچه تو را(۸) لَزِب: چسبنده(۹) اِنکسار: شکسته‌شدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۱۰) صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند(۱۱)خُنُک: خوشا(۱۲) سَرمَدی: ابدی، ازلی، همیشگی؛ مَجازاً خدایی(۱۳) ضَیْر: ضرر، ضرر رساندن(۱۴) خسته: زخمی(۱۵) مستان‌: مست(۱۶) صَمَد: بی‌نیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند(۱۷) خَمر: شراب(۱۸) فِرو مآ: قناعت نکن(۱۹) خسته‌: زخمی(۲۰) دستان: مکر، تدبیر(۲۱) دلْسِتان: معشوق(۲۲) نَک: اینک(۲۳) سِدره: درخت سدرة المنتهی در آسمان هفتم(۲۴) درخت سدره: درختی بهشتی که ریشه‌ای عمیق دارد.(۲۵) بیخ آور: در اینجا فعل امری به معني ریشه بدوان، ریشه درست کن، دارای چندین ریشه، با ریشه بسیار(۲۶) اَنْصِتوا: خاموش باشید(۲۷) شَرمین: شرمناک، باحیا(۲۸) با اَمر ساز: از دستور اطاعت کن(۲۹) مَشعله‌: مشعل(۳۰) بی‌خویش ‌رَوْ: بی‌خویش رونده، کسی که در سلوک، انانّیت و هستیِ خویش را در حق مستهلک کرده و در دستانِ خداوند است.(۳۱) چَریدن: چَرا کردن، در اینجا به معنی پرورش و رشد و کمال یافتن.(۳۲) جَوْسَنگ: به مقدار یک جو، در کمی وزن و خُردی معادل یک جو.(۳۳) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.(۳۴) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه(۳۵) آیس: ناامید، مأیوس(۳۶) کَدّ: گدایی، دریوزِگی. در اینجا به معنی اکتساب و اقتباس است.(۳۷) ضَلالت: گمراهی(۳۸) اثیر: آسمان، کُرۀ آتش که بالای کُرۀ هواست؛ در اینجا مراد هشیاریِ جسمی است.(۳۹) پیرِ گردون: شخصی که با گذرِ‌ روزگار پیر و سالمند شده باشد، پیرِ تقویمی(۴۰) رَشاد: هدایت(۴۱) قَلاّش: بی‌کاره، ولگرد، مُفلس(۴۲) حَدید: آهن(۴۳) حَرّ: گرما، حرارت(۴۴) تَیْه: بیابانِ شن‌زار و بی آب و علف؛ صحرای تیه بخشی از صحرای سینا است.(۴۵) سَفیه: نادان، بی‌خرد(۴۶) هَروَله: تند راه رفتن، حالتی بینِ راه رفتن و دویدن(۴۷) مُغَفَّل: نادان، کند ذهن(۴۸) آبگیر: بِرکه، استخر(۴۹) عَنود: ستیزه‌گر، معاند(۵۰) اِشْگرف: شِگَرف، خوب، نیکو، بزرگ(۵۱) ناخواه: ناخواسته، طلب نکرده، نامطلوب(۵۲) مَقْدِرت: قدرت و توانایی(۵۳) شَط: رودخانه(۵۴) اِسْتِنْشاق: به بینی کشیدن مایع یا چیزی، بو کردن چیزی.(۵۵) جِنان: جمع جَنَّة به معنی بهشت، باغ(۵۶) گُلْبُن: بوتهٔ گُل(۵۷) اِسْتِنْجا: مخفّف استنجاء، به معنی تطهیر خود پس از قضای حاجت است. این مسأله آدابی دارد که در کتب مربوطه آمده است.(۵۸) ناکَس: پست، حقیر، فرومایه(۵۹) نَقیّ: پاکیزه و نظیف(۶۰) حَدَث: مدفوع، سرگین(۶۱) اَرِحْنی: مرا از آن رايحه بهره مند کن.(۶۲) حُرّ: آزاد. منظور کسی است که از قید تعلّقات آزاد باشد.(۶۳) دُبُر: سرین، نشیمن.(۶۴) عُتُل: بدخلقِ خشن(۶۵) مَشام: مَشامّ، محلّ قوّهٔ شامّه، بینی(۶۶) فارِغ: راحت و آسوده(۶۷) ایمن: رستگار، محفوظ و در امان، سالم(۶۸) تاسه‌گیر: خفقان آور، مَجازاً چیزی که پریشانی و بی‌قراری آورد.(۶۹) نقدِ روان: گنجِ روان، گنجی از مسکوکِ رایج، گنجِ قارون(۷۰) پنهان‌رَوی کردن: اعتقاد خود را پنهان کردن(۷۱) عَسَس: داروغه، شبگرد، کسی که شب‌ها در محلّه‌ها می‌گردد و از منازل و اماکن مراقبت می‌کند.(۷۲) حَذور: بسیار پرهیز کننده، کسی که سخت بترسد. در اینجا به معنی دوراندیش و محتاط آمده است.(۷۳) آه: کلمه‌ایست برای نشان دادن درد و رنج و تأسّف.(۷۴) به تفت: با شتاب(۷۵) هَبا: مخفّف هَباء به معنی گرد و غبار پراکنده. در اینجا به معنی بیهوده است.--------------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsبانگ برآمد ز خرابات منچرخ دوتا شد ز مناجات منعاقبةالامر ظفر دررسیدیار درآمد به مراعات منیا رب یا رب که چه سان می‌کنددلبر بی‌کفو مکافات منطاعت و ایمان کند آن کیمیاغفلت و انکار و جنایات منقصر دهد از پی تقصیر منزله دهد از پی زلات منجوش نهد در دل دریا و کوهاز تبش روز ملاقات منگر نبدی پرده خیالات خلقسوخته بودی ز خیالات مندر سپه جان زندی زلزلهطبل و علم نعره و هیهات مندر افق چرخ زدی شعله‌هانیم شبان آتش میقات من---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsبانگ برآمد ز خرابات منچرخ دوتا شد ز مناجات منمولوی، دیوان شمس، رباعی شمارهٔ ۱۱۸۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Robaaiaat) # 1189, Divan e Shamsتا ترک دل خویش نگیری ندهموآنچت گفتم تا نپذیری ندهمحیلت بگذار خویشتن مرده بسازجان و سر تو که تا نمیری ندهم---------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۰۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1209سجده آمد کندن خشت لزبموجب قربی که واسجد واقتربکندن این سنگ های چسبنده همانند سجده آوردن است و سجود موجب قرب بنده به حق می شود.---------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طرب‌سازییباطن او جد جد ظاهر او بازییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1453قبله کردم من همه عمر از حولآن خیالاتی که گم شد در اجلمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1948, Divan e Shamsبانگ آید هر زمانی زین رواق آبگونآیت انا بنیناها و انا موسعونقرآن کریم، سوره الذاریات (۵۱)، آیه ۴۷Quran, Sooreh Adh-Dhaariyat(#51), Line #47«وَالسَّمَاءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ.»«و آسمان را قدرتمندانه بنا کردیم و ما البته وسعت‌دهنده‌ایم.»«و آسمان را به قدرت و نیرو بنا کردیم و ما [همواره] وسعت‌دهنده‌ایم.» مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 308, Divan e Shamsخاموش و در خراب همی‌جوی گنج عشقکاین گنج در بهار برویید از خرابمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۸۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3838غیر مردن هیچ فرهنگی دگردر نگیرد با خدای ای حیله‌گرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 652, Divan e Shamsتدبیر کند بنده و تقدیر نداندتدبیر به تقدیر خداوند نماندبنده چو بیندیشد پیداست چه بیندحیله بکند لیک خدایی نتواندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #496چونکه مکرت شد فنای مکر رببرگشایی یک کمینی بوالعجبکه کمینه آن کمین باشد بقاتا ابد اندر عروج و ارتقامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsعاقبةالامر ظفر دررسیدیار درآمد به مراعات منمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2254گفت بیماری مرا این بخت دادکامد این سلطان بر من بامدادمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsقصر دهد از پی تقصیر منزله دهد از پی زلات منمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468جمله استادان پی اظهار کارنیستی جویند و جای انکسار لاجرم استاد استادان صمدکارگاهش نیستی و لا بودهر کجا این نیستی افزون‌تر استکار حق و کارگاهش آن سر استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3341ای خنک آن را که ذات خود شناختاندر امن سرمدی قصری بساخت قرآن کریم، سورۀ اعراف (۷)، آیۀ ۹۵Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #95«ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ... .»«آنگاه جاى بلا و محنت را به خوشى و خوبى سپرديم… .»قرآن کریم، سورۀ هود (۱۱)، آیۀ ۱۱۴ Quran, Sooreh Hud(#11), Line #114«... إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ۚ ذَٰلِكَ ذِكْرَىٰ لِلذَّاكِرِينَ.»«... زيرا نيكیها، بديها را از ميان مى‌برند. اين اندرزى است براى اندرزپذيران.» قرآن کریم، سورۀ فرقان (۲۵)، آیۀ ۷۰Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #70«إِلَّـا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا.»«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. خدا گناهانشان را به نيكی‌ها بدل مى‌كند و خدا آمرزنده و مهربان است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsگر نبدی پرده خیالات خلقسوخته بودی ز خیالات منمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1329پیش چشمت داشتی شیشه کبودز آن سبب عالم کبودت می‌‌نمودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات دورنور نور نور نور نور نورمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2110, Divan e Shamsدر سپه جان زندی زلزلهطبل و علم نعره و هیهات منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3339نعره لاضیر بر گردون رسیدهین ببر که جان ز جان کندن رهیدساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. هان اینک (ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.ما بدانستیم ما این تن نه‌ایماز ورای تن به یزدان می‌زی‌ایمقرآن کریم، سوره شعراء (۲۶)، آیه ۵۰Quran, Sooreh Ash-Sh’araa(#26), Line #50« قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ.»« گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsبانگ برآمد ز خرابات منیار درآمد به مراعات منتا که بدیدم مه بی‌حد اورفت ز حد ذوق مناجات منموسی جانم به که طور رفتآمد هنگام ملاقات منطور ندا کرد که آن خسته کیستکامد سرمست به میقات مناین نفس روشن چون برق چیستپر شده تا سقف سماوات مناین دل آن عاشق مستان ماسترسته ز هجران و ز آفات منآمده با سوز و هزاران نیازبر طمع لطف و مکافات منپیشتر آ پیشتر آ و ببینخلعت و تشریف و مکافات مننفی شدی در طلب وصل منعمر ابد گیر ز اثبات مناز خم توحید بخور جام میمست شو این است کرامات منپهلوی شه آمده‌ای مات شومات منی مات منی مات منبس کن ای دل چو شدی مات شهچند ز هیهای و ز هیهات منمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsطور ندا کرد که آن خسته کیستکامد سرمست به میقات منمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1469لاجرم استاد استادان صمدکارگاهش نیستی و لا بودهر کجا این نیستی افزون‌تر استکار حق و کارگاهش آن سر استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939 هر کجا دردی دوا آنجا رودهر کجا پستی است آب آنجا دودآب رحمت بایدت رو پست شووانگهان خور خمر رحمت مست شو رحمت اندر رحمت آمد تا به سربر یکی رحمت فرو ما ای پسرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201آینه هستی چه باشد نیستینیستی بر گر تو ابله نیستیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsآمده با سوز و هزاران نیازبر طمع لطف و مکافات منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544 ناز کردن خوش‌تر آید از شکرلیک کم خایش که دارد صد خطرایمن‌آبادست آن راه نیازترک نازش گیر و با آن ره بسازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsپیشتر آ پیشتر آ و ببینخلعت و تشریف و مکافات منحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۷۱Poem (Qazal) # 71, Divan e Hafezهر چه هست از قامت ناساز بی‌اندام ماستور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1954گفت: ادعوا الله بی زاری مباشتا بجوشد شیرهای مهرهاشقرآن کریم، سوره اسراء (۱۷)، آیه ۱۱۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #110« قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلاً.»« بگو: خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید، هر کدام را بخوانید [ذات یکتای او را خوانده اید] نیکوترینِ نام ها [که این دو نام هم از آنهاست] فقط ویژه اوست. و نماز خود را با صدای بلند و نیز با صدای آهسته مخوان و میان این دو [صدا] راهی میانه بجوی.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsنفی شدی در طلب وصل منعمر ابد گیر ز اثبات منحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۴۴Poem (Qazal) # 244, Divan e Hafezنخست موعظه پیر صحبت این حرف استکه از مصاحب ناجنس احتراز کنیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2111, Divan e Shamsپهلوی شه آمده‌ای مات شومات منی مات منی مات منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #773از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونی‌ست و کلی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1407زیرکی بفروش و حیرانی بخرزیرکی ظن است و حیرانی نظرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsبانگ برآمد ز دل و جان منکاه ز معشوقه پنهان منسجده‌گه اصل من و فرع منتاج سر من شه و سلطان منخسته و بسته‌ست دل و دست مندست غم یوسف کنعان مندست نمودم که بگو زخمِ کیست؟گفت ز دست من و دستان مندل بنمودم که ببین خون شده‌ستدید و بخندید دلستان منگفت به خنده که برو شکر کنعید مرا ای شده قربان منگفتم قربان کیم یار گفتآن منی آن منی آن منصبح چو خندید دو چشمم گریستدید ملک دیده گریان منجوش برآورد و روان کرد آباز شفقت چشمه حیوان مننک اثر آب حیاتش نگردر بن هر سی و دو دندان منآب حیات است روانه ز جوش تازه بدو سدره ایمان منبنده این آبم و این میر آببنده‌تر از من دل حیران منبس کن گستاخ مرو هین خموشپیش شهنشاه نهان‌دان منمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsسجده‌گه اصل من و فرع منتاج سر من شه و سلطان منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1554از مسبب می‌رسد هر خیر و شرنیست اسباب و وسایط ای پدرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsدست نمودم که بگو زخم کیستگفت ز دست من و دستان منمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #918حیله کرد انسان و حیله‌ا‌‌ش دام بودآنکه جان پنداشت خون‌آشام بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsگفت به خنده که برو شکر کنعید مرا ای شده قربان منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #495مکر حق را بین و مکر خود بهلای ز مکرش مکر مکاران خجلمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsصبح چو خندید دو چشمم گریستدید ملک دیده گریان منمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsآب حیات است روانه ز جوش تازه بدو سدره ایمان منمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1948, Divan e Shamsچون درخت سدره بیخ آور شو از لا ریب فیهتا نلرزد شاخ و برگت از دم ریب المنونقرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۲Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #2«ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ.»«اين است كتابى كه در [حقانيت‌] آن هيچ ترديدى نيست؛ [و] مايه هدايت تقواپيشگان است.»قرآن کریم، سوره طور (۵۲)، آیه ۳۰Quran, Sooreh At-Tur(#52), Line #30«أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ»«يا مى‌گويند: شاعرى است و ما براى وى منتظر حوادث روزگاريم.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2114, Divan e Shamsبس کن گستاخ مرو هین خموشپیش شهنشاه نهان‌دان منمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2072پیش بینا شد خموشی نفع توبهر این آمد خطاب انصتواگر بفرماید بگو بر گوی خوشلیک اندک گو دراز اندر مکشور بفرماید که اندر کش درازهمچنین شرمین بگو با امر سازمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی او زبان نی جنس توگوشها را حق بفرمود انصتواقرآن کریم، سوره اعراف (۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #204«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«هر گاه قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1678گوش من از غیر گفت او کر استاو مرا از جان شیرین جان‌تر است مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2188علامتِ عاقلِ تمام و نیم‌عاقل، و مرد تمام و نیم‌مرد و علامتِ شقیِ مغرورِ لاشَیعاقل آن باشد که او با مشعله‌ استاو دلیل و پیشوای قافله ا‌ستپیرو نور خودست آن پیشروتابع خویش است آن بی‌خویش رومومن خویش است و ایمان آوریدهم بدآن نوری که جانش زو چریددیگری که نیم‌ عاقل آمد اوعاقلی را دیده خود داند اودست در وی زد چو کور اندر دلیلتا بدو بینا شد و چست و جلیلوآن خری کز عقل جوسنگی نداشتخود نبودش عقل و عاقل را گذاشتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2194ره نداند نه کثیر و نه قلیلننگش آید آمدن خلف دلیلمی‌رود اندر بیابان درازگاه لنگان آیس و گاهی به تازشمع نه تا پیشوای خود کندنیم‌شمعی نه که نوری کد کندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4123شرط تسلیم است نه کار درازسود نبود در ضلالت ترک‌تازمن نجویم زین سپس راه اثیرپیر جویم پیر جویم پیر پیرمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4120کار و باری که ندارد پا و سرترک کن هی پیر خر ای پیرخرغیر پیر استاد و سرلشکر مبادپیر گردون نی ولی پیر رشادمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ‌بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اذکروا الله کار هر اوباش نیستارجعی بر پای هر قلاش نیستلیک تو آیس مشو هم پیل باشور نه پیلی در پی تبدیل باشقرآن کریم، سورۀ احزاب (۳۳)، آیۀ ۴۱Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا.»«اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، ‌بیت ۲۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #270آن بز کوهی دود که دام کوچون بتازد دامش افتد در گلومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۷۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1788همچو قوم موسی اندر حر تیهمانده‌یی بر جای چل سال ای سفیهمی‌روی هر روز تا شب هرولهخویش می‌بینی در اول مرحلهمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2197نیست عقلش تا دم زنده زندنیم‌عقلی نه که خود مرده کندمرده آن عاقل آید او تمامتا برآید از نشیب خود به بامعقل کامل نیست خود را مرده کندر پناه عاقلی زنده‌ سخنزنده نی تا همدم عیسی بودمرده نی تا دمگه عیسی شودجان کورش گام هر سو می‌نهدعاقبت نجهد ولی برمی‌جهدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2202قصهٔ آن آبگیر و صیّادان و آن سه ماهی، یکی عاقل و یکی نیم‌عاقل و آن دگر مغرور و ابلهِ مُغَفَّلِ لاشَی و عاقبتِ هر سهقصه آن آبگیر است ای عنودکه درو سه ماهی اشگرف بوددر کلیله خوانده باشی لیک آنقشر قصه باشد و این مغز جانچند صیادی سوی آن آبگیربرگذشتند و بدیدند آن ضمیرپس شتابیدند تا دام آورندماهیان واقف شدند و هوشمندآنکه عاقل بود عزمِ راه کردعزم راه مشکل ناخواه کردگفت با اینها ندارم مشورتکه یقین سستم کنند از مقدرتمهر زاد و بوم بر جانشان تندکاهلی و جهلشان بر من زندمشورت را زنده‌ای باید نکوکه تو را زنده کند و آن زنده کوای مسافر با مسافر رای زنزآنکه پایت لنگ دارد رای زناز دم حب الوطن بگذر ‌مایستکه وطن آن سوست جان این سوی نیستگر وطن خواهی گذر زآن سوی شطاین حدیث راست را کم خوان غلطحدیث«حُبُّ‌الْوَطَن مِنَ الاْيمانِ.»«وطن‌دوستی از ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2213سِرِّ خواندنِ وضو کننده، اورادِ وضو رادر وضو هر عضو را وردی جداآمده‌ست اندر خبر بهر دعاچونکه استنشاق بینی می‌کنیبوی جنت خواه از رب غنیتا تو را آن بو کشد سوی جنانبوی گل باشد دلیل گلبنانچونکه استنجا کنی ورد و سخناین بود یا رب تو زینم پاک کندست من اینجا رسید این را بشستدستم اندر شستن جانست سستای ز تو کس گشته جان ناکساندست فضل توست در جان‌ها رسانحد من این بود کردم من لئیمزآن سوی حد را نقی کن ای کریماز حدث شستم خدایا پوست رااز حوادث تو بشو این دوست رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2221شخصی به وقتِ استنجا می‌گفت اَللّهُمّ اَرِحْنی(۶۱) رايِحِةَ الْجَنَّةِ به جایِ آنکه اَللّهُمَّ اجْعَلْنی مِنَ التّوّابینَ وَاجْعَلْنی مِنَ الْمُتَطَهِّرینَ که وردِ استنجاست و وِردِ استنجا را به وقتِ استنشاق می‌گفت، عزیزی بشنید و این را طاقت نداشت.آن یکی در وقت استنجا بگفتکه مرا با بوی جنت دار جفتگفت شخصی خوب ورد آورده‌ایلیک سوراخ دعا گم کرده‌ایاین دعا چون ورد بینی بود چونورد بینی را تو آوردی به کونرایحه جنت ز بینی یافت حررایحه جنت کی آید از دبرای تواضع برده پیش ابلهانوی تکبر برده تو پیش شهانآن تکبر بر خسان خوب است و چستهین مرو معکوس عکسش بند توستاز پی سوراخ بینی رست گلبو وظیفه بینی آمد ای عتلبوی گل بهر مشام است ای دلیرجای آن بو نیست این سوراخ زیرکی ازین جا بوی خلد آید تو رابو ز موضع جو اگر باید تو راهمچنین حب الوطن باشد درستتو وطن بشناس ای خواجه نخستگفت آن ماهی زیرک ره کنمدل ز رأی و مشورتشان بر کنمنیست وقت مشورت هین راه کنچون علی تو آه اندر چاه کنمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #172شاد باش و فارغ و ایمن که منآن کنم با تو که باران با چمنمن غم تو می‌خورم تو غم مخوربر تو من مشفق‌ترم از صد پدرهان و هان این راز را با کس مگوگرچه از تو شه کند بس جستجوگورخانه راز تو چون دل شودآن مرادت زودتر حاصل شودگفت پیغمبر که هر که سر نهفتزود گردد با مراد خویش جفت دانه‌ها چون در زمین پنهان شودسر آن سرسبزی بستان شودحدیث«اِسْتَعينُوا عَلىٰ اِنْجٰاحِ الْحوائِجِ بِالْكِتْمٰانِ. فَاِنَّ كُلَّ ذى نِعْمَةٍ مَحْسُودٌ.»«نیازهای خود را با پوشاندنِ آن‌ها برآورید که هر صاحب‌نعمتی موردِ حسادت است.»زر و نقره گر نبودندی نهانپرورش کی یافتندی زیر کانوعده‌ها و لطف‌های آن حکیمکرد آن رنجور را ایمن ز بیموعده‌ها باشد حقیقی دلپذیروعده‌ها باشد مجازی تاسه‌گیر وعده اهل کرم نقد روانوعده نااهل شد رنج روانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۲۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2233محرم آن آه کمیاب است بسشب رو و پنهان‌روی کن چون عسسسوی دریا عزم کن زین آبگیربحر جو و ترک این گرداب گیرسینه را پا ساخت می‌رفت آن حذوراز مقام با خطر تا بحر نورهمچو آهو کز پی او سگ بودمی‌دود تا در تنش یک رگ بودخواب خرگوش و سگ اندر پی خطاستخواب خود در چشم ترسنده کجاسترفت آن ماهی ره دریا گرفتراه دور و پهنه پهنا گرفترنج‌ها بسیار دید و عاقبترفت آخر سوی امن و عافیتخویشتن افگند در دریای ژرفکه نیابد حد آن را هیچ طرفپس چو صیادان بیاوردند دامنیم‌ عاقل را از آن شد تلخ کامگفت آه من فوت کردم فرصه راچون نگشتم همره آن رهنماناگهان رفت او و لیکن چونکه رفتمی‌ببایستم شدن در پی به تفتبر گذشته حسرت آوردن خطاستباز ناید رفته یاد آن هباستقرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۲۷Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #27«وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا»«روزى كه كافر دستان خود را به دندان گزد و گويد: اى كاش راهى را كه رسول در پيش گرفته بود، در پيش گرفته بودم.»
  continue reading

1178 قسمت

همه قسمت ها

×
 
Loading …

به Player FM خوش آمدید!

Player FM در سراسر وب را برای یافتن پادکست های با کیفیت اسکن می کند تا همین الان لذت ببرید. این بهترین برنامه ی پادکست است که در اندروید، آیفون و وب کار می کند. ثبت نام کنید تا اشتراک های شما در بین دستگاه های مختلف همگام سازی شود.

 

راهنمای مرجع سریع