Ganje Hozour audio Program #966
Manage episode 366729713 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمتها، گرافیکها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آنها آپلود و ارائه میشوند. اگر فکر میکنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخهبرداری شما استفاده میکند، میتوانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۶۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۲ تاریخ اجرا: ۲۰ ژوئن ۲۰۲۳ - ۳۱ خردادبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۶۶ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۶۶ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۶ (نسخهی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۶۶ (نسخهی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shamsچند خُسپیم؟ صبوح است، صلا، برخیزیمآبِ رحمت بستانیم و بر آتش ریزیمآن کُمیتِ(۱) عربی را که فلکپیمای استوقتِ زین است و لگام(۲) است چرا ننگیزیم(۳)؟خوش برانیم سویِ بیشهٔ شیرانِ سیاهشیرگیرانه ز شیرانِ سیه نگریزیمدرِ زندانِ جهان را به شجاعت بِکَنیمشحنهٔ(۴) عشق چو با ماست ز که پرهیزیم؟زنگیانِ شبِ غم را همه سر برداریمزنگ و رومی چه بُوَد چون به وَغا(۵) بستیزیم؟قدحِ باده نسازیم جز از کاسهٔ سرگردِ هر دیگ نگردیم، نه ما کفلیزیم(۶)ز آخورِ ثور(۷) برانیم سویِ برجِ اسد(۸)چو اسد هست چه با گلّهٔ گاو آمیزیم؟اندرین منزل هر دم حَشَری(۹) گاو آردچاره نَبْوَد ز سرِ خر چو درین پالیزیم(۱۰)موجِ دریایِ حقایق که زند بر کُهِ قافزان ز ما جوش برآورد که ما کاریزیم(۱۱)بدر ماراست، اگرچه چو هلالیم نزارصدر ماراست، اگرچه که درین دهلیزیمگُلرخان روی نمایند، چو رو بنماییمکه بهاریم در آن باغ، نه ما پاییزیموز سرِ ناز بگوییم چه چیزید شماسجده آرند که ما پیشِ شما ناچیزیمگُلعذاریم(۱۲) ولی پیشِ رخِ خوب شماروی ناشسته و آلوده و بیتمییزیمآهوانِ تبتی(۱۳) بهرِ چرا آمدهاندزانکه امروز همه مُشک و عبر میبیزیم(۱۴)چون دهد جامِ صفا بر همه ایثار کنیمور زند سیخِ بلا همچو خران نسکیزیم(۱۵)تابِ خورشیدِ ازل بر سرِ ما میتابدمیزند بر سرِ ما تیز از آن سرتیزیمطالعِ شمس چو ماراست چه باشد اختر؟روز و شب در نظرِ شمسِ حق تبریزیم(۱) کُمیت: اسب سرخ یال و دم سیاه، کَهَر(۲) لگام: دهنهٔ اسب، افسار(۳) انگیختن: به جنبش و حرکت درآوردن(۴) شِحنه: داروغه، پاسبان(۵) وَغا: جنگ، کارزار(۶) کفلیز: کفگیر(۷) ثور: گاو، برجِ ثور: دومین برج فلکی(۸) اسد: شیر، برجِ اسد: پنجمین برج فلکی(۹) حَشَر: گروهی از افراد متفرقه که معمولاً بدون مزد کار میکردند. جنگاوری که در سپاه متفرقه عضویت دارد.(۱۰) پالیز: بُستان، برای دفع جانوران معمولاً در بستانها سرِ خری مرده را نصب میکردند.(۱۱) کاریز: مجرای آبِ روان در زیر زمین، قنات.(۱۲) گلعِذار: آنکه چهرهای مانند گل دارد، گُلرو، گلچهره، زیبارو.(۱۳) آهوانِ تبتی: آهوانِ منسوب به تبّت در چین. منظور آهوانِ ختن است که مُشک از نافهٔ آنها به دست میآید.(۱۴) بیزیدن: بیختن، الک کردن، غربال کردن(۱۵) سِکیزیدن: جست و خیز کردن، جفتک انداختن-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shamsچند خُسپیم؟ صبوح است، صلا، برخیزیمآبِ رحمت بستانیم و بر آتش ریزیمآن کُمیتِ عربی را که فلکپیمای استوقتِ زین است و لگام است چرا ننگیزیم؟خوش برانیم سویِ بیشهٔ شیرانِ سیاهشیرگیرانه ز شیرانِ سیه نگریزیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۱۶)عاشقِ صُنعِ تواَم در شُکر و صبر(۱۷)عاشقِ مصنوع کی باشم چو گَبر(۱۸)؟عاشقِ صُنعِ(۱۹) خدا با فَر(۲۰) بوَدعاشقِ مصنوعِ(۲۱) او کافر بُوَد(۱۶) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۱۷) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۱۸) گبر: کافر(۱۹) صُنع: آفرینش(۲۰) فَر: شکوهِ ایزدی(۲۱) مصنوع: آفریده، مخلوق-------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100خواب چون در میرمد از بیمِ دلقخوابِ نسیان کی بُوَد با بیمِ حَلق؟لٰاتُؤاخِذ اِنْ نَسینا، شد گواهکه بُوَد نسیان به وجهی هم گناه زآنکه استکمالِ تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶Quran, Al-Baqarah(#2), Line #286«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كردهايم يا خطايى كردهايم، ما را بازخواست مكن … .»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2890, Divan e Shamsچه لطیفی، و ز آغاز چنان جباریچه نهانی و عجب این که در این غوغاییمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۱۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #910با قضا پنجه مَزَن ای تند و تیزتا نگیرد هم قضا با تو ستیزمُرده باید بود پیشِ حکمِ حقتا نیاید زخم، از رَبُّ الفَلَق(۲۲)(۲۲) رَبُّ الفَلَق: پروردگار صبحگاه-------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #976 با قضا پنجه زدن(۲۳) نَبْوَد جهاد ز آنکه این را هم قضا بر ما نهادکافرم من، گر زیان کردهست کس در رهِ ایمان و طاعت، یک نَفَسسَر، شکسته نیست، این سَر را مَبَند یک دو روزی جهد کن، باقی بخند(۲۳) پنجه زدن: ستیز کردن-------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی، دوا آنجا رودهر کجا پستی است، آب آنجا دودآبِ رحمت بایدت، رو پست شووآنگهان خور خَمرِ رحمت، مست شورحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ(۲۴) ای پسر(۲۴) فِرو مآ: نایست-------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3158گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۲۵)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستلیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطااز کَرَم، این دَم چو میخوانی مرا(۲۵) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شدهاند، بازگردند.-------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2257همچنین هر شهوتی اندر جهانخواه مال و، خواه جاه و، خواه نانهر یکی زینها تو را مستی کندچون نیابی آن، خُمارت میزنداین خُمارِ غم، دلیلِ آن شده ستکه بدان مفقود، مستیّات بُدهستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #559گفت: والـلَّه آمدم من بارهاتا تو را واقف کنم زین کارهاتو همی گفتی که خر رفت ای پسراز همه گویندگان، باذوقترباز میگشتم که او خود واقف استزین قضا راضی است، مردِ عارف استگفت: آن را جمله میگفتند خَوشمر مرا هم ذوق آمد گفتنشمر مرا تقلیدشان بر باد دادکه دو صد لعنت برآن تقلید بادخاصه تقلیدِ چنین بیحاصلانخشمِ ابراهیم با بر آفلانعکسِ ذوقِ آن جماعت میزدیوین دلم زآن عکس، ذوقی میشدیعکس، چندان باید از یارانِ خَوشکه شوی از بحرِ بیعکس، آبکَشعکس، کَاوّل زد، تو آن تقلید دانچون پیاپی شد، شود تحقیق آنتا نشد تحقیق، از یاران مَبُراز صدف مَگْسَل، نگشت آن قطره، دُرّصاف خواهی چشم و عقل و سَمْع(۲۶) رابَردَران تو پردههایِ طَمْع(۲۷) را(۲۶) سمع: گوش(۲۷) طَمْع: حرص، آز-------------مولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #822جمله عالَم زین غلط کردند راهکز عَدَم ترسند و، آن آمد پناهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063گرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بُدی؟زان عَوانِ(۲۸) مُقتَضی(۲۹) که شهوت استدل اسیرِ حرص و آز و آفت استزان عَوانِ سِرّ، شدی دزد و تباهتا عوانان را به قهرِ توست راه(۲۸) عَوان: داروغه، مأمور(۲۹) مُقتَضی: اقتضا کننده-------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #267حَزْم آن باشد که ظنِّ بَد بَریتا گُریزیّ و، شوی از بَد، بَریحَزْم، سُوء الظن گفتهست آن رسولهر قَدَم را دام میدان ای فَضول(۳۰)رویِ صحرا هست هموار و فراخهر قدم دامی است، کم ران اُوستاخ(۳۱)آن بُزِ کوهی دَوَد که دام کو؟چون بتازد، دامش افتد در گلو(۳۰) فَضول: زیادهگو(۳۱) اُوستاخ: گستاخ و بیپروا-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #233, Divan e Shamsکجاست ساقیِ جان؟ تا بههم زَنَد ما رابروبد از دلِ ما فکرِ دیّ(۳۲) و فردا را(۳۲) دی: دیروز-------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۷۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #753از درونِ خویش این آوازهامنع کن تا کشف گردد رازهاذکرِ حق کن، بانگِ غولان را بسوزچشم نرگس را ازین کرکس بدوزمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #406پس تو خود را صید میکردی به دامکه شدی محبوس و محرومی ز کامدر زمانه صاحبِ دامی بُوَد؟همچو ما احمق که صیدِ خود کند؟چون شکارِ خوک آمد صیدِ عام رنجِ بیحد، لقمه خوردن زو حرامآنکه ارزد صید را، عشق است و بس لیک او کَی گنجد اندر دامِ کس؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #417همچو گورِ کافران، بیرون حُلَل(۳۳)اندرون، قهرِ خدا عَزَّوَجَلّ(۳۴)(۳۳) حُلَل: زیورها، پیرایهها، جمع حُلّه(۳۴) عَزَّوَجَلّ: گرامی و بزرگ است، از صفات خداوند-------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #362 قبض دیدی چارهٔ آن قبض کنزآنکه سَرها جمله میروید زِ بُنبسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِهمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3734چونکه قَبضی(۳۵) آیدت ای راهروآن صَلاحِ توست، آتَشدل(۳۶) مشو(۳۵) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۳۶) آتشدل: دلسوخته، ناراحت و پریشان حال-------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۷۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3739چونکه قبض آید تو در وی بَسط بینتازه باش و چین میَفکن در جَبین(۳۷)(۳۷) جَبین: پیشانی-------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1643 لیک حاضر باش در خود، ای فتیٰ(۳۸)تا به خانه او بیابد مر تو راورنه خِلْعَت(۳۹) را بَرَد او بازپسکه نیابیدم به خانه هیچکس(۳۸) فتیٰ: جوانمرد(۳۹) خِلْعَت: لباس یا پارچهای که خانوادۀ داماد به عروس یا خانوادۀ او هدیه میدهند، مجازاً هدیه-------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3644هست مهمانخانه این تَن ای جوانهر صباحی ضَیفِ(۴۰) نو آید دوانهین مگو کین مانْد اندر گردنمکه هم اکنون باز پَرَّد در عَدمهر چه آید از جهان غَیبوَشدر دلت ضَیفست، او را دار خَوش(۴۰) ضَیف: مهمان-------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بیمرادیهایِ خویشباخبر گشتند از مولایِ خویشبیمرادی شد قَلاووزِ(۴۱) بهشتحُفَّتِ الْجَنَّة شنو ای خوشسرشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»(۴۱) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shamsبیرون شدم ز آلودگی با قوَّتِ پالودگی(۴۲)اورادِ خود را بعد ازین مقرونِ سبحانی کنم(۴۲) پالودن: صاف کردن، پاک کردن، چیزی را از صافی یا غربال رد کردن-------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #215این جهان کوه است و فعل ما نداسویِ ما آید نداها را صَدامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #419فعلِ تو که زاید از جان و تنتهمچو فرزندت بگیرد دامنتمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2138ای زده بر بیخودان تو ذُوالْفَقاربر تنِ خود میزنی آن، هوش دارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3662ای دریده پوستینِ یوسفانگرگ برخیزی از این خوابِ گرانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3180ای دریده پوستینِ یوسفانگر بدرَّد گرگت، آن از خویش دانمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۳۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1311ای که تو از ظلم، چاهی میکَنیاز برایِ خویش، دامی میکُنیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1502ای تو کرده ظلمها، چون خوشدلی؟از تقاضایِ مُکافی(۴۳) غافلی؟یا فراموشت شدهست از کردههاتکه فرو آویخت غفلت پردههات؟(۴۳) مُکافی: مُکافات دهنده-------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #415گِردِ خود برگَرد و جُرم خود ببینجنبش از خود بین و، از سایه مَبینمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1494 عقل بودی، گِردِ خود کردی طواف تا بدیدی جُرمِ خود، گشتی معافمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1896 هیچ گِردِ خود نمیگردد که من کژْروی کردم، چو اندر دین، شَمَن مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1913پس تو را هر غم که پیش آید ز دَرْد بر کسی تهمت مَنِه، بر خویش گَرد مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2458کی کژی کردیّ و کی کردی تو شَرّ که ندیدی لایقش در پی اثر؟کی فرستادی دَمی بر آسمان نیکیی، کز پی نیآمد مثلِ آن؟گر مراقب باشی و بیدار تو بینی هر دَم پاسخِ کردار تومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3487چون تو میبینی که نیکی میکنیبر حیات و راحتی بر میزنیچونکه تقصیر و فسادی میرودآن حیات و ذوق، پنهان میشوددید خود مگذار از دیدِ خسانکه به مُردارت کَشَند این کرکسانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2464 از بَدی چون دل سیاه و تیره شد فهم کن، اینجا نشاید خیره شد ورنه خود تیری شود آن تیرگی در رسد در تو جزایِ خیرگیور نیآید تیر، از بخشایش است نه پیِ نادیدنِ آلایش استهین مراقب باش، گر دل بایدت کز پیِ هر فعل، چیزی زایدتمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #165چونکه بد کردی، بترس، آمِن مباش زآنکه تخم است و برویانَد خُداش چند گاهی او بپوشانَد که تا آیدت ز آن بَد پشیمان و حیامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #321حیلههایِ تیره اندر داوری پیشِ بینایان چرا میآوری؟هر چه در دل داری از مکر و رُموز پیشِ ما رسواست و، پیدا همچو روز گر بپوشیمش ز بَندهپَروَری تو چرا بیرُویی از حد میبَری؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۹۶۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3969رازها را میکند حق آشکارچون بخواهد رُست، تخمِ بَد مَکارمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۴۴)(۴۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه-------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۴۵)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۴۵) فَتیٰ: جوان، جوانمرد-------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۴۶)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۴۶) حَدید: آهن-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۴۷) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۴۷) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shamsچند خُسپیم؟ صبوح است، صلا، برخیزیمآبِ رحمت بستانیم و بر آتش ریزیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2133, Divan e Shamsبیدار شو، بیدار شو، هین رفت شب، بیدار شوبیزار شو، بیزار شو وز خویش هم بیزار شومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1480, Divan e Shamsخیزید مخسپید که نزدیک رسیدیمآوازِ خروس و سگِ آن کوی شنیدیموالله که نشانهایِ قرویِ(۴۸) دهِ یار استآن نرگس و نسرین و قَرَنفُل(۴۹) که چریدیم(۴۸) قَرْوْ: جوی آب، علایم پیدا شدن و کشف شدن. قُرو: گلزار(۴۹) قَرَنفُل: گل میخک-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shamsتا کی به حبسِ این جهان من خویش زندانی کنم؟وقت است جان پاک را تا میرِ میدانی کنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ٢٨٠۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804خانه را من رُوفتم از نیک و بدخانهام پُرَّست از عشقِ احدهرچه بینم اندر او غیرِ خداآنِ من نَبْوَد، بُوَد عکسِ گدامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2681از خدا میخواه دفعِ این حسدتا خدایت وارهانَد از جسدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #29, Divan e Shamsای چشمِ جان را توتیا، آخر کجا رفتی؟! بیا!تا آبِ رحمت بَرزند(۵۰) از صحنِ آتشدانِ ما (۵۰) بَرزدن: برجوشیدن، فوران کردن-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shamsآن کُمیتِ عربی را که فلکپیمای استوقتِ زین است و لگام است چرا ننگیزیم؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #862, Divan e Shamsقومی که بر بُراقِ(۵۱) بصیرت سفر کنندبی ابر و بیغبار در آن مَه نظر کننددر دانههای شهوتی آتش زنند زودوز دامگاهِ صَعب(۵۲) به یک تَک(۵۳) عَبَر کنند(۵۴)(۵۱) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.(۵۲) صَعب: سخت و دشوار(۵۳) تَک: تاختن، دویدن، حمله(۵۴) عَبَر کردن: عبور کردن و گذشتن-------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۲۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1251شاهِ عادل چون قرینِ او شود نامِ آن نُورٌ عَلی نُورٍ بُوَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shamsدشوارها رفت از نظر، هر سَد شد زیر و زبربر جایِ پا چون رُست پَر، دُوران به آسانی کنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shamsخوش برانیم سویِ بیشهٔ شیرانِ سیاهشیرگیرانه ز شیرانِ سیه نگریزیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4008من عجب دارم زِ جویای صفاکاو رَمَد(۵۵) در وقتِ صیقل از جفا(۵۵) رَمَد: فرار کند-------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #374گر نخواهم داد، خود ننمایَمشچونْش کردم بستهدل، بگشایمشمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ٣٢١٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هرکه نقصِ خویش را دید و شناختاندر اِستِکمالِ(۵۶) خود، دواسبه تاخت(۵۷)زآن نمیپرّد بهسویِ ذوالْجلالکو گُمانی میبَرَد خود را کمال(۵۶) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمالخواهی(۵۷) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1643, Divan e Shamsدرِ زندانِ جهان را به شجاعت بِکَنیمشحنهٔ عشق چو با ماست ز که پرهیزیم؟مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ٩٨٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #982این جهان زندان و ما زندانیانحُفره کن زندان و خود را وارهانحدیث«اَلدُّنیا سِجْنُ الْمُؤمِنِ وَ جَنَّةُ الْکافِرِ.»«دنیا زندانِ مؤمن و بهشتِ کافر است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #433جَوْقجَوْق(۵۸) و، صف صف از حرص و شتابمُحْتَرِز(۵۹) زآتش، گُریزان سویِ آبلاجَرَم ز آتش برآوردند سر اِعْتبار اَلْاِعتبار ای بیخبر بانگ میزد آتش ای گیجانِ گول من نیام آتش، منم چشمهٔ قبول چشمبندی کردهاند ای بینظر در من آی و هیچ مگریز از شَرَرای خلیل اینجا شَرار و دود نیست جز که سِحر و خُدعهٔ(۶۰) نمرود نیست چون خلیلِ حق اگر فرزانهای آتش آبِ توست و تو پروانهای (۵۸) جَوْقجَوْق: دستهدسته(۵۹) مُحتَرِز: دورى كننده، پرهیز کننده(۶۰) خُدعه: نیرنگ، حیله-------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1391, Divan e Shamsتا کی به حبسِ این جهان من خویش زندانی کنم؟وقت است جان پاک را تا میرِ میدانی کنم-------------------------مجموع لغات:(۱) کُمیت: اسب سرخ یال و دم سیاه، کَهَر(۲) لگام: دهنهٔ اسب، افسار(۳) انگیختن: به جنبش و حرکت درآوردن(۴) شِحنه: داروغه، پاسبان(۵) وَغا: جنگ، کارزار(۶) کفلیز: کفگیر(۷) ثور: گاو، برجِ ثور: دومین برج فلکی(۸) اسد: شیر، برجِ اسد: پنجمین برج فلکی(۹) حَشَر: گروهی از افراد متفرقه که معمولاً بدون مزد کار میکردند. جنگاوری که در سپاه متفرقه عضویت دارد.(۱۰) پالیز: بُستان، برای دفع جانوران معمولاً در بستانها سرِ خری مرده را نصب میکردند.(۱۱) کاریز: مجرای آبِ روان در زیر زمین، قنات.(۱۲) گلعِذار: آنکه چهرهای مانند گل دارد، گُلرو، گلچهره، زیبارو.(۱۳) آهوانِ تبتی: آهوانِ منسوب به تبّت در چین. منظور آهوانِ ختن است که مُشک از نافهٔ آنها به دست میآید.(۱۴) بیزیدن: بیختن، الک کردن، غربال کردن(۱۵) سِکیزیدن: جست و خیز کردن، جفتک انداختن(۱۶) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۱۷) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۱۸) گبر: کافر(۱۹) صُنع: آفرینش(۲۰) فَر: شکوهِ ایزدی(۲۱) مصنوع: آفریده، مخلوق(۲۲) رَبُّ الفَلَق: پروردگار صبحگاه(۲۳) پنجه زدن: ستیز کردن(۲۴) فِرو مآ: نایست(۲۵) رُدُّوا لَعادوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوباره به آنچه که از آن نهی شدهاند، بازگردند.(۲۶) سمع: گوش(۲۷) طَمْع: حرص، آز(۲۸) عَوان: داروغه، مأمور(۲۹) مُقتَضی: اقتضا کننده(۳۰) فَضول: زیادهگو(۳۱) اُوستاخ: گستاخ و بیپروا(۳۲) دی: دیروز(۳۳) حُلَل: زیورها، پیرایهها، جمع حُلّه(۳۴) عَزَّوَجَلّ: گرامی و بزرگ است، از صفات خداوند(۳۵) قَبض: گرفتگی، دلتنگی و رنج(۳۶) آتشدل: دلسوخته، ناراحت و پریشان حال(۳۷) جَبین: پیشانی(۳۸) فتیٰ: جوانمرد(۳۹) خِلْعَت: لباس یا پارچهای که خانوادۀ داماد به عروس یا خانوادۀ او هدیه میدهند، مجازاً هدیه(۴۰) ضَیف: مهمان(۴۱) قَلاووز: پیشآهنگ، پیشروِ لشکر(۴۲) پالودن: صاف کردن، پاک کردن، چیزی را از صافی یا غربال رد کردن(۴۳) مُکافی: مُکافات دهنده(۴۴) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۴۵) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۴۶) حَدید: آهن(۴۷) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۴۸) قَرْوْ: جوی آب، علایم پیدا شدن و کشف شدن. قُرو: گلزار(۴۹) قَرَنفُل: گل میخک(۵۰) بَرزدن: برجوشیدن، فوران کردن(۵۱) بُراق: اسب تندرو، مرکب هوشیاری، مَرکَبی که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد.(۵۲) صَعب: سخت و دشوار(۵۳) تَک: تاختن، دویدن، حمله(۵۴) عَبَر کردن: عبور کردن و گذشتن(۵۵) رَمَد: فرار کند(۵۶) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمالخواهی(۵۷) دواسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۵۸) جَوْقجَوْق: دستهدسته(۵۹) مُحتَرِز: دورى كننده، پرهیز کننده(۶۰) خُدعه: نیرنگ، حیله
…
continue reading
1166 قسمت