Artwork

محتوای ارائه شده توسط Rooh Savar. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Rooh Savar یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
Player FM - برنامه پادکست
با برنامه Player FM !

ویرجینیا وولف در قطارِ ناکجا – ۱۳۹۲

9:00
 
اشتراک گذاری
 

بایگانی مجموعه ها ("فیدهای غیر فعال" status)

When? This feed was archived on March 20, 2021 20:07 (3y ago). Last successful fetch was on August 09, 2020 22:37 (3+ y ago)

Why? فیدهای غیر فعال status. سرورهای ما، برای یک دوره پایدار، قادر به بازیابی یک فید پادکست معتبر نبوده اند.

What now? You might be able to find a more up-to-date version using the search function. This series will no longer be checked for updates. If you believe this to be in error, please check if the publisher's feed link below is valid and contact support to request the feed be restored or if you have any other concerns about this.

Manage episode 232324370 series 2504440
محتوای ارائه شده توسط Rooh Savar. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Rooh Savar یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal

یک ویرجیانا ولف جلوم واستاده.
با دست چپش که مماس با سینهء من هست، می‌لهء مترو را گرفته و با اون دست دیگش یک فلاسک کوچیک قهوه را محکم در دستش نگه داشته و به بدنش فشار می‌ده. دقیقا زیر سینه هاش؛ که خیلی هم برجسته نیستن.
من فقط گردن کشیده و موهاش که به سبک دخترهای روستایی پشت سرش گره خورده را می‌بینم. تا همینجاش شکی ندارم که ویرجینیا ولف هست. بوی تلخِ قهوۀ توی فلاسک با عطر نرم شامپویی که احتمالا یک ساعت پیش به سرش زده در دماغم پیچیده. حتی در گرمای این روزِ داغ تابستونی، حرارت بدنش اینقدر نزدیک هست که از فاصله‌ای که گاهی به اندازهء قطر یک کاغذ می‌رسه، احساسش می‌کنم.
همۀ مسافر‌ها در یک فضای یک و نیم در دو م‌تر، در پاگرد قطارِ دو طبقهء تندرویی که از پاریس خارج می‌شه، به هم چسبیدیم. فقط جا برای تکون دادن سرم هست. پس برمی گردونمش و به راست نگاه می‌کنم. مرد جوون مو بور که گاهی کتف هاش به شونۀ من مماس می‌شه، در یک دست کتاب داره و با دست دیگه می‌له را نگه داشته و غرق خوندنه. اینقدر خونسرده که آدم نمی‌فهمه آیا اون می‌له را نگه داشته یا می‌له اون را؟ از روی شونه‌اش نگاهی به کتاب می‌ندازم. رمان هست. ولی از موضوعش چیزی دستگیرم نمی‌شه.
ویرجینیا ولف مثل یک مومیایی سر جاش واستاده. سرم را به چپ بر می‌گردونم. شش هفت تا آدم قد و نیم قد، همه بی‌حرکت ایستادن. هیچکس حتی به چپ و راست هم نگاه نمی‌کنه. همه به ناکجا خیره شدن. ناکجایی که البته برای هرکس جهتی متفاوت داره.
بر می‌گردم و دوباره به جوون نگاه می‌کنم. هنوز کتاب می‌خونه و می‌له را نگه داشته. جلوی مرد جوون، پنج_شیش تا از مسافر‌ها روی پله‌هایی که به طبقۀ بالا می‌ره نشستن. ولی هیچکس با هیچکس حرف نمی‌زنه. فاصلهء این دو ایستگاه از بقیه بیشتره و اینقدر وقت داری که به همه نگاهی بندازی. پیرمردی که پشت سرم ایستاده، کم کم داره اذیت می‌شه. از تکونهایی که می‌خوره می‌شه فهمید. هوای واگن خیلی گرم و گرفته است.
گوشی را در گوشم محکم می‌کنم و صدا را بلند. این ترانۀ کیوسک را خیلی دوست دارم:

بارون نمی‌اد هیچوقت
ولی خیابونا خیسه…

فقط مرد‌ها زنده ان،
وقتی زنده‌ها باید بمیرن…

بالاخره ویرجینیا ولف تکونی می‌خوره و من می‌تونم از فاصله بین دو نفری که شانه به شانه واستادَن، دختر سیاهپوستی را ببینم که داره به ناکجا لبخند می‌زنه؛ با اون لبهای برجسته و چشم‌های درشتش. موهای فرفری‌اش مثل یک قارچ بزرگ دور سرش را گرفته. مثل تیپهای دههء شصت و هفتاد اروپا که الان همه جا مد شده. فرقش با اون موقع‌ها این هست که دختر‌ها برهنه‌تر شدن. مثل همین دختر سیاهپوست که از این لباسهای نازکِ نخی پوشیده که یک طرف شونه‌اش تا بالای سینه و روی بازو، باز هست. کلَن الان مدِ دهۀ هشتاد تو بورسه. اینقدر بازارش داغ هست که فرانسوا هولاند رای بیاره. و البته من این مد را از مدهای دههء هشتاد و نود بیشتر می‌پسندم. پس خوب به دختر نگاه می‌کنم.
ویرجینیا ولف که انگار چیزی که می‌خواست را از توی کیفش پیدا کرده، به حالت قبلیش بر می‌گرده و مثل سربازهای تخت جمشید می‌لۀ قطار را محکم می‌گیره. ولی من هنوز نمی‌تونم صورتش را ببینم.
روی پنجه‌های پاهام بلند می‌شم و نگاهی به اطراف می‌ندازم. همهء مسافر‌ها هنوز دارن به ناکجا نگاه می‌کنن. حتمن دارن به روز سخت کاری‌ای که در پیش دارن فکر می‌کنن. شاید هم نه.
دیگه به ایستگاه رسیدیم. با تکانی که به خودم می‌دم، به ویرجینیا ولف می‌فهمونم که باید پیاده بشم. خودش را تا جایی که می‌شه به می‌له می‌چسبونه و فضای اندکی بین کتف‌های کشیدهء جوونِ کتاب خون و شونه‌های باریکِ ویرجینیا پیدا می‌شه تا من فضایی برای بیرون رفتن پیدا کنم. از روزنۀ پشت ویرجینیا ولف هم می‌گذرم. موهای گوله شدۀ پشت سرش به گونۀ چپم ساییده می‌شه و بوی عطر شامپوش کاملا دماغم را پر می‌کنه. از بین شانه‌های مسافرهای روبرویی هم رد می‌شم. شونه‌ام به شونهء برهنۀ دختر سیاه پوست ساییده می‌شه و از قطار پیاده می‌شم.
آهنگ عوض شده و الان «رستاک» داره می‌خونه:
تنم می‌لرزه و می‌ری
هواسِت نیســــــت.
هوامُ کام می‌گیری
هواست نیســــــت.
هواسم هستُ می‌میرم
هواست نیســـــت.
کنارت اوج می‌گیرم
هواست نیــــست.

نوشته ویرجینیا وولف در قطارِ ناکجا – ۱۳۹۲ اولین بار در روح‌سـوار پدیدار شد.

  continue reading

13 قسمت

Artwork
iconاشتراک گذاری
 

بایگانی مجموعه ها ("فیدهای غیر فعال" status)

When? This feed was archived on March 20, 2021 20:07 (3y ago). Last successful fetch was on August 09, 2020 22:37 (3+ y ago)

Why? فیدهای غیر فعال status. سرورهای ما، برای یک دوره پایدار، قادر به بازیابی یک فید پادکست معتبر نبوده اند.

What now? You might be able to find a more up-to-date version using the search function. This series will no longer be checked for updates. If you believe this to be in error, please check if the publisher's feed link below is valid and contact support to request the feed be restored or if you have any other concerns about this.

Manage episode 232324370 series 2504440
محتوای ارائه شده توسط Rooh Savar. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Rooh Savar یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal

یک ویرجیانا ولف جلوم واستاده.
با دست چپش که مماس با سینهء من هست، می‌لهء مترو را گرفته و با اون دست دیگش یک فلاسک کوچیک قهوه را محکم در دستش نگه داشته و به بدنش فشار می‌ده. دقیقا زیر سینه هاش؛ که خیلی هم برجسته نیستن.
من فقط گردن کشیده و موهاش که به سبک دخترهای روستایی پشت سرش گره خورده را می‌بینم. تا همینجاش شکی ندارم که ویرجینیا ولف هست. بوی تلخِ قهوۀ توی فلاسک با عطر نرم شامپویی که احتمالا یک ساعت پیش به سرش زده در دماغم پیچیده. حتی در گرمای این روزِ داغ تابستونی، حرارت بدنش اینقدر نزدیک هست که از فاصله‌ای که گاهی به اندازهء قطر یک کاغذ می‌رسه، احساسش می‌کنم.
همۀ مسافر‌ها در یک فضای یک و نیم در دو م‌تر، در پاگرد قطارِ دو طبقهء تندرویی که از پاریس خارج می‌شه، به هم چسبیدیم. فقط جا برای تکون دادن سرم هست. پس برمی گردونمش و به راست نگاه می‌کنم. مرد جوون مو بور که گاهی کتف هاش به شونۀ من مماس می‌شه، در یک دست کتاب داره و با دست دیگه می‌له را نگه داشته و غرق خوندنه. اینقدر خونسرده که آدم نمی‌فهمه آیا اون می‌له را نگه داشته یا می‌له اون را؟ از روی شونه‌اش نگاهی به کتاب می‌ندازم. رمان هست. ولی از موضوعش چیزی دستگیرم نمی‌شه.
ویرجینیا ولف مثل یک مومیایی سر جاش واستاده. سرم را به چپ بر می‌گردونم. شش هفت تا آدم قد و نیم قد، همه بی‌حرکت ایستادن. هیچکس حتی به چپ و راست هم نگاه نمی‌کنه. همه به ناکجا خیره شدن. ناکجایی که البته برای هرکس جهتی متفاوت داره.
بر می‌گردم و دوباره به جوون نگاه می‌کنم. هنوز کتاب می‌خونه و می‌له را نگه داشته. جلوی مرد جوون، پنج_شیش تا از مسافر‌ها روی پله‌هایی که به طبقۀ بالا می‌ره نشستن. ولی هیچکس با هیچکس حرف نمی‌زنه. فاصلهء این دو ایستگاه از بقیه بیشتره و اینقدر وقت داری که به همه نگاهی بندازی. پیرمردی که پشت سرم ایستاده، کم کم داره اذیت می‌شه. از تکونهایی که می‌خوره می‌شه فهمید. هوای واگن خیلی گرم و گرفته است.
گوشی را در گوشم محکم می‌کنم و صدا را بلند. این ترانۀ کیوسک را خیلی دوست دارم:

بارون نمی‌اد هیچوقت
ولی خیابونا خیسه…

فقط مرد‌ها زنده ان،
وقتی زنده‌ها باید بمیرن…

بالاخره ویرجینیا ولف تکونی می‌خوره و من می‌تونم از فاصله بین دو نفری که شانه به شانه واستادَن، دختر سیاهپوستی را ببینم که داره به ناکجا لبخند می‌زنه؛ با اون لبهای برجسته و چشم‌های درشتش. موهای فرفری‌اش مثل یک قارچ بزرگ دور سرش را گرفته. مثل تیپهای دههء شصت و هفتاد اروپا که الان همه جا مد شده. فرقش با اون موقع‌ها این هست که دختر‌ها برهنه‌تر شدن. مثل همین دختر سیاهپوست که از این لباسهای نازکِ نخی پوشیده که یک طرف شونه‌اش تا بالای سینه و روی بازو، باز هست. کلَن الان مدِ دهۀ هشتاد تو بورسه. اینقدر بازارش داغ هست که فرانسوا هولاند رای بیاره. و البته من این مد را از مدهای دههء هشتاد و نود بیشتر می‌پسندم. پس خوب به دختر نگاه می‌کنم.
ویرجینیا ولف که انگار چیزی که می‌خواست را از توی کیفش پیدا کرده، به حالت قبلیش بر می‌گرده و مثل سربازهای تخت جمشید می‌لۀ قطار را محکم می‌گیره. ولی من هنوز نمی‌تونم صورتش را ببینم.
روی پنجه‌های پاهام بلند می‌شم و نگاهی به اطراف می‌ندازم. همهء مسافر‌ها هنوز دارن به ناکجا نگاه می‌کنن. حتمن دارن به روز سخت کاری‌ای که در پیش دارن فکر می‌کنن. شاید هم نه.
دیگه به ایستگاه رسیدیم. با تکانی که به خودم می‌دم، به ویرجینیا ولف می‌فهمونم که باید پیاده بشم. خودش را تا جایی که می‌شه به می‌له می‌چسبونه و فضای اندکی بین کتف‌های کشیدهء جوونِ کتاب خون و شونه‌های باریکِ ویرجینیا پیدا می‌شه تا من فضایی برای بیرون رفتن پیدا کنم. از روزنۀ پشت ویرجینیا ولف هم می‌گذرم. موهای گوله شدۀ پشت سرش به گونۀ چپم ساییده می‌شه و بوی عطر شامپوش کاملا دماغم را پر می‌کنه. از بین شانه‌های مسافرهای روبرویی هم رد می‌شم. شونه‌ام به شونهء برهنۀ دختر سیاه پوست ساییده می‌شه و از قطار پیاده می‌شم.
آهنگ عوض شده و الان «رستاک» داره می‌خونه:
تنم می‌لرزه و می‌ری
هواسِت نیســــــت.
هوامُ کام می‌گیری
هواست نیســــــت.
هواسم هستُ می‌میرم
هواست نیســـــت.
کنارت اوج می‌گیرم
هواست نیــــست.

نوشته ویرجینیا وولف در قطارِ ناکجا – ۱۳۹۲ اولین بار در روح‌سـوار پدیدار شد.

  continue reading

13 قسمت

همه قسمت ها

×
 
Loading …

به Player FM خوش آمدید!

Player FM در سراسر وب را برای یافتن پادکست های با کیفیت اسکن می کند تا همین الان لذت ببرید. این بهترین برنامه ی پادکست است که در اندروید، آیفون و وب کار می کند. ثبت نام کنید تا اشتراک های شما در بین دستگاه های مختلف همگام سازی شود.

 

راهنمای مرجع سریع