Ganje Hozour audio Program #967
Manage episode 367323501 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمتها، گرافیکها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آنها آپلود و ارائه میشوند. اگر فکر میکنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخهبرداری شما استفاده میکند، میتوانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۶۷ گنج حضور اجرا: پرویز شهبازی تاریخ اجرا: ۲۷ ژوئن ۲۰۲۳ - ۷ تیر ۱۴۰۲ برای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۶۷ بر روی این لینک کلیک کنید. برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۶۷ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید. PDF متن نوشته شده برنامه با فرمت PDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتی خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویری فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۷ (نسخهی مناسب پرینت رنگی) فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۷ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید) برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید. مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shamsچو شیر و انگبین جانا، چه باشد گر درآمیزی؟عسل از شیر نگریزد، تو هم باید که نگریزیاگر نالایقم جانا، شوم لایق به فرِّ تووگر ناچیز و معدومم، بیابم از تو من چیزییکی قطره شود گوهر، چو یابد او علف از توکُهِ قافی شود ذرّه، چو در بندی و بستیزیهمه خاکیم، روینده ز آبِ ذکر و بادِ دمگلی که خندد و گرید کزو فکری بینگیزیگلستانی کُنَش خندان، و فرمانی به دستش دهکه ای گلشن، شدی ایمن ز آفتهایِ پاییزیگهی در صورتِ آبی، بیایی جان دهی گل راگهی در صورتِ بادی، به هر شاخی درآویزیدرختی بیخِ او بالا، نگونه(۱) شاخههایِ اوبه عکسِ آن درختانی که سُعدیاند(۲) و شونیزی(۳)گهی گویی به گوشِ دل که در دوغِ من افتادیمنم جانِ همه عالم، تو چون از جان بپرهیزی؟گهی زانوت بربندم چو اشتر، تا فروخسپیگهی زانوت بگشایم، که تا از جای برخیزیمنال ای اشتر و خامش، به من بنگر به چشمِ هُشکه تمییزِ نوت بخشم، اگرچه کانِ تمییزیتویی شمع و منم آتش، چو افتم در دماغت خَوشیکی نیمه فروسوزی، یکی نیمه فروریزیبه هر سوزی چو پروانه مشو قانع، بسوزان سربه پیشِ شمع چون لافی ازین سودایِ دهلیزی(۴)؟اگر داری سرِ مستان، کُلَه بگذار و سر بستانکُلَه دارند و سرها نی کُلَهدارانِ پالیزی(۵)سر آنهاراست که با او درآوردند سر با سرکم از خاری که زد با گل ز چالاکی و سرتیزی؟تو هر چیزی که میجویی، مجویش جز ز کانِ اوکه از زر هم زری(۶) یابند و از ارزیز(۷) ارزیزیخمش کن، قصهٔ عمری به روزی کی توان گفتن؟کجا آید ز یک خشتک(۸) گریبانی و تیریزی(۹)؟(۱) نگونه: سرنگون، سرازیر(۲) سُعد: نباتی است که ریشهٔ گیاهی دارد به رنگ سیاه.(۳) شونیز: گیاهی از تیرهٔ آلالهها که دانههای سیاه رنگ دارد.(۴) دهلیزی: مجازاً بیاصل و اساس(۵) کلهدارانِ پالیزی: مترسکهایی که در بستانها و باغها برای دور کردنِ پرندگان و دیگر جانوران نصب میکنند.(۶) زری: زر بودن(۷) ارزیز: قلع (نوعی فلز)، ارزیزی: قلع بودن(۸) خشتک: پارچهای که میان دو پاچهٔ شلوار دوزند.(۹) تیریز: دامن-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shamsچو شیر و انگبین جانا، چه باشد گر درآمیزی؟عسل از شیر نگریزد، تو هم باید که نگریزیاگر نالایقم جانا، شوم لایق به فرِّ تووگر ناچیز و معدومم، بیابم از تو من چیزییکی قطره شود گوهر، چو یابد او علف از توکُهِ قافی شود ذرّه، چو دربندی و بستیزیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3005, Divan e Shamsآن دل که گم شدهست، هم از جانِ خویش جویآرامِ جان خویش، ز جانانِ خویش جویاندر شِکَر نیابی ذوقِ نباتِ غیبآن ذوق را هم از لب و دندانِ خویش جویدو چشم را تو ناظرِ هر بینظر مکندر ناظری گریز و ازو آنِ خویش جویمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsرهِ آسمان درون است پَرِ عشق را بجنبانپَرِ عشق چون قوی شد غم نردبان نمانَدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1956فِی السَّماءِ رِزْقُکُم نشنیدهای؟اندرین پستی چه بر چَفْسیدهای؟قرآن کریم، سورهٔ الذاریات (۵۱)، آیهٔ ۲۲Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #22«وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ»«و رزق شما و هر چه به شما وعده شده در آسمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۸۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3803رزقْجُویی را ز بالا خُوگَرَم(۱۰)تو زِ بالا بر گشودستی دَرَم ای نموده تو مکان از لامکانفِی السّماءِ رِزْقُکُمْ کرده عیان(۱۰) خُوگَر: انیس، انس گیرنده-------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۷۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1740میزند جان در جهانِ آبگُوننعرهٔ یا لَیْتَ قَوْمی یَعلَمُونْگر نخواهد زیست جان بی این بَدَنپس فلک، ایوانِ کی خواهد بُدَن؟ گر نخواهد بیبدن جانِ تو زیستفِیالسَّمآءِ رِزْقُکُمْ روزیِّ کیست؟قرآن کریم، سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۲۶Quran, Yaseen(#36), Line #26«قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ.»«گفته شد: به بهشت درآى. گفت: اى كاش قوم من مىدانستند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۱۱)عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۱۲)عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۱۳)؟عاشقِ صُنعِ(۱۴) خدا با فَر(۱۵) بوَدعاشقِ مصنوعِ(۱۶) او کافر بُوَد(۱۱) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۱۲) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۱۳) گبر: کافر(۱۴) صُنع: آفرینش(۱۵) فَر: شکوهِ ایزدی(۱۶) مصنوع: آفریده، مخلوق-------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیمِ(۱۷) خدا افراشتن؟خویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحیدِ خدا آموختن؟خویشتن را پیشِ واحد سوختنگر همیخواهی که بفْروزی چو روزهستیِ همچون شبِ خود را بسوز(۱۷) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن جز احدِ صمد نخواهممن جز مَلِکِ ابد نخواهممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3316از سخنگویی مجویید ارتفاع(۱۸)منتظر را بِهْ ز گفتن، استماع(۱۹)منصبِ تعلیم، نوعِ شهوت استهر خیالِ شهوتی در رَه بُت است(۱۸) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن(۱۹) استماع: شنیدن-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3008, Divan e Shamsخواجه بجه از جهان، قفل بنه بر دهانپنجه گشا چون کلید، قفل گشا یافتیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۹۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1961بینهایت حضرت است این بارگاهصدر را بگذار، صدرِ توست راهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک تن بودهانددر دو صورت خویش را بنمودهاندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهر حکمتهاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1488گفت شیطان که بِمٰا اَغْوَیْتَنیکرد فعلِ خود نهان، دیو دَنی(۲۰)شیطان به خداوند گفت که تو مرا گمراه کردی. او گمراهی خود را به حضرت حق، نسبت داد و آن دیو فرومایه، کار خود را پنهان داشت.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۶Quran, Al-A’raaf(#7), Line #16«قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ»«ابلیس گفت: پروردگارا به عوض آنکه مرا گمراه کردی، من نیز بر راه بندگانت به کمین می نشینم و آنان را از راه مستقیم تو باز میدارم.»گفت آدم که ظَلَمْنٰا نَفْسَنٰا او ز فعلِ حق نَبُد غافل چو ما در گُنه، او از ادب پنهانْش کرد زآن گُنَه بر خود زدن، او بَر بخَورد بعدِ توبه گفتش: ای آدم نه من آفریدم در تو آن جُرم و مِحَن(۲۱)؟نه که تقدیر و قضایِ من بُد آن چُون به وقتِ عُذر کردی آن نهان؟گفت: ترسیدم ادب نگذاشتم گفت: هم من پاسِ آنَت داشتمهر که آرَد حُرمت، او حُرمت بَرَد هر که آرَد قند، لوزینه(۲۲) بَرَد(۲۰) دَنی: فرومایه، پست(۲۱) مِحن: محنتها، رنجها، سختیها(۲۲) لوزینه: نوعی شیرینی-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shamsچو شیر و انگبین جانا، چه باشد گر درآمیزی؟عسل از شیر نگریزد، تو هم باید که نگریزیاگر نالایقم جانا، شوم لایق به فرِّ تووگر ناچیز و معدومم، بیابم از تو من چیزییکی قطره شود گوهر، چو یابد او علف از توکُهِ قافی شود ذرّه، چو دربندی و بستیزیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۲۳)(۲۳) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه-------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۲۴)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۲۴) فَتیٰ: جوان، جوانمرد-------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۲۵)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۲۵) حَدید: آهن-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۲۶) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۲۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shamsچو شیر و انگبین جانا، چه باشد گر درآمیزی؟عسل از شیر نگریزد، تو هم باید که نگریزیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #324از پدر آموز، کآدم در گناهخوش فرود آمد به سویِ پایگاه(۲۷) چون بدید آن عالِمُالْاَسرار رابَر دو پا اِستاد استغفار راهمینکه آدم، حضرت حق را که دانای به اسرار غیب است مشاهده کرد، روی دو پا ایستاد و طلب آمرزش کرد.بر سرِ خاکسترِ اَندُه نشستاز بهانه شاخ تا شاخی نَجَست رَبَّنٰا اِنّا ظَلَمْنٰا گفت و بسچونکه جانداران بدید او پیش و پسحضرت آدم(ع) فقط گفت: «پروردگارا همانا ما بر خود ستم کردیم.» زیرا او در پیش و پسِ خود فرشتگان مراقب را مشاهده کرد.قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-A’raaf(#7), Line #23«قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ.»«گفتند: اى پروردگار ما، به خود ستم كرديم و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحمت نياورى از زيانديدگان خواهيم بود.»دید، جاندارانِ(۲۸) پنهان همچو جاندُورباشِ(۲۹) هر یکی تا آسمان که هِلا پیشِ سلیمان، مور باشتا بنشْکافَد تو را این دورباش(۲۷) پایگاه: درگاه، کفشکَن، جای ستوران(۲۸) جاندار: سلاحدار، محافظ، نگهبان(۲۹) دُورباش: نیزهٔ دو شاخه داری دارای چوبی مرصّع که در قدیم پیشاپیش شاهان میبردهاند تا مردم بدانند که پادشاه میآید و خود را به کنار کشند.-------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #391 گفت: جُرمم چیست ای دانایِ رازکه مرا گویی که مسجد را مساز؟ گفت: بیجُرمی، تو خونها کردهایخونِ مظلومان به گردن بُردهای که ز آوازِ تو خلقی بیشمارجان بدادند و شدند آن را شکارخون بسی رفتهست بر آوازِ توبر صدایِ خوبِ جانپردازِ(۳۰) تو گفت: مغلوبِ تو بودم، مستِ تودستِ من بربسته بود از دستِ تونه که هر مغلوبِ شَه مرحوم(۳۱) بود؟نَه که اَلْـمَغْلُوبُ کَالْـمَعْدُوم بود؟مگر نه اینست که هر که مقهور شاه حقیقت شود مورد رحمت قرار میگیرد؟ و مگر نه اینست که هر که مغلوب شود گویی معدوم شده است؟گفت: این مغلوب، معدومیست کوجز به نسبت نیست معدوم، اَیْقِنُوا(۳۲)حضرت حق به داوود(ع) جواب فرمود: درست است که تو مغلوب و مقهور من بودی، امّا هر مغلوبی، معدومِ مطلق نیست. «یقین پیدا کنید.»قرآن کریم، سورهٔ حِجر (۱۵)، آیهٔ ۹۹Quran, Al-Hijr(#15), Line #99«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ.»«و پروردگارت را پرستش کن، تا یقین (مرگ) تو را در رسد.»(۳۰) جانپرداز: جانستان، جانبخش(۳۱) مرحوم: کسی که مورد رحمت و شفقت قرار گیرد.(۳۲) اَیْقِنُوا: یقین پیدا کنید.-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shamsاگر نالایقم جانا، شوم لایق به فرِّ تووگر ناچیز و معدومم، بیابم از تو من چیزیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۱۰۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1103خلق را طاق و طُرُم عاریّتی استامر را طاق و طُرُم ماهیّتی استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #361یُسر(۳۳) با عُسر(۳۴) است، هین آیِس(۳۵) مباشراه داری زین مَمات(۳۶) اندر معاشقرآن کریم، سوره انشراح (۹۴)، آیه ۵Quran, Ash-i-Sharh(#94), Line #5«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»«پس بی تردید با دشواری آسانی است.»(۳۳) یُسر: آسانی(۳۴) عُسر: سختی(۳۵) آیِس: ناامید(۳۶) مَمات: مرگ-------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1537چارهٔ آن دل عطای مبدلیست(۳۷)دادِ(۳۸) او را قابلیّت شرط نیستبلک شرطِ قابلیّت دادِ اوستداد، لُبّ(۳۹) و قابلیّت هست پوست(۳۷) مُبْدِل: بَدَل کننده، تغییر دهنده(۳۸) داد: عطا، بخشش(۳۹) لُبّ: مغز چیزی، خالص و برگزیده از هر چیزی-------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #613وقتِ آن آمد که من عریان شومنقش بگذارم، سراسر جان شومای عدوِّ شرم و اندیشه بیآکه دریدم پردهٔ شرم و حیاحدیث«اَلْحَیاءُ یَمْنَعُ الْایمان.»«شرم، بازدارندهٔ ایمان است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #277آن عصایِ حَزْم و استدلال راچون نداری دید، میکُن پیشوامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #276 چشم اگر داری تو، کورانه مَیاور نداری چشم، دست آور عصا آن عصایِ حَزْم و استدلال راچون نداری دید، میکُن پیشوا ور عصایِ حَزْم و استدلال نیستبیعصا کَش بر سَرِ هر رَه مایستگام زآن سان نِهْ، که نابینا نهدتا که پا از چاه و از سگ، وارهدلرز لرزان و به ترس و احتیاطمینهد پا تا نیفتد در خُباط(۴۰) ای ز دودی جَسته در ناری شدهلقمه جُسته، لقمهٔ ماری شده(۴۰) خُباط: پریشانی مغز، پریزدگی. در اینجا: تباهی و هلاکت-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #760, Divan e Shamsخُنُک آنگه که کند حق، گنهت طاعتِ مطلقخُنُک آن دَم که جنایات، عنایاتِ خدا شدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3005سیّئاتم چون وسیلت شد به حقپس مَزَن بر سیّئاتم هیچ دَق(۴۱)قرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۷۰Quran, Al-Furqaan(#25), Line #70«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا.»«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. خدا گناهانشان را به نيكیها بدل مىكند و خدا آمرزنده و مهربان است.»(۴۱) دَق: کوفتن، طعنه زدن، نکوهش کردن-------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۳٠Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #530گفت: مُفتیِّ(۴۲) ضرورت هم توییبیضرورت گر خوری، مُجرم شَویور ضرورت هست، هم پرهیز بِهْورخوری، باری ضَمانِ(۴۳) آن بده(۴۲) مُفتی: فتوادهنده(۴۳) ضَمان: تاوان-------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴٩۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #496چون نباشد قوّتی، پرهیز بِهدر فرارِ لا یُطاق(۴۴) آسان بِجِه(۴۵)(۴۴) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن(۴۵) آسان بجه: به آسانی فرار کن-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shamsیکی قطره شود گوهر، چو یابد او علف از توکُهِ قافی شود ذرّه، چو دربندی و بستیزیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1083قوتِ اصلیِّ بشر، نورِ خداستقوتِ حیوانی مر او را ناسزاستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1578, Divan e Shamsمن جز احدِ صمد نخواهممن جز مَلِکِ ابد نخواهممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #806, Divan e Shamsهر کسی در عجبی و عجبِ من اینستکاو نگنجد به میان، چون به میان میآید؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4580آفتابی در یکی ذَرّه نهانناگهان آن ذرّه بگشاید دهانذرّه ذرّه گردد افلاک و زمینپیشِ آن خورشید، چون جَست از کَمین(۴۶)(۴۶) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه-------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #762پس در آ در کارگه، یعنی عدمتا ببینی صُنع(۴۷) و صانع(۴۸) را به همکارگه چون جایِ روشندیدگی(۴۹) استپس برونِ کارگه، پوشیدگی استرو به هستی داشت فرعونِ عَنودلاجرم از کارگاهش کور بود(۴۷) صُنع: آفرینش(۴۸) صانع: آفریدگار(۴۹) روشندیدگی: روشنبینی-------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهد فرعونی، چو بیتوفیق بودهرچه او میدوخت، آن تفتیق(۵۰) بود(۵۰) تَفتیق: شکافتن-------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3201آینهٔ هستی چه باشد؟ نیستینیستی بر، گر تو ابله نیستیمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #918حیله کرد انسان و، حیلهاش دام بود آنکه جان پنداشت، خونآشام بوددر بِبَست و دشمن اندر خانه بودحیلهٔ فرعون، زین افسانه بودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاهِ صُنعِ حق چون نیستی استپس برونِ کارگه بیقیمتی استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1468جمله استادان پیِ اظهارِ کارنیستی جویند و جایِ اِنکسار(۵۱)لاجَرَم استادِ استادان صَمَد(۵۲)کارگاهش نیستیّ و لا بُوَدهر کجا این نیستی افزونتر استکارِ حق و کارگاهش آن سَر است(۵۱) اِنکسار: شکستهشدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۵۲) صَمَد: بینیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shamsهمه خاکیم، روینده ز آبِ ذکر و بادِ دمگلی که خندد و گرید کزو فکری بینگیزیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shamsخوش برانیم سویِ بیشهٔ شیرانِ سیاهشیرگیرانه ز شیرانِ سیه نگریزیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shamsاگر گلی بُدهام، زین بهار باغ شوموگر یکی بُدهام، زین وصال صد گردممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اُذْکُروا الله کار هر اوباش نیستاِرْجِعی بر پای هر قَلاش(۵۳) نیستلیک تو آیِس مشو، هم پیل باشور نه پیلی، در پی تبدیل باشقرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۴۱Quran, Al-Ahzaab(#33), Line #41«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا»«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را فراوان ياد كنيد.»(۵۳) قَلاش: بیکاره، ولگرد، مفلس-------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۴۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #437آب، ذکرِ حقّ و، زنبور این زمانهست یادِ آن فلانه وآن فلاندَم بخور در آبِ ذکر و صبر کنتا رَهی از فکر و وسواسِ کُهُنقرآن کریم، سورهٔ رعد (۱۳)، آیهٔ ۲۸Quran, Al-Ra’d(#13), Line #28«… أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.»«… آگاه باشيد كه دلها به ياد خدا آرامش مىيابد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1344, Divan e Shams دمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۵۴) بپذیرکارِ او کُنْ فَیَکُونست، نه موقوفِ علل(۵۴) نَفَخْتُ: دمیدم-------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475این قدر گفتیم، باقی فکر کنفکر اگر جامد بُوَد، رو ذکر کنذکر آرَد فکر را در اِهتزاز(۵۵)ذکر را خورشیدِ این افسرده ساز(۵۵) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود-------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱ - ۵۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #564-1خاصه تقلیدِ چنین بیحاصلانکآبرو را ریختند از بهرِ نانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #566عکس، چندان باید از یارانِ خَوشکه شوی از بحرِ بیعکس، آبکَشعکس، کَاوّل زد، تو آن تقلید دانچون پیاپی شد، شود تحقیق آنتا نشد تحقیق، از یاران مَبُراز صدف مَگْسَل، نگشت آن قطره، دُرّمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shamsخوش برانیم سویِ بیشهٔ شیرانِ سیاهشیرگیرانه ز شیرانِ سیه نگریزیممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۲۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3207فکرْ آن باشد که بگشاید رَهیراهْ آن باشد که پیش آید شَهیشاه آن باشد که از خود شَه بُوَدنه به مخزنها و لشکر شَه شودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shamsلحد(۵۶) چه باشد؟ در آسمان نگنجد جانز پنج و شش گذرم، زود بر احد گردم(۵۶) لَحَد: گور، آرامگاه-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shamsگلستانی کُنَش خندان، و فرمانی به دستش دهکه ای گلشن، شدی ایمن ز آفتهایِ پاییزیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #578, Divan e Shamsمرا عهدیست با شادی که شادی آنِ من باشدمرا قولیست با جانان که جانان جانِ من باشدبه خطِّ خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطانکه تا تخت است و تا بخت است، او سلطانِ من باشدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1736, Divan e Shamsکسی که او لَحَدِ سینه را چو باغی کردروا نداشت که من بستهٔ لحد گردممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shamsگُلرخان روی نمایند، چو رو بنماییمکه بهاریم در آن باغ، نه ما پاییزیموز سرِ ناز بگوییم چه چیزید شماسجده آرند که ما پیشِ شما ناچیزیمگُلعذاریم(۵۷) ولی پیشِ رخِ خوب شماروی ناشسته و آلوده و بیتمییزیم(۵۷) گلعِذار: آنکه چهرهای مانند گل دارد، گُلرو، گلچهره، زیبارو-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shamsگهی در صورتِ آبی، بیایی جان دهی گل راگهی در صورتِ بادی، به هر شاخی درآویزیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرممولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #125باد را دیدی که میجُنبد، بدانبادجُنبانیست اینجا بادرانمرْوَحَهٔ(۵۸) تصریفِ صُنعِ ایزدشزد برین باد و، همی جُنبانَدش(۵۸) مِرْوَحَه: بادبزن-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shamsدرختی بیخِ او بالا، نگونه شاخههایِ اوبه عکسِ آن درختانی که سُعدیاند و شونیزیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #651بازگونه(۵۹)، ای اسیرِ این جهان نامِ خود کردی امیرِ این جهانای تو بندهٔ این جهان، محبوسجانچند گویی خویش را خواجهٔ جهان؟(۵۹) بازگونه: واژگونه-------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۵۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3576این درختِ تن عصایِ موسی استکَامْرَش آمد که بِیَندازش ز دستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1956فِیالسَّماءِ رِزْقُکُم نشنیدهیی؟اندرین پَستی چه بر چَفسیدهیی(۶۰)؟قرآن کریم، سورهٔ الذاریات (۵١)، آیهٔ ٢٢Quran, Adh-Dhaariyat(#51), Line #22«وَ فِيالسَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ»«و رزقِ شما و هرچه به شما وعده شده، در آسمان است.»(۶۰) چَفْسیدهیی: چسبیدهای-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2654, Divan e Shamsچو فرمودهست رزقت ز آسمان استزمین شوریدن ای فَلّاح(۶۱) تا کی(۶۱) فَلّاح: کشاورز، باغبان-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shamsگهی گویی به گوشِ دل که در دوغِ من افتادیمنم جانِ همه عالم، تو چون از جان بپرهیزی؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2377گاو در بغداد آید ناگهانبگذرد او زین سَران تا آن سراناز همه عیش و خوشیها و مزهاو نبیند جز که قِشرِ خربزهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2878, Divan e Shamsجان شیرینِ تو در قبضه(۶۲) و در دستِ من استتنِ بیجان چه کند، گر تو ز تن بگریزی؟جانِ مردان همه از جانِ تو بیزار شوندچون مخنّث(۶۳) اگر از خوبِ ختن بگریزی(۶۲) قبضه کردن: بهدست آوردن، تصرف کردن(۶۳) مُخَنَّث: ترسو-------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٣٢٧۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3274جانِ جان، چون واکَشد پا را زِ جانجان چنان گردد که بیجانْ تن، بدانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #483, Divan e Shamsدر آن زمان که در این دوغ میفُتی چو مگسعجب که توبه و عقل و رأیتِ تو کجاست؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2257, Divan e Shamsچو تو سیمرغِ روح را بکشانی در ابتلاچو مگس دوغ درفتد به گهِ امتحان تومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644هست مهمانخانه این تَن ای جوانهر صباحی ضَیفِ(۶۴) نو آید دوانهین مگو کاین مانْد اندر گردنمکه هماکنون باز پَرَّد در عَدمهر چه آید از جهان غَیبوَشدر دلت ضَیف است، او را دار خَوش(۶۴) ضَیف: مهمان-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shamsگهی زانوت بربندم چو اشتر، تا فروخسپیگهی زانوت بگشایم، که تا از جای برخیزیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَدهر کجا پستی است، آب آنجا دَوَدآبِ رحمت بایدت، رُو پست شووآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ(۶۵) ای پسر(۶۵) فِرو مآ: نایست-------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۶۶)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستلیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطااز کَرَم، این دَم چو میخوانی مرا(۶۶) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شدهاند، بازگردند.-------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۲۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3210هر کجا دردی، دوا آنجا رَوَدهر کجا فقری، نوا آنجا رَوَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2540, Divan e Shamsمنال ای اشتر و خامش، به من بنگر به چشمِ هُشکه تمییزِ نوت بخشم، اگرچه کانِ تمییزیمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #59, Divan e Shamsتو از خواری همینالی، نمیبینی عنایتهامخواه از حق عنایتها و یا کم کن شکایتهامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2358چونکه قسّام(۶۷) اوست، کفر آمد گِلهصبر باید، صبر مِفْتاحُالصِّلَه(۶۸ و ۶۹)غیر حق جمله عدواند، اوست دوستبا عدو از دوست شَکْوَت(۷۰) کی نکوست؟تا دهد دوغم، نخواهم اَنگبینزآنکه هر نعمت غمی دارد قرین(۶۷) قسّام: قسمتکننده(۶۸) مِفْتاحُالصِّله: کلید بخشایشها(۶۹) صِلِه: پاداش، انعام، جایزه(۷۰) شَکْوَت: شکایت کردن، گله کردن-------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #361یُسر(۷۱) با عُسر(۷۲) است، هین آیِس(۷۳) مباشراه داری زین مَمات(۷۴) اندر معاشقرآن کریم، سوره انشراح (۹۴)، آیه ۵Quran, Ash-i-Sharh(#94), Line #5«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا»«پس بی تردید با دشواری آسانی است.»(۷۱) یُسر: آسانی(۷۲) عُسر: سختی(۷۳) آیِس: ناامید(۷۴) مَمات: مرگ-------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4462 عزمها و قصدها در ماجَراگاهگاهی راست میآید تو راتا به طَمْعِ(۷۵) آن دلت نیّت کندبارِ دیگر نیّتت را بشکندور به کلّی بیمرادت داشتیدل شدی نومید، اَمَل(۷۶) کی کاشتی؟(۷۵) طَمْع: زیادهخواهی، حرص، آز(۷۶) اَمَل: آرزو-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #560, Divan e Shamsلذّتِ بیکرانهای است، عشق شدهست نامِ اوقاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟-------------------------مجموع لغات:(۱) نگونه: سرنگون، سرازیر(۲) سُعد: نباتی است که ریشهٔ گیاهی دارد به رنگ سیاه.(۳) شونیز: گیاهی از تیرهٔ آلالهها که دانههای سیاه رنگ دارد.(۴) دهلیزی: مجازاً بیاصل و اساس(۵) کلهدارانِ پالیزی: مترسکهایی که در بستانها و باغها برای دور کردنِ پرندگان و دیگر جانوران نصب میکنند.(۶) زری: زر بودن(۷) ارزیز: قلع (نوعی فلز)، ارزیزی: قلع بودن(۸) خشتک: پارچهای که میان دو پاچهٔ شلوار دوزند.(۹) تیریز: دامن(۱۰) خُوگَر: انیس، انس گیرنده(۱۱) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۱۲) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۱۳) گبر: کافر(۱۴) صُنع: آفرینش(۱۵) فَر: شکوهِ ایزدی(۱۶) مصنوع: آفریده، مخلوق(۱۷) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن(۱۸) ارتفاع: بالا رفتن، والایی و رفعت جُستن(۱۹) استماع: شنیدن(۲۰) دَنی: فرومایه، پست(۲۱) مِحن: محنتها، رنجها، سختیها(۲۲) لوزینه: نوعی شیرینی(۲۳) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۲۴) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۲۵) حَدید: آهن(۲۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۲۷) پایگاه: درگاه، کفشکَن، جای ستوران(۲۸) جاندار: سلاحدار، محافظ، نگهبان(۲۹) دُورباش: نیزهٔ دو شاخه داری دارای چوبی مرصّع که در قدیم پیشاپیش شاهان میبردهاند تا مردم بدانند که پادشاه میآید و خود را به کنار کشند.(۳۰) جانپرداز: جانستان، جانبخش(۳۱) مرحوم: کسی که مورد رحمت و شفقت قرار گیرد.(۳۲) اَیْقِنُوا: یقین پیدا کنید.(۳۳) یُسر: آسانی(۳۴) عُسر: سختی(۳۵) آیِس: ناامید(۳۶) مَمات: مرگ(۳۷) مُبْدِل: بَدَل کننده، تغییر دهنده(۳۸) داد: عطا، بخشش(۳۹) لُبّ: مغز چیزی، خالص و برگزیده از هر چیزی(۴۰) خُباط: پریشانی مغز، پریزدگی. در اینجا: تباهی و هلاکت(۴۱) دَق: کوفتن، طعنه زدن، نکوهش کردن(۴۲) مُفتی: فتوادهنده(۴۳) ضَمان: تاوان(۴۴) لا یُطاق: که تاب نتوان آوردن(۴۵) آسان بجه: به آسانی فرار کن(۴۶) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه(۴۷) صُنع: آفرینش(۴۸) صانع: آفریدگار(۴۹) روشندیدگی: روشنبینی(۵۰) تَفتیق: شکافتن(۵۱) اِنکسار: شکستهشدن، شکستگی؛ مَجازاً خضوع و فروتنی(۵۲) صَمَد: بینیاز و پاینده، از صفاتِ خداوند(۵۳) قَلاش: بیکاره، ولگرد، مفلس(۵۴) نَفَخْتُ: دمیدم(۵۵) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود(۵۶) لَحَد: گور، آرامگاه(۵۷) گلعِذار: آنکه چهرهای مانند گل دارد، گُلرو، گلچهره، زیبارو(۵۸) مِرْوَحَه: بادبزن(۵۹) بازگونه: واژگونه(۶۰) چَفْسیدهیی: چسبیدهای(۶۱) فَلّاح: کشاورز، باغبان(۶۲) قبضه کردن: بهدست آوردن، تصرف کردن(۶۳) مُخَنَّث: ترسو(۶۴) ضَیف: مهمان(۶۵) فِرو مآ: نایست(۶۶) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شدهاند، بازگردند.(۶۷) قسّام: قسمتکننده(۶۸) مِفْتاحُالصِّله: کلید بخشایشها(۶۹) صِلِه: پاداش، انعام، جایزه(۷۰) شَکْوَت: شکایت کردن، گله کردن(۷۱) یُسر: آسانی(۷۲) عُسر: سختی(۷۳) آیِس: ناامید(۷۴) مَمات: مرگ(۷۵) طَمْع: زیادهخواهی، حرص، آز(۷۶) اَمَل: آرزو
…
continue reading
1166 قسمت