Mohammadreza Shajarian & Bijan Kamkar in Class - Homayoun & Esfahan
Manage episode 353347065 series 3312894
کلاس درس محمدرضا #شجریان
همراه با بیژن #کامکار
همایون و اصفهان
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
تو را که دیده ز خواب و خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نشسته چه دانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی
سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که توانی
تو دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست
به جان دلبرم کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نیست
دلی دیرم که بهبودش نمیبو
نصیحت میکرم سودش نمیبو
به بادش میدهم نش میبره باد
بر آتش مینهم دودش نمیبو
مرا دو چشم به راه و دو گوش بر پیغام
تو فارغی و به افسوس میرود ایام
شبی نپرسی و روزی که: «دوستدارانم
چگونه شب به سحر میبرند و روز به شام؟»
چه دشمنی تو، که از عشق دست و شمشیرت
مطاوعت به گریزم نمیکنند اقدام
ملامتم نکند هیچکس درین سودا
که عشق میبستاند ز دست عقل زمام
به کام دل، نفسی با تو، التماس منست
بسا نفس که فرورفت و برنیامد کام
به سال ها شب وصلی گر اتفاق افتد
شفق فرو نشده صبح میكند آغاز
تو دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست
به جان دلبرم کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نیست
فریاد من از فراق یارست
و افغان من از غم نگارست
درد دل من ز حد گذشتست
جانم ز فراق بیقرارست
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز خوب رویان رسم وفا بیاموز
گفتا ز ماه رویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندد
گفتا که شبرو است او از راه دیگر آید
ز عشقت آتشی در بوته دیرم
در آن آتش دل و جان سوته دیرم
سگت گر پا نهد بر چشمم ای دوست
به مژگان خاک راهت روته دیرم
نصیب کس نبی درد دل ما
که بسیار غم بی حاصل ما
کسی بو از غم و دردم خبر داد
که داره مشکلی چون مشکل ما
گر تیغ بارد در کوی آن ماه
گردن نهادیم الحکم لله
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه
مهر تو عکسی بر ما نیفکند
آیینه رویان آه از دلت آه
حافظ چه نالی گر وصل خواهی
خون بایدت خورد در گاه و بیگاه
532 قسمت