چرا عیسی کشته شد و از مردگان برخیزانیده شد؟
Manage episode 359357061 series 3298966
ابتدا، قصد دارم چند پرسش مطرح کنم:۱. چرا هم در مورد ابراهیم و هم در مورد ما، ایمانمان برایمان عدالت محسوب میشود؟ واژۀ «از این جهت» در ابتدای آیۀ ۲۲ به چه معنا است: «از این جهت، [ایمان] برای او [ابراهیم] عدالت محسوب شد».۲. چه نوع ایمانی برای ابراهیم و برای ما عدالت محسوب میشود؟ آن هنگام که خدا در ابتدا با ابراهیم سخن گفت و به او فرمود سرزمین اور کلدانیان را ترک نماید، آیا آن ایمان برای او عدالت محسوب شد؟ یا آن زمان که در پیدایش ۱۵:۶ خدا به او وعده داد ذرّیتش را چون ستارگان زیاد نماید؟ یا در پیدایش فصل ۱۷ که با وجود کهنسال بودن ابراهیم و ناباروریِ ساره خدا به او وعده داد سال آینده صاحب پسری خواهند شد؟ یا ایمانی که در پیدایش فصل ۲۲ پسرش اسحاق را به منظور قربانی نمودن تقدیم کرد؟ آیا ما با ایمانی که در لحظه نشان میدهیم عادل شمرده میشویم یا با ایمانی که در طول زندگی از آن برخورداریم؟۳. آن ایمان چطور به حساب ابراهیم و به حساب ما گذاشته میشود؟ آیا این واقعیت که ایمانْ عدالت محسوب میگردد بدین معنا است که آن ایمان خودش نوعی عدالت است که بهجا میآوریم و خدا آن را به قدری خوب و عالی به حساب میآورد که ما را شایستۀ عادل شمرده شدن بداند؟ گویی بهای عادلشمردگی پنج میلیون دلار باشد، ولی من فقط توانایی پرداخت یک میلیون دلار را داشته باشم و خدا نسبت به من رحیم و بخشنده باشد و یک میلیونِ مرا پنج میلیون به حساب آورد و بقیه را از قلم بیندازد. آیا عادلشمردگی به معنای واقعی این است که خدا عدالت خویش در مسیح را به حساب من میگذارد؟ اگر چنین است، پس این به چه معنا است که میگوییم ایمان عدالت محسوب میگردد؟باید به چه کسی یا چه چیزی ایمان آوریم تا عادل شمرده شویم؟
نکتهای که میخواهم بر آن تمرکز نماییم این است: ما باید به چه کسی یا چه چیزی ایمان آوریم تا بیگناه و عادل شمرده شویم؟ میانۀ آیۀ ۲۴، ما را به این مهم میرساند. آیات ۲۳-۲۴ میفرماید دلیلی که در پیدایش ۱۵:۶ چنین نوشته شد که ایمان ابراهیم برای او عدالت محسوب شد فقط برای او نبود، بلکه برای ما نیز بود «و لکن اینکه برای وی محسوب شد، نه برای او فقط نوشته شد بلکه برای ما نیز». از این نکته غافل نمانید. رسول عیسی مسیح در اینجا به ما میگوید آن هنگام که خدا این کلامش را به موسی الهام نمود: «برای او عدالت محسوب شد،» ما را نیز در نظر داشت. خدا میخواهد این موضوع را کاملاً شخصی قلمداد کنید. خدا میخواهد شما این را بخوانید و بشنوید و بدانید که شخصاً خودِ شما مخاطب هستید.حال، خدا به شما میگوید: «ایمان رابطۀ تو را با من اصلاح میگرداند. به من اعتماد کن. من ایمانت را برایت عدالت به حساب خواهم آورد.» آیا صدای او را میشنوید؟ «به من اعتماد کن. در من آرام بگیر. به من تکیه کن. روی من حساب کن. همهچیز رو به راه خواهد شد. من برای تو عدالت میآورم. تو عدالتی نداری که به من بدهی. من عدالت خودم را به تو میدهم. به من اعتماد کن. این عدالت عدالتِ تو محسوب خواهد شد.»سپس در میانۀ آیۀ ۲۴ به ما میگوید او کیست که باید به او اعتماد کنیم: « . . . او که خداوندِ ما عیسی را از مردگان برخیزانید، که به سبب گناهانِ ما تسلیم گردید و به سبب عادل شدنِ ما برخیزانیده شد.» خدا آن کسی است که به وی ایمان میآوریم تا بیگناه و عادل شمرده شویم. پولس خدایی که به او اعتماد میکنیم را با کاری که به انجام رسانده است به ما میشناساند. پس ما باید به اساس و محتوای ایمانمان پی ببریم وقتی پولس میگوید: «[خدا است] که ایمان را عدالت محسوب مینماید» و میگوید این برای ما که ایمان داریم نوشته شد و سپس توضیح میدهد خدا چه کاری انجام داده است.این حقیقت را در سه جمله دربارۀ خدا خلاصه نماییم: ۱) خدایی که به او اعتماد میکنیم با قدرتی تصورناپذیر عمل میکند؛ ۲) خدایی که به او اعتماد میکنیم رحیمانه نجات میبخشد؛ ۳) خدایی که به او اعتماد میکنیم عدالتی پیروزمندانه به عمل میآورد. کل این فصل، بیش از آنکه به این موضوع بپردازد که اساس عادلشمردگی ایمان است، به مفهوم عادلشمردگی پرداخته است. ولی، در آخرین جملۀ این فصل، پولس به این مطلب بازمیگردد که اساس عادلشمردگی ایمان است (او به رومیان ۳:۲۴-۲۶ بازمیگردد). اساس عادلشمردگی آن کاری است که خدا در تاریخ و در کاری که مسیح انجام داد به تحقق رساند. این حقیقت که ما چگونه از طریق ایمان آوردن با آن کارِ عظیم پیوند مییابیم عادلشمردگی را معنا میکند. این حقایق فوقالعاده مهم هستند، ولی اساس عادلشمردگی مهمتر از همه است.جان موری، که اکنون در حضور خداوند است، قبلاً در دانشکدۀ «وِست مینِستر» تدریس مینمود. او کتابی کوچک ولی بسیار عالی را به رشتۀ تحریر درآورده است با این عنوان: «نجاتی که به انجام رسیده است و جامۀ عمل پوشیده است». من این کتاب را حدود بیست و پنج سال پیش مطالعه نمودم و دلم میخواهد همۀ شما هم آن را مطالعه کنید، چرا که چنین حقایقی درخت ایمان شما را استحکام خواهند بخشید. آن دو واژۀ «به انجام رسیده و جامۀ عمل پوشیده» به همین اساس و معنایی که دربارهشان صحبت میکنم اشاره دارند. «نجات به انجام رسید» یعنی اساس کاری که خدا در مسیح به انجام رساند، جدا از ما و بدون وابستگی به ما، به انجام رسید. «نجات جامۀ عمل پوشید» یعنی همان کاری که خدا انجام میدهد تا ما را به کار عظیم و انجامیافتۀ نجات پیوند دهد. این چیزی است که خدا با ما و در ما انجام میدهد.پولس این فصل را با جملهای مستحکم دربارۀ به انجام رسیدنِ نجات پایان میدهد که همانا شالوده و بنیان بقیۀ فصل میباشد، فصلی با این مضمون که چگونه میتوان از طریق ایمان آوردن به نجات و رستگاری جامۀ عمل پوشاند. آن کسی که به او اعتماد میکنیم همان کسی است که حتی پیش از خلقتمان این نجات را برای ما به انجام رسانده است. او آن کسی است که باورش میکنیم، آن که به او اعتماد میکنیم و آن که ایمانمان را بر او بنا میسازیم.پس، ساده و مختصر، به بررسی این نکته خواهیم پرداخت: او آن کسی است که با قدرتی تصورناپذیر عمل میکند، رحیمانه نجات میبخشد و عدالتی پیروزمندانه به عمل میآورد. بیایید هر یک از اینها را تک به تک بررسی کنیم و در دل و فکرمان آنها را بچشیم.۱. ما به آن کسی اعتماد میکنیم که با قدرتی تصورناپذیر عمل میکند
بخش دوم از آیۀ ۲۴ میفرماید: «ایمان آوریم به او که خداوندِ ما عیسی را از مردگان برخیزانید.» اینکه رستاخیز عیسی در درجۀ اول قرار میگیرد به آن دلیل است که رستاخیز او با آن قدرتی که اسحاق را به دنیا آورد و در آیۀ ۱۷ بدان اشاره شده است پیوند دارد. دوباره به آیۀ ۱۷ دقت کنید: « . . . آن خدایی که [ابراهیم] به او ایمان آورد که مردگان را زنده میکند و ناموجودات را به وجود میخواند.» ابراهیم به آن کسی ایمان آورد که مردگان را زنده میکند و ناموجودات را به وجود میخواند. زیرا تمرکز اصلیِ ابراهیم بر آن وعدۀ خدا بود. خدا تولد اسحاق را زمانی وعده داد که ابراهیم صد ساله و همسرش نیز نازا بود. پس چنین تولدی محال بود. اما همین محال بودنش ایمان ابراهیم را نمونه ساخت. آیۀ ۱۹: «و در ایمان کمقوت نشده، نظر کرد به بدن خود که در آن وقت مرده بود، چون که قریب به صد ساله بود و به رَحِم مردۀ ساره.»حال، پولس میگوید امروز ما به همین خدا اعتماد میکنیم و آن ایمانی که خدا برای ما عدالت به حساب میآورد ایمان به خدایی است که مردگان را و به عبارتی خداوند، عیسی مسیح را زنده نمود. ما به این خدا اعتماد میکنیم، به او که خداوند عیسی را از مردگان برخیزانید.من این را قدرت «تصورناپذیر» مینامم، نه به خاطر اینکه قادر به تصورش نیستید، بلکه چون به انتهای قرنی میرسیم که با مکتب طبیعتگرایی یعنی آن دیدگاهی نشان گشته که باور دارد خارج از دایرۀ طبیعت هیچ واقعیتی وجود ندارد، باوری که هیچ واقعیتِ فراسوی طبیعی را نمیپذیرد. باورمندان این مکتب میگویند چنین چیزی تصورناپذیر است. فرضیۀ تکامل، که ریشه در طبیعتگرایی دارد، گستردهترین شکلِ این باور است که سعی بر این داشته دلیل آورد و توضیح دهد که هیچچیز از عالم بالا و از خالقی فراسوی طبیعت منشأ نگرفته است.در این قرن، مکتب طبیعتگرایی حتی در روش مطالعۀ تاریخ نیز تأثیرگذار بوده است و امری فراگیر گشته است. اما مطالعه نمودنِ کتابمقدس با چنین باوری ویرانکننده خواهد بود. رودالف بُلتمِن یکی از معروفترین نظریات را در خصوص این باور اظهار داشته است: «این کاملاً تصورناپذیر است که رستاخیز از مردگان واقعیتی تاریخی باشد» (نقلقول از کارل اف. اچ. هنر...
339 قسمت