معنویت «۳» زهشی
Manage episode 387347328 series 3272245
محتوای ارائه شده توسط DADAR. تمام محتوای پادکست شامل قسمتها، گرافیکها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط DADAR یا شریک پلتفرم پادکست آنها آپلود و ارائه میشوند. اگر فکر میکنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخهبرداری شما استفاده میکند، میتوانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
دوستان . . . در معنویت غایتی، الاهان معین کننده قدرتند که مراد آنهاست، و انسان وسیله برای رسیدن به آن هدف که برای او گذاشته شده است، و وقتی به آن رسید معنوی میشود. ولی فرهنگ ایران به زندگی معنوی، زندگی بامزه میگفت، و اینجاست که میشود ناهمخوانی و اختلاف معنوی زهشی و غایتی را دریافت. هستی هنگامی معنی دارد که بتوان آن را چشید، و چشیدن در فرهنگ ایران معنای تنگ امروزی را نداشته است، بلکه به چمای درک و دریافتن از بن و جان و دل است. مزیدن، آمیختن و بوسیدن از وجود (جان) است. سراندیشهی جام جم ایرانی از همین شیرابه بودن خدا یا حقیقت یا معنی میآید که مزیدنیست، و هر کسی خودش بایستی آن را بچشد. به همین دلیل به گفتهی ابوریحان، بویژه میان اهالی پارس، نخستین روز هر ماه در گاهشمار ایرانی خرّمژدا نام داشت، شیرابهی زنخدای زندگی، موسیقی و رخس و رامشگری و زیبایی جهان، که با آن زمان آغاز میشود. همان ژیبام، شیر از پستان زنخدای مهر نوشیدن و روشن شدن. خانواده زرتشت هم خود را سپیدبام، یعنی منسوب به این زنخدا میدانست! خدا در فرهنگ ایران مایهای است نادیدنی و ناگرفتنی که با همهی جهان آمیخته است. خرداد و امرداد در دهان هر انسانی اصل مزیدن هستند، خدایان شناخت راستی (حقیقت). یکی از نامهای خدای ایران آب زندگی، آوه یا آپه بود. مانند رودابه، سهراب، مهراب، آبتین یا آپادانا در تخت جمشید که معبد آپه باشد. ویژگی آمیختن، در گم شدن در یکدیگر است! واژهی گم در زبان پهلوی گومای است که به معنای آمیختن است. در عرفان این گمشدگی، همان دو گمشدهای است (معنی و صورت) که همدیگر را میجویند. همانگونه که برای عارف کلمهی ذوق که معرب واژهی مزه است. مولوی در غزلی میسراید؛ آنچه میجویی تویی و آنچه میخواهی تویی / پس ز تو تا آنچه گم کردی ره بسیار نیست ، یا در جایی دیگر میگوید؛ هر جا که بود ذوقی ز آسیب دو جفت آید / زان یک شدن دو تن ذوق است نشان ای جان ، واژهی آسیب معنای عشق داشته است! انسان در فرهنگ گوهری ایران بسان ماهی شمرده میشد که در دریای خدا یا معنی شناور است، و همیشه این آب محیط را میهنجد و در شنای در آن زندگی میکند. فردوسی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، کلمهی حکیم اینجا طعنه زدن او به الاهان نوریست! یا کنایه حافظ به کتب آسمانی که شنا نمیدانند، میگوید؛ این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی / وین دفتر بیمعنی غرق می ناب اولی
…
continue reading
114 قسمت