توهر اپیزود از پادکست تد فارسی قراره یکیاز سخنرانی های TED به شیوه خودم براتون بگم.
…
continue reading
اگه به قصه علاقمندین و شنیدنش هم براتون جذابه؛ اگه قصههای کوتاه درباره زندگی خودمون و آدمهای دوربرمون براتون جالبه، پس به پادکست های ما در شبانه گوش بدین. شبانه پاتوقی یه برای کسانی که قصه دوست دارن و از شنیدنش لذت میبرن. you can listen to our stories about ordinary things
…
continue reading
به نظر شما عشق سالم و عشق ناسالم چه تفاوتهایی دارن؟ اصلا میشه عشق نا سالمو تشخیص داد؟ در مورد ارتباط عاطفی برقرار کردن چی تا حالا بهمون اموزش دادن؟
…
continue reading
برای اینکه یک دومینو شروع به ریختن کنه باید اول یک نفر بیفته، من میخوام تواین موضوع یکی از اولین نفرها باشم، بیاین یاد بگیریم در عین ناراحتی چجوری رفتار کنیم
…
continue reading
تا حالا فکر کردین که بعد از مرگ قراره چه اتفاقی برای جسمتون بیفته؟
…
continue reading
به نظر شما صفحه های نمایش چقدر تو زندگی و شخصیت ما ادمها نقش دارن؟ و اینکه چرا استیو جابزبرای فرزندان خودش...
…
continue reading
به نظر شما ضریب هوشی آدما چقدر مهمه برای رسیدن به موفقیت؟
…
continue reading
به نظر شما شانس چقدر تورندگی ما تاثیر داره؟ تو این اپیزود یک پوکر باز حرفه ای قراره واسمون از تجربیاتش صحبت کنه
…
continue reading
به نظر شما چرا اکثر مدیرها و رییس ها اقا هستن؟ چرا ما خانومها خودمونو باور نداریم؟
…
continue reading
تا حالا به مرگ در اثر سقوط هواپیما فکر کردی؟
…
continue reading
محو، گنگو مدهوش. این بود حال من در اون روزی که داشتی از دور میاومدی. تو در زمان و مکاندر حرکت بودی و من در بیزمانی و بیمکانی محض بودم. تو متافیزیک بودی و فیزیک داشتیمن فیزیک بودم و فیزیک نداشتم. پرت و پلا نمیگم حالم همینجوری بود...
…
continue reading
..میدرخشیدی.مثل قرص کامل ماه. بدون خودنمایی. ستارههای چشمک زن جلوهای نداشتند و فقط تو در آسمانشب تابناک بودی. حیرتانگیزی میدونی؟ معلومه که نمیدونی. مثل پرستویی که با خوندش آدمرو مبهوت میکنه...
…
continue reading
تواین اپیزود قراره در مورد گذشته ، حال و اینده پول صحبت کنیم
…
continue reading
تو این اپیزود قراره در مورد انتخابهای سخت زندگی صحبت های اقای ((Routh chang )) را بشنویم.
…
continue reading
ما ادمها روایت کننده های صادق ودرستی از زندگی خودمون نیستیم
…
continue reading
عنوان این کنفرانس ۱۰ راه برای گفت و گوی بهتره که شاید شنیدن این ۱۰ راه حل باعث بشه خیلی از مشکلات شخصی و اجتماییمون برطرف بشه
…
continue reading
تو این اپیزود قراره امیلی در مورد افرادی واسمون صحبت کنه که چندین شغل و مهارت دوست دارن ولی جامعه به راحتی این افرادو درک نمیکنه
…
continue reading
تو این اپیزود قراره در مورد زندگی بعد از شکست سرطان صحبت کنیم، همچنین در مورد مرز بین سالم بودن و بیمار بودن .
…
continue reading
بهنظر شما چرا اثر کاهش وزن رژیم های غذایی دائمی نیست ؟
…
continue reading
به نظر شما مدیتیشن میتونه حالمونو بهتر کنه؟ اصلا مدیتیشن یعنی چی؟
…
continue reading
تو این اپیزود قراره درباره مرگ صحبت کنیم، در مورد از دست دادن ادمهای مهم زندگیمون
…
continue reading
این اپیزود روایت یک نماینده پارلمان دانمارک در مورد ساختن پل بین ادمهای یک جامعه است
…
continue reading
تواین اپیزود قراره یک چالش داشته باشیم برای انتخاب بین پزشکی یا موسیقی، به نظرتون کدوم جذابتره؟
…
continue reading
آغاز و پایان دو روی یک سکه اند و هیچ چیز ابدی و ماندگار نیست، تنها ماندگار همیشگی هستی امید است. امید هدیهایست آسمانی؛ شوق تازه شدن و نوشدن در خود دارد و بهار سرآمد همه امیدهای زندگیست. انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
…
continue reading
اگه از ما بپرسن مهمترین معلم زندگیتون کیه، فقط یه جواب داریم. اگه به ما بگن مهربونترین آدم زندگیتون کیه، بازهم همون یه جواب رو داریم. اگه بگن تو این دنیا کی بیشتر از همه دوستتون داره، بازهم جوابمون همونه. انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
…
continue reading
آخه بلندی و کوتاهی یه شب چه معنایی میتونه داشته باشه؟ مگه چرخیدنهای بیوقفه این سیاره آبی زیبای دوستداشتنی دور خودش و خورشید معنا و مفهوم داره؟ اصلن خودش میدونه؟ نه نمیدونه؛ خود خورشید با عظمت هم نمیدونه. انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
…
continue reading
سکسکه امانم رو بریده بود؛ تمام طول شبانه روز در حال سکسکه بودم و با هیچ دارویی هم برطرف نمیشد. برای همین تصمیم گرفتم خودم وارد عمل بشم. سکسکه رو نصف کردم. به قسمت اولش یه سرکش اضافه کردم شد سگ؛ بعد راهیش کردم که بره دخلش رو بیاره. قسمت دومش یعنی سکه رو هم فرستادم که شاید بتونه بخردش. انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن پشتیبانی فنی: نوید …
…
continue reading
خونه مادربزرگ با همه خونهها فرق داشت؛ نه به خاطر فضای وسیع و بنای خاطرهانگیزش، نه به خاطر درختهای میوهش که طرفدارهای زیادی داشت، نه به خاطر حال و هوای شاد وکارناوال گونه ای که جوونهای ساکن اون خونه به وجود آورده بودن، نه؛ اون خونه به خاطر وجود مادربزرگ با بقیه خونه ها فرق داشت. انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن پشتیبانی فنی: نوید شی…
…
continue reading
ثابتی سربازی بود قدبلند، لاغر و همدانی که هر روز صبح وقتی که از شستن و سروصورتش فارغ میشد و وارد آسایشگاه میشد، همون جلوی در میایستاد و در حالی که حوله کوچیکی روی دوشش بود مثل یه خواننده اپرا دستش رو باز می کرد و با صدای بلند میخوند: ثابتتی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی. و تا هر جا که نفس داشت "ی" رو می کشید. تعظیمی میکرد و خندان به سمت…
…
continue reading
خدا باید بخت بده؛ بقیه همش حرفه. اگه بختت بلند باشه همه میخوانت، میشی نُقل هر مجلسی و اگه شوربخت باشی می شی من. درسته که خیلی اهمیت دارم و اگه نباشم خیلی خیلی بد میشه ولی چه فایده،کسی متوجه این موضوع نیست و به هیچ وجه توجهی به من نمیکنه. باورتون نمیشه؟ کافیه یه نظر به دیوان اشعار شعرای معروف بندازین اونوقت خودتون متوجه میشین که من چقدر بیاهم…
…
continue reading
خونه مَلیاینا ته بنبست بود و خونه ما تو همون بنبست چند تا خونه قبل از خونه مَلیاینا. در واقع قبل از انتهای بنبست اصلی یه بنبست کوچولوی دیگه بود که خونه ما اونجا بود. البته خونه خودمون نبود، مستاجر بودیم؛ مَلیاینا هم مستاجر بودن. انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن پشتیبانی فنی: نوید شیدایی…
…
continue reading
پزشک جوانی که در کودکی به تقاضای برادر مبتلا به سرطانش ارتباط او با دستگاه تنفسی را قطع کرده تا با آرامش بمیرد، همیشه از یادآوری این ماجرا رنج می کشد. یک روز از زندان مجرم نوجوانی را که به سرطان پیشرفته ای مبتلاست نزد پزشک جوان می آورند... انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن پشتیبانی فنی: نوید شیدایی…
…
continue reading
هیچ آغازی و هیچ پایانی در کار نیست، هر آغازی ادامه یک پایان است و هر پایانی در پی خود آغازی دارد؛ هیچ یک ابدی و ماندگار نیستند، بهانهاند، بهانههایی برای ... انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
…
continue reading
مطمئنم؛ یعنی تردید ندارم اگه ویکتور هوگو من و حال و روزم رو میدید حتمن یه شاهکار دیگه میتونست خلق کنه. اسمش رو هم میذاشت بینوا، یعنی من. نمیدونم چه اصراری داره فرشته که من آدم معروفی بشم. یه اتاقمون رو کرده استودیو؛ به درودیوارش شونه تحممرغ و گونی زده که صدا نپیچه. پردههای ضخیم رو جمع کرده و پرده توری نازک آویزون کرده که نور کافی باشه و البته…
…
continue reading
باز هم مثل همیشه تا بجنبیم و جمع و جور کنیم و راه بیفتیم و از تهران خارج بشیم، هوا تاریک شد. یه آخر هفته پاییزی بود و پا داده بود و دلمون هم تنگ بود و شمال هم منتظرمون بود و دیگه زدیم به جاده. اونموقع هنوز جادهها اینقدر شلوغ نبود. هر موقع دلت میخواست میتونستی راه بیفتی و بیدردسرِ شلوغی و ازدحام و معطلی؛ خودت رو به شمال برسونی. خوش خوشک در حرکت…
…
continue reading
اگه می دونستی اون دم آخر برنمیگشتی و نگاهم نمیکردی. انگار یه چیزی از چشمهات حرکت کرد و اومد توی قلبم جا خوش کرد؛ و الان بیستوپنج ساله که همونجاست و هیچ تغییری نکرده. نمی دونم الان کجایی و چه می کنی، ولی بدون که من همونجام و منتظرم؛ منتظر و امیدوار؛ شاید که برگردی و سری بهم بزنی... انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن پشتیبانی فنی: نوید …
…
continue reading
دلتنگ بودم. هوس نون سنگک تازه کرده بودم و خامه کوچیکِ پاک با چایی شیرین. نون توی دستم بود، خامه توی کیسه پلاستیکی و پیاده داشتم میرفتم طرف چایی شیرین. توی پیاده رو جوان بلندبالایِ سفیدروشنهای که کلاه کاسکت سرش بود داشت با یه پیرمرد حرف میزد. از کنارشون داشتم رد میشدم که جوان رو به من کرد و گفت این اطراف پمپ بنزین هست؟ انتخاب موسیقی و ترکیب صداه…
…
continue reading
پایدَر یه واژه خیلی قدیمییه؛ یعنی کسی که در کار پاییدنه. وظیفه اصلی پایدَر حفاظت از کسانی بوده که دوروبرش بودن. پایدَر برای دوروبریهاش کار میکرده، در مقابل خطرات ازشون محافظت میکرده ، به مشکلاتی که در زندگی ممکن بوده براشون پیش بیاد توجه میکرده و تلاش میکرده جلوی اتفاقات ناگوار رو بگیره. پایدَر فکر میکرده نباید اجازه بده مشکلاتی رو که…
…
continue reading
ماندانا مبصر کلاسمون بود. قدِبلند، موهای لختِ تا پایین شونهها، چشمهای درشت و صورت پهن و سفیدش اصلن با خلق و خوی سختگیرانه و تندش همخوانی نداشت. کلاس سوم راهنمایی بودم و در یک مدرسه مختلط درس میخوندم.تابستون عموی کوچیکم دو تا مسافر دربستی سوار می کنه. دو تا خانوم معلم؛ عموی خوشصحبت من وقتی که میفهمه اونا تو یه مدرسه خیلی خوب و مدرن معلم هستن ازش…
…
continue reading
دلتنگ بودیم، خسته بودیم، نگران بودیم و البته ترس هم باهامون بود؛ ولی با میل خودمون اومده بودیم که آموزش ببینیم و بریم برای کشورمون بجنگیم. هوا سرد بود، و ما به یک پادگان دورافتاده اعزام شده بودیم؛ پادگانی که بیشتر پرسنلش تبعیدی بودن. انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن پشتیبانی فنی: نوید شیدایی…
…
continue reading
نمیدونم چرا ساعت 5 صبح هوس کردم سوار اتوبوس بشم. نه بلیط داشتم و نه کارت. هیچ وقت سوار اتوبوس نمی شم. ولی اونروز شدم. کارت خریدم و بعد از کمی معطلی داخل اتوبوس بودم؛ صندلی هم گیرم اومد. انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
…
continue reading
پاییز سال 1358 ما، چند نفر از دانشآموزان دبیرستان خیام، تصمیم گرفتیم که اسم مدرسهمون رو عوض کنیم. فکر میکردیم چون مدیرمون به اندازه کافی انقلابی نیست و درکی از تغییر نداره، پس ما وظیفه داریم که با عمل انقلابی خودمون به او و دیگر اعضای مدرسه حالی کنیم که برای پیشبرد انقلاب باید انقلابی عمل کرد. انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن پشتیبان…
…
continue reading
از مینی بوس که پیاده شدم کفشهام گلی شد. مینیبوس که رفت تازه تونستم اونطرف خیابون رو ببینم. خیابون که نه جاده، جاده ساوه. مغازه الکتروموتور پیچی اونطرف جاده بود. ماشینها و کامیونهایی که عبور میکردن، مثل جابجا شدن اسلاید، برای یک لحظه مانع از دیدن مغازه میشدن و بعد دوباره مغازه همونجا بود و من اینطرف. انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش…
…
continue reading
حدود ساعت ۸ صبح رسیدیم میدان تیر. کوله پشتی های سنگین، هوای خیس و نمناک و راهپیمایی طولانی، خسته و لوردهمون کرده بود. باید چادر می زدیم. هر سه نفر یه چادر. انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
…
continue reading
هر دو میانسال بودن؛ از کنارشون رد شدم اصلن انگار نه انگار، هیچ کس رو نمیدیدن؛ تو حال خودشون دور شدن و پیچیدن تو یکی از کوچهها و رفتن در حالی که صدای مرد هنوز تو هوا میپیچید. انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
…
continue reading
پشت پنجره بودم ولی چیزی از بیرون رو نمیدیدم ،محو شیشه و قطرههای بارون بودم و ذهنم آروم آروم بدون اینکه خودم بخوام از جایی که بودم دور و دورتر شد، سالها رو طی کرد و رفت به گذشته به خیلی گذشته، گذشتهای دور... انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن پشتیبانی فنی: نوید شیدایی
…
continue reading
اتوبوس راه افتاد و وقتی که خواستم از پستهای که دوستام برام خریده بودن بخورم، تازه متوجه بغل دستیم شدم. تعارفش کردم و سر صحبت رو باز کرد. با اینکه حوصله نداشتم کمکم جذب حرفهاش شدم. مثل شکلات تلخ نود درصد بود به همون تلخی و البته همونقدر هم جذب کننده. انتخاب موسیقی و ترکیب صداها: مجتبا درویش کهن پشتیبانی فنی: نوید شیدایی…
…
continue reading
روزها به خودی خود معنایی ندارن. شب ها هم همینطور. بعدازظهرها و صبحها هم. ماییم که بهشون معنا میدیم تا بتونیم معنایی به زندگیمون بدیم، تا بتونیم تبیینی از جهان به دست بدیم، براش معنا و مفهومی پیدا کنیم.
…
continue reading
تمام شب تو اتوبوس نتونسته بودیم بخوابیم، صبح زود رسیدیم ترمینال آزادی یه کمی پرسه زدیم ولی خواب امانمون رو برید و حالا جلوی دانشگاه شریف بودیم و روی نیمکت ایستگاه اتوبوس ولو شده بودیم...
…
continue reading
با صدای بلند میگفتن که همه باید همین جا بمونن. بیاختیار یاد سالها پیش افتادم، همون سالی که زمستونشم بهار بود. ولی امسال پاییزش هم یه زمستون سرد و سوزداره.
…
continue reading
وقتیکه سوار وَن شدیم هوا تازه داشت تاریک میشد. اون قصاب که گوسفند تو خونهش نگهمیداشت و همسایهها ازش شکایت کرده بودن؛ اون درجهدار نیروی انتظامی که حیرتانگیز بود سرگذشتش و من، تو تاریکی بیصدا نشسته بودیم و داشتیم میرفتیم.
…
continue reading
دوباره دو ساعت گذشته بود، اتفاق تازهای نیفتاده بود ولی خیلی چیزها عوض شده بود؛ باز همه چیز رنگوبوی دیگهای به خودش گرفته بود. یه زن خسته و تنها دلیلی برای زندگی پیدا کرده بود و داشت برمیگشت به طرف زندگیش.
…
continue reading