Artwork

محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
Player FM - برنامه پادکست
با برنامه Player FM !

Ganje Hozour audio Program #904

 
اشتراک گذاری
 

Fetch error

Hmmm there seems to be a problem fetching this series right now. Last successful fetch was on April 18, 2024 10:03 (1d ago)

What now? This series will be checked again in the next hour. If you believe it should be working, please verify the publisher's feed link below is valid and includes actual episode links. You can contact support to request the feed be immediately fetched.

Manage episode 320011454 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۰۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۰ تاریخ اجرا: ۸ فوريه ۲۰۲۲ - ۲۰ بهمن.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۰۴ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF تمام اشعار این برنامه PDF نسخه کوچکتر مناسب جهت پرینت مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 596, Divan e Shamsآن مه که ز پیدایی(۱) در چشم نمی‌آیدجان از مزهٔ عشقش بی‌گُشن(۲) همی‌زایدعقل از مزهٔ بویش وز تابشِ آن رویشهم خیره همی‌خندد(۳)، هم دست همی‌خاید(۴)هر صبح ز سیرانش، می‌باشم حیرانشتا جان نشود حیران، او روی بننمایدهر چیز که می‌بینی، در بی‌خبری بینیتا باخبری والله او پرده بنگشایددم همدمِ او نَبْوَد، جان محرمِ او نَبْوَدو اندیشه که این داند، او نیز نمی‌شاید(۵)تن پرده بدوزیده(۶)، جان بُرده بسوزیده(۷)با این دو مخالف دل بر عشق بِنَبساید(۸)دو لشکرِ بیگانه تا هست در این خانهدر چالش و در کوشش جز گرد بِنَفزایدخواهی ببری جانی، بگریز به سلطانیدر خدمتِ تریاقی(۹) تا زهر بنگزایددر زیرِ درختِ او، می‌ناز به بختِ اوتا جانِ پر از رحمت تا حشر بیاسایداز شاه صلاح‌الدّین چون دیده شود حق‌بیندل رو به صلاح آرد، جان مشعله بربایَد(۱) پیدایی: ظهور، آشکاری(۲) گُشن: بارور کردن، حامله کردن(۳) خیره خندیدن: خندهٔ بیهوده کردن(۴) دست خاییدن: دست گزیدن، به دندان گرفتن دست به علامت حسرت و پشیمانی(۵) نمی‌شاید: شایسته نیست(۶) بدوزیده: دوخته(۷) بسوزیده: سوخته(۸) بِنَبساید: لمس نمی‌کند(۹) تریاق: پادزهر----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 596, Divan e Shamsآن مه که ز پیدایی در چشم نمی‌آیدجان از مزهٔ عشقش بی‌گُشن همی‌زایدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4580 آفتابی در یکی ذرّه نهانناگهان آن ذرّه بگشاید دهانذرّه ذرّه گردد افلاک و زمینپیشِ آن خورشید، چون جَست از کَمین(۱۰)این چنین جانی چه درخوردِ تن است؟هین بشو ای تن از این جان هر دو دستای تنِ گشته وِثاقِ(۱۱) جان، بس استچند تانَد بحر در مَشکی نشست؟(۱۰) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه(۱۱) وِثاق: اتاق، خرگاه----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 806, Divan e Shamsهر کسی در عجبی و عجبِ من اینستکاو نگنجد به میان، چون به میان می‌آید؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4467 بی‌مرادی شد قلاووزِ(۱۲) بهشتحُفَّتِ‌ الْجَنَّة شنو ای خوش‌‌سرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالَمْكَارِهِ، وَحُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ.»«بهشت در چیزهایی ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۱۲) قَلاووز: پیشرو، راهنما----------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3387 ناامیدی‌ها به پیشِ او نَهیدتا ز دردِ بی‌دوا بیرون جَهیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طَرَب سازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 71, Divan e Shamsاگر نه عشقِ شمس‌الدین بُدی در روز و شب ما را،فراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟! بُتِ شهوت(۱۳) برآوردی، دَمار(۱۴) از ما ز تابِ(۱۵) خود،اگر از تابشِ عشقش، نبودی تاب و تب(۱۶)، ما را(۱۳) بُتِ شهوت: بت من ذهنی، شهوات نفسانی همچون بُت است.(۱۴) دَمار از کسی برآوردن: هلاک کردن او از بیخ و بُن.(۱۵) تاب: تابش(۱۶) تاب و تب: تابش و گرمی----------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #71 پَرده‌هایِ دیده را دارویِ صَبرهم بِسوزد، هَم بِسازد شَرحِ صَدْرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4471 عاقلانش، بندگانِ بندی‌اندعاشقانش، شِکّری و قندی‌انداِئْتِیا کَرْهاً مهارِ عاقلاناِئْتِیا طَوْعاً بهارِ بیدلان از روی کراهت و بی میلی بیایید، افسارِ عاقلان است، امّا از روی رضا و خرسندی بیایید، بهارِ عاشقان است.قرآن کریم، سوره فصّلت (۴۱)، آیه ۱۱Quran, Sooreh Fussilat(#41), Line #11«ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ.»«سپس به آسمان پرداخت و آن دودى بود. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمانبردار آمديم.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3204 نیستی و نقص، هرجایی که خاستآینهٔ خوبیِّ جملهٔ پیشه‌هاستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3206 ناتراشیده همی باید جُذوع(۱۷)تا دُروگر اصل سازد یا فروع(۱۷) جُذوع: جمع جِذع به معنی تنهٔ درخت خرما----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #888 از برایِ آن دلِ پُر نور و بِر(۱۸)هست آن سلطانِ دل‌ها منتظر(۱۸) بِرّ: نیکی، نیکویی----------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2263 دلْ تو این آلوده را پنداشتیلاجَرَم(۱۹) دل ز اهلِ دل برداشتی(۱۹) لاجَرَم: ناچار، ناگزیر----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3210 نقص‌ها آیینهٔ وصفِ کمالو آن حقارت آینهٔ عِزّ و جلالمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3182 فعلِ توست این غُصّه‌هایِ دَم‌به‌دَماین بُوَد معنیِّ قَدْ جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»«خشك شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2460 گر مراقب باشی و بیدار توبینی هر دَم پاسخِ کردار تومولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2235 آن دِرَم دادن، سَخی(۲۰) را لایق استجان سپردن خود سَخایِ عاشق است(۲۰) سَخی: بخشنده و جوانمرد----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #649 اختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۲۱)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۲۲)دور کن آلت، بینداز اختیار(۲۱) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۲۲) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3644 هست مهمانخانه این تَن ای جوانهر صباحی ضَیفِ(۲۳) نو آید دَوان(۲۳) ضَیف: مهمان----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3212 هر‌ که نقصِ خویش را دید و شناختاندر اِستِکمال(۲۴) خود، دو اسبه تاخت(۲۵)زآن نمی‌پَرّد به سویِ ذوالْجَلالکو گُمانی می‌بَرَد خود را کمالعلّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۲۶)(۲۴) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی(۲۵) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۲۶) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٣۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1366 ای بسا سرمستِ نار(۲۷) و نارجوخویشتن را نورِ مطلق داند او(۲۷) نار: آتش----------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۴۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3457 یا تو پنداری که تو نان می‌خوریزَهرِ مار و کاهشِ جان می‌خوریمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3217 گرچه خود را بس شکسته بیند اوآبِ صافی دان و سِرگین(۲۸) زیرِ جُو(۲۸) سِرگین: مدفوعِ چهارپایان----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3219 در تگِ(۲۹) جُو هست سِرگین ای فَتیٰ(۳۰)گرچه جُو صافی نماید مر تو راهست پیرِ راهْ‌دانِ پُر‌فِطَن(۳۱)جوی‌هایِ نفْس و تن را جوی‌کَن(۲۹) تَگ: ژرفا، عمق، پایین(۳۰) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۳۱) فِطَن: جمع فِطْنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3221 جویْ خود را کَی توانَد پاک کرد؟نافع از علمِ خدا شُد علمِ مردکی تراشد تیغ، دستهٔ خویش را؟رَو، به جرّاحی سپار این ریش(۳۲) را(۳۲) ریش: زخم، جراحت----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3225 ور نهد مَرْهَم(۳۳) بر آن ریشِ تو، پیرآن زمان ساکن شود درد و نَفیر(۳۴)تا که پنداری که صحّت یافته‌ستپرتوِ مَرْهَم بر آنجا تافته‌ستهین ز مَرْهَم سر مَکَش ای پشتْ‌ریشو آن ز پرتو دان، مَدان از اصلِ خویش(۳۳) مَرْهَم: دارویی که روی زخم می نهند(۳۴) نَفیر: ناله و زاری و فریاد----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3256 گرچه در خود خانه نوری یافته‌ستآن ز همسایهٔ منوَّر تافته‌ستشکر کُن، غِرّه مشو، بینی مَکُن(۳۵)گوش دار و هیچ خودبینی مَکُنصد دریغ و درد کین عاریّتیاُمّتان را دور کرد از اُمّتی(۳۵) بینی کردن: تکبّر کردن، مغرور شدن----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3240 کرده حق ناموس را صد من حَدید(۳۶)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۳۶) حَدید: آهن----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3259 منْ غلامِ آنکه اندر هر رِباط(۳۷)خویش را واصل نداند بر سِماط(۳۸)بس رِباطی که بباید ترک کردتا به مَسْکَن دررسد یک روز مرد(۳۷) رِباط: خانه، سرا، منزل، کاروان‌سرا(۳۸) سِماط: بساط، سفره، خوان، فضای یکتایی، فضای بی‌نهایتِ گشوده شده----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3267 تن همی‌نازد به خوبیّ و جمالروحْ پنهان کرده فَرّ و پَرّ و بالگویدش کای مَزْبَله(۳۹) تو کیستی؟یک‌دو روز از پرتوِ من زیستی(۳۹) مَزْبَله: جای ریختن خاک‌روبه————————مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3272 پرتوِ روح است نُطق و چشم و گوشپرتوِ آتش بُوَد در آب، جوشمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3284 گر ندیدی دیو را، خود را ببینبی جنون نَبْوَد کبودی در جَبین(۴۰)(۴۰) جَبین: پیشانی————————مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3289 هر‌که او را برگِ این ایمان بُوَدهم‌چو برگ، از بیمِ این لرزان بُوَدبر بِلیس(۴۱) و دیو از آن خندیده‌ایکه تو خود را نیکِ مردم دیده‌ای(۴۱) بِلیس: مخفف ابلیس، شیطان————————مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3296 صد هزاران سال ابلیسِ لعینبود اَبْدالِ اَمیرالْمُؤْمِنینپنجه زد با آدم از نازی که داشتگشت رسوا، همچو سِرگین(۴۲) وقتِ چاشت(۴۳)(۴۲) سِرگین: فضلۀ چهارپایان از‌قبیلِ اسب و الاغ و استر، مدفوع(۴۳) چاشت: اوّل روز، ساعتی از آفتاب گذشته————————مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #104 گفت: هر دارو که ایشان کرده‌اندآن عمارت نیست، ویران کرده‌اندبی‌خبر بودند از حالِ دروناَسْتَعیذُاللهَ مِمّٰا یَفْتَرُونپناه می‌برم به خدا از اکاذیبی که بر هم می‌بافند.دید رنج و، کشف شد بر وی نهفتلیک پنهان کرد و، با سلطان نگفترنجَش از سودا و از صَفرا نبودبویِ هر هیزم پدید آید ز دوددید از زاریش(۴۴)، کو زارِ(۴۵) دل استتن خوش است و، او گرفتارِ دل است(۴۴) زاری: حالت کسی که مشرف به هلاکت باشد. مجازاً ناله‌ای اندوه‌بار که از فرط اندوه و سختی خیزد.(۴۵) زار: زارنده، نالنده،افسرده، غمگین، اندوه————————مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1095 سُرمه را در گوش کردن شرط نیستکارِ دل را جُستن از تن شرط نیستگر دلی، رَو ناز کن، خواری مَکَشور تنی، شِکّر مَنوش و زَهر چَشزهر، تن را نافع است و قند، بَدتن همان بهتر که باشد بی‌مَدَدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #153 خارِ در دل گر بدیدی هر خَسی(۴۶)دست، کی بودی غمان را بر کسی؟کس به زیر دُمِّ خر خاری نَهَدخر نداند دفعِ آن، بر می‌جَهَدبرجَهَد و آن خار، محکم‌تر زندعاقلی باید که خاری برکَنَدخر ز بهرِ دفعِ خار از سوز و دردجُفته می‌انداخت، صد جا زخم کردآن حکیمِ خارچین اُستاد بوددست می‌زد جا به جا می‌آزمود(۴۶) خَس: فرومایه و زبون————————مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 128, Divan e Shamsما را سفری فتاد بی ‌ماآن جا دلِ ما گشاد بی ‌ماآن مه که ز ما نهان همی‌شدرخ بر رخِ ما نهاد بی ‌ماچون در غمِ دوست جان بدادیمما را غمِ او بزاد بی‌ ماماییم همیشه مست بی‌ میماییم همیشه شاد بی ‌ماما را مکنید یاد هرگزما خود هستیم یاد بی ‌مابی ما شده‌ایم شاد، گوییمای ما که همیشه باد بی ‌مادرها همه بسته بود بر مابگشود چو راه داد بی ‌مابا ما دلِ کیقباد(۴۷) بنده‌ستبنده‌ست چو کیقباد بی ‌ماماییم ز نیک و بد رهیدهاز طاعت و از فساد بی ‌ما(۴۷) کیقباد: در اینجا نماد قدرت و سلطانی است.————————مولوی، مثنوی، غزل شمارهٔ ۱۲۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1266, Divan e Shamsروحی‌ست بی‌نشان و ما غرقه در نِشانَشروحی‌ست بی‌مکان و سَر تا قدم مکانشخواهی که تا بیابی؟ یک لحظه‌ای مجویشخواهی که تا بدانی؟ یک لحظه‌ای مَدانشچون در نهانْش جویی، دوری ز آشکارشچون آشکار جویی، محجوبی(۴۸) از نهانشچون ز آشکار و پنهان بیرون شدی به برهانپاها دراز کن خوش می‌خسب در امانشچون تو ز ره بمانی، جانت روانه گرددوآنگه چه رحمت آید از جان و از روانشای حبس کرده جان را، تا کی کشی عِنان را؟(۴۹)درتاز، درجهانش(۵۰)، اما نه در جهانشبی‌حرص کوب پایی، از کوریِ حسد رازیرا حسد نگوید از حرص ترجمانشآخر ز بهرِ دو نان تا کی دَوی چو دونان؟(۵۱)و آخر ز بهرِ سه نان تا کی خوری سِنانش؟(۵۲)(۴۸) محجوب: در حجاب، در پرده(۴۹) عِنان‌ کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن. مجاز از بازایستادن و توقف‌ کردن. همان مقاومتِ من‌ذهنی.(۵۰) جهاندن: به جهش، پرش، یا حرکت سریع واداشتن(۵۱) دون: پست، فرومایه(۵۲) سِنان: سرنیزه————————مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1610 « در بیانِ آنکه تن، روح را چون لباسی است و این دست، آستینِ دستِ روح است و این پای، موزهٔ پایِ روح است.»تا بدانی که تن آمد چون لباسرَو، بجُو لابِس(۵۳)، لباسی را مَلیس(۵۴)روح را توحیدِ الله خوشترستغیرِ ظاهر، دست و پایی دیگرستدست و پا در خواب بینی و ائتلاف(۵۵)آن حقیقت دان، مدانَش از گزافآن تُوی که بی‌بدن داری بدنپس مترس از جسم، جان بیرون شدن(۵۳) لابِس: پوشنده لباس(۵۴) مَلیس: فعل امر از لیسیدن به معنی بوسیدن و شیفته شدن(۵۵) اِئتِلاف: به هم پیوستن، با هم پیوستن، پیوستگی————————« چه عواملی سبب میشود تغییر دادن خود سخت شود و انسانها دچار جبرِ منِ‌ذهنی بشوند؟»۱. عدمِ احساسِ نیاز به آموزشِ معنوی، ندیدنِ ایرادِ در خود، و تلاش نکردن برای رفعِ ایراد۲. پوشانیدنِ دردهای خود و بی‌حس کردنِ خود نسبت به دردی که در زیر نهفته است از طریقِ مشغولیت‌های بیهوده و کار‌افزا، و یا پریدن از فکری به فکرِ دیگر، و همین‌طور عدمِ تحمّلِ دردِ هوشیارانه.۳ دچارِ جبرِ منِ ذهنی شدن با عدمِ اعتقاد به این مسئله که می‌توان خود را تغییر داد و از این دردها رها شد. تصوّرِ اینکه قضا و سرنوشتِ ما در این است که همیشه این زندگیِ پر درد را ادامه دهیم و راهی برای رهاییِ ما وجود ندارد..۴ عدمِ صدق در این راه۵ - عدمِ طلبِ حقیقیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 652, Divan e Shamsاِستیزه(۵۶) مکن، مملکتِ عشق طلب کنکاین مملکتت از مَلِکُ‌الْموُت(۵۷) رهاند(۵۶) اِستیزه: ستیزه، مقاومتِ درونی(۵۷) مَلِکُ‌المْوُت: عزرائیل————————مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1954 گفت: اُدْعُوا الله، بی‌زاری مباشتا بجوشد شیرهای مِهرهاشقرآن کریم، سوره اسراء (۱۷)، آیه ۱۱۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #110«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ.»«بگو: چه الله را بخوانيد چه رحمان را بخوانيد، هر كدام را كه بخوانيد، نامهاى نيكو از آنِ اوست.»——————————————————۶ - حفظ نکردنِ خود از اثرِ قرین و اثرپذیری از جمع‌های منِ‌ذهنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1421 می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز رهِ پنهان، صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2683 این هم از تاثیرِ آن بیماری‌ استزهرِ او در جمله جُفتان(۵۸) ساری است(۵۹)(۵۸) جُفتان: جمعِ جُفت به معنیِ زوج، قرین، همنشین(۵۹) ساری: سرایت‌کننده————————مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2634 حقِِّ ذاتِ پاکِ الله الصَّمَد(۶۰)که بُوَد بِهْ مارِ بَد از یارِ بَد مارِ بَد جانی ستانَد از سَلیم(۶۱)یارِ بَد آرَد سویِ نارِ مقیماز قَرین(۶۲) بی‌قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی او(۶۰) صَمَد: بی‌نیاز، از صفاتِ خداوند(۶۱) سَلیم: مار گَزیده(۶۲) قَرین: همنشین————————مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبتِ این خلق را طوفان شناسکم گریز از شیر و اژدرهای نرز آشنایان و ز خویشان کن حَذَردر تلاقی روزگارت می‌برندیادهاشان غایبی‌ات می‌چرندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1237 هر که را دیدی ز کوثر خشک‌لبدشمنش می‌دار همچون مرگ و تبگر چه بابای تو است و مامِ تو کو حقیقت هست خون‌آشامِ تو از خلیلِ حق بیاموز این سِیَرکه شد او بیزار اوّل از پدر—————————————————۷ - تقلید از دیگرانمولوی، مثنوی، دفتر دوم،‌ بیت ۵۶۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #563 مر مرا تقلیدشان بر باد داد که دو صد لعنت برآن تقلید باد خاصه تقلیدِ چنین بی‌حاصلان خشمِ ابراهیم با بر آفلان مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3342 چشم ‌داری تو، به چشمِ خود نِگرمَنگر از چشمِ سفیهی بی‌خبرگوش داری تو، به گوشِ خود شنوگوشِ گولان را چرا باشی گرو؟بی ز تقلیدی، نظر را پیشه کنهم برایِ عقلِ خود اندیشه کن———————————————————۸ - پرهیز نکردن از اخبارِ پر سر و صدای بیرونی و به طورِ کلّی هر خوراکِ مسمومِ بیرونیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت: مُفتیِّ(۶۳) ضرورت هم توییبی‌ضرورت گر خوری، مُجرم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْور خوری، باری ضَمانِ(۶۴) آن بده(۶۳) مُفتی: فتوا دهنده(۶۴) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن————————مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #267 حَزم(۶۵) آن باشد که ظنِّ بَد بَریتا گریزیّ و شوی از بَد، بَری حَزم، سُوء الظن گفته‌ست آن رسولهر قدم را دام می‌دان ای فَضول(۶۶) روی صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامی‌ست، کم ران اُوستاخ(۶۷)آن بُزِ کوهی دَوَد که دام کو؟چون بتازد، دامش افتد در گلو(۶۵) حَزم: تامّل با هشیاریِ نظر(۶۶) فَضول: زیاده‌گو، کسی که به کارهای غیر ضروری بپردازد.(۶۷) اوستاخ: گستاخانه————————مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #219 حَزم، آن باشد که نفریبد تو راچرب و نوش و دام‌هایِ این سرامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #230 حَزم آن باشد که چون دعوت کنندتو نگویی: مست و خواهانِ من‌انددعوتِ ایشان، صفیرِ مُرغ دانکه کند صیّاد در مَکْمَن نهانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #475 حازِمی(۶۸) باید که ره تا دِه بَرَدحَزم نبود طمعْ طاعون آورد(۶۸) حازم: محتاط و زیرک، با تدبیر————————مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #477 کَس نداند مکرِ او اِلّا خدادر خدا بگریز و وارَه زآن دَغا——————————————————۹ - تمرکز بر تغییر دادنِ یک انسانِ دیگر و یا تغییر دادنِ جامعه به جای تمرکز بر تغییر دادنِ شخصِ خودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3196 تا کنی مر غیر را حَبر(۶۹) و سَنی(۷۰)خویش را بدخو و خالی می‌کنی(۶۹) حَبر: دانشمند، دانا(۷۰) سَنی: رفیع، بلند مرتبه————————مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #151 مردهٔ خود را رها کرده‌ست اومردهٔ بیگانه را جویَد رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #479 دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گریمدّتی بنشین و، بر خود می‌گِری———————————————————۱۰ - عدم قبول مسوولیت هشیاری خود، ملامت، شکایت و انداختن تقصیر بر عهدۀ دیگرانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #425 چون بکاری جو نرویَد غیرِ جوقرض تو کردی، ز که خواهی گرو؟جرمِ خود را بر کسی دیگر منههوش و گوشِ خود بدین پاداش دِهجُرم بر خود نِهْ، که تو خود کاشتیبا جزا و عدلِ حق کن آشتیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1900 از ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3182 فعلِ توست این غُصّه‌هایِ دَم‌به‌دَماین بُوَد معنیِّ قَدْ جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»«خشك شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2460 گر مراقب باشی و بیدار توبینی هر دَم پاسخِ کردار تومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3133 کژ رَوی، جَفَّ الْقَلَم کژ آیدتراستی آری، سعادت زایدتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3151 معنیِ جَفَّ الْقَلَم کَی آن بُوَدکه جفاها با وفا یکسان بُوَد؟بل جفا را، هم جفا جَفَّ الْقَلَموآن وفا را هم وفا جَفَّ الْقَلَممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 758, Divan e Shamsبه خدا دیوِ ملامت برهد روزِ قیامتاگر او مهرِ تو دارد اگر اقرارِ تو داردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 492, Divan e Shamsشکایت ار ز زمانه کند، بگو تو وُرازمانه بی‌تو خوش است و زمانه را چه شده‌ست؟ -----------------------مجموع لغات: (۱) پیدایی: ظهور، آشکاری(۲) گُشن: بارور کردن، حامله کردن(۳) خیره خندیدن: خندهٔ بیهوده کردن(۴) دست خاییدن: دست گزیدن، به دندان گرفتن دست به علامت حسرت و پشیمانی(۵) نمی‌شاید: شایسته نیست(۶) بدوزیده: دوخته(۷) بسوزیده: سوخته(۸) بِنَبساید: لمس نمی‌کند(۹) تریاق: پادزهر(۱۰) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه(۱۱) وِثاق: اتاق، خرگاه(۱۲) قَلاووز: پیشرو، راهنما(۱۳) بُتِ شهوت: بت من ذهنی، شهوات نفسانی همچون بُت است.(۱۴) دَمار از کسی برآوردن: هلاک کردن او از بیخ و بُن.(۱۵) تاب: تابش(۱۶) تاب و تب: تابش و گرمی(۱۷) جُذوع: جمع جِذع به معنی تنهٔ درخت خرما(۱۸) بِرّ: نیکی، نیکویی(۱۹) لاجَرَم: ناچار، ناگزیر(۲۰) سَخی: بخشنده و جوانمرد(۲۱) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۲۲) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه(۲۳) ضَیف: مهمان(۲۴) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی(۲۵) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۲۶) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه(۲۷) نار: آتش(۲۸) سِرگین: مدفوعِ چهارپایان(۲۹) تَگ: ژرفا، عمق، پایین(۳۰) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۳۱) فِطَن: جمع فِطْنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی(۳۲) ریش: زخم، جراحت(۳۳) مَرْهَم: دارویی که روی زخم می نهند(۳۴) نَفیر: ناله و زاری و فریاد(۳۵) بینی کردن: تکبّر کردن، مغرور شدن(۳۶) حَدید: آهن(۳۷) رِباط: خانه، سرا، منزل، کاروان‌سرا(۳۸) سِماط: بساط، سفره، خوان، فضای یکتایی، فضای بی‌نهایتِ گشوده شده(۳۹) مَزْبَله: جای ریختن خاک‌روبه(۴۰) جَبین: پیشانی(۴۱) بِلیس: مخفف ابلیس، شیطان(۴۲) سِرگین: فضلۀ چهارپایان از‌قبیلِ اسب و الاغ و استر، مدفوع(۴۳) چاشت: اوّل روز، ساعتی از آفتاب گذشته(۴۴) زاری: حالت کسی که مشرف به هلاکت باشد. مجازاً ناله‌ای اندوهبار که از فرط اندوه و سختی خیزد.(۴۵) زار: زارنده، نالنده،افسرده، غمگین، اندوه(۴۶) خَس: فرومایه و زبون(۴۷) کیقباد: در اینجا نماد قدرت و سلطانی است.(۴۸) محجوب: در حجاب، در پرده(۴۹) عِنان‌ کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن. مجاز از بازایستادن و توقف‌ کردن. همان مقاومتِ من‌ذهنی.(۵۰) جهاندن: به جهش، پرش، یا حرکت سریع واداشتن(۵۱) دون: پست، فرومایه(۵۲) سِنان: سرنیزه(۵۳) لابِس: پوشنده لباس(۵۴) مَلیس: فعل امر از لیسیدن به معنی بوسیدن و شیفته شدن(۵۵) اِئتِلاف: به هم پیوستن، با هم پیوستن، پیوستگی(۵۶) اِستیزه: ستیزه، مقاومتِ درونی(۵۷) مَلِکُ‌المْوُت: عزرائیل(۵۸) جُفتان: جمعِ جُفت به معنیِ زوج، قرین، همنشین(۵۹) ساری: سرایت‌کننده(۶۰) صَمَد: بی‌نیاز، از صفاتِ خداوند(۶۱) سَلیم: مار گَزیده(۶۲) قَرین: همنشین(۶۳) مُفتی: فتوا دهنده(۶۴) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن(۶۵) حَزم: تامّل با هشیاریِ نظر(۶۶) فَضول: زیاده‌گو، کسی که به کارهای غیر ضروری بپردازد.(۶۷) اوستاخ: گستاخانه(۶۸) حازم: محتاط و زیرک، با تدبیر(۶۹) حَبر: دانشمند، دانا(۷۰) سَنی: رفیع، بلند مرتبه-----------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 596, Divan e Shamsآن مه که ز پیدایی در چشم نمی‌آیدجان از مزه عشقش بی‌گشن همی‌زایدعقل از مزه بویش وز تابش آن رویشهم خیره همی‌خندد هم دست همی‌خایدهر صبح ز سیرانش می‌باشم حیرانشتا جان نشود حیران او روی بننمایدهر چیز که می‌بینی در بی‌خبری بینیتا باخبری والله او پرده بنگشایددم همدم او نبود جان محرم او نبودو اندیشه که این داند او نیز نمی‌شایدتن پرده بدوزیده جان برده بسوزیدهبا این دو مخالف دل بر عشق بنبسایددو لشکر بیگانه تا هست در این خانهدر چالش و در کوشش جز گرد بنفزایدخواهی ببری جانی بگریز به سلطانیدر خدمت تریاقی تا زهر بنگزایددر زیر درخت او می‌ناز به بخت اوتا جان پر از رحمت تا حشر بیاسایداز شاه صلاح‌الدین چون دیده شود حق‌بیندل رو به صلاح آرد جان مشعله بربایدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 596, Divan e Shamsآن مه که ز پیدایی در چشم نمی‌آیدجان از مزه عشقش بی‌گشن همی‌زایدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4580 آفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانذره ذره گردد افلاک و زمینپیش آن خورشید چون جست از کمیناین چنین جانی چه درخورد تن استهین بشو ای تن از این جان هر دو دستای تن گشته وثاق جان بس استچند تاند بحر در مشکی نشستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 806, Divan e Shamsهر کسی در عجبی و عجب من اینستکاو نگنجد به میان چون به میان می‌آیدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4467 بی‌مرادی شد قلاووز بهشتحفت الجنة شنو ای خوش‌‌سرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالَمْكَارِهِ، وَحُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ.»«بهشت در چیزهایی ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3387 ناامیدی‌ها به پیش او نهیدتا ز درد بی‌دوا بیرون جهیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طرب سازییباطن او جد جد ظاهر او بازییجمله عشاق را یار بدین علم کشتتا نکند هان و هان جهل تو طنازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 71, Divan e Shamsاگر نه عشق شمس‌الدین بدی در روز و شب ما رافراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما رابت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خوداگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #71 پرده‌های دیده را داروی صبرهم بسوزد هم بسازد شرح صدرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4471 عاقلانش بندگان بندی‌اندعاشقانش شکری و قندی‌اندائتیا کرها مهار عاقلانائتیا طوعا بهار بیدلان از روی کراهت و بی میلی بیایید، افسارِ عاقلان است، امّا از روی رضا و خرسندی بیایید، بهارِ عاشقان است.قرآن کریم، سوره فصّلت (۴۱)، آیه ۱۱Quran, Sooreh Fussilat(#41), Line #11«ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ.»«سپس به آسمان پرداخت و آن دودى بود. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمانبردار آمديم.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3204 نیستی و نقص هرجایی که خاستآینه خوبی جمله پیشه‌هاستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3206 ناتراشیده همی باید جذوعتا دروگر اصل سازد یا فروعمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #888 از برای آن دل پر نور و برهست آن سلطان دل‌ها منتظرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2263 دل تو این آلوده را پنداشتیلاجرم دل ز اهل دل برداشتیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3210 نقص‌ها آیینه وصف کمالو آن حقارت آینه عز و جلالمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3182 فعل توست این غصه‌های دم‌به‌دماین بود معنی قد جف القلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»«خشك شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2460 گر مراقب باشی و بیدار توبینی هر دم پاسخ کردار تومولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2235 آن درم دادن سخی را لایق استجان سپردن خود سخای عاشق استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #649 اختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3644 هست مهمانخانه این تن ای جوانهر صباحی ضیف نو آید دوانمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3212 هر‌ که نقص خویش را دید و شناختاندر استکمال خود دو اسبه تاختزآن نمی‌پرد به سوی ذوالجلالکو گمانی می‌برد خود را کمالعلتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٣۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1366 ای بسا سرمست نار و نارجوخویشتن را نور مطلق داند اومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۴۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3457 یا تو پنداری که تو نان می‌خوریزهر مار و کاهش جان می‌خوریمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3217 گرچه خود را بس شکسته بیند اوآب صافی دان و سرگین زیر جومولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3219 در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو راهست پیر راه‌دان پر‌فطنجوی‌های نفس و تن را جوی‌کنمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3221 جوی خود را کی تواند پاک کردنافع از علم خدا شد علم مردکی تراشد تیغ دسته خویش رارو به جراحی سپار این ریش رامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3225 ور نهد مرهم بر آن ریش تو پیرآن زمان ساکن شود درد و نفیرتا که پنداری که صحت یافته‌ستپرتو مرهم بر آنجا تافته‌ستهین ز مرهم سر مکش ای پشت‌ریشو آن ز پرتو دان مدان از اصل خویشمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3256 گرچه در خود خانه نوری یافته‌ستآن ز همسایه منور تافته‌ستشکر کن غره مشو بینی مکنگوش دار و هیچ خودبینی مکنصد دریغ و درد کین عاریتیامتان را دور کرد از امتیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3240 کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3259 من غلام آنکه اندر هر رباطخویش را واصل نداند بر سماطبس رباطی که بباید ترک کردتا به مسکن دررسد یک روز مردمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3267 تن همی‌نازد به خوبی و جمالروح پنهان کرده فر و پر و بالگویدش کای مزبله تو کیستییک‌دو روز از پرتو من زیستیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3272 پرتو روح است نطق و چشم و گوشپرتو آتش بود در آب جوشمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3284 گر ندیدی دیو را خود را ببینبی جنون نبود کبودی در جبینمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3289 هر‌که او را برگ این ایمان بودهم‌چو برگ از بیم این لرزان بودبر بلیس و دیو از آن خندیده‌ایکه تو خود را نیک مردم دیده‌ایمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3296 صد هزاران سال ابلیس لعینبود ابدال امیرالمؤمنینپنجه زد با آدم از نازی که داشتگشت رسوا همچو سرگین وقت چاشتمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #104 گفت هر دارو که ایشان کرده‌اندآن عمارت نیست ویران کرده‌اندبی‌خبر بودند از حال دروناستعیذالله مما یفترونپناه می‌برم به خدا از اکاذیبی که بر هم می‌بافند.دید رنج و کشف شد بر وی نهفتلیک پنهان کرد و با سلطان نگفترنجش از سودا و از صفرا نبودبوی هر هیزم پدید آید ز دوددید از زاریش کو زار دل استتن خوش است و او گرفتار دل استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1095 سرمه را در گوش کردن شرط نیستکار دل را جستن از تن شرط نیستگر دلی رو ناز کن خواری مکشور تنی شکر منوش و زهر چشزهر تن را نافع است و قند بدتن همان بهتر که باشد بی‌مددمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #153 خار در دل گر بدیدی هر خسیدست کی بودی غمان را بر کسیکس به زیر دم خر خاری نهدخر نداند دفع آن بر می‌جهدبرجهد و آن خار محکم‌تر زندعاقلی باید که خاری برکندخر ز بهر دفع خار از سوز و دردجفته می‌انداخت صد جا زخم کردآن حکیم خارچین استاد بوددست می‌زد جا به جا می‌آزمودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 128, Divan e Shamsما را سفری فتاد بی ‌ماآن جا دل ما گشاد بی ‌ماآن مه که ز ما نهان همی‌شدرخ بر رخ ما نهاد بی ‌ماچون در غم دوست جان بدادیمما را غم او بزاد بی‌ ماماییم همیشه مست بی‌ میماییم همیشه شاد بی ‌ماما را مکنید یاد هرگزما خود هستیم یاد بی ‌مابی ما شده‌ایم شاد، گوییمای ما که همیشه باد بی ‌مادرها همه بسته بود بر مابگشود چو راه داد بی ‌مابا ما دل کیقباد بنده‌ستبنده‌ست چو کیقباد بی ‌ماماییم ز نیک و بد رهیدهاز طاعت و از فساد بی ‌مامولوی، مثنوی، غزل شمارهٔ ۱۲۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1266, Divan e Shamsروحی‌ست بی‌نشان و ما غرقه در نشانشروحی‌ست بی‌مکان و سر تا قدم مکانشخواهی که تا بیابی یک لحظه‌ای مجویشخواهی که تا بدانی یک لحظه‌ای مدانشچون در نهانش جویی دوری ز آشکارشچون آشکار جویی محجوبی از نهانشچون ز آشکار و پنهان بیرون شدی به برهانپاها دراز کن خوش می‌خسب در امانشچون تو ز ره بمانی جانت روانه گرددوآنگه چه رحمت آید از جان و از روانشای حبس کرده جان را تا کی کشی عنان رادرتاز درجهانش اما نه در جهانشبی‌حرص کوب پایی از کوری حسد رازیرا حسد نگوید از حرص ترجمانشآخر ز بهر دو نان تا کی دوی چو دونانو آخر ز بهر سه نان تا کی خوری سنانشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1610 « در بیانِ آنکه تن، روح را چون لباسی است و این دست، آستینِ دستِ روح است و این پای، موزهٔ پایِ روح است.»تا بدانی که تن آمد چون لباسرو بجو لابس لباسی را ملیسروح را توحید الله خوشترستغیر ظاهر دست و پایی دیگرستدست و پا در خواب بینی و ائتلافآن حقیقت دان مدانش از گزافآن توی که بی‌بدن داری بدنپس مترس از جسم جان بیرون شدن« چه عواملی سبب میشود تغییر دادن خود سخت شود و انسانها دچار جبرِ منِ‌ذهنی بشوند؟»۱. عدمِ احساسِ نیاز به آموزشِ معنوی، ندیدنِ ایرادِ در خود، و تلاش نکردن برای رفعِ ایراد۲. پوشانیدنِ دردهای خود و بی‌حس کردنِ خود نسبت به دردی که در زیر نهفته است از طریقِ مشغولیت‌های بیهوده و کار‌افزا، و یا پریدن از فکری به فکرِ دیگر، و همین‌طور عدمِ تحمّلِ دردِ هوشیارانه.۳ دچارِ جبرِ منِ ذهنی شدن با عدمِ اعتقاد به این مسئله که می‌توان خود را تغییر داد و از این دردها رها شد. تصوّرِ اینکه قضا و سرنوشتِ ما در این است که همیشه این زندگیِ پر درد را ادامه دهیم و راهی برای رهاییِ ما وجود ندارد..۴ عدمِ صدق در این راه۵ - عدمِ طلبِ حقیقیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 652, Divan e Shamsاستیزه مکن مملکت عشق طلب کنکاین مملکتت از ملک‌الموت رهاندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1954 گفت ادعوا الله بی‌زاری مباشتا بجوشد شیرهای مهرهاشقرآن کریم، سوره اسراء (۱۷)، آیه ۱۱۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #110«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ.»«بگو: چه الله را بخوانيد چه رحمان را بخوانيد، هر كدام را كه بخوانيد، نامهاى نيكو از آنِ اوست.»——————————————————۶ - حفظ نکردنِ خود از اثرِ قرین و اثرپذیری از جمع‌های منِ‌ذهنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1421 می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز ره پنهان صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2683 این هم از تاثیر آن بیماری‌ استزهر او در جمله جفتان ساری استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2634 حق ذات پاک الله الصمدکه بود به مار بد از یار بد مار بد جانی ستاند از سلیمیار بد آرد سوی نار مقیماز قرین بی‌قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبت این خلق را طوفان شناسکم گریز از شیر و اژدرهای نرز آشنایان و ز خویشان کن حذردر تلاقی روزگارت می‌برندیادهاشان غایبی‌ات می‌چرندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1237 هر که را دیدی ز کوثر خشک‌لبدشمنش می‌دار همچون مرگ و تبگر چه بابای تو است و مام تو کو حقیقت هست خون‌آشام تو از خلیل حق بیاموز این سیرکه شد او بیزار اول از پدر—————————————————۷ - تقلید از دیگرانمولوی، مثنوی، دفتر دوم،‌ بیت ۵۶۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #563 مر مرا تقلیدشان بر باد داد که دو صد لعنت برآن تقلید باد خاصه تقلید چنین بی‌حاصلان خشم ابراهیم با بر آفلان مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3342 چشم ‌داری تو به چشم خود نگرمنگر از چشم سفیهی بی‌خبرگوش داری تو به گوش خود شنوگوش گولان را چرا باشی گروبی ز تقلیدی نظر را پیشه کنهم برای عقل خود اندیشه کن———————————————————۸ - پرهیز نکردن از اخبارِ پر سر و صدای بیرونی و به طورِ کلّی هر خوراکِ مسمومِ بیرونیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت مفتی ضرورت هم توییبی‌ضرورت گر خوری مجرم شویور ضرورت هست هم پرهیز بهور خوری باری ضمان آن بدهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #267 حزم آن باشد که ظن بد بریتا گریزی و شوی از بد بری حزم سوء الظن گفته‌ست آن رسولهر قدم را دام می‌دان ای فضولروی صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامی‌ست کم ران اوستاخآن بز کوهی دود که دام کوچون بتازد دامش افتد در گلومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #219 حزم آن باشد که نفریبد تو راچرب و نوش و دام‌های این سرامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #230 حزم آن باشد که چون دعوت کنندتو نگویی مست و خواهان من‌انددعوت ایشان صفیر مرغ دانکه کند صیاد در مکمن نهانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #475 حازمی باید که ره تا ده بردحزم نبود طمع طاعون آوردمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #477 کس نداند مکر او الّا خدادر خدا بگریز و واره زآن دغا——————————————————۹ - تمرکز بر تغییر دادنِ یک انسانِ دیگر و یا تغییر دادنِ جامعه به جای تمرکز بر تغییر دادنِ شخصِ خودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3196 تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی می‌کنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #151 مرده خود را رها کرده‌ست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #479 دیده آ بر دیگران نوحه‌گریمدتی بنشین و بر خود می‌گری———————————————————۱۰ - عدم قبول مسوولیت هشیاری خود، ملامت، شکایت و انداختن تقصیر بر عهدۀ دیگرانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #425 چون بکاری جو نروید غیر جوقرض تو کردی ز که خواهی گروجرم خود را بر کسی دیگر منههوش و گوش خود بدین پاداش دهجرم بر خود نه که تو خود کاشتیبا جزا و عدل حق کن آشتیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1900 از ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3182 فعل توست این غصه‌های دم‌به‌دماین بود معنی قد جف القلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»«خشك شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2460 گر مراقب باشی و بیدار توبینی هر دم پاسخ کردار تومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3133 کژ روی جف القلم کژ آیدتراستی آری سعادت زایدتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3151 معنی جف القلم کی آن بودکه جفاها با وفا یکسان بودبل جفا را هم جفا جف القلموآن وفا را هم وفا جف القلممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 758, Divan e Shamsبه خدا دیو ملامت برهد روز قیامتاگر او مهر تو دارد اگر اقرار تو داردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 492, Divan e Shamsشکایت ار ز زمانه کند بگو تو ورازمانه بی‌تو خوش است و زمانه را چه شده‌ست
  continue reading

1180 قسمت

Artwork

Ganje Hozour audio Program #904

Ganj e Hozour Programs

403 subscribers

published

iconاشتراک گذاری
 

Fetch error

Hmmm there seems to be a problem fetching this series right now. Last successful fetch was on April 18, 2024 10:03 (1d ago)

What now? This series will be checked again in the next hour. If you believe it should be working, please verify the publisher's feed link below is valid and includes actual episode links. You can contact support to request the feed be immediately fetched.

Manage episode 320011454 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۰۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۰ تاریخ اجرا: ۸ فوريه ۲۰۲۲ - ۲۰ بهمن.برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۰۴ بر روی این لینک کلیک کنیدبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF تمام اشعار این برنامه PDF نسخه کوچکتر مناسب جهت پرینت مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 596, Divan e Shamsآن مه که ز پیدایی(۱) در چشم نمی‌آیدجان از مزهٔ عشقش بی‌گُشن(۲) همی‌زایدعقل از مزهٔ بویش وز تابشِ آن رویشهم خیره همی‌خندد(۳)، هم دست همی‌خاید(۴)هر صبح ز سیرانش، می‌باشم حیرانشتا جان نشود حیران، او روی بننمایدهر چیز که می‌بینی، در بی‌خبری بینیتا باخبری والله او پرده بنگشایددم همدمِ او نَبْوَد، جان محرمِ او نَبْوَدو اندیشه که این داند، او نیز نمی‌شاید(۵)تن پرده بدوزیده(۶)، جان بُرده بسوزیده(۷)با این دو مخالف دل بر عشق بِنَبساید(۸)دو لشکرِ بیگانه تا هست در این خانهدر چالش و در کوشش جز گرد بِنَفزایدخواهی ببری جانی، بگریز به سلطانیدر خدمتِ تریاقی(۹) تا زهر بنگزایددر زیرِ درختِ او، می‌ناز به بختِ اوتا جانِ پر از رحمت تا حشر بیاسایداز شاه صلاح‌الدّین چون دیده شود حق‌بیندل رو به صلاح آرد، جان مشعله بربایَد(۱) پیدایی: ظهور، آشکاری(۲) گُشن: بارور کردن، حامله کردن(۳) خیره خندیدن: خندهٔ بیهوده کردن(۴) دست خاییدن: دست گزیدن، به دندان گرفتن دست به علامت حسرت و پشیمانی(۵) نمی‌شاید: شایسته نیست(۶) بدوزیده: دوخته(۷) بسوزیده: سوخته(۸) بِنَبساید: لمس نمی‌کند(۹) تریاق: پادزهر----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 596, Divan e Shamsآن مه که ز پیدایی در چشم نمی‌آیدجان از مزهٔ عشقش بی‌گُشن همی‌زایدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4580 آفتابی در یکی ذرّه نهانناگهان آن ذرّه بگشاید دهانذرّه ذرّه گردد افلاک و زمینپیشِ آن خورشید، چون جَست از کَمین(۱۰)این چنین جانی چه درخوردِ تن است؟هین بشو ای تن از این جان هر دو دستای تنِ گشته وِثاقِ(۱۱) جان، بس استچند تانَد بحر در مَشکی نشست؟(۱۰) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه(۱۱) وِثاق: اتاق، خرگاه----------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 806, Divan e Shamsهر کسی در عجبی و عجبِ من اینستکاو نگنجد به میان، چون به میان می‌آید؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4467 بی‌مرادی شد قلاووزِ(۱۲) بهشتحُفَّتِ‌ الْجَنَّة شنو ای خوش‌‌سرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالَمْكَارِهِ، وَحُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ.»«بهشت در چیزهایی ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۱۲) قَلاووز: پیشرو، راهنما----------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3387 ناامیدی‌ها به پیشِ او نَهیدتا ز دردِ بی‌دوا بیرون جَهیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طَرَب سازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 71, Divan e Shamsاگر نه عشقِ شمس‌الدین بُدی در روز و شب ما را،فراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟! بُتِ شهوت(۱۳) برآوردی، دَمار(۱۴) از ما ز تابِ(۱۵) خود،اگر از تابشِ عشقش، نبودی تاب و تب(۱۶)، ما را(۱۳) بُتِ شهوت: بت من ذهنی، شهوات نفسانی همچون بُت است.(۱۴) دَمار از کسی برآوردن: هلاک کردن او از بیخ و بُن.(۱۵) تاب: تابش(۱۶) تاب و تب: تابش و گرمی----------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #71 پَرده‌هایِ دیده را دارویِ صَبرهم بِسوزد، هَم بِسازد شَرحِ صَدْرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4471 عاقلانش، بندگانِ بندی‌اندعاشقانش، شِکّری و قندی‌انداِئْتِیا کَرْهاً مهارِ عاقلاناِئْتِیا طَوْعاً بهارِ بیدلان از روی کراهت و بی میلی بیایید، افسارِ عاقلان است، امّا از روی رضا و خرسندی بیایید، بهارِ عاشقان است.قرآن کریم، سوره فصّلت (۴۱)، آیه ۱۱Quran, Sooreh Fussilat(#41), Line #11«ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ.»«سپس به آسمان پرداخت و آن دودى بود. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمانبردار آمديم.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3204 نیستی و نقص، هرجایی که خاستآینهٔ خوبیِّ جملهٔ پیشه‌هاستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3206 ناتراشیده همی باید جُذوع(۱۷)تا دُروگر اصل سازد یا فروع(۱۷) جُذوع: جمع جِذع به معنی تنهٔ درخت خرما----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #888 از برایِ آن دلِ پُر نور و بِر(۱۸)هست آن سلطانِ دل‌ها منتظر(۱۸) بِرّ: نیکی، نیکویی----------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2263 دلْ تو این آلوده را پنداشتیلاجَرَم(۱۹) دل ز اهلِ دل برداشتی(۱۹) لاجَرَم: ناچار، ناگزیر----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3210 نقص‌ها آیینهٔ وصفِ کمالو آن حقارت آینهٔ عِزّ و جلالمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3182 فعلِ توست این غُصّه‌هایِ دَم‌به‌دَماین بُوَد معنیِّ قَدْ جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»«خشك شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2460 گر مراقب باشی و بیدار توبینی هر دَم پاسخِ کردار تومولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2235 آن دِرَم دادن، سَخی(۲۰) را لایق استجان سپردن خود سَخایِ عاشق است(۲۰) سَخی: بخشنده و جوانمرد----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #649 اختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۲۱)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۲۲)دور کن آلت، بینداز اختیار(۲۱) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۲۲) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3644 هست مهمانخانه این تَن ای جوانهر صباحی ضَیفِ(۲۳) نو آید دَوان(۲۳) ضَیف: مهمان----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3212 هر‌ که نقصِ خویش را دید و شناختاندر اِستِکمال(۲۴) خود، دو اسبه تاخت(۲۵)زآن نمی‌پَرّد به سویِ ذوالْجَلالکو گُمانی می‌بَرَد خود را کمالعلّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۲۶)(۲۴) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی(۲۵) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۲۶) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه----------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٣۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1366 ای بسا سرمستِ نار(۲۷) و نارجوخویشتن را نورِ مطلق داند او(۲۷) نار: آتش----------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۴۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3457 یا تو پنداری که تو نان می‌خوریزَهرِ مار و کاهشِ جان می‌خوریمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3217 گرچه خود را بس شکسته بیند اوآبِ صافی دان و سِرگین(۲۸) زیرِ جُو(۲۸) سِرگین: مدفوعِ چهارپایان----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3219 در تگِ(۲۹) جُو هست سِرگین ای فَتیٰ(۳۰)گرچه جُو صافی نماید مر تو راهست پیرِ راهْ‌دانِ پُر‌فِطَن(۳۱)جوی‌هایِ نفْس و تن را جوی‌کَن(۲۹) تَگ: ژرفا، عمق، پایین(۳۰) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۳۱) فِطَن: جمع فِطْنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3221 جویْ خود را کَی توانَد پاک کرد؟نافع از علمِ خدا شُد علمِ مردکی تراشد تیغ، دستهٔ خویش را؟رَو، به جرّاحی سپار این ریش(۳۲) را(۳۲) ریش: زخم، جراحت----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3225 ور نهد مَرْهَم(۳۳) بر آن ریشِ تو، پیرآن زمان ساکن شود درد و نَفیر(۳۴)تا که پنداری که صحّت یافته‌ستپرتوِ مَرْهَم بر آنجا تافته‌ستهین ز مَرْهَم سر مَکَش ای پشتْ‌ریشو آن ز پرتو دان، مَدان از اصلِ خویش(۳۳) مَرْهَم: دارویی که روی زخم می نهند(۳۴) نَفیر: ناله و زاری و فریاد----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3256 گرچه در خود خانه نوری یافته‌ستآن ز همسایهٔ منوَّر تافته‌ستشکر کُن، غِرّه مشو، بینی مَکُن(۳۵)گوش دار و هیچ خودبینی مَکُنصد دریغ و درد کین عاریّتیاُمّتان را دور کرد از اُمّتی(۳۵) بینی کردن: تکبّر کردن، مغرور شدن----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3240 کرده حق ناموس را صد من حَدید(۳۶)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۳۶) حَدید: آهن----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3259 منْ غلامِ آنکه اندر هر رِباط(۳۷)خویش را واصل نداند بر سِماط(۳۸)بس رِباطی که بباید ترک کردتا به مَسْکَن دررسد یک روز مرد(۳۷) رِباط: خانه، سرا، منزل، کاروان‌سرا(۳۸) سِماط: بساط، سفره، خوان، فضای یکتایی، فضای بی‌نهایتِ گشوده شده----------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3267 تن همی‌نازد به خوبیّ و جمالروحْ پنهان کرده فَرّ و پَرّ و بالگویدش کای مَزْبَله(۳۹) تو کیستی؟یک‌دو روز از پرتوِ من زیستی(۳۹) مَزْبَله: جای ریختن خاک‌روبه————————مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3272 پرتوِ روح است نُطق و چشم و گوشپرتوِ آتش بُوَد در آب، جوشمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3284 گر ندیدی دیو را، خود را ببینبی جنون نَبْوَد کبودی در جَبین(۴۰)(۴۰) جَبین: پیشانی————————مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3289 هر‌که او را برگِ این ایمان بُوَدهم‌چو برگ، از بیمِ این لرزان بُوَدبر بِلیس(۴۱) و دیو از آن خندیده‌ایکه تو خود را نیکِ مردم دیده‌ای(۴۱) بِلیس: مخفف ابلیس، شیطان————————مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3296 صد هزاران سال ابلیسِ لعینبود اَبْدالِ اَمیرالْمُؤْمِنینپنجه زد با آدم از نازی که داشتگشت رسوا، همچو سِرگین(۴۲) وقتِ چاشت(۴۳)(۴۲) سِرگین: فضلۀ چهارپایان از‌قبیلِ اسب و الاغ و استر، مدفوع(۴۳) چاشت: اوّل روز، ساعتی از آفتاب گذشته————————مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #104 گفت: هر دارو که ایشان کرده‌اندآن عمارت نیست، ویران کرده‌اندبی‌خبر بودند از حالِ دروناَسْتَعیذُاللهَ مِمّٰا یَفْتَرُونپناه می‌برم به خدا از اکاذیبی که بر هم می‌بافند.دید رنج و، کشف شد بر وی نهفتلیک پنهان کرد و، با سلطان نگفترنجَش از سودا و از صَفرا نبودبویِ هر هیزم پدید آید ز دوددید از زاریش(۴۴)، کو زارِ(۴۵) دل استتن خوش است و، او گرفتارِ دل است(۴۴) زاری: حالت کسی که مشرف به هلاکت باشد. مجازاً ناله‌ای اندوه‌بار که از فرط اندوه و سختی خیزد.(۴۵) زار: زارنده، نالنده،افسرده، غمگین، اندوه————————مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1095 سُرمه را در گوش کردن شرط نیستکارِ دل را جُستن از تن شرط نیستگر دلی، رَو ناز کن، خواری مَکَشور تنی، شِکّر مَنوش و زَهر چَشزهر، تن را نافع است و قند، بَدتن همان بهتر که باشد بی‌مَدَدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #153 خارِ در دل گر بدیدی هر خَسی(۴۶)دست، کی بودی غمان را بر کسی؟کس به زیر دُمِّ خر خاری نَهَدخر نداند دفعِ آن، بر می‌جَهَدبرجَهَد و آن خار، محکم‌تر زندعاقلی باید که خاری برکَنَدخر ز بهرِ دفعِ خار از سوز و دردجُفته می‌انداخت، صد جا زخم کردآن حکیمِ خارچین اُستاد بوددست می‌زد جا به جا می‌آزمود(۴۶) خَس: فرومایه و زبون————————مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 128, Divan e Shamsما را سفری فتاد بی ‌ماآن جا دلِ ما گشاد بی ‌ماآن مه که ز ما نهان همی‌شدرخ بر رخِ ما نهاد بی ‌ماچون در غمِ دوست جان بدادیمما را غمِ او بزاد بی‌ ماماییم همیشه مست بی‌ میماییم همیشه شاد بی ‌ماما را مکنید یاد هرگزما خود هستیم یاد بی ‌مابی ما شده‌ایم شاد، گوییمای ما که همیشه باد بی ‌مادرها همه بسته بود بر مابگشود چو راه داد بی ‌مابا ما دلِ کیقباد(۴۷) بنده‌ستبنده‌ست چو کیقباد بی ‌ماماییم ز نیک و بد رهیدهاز طاعت و از فساد بی ‌ما(۴۷) کیقباد: در اینجا نماد قدرت و سلطانی است.————————مولوی، مثنوی، غزل شمارهٔ ۱۲۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1266, Divan e Shamsروحی‌ست بی‌نشان و ما غرقه در نِشانَشروحی‌ست بی‌مکان و سَر تا قدم مکانشخواهی که تا بیابی؟ یک لحظه‌ای مجویشخواهی که تا بدانی؟ یک لحظه‌ای مَدانشچون در نهانْش جویی، دوری ز آشکارشچون آشکار جویی، محجوبی(۴۸) از نهانشچون ز آشکار و پنهان بیرون شدی به برهانپاها دراز کن خوش می‌خسب در امانشچون تو ز ره بمانی، جانت روانه گرددوآنگه چه رحمت آید از جان و از روانشای حبس کرده جان را، تا کی کشی عِنان را؟(۴۹)درتاز، درجهانش(۵۰)، اما نه در جهانشبی‌حرص کوب پایی، از کوریِ حسد رازیرا حسد نگوید از حرص ترجمانشآخر ز بهرِ دو نان تا کی دَوی چو دونان؟(۵۱)و آخر ز بهرِ سه نان تا کی خوری سِنانش؟(۵۲)(۴۸) محجوب: در حجاب، در پرده(۴۹) عِنان‌ کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن. مجاز از بازایستادن و توقف‌ کردن. همان مقاومتِ من‌ذهنی.(۵۰) جهاندن: به جهش، پرش، یا حرکت سریع واداشتن(۵۱) دون: پست، فرومایه(۵۲) سِنان: سرنیزه————————مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1610 « در بیانِ آنکه تن، روح را چون لباسی است و این دست، آستینِ دستِ روح است و این پای، موزهٔ پایِ روح است.»تا بدانی که تن آمد چون لباسرَو، بجُو لابِس(۵۳)، لباسی را مَلیس(۵۴)روح را توحیدِ الله خوشترستغیرِ ظاهر، دست و پایی دیگرستدست و پا در خواب بینی و ائتلاف(۵۵)آن حقیقت دان، مدانَش از گزافآن تُوی که بی‌بدن داری بدنپس مترس از جسم، جان بیرون شدن(۵۳) لابِس: پوشنده لباس(۵۴) مَلیس: فعل امر از لیسیدن به معنی بوسیدن و شیفته شدن(۵۵) اِئتِلاف: به هم پیوستن، با هم پیوستن، پیوستگی————————« چه عواملی سبب میشود تغییر دادن خود سخت شود و انسانها دچار جبرِ منِ‌ذهنی بشوند؟»۱. عدمِ احساسِ نیاز به آموزشِ معنوی، ندیدنِ ایرادِ در خود، و تلاش نکردن برای رفعِ ایراد۲. پوشانیدنِ دردهای خود و بی‌حس کردنِ خود نسبت به دردی که در زیر نهفته است از طریقِ مشغولیت‌های بیهوده و کار‌افزا، و یا پریدن از فکری به فکرِ دیگر، و همین‌طور عدمِ تحمّلِ دردِ هوشیارانه.۳ دچارِ جبرِ منِ ذهنی شدن با عدمِ اعتقاد به این مسئله که می‌توان خود را تغییر داد و از این دردها رها شد. تصوّرِ اینکه قضا و سرنوشتِ ما در این است که همیشه این زندگیِ پر درد را ادامه دهیم و راهی برای رهاییِ ما وجود ندارد..۴ عدمِ صدق در این راه۵ - عدمِ طلبِ حقیقیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 652, Divan e Shamsاِستیزه(۵۶) مکن، مملکتِ عشق طلب کنکاین مملکتت از مَلِکُ‌الْموُت(۵۷) رهاند(۵۶) اِستیزه: ستیزه، مقاومتِ درونی(۵۷) مَلِکُ‌المْوُت: عزرائیل————————مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1954 گفت: اُدْعُوا الله، بی‌زاری مباشتا بجوشد شیرهای مِهرهاشقرآن کریم، سوره اسراء (۱۷)، آیه ۱۱۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #110«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ.»«بگو: چه الله را بخوانيد چه رحمان را بخوانيد، هر كدام را كه بخوانيد، نامهاى نيكو از آنِ اوست.»——————————————————۶ - حفظ نکردنِ خود از اثرِ قرین و اثرپذیری از جمع‌های منِ‌ذهنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1421 می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز رهِ پنهان، صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2683 این هم از تاثیرِ آن بیماری‌ استزهرِ او در جمله جُفتان(۵۸) ساری است(۵۹)(۵۸) جُفتان: جمعِ جُفت به معنیِ زوج، قرین، همنشین(۵۹) ساری: سرایت‌کننده————————مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2634 حقِِّ ذاتِ پاکِ الله الصَّمَد(۶۰)که بُوَد بِهْ مارِ بَد از یارِ بَد مارِ بَد جانی ستانَد از سَلیم(۶۱)یارِ بَد آرَد سویِ نارِ مقیماز قَرین(۶۲) بی‌قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی او(۶۰) صَمَد: بی‌نیاز، از صفاتِ خداوند(۶۱) سَلیم: مار گَزیده(۶۲) قَرین: همنشین————————مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبتِ این خلق را طوفان شناسکم گریز از شیر و اژدرهای نرز آشنایان و ز خویشان کن حَذَردر تلاقی روزگارت می‌برندیادهاشان غایبی‌ات می‌چرندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1237 هر که را دیدی ز کوثر خشک‌لبدشمنش می‌دار همچون مرگ و تبگر چه بابای تو است و مامِ تو کو حقیقت هست خون‌آشامِ تو از خلیلِ حق بیاموز این سِیَرکه شد او بیزار اوّل از پدر—————————————————۷ - تقلید از دیگرانمولوی، مثنوی، دفتر دوم،‌ بیت ۵۶۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #563 مر مرا تقلیدشان بر باد داد که دو صد لعنت برآن تقلید باد خاصه تقلیدِ چنین بی‌حاصلان خشمِ ابراهیم با بر آفلان مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3342 چشم ‌داری تو، به چشمِ خود نِگرمَنگر از چشمِ سفیهی بی‌خبرگوش داری تو، به گوشِ خود شنوگوشِ گولان را چرا باشی گرو؟بی ز تقلیدی، نظر را پیشه کنهم برایِ عقلِ خود اندیشه کن———————————————————۸ - پرهیز نکردن از اخبارِ پر سر و صدای بیرونی و به طورِ کلّی هر خوراکِ مسمومِ بیرونیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت: مُفتیِّ(۶۳) ضرورت هم توییبی‌ضرورت گر خوری، مُجرم شویور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْور خوری، باری ضَمانِ(۶۴) آن بده(۶۳) مُفتی: فتوا دهنده(۶۴) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن————————مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #267 حَزم(۶۵) آن باشد که ظنِّ بَد بَریتا گریزیّ و شوی از بَد، بَری حَزم، سُوء الظن گفته‌ست آن رسولهر قدم را دام می‌دان ای فَضول(۶۶) روی صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامی‌ست، کم ران اُوستاخ(۶۷)آن بُزِ کوهی دَوَد که دام کو؟چون بتازد، دامش افتد در گلو(۶۵) حَزم: تامّل با هشیاریِ نظر(۶۶) فَضول: زیاده‌گو، کسی که به کارهای غیر ضروری بپردازد.(۶۷) اوستاخ: گستاخانه————————مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #219 حَزم، آن باشد که نفریبد تو راچرب و نوش و دام‌هایِ این سرامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #230 حَزم آن باشد که چون دعوت کنندتو نگویی: مست و خواهانِ من‌انددعوتِ ایشان، صفیرِ مُرغ دانکه کند صیّاد در مَکْمَن نهانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #475 حازِمی(۶۸) باید که ره تا دِه بَرَدحَزم نبود طمعْ طاعون آورد(۶۸) حازم: محتاط و زیرک، با تدبیر————————مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #477 کَس نداند مکرِ او اِلّا خدادر خدا بگریز و وارَه زآن دَغا——————————————————۹ - تمرکز بر تغییر دادنِ یک انسانِ دیگر و یا تغییر دادنِ جامعه به جای تمرکز بر تغییر دادنِ شخصِ خودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3196 تا کنی مر غیر را حَبر(۶۹) و سَنی(۷۰)خویش را بدخو و خالی می‌کنی(۶۹) حَبر: دانشمند، دانا(۷۰) سَنی: رفیع، بلند مرتبه————————مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #151 مردهٔ خود را رها کرده‌ست اومردهٔ بیگانه را جویَد رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #479 دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گریمدّتی بنشین و، بر خود می‌گِری———————————————————۱۰ - عدم قبول مسوولیت هشیاری خود، ملامت، شکایت و انداختن تقصیر بر عهدۀ دیگرانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #425 چون بکاری جو نرویَد غیرِ جوقرض تو کردی، ز که خواهی گرو؟جرمِ خود را بر کسی دیگر منههوش و گوشِ خود بدین پاداش دِهجُرم بر خود نِهْ، که تو خود کاشتیبا جزا و عدلِ حق کن آشتیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1900 از ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3182 فعلِ توست این غُصّه‌هایِ دَم‌به‌دَماین بُوَد معنیِّ قَدْ جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»«خشك شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2460 گر مراقب باشی و بیدار توبینی هر دَم پاسخِ کردار تومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3133 کژ رَوی، جَفَّ الْقَلَم کژ آیدتراستی آری، سعادت زایدتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3151 معنیِ جَفَّ الْقَلَم کَی آن بُوَدکه جفاها با وفا یکسان بُوَد؟بل جفا را، هم جفا جَفَّ الْقَلَموآن وفا را هم وفا جَفَّ الْقَلَممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 758, Divan e Shamsبه خدا دیوِ ملامت برهد روزِ قیامتاگر او مهرِ تو دارد اگر اقرارِ تو داردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 492, Divan e Shamsشکایت ار ز زمانه کند، بگو تو وُرازمانه بی‌تو خوش است و زمانه را چه شده‌ست؟ -----------------------مجموع لغات: (۱) پیدایی: ظهور، آشکاری(۲) گُشن: بارور کردن، حامله کردن(۳) خیره خندیدن: خندهٔ بیهوده کردن(۴) دست خاییدن: دست گزیدن، به دندان گرفتن دست به علامت حسرت و پشیمانی(۵) نمی‌شاید: شایسته نیست(۶) بدوزیده: دوخته(۷) بسوزیده: سوخته(۸) بِنَبساید: لمس نمی‌کند(۹) تریاق: پادزهر(۱۰) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه(۱۱) وِثاق: اتاق، خرگاه(۱۲) قَلاووز: پیشرو، راهنما(۱۳) بُتِ شهوت: بت من ذهنی، شهوات نفسانی همچون بُت است.(۱۴) دَمار از کسی برآوردن: هلاک کردن او از بیخ و بُن.(۱۵) تاب: تابش(۱۶) تاب و تب: تابش و گرمی(۱۷) جُذوع: جمع جِذع به معنی تنهٔ درخت خرما(۱۸) بِرّ: نیکی، نیکویی(۱۹) لاجَرَم: ناچار، ناگزیر(۲۰) سَخی: بخشنده و جوانمرد(۲۱) اِتَّقُوا: بترسید، تقوا پیشه کنید.(۲۲) زینهار: بر حذر باش، کلمه تنبیه(۲۳) ضَیف: مهمان(۲۴) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی(۲۵) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۲۶) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه(۲۷) نار: آتش(۲۸) سِرگین: مدفوعِ چهارپایان(۲۹) تَگ: ژرفا، عمق، پایین(۳۰) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۳۱) فِطَن: جمع فِطْنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی(۳۲) ریش: زخم، جراحت(۳۳) مَرْهَم: دارویی که روی زخم می نهند(۳۴) نَفیر: ناله و زاری و فریاد(۳۵) بینی کردن: تکبّر کردن، مغرور شدن(۳۶) حَدید: آهن(۳۷) رِباط: خانه، سرا، منزل، کاروان‌سرا(۳۸) سِماط: بساط، سفره، خوان، فضای یکتایی، فضای بی‌نهایتِ گشوده شده(۳۹) مَزْبَله: جای ریختن خاک‌روبه(۴۰) جَبین: پیشانی(۴۱) بِلیس: مخفف ابلیس، شیطان(۴۲) سِرگین: فضلۀ چهارپایان از‌قبیلِ اسب و الاغ و استر، مدفوع(۴۳) چاشت: اوّل روز، ساعتی از آفتاب گذشته(۴۴) زاری: حالت کسی که مشرف به هلاکت باشد. مجازاً ناله‌ای اندوهبار که از فرط اندوه و سختی خیزد.(۴۵) زار: زارنده، نالنده،افسرده، غمگین، اندوه(۴۶) خَس: فرومایه و زبون(۴۷) کیقباد: در اینجا نماد قدرت و سلطانی است.(۴۸) محجوب: در حجاب، در پرده(۴۹) عِنان‌ کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن. مجاز از بازایستادن و توقف‌ کردن. همان مقاومتِ من‌ذهنی.(۵۰) جهاندن: به جهش، پرش، یا حرکت سریع واداشتن(۵۱) دون: پست، فرومایه(۵۲) سِنان: سرنیزه(۵۳) لابِس: پوشنده لباس(۵۴) مَلیس: فعل امر از لیسیدن به معنی بوسیدن و شیفته شدن(۵۵) اِئتِلاف: به هم پیوستن، با هم پیوستن، پیوستگی(۵۶) اِستیزه: ستیزه، مقاومتِ درونی(۵۷) مَلِکُ‌المْوُت: عزرائیل(۵۸) جُفتان: جمعِ جُفت به معنیِ زوج، قرین، همنشین(۵۹) ساری: سرایت‌کننده(۶۰) صَمَد: بی‌نیاز، از صفاتِ خداوند(۶۱) سَلیم: مار گَزیده(۶۲) قَرین: همنشین(۶۳) مُفتی: فتوا دهنده(۶۴) ضَمان: تعهد کردن، به عهده گرفتن(۶۵) حَزم: تامّل با هشیاریِ نظر(۶۶) فَضول: زیاده‌گو، کسی که به کارهای غیر ضروری بپردازد.(۶۷) اوستاخ: گستاخانه(۶۸) حازم: محتاط و زیرک، با تدبیر(۶۹) حَبر: دانشمند، دانا(۷۰) سَنی: رفیع، بلند مرتبه-----------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 596, Divan e Shamsآن مه که ز پیدایی در چشم نمی‌آیدجان از مزه عشقش بی‌گشن همی‌زایدعقل از مزه بویش وز تابش آن رویشهم خیره همی‌خندد هم دست همی‌خایدهر صبح ز سیرانش می‌باشم حیرانشتا جان نشود حیران او روی بننمایدهر چیز که می‌بینی در بی‌خبری بینیتا باخبری والله او پرده بنگشایددم همدم او نبود جان محرم او نبودو اندیشه که این داند او نیز نمی‌شایدتن پرده بدوزیده جان برده بسوزیدهبا این دو مخالف دل بر عشق بنبسایددو لشکر بیگانه تا هست در این خانهدر چالش و در کوشش جز گرد بنفزایدخواهی ببری جانی بگریز به سلطانیدر خدمت تریاقی تا زهر بنگزایددر زیر درخت او می‌ناز به بخت اوتا جان پر از رحمت تا حشر بیاسایداز شاه صلاح‌الدین چون دیده شود حق‌بیندل رو به صلاح آرد جان مشعله بربایدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 596, Divan e Shamsآن مه که ز پیدایی در چشم نمی‌آیدجان از مزه عشقش بی‌گشن همی‌زایدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4580 آفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانذره ذره گردد افلاک و زمینپیش آن خورشید چون جست از کمیناین چنین جانی چه درخورد تن استهین بشو ای تن از این جان هر دو دستای تن گشته وثاق جان بس استچند تاند بحر در مشکی نشستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 806, Divan e Shamsهر کسی در عجبی و عجب من اینستکاو نگنجد به میان چون به میان می‌آیدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4467 بی‌مرادی شد قلاووز بهشتحفت الجنة شنو ای خوش‌‌سرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالَمْكَارِهِ، وَحُفَّتِ النّارُ بِالشَّهَواتِ.»«بهشت در چیزهایی ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3387 ناامیدی‌ها به پیش او نهیدتا ز درد بی‌دوا بیرون جهیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طرب سازییباطن او جد جد ظاهر او بازییجمله عشاق را یار بدین علم کشتتا نکند هان و هان جهل تو طنازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 71, Divan e Shamsاگر نه عشق شمس‌الدین بدی در روز و شب ما رافراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما رابت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خوداگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #71 پرده‌های دیده را داروی صبرهم بسوزد هم بسازد شرح صدرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #4471 عاقلانش بندگان بندی‌اندعاشقانش شکری و قندی‌اندائتیا کرها مهار عاقلانائتیا طوعا بهار بیدلان از روی کراهت و بی میلی بیایید، افسارِ عاقلان است، امّا از روی رضا و خرسندی بیایید، بهارِ عاشقان است.قرآن کریم، سوره فصّلت (۴۱)، آیه ۱۱Quran, Sooreh Fussilat(#41), Line #11«ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ.»«سپس به آسمان پرداخت و آن دودى بود. پس به آسمان و زمين گفت: خواه يا ناخواه بياييد. گفتند: فرمانبردار آمديم.»مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3204 نیستی و نقص هرجایی که خاستآینه خوبی جمله پیشه‌هاستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3206 ناتراشیده همی باید جذوعتا دروگر اصل سازد یا فروعمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #888 از برای آن دل پر نور و برهست آن سلطان دل‌ها منتظرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2263 دل تو این آلوده را پنداشتیلاجرم دل ز اهل دل برداشتیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3210 نقص‌ها آیینه وصف کمالو آن حقارت آینه عز و جلالمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3182 فعل توست این غصه‌های دم‌به‌دماین بود معنی قد جف القلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»«خشك شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2460 گر مراقب باشی و بیدار توبینی هر دم پاسخ کردار تومولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2235 آن درم دادن سخی را لایق استجان سپردن خود سخای عاشق استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #649 اختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3644 هست مهمانخانه این تن ای جوانهر صباحی ضیف نو آید دوانمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3212 هر‌ که نقص خویش را دید و شناختاندر استکمال خود دو اسبه تاختزآن نمی‌پرد به سوی ذوالجلالکو گمانی می‌برد خود را کمالعلتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ١٣۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1366 ای بسا سرمست نار و نارجوخویشتن را نور مطلق داند اومولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣۴۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3457 یا تو پنداری که تو نان می‌خوریزهر مار و کاهش جان می‌خوریمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3217 گرچه خود را بس شکسته بیند اوآب صافی دان و سرگین زیر جومولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3219 در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو راهست پیر راه‌دان پر‌فطنجوی‌های نفس و تن را جوی‌کنمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3221 جوی خود را کی تواند پاک کردنافع از علم خدا شد علم مردکی تراشد تیغ دسته خویش رارو به جراحی سپار این ریش رامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3225 ور نهد مرهم بر آن ریش تو پیرآن زمان ساکن شود درد و نفیرتا که پنداری که صحت یافته‌ستپرتو مرهم بر آنجا تافته‌ستهین ز مرهم سر مکش ای پشت‌ریشو آن ز پرتو دان مدان از اصل خویشمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3256 گرچه در خود خانه نوری یافته‌ستآن ز همسایه منور تافته‌ستشکر کن غره مشو بینی مکنگوش دار و هیچ خودبینی مکنصد دریغ و درد کین عاریتیامتان را دور کرد از امتیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3240 کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3259 من غلام آنکه اندر هر رباطخویش را واصل نداند بر سماطبس رباطی که بباید ترک کردتا به مسکن دررسد یک روز مردمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3267 تن همی‌نازد به خوبی و جمالروح پنهان کرده فر و پر و بالگویدش کای مزبله تو کیستییک‌دو روز از پرتو من زیستیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۷۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3272 پرتو روح است نطق و چشم و گوشپرتو آتش بود در آب جوشمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3284 گر ندیدی دیو را خود را ببینبی جنون نبود کبودی در جبینمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3289 هر‌که او را برگ این ایمان بودهم‌چو برگ از بیم این لرزان بودبر بلیس و دیو از آن خندیده‌ایکه تو خود را نیک مردم دیده‌ایمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3296 صد هزاران سال ابلیس لعینبود ابدال امیرالمؤمنینپنجه زد با آدم از نازی که داشتگشت رسوا همچو سرگین وقت چاشتمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #104 گفت هر دارو که ایشان کرده‌اندآن عمارت نیست ویران کرده‌اندبی‌خبر بودند از حال دروناستعیذالله مما یفترونپناه می‌برم به خدا از اکاذیبی که بر هم می‌بافند.دید رنج و کشف شد بر وی نهفتلیک پنهان کرد و با سلطان نگفترنجش از سودا و از صفرا نبودبوی هر هیزم پدید آید ز دوددید از زاریش کو زار دل استتن خوش است و او گرفتار دل استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1095 سرمه را در گوش کردن شرط نیستکار دل را جستن از تن شرط نیستگر دلی رو ناز کن خواری مکشور تنی شکر منوش و زهر چشزهر تن را نافع است و قند بدتن همان بهتر که باشد بی‌مددمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #153 خار در دل گر بدیدی هر خسیدست کی بودی غمان را بر کسیکس به زیر دم خر خاری نهدخر نداند دفع آن بر می‌جهدبرجهد و آن خار محکم‌تر زندعاقلی باید که خاری برکندخر ز بهر دفع خار از سوز و دردجفته می‌انداخت صد جا زخم کردآن حکیم خارچین استاد بوددست می‌زد جا به جا می‌آزمودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 128, Divan e Shamsما را سفری فتاد بی ‌ماآن جا دل ما گشاد بی ‌ماآن مه که ز ما نهان همی‌شدرخ بر رخ ما نهاد بی ‌ماچون در غم دوست جان بدادیمما را غم او بزاد بی‌ ماماییم همیشه مست بی‌ میماییم همیشه شاد بی ‌ماما را مکنید یاد هرگزما خود هستیم یاد بی ‌مابی ما شده‌ایم شاد، گوییمای ما که همیشه باد بی ‌مادرها همه بسته بود بر مابگشود چو راه داد بی ‌مابا ما دل کیقباد بنده‌ستبنده‌ست چو کیقباد بی ‌ماماییم ز نیک و بد رهیدهاز طاعت و از فساد بی ‌مامولوی، مثنوی، غزل شمارهٔ ۱۲۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1266, Divan e Shamsروحی‌ست بی‌نشان و ما غرقه در نشانشروحی‌ست بی‌مکان و سر تا قدم مکانشخواهی که تا بیابی یک لحظه‌ای مجویشخواهی که تا بدانی یک لحظه‌ای مدانشچون در نهانش جویی دوری ز آشکارشچون آشکار جویی محجوبی از نهانشچون ز آشکار و پنهان بیرون شدی به برهانپاها دراز کن خوش می‌خسب در امانشچون تو ز ره بمانی جانت روانه گرددوآنگه چه رحمت آید از جان و از روانشای حبس کرده جان را تا کی کشی عنان رادرتاز درجهانش اما نه در جهانشبی‌حرص کوب پایی از کوری حسد رازیرا حسد نگوید از حرص ترجمانشآخر ز بهر دو نان تا کی دوی چو دونانو آخر ز بهر سه نان تا کی خوری سنانشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1610 « در بیانِ آنکه تن، روح را چون لباسی است و این دست، آستینِ دستِ روح است و این پای، موزهٔ پایِ روح است.»تا بدانی که تن آمد چون لباسرو بجو لابس لباسی را ملیسروح را توحید الله خوشترستغیر ظاهر دست و پایی دیگرستدست و پا در خواب بینی و ائتلافآن حقیقت دان مدانش از گزافآن توی که بی‌بدن داری بدنپس مترس از جسم جان بیرون شدن« چه عواملی سبب میشود تغییر دادن خود سخت شود و انسانها دچار جبرِ منِ‌ذهنی بشوند؟»۱. عدمِ احساسِ نیاز به آموزشِ معنوی، ندیدنِ ایرادِ در خود، و تلاش نکردن برای رفعِ ایراد۲. پوشانیدنِ دردهای خود و بی‌حس کردنِ خود نسبت به دردی که در زیر نهفته است از طریقِ مشغولیت‌های بیهوده و کار‌افزا، و یا پریدن از فکری به فکرِ دیگر، و همین‌طور عدمِ تحمّلِ دردِ هوشیارانه.۳ دچارِ جبرِ منِ ذهنی شدن با عدمِ اعتقاد به این مسئله که می‌توان خود را تغییر داد و از این دردها رها شد. تصوّرِ اینکه قضا و سرنوشتِ ما در این است که همیشه این زندگیِ پر درد را ادامه دهیم و راهی برای رهاییِ ما وجود ندارد..۴ عدمِ صدق در این راه۵ - عدمِ طلبِ حقیقیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۵۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 652, Divan e Shamsاستیزه مکن مملکت عشق طلب کنکاین مملکتت از ملک‌الموت رهاندمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1954 گفت ادعوا الله بی‌زاری مباشتا بجوشد شیرهای مهرهاشقرآن کریم، سوره اسراء (۱۷)، آیه ۱۱۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #110«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ.»«بگو: چه الله را بخوانيد چه رحمان را بخوانيد، هر كدام را كه بخوانيد، نامهاى نيكو از آنِ اوست.»——————————————————۶ - حفظ نکردنِ خود از اثرِ قرین و اثرپذیری از جمع‌های منِ‌ذهنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1421 می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز ره پنهان صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2683 این هم از تاثیر آن بیماری‌ استزهر او در جمله جفتان ساری استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2634 حق ذات پاک الله الصمدکه بود به مار بد از یار بد مار بد جانی ستاند از سلیمیار بد آرد سوی نار مقیماز قرین بی‌قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2225 هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبت این خلق را طوفان شناسکم گریز از شیر و اژدرهای نرز آشنایان و ز خویشان کن حذردر تلاقی روزگارت می‌برندیادهاشان غایبی‌ات می‌چرندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1237 هر که را دیدی ز کوثر خشک‌لبدشمنش می‌دار همچون مرگ و تبگر چه بابای تو است و مام تو کو حقیقت هست خون‌آشام تو از خلیل حق بیاموز این سیرکه شد او بیزار اول از پدر—————————————————۷ - تقلید از دیگرانمولوی، مثنوی، دفتر دوم،‌ بیت ۵۶۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #563 مر مرا تقلیدشان بر باد داد که دو صد لعنت برآن تقلید باد خاصه تقلید چنین بی‌حاصلان خشم ابراهیم با بر آفلان مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۴۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #3342 چشم ‌داری تو به چشم خود نگرمنگر از چشم سفیهی بی‌خبرگوش داری تو به گوش خود شنوگوش گولان را چرا باشی گروبی ز تقلیدی نظر را پیشه کنهم برای عقل خود اندیشه کن———————————————————۸ - پرهیز نکردن از اخبارِ پر سر و صدای بیرونی و به طورِ کلّی هر خوراکِ مسمومِ بیرونیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #530 گفت مفتی ضرورت هم توییبی‌ضرورت گر خوری مجرم شویور ضرورت هست هم پرهیز بهور خوری باری ضمان آن بدهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #267 حزم آن باشد که ظن بد بریتا گریزی و شوی از بد بری حزم سوء الظن گفته‌ست آن رسولهر قدم را دام می‌دان ای فضولروی صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامی‌ست کم ران اوستاخآن بز کوهی دود که دام کوچون بتازد دامش افتد در گلومولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #219 حزم آن باشد که نفریبد تو راچرب و نوش و دام‌های این سرامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #230 حزم آن باشد که چون دعوت کنندتو نگویی مست و خواهان من‌انددعوت ایشان صفیر مرغ دانکه کند صیاد در مکمن نهانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #475 حازمی باید که ره تا ده بردحزم نبود طمع طاعون آوردمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #477 کس نداند مکر او الّا خدادر خدا بگریز و واره زآن دغا——————————————————۹ - تمرکز بر تغییر دادنِ یک انسانِ دیگر و یا تغییر دادنِ جامعه به جای تمرکز بر تغییر دادنِ شخصِ خودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3196 تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی می‌کنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #151 مرده خود را رها کرده‌ست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #479 دیده آ بر دیگران نوحه‌گریمدتی بنشین و بر خود می‌گری———————————————————۱۰ - عدم قبول مسوولیت هشیاری خود، ملامت، شکایت و انداختن تقصیر بر عهدۀ دیگرانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #425 چون بکاری جو نروید غیر جوقرض تو کردی ز که خواهی گروجرم خود را بر کسی دیگر منههوش و گوش خود بدین پاداش دهجرم بر خود نه که تو خود کاشتیبا جزا و عدل حق کن آشتیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1900 از ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3182 فعل توست این غصه‌های دم‌به‌دماین بود معنی قد جف القلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»«خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»«خشك شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2460 گر مراقب باشی و بیدار توبینی هر دم پاسخ کردار تومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3133 کژ روی جف القلم کژ آیدتراستی آری سعادت زایدتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3151 معنی جف القلم کی آن بودکه جفاها با وفا یکسان بودبل جفا را هم جفا جف القلموآن وفا را هم وفا جف القلممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 758, Divan e Shamsبه خدا دیو ملامت برهد روز قیامتاگر او مهر تو دارد اگر اقرار تو داردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 492, Divan e Shamsشکایت ار ز زمانه کند بگو تو ورازمانه بی‌تو خوش است و زمانه را چه شده‌ست
  continue reading

1180 قسمت

همه قسمت ها

×
 
Loading …

به Player FM خوش آمدید!

Player FM در سراسر وب را برای یافتن پادکست های با کیفیت اسکن می کند تا همین الان لذت ببرید. این بهترین برنامه ی پادکست است که در اندروید، آیفون و وب کار می کند. ثبت نام کنید تا اشتراک های شما در بین دستگاه های مختلف همگام سازی شود.

 

راهنمای مرجع سریع