دوره آموزش زبان "آلمانی، چرا که نه؟" ماجرای آندراس ،یک دانشجوی رشته روزنامهنگاری، و همراه نامرئی آن ،Ex، است. این مجموعه درچهار قسمت هم برای ا
دوره آموزش زبان "آلمانی، چرا که نه؟" ماجرای آندراس ،یک دانشجوی رشته روزنامهنگاری، و همراه نامرئی آن ،Ex، است. این مجموعه درچهار قسمت هم برای ا
در قسمت های ۱-۲۶ پاولا و فیلیپ از قصر نوی شوان شتاین دیدن می کنند و با پادشاه لودویگ رو به رو می شوند۰ از بندر هامبورگ گزارش دیده شدن یک کوسه ماهی را می دهند و در جشن کارناوال با چند جادو گر اشنا می شوند
اتومبیل فیلیپ خراب است۰ به همین دلیل این دو خبر نگار Radio D باید با قطار به محل ماموریت بعدی خود عازم شوند۰ آنجا مسایل عجیبی رخ می دهد۰ یک مورد درست و حسابی برای پاولا و فیلیپ۰ همين كه فيليپ اتومبيلش را به تعمير گاه برد، ماموريت جديدي يه آنها محول شد. در ينا فرد نا شناسي با نور ليزري در جاهای مختلف خسارت بار مي آورد. فيليپ و پاولا می خواهند مساله …
برای اتمام کار زبان آموزان میتوانند با یک امتحان کوچک توانایی شنیداری خود را در زبان آلمانی به آزمایش بگذارند. اویلالیا و کومپو چهار تکلیف شنیداری را عرضه میکنند که باید به آنها جواب داده شود. چه کلماتی جستجو میشوند؟ برای آخرین قسمت خود "Radio D" فکر جالبی کرده است: اویلالیا مسابقهای برگزار میکند که در آن شنوندگان باید کلمات مشخصی را حدس بزنند…
"یک بار دیگر وقت خداحافظی رسیده: متاسفانه دوره کارآموزی یان رو به پایان است و پاولا و فیلیپ در فکر نوشتن مدرکی برای دوره کارآموزی او هستند. امروز یان خیلی دست و دل باز شده است. " آخرین روز یان به عنوان کارآموز در رادیو ""د"" باید جشن گرفته شود. برای همین هم او همکارانش را با نوشیدنی و چیپس غافلگیر میکند. پاولا و فیلیپ هنوز مشغول نوشتن مدرک یان هست…
یان این بار از یک مدرسه بازدید میکند که پروژه مخصوصی را درارتباط با زبان آلمانی برای شاگردانش برگزار میکند. او از شاگردان درباره زبان مادریشان، اینکه چرا زبان آلمانی یاد میگیرند و شغل مورد علاقهشان سوال میکند. یان گزارشی از یک مدرسه تهیه میکند که حدود ۸۰ درصد شاگردانش بچههای خارجی و مهاجر هستند و پروژه جالب آنها را در ارتباط با زبان آلمانی …
گردش در برلین برای پاولا، فیلیپ، یان و یوزفین با خوردن آرامشبخش و آموزنده غذا در باغ خانه هنرمندان تاخلس (Tacheles) به پایان میرسد. یوزفین در آنجا با فرد جالبی آشنا میشود. راه رفتن آدم را گرسنه میکند و اعضای دفتر تحریریه "Radio D" میخواهند به یک رستوران بروند. تازه بعد از یک گفتگو آنها میتوانند بلاخره به یک اتفاق نظر برسند. در "تاخلس" یوزفین…
پاولا این بار در استودیو Radio D به موضوع اتحاد دو آلمان میپردازد. به همین دلیل هم او چند مهمان دعوت کرده است تا در ارتباط با همین موضوع با آنها به بحث و گفتگو بپردازد. پاولا این بار در استودیو "Radio D" به موضوع اتحاد دو آلمان میپردازد. به همین دلیل هم او چند مهمان دعوت کرده است تا در ارتباط با همین موضوع با آنها به بحث و گفتگو بپردازد. متن: پاو…
گردش در برلین پاولا، فیلیپ، یوزفین و یان را به ساختمان پارلمان، دروازه براندنبورگ و محل دیوارسابق برلین که روند فرپاشی آن را نشان میدهد، میکشاند. Radio D یک نمایشنامه رادیویی از ساخت دیوار ارائه میدهد. شامگاه روز ۱۳ اوت ۱۹۶۱ پلیس آلمان شرقی شروع به ساخت دیواری در نقطه مرزیاش با آلمان غربی میکند. زوجی که خانه،شان درست در مرز قرار دارد، تصمیم به…
پاولا و فیلیپ سرگرم پروژه هنری "United Buddy Bears" در برلین هستند که از آثار هنرمندان ۱۲۰ کشور مختلف تشکیل شده است. یک مصاحبه میتواند آنها را بیشتر با این پروژه آشنا کند. پاولا و فیلیپ همراه با یوزفین و یان به یک گشت شهری در پایتخت میروند. بیش از همه یوزفین مجذوب یک پروژه هنری شده است: ۱۲۰ مجسمه بزرگ خرسهای پلاستیکی به عنوان نماد صبر و شکیبایی ب…
دو خبرنگار در پایان اقامتشان در ینا از موزه بسیار جالبی دیدن میکنند. آنها در موزه رمانتیسمها با تعدادی از اندیشمندان مشهور آلمانی در قرن ۱۸ آشنا میشوند. موزه رمانتیسم در ینا به مکتب رمانتیسم آغازین اهدا شده است. بازدید کنندگان میتوانند دراین مکان درباره طرز تفکر جدید این دوران و تلاش برای یک انقلاب روشنفکرانه و شاعرانه چیزهای بیشتری یاد بگیرند.…
شهر ینا در قرن ۱۸ میلادی متفکران معروف زیادی را از شهرهای دیگر به خود جذب کرده بود. یکی از آنها فریدریش شیلر، شاعر معروف بود. پاولا و فیلیپ نمایشنامهای رادیویی درباره اولین کلاس درس این شاعر اجرا میکنند. در این قسمت شنوندگان مطالبی را درباره شیلر و گوته میشنوند و میتوانند به شهر ینای قرن هجدهم سفر کنند. اینجا بود که شیلر در ۲۹ سالگی اولین کلاس …
معمای اشعههای اسرار آمیز لیزری تقریبا حل شده است. اما پاولا و فیلیپ دلیل کمی برای خوشحالی دارند، چون تمام ماجرا در روزنامهای چاپ شده است. اما رقبا از کجا به این اطلاعات دست یافتهاند؟ خبرهای بد برای پاولا و فیلیپ: در روزنامه به صورت مفصل درباره منشاء اشعههای لیزری گزارشی نوشته شده است. تنها این سؤال پیش میآید که چرا راه ورودی به آزمایشگاه نورشن…
پاولا و فیلیپ یک قدم به حل معما نزدیکتر شدهاند. حالا آنها میدانند که اشعههای لیزری از کجا میآیند. اما اویلالیا هنوز از گشت تحقیقاتیاش برنگشته است. این چه معنایی میتواند داشته باشد؟ بعد از آنکه پاولا و فیلیپ مکان مرکز اشعههای لیزری را شناسایی کردند، به کارگاه نورشناسی خبر میدهند تا جریان بالاخره کاملا روشن شود. اما آنها قبل از هر چیز نگران…
دو خبرنگار Radio D تنها با تحقیقات نمیتوانند کاری از پیش ببرند. درست در لحظه مناسب اویلالیا در یک حرکت غافلگیرانه از ینا سر در میآورد. شاید او بتواند باری از دوش پاولا و فیلیپ بر دارد. کارگاه نورشناسی بسیار بلند است و فیلیپ و پاولا نمیتوانند وارد آن شوند. در این جاست که اویلالیا به درد کار آنها میخورد. او باید از آن بالا ساختمان را زیر نظر بگیر…
فیلیپ و پاولا به یک نفر مشکوک شدهاند وتصمیم دارند کارشناس لیزر را که در "مرکز نورشناسی" ینا کار می کند، زیر نظر داشته باشند. علاوه بر این میدانند که از کجا اطلاعات کسب کنند. فیلیپ و پاولا میخواهند در کارگاه نورشناسی یک ردپا را چک کنند. یک مصاحبه در محل میتواند جوابی برای اولین سؤالشان باشد. اما سخنگوی مطبوعاتی به هیچ وجه حاضر به دادن اطلاعات نی…
بلافاصله بعد از رسیدن به شهر ینا پاولا و فیلیپ میخواهند به دنبال سرنخ حملات لیزری بروند که شهر را به جنب و جوش در آورده است. مدت زیادی نمیگذرد که حادثه بعدی اتفاق میافتد. این چه معنایی دارد؟ خبرنگاران "Radio D" در طول راه که با تاکسی به سمت هتل حرکت میکنند، از فرصت استفاده کرده و از راننده تاکسی درباره حوادث عجیبی که در شهر رخ میدهد، سوال میک…
اين دو خبرنگار در پايان اقامتشان در ينا از موزه بسيار جالبی ديدن می كنند. آنها در موزه رمانتيسم با تعدادی از انديشمندان مشهور آلمانی در قرن ۱۸ آلمان آشنا میشوند. موزه ""خانه رمانتیکها"" در ینا به اوایل دوره رمانتیک اختصاص یافته است. بازدید کنندگان میتوانند در باره شیوه جدیدی از تفکر در این دوره و تلاش برای انقلاب ادبی فکری در آن زمان آشنا شوند. …
پروفسور به کمک مثالهای گوناگون نشان میدهد، که شنوندگان میتوانند خیلی از مطالب را به خوبی متوجه شوند بدون اینکه تک تک کلمات را بدانند. این بار توجه و تاکید نامههای شنوندگان درک بهتر زبان گفتاری است. پروفسور دوباره به سوالات زبان آموزان پاسخ میدهد و راهنماییهای عملی و مفیدی را برای مهارتهای شنیداری و تمرین واژگان ارائه میکند. او برای این کار ا…
لودویگ فان بتهووندر ۲۲ سالگی آهنگ "چکامه شادی " را ساخت که شهرت جهانی پیدا کرد و اکنون سرود رسمی اتحادیه اروپا است۰ یک نمایشنامه رادیویی، شنوندگان را مستقیم از خانه بتهوون به حال و هوای قرن ۱۸ میبرد۰ لودویگ فان بتهوون یکی از معروفترین فرزندان شهر بن است۰ پاولا و فیلیپ در باره پیدایش سمفونی معروف ۹ بتهوون و بزرگترین ضربه تقدیر در زندگی این آهنگساز …
دو خبرنگار Radio D هنوز در این فکرند آیا حدس و گمان دانشجویان موسیقی میتواند درست باشد یا نه۰ اما اویلالیا یک بار دیگر از آنها یک قدم جلوتر است۰ او شبانه کشیک کشیده است۰ اویلالیا به صورت غیر منتظره در بن ظاهر میشود و به کمک پاولا و فیلیپ میآید۰ او نوازنده ناشناس پیانو را دیده و میداند صدای شبانه موسیقی از کجا میآید۰ با اطلاعات و راهنماییهای ا…
پاولا و فیلیپ می خواهند کشف کنند چه کسی است که شبها در خانه بتهوون به این زیبایی پیانو مینوازد. در یک کافه چیزهای جالبی دست گیرشان میشود. آیا آنها سرنخ درست و حسابی به دست آوردهاند یا اینکه همه چیز فقط یک شایعه است؟ پس از خواب کوتاهی در شب پاولا و فیلیپ در یک کافه نشستهاند۰ آنها گفتگوی جالبی را از میز بغل دستی میشنوند۰ به نظر میرسد که سه دانش…
یان روز اول کارش را در Radio D به عنوان کار آموز شروع میکند۰ اما پاولا و فیلیپ وقتی برای او ندارند، چون کومپو سوژه جدیدی برای آنها دارد۰خبرنگاران باید سریعا عازم شهر بن شوند۰ یان تازه با همه اعضای دفتر تحریریه آشنا شده است که اولین مورد تحقیقی پیش میآید۰ پاولا و فیلیپ باید سریع به سمت بن حرکت کنند۰ در خانه محل تولد بتهوون، آهنگساز معروف آلمانی شب…
یک ضرب المثلی است که میگوید:"اگر آدم کلهاش آنطور که باید و شاید کار نمیکند، بهتره که پاهای درست و حسابی داشته باشد." اما بعضی وقتها این گونه صرف انرژی هم کافی نیست۰ ساعت قصه در رادیو ""د"": همانند اتفاقی که در گرون هایده افتاد، برای جوجه تیغی هم پیش آمد، زیرا او به خرگوش که پاهای درازتری دارد، پیشنهاد یک مسابقه دو میدهد۰ او به همراه همسرش میخو…
"در گرون هایده اتفاقات عجیبی میافتد۰ چطور امکان دارد که ترابی قبل از پورشـه تند و تیز به خط پایانی برسد؟ پاولا همسفر تیزبینی دارد که میداند جواب این معما در کجاست. " پاولا از صدقه سر یان بکر در طول راه به سمت مولنزه به کشفیات جالبی میرسد. یک جای کار در این مسابقه میلنگد۰ پاولا به دنبال سرنخ حیله راننده ترابی است. و فیلیپ؟ آیا او چیزی میداند؟ …
در میخانه گرون هایده یک مرتبه مرد جوانی ظاهر میشود که پاولا را با خود به مولنزه (Möllensee)، میبرد۰ این مرد غریبه درباره این مسابقه عجیب و غریب چه میداند و چه چیز او را به Radio D مربوط میکند؟ زمانی که اتومبیل فیلیپ روشن نمیشود، یان بکر، که پاولا او را چند لحظه پیش در کافه دیده بود، به صورت غیر منتظره برای کمک میآید۰ در حالیکه فیلیپ در گرون …
فیلیپ و پاولا نخست در میخانه گرون هایده سر و گوشی آب میدهند. اهالی روستا از هر نظر معتقدند ترابی مسابقه را از پورشه میبرد. اما فیلیپ همه این قضایا را جور دیگری میبیند. "پاولا و فیلیپ برای کسب خبر درباره مسابقه به داخل میخانه روستا میروند۰ آنها امیدوارند که از طریق مشتریان ثابت آنجا بتوانند اطلاعات مفیدی به دست آورند، اما مرتب همان داستان همیشگی…
ماموریت بعدی پاولا و فیلیپ آنها را به یک روستای کوچک در براندنبورگ میکشاند۰ آنجا قرار است مسابقه اتومبیلرانی ویژهای برگزار شود۰ طبیعی است که دو خبرنگار Radio D هم نباید این فرصت را از دست دهند. "برگزاری یک مسابقه اتومبیلرانی پاولا و فیلیپ را به خارج از شهر میکشاند۰ در ابتدا به نظر نمیرسد که خبرزیادی آنجا باشد۰ ولی وقتی به روستای گرون هایده (G…
در بازگشت به زمان حال آنا و پاول تلاش مىکنند که ماشینزمان را قفل کنند. اما کد دستگاه را ندارند. آنا "موسیقى را دنبال مىکند" و زن سرخپوش سر مىرسد . آیا خانم رئیس نقشه آنا در آستانهی رسیدن به هدف، برهم خواهد زد؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
رفتهرفته وقت تنگ مىشود و آنا باید از پاول خداحافظى کند تا به ۹ نوامبر سال ۲۰۰۶ برگردد. فقط پنج دقیقه برای انجام مأموریتش مانده. آیا این وقت کافی است؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
آنا صندوقچهی فلزیای را که در سال ۱۹۶۱ پنهان کرده بود، دوباره پیدا مىکند. اما چون صندوقچه زنگزده نمىتواند آن را باز کند. با این وجود وقتى موفق مىشود، یک کلید قدیمى پیدا مىکند. آیا این کلید حل معماست؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
موتورگازى که در راه خیابان برنآوو است آنا را همراه مىبرد. کسى که به او کمک مىکند اوگور است که براى او در برلین، آرزوى موفقیت مىکند. اما این، براى فرار کردن از دست زن سرخپوش و پیدا کردن صندوقچه کافى است؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
آنا در برلین سال ۱۹۸۹ قرار مىگیرد، درست جایى که هنگام فروریختن دیوار برلین جشن بزرگى برپاست. او باید از میان جمعیت رد شود تا به جعبه برسد. آیا موفق مىشود؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
آنا به سال ۲۰۰۶ برمىگردد. زن سرخپوش کشیش کاوالیه را ربوده است. آنا به دلیل اینکه نمىتواند بفهمد کشیش کجا نگهدارى مىشود به ۹ نوامبر سال ۱۹۸۹، شبى که دیوار برلین برداشته مىشود، سفر مىکند.توسط DW.COM | Deutsche Welle
آنا هنوز به راه حل معما نزدیک نشده است. راتاوا مىخواهد مانع از کدام اتفاق شود؟ او بعد از بازگشت به سال ۲۰۰۶باید به سال ۱۹۸۹ سفر کند. اما این جهش زمانى تا چه حد خطرناک است؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
فقط ۴۰ دقیقه: آنا و پاول از دست زن سرخپوش فرار مىکنند و به غرب برلین مىرسند. پاول در حالی که دربارهی عشقاش نسبت به آنا، با او حرف میزند، شرایط را پیچیدهتر مىکند. آیا این یک فرصت است یا مانعى بر سر راه؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
آنا پى مىبرد که زن سرخپوش، رئیس راتاواست. فقط ۴۵ دقیقه مانده است. مهمترین نشانهاى که آنا در دست دارد جعبه کوچکى است که زن سرخپوش پنهان کرده است. آیا آنا مىتواند آن را از محلى که در آن پنهان شده، بیرون آورد؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
فقط ۵۰ دقیقه: بازیکن تصمیم مىگیرد که دست به ریسک بزرگى بزند و به دختر صندوقدار اطمینان کند. رادیو خبر از سنگرهاى خیابانى سربازان آلمان شرقى مىدهد. این همان واقعهاى است که به راتاوا مربوط مىشود؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
حتى در سال ۱۹۶۱ هم موتورسواران مسلح دنبال آنا هستند. در این موقعیت خطرناک، زن ناشناسى به آنا کمک مىکند. اما او چرا این کار را مىکند؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
آنا باید با عبور از دیوار برلین، خود را از شرق به غرب برساند. اما این همه داستان نیست. تنها در ۵۵ دقیقه باید کشف کند که راتاوا مىخواهد کدام رویدادى تاریخى را از بین ببرد: ساخت دیوار برلین و یا تخریب آن را؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
آنا ماشین زمان را کشف مىکند و مىفهمد که تروریستها مىخواهند یک رویداد مهم تاریخى را محو کنند. اما کدام رویداد؟ بازیکن او را به سال ۱۹۶۱ مىفرستد. او تنها ۶۰ دقیقه دیگر وقت دارد. مىتواند به کشیش اطمینان کند؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
به نظر مىرسد که کلیسا مکان مناسبى براى جمعآورى اطلاعات است. کشیش این ملودی را براى آنا توضیح مىدهد و به او خبر مىدهد که این کلید یک ماشینزمان است. اما منظور او چه ماشین زمانى است؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
آنا فقط ۶۵ دقیقه وقت دارد. او در کلیسا کشف مىکند که جعبه موسیقى همان تکهاى است که ارگ کلیسا کم دارد. خانمى سرخپوش از راه میرسد و از او کلیدى را مىخواهد. اما چه کلیدى؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
وقتى آنا هنگام غذا، براى پاول جمله اسرارآمیز "پاسخ را باید در تقسیم یافت. موسیقى را دنبال کن." تعریف مىکند، او متوجه خطر مىشود و آنا را سراغ کشیش کاوالیه مىفرستد. اما آیا این رد درستى است؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
بازیکن کشف مىکند که ۱۳ آگوست سال ۱۹۶۱ سال ساخت دیوار برلین و ۹ نوامبر سال ۱۹۸۹تاریخی ست که دیوار برداشته شده است. انجام مأموریت با این دو تاریخ ارتباط نزدیکى دارد. اما چه کارى از دست آنا برمىآید؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
آنا از تئاتر فرار مىکند، اما زن سرخپوش او را تا مغازه پاول دنبال مىکند. با کمک هایدرون، آنا مىتواند دوباره نجات پیدا کند. او اکنون یک تکه از پازل را به دست آورده است، اما چطور باید سایر قسمتها را بیابد؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
اوگور هنگام تیراندازى با آن خانم سرخپوش، زخمى مىشود و براى آنا روشن مىکند که راتاوا مىخواهد رویدادهاى تاریخى را از میان ببرد. در آخرین نفس او تاریخى را نام مىبرد: ۹ نوامبر. اما چه سالى؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
آنا از دست موتورسوران در حالی که درون تئاتر واریته پناه مىبرد نجات پیدا مىکند. آنجا با هایدرون برخورد مىکند و از طریق بازرس اوگور خبردار مىشود که راتاوا به دنبال اوست. اما راتاوا و زن سرخپوش از آنا چه مىخواهند؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
آنا به خانمى برمىخورد که ادعا مىکند در سال ۱۹۶۱ با آنا دوست بوده است. از آن گذشته این خبر هم آنا را غافلگیر مىکند که زنی سرخپوش ، مثل سایه او را تعقیب مىکند.توسط DW.COM | Deutsche Welle
آنا جعبه موسیقى را براى تعمیر پیش ساعتساز مىآورد. اما این براى پاول وینکر مفهومى بیشتر از یک سفارش کاری دارد. او فکر مىکند که آنا را از قبل مىشناسد. اما این چطور ممکن است؟ او همین حالا از راه رسیده است.توسط DW.COM | Deutsche Welle
آنا در خیابان کانت مغازه ساعتسازىاى پیدا مىکند، که تعطیل است. او خبردار مىشود که صاحب مغازه درون یک کافه است. به نظر مىرسد که هر دو یکدیگر را مىشناسند. آنا فقط صد دقیقه دیگر وقت دارد. آیا این زمان کافى است؟توسط DW.COM | Deutsche Welle
آنا به سوى خیابان کانت راه مىافتد، اما معطل مىشود، چون باید راه را بپرسد. گذشته از این، وقتى موتورسواران با کلاههاى سیاه دوباره ظاهر مىشوند و به سویش شلیک مىکنند، او زمان بیشترى را از دست مىدهد .توسط DW.COM | Deutsche Welle