Ganje Hozour audio Program #961
Manage episode 362971568 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمتها، گرافیکها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آنها آپلود و ارائه میشوند. اگر فکر میکنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخهبرداری شما استفاده میکند، میتوانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۶۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۲ تاریخ اجرا: ۹ مِی ۲۰۲۳ - ۲۰ اردیبهشتبرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۶۱ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۶۱ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF متن نوشته شده پیغامهای تلفنی برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریبرای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsآن عِشرتِ(۱) نو که برگرفتیمپا دار که ما ز سَر گرفتیمآن دلبرِ خوبِ باخبر رامست و خوش و بیخبر گرفتیمهر لحظه ز حُسنِ یوسفِ خودصد مصرِ پُر از شِکَر گرفتیمدر خانهٔ حُسن بود ماهیرَفتیمش و بام و در گرفتیمآن آبِ حیات سَرمَدی(۲) راچون آب درین جگر گرفتیمچون گوشهٔ تاجِ او بدیدیممستانهاش از کمر گرفتیمهر نقش که بیوِی است مُردهستاز بهر تو جانور گرفتیمهر جانوری که آن ندارداو را علفِ سَقَر(۳) گرفتیمهر کس گهری گرفت از کاناز کان همه سیمبَر(۴) گرفتیماز تابشِ نورِ آفتابیچون ماه جمال و فَر(۵) گرفتیمشمسِ تبریز چون سفر کردچون ماه ازآن سفر گرفتیم(۱) عِشرت: شادی، طرب، زندگی، کامرانی(۲) سَرمَدی: جاودانه، همیشگی(۳) سَقَر: جهنّم، از نامها و طبقاتِ دوزخ(۴) سیمبَر: کسی که بدنش مانند نقره سفید است، مجازاً زیبا(۵) فَر: جلال و شکوهِ ایزدی--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsآن عِشرتِ نو که برگرفتیمپا دار که ما ز سَر گرفتیمآن دلبرِ خوبِ باخبر رامست و خوش و بیخبر گرفتیمهر لحظه ز حُسنِ یوسفِ خودصد مصرِ پُر از شِکَر گرفتیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #215کاه باشد کو به هر بادی جَهَدکوه کی مر باد را وزنی نَهد؟مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #925جانهای خلق پیش از دست و پامیپریدند از وفا اندر صفاچون به امر اِهْبِطُوا(۶) بندی(۷) شدندحبس خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۸Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.» «گفتيم: «همه از بهشت فرود آیید؛ پس اگر هدایتی از من به سوی شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بیمی دارند و نه اندوهی.»»(۶) اِهْبِطُوا: فرود آیید، هُبوط کنید(۷) بندی: اسیر، به بند درآمده--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #790, Divan e Shamsفکر محدود بُد و جامع و فارق بیحدآنچه محدود بُد، آن محو شد از نامحدودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #557رویِ نفسِ مطمئنّه در جسدزخمِ ناخنهایِ فکرت میکشدقرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«اى روح آرامش يافته، راضی و مرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»فکرتِ بد ناخنِ پُر زَهر دانمیخراشد در تعمّق(۸) رویِ جانتا گشاید عُقده(۹)ٔ اِشکال رادر حَدَث(۱۰) کردهست زرّین بیل راعقده را بگشاده گیر ای مُنتهی(۱۱)عقدهیی سختست بر کیسهٔ تهیدر گشادِ عُقدهها گشتی تو پیرعقدهٔ چندی دگر بگشاده گیرعقدهای کان بر گلویِ ماست سختکه بدانی که خَسی(۱۲) یا نیکبختحَلِّ این اِشکال کُن، گر آدمیخرج این کُن دَم، اگر آدمْدَمی(۸) تعمّق: دوراندیشی و کنجکاوی، در اینجا به معنی دنبالهروی از عقل جزیی است.(۹) عُقده: گره(۱۰) حَدَث: سرگین، مدفوع(۱۱) مُنتهی: به پایان رسیده، کمال یافته(۱۲) خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه--------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #804تو به هر صورت که آیی بیستیکه، منم این، والله آن تو نیستییک زمان تنها بمانی تو ز خَلقدر غم و اندیشه مانی تا به حَلقاین تو کی باشی؟ که تو آن اَوحَدی(۱۳)که خوش و زیبا و سرمستِ خودی(۱۳) اَوحَد: یگانه، یکتا--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2847, Divan e Shamsبه مثالِ آفتابی نَرَوی مگر که تنهابه مثالِ ماهِ شبرو، حَشَم و حَشَر نداریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #79بیادب تنها نه خود را داشت بدبلکه آتش در همه آفاق(۱۴) زد(۱۴) آفاق: جمع اُفُق--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #341گرچه با تو، شه نشیند بر زمینخویشتن بشناس و، نیکوتر نشینمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2960لی مَعَالله وقت بود آن دَم مرالَا یَسَعْ فیهِ نَبیٌّ مُجْتَبیٰبرای من لحظهٔ فنا وقتی بود که تنها با خدا باشم به نحوی که هیچ پیامبر برگزیدهای در آن مقام یا حال جا ندارد.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3413پس ادب کردَش بدین جُرم اوستادکه مَساز از چوبِ پوسیده عِماد(۱۵)قرآن کریم، سورهٔ منافقون (۶۳)، آیهٔ ۴Quran, Al-Munafiqun(#63), Line #4«وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ ۖ وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ۖ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ ….»«چون آنها را ببينى تو را از ظاهرشان خوش مىآيد، و چون سخن بگويند به سخنشان گوش مىدهى، گويى چوبهايى هستند به ديوار تكيه داده.»(۱۵) عِماد: ستون، تکیهگاه--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsشمسِ تبریز چون سفر کردچون ماه ازآن سفر گرفتیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1021, Divan e Shamsخوشخبران غلامِ تو، رطلِ گران(۱۶) سلامِ توچون شنوند نامِ تو، یاوه کنند پا و سَرمست و خراب و شاد و خوش، میگذری ز پنج و ششقافله را بکَش، بکَش، خوش سفریست این سفر(۱۶) رطلِ گران: سطلِ سنگین، ظرفِ بزرگ--------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3698پی پَیاپی میبَر ار دوری ز اصلتا رگِ مَردیت آرد سویِ وصلمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2229روبها، پا را نگه دار از کلوخپا چو نَبْوَد، دُم چه سود ای چشمشوخ(۱۷)؟(۱۷) چشمشوخ: گستاخ--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #215کاه باشد کو به هر بادی جَهَدکوه کی مر باد را وزنی نَهد؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2458, Divan e Shamsچون ز کَفَت باده کشم، بیخبر و مست و خوشمبیخطر و خوفِ کسی، بیشر و شورِ بشریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393خُفته از احوالِ دنیا روز و شبچون قلم در پنجهٔ تقلیبِ(۱۸) رب(۱۸) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1197ای دهندهٔ قوت و تَمْکین و ثَباتخلق را زین بیثباتی دِه نجاتاندر آن کاری که ثابت بودنیستقایمی دِه نفس را، که مُنْثَنیست(۱۹)(۱۹) مُنْثَنى: خميده، دوتا، در اينجا به معنىِ سستكار و درمانده--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1393, Divan e Shamsگفت که سرمست نِهای، رو که از این دست نهایرفتم و سرمست شدم، وز طرب آکنده(۲۰) شدم(۲۰) آکنده: پُر، لبریز--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١۵٠٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزدوانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزدمولوی، ديوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1383, Divan e Shamsهر جا خیالِ شه بود باغ و تماشاگه بوددر هر مقامی که رَوَم بر عِشرتی برمیتنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #596, Divan e Shamsهر چیز که میبینی، در بیخبری بینیتا باخبری والله او پرده بنگشایدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2638چند روزی که ز پیشم رانده استچشمِ من در رویِ خوبش مانده استکز چنان رُویی چنین قهر ای عَجَبهر کسی مشغول گشته در سَبَبمن سبب را ننگرم، کآن حادِث استزآنکه حادث، حادِثی(۲۱) را باعث استلطفِ سابق را نِظاره میکنمهرچه آن حادِث، دوپاره میکنم(۲۱) حادِث: تازه پدیده آمده، جدید، نو--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ١۶٣۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1639گر تو این انبان(۲۲)، ز نان خالی کُنی پُر ز گوهرهایِ اِجلالی(۲۳) کنیطفلِ جان، از شیرِ شیطان باز کُن بعد از آنَشْ با مَلَک انباز کُنتا تو تاریک و ملول و تیرهای دان که با دیوِ لعین(۲۴) همشیرهای(۲۵)(۲۲) اَنبان: کیسه(۲۳) اِجلالی: گرانقدر(۲۴) لعین: ملعون(۲۵) همشیره: خواهر، در اینجا به معنی همراه و دمساز--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #97, Divan e Shamsرفتم به سویِ مصر و خریدم شِکَری راخود فاش بگو یوسفِ زرّینکمری رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3094خانهای را کِش دریچهست آن طرفدارد از سَیْرانِ(۲۶) آن یوسف شَرَف(۲۶) سَیْران: گذر کردن--------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنّت از الهگر همیخواهی، ز کَس چیزی مخواهچون نخواهی، من کفیلم مر تو راجَنَّتُالْـمَأوىٰ(۲۷) و دیدارِ خداحدیث«وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.»«و هر كه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است.»(۲۷) جَنَّتُالْـمَأوىٰ: يکی از بهشتهای هشتگانه--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2840, Divan e Shamsمنگر به هر گدایی که تو خاص از آنِ ماییمفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهاییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #630, Divan e Shamsبر هر چه امیدستت، کی گیرد او دستتبر شکلِ عصا آید وآن مارِ دوسر باشدوآن غصّه که میگویی: آن چاره نکردم دیهر چاره که پنداری، آن نیز غَرَر(۲۸) باشد(۲۸) غَرَر: هلاکت، فریب خوردن--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #507شاد از وی شو، مشو از غیرِ ویاو بهارست و دگرها، ماهِ دیهر چه غیرِ اوست، اِستدراجِ توستگرچه تخت و ملک توست و تاجِ توستقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیات ۱۸۱ و ۱۸۲Quran, Al-A’raaf(#7), Line #181-182«وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ.» (١٨١)«از آفريدگان ما گروهى هستند كه به حق راه مىنمايند و به عدالت رفتار مىكنند.»«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ.» (١٨٢)«و آنان را كه آيات ما را دروغ انگاشتند، از راهى كه خود نمىدانند به تدريج خوارشان مىسازيم (به تدريج به لب پرتگاه می کشانیم)، (به تدريج به افسانه من ذهنی می کشانیم).»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804خانه را من رُوفتم از نیک و بدخانهام پُرَّست از عشقِ احدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1628اُدْخُلُوا الْاَبْیٰاتَ مِنْ اَبْوابِهاوَاطْلُبُوا الْاَغْراضَ فی اَسْبٰابِها«برای درآمدن به خانهها باید از درهای آن وارد شوید. و برای نیل به مقصود و مطلوبِ خود باید خواهانِ توسّل به علل و اسبابِ آن شوید.»قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۸۹Quran, Al-Baqarah(#2), Line #189«… وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَٰكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَىٰ ۗ وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.»«… و پسنديده نيست كه از پشت خانهها به آنها داخل شويد، ولى پسنديده راه كسانى است كه پروا مىكنند و از درها به خانهها درآييد و از خدا بترسيد تا رستگار شويد.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3327گر همی جویید دُرِّ بیبهااُدْخُلُوا الْاَبْیاٰتَ مِنْ اَبْوابِها میزن آن حلقهٔ دَر و بر باب بیستاز سویِ بامِ فلکْتان راه نیستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #51باز در بستندش و، آن دَرپَرَست(۲۹)بر همان اُمّید آتشپا(۳۰) شدهست(۲۹) دَرپرست: پرستندهٔ در، یعنی کسی که مراقب و امیدوارِ گشوده شدنِ درِ مقصود است.(۳۰) آتشپا: شتابان و تیزرو--------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنارِ بامی ای مستِ مُدام(۳۱)پست بنشین یا فرود آ، وَالسَّلامهر زمانی که شدی تو کامرانآن دَمِ خوش را کنارِ بام دان(۳۱) مُدام: شراب--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3573تو خوش و خوبی و، کانِ هر خوشی تو چرا خود منّتِ باده کشی؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3697 هرچه از وی شاد گردی در جهاناز فراقِ او بیندیش آن زمانزآنچه گشتی شاد، بس کس شاد شدآخر از وی جَست و همچون باد شداز تو هم بجهد، تو دل بر وی مَنهپیش از آن کو بجهد، از وی تو بِجِهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #101, Divan e Shamsکه سرگردان بدین سرهاست گر نهسکون بودی جهانِ بیسکون رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۳۲)(۳۲) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگِ جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۳۳)گرچه جو صافی نماید مر تو را(۳۳) فَتیٰ: جوان، جوانمرد--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حَدید(۳۴)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۳۴) حَدید: آهن--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بیقول و گفتوگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز رهِ پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّندهست نفسِ بَد، یقینچه بهانه مینهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsآن آبِ حیات سَرمَدی راچون آب درین جگر گرفتیممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیمِ(۳۵) خدا افراشتن؟خویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحیدِ خدا آموختن؟خویشتن را پیشِ واحد سوختنگر همیخواهی که بفْروزی چو روزهستیِ همچون شبِ خود را بسوز(۳۵) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن--------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کُنی، من کم کنمتا تو با من روشنی، من روشنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذَرّهای گَر جَهْدِ تو افزون بُوَددَر ترازویِ خدا موزون بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100خواب چون در میرمد از بیمِ دلقخوابِ نسیان کَی بُوَد با بیمِ حَلْق؟لٰاتُؤاخِذ اِنْ نَسینا، شد گواهکه بُوَد نسیان به وجهی هم گناه زآنکه استکمالِ تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶Quran, Al-Baqarah(#63), Line #286«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كردهايم يا خطايى كردهايم، ما را بازخواست مكن … .»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طَرَب سازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #71, Divan e Shamsاگر نه عشقِ شمس الدین بُدی در روز و شب ما رافراغتها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟ بُتِ شهوت برآوردی، دَمار از ما ز تابِ خوداگر از تابش عشقش، نبودی تاب و تب، ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #560, Divan e Shamsلذّتِ بیکرانهای است، عشق شدهست نامِ اوقاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و، تو مَنْظَرم(۳۶)عاشقِ صُنعِ(۳۷) تواَم در شُکر و صبر(۳۸)عاشقِ مصنوع(۳۹) کی باشم چو گَبر(۴۰)؟عاشقِ صُنعِ خدا با فَر بوَدعاشقِ مصنوعِ او کافر بُوَد(۳۶) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۳۷) صُنع: آفرینش(۳۸) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۳۹) مصنوع: آفریده، مخلوق(۴۰) گبر: کافر--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #914, Divan e Shamsز ناسپاسی ما بسته است روزن دلخدای گفت که انسان لِربِّه لَکَنودقرآن کریم، سوره عادیات (۱۰۰)، آیه ۶Quran, Al-Adiyat(#100), Line #6«إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ.»«همانا آدمی نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsهر نقش که بیوِی است مُردهستاز بهر تو جانور گرفتیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsبی او نتوان رفتن، بی او نتوان گفتنبی او نتوان شِستن(۴۱)، بی او نتوان خفتن(۴۱) شِستن: نشستن--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsهر جانوری که آن ندارداو را علفِ سَقَر گرفتیمحافظ، غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۲۵Poem (Qazal) #125, Divan e Hafezشاهد آن نیست که مویی و میانی داردبندهٔ طلعتِ(۴۲) آن باش که آنی دارد(۴۲) طلعت: چهره، رخسار--------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994مر لئیمان(۴۳) را بزن، تا سر نهندمر کریمان را بده تا بَر(۴۴) دهندلاجَرَم(۴۵) حق هر دو مسجد آفریددوزخ آنها را و، اینها را مزیدساخت موسی قدس در، بابِ صغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۴۶)زآنکه جبّاران(۴۷) بُدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیاز(۴۳) لئیم: ناکس، فرومایه(۴۴) بَر: میوه(۴۵) لاجَرَم: به ناچار(۴۶) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۴۷) جَبّار: ستمگر، ظالم--------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوشتر آید از شِکَرلیک، کم خایَش(۴۸)، که دارد صد خطرایمنآبادست آن راهِ نیازتَرکِ نازش گیر و، با آن ره بساز(۴۸) خاییدن: جویدن--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shamsخریدی خانهٔ دل را، دل آنِ توست، میدانیهر آنچه هست در خانه از آنِ کدخدا باشدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٢۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #324بیوفایی دان وفا با ردِّ حق(۴۹)بر حقوقِ حق ندارد کس سَبَق(۴۹) ردِّ حق: آنکه از نظرِ حق تعالیٰ مردود است.--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ٣۶٩٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692پس شما خاموش باشید اَنْصِتُوا(۵۰)تا زبانْتان من شوم در گفتوگو(۵۰) اَنْصِتُوا: خاموش باشید--------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی، او زبان، نی جنس توگوشها را حق بفرمود: اَنصِتُوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3456اَنْصِتُوا را گوش کن، خاموش باشچون زبانِ حق نگشتی، گوش باشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3316از سخنگویی مجویید ارتفاع منتظر را بِهْ ز گفتن، استماع(۵۱)(۵۱) استماع: شنیدن، گوش دادن--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsهر کس گهری گرفت از کاناز کان همه سیمبَر گرفتیممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سَرَتطُوقِ(۵۲) اَعْطَیناکَ آویزِ برت(۵۲) طُوق: گردنبند--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsشمسِ تبریز چون سفر کردچون ماه ازآن سفر گرفتیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مُردهتنجانِ من باشد که رُو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۵۳)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشمها چون شد گذاره(۵۴)، نورِ اوستمغزها میبیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر(۵۵) را(۵۳) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۵۴) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۵۵) بحر: دریا--------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۳۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2365در بیان آنکه جنبیدنِ هر کسی از آنجا که وی است هر کس را از چنبرهٔ وجود خود بیند. تابهٔ کبود، آفتاب را کبود نماید و سرخ، سرخ نماید، چون تابه از رنگها بیرون آید سپید شود. از همه تابههای دیگر او راستگویتر باشد و امام باشد.دید احمد را ابوجهل و بگفت زشتنقشی کز بنیهاشم شگفتگفت احمد مر ورا که: راستیراست گفتی، گرچه کارافزاستی(۵۶)دید صِدّیقش، بگفت: ای آفتابنَی ز شرقی، نَی ز غربی، خوش بتابگفت احمد: راست گفتی ای عزیزای رهیده تو ز دنیایِ نهچیز(۵۷)حاضران گفتند: ای شه، هر دو راراستگو گفتی دو ضدگو را، چرا؟گفت: من آیینهام، مَصْقُولِ(۵۸) دستتُرک و هندو در من آن بیند که هستای زن ار طَمّاع میبینی مرازین تحرّیِ زنانه برتر آاین طمع را مانَد و رحمت بُوَدکو طمع آنجا که آن نعمت بُوَد؟امتحان کن فقر را روزی دو توتا به فقر اندر، غنا بینی دوتوصبر کن با فقر و بگذار این مَلال(۵۹)زانکه در فقرست نورِ ذوالْجَلالسِرکه مفروش(۶۰) و، هزاران جان ببیناز قَناعت غرقِ بحرِ انگبینصد هزاران جانِ تلخی کِش نگرهمچو گُل، آغشته اندر گُلْشِکر(۶۱)ای دریغا مر تو را گُنجا بُدیتا ز جانم شرحِ دل پیدا شُدیاین سخن شیرست در پستانِ جانبی کَشنده خوش نمیگردد روانمستمع چون تشنه و جوینده شدواعظ ار مُرده بُوَد، گوینده شدمستمع چون تازه آمد بیمَلالصدزبان گردد به گفتن، گُنگ و لالچونکه نامحرم درآید از دَرَمپرده در پنهان شوند اهلِ حرمور در آید مَحرَمی، دُور از گزندبرگشایند آن سَتیران(۶۲)، رویبندهرچه را خوب و خوش و زیبا کننداز برای دیدهٔ بینا کنندکی بُوَد آوازِ لحن و زیر و بماز برایِ گوشِ بیحسِّ اَصَم(۶۳)؟مُشک را بیهوده حق خوشدَم نکردبهرِ حس کرد او، پیِ اَخْشَم(۶۴) نکردحق، زمین و آسمان برساخته استدر میان، بس نار و نور افراخته استاین زمین را از برایِ خاکیان(۶۵)آسمان را مسکنِ افلاکیان(۶۶)مردِ سُفلی، دشمنِ بالا بُوَدمشتریِّ هر مکان، پیدا بُوَدای سَتیره(۶۷)، هیچ تو برخاستی؟خویشتن را بهرِ کور آراستی؟گر جهان را پُر دُرِ مکنون(۶۸) کنمروزیِ تو چون نباشد، چون کنم؟قرآن کریم، سورهٔ واقعه (۵۶)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-Waaqia(#56), Line #23«كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ.»«همانند مرواريدهايى در صدف.»ترک جنگ و رَهزنی ای زن بگوور نمیگویی، به ترکِ من بگو(۵۶) کارافزا: مایهٔ دردسر(۵۷) نهچیز: شکل دیگر است از کلمهی (ناچیز) به معنی بی ارزش و اهمیت(۵۸) مَصْقُول: صیقلیافته(۵۹) مَلال: دلتنگی(۶۰) سِرکه فروختن: کنایه از ترشرویی کردن(۶۱) گُلشِکر: شربتی مرکب از گل سرخ و مواد قندی(۶۲) سَتیر: پوشیده، در حجاب(۶۳) اَصَم: کر، ناشنوا(۶۴) اَخْشَم: کسی که حس شامّهاش کار نمیکند و بویی احساس ننماید.(۶۵) خاکیان: اهلِ زمین، زمینیان(۶۶) افلاکیان: اهلِ آسمان، آسمانیان(۶۷) سَتیره: پوشیدهروی، زن(۶۸) دُرِّ مکْنُون: مروارید مستور و نهفته، وقتی که مروارید در صدف قرار گیرد و هیچ دستی به آن نرسد، گرانقدرتر و شفّافتر خواهد بود.--------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1688, Divan e Shamsبا من به جنگ شد جان، گفتا: مرا مَرَنجانگفتم: طلاق بِستان، گفتا: بِده، بِدادممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۳۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2392مر مرا چه جایِ جنگِ نیک و بد؟کین دلم از صلحها هم میرمدگَر خَمُش کردی و، گر نی آن کنمکه: همین دَم، ترکِ خان و مان کنممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۳۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2394مراعات کردنِ زن، شوهر را و استغفار نمودن از گفتهٔ خویشزن چو دید او را که تند و توسَن(۶۹) است گشت گریان، گریه خود، دامِ زن استگفت: از تو کی چنین پنداشتم؟ از تو من اومیدِ دیگر داشتم زن درآمد از طریقِ نیستی(۷۰) گفت: من خاکِ شماام نَی سَتی(۷۱)جسم و جان و هر چه هستم آنِ توست حکم و فرمان، جملگی، فرمانِ توَستگر ز درویشی دلم از صبر جَست بهرِ خویشم نیست آن، بهرِ توَستتو مرا در دردها بودی دوا من نمیخواهم که باشی بینواجان و سر کز بهرِ خویشم نیست این از برایِ توست این ناله و حنین خویشِ من وَاللَّه که بهرِ خویشِ تو هر نَفَس خواهد که میرد پیشِ توکاش جانت کِش روانِ من فِدی از ضمیرِ جانِ من واقف بُدیچون تو با من این چنین بودی به ظن هم ز جان بیزار گشتم، هم ز تنخاک را بر سیم و زر کردیم، چون تو چنینی با من، ای جان را سکونتو که در جان و دلم جا میکُنی این قَدَر از من تَبَرّا(۷۲) میکُنی؟ تو تبرّا کن که هستت دستگاه(۷۳) ای تبرّایِ تو را جان، عذرخواهیاد میکن آن زمانی را که من چون صَنَم(۷۴) بودم، تو بودی چون شَمَن(۷۵)بنده بر وَفقِ تو، دل افروخته است هر چه گویی: پُخت، گوید: سوخته استمن سِفاناخِ(۷۶) تو با هرچِم پَزی یا تُرُشبا یا که شیرین میسَزیکفر گفتم، نَک به ایمان آمدم پیشِ حُکمت از سرِ جان آمدمخویِ شاهانهٔ تو را نشناختم پیشِ تو گُستاخ مَرکَب تاختم(۷۷)چون ز عفوِ تو چراغی ساختم توبه کردم، اعتراض انداختممینهم پیشِ تو شمشیر و کَفَن میکَشَم پیشِ تو گردن را، بزناز فِراقِ تلخ میگویی سَخُن؟ هر چه خواهی کن، و لیکن این مکندر تو از من عذرخواهی هست سِر با تو بیمن، او شفیعی مستمر عذرخواهم در درونت خُلقِ توست ز اعتمادِ او دلِ من جُرم جُسترحم کن پنهان ز خود ای خشمگین ای که خُلقت بِه، ز صد مَن انگبینزین نَسَق(۷۸) میگفت با لطف و گُشاد در میانه، گریهای بر وی فتادگریه چون از حد گذشت و هایهای زآنکه بیگریه، بُد او خود دلربایشد از آن باران یکی برقی پدید زد شَراری(۷۹) در دِل مردِ وَحید(۸۰) آنکه بندهٔ روی خوبش بود مَرد چون بُوَد چون بندگی آغاز کرد؟آنکه از کِبرش دلت لرزان بُوَد چُون شَوی؟ چون پیشِ تو گریان شودآنکه از نازش دل و جان، خون بُوَد چونکه آید در نیاز، او چون بُوَد؟آنکه در جور و جفائش دامِ ماست عذرِ ما چهبْوَد چو او در عذر خاست؟زُيِّنَ لِلنّاس، حق آراسته است زآنچه حق آراست، چُون دانند جَست؟آن مشتهیات و لذتهایی که خدا برای مردم آراسته است، آنها چگونه میتوانند از کمند آن برهند؟قرآن کریم، سورهٔ آلِ عِمران (۳)، آیهٔ ۱۴Quran, Aal-i-Imran(#3), Line #14«زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ۗ ذَٰلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» «در چشم مردم آرايش يافته است، عشق به اميال نفسانى و دوست داشتن زنان و فرزندان و هميانهاى زر و سيم و اسبان داغ برنهاده و چارپايان و زراعت. همه اينها متاع زندگى اينجهانى هستند، در حالى كه بازگشتنگاه خوب نزد خدا است.»چون پیِ یَسْکُن اِلَیهاش آفرید کِی توانَد آدم از حَوّا بُرید؟از آنجهت که هدف خدا از آفرینش زن، آرامش مرد بود، آدم(ع) چگونه میتواند از حوّا ببُرد؟قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۸۹Quran, Al-A’raaf(#7), Line #189«هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا ۖ … .»«اوست كه همه شما را از يك تن بيآفريد. و از آن يك تن زنش را نيز بيآفريد تا به او آرامش يابد … .» رستمِ زال ار بُوَد، وز حَمْزه بیش هست در فرمان، اسیرِ زالِ خویشآنکه عالَم بندهٔ گفتش بُدیکَلِّمینی(۸۱) یا حُمَیرا میزدیآب، غالب شد بر آتش از نهیب(۸۲) آتشش جوشد، چو باشد در حِجابچونکه دیگی در میان آید، شهانیست کرد آن آب را، کردش هوا ظاهراً بر زن، چو آب ار غالبی باطناً مغلوب و زن را طالبیاین چنین خاصیتّی در آدمیست مِهر، حیوان را کم است، آن از کمیست(۶۹) توسَن: اسبِ سرکش(۷۰) نیستی: در اینجا بهمعنی فروتن و نادیده گرفتنِ خود.(۷۱) سَتی: مخفّفِ سَتّی بهمعنی بانو، خاتون(۷۲) تَبَرّا: بیزاری جُستن (۷۳) دستگاه: قدرت و توانایی، شکوه و جلال(۷۴) صَنَم: بُت(۷۵) شَمَن: بُتپرست(۷۶) سِفاناخ: اسفناج(۷۷) گُستاخ مَرکَب تاختن: کنایه از گستاخی کردن است.(۷۸) نَسَق: ترتیب و نظم(۷۹) شَراره: پارهای آتش که به اطراف میجهد. (۸۰) وَحید: یکتا و یگانه(۸۱) کَلِّمینی: با من حرف بزن(۸۲) نهیب: ترس و بیم، تَشَر-------------------------مجموع لغات:(۱) عِشرت: شادی، طرب، زندگی، کامرانی(۲) سَرمَدی: جاودانه، همیشگی(۳) سَقَر: جهنّم، از نامها و طبقاتِ دوزخ(۴) سیمبَر: کسی که بدنش مانند نقره سفید است، مجازاً زیبا(۵) فَر: جلال و شکوهِ ایزدی(۶) اِهْبِطُوا: فرود آیید، هُبوط کنید(۷) بندی: اسیر، به بند درآمده(۸) تعمّق: دوراندیشی و کنجکاوی، در اینجا به معنی دنبالهروی از عقل جزیی است.(۹) عُقده: گره(۱۰) حَدَث: سرگین، مدفوع(۱۱) مُنتهی: به پایان رسیده، کمال یافته(۱۲) خَس: خار، خاشاک، پست و فرومایه(۱۳) اَوحَد: یگانه، یکتا(۱۴) آفاق: جمع اُفُق(۱۵) عِماد: ستون، تکیهگاه(۱۶) رطلِ گران: سطلِ سنگین، ظرفِ بزرگ(۱۷) چشمشوخ: گستاخ(۱۸) تقلیب: برگردانیدن، واژگونه کردن(۱۹) مُنْثَنى: خميده، دوتا، در اينجا به معنىِ سستكار و درمانده(۲۰) آکنده: پُر، لبریز(۲۱) حادِث: تازه پدیده آمده، جدید، نو(۲۲) اَنبان: کیسه(۲۳) اِجلالی: گرانقدر(۲۴) لعین: ملعون(۲۵) همشیره: خواهر، در اینجا به معنی همراه و دمساز(۲۶) سَیْران: گذر کردن(۲۷) جَنَّتُالْـمَأوىٰ: يکی از بهشتهای هشتگانه(۲۸) غَرَر: هلاکت، فریب خوردن(۲۹) دَرپرست: پرستندهٔ در، یعنی کسی که مراقب و امیدوارِ گشوده شدنِ درِ مقصود است.(۳۰) آتشپا: شتابان و تیزرو(۳۱) مُدام: شراب(۳۲) ذُودَلال: صاحبِ ناز و کرشمه(۳۳) فَتیٰ: جوان، جوانمرد(۳۴) حَدید: آهن(۳۵) تعظیم: بزرگداشت، به عظمتِ خداوند پی بردن(۳۶) مَنْظَر: جای نگریستن و نظر انداختن(۳۷) صُنع: آفرینش(۳۸) شُکر و صبر: در اینجا کنایه از نعمت و بلاست.(۳۹) مصنوع: آفریده، مخلوق(۴۰) گبر: کافر(۴۱) شِستن: نشستن(۴۲) طلعت: چهره، رخسار(۴۳) لئیم: ناکس، فرومایه(۴۴) بَر: میوه(۴۵) لاجَرَم: به ناچار(۴۶) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۴۷) جَبّار: ستمگر، ظالم(۴۸) خاییدن: جویدن(۴۹) ردِّ حق: آنکه از نظرِ حق تعالیٰ مردود است.(۵۰) اَنْصِتُوا: خاموش باشید(۵۱) استماع: شنیدن، گوش دادن(۵۲) طُوق: گردنبند(۵۳) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۵۴) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۵۵) بحر: دریا(۵۶) کارافزا: مایهٔ دردسر(۵۷) نهچیز: شکل دیگر است از کلمهی (ناچیز) به معنی بی ارزش و اهمیت(۵۸) مَصْقُول: صیقلیافته(۵۹) مَلال: دلتنگی(۶۰) سِرکه فروختن: کنایه از ترشرویی کردن(۶۱) گُلشِکر: شربتی مرکب از گل سرخ و مواد قندی(۶۲) سَتیر: پوشیده، در حجاب(۶۳) اَصَم: کر، ناشنوا(۶۴) اَخْشَم: کسی که حس شامّهاش کار نمیکند و بویی احساس ننماید.(۶۵) خاکیان: اهلِ زمین، زمینیان(۶۶) افلاکیان: اهلِ آسمان، آسمانیان(۶۷) سَتیره: پوشیدهروی، زن(۶۸) دُرِّ مکْنُون: مروارید مستور و نهفته، وقتی که مروارید در صدف قرار گیرد و هیچ دستی به آن نرسد، گرانقدرتر و شفّافتر خواهد بود.(۶۹) توسَن: اسبِ سرکش(۷۰) نیستی: در اینجا بهمعنی فروتن و نادیده گرفتنِ خود.(۷۱) سَتی: مخفّفِ سَتّی بهمعنی بانو، خاتون(۷۲) تَبَرّا: بیزاری جُستن (۷۳) دستگاه: قدرت و توانایی، شکوه و جلال(۷۴) صَنَم: بُت(۷۵) شَمَن: بُتپرست(۷۶) سِفاناخ: اسفناج(۷۷) گُستاخ مَرکَب تاختن: کنایه از گستاخی کردن است.(۷۸) نَسَق: ترتیب و نظم(۷۹) شَراره: پارهای آتش که به اطراف میجهد. (۸۰) وَحید: یکتا و یگانه(۸۱) کَلِّمینی: با من حرف بزن(۸۲) نهیب: ترس و بیم، تَشَر----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsآن عشرت نو که برگرفتیمپا دار که ما ز سر گرفتیمآن دلبر خوب باخبر رامست و خوش و بیخبر گرفتیمهر لحظه ز حسن یوسف خودصد مصر پر از شکر گرفتیمدر خانه حسن بود ماهیرفتیمش و بام و در گرفتیمآن آب حیات سرمدی راچون آب درین جگر گرفتیمچون گوشه تاج او بدیدیممستانهاش از کمر گرفتیمهر نقش که بیوی است مردهستاز بهر تو جانور گرفتیمهر جانوری که آن ندارداو را علف سقر گرفتیمهر کس گهری گرفت از کاناز کان همه سیمبر گرفتیماز تابش نور آفتابیچون ماه جمال و فر گرفتیمشمس تبریز چون سفر کردچون ماه ازآن سفر گرفتیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsآن عشرت نو که برگرفتیمپا دار که ما ز سر گرفتیمآن دلبر خوب باخبر رامست و خوش و بیخبر گرفتیمهر لحظه ز حسن یوسف خودصد مصر پر از شکر گرفتیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #215کاه باشد کو به هر بادی جهدکوه کی مر باد را وزنی نهدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۹۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #925جانهای خلق پیش از دست و پامیپریدند از وفا اندر صفاچون به امر اهبطوا بندی شدندحبس خشم و حرص و خرسندی شدندقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۳۸Quran, Al-Baqarah(#2), Line #38«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ.» «گفتيم: «همه از بهشت فرود آیید؛ پس اگر هدایتی از من به سوی شما رسید، آنها كه هدایت مرا پيروى كنند، نه بیمی دارند و نه اندوهی.»»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #790, Divan e Shamsفکر محدود بد و جامع و فارق بیحدآنچه محدود بد آن محو شد از نامحدودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #557روی نفس مطمئنه در جسدزخم ناخنهای فکرت میکشدقرآن کریم، سورهٔ فجر (۸۹)، آیات ۲۷ و ۲۸Quran, Al-Fajr(#89), Line #27-28«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»«اى روح آرامش يافته، راضی و مرضی به سوى پروردگارت بازگرد.»فکرت بد ناخن پر زهر دانمیخراشد در تعمق روی جانتا گشاید عقده اشکال رادر حدث کردهست زرین بیل راعقده را بگشاده گیر ای منتهیعقدهیی سختست بر کیسه تهیدر گشاد عقدهها گشتی تو پیرعقده چندی دگر بگشاده گیرعقدهای کان بر گلوی ماست سختکه بدانی که خسی یا نیکبختحل این اشکال کن گر آدمیخرج این کن دم اگر آدمدمیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۸۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #804تو به هر صورت که آیی بیستیکه منم این والله آن تو نیستییک زمان تنها بمانی تو ز خلقدر غم و اندیشه مانی تا به حلقاین تو کی باشی که تو آن اوحدیکه خوش و زیبا و سرمست خودیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2847, Divan e Shamsبه مثال آفتابی نروی مگر که تنهابه مثال ماه شبرو حشم و حشر نداریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #79بیادب تنها نه خود را داشت بدبلکه آتش در همه آفاق زدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #341گرچه با تو شه نشیند بر زمینخویشتن بشناس و نیکوتر نشینمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2960لی معالله وقت بود آن دم مرالا یسع فیه نبی مجتبیبرای من لحظه فنا وقتی بود که تنها با خدا باشم به نحوی که هیچ پیامبر برگزیدهای در آن مقام یا حال جا نداردمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۴۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3413پس ادب کردش بدین جرم اوستادکه مساز از چوب پوسیده عمادقرآن کریم، سورهٔ منافقون (۶۳)، آیهٔ ۴Quran, Al-Munafiqun(#63), Line #4«وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ ۖ وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ۖ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ ….»«چون آنها را ببينى تو را از ظاهرشان خوش مىآيد، و چون سخن بگويند به سخنشان گوش مىدهى، گويى چوبهايى هستند به ديوار تكيه داده.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsشمس تبریز چون سفر کردچون ماه ازآن سفر گرفتیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1021, Divan e Shamsخوشخبران غلام تو رطلِ گران سلام توچون شنوند نام تو یاوه کنند پا و سرمست و خراب و شاد و خوش میگذری ز پنج و ششقافله را بکش بکش خوش سفریست این سفرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۶۹۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3698پی پیاپی میبر ار دوری ز اصلتا رگ مردیت آرد سوی وصلمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2229روبها پا را نگه دار از کلوخپا چو نبود دم چه سود ای چشمشوخمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #215کاه باشد کو به هر بادی جهدکوه کی مر باد را وزنی نهدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2458, Divan e Shamsچون ز کفت باده کشم بیخبر و مست و خوشمبیخطر و خوف کسی بیشر و شور بشریمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #393خفته از احوال دنیا روز و شبچون قلم در پنجه تقلیب ربمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۱۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1197ای دهنده قوت و تمکین و ثباتخلق را زین بیثباتی ده نجاتاندر آن کاری که ثابت بودنیستقایمی ده نفس را که منثنیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۹۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1393, Divan e Shamsگفت که سرمست نهای رو که از این دست نهایرفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدممولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ١۵٠٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دام مزدوانگه از خود بی ز خود چیزی بدزدمولوی، ديوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1383, Divan e Shamsهر جا خیال شه بود باغ و تماشاگه بوددر هر مقامی که روم بر عشرتی برمیتنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #596, Divan e Shamsهر چیز که میبینی در بیخبری بینیتا باخبری والله او پرده بنگشایدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۶۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2638چند روزی که ز پیشم رانده استچشم من در روی خوبش مانده استکز چنان رویی چنین قهر ای عجبهر کسی مشغول گشته در سببمن سبب را ننگرم کآن حادث استزآنکه حادث حادثی را باعث استلطف سابق را نظاره میکنمهرچه آن حادث دوپاره میکنممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ١۶٣۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1639گر تو این انبان ز نان خالی کنیپر ز گوهرهای اجلالی کنیطفل جان از شیر شیطان باز کنبعد از آنش با ملک انباز کنتا تو تاریک و ملول و تیرهایدان که با دیو لعین همشیرهایمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #97, Divan e Shamsرفتم به سوی مصر و خریدم شکری راخود فاش بگو یوسف زرینکمری رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۰۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3094خانهای را کش دریچهست آن طرفدارد از سیران آن یوسف شرفمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنت از الهگر همیخواهی ز کس چیزی مخواهچون نخواهی من کفیلم مر تو راجنتالمأوى و دیدار خداحدیث«وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.»«و هر كه بر خدا توكّل كند، خدا او را كافى است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2840, Divan e Shamsمنگر به هر گدایی که تو خاص از آن ماییمفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهاییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #630, Divan e Shamsبر هر چه امیدستت کی گیرد او دستتبر شکل عصا آید وآن مار دوسر باشدوآن غصه که میگویی آن چاره نکردم دیهر چاره که پنداری آن نیز غرر باشدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #507شاد از وی شو مشو از غیر ویاو بهارست و دگرها ماه دیهر چه غیر اوست استدراج توستگرچه تخت و ملک توست و تاج توستقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیات ۱۸۱ و ۱۸۲Quran, Al-A’raaf(#7), Line #181-182«وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ.» (١٨١)«از آفريدگان ما گروهى هستند كه به حق راه مىنمايند و به عدالت رفتار مىكنند.»«وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ.» (١٨٢)«و آنان را كه آيات ما را دروغ انگاشتند، از راهى كه خود نمىدانند به تدريج خوارشان مىسازيم (به تدريج به لب پرتگاه می کشانیم)، (به تدريج به افسانه من ذهنی می کشانیم).»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۸۰۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2804خانه را من روفتم از نیک و بدخانهام پرست از عشق احدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1628ادخلوا الابیات من ابوابهاواطلبوا الاغراض فی اسبابهابرای درآمدن به خانهها باید از درهای آن وارد شوید و برای نیل به مقصود و مطلوب خود باید خواهان توسل به علل و اسباب آن شویدقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۸۹Quran, Al-Baqarah(#2), Line #189«… وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَٰكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَىٰ ۗ وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.»«… و پسنديده نيست كه از پشت خانهها به آنها داخل شويد، ولى پسنديده راه كسانى است كه پروا مىكنند و از درها به خانهها درآييد و از خدا بترسيد تا رستگار شويد.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3327گر همی جویید در بیبهاادخلوا الابیات من ابوابها میزن آن حلقه در و بر باب بیستاز سوی بام فلکتان راه نیستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #51باز در بستندش و آن درپرستبر همان امید آتشپا شدهستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2146بر کنار بامی ای مست مدامپست بنشین یا فرود آ والسلامهر زمانی که شدی تو کامرانآن دم خوش را کنار بام دانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3573تو خوش و خوبی و کان هر خوشی تو چرا خود منت باده کشیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۹۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3697هرچه از وی شاد گردی در جهاناز فراق او بیندیش آن زمانزآنچه گشتی شاد بس کس شاد شدآخر از وی جست و همچون باد شداز تو هم بجهد تو دل بر وی منهپیش از آن کو بجهد از وی تو بجهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #101, Divan e Shamsکه سرگردان بدین سرهاست گر نهسکون بودی جهان بیسکون رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3214علتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3219در تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بیقول و گفتوگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421میرود از سینهها در سینههااز ره پنهان صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگ درندهست نفس بد یقینچه بهانه مینهی بر هر قرینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsآن آب حیات سرمدی راچون آب درین جگر گرفتیممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۰۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3008چیست تعظیم خدا افراشتنخویشتن را خوار و خاکی داشتنچیست توحید خدا آموختنخویشتن را پیش واحد سوختنگر همیخواهی که بفروزی چو روزهستی همچون شب خود را بسوزمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۹۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1900از ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3145ذرهای گر جهد تو افزون بوددر ترازوی خدا موزون بودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4100خواب چون در میرمد از بیم دلقخواب نسیان کی بود با بیم حلقلاتواخذ ان نسینا شد گواهکه بود نسیان به وجهی هم گناه زآنکه استکمال تعظیم او نکردورنه نسیان در نیاوردی نبردقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۸۶Quran, Al-Baqarah(#63), Line #286«… رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا… .»«… اى پروردگار ما، اگر فراموش كردهايم يا خطايى كردهايم، ما را بازخواست مكن … .»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طرب سازییباطن او جد جد ظاهر او بازییجمله عشاق را یار بدین علم کشتتا نکند هان و هان جهل تو طنازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #71, Divan e Shamsاگر نه عشق شمس الدین بدی در روز و شب ما رافراغتها کجا بودی ز دام و از سبب ما رابت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خوداگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #560, Divan e Shamsلذت بیکرانهای است عشق شدهست نام اوقاعده خود شکایت است ور نه جفا چرا بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۳۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1359ننگرم کس را و گر هم بنگرماو بهانه باشد و تو منظرمعاشق صنع توام در شکر و صبرعاشق مصنوع کی باشم چو گبرعاشق صنع خدا با فر بودعاشق مصنوع او کافر بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #914, Divan e Shamsز ناسپاسی ما بسته است روزن دلخدای گفت که انسان لربه لکنودقرآن کریم، سوره عادیات (۱۰۰)، آیه ۶Quran, Al-Adiyat(#100), Line #6«إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ.»«همانا آدمی نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsهر نقش که بیوی است مردهستاز بهر تو جانور گرفتیممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۸۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1883, Divan e Shamsبی او نتوان رفتن بی او نتوان گفتنبی او نتوان شستن بی او نتوان خفتنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsهر جانوری که آن ندارداو را علف سقر گرفتیمحافظ، غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۲۵Poem (Qazal) #125, Divan e Hafezشاهد آن نیست که مویی و میانی داردبنده طلعت آن باش که آنی داردمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2994مر لئیمان را بزن تا سر نهندمر کریمان را بده تا بر دهندلاجرم حق هر دو مسجد آفریددوزخ آنها را و اینها را مزیدساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرزآنکه جباران بدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیازمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوشتر آید از شکرلیک کم خایش که دارد صد خطرایمنآبادست آن راه نیازترک نازش گیر و با آن ره بسازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #567, Divan e Shamsخریدی خانه دل را دل آن توست میدانیهر آنچه هست در خانه از آن کدخدا باشدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٢۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #324بیوفایی دان وفا با رد حقبر حقوق حق ندارد کس سبقمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ٣۶٩٢Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3692پس شما خاموش باشید انصتواتا زبانتان من شوم در گفتوگومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۶۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1622چون تو گوشی او زبان نی جنس توگوشها را حق بفرمود انصتوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3456انصتوا را گوش کن خاموش باشچون زبان حق نگشتی گوش باشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3316از سخنگویی مجویید ارتفاع منتظر را به ز گفتن استماعمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsهر کس گهری گرفت از کاناز کان همه سیمبر گرفتیممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3574تاج کرمناست بر فرق سرتطوق اعطیناک آویز برتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۵۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1570, Divan e Shamsشمس تبریز چون سفر کردچون ماه ازآن سفر گرفتیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مردهتنجان من باشد که رو آرد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم ببیند بخششمجان نامحرم نبیند روی دوستجز همآن جان کاصل او از کوی اوستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1480مرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشچشمها چون شد گذاره نور اوستمغزها میبیند او در عین پوستبیند اندر ذره خورشید بقابیند اندر قطره کل بحر رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۳۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2365در بیان آنکه جنبیدن هر کسی از آنجا که وی است هر کس را از چنبره وجود خود بیند تابه کبود آفتاب را کبود نماید و سرخ سرخ نماید چون تابه از رنگها بیرون آید سپید شود از همه تابههای دیگر او راستگویتر باشد و امام باشددید احمد را ابوجهل و بگفت زشتنقشی کز بنیهاشم شگفتگفت احمد مر ورا که راستیراست گفتی گرچه کارافزاستیدید صدیقش بگفت ای آفتابنی ز شرقی نی ز غربی خوش بتابگفت احمد راست گفتی ای عزیزای رهیده تو ز دنیای نهچیزحاضران گفتند ای شه هر دو راراستگو گفتی دو ضدگو را چراگفت من آیینهام مصقول دستترک و هندو در من آن بیند که هستای زن ار طماع میبینی مرازین تحری زنانه برتر آاین طمع را ماند و رحمت بودکو طمع آنجا که آن نعمت بودامتحان کن فقر را روزی دو توتا به فقر اندر غنا بینی دوتوصبر کن با فقر و بگذار این ملالزانکه در فقرست نور ذوالجلالسرکه مفروش و هزاران جان ببیناز قناعت غرق بحر انگبینصد هزاران جان تلخی کش نگرهمچو گل آغشته اندر گلشکرای دریغا مر تو را گنجا بدیتا ز جانم شرح دل پیدا شدیاین سخن شیرست در پستان جانبی کشنده خوش نمیگردد روانمستمع چون تشنه و جوینده شدواعظ ار مرده بود گوینده شدمستمع چون تازه آمد بیملالصدزبان گردد به گفتن گنگ و لالچونکه نامحرم درآید از درمپرده در پنهان شوند اهل حرمور در آید محرمی دور از گزندبرگشایند آن ستیران رویبندهرچه را خوب و خوش و زیبا کننداز برای دیده بینا کنندکی بود آواز لحن و زیر و بماز برای گوش بیحس اصممشک را بیهوده حق خوشدم نکردبهر حس کرد او پی اخشم نکردحق زمین و آسمان برساخته استدر میان بس نار و نور افراخته استاین زمین را از برای خاکیانآسمان را مسکن افلاکیانمرد سفلی دشمن بالا بودمشتری هر مکان پیدا بودای ستیره هیچ تو برخاستیخویشتن را بهر کور آراستیگر جهان را پر در مکنون کنمروزی تو چون نباشد چون کنمقرآن کریم، سورهٔ واقعه (۵۶)، آیهٔ ۲۳Quran, Al-Waaqia(#56), Line #23«كَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ.»«همانند مرواريدهايى در صدف.»ترک جنگ و رهزنی ای زن بگوور نمیگویی به ترک من بگومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1688, Divan e Shamsبا من به جنگ شد جان گفتا مرا مرنجانگفتم طلاق بستان گفتا بده بدادممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۳۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2392مر مرا چه جای جنگ نیک و بدکین دلم از صلحها هم میرمدگر خمش کردی و گر نی آن کنمکه همین دم ترک خان و مان کنممولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۳۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2394مراعات کردن زن شوهر را و استغفار نمودن از گفته خویشزن چو دید او را که تند و توسن است گشت گریان گریه خود دام زن استگفت از تو کی چنین پنداشتماز تو من اومید دیگر داشتم زن درآمد از طریق نیستیگفت من خاک شماام نی ستیجسم و جان و هر چه هستم آن توست حکم و فرمان جملگی فرمان توستگر ز درویشی دلم از صبر جست بهر خویشم نیست آن بهر توستتو مرا در دردها بودی دوا من نمیخواهم که باشی بینواجان و سر کز بهر خویشم نیست این از برای توست این ناله و حنین خویش من والله که بهر خویش تو هر نفس خواهد که میرد پیش توکاش جانت کش روان من فدی از ضمیر جان من واقف بدیچون تو با من این چنین بودی به ظن هم ز جان بیزار گشتم هم ز تنخاک را بر سیم و زر کردیم چون تو چنینی با من ای جان را سکونتو که در جان و دلم جا میکنی این قدر از من تبرا میکنیتو تبرا کن که هستت دستگاهای تبرای تو را جان عذرخواهیاد میکن آن زمانی را که من چون صنم بودم تو بودی چون شمنبنده بر وفق تو دل افروخته است هر چه گویی پخت گوید سوخته استمن سفاناخ تو با هرچم پزی یا ترشبا یا که شیرین میسزیکفر گفتم نک به ایمان آمدم پیش حکمت از سر جان آمدمخوی شاهانه تو را نشناختم پیش تو گستاخ مرکب تاختمچون ز عفو تو چراغی ساختم توبه کردم اعتراض انداختممینهم پیش تو شمشیر و کفن میکشم پیش تو گردن را بزناز فراق تلخ میگویی سخنهر چه خواهی کن و لیکن این مکندر تو از من عذرخواهی هست سر با تو بیمن او شفیعی مستمر عذرخواهم در درونت خلق توست ز اعتماد او دل من جرم جسترحم کن پنهان ز خود ای خشمگین ای که خلقت به ز صد من انگبینزین نسق میگفت با لطف و گشاد در میانه گریهای بر وی فتادگریه چون از حد گذشت و هایهای زآنکه بیگریه بد او خود دلربایشد از آن باران یکی برقی پدید زد شراری در دل مرد وحیدآنکه بنده روی خوبش بود مرد چون بود چون بندگی آغاز کردآنکه از کبرش دلت لرزان بود چون شوی چون پیشِ تو گریان شودآنکه از نازش دل و جان خون بود چونکه آید در نیاز او چون بودآنکه در جور و جفائش دام ماست عذر ما چهبود چو او در عذر خاستزين للناس حق آراسته است زآنچه حق آراست چون دانند جستآن مشتهیات و لذتهایی که خدا برای مردم آراسته است آنها چگونه میتوانند از کمند آن برهندقرآن کریم، سورهٔ آلِ عِمران (۳)، آیهٔ ۱۴Quran, Aal-i-Imran(#3), Line #14«زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ۗ ذَٰلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۖ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» «در چشم مردم آرايش يافته است، عشق به اميال نفسانى و دوست داشتن زنان و فرزندان و هميانهاى زر و سيم و اسبان داغ برنهاده و چارپايان و زراعت. همه اينها متاع زندگى اينجهانى هستند، در حالى كه بازگشتنگاه خوب نزد خدا است.»چون پی یسکن الیهاش آفرید کی تواند آدم از حوا بریداز آنجهت که هدف خدا از آفرینش زن آرامش مرد بود آدم(ع) چگونه میتواند از حوا ببردقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۸۹Quran, Al-A’raaf(#7), Line #189«هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا ۖ … .»«اوست كه همه شما را از يك تن بيآفريد. و از آن يك تن زنش را نيز بيآفريد تا به او آرامش يابد … .» رستم زال ار بود وز حمزه بیش هست در فرمان اسیر زال خویشآنکه عالم بنده گفتش بدیکلمینی یا حمیرا میزدیآب، غالب شد بر آتش از نهیبآتشش جوشد چو باشد در حجابچونکه دیگی در میان آید شهانیست کرد آن آب را کردش هوا ظاهرا بر زن چو آب ار غالبی باطنا مغلوب و زن را طالبیاین چنین خاصیتی در آدمیست مهر حیوان را کم است آن از کمیست
…
continue reading
1166 قسمت