Player FM - Internet Radio Done Right
Checked 11M ago
اضافه شده در four سال پیش
محتوای ارائه شده توسط PersianBMS. تمام محتوای پادکست شامل قسمتها، گرافیکها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط PersianBMS یا شریک پلتفرم پادکست آنها آپلود و ارائه میشوند. اگر فکر میکنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخهبرداری شما استفاده میکند، میتوانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
Player FM - برنامه پادکست
با برنامه Player FM !
با برنامه Player FM !
قهرمان 1 و 2: مامان قوی و خانم ریپلی
Manage episode 292809533 series 2927717
محتوای ارائه شده توسط PersianBMS. تمام محتوای پادکست شامل قسمتها، گرافیکها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط PersianBMS یا شریک پلتفرم پادکست آنها آپلود و ارائه میشوند. اگر فکر میکنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخهبرداری شما استفاده میکند، میتوانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
قهرمان اول، مامان قوی: بابا میتونست خیلی مهربون باشه. حداقل یکی دو هفته در ماه. ولی بعد داروهای مسکناش تموم میشد و همهچی حسابی بههم میریخت. قهرمان دوم، خانم ریپلی: سرپرستی موقت من و برادرم، وقتی کوچیک بودیم، به خونوادههای مختلف داده شد. برادرم خوششانس بود، چون سرپرستیاش به خانواده ریپلی رسید.
…
continue reading
30 قسمت
Manage episode 292809533 series 2927717
محتوای ارائه شده توسط PersianBMS. تمام محتوای پادکست شامل قسمتها، گرافیکها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط PersianBMS یا شریک پلتفرم پادکست آنها آپلود و ارائه میشوند. اگر فکر میکنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخهبرداری شما استفاده میکند، میتوانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
قهرمان اول، مامان قوی: بابا میتونست خیلی مهربون باشه. حداقل یکی دو هفته در ماه. ولی بعد داروهای مسکناش تموم میشد و همهچی حسابی بههم میریخت. قهرمان دوم، خانم ریپلی: سرپرستی موقت من و برادرم، وقتی کوچیک بودیم، به خونوادههای مختلف داده شد. برادرم خوششانس بود، چون سرپرستیاش به خانواده ریپلی رسید.
…
continue reading
30 قسمت
همه قسمت ها
×G
Ghahramanane Bi Neghab | پادکست قهرمانان بینقاب
قهرمان شصتوششم، مبارز تسلیمناپذیر: چند سال پیش توی یه هتل تو اورلاندو شیفتِ شب بودم؛ از اون هتلای درب و داغون و ارزون. اونجا کار میکردم و همونجا هم زندگی میکردیم. قهرمان شصتوهفتم، قهرمان جارو به دست: بیست و یک سالم بود که فیلیپین رو ترک کردم. پدرم تازه فوت کرده بود و ما یه خانواده بزرگ بودیم، ولی هیشکی نبود که خرج ما رو بده. تو شهرمون هم کار پیدا نمیشد، به همین خاطر مجبور شدم برای کار کشورم رو ترک کنم. خداحافظی و پایان.…
G
Ghahramanane Bi Neghab | پادکست قهرمانان بینقاب
قهرمان شصتوچهارم، دانشجوی هاروارد: محله ما نزدیک دانشگاه هاروارد بود. نوجوون که بودم تو میدون هاروارد اسکیتبرد سواری میکردم. ولی هیچوقت حس نکردم به اونجا تعلق دارم. چون تو خانواده من به تحصیلات اهمیتی نمیدادن. قهرمان شصتوپنجم، جوانا در طهران: وقتی ۱۹ سالم بود کنکور دادم. میخواستم وارد رشته مهندسی بشم، ولی بلافاصله بعد از امتحان فهمیده بودم که قبول نمیشم. وقتی جوابا اومد، حمله اضطراب بهم دست داد و کنترل خودمو از دست دادم.…
قهرمان شصتودوم، بابای من و برادرم: از زمانی که یادم میاد خانواده من این بوده: من، پدرم و برادرم. ما میدونستیم که بابا، پدرِ واقعی برادرم نیست ولی درموردش حرف نمیزدیم، حتی بهش فکرم نمیکردیم. قهرمان شصتوسوم، مادرم و تریسی: قبل از فوتش به بابا گفت که دلش میخواد بابا دوباره عاشق بشه. گفت: «من یه زن خیلی خوب برات پیدا میکنم. کسی که دخترامو دوست داشته باشه، و مهمتر از اون، اهل برف باشه.»…
G
Ghahramanane Bi Neghab | پادکست قهرمانان بینقاب
قهرمان پنجاهوهشتم، پناهجوی فداکار: خیلی از ما وقتی قایقو دیدیم میخواستیم برگردیم، ولی قاچاقچی گفت اگه منصرف بشیم پولمونو برنمیگردونه. اینه که چارهای جز ادامه سفر نداشتیم. قهرمان پنجاهونهم، نانوای لبنانی در یونان: پدرم کشاورز بود و ما هشت تا بچه بودیم. هیچوقت به اندازه کافی غذا نداشتیم، به همین خاطر پونزده سالم که بود رفتم استرالیا. چهل روز با قایق تو راه بودیم. قهرمان شصتم، مهندس نپالی: من تو نپال، مهندس عمران بودم و روی پروژههای دولتی کار میکردم، اما یه روز متوجه شدم که اگه میخوام بهترین استفاده رو از تواناییهام بکنم، راهش پروژههای دولتی نیست. قهرمان شصتویکم، پدر استراتیس: ما به صورت داوطلبانه، یه محوطه استراحت کنار جاده درست کردیم تا به پناهندهها ساندویچ، آبمیوه و آب بدیم.…
قهرمان پنجاهوپنجم؛ پدر، همبازی، بااراده: وقتی بچهدار شدیم، احساس کردم فرصت جوونیکردن رو از دست دادم. این بود که آخر هفتهها میرفتم بیرون و تا دیروقت خوش میگذروندم. قهرمان پنجاهوششم؛ پدر، پزشک، طرفدار: وقتی بچه بودم خیلی دوست داشتم برم مطب بابا. بابا روپوش سفید میپوشید و چارت پزشکی دستش میگرفت و مردم برای قدردانی، کیسههای بادوم و پیاز میاوردن و ازش تشکر میکردن و بابا مرتب میگفت: خواهش میکنم، کاری نکردم. قهرمان پنجاهوهفتم؛ پدر، عاشق، کارفرما، رفیق، بخشنده: تا حالا ندیدم این مرد کتاب بخونه. یه بار کارنامه دبیرستانشو دیدم و تنها درسی که توش نمره خوب گرفته بود ورزش بود.…
G
Ghahramanane Bi Neghab | پادکست قهرمانان بینقاب
قهرمان پنجاهوسوم، ماری، فرشته نجات: آدم انتظار یه دونه رو داره و بر همون اساس برنامهریزی میکنه. بنابراین، وقتی فهمیدیم قراره دوقلو داشته باشیم حسابی شوکه شدیم. قهرمان پنجاهودوم، اریک: درست مثل صحنههای کلیشهای فیلمها، ما رو ترک کرد. با هم رفته بودیم رختشویی، بابا ماشینو برداشت که بره برامون ناهار بگیره و هرگز برنگشت.…
G
Ghahramanane Bi Neghab | پادکست قهرمانان بینقاب
قهرمان پنجاهویکم، همیشه همراه: تشخیص دکترا «اختلال گُنگی انتخابی» بود. من در حضور آدمای دیگه آنقدر دچار اضطراب میشدم که از نظر فیزیکی قادر به حرف زدن نبودم. قهرمان پنجاهودوم، دوستِ دومتریِ من: پدرم، با وجود دو متر قد و هیکل بزرگ، خیلی آدم مهربون و ملایمیه. موزیک خیلی دوست داره و یادم نمیاد تا حالا داد زده باشه.…
G
Ghahramanane Bi Neghab | پادکست قهرمانان بینقاب
قهرمان چهلوهشتم، زندانی زندان فدرال: من اینجا تو زندان کلی برنامه سازماندهی کردهام. یکی از کلاسایی که ترتیب دادم اسمش اینه: والدینِ خلاق. قهرمان چهلونهم، مأموران پلیس برلین: ما پلیسیم. چند سال پیش داشتیم واحد کلانتریمونو تمیز میکردیم که یه جعبهی قدیمی بزرگ پیدا کردیم. قهرمان پنجاهم، افشاکننده حقایق: اون زمان که پسرم آدیتیا به دنیا اومد، اینجا تو هند یه سریال تلویزیونی پخش میشد که خیلی محبوب بود. اسم شخصیت اصلی سریال، لرد راما بود. لرد راما افشاکننده حقایق بود.…
G
Ghahramanane Bi Neghab | پادکست قهرمانان بینقاب
قهرمان چهلوششم، مامان، مهاجر سختکوش: مامان هیچوقت درمورد زندگیش تو ویتنام حرف نمیزد. تنها موقعی که بهش اصرار کردم توضیح بده، وقتی بود که تو دبیرستان باید شجرهنامهمونو میکشیدیم، و من ازش خواستم درمورد گذشتهاش برام بگه. قهرمان چهلوهفتم، پدرومادر شجاع من: والدین من تازه از دانشگاه فارغالتحصیل شده بودن که شوروی به افغانستان حمله کرد. پدرم فیزیک خونده بود و مادرم مهندسی. ولی هیچکدوم نمیتونستن کار کنن، چون جنگ خیلی شدید شده بود.…
قهرمان چهلوچهارم، پدرومادر نجاتدهنده: وقتی نسلکشی شروع شد، پدر و مادرم همسایههای توتسیمونو آوردن تو خونه و قایمشون کردن. اونا هفت نفر بودن. قهرمان چهلوپنجم، پدرروحانی نجاتدهنده: اولین روزی که کشتار شروع شد، توتسیها به کلیسای من پناه آوردن. اولین گروه، صبح زود رسیدن؛ از ترس میلرزیدن و نمیتونستن حرف بزنن. فقط میگفتن: «ما رو قایم کنید. ما رو قایم کنید.»…
مقدمه: شب شیشم آوریل سال ۱۹۹۴، هواپیمای حامل رئیس جمهور وقت رواندا مورد هدف قرار گرفت و هواپیما سقوط کرد. همین موضوع بهانهای شد برای جنگ داخلی رواندا و نسلکشی گسترده گروه اقلیت توتسی توسط گروه حاکم هوتو. قهرمان چهلوسوم، مغازه داران نجاتدهنده: تو اون دوره نسلکشی، من و شوهرم مغازه دار بودیم. همه میدونستن که ما رابطه خوبی با توتسیها داریم، بنابراین بهمون مشکوک بودن که به توتسیها کمک میکنیم.…
قهرمان چهلویکم، من و برادر جدیدم: وقتی یه گوینده خبر محلی کلیهاش رو به همسرِ رئیسم اهدا کرد، این خبر حسابی تو شهر پخش شد و باعث شد چیزای بیشتری درمورد اهدای کلیه بفهمم. قهرمان چهلودوم، خواهر بزرگه: اونا یه زوج مسن اهل لوئیزیانا بودن، که خیلی مسألهدار بودن؛ اون قدری که حتی تو ایالت خودشون صلاحیتشون برای فرزندپذیری تائید نشده بود.…
G
Ghahramanane Bi Neghab | پادکست قهرمانان بینقاب
قهرمان سیوهشتم، خانم هانت: در ظاهر همهچی خوب بود. من دانشآموزِ ممتاز بودم و تو همه برنامهها شرکت میکردم. ورزش، موسیقی، هرچی فکرشو بکنید. قهرمان سیونهم، اوُوِن: اوون تا حالا سه بار قلبشو جراحی کرده، بنابراین بخش زیادی از عمرِ ده سالهشو تو بیمارستان گذرونده. قهرمان چهلم، مشاوری از اوکراین: پونزده سالم که بود، سه تا پسر بهم تجاوز کردن. من اون قدر احساس شرمساری داشتم که روی ریل قطار ایستادم و صبر کردم قطار برسه.…
G
Ghahramanane Bi Neghab | پادکست قهرمانان بینقاب
قهرمان سیوششم، زن آهنین: ۱۵ سالم بود که بابام خودکشی کرد. مطمئنم این تجربه برای مامانم خیلی سخت و دردناک بوده، ولی یه جورایی تونست از پسش بر بیاد. قهرمان سیوهفتم، انساندوستی از سودان جنوبی: ارتش دستورِ جمعآوری نیرو داد بود. من کوچیکترین عضو خانواده بودم، برای همینم خانوادم منو انتخاب کردن، درحالیکه هفتهشت سالم بیشتر نبود.…
G
Ghahramanane Bi Neghab | پادکست قهرمانان بینقاب
قهرمان سیوچهارم، مادرم از آن سوی کرهی زمین: اوایل دهه ۹۰ چین تازه محدودیتهای فرزند پذیری توسط خارجیها رو کم کرده بود. اونم همراه هشت تا خانواده دیگه رفت چین. قهرمان سیوپنجم، بابای مشوق: مامانم یه نامه خطاب به دولت چین نوشت و توضیح داد که چطور مردی که از دست و پا فلجه میتونه پدر خوبی باشه.
به Player FM خوش آمدید!
Player FM در سراسر وب را برای یافتن پادکست های با کیفیت اسکن می کند تا همین الان لذت ببرید. این بهترین برنامه ی پادکست است که در اندروید، آیفون و وب کار می کند. ثبت نام کنید تا اشتراک های شما در بین دستگاه های مختلف همگام سازی شود.