Artwork

محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
Player FM - برنامه پادکست
با برنامه Player FM !

Ganje Hozour audio Program #937

 
اشتراک گذاری
 

Manage episode 343861997 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۳۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۱۱ اکتبر ۲۰۲۲ - ۲۰ مهربرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۳۷ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۳۷ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۳۷ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۳۷ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsاگر ز حلقهٔ این عاشقان کران گیریدلت بمیرد و خویِ فسردگان گیریگر آفتابِ جهانی، چو ابرِ تیره شویوگر بهارِ نوی، مذهبِ خزان گیریچو کاسه تا تهی‌ای تو، بر آب رقص کنیچو پر شدی، به بنِ حوض و جو مکان گیریخدای داد دو دستت که دامنِ من گیربداد عقل که تا راهِ آسمان گیریکه عقل جنسِ فرشته‌ست، سویِ او پوید*ببینیش چو به کف آینهٔ نهان گیریبگیر کیسهٔ پر زر به اَقْرِضواالله آی**قراضه قرض دهی، صد هزار کان گیریبه غیرِ خمِّ فلک خمهایِ صد رنگ استبه هر خمی که درآیی ازو نشان گیریز شیرِ چرخ گریزی، به برجِ گاو رویخری شوی به صفت راهِ کهکشان گیریو گر تو خود سرطانی(۱)، چو پهلویِ شیرییقین ز پهلویِ او خوی پهلوان گیریچو آفتاب، جهان را پر از حیات کنیچو زین جهان بجهی، ملکِ آن جهان گیریبرآ چو آب ز تنّورِ(۲) نوح و عالم گیر***چرا تنورِ خبازی، که جمله نان گیری؟خموش باش و همی‌تاز تا لبِ دریاچو دم، گسسته شوی گر رهِ دهان گیری* حدیث«إِنَّ اَللهَ رَكَّبَ فِي اَلْمَلاَئِكَةِ عَقْلاً بِلاٰ شَهْوَةً…»«خداوند در فرشتگان عقل بدون شهوت آفرید…»** قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۱۸ Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #18 «إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ»«خدا به مردان صدقه‌دهنده و زنان صدقه‌دهنده‌اى كه به خدا قرض‌الحسنه مى‌دهند، دو چندان پاداش مى‌دهد؛ و نيز آنها را اجرى نيكوست.»*** قرآن کریم، سورهٔ هود (۱۱)، آیهٔ ۴۰Quran, Sooreh Hud(#11), Line #40«حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ…»«چون فرمان ما فراز آمد و تنور جوشيد…»(۱) سرطان: چهارمین برج از برج‌های دوازده‌گانه، برابر با تیر؛ خرچنگ.(۲) تنّورِ: اشاره به بیرون آمدن آب از تنور خانهٔ پیرزن در طوفان نوح است.--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsاگر ز حلقهٔ این عاشقان کران گیریدلت بمیرد و خویِ فسردگان گیریگر آفتابِ جهانی، چو ابرِ تیره شویوگر بهارِ نوی، مذهبِ خزان گیریمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّنَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِمعشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند. با من ستیزه مکن، زیرا نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده است.حدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.» «عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362کوری عشق‌ست این کوریِّ منحُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَنآری اگر من، دچار کوری باشم، آن کوری قطعاً کوری عشق است نه کوری معمولی. ای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق می‌شود.کورم از غیرِ خدا، بینا بدومقتضایِ(۳) عشق این باشد بگو(۳) مقتضا: لازمه، اقتضا شده--------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هر که نقصِ خویش را دید و شناختاندر اِستِکمالِ(۴) خود، دو اسبه تاخت(۵)زان نمی‌پَرّد به سوی ذوالْجَلالکو گُمانی می‌بَرَد خود را کمالعِلّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۶)از دل و از دیده‌ات بس خون رودتا زِ تو این مُعْجِبی بیرون رودعلّت ابلیس اَنَا خیری بده‌ستوین مرض، در نفسِ هر مخلوق هست(۴) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی(۵) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۶) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه--------قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۲Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #12«…قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.»«… ابلیس گفت: من از آدم بهترم، مرا از آتش و او را از گل‌ آفریده‌ای.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهرِ حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3217گرچه خود را بس شکسته بیند اوآبِ صافی دان و سِرگین(۷) زیرِ جُوچون بشوراند تو را در امتحانآب، سِرگین رنگ گردد در زماندر تگِ(۸) جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۹)گرچه جو صافی نماید مر تو راهست پیر راه‌ْدانِ پُر فِطَن(۱۰)جوی‌هایِ نفس و تن را جویْ‌کَن(۷) سرگین: مدفوع چهارپایان(۸) تَگ: ژرفا، عمق، پایین(۹) فَتی': جوان، جوانمرد(۱۰) فِطَن: جمع فِطنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی--------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2311بعد از این ما دیده خواهیم از تو بستا نپوشد بحر را خاشاک و خسساحران را چشم چون رَست از عما(۱۱)کف‌زنان بودند بی ‌این دست و پاچشم‌بندِ خلق، جز اسباب نیستهر که لرزد بر سبب، ز اصحاب نیستلیک حق، اَصْحابَنا اصحاب رادر گشاد و بُرد تا صدرِ سراامّا ای یارانِ ما، حضرت حق درِ حقیقت را به رویِ اصحابِ حقیقت گشوده است و آنان را تا صدر مجلس بُرده است.با کَفَش نامُسْتَحِقّ و مُسْتَحِقّ(۱۲)مُعْتَقانِ(۱۳) رحمت‌اند از بندِ رِقّ(۱۴)به بركت دست بخشندهٔ الهی، سزاواران و ناسزاواران هر دو به رحمت او از بند ذّلت و بندگیِ شهوات خواهند رست.در عدم، ما مُسْتَحِقّان، کی بُدیم؟که برین جان و برین دانش زدیمدر کَتْمِ عدم ما کی استحقاق آن را داشتیم که به مرتبه جان و دانایی دست یازیم؟ای بکرده یار، هر اَغیار راوی بداده خِلعتِ گُل خار راخاکِ ما را ثانیا پالیز(۱۵) کنهیچ نِی را بارِ دیگر چیز کن(۱۱) عما: کوری(۱۲) مُسْتَحِقّ: سزاوار، مستوجب(۱۳) مُعْتَق: آزاد کرده شده، بنده‌ای که از قید بندگی رهیده باشد.(۱۴) رِقّ: بندگی(۱۵) پالیز: باغ، بوستان، مزرعه، و یا از مصدر پالیدن به معنی صاف و خالص کرده شده.--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۱۶) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۱۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی‌قول و گفت‌وگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز رهِ پنهان، صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۱۷) و سَنی(۱۸)خویش را بدخُو و خالی می‌کنی(۱۷) حَبر: دانشمند، دانا(۱۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه--------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کرده‌ست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گریمدّتی بنشین و، بر خود می‌گِریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1547ای گرفتارِ سبب بیرون مَپَرلیک عزلِ آن مُسَبِّب ظن مَبَرهرچه خواهد آن مُسبِّب آوردقدرتِ مطلق سبب‌ها بَردَردلیک اغلب بر سبب رانَد نَفاذتا بداند طالبی جُستن مرادچون سبب نبود، چه رَه جُوید مُرید؟پس سبب در راه می‌باید پدیداین سبب‌ها بر نظرها پرده‌هاستکه نه هر دیدار، صُنعش را سزاستدیده‌یی باید، سبب‌ سوراخ‌ کُن(۱۹)تا حُجُب را بَرکَند از بیخ و بُنتا مُسبِّب بیند اندر لامکانهرزه داند جهد و اَکساب(۲۰) و دکاناز مُسبِّب می‌رسد هر خیر و شرنیست اسباب و وسایط ای پدرجز خیالی مُنعقِد بر شاهراهتا بماند دورِ غفلت چندگاه(۱۹) سبب‌ سوراخ‌ کُن: سوراخ‌ کُنندهٔ سبب‌(۲۰) اَکساب: کسب‌ها--------حافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۴۵۸Poem(Qazal)#458, Divan e Hafezنقطهٔ عشق نمودم به تو هان سهو مکنور نه چون بنگری از دایره بیرون باشیحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۶۱Poem(Qazal)#161, Divan e Hafezهر کو نکند فهمی زین کِلکِ(۲۱) خیال انگیزنقشش به حرام ار خود صورتگرِ چین باشد(۲۱) کِلک: قلم--------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2191مؤمنان از دستِ بادِ ضایره(۲۲)جمله بنشستند اندر دایره (۲۲) ضایره: زیان زننده، خسارت‌آور--------مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۲۷۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2761ای بسا دولت که آید گاه گاهپیشِ بی‌دولت، بگردد او ز راهای بسا معشوق کآید ناشناختپیش بدبختی، نداند عشق باختمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۱۸۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1847چون نپرسی، زودتر کشفت شودمرغِ صبر از جمله پرّان‌تر بُوَدور بپرسی دیرتر حاصل شودسَهل از بی‌صبریت مشکل شودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نعمبی شمع روی تو نتان(۲۳) دیدن مرین دو راه را(۲۳) نَتان: نتوان--------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که مانْد از کاهلی(۲۴) بی‌شُکر و صبراو همین داند که گیرد پایِ جَبرهر که جبر آورد، خود رنجور(۲۵) کردتا همان رنجوری‌اش، در گور کردگفت پیغمبر که رنجوری به لاغ(۲۶)رنج آرد تا بمیرد چون چراغ(۲۴) کاهلی: تنبلی(۲۵) رنجور: بیمار(۲۶) لاغ: هزل و شوخی. در اینجا به معنی بددلی است. رنجوری به لاغ یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.--------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475این قدر گفتیم، باقی فکر کنفکر اگر جامد بُوَد، رَوْ ذکر کنذکر آرد فکر را در اِهتزاز(۲۷) ذکر را خورشیدِ این افسرده ساز اصل، خود جذب است، لیک ای خواجه‌تاش(۲۸)کار کن، موقوفِ آن جذبه مباشزانکه تَرکِ کار چون نازی بُوَدناز کی در خوردِ جانبازی بُوَد؟نه قبول اندیش، نه رَد ای غلامامر را و نهی را می‌بین مُداممرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۲۹)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشم‌ها چون شد گذاره(۳۰)، نورِ اوستمغزها می‌بیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر(۳۱) را(۲۷) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود(۲۸) خواجه‌تاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.(۲۹) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۳۰) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۳۱) بحر: دریا--------مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۲۹۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2996ساخت موسی قدس در، بابِ صَغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۳۲)ز آنکه جَبّاران(۳۳) بُدند و سرفرازدوزخ آن بابِ صغیر است و نیاز(۳۲) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۳۳) جَبّار: ستمگر، ظالم--------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوش‌تر آید از شِکَرلیک، کم خایَش، که دارد صد خطرایمنْ‌آبادست آن راهِ نیازتَرکِ نازش گیر و، با آن ره بسازمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتنُطقِ موسی بُد بر اندازه، ولیکهم فزون آمد ز گفتِ یارِ نیکآن فزونی با خَضِر آمد شِقاق(۳۴)گفت: رَوْ تو مُکْثِری(۳۵) هذا فِراققرآن کریم، سورهٔ كهف (١٨)، آیهٔ ٧٨Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #78«قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ …»«گفت: اين [زمان‌] جدايى ميان من و توست…»موسیا، بسیار گویی، دور شوور نه با من گُنگ باش و کور شوور نرفتی، وز ستیزه شِسته‌یی(۳۶)تو به معنی رفته‌یی بگسسته‌یی(۳۴) شِقاق: جدایی و دشمنی(۳۵) مُکْثِر:‌ پُرگو(۳۶) شِسته‌:‌ مخفف نشسته است.--------مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۳۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4326تو چو عزم دین کنی با اِجتِهاددیو، بانگت بر زند اندر نَهادکه مَرو زآن سو، بیندیش ای غَوی(۳۷)که اسیر رنج و درویشی شویبینوا گردی، ز یاران وابُریخوار گردیّ و پشیمانی خوریتو ز بیمِ بانگِ آن دیوِ لعینواگُریزی در ضَلالت از یقینقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۶۴Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #64«وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ ۚ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا.» «با فرياد خويش هر كه را توانى از جاى برانگيز و به يارى سواران و پيادگانت بر آنان بتاز و در مال و فرزند با آنان شركت جوى و به آنها وعده بده. و حال آنكه شيطان جز به فريبى وعده‌شان ندهد.»قرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۶۵Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #65«إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ ۚ وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ وَكِيلًا»«تو را بر بندگان من هيچ تسلطى نباشد و پروردگار تو براى نگهبانيشان كافى است.»قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۶۸Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #268«الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ ۖ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.»«شيطان شما را از بينوايى مى‌ترساند و به كارهاى زشت وا مى‌دارد، در حالى كه خدا شما را به آمرزش خويش و افزونى وعده مى‌دهد. خدا گشايش‌دهنده و داناست.»(۳۷) غَوی: گمراه--------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1221دیو چون عاجز شود در اِفتِتان(۳۸)اِستِعانَت جوید او زین اِنسیانکه شما یارید با ما، یاری‌ایجانبِ مایید جانب داری‌ای(۳۸) اِفتِتان: گمراه کردن--------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1822اندرین ره، می‌تراش و می‌خراشتا دم آخر، دمی فارغ مباشمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۱۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2165هر که را دیو از کریمان وا بَرَدبی کَسَش یابد، سرش را او خَورَدیک بَدَست(۳۹) از جمع رفتن یک زمانمکرِ شیطان باشد، این نیکو بدان(۳۹) بَدَست: وَجب--------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1941رحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ ای پسرحضرت حق سراپا رحمت است. بر یک رحمت قناعت مکن.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌يیدر سبب، از جهل بر چفسیده‌‌يی(۴۰)با سبب‌ها از مُسبِّب غافلیسویِ این روپوش‌ها زان مایلیچون سبب‌ها رفت، بَر سَر می‌زنیربَّنا و ربَّناها می‌کُنیربّ می‌گوید: برو سویِ سببچون ز صُنعم(۴۱) یاد کردی؟ ای عجبگفت: زین پس من تو را بینم همهننگرم سویِ سبب و آن دَمدَمه(۴۲)گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۴۳)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستلیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطااز کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا(۴۰) چفسیده‌‌يی: چسبیده‌ای(۴۱) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان(۴۲) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب(۴۳) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شده اند، باز گردند.--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsاگر ز حلقهٔ این عاشقان کران گیریدلت بمیرد و خویِ فسردگان گیریگر آفتابِ جهانی، چو ابرِ تیره شویوگر بهارِ نوی، مذهبِ خزان گیریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مُرده‌تنجانِ من باشد که رُو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستدر دَمَم، قصّاب‌ْوار این دوست راتا هِلَد آن مغزِ نغزش، پوست رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2767چون بدو زنده شدی، آن خود وی استوحدتِ محض است آن، شرکت کِی است؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #260تا تو بِسْتیزی، ستیزند ای حَرونفَانْتَظِرْهُم، اِنَّهُمْ مُنتَظِرون ای سرکش اگر با حقیقت بستیزی و همچنان بر ریا و نفاقت پافشاری کنی، پاکان و حقیقت طلبان نیز با تو ستیز خواهند کرد. منتظر آنان باش که ایشان نیز منتظران‌اند.قرآن کریم، سورهٔ سجده (۳۲)، آیهٔ ۳۰Quran, Sooreh As-Sajdeh(#32), Line #30«فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ»«پس، از ايشان اعراض كن و منتظر باش، كه آنها نيز در انتظارند.»مولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۰۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2066پس رهِ پند و، نصیحت بسته شدامر اَعْرِضْ عَنْهُمُ پیوسته شدبنابراین، راه پند و ارشاد بسته شده و خداوند به ما امر فرموده‌ است که باید از ستیزه‌گران روی گردانید.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّنده‌ست نفسِ بَد یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063گرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بُدی؟مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مُشتریچون سپردی تن به خدمت، جان بَریور ریاضت آیدت بی‌اختیارسر بنه، شکرانه دِه، ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت، شکر کنتو نکردی، او کشیدت زامر ِکُنمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۰۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2094او گمان دارد که با من جَور کردبلکه از آیینهٔ من رُوفت گَردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsچو کاسه تا تهی‌ای تو، بر آب رقص کنیچو پر شدی، به بنِ حوض و جو مکان گیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3647غیرتش بر عاشقی و صادقی‌ست‌غیرتش بر دیو و بر اُستور(۴۴) نیست(۴۴) اُستور: سُتور، حیوانِ بارکش مانند اسب و الاغ و استر--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsخدای داد دو دستت که دامنِ من گیربداد عقل که تا راهِ آسمان گیریحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۹۷Poem(Qazal)#197, Divan e Hafezای جوانِ سروقد، گویی ببَر(۴۵)پیش از آن کز قامتت چوگان کنند(۴۵) گوی بردن: کنایه از سبقت گرفتن و پیش افتادن، از فرصت استفاده کردن.--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsرهِ آسمان درونَست، پَرِ عشق را بجنبانپَرِ عشق چون قوی شد، غمِ نردبان نمانَدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #417مرغ، بر بالا پَران و سایه‌اشمی‌دَوَد بر خاک، پَرّان مرغ‌ْوَشابلهی، صیّادِ آن سایه شودمی‌دَوَد چندانکه بی‌مایه شودبی خبر کآن عکسِ آن، مرغِ هواستبی ‌خبر که اصلِ آن سایه کجاستتیر اندازد به سویِ سایه اوتَرْکَشَش(۴۶) خالی شود از جستجوتَرکَشِ عمرش تهی شد، عُمر رفتاز دویدن در شکارِ سایه، تَفْت(۴۷)(۴۶) تَرْکَش: تیردان، جعبه ای که جنگاوران در آن تیر می نهادند و با خود حمل میکردند.(۴۷) تَفْت: گرم، سوزان، شتابان--------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #422سایهٔ یزدان چو باشد دایه‌اشوارهانَد از خیال و سایه‌اشسایهٔ یزدان بوَد بندهٔ خدامردهٔ این عالم و زندهٔ خدادامنِ او گیر زوتر بی‌گُمانتا رهی در دامنِ آخِرزمانکَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ نقشِ اولیاستکو دلیلِ نورِ خورشیدِ خداستمنظور از آیه کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ (چگونه سایه اش را گسترد) اینست که ولیّ خدا مظهر کامل خداوند است. و آن سایه، یعنی آن ولیّ خدا دلیل بر نور خداوند است. یعنی او راهنمای مردم به سوی خداوند است.قرآن كريم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آيات ۴۵ و ۴۶ Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #45-46«أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا.»«آیا به [قدرت و حکمت] پروردگارت ننگریستی که چگونه سایه را امتداد داد و گستراند؟ و اگر می خواست آن را ساکن و ثابت می کرد، آن گاه خورشید را برای [شناختن] آن سایه، راهنما [ی انسان ها] قرار دادیم.»«ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا.»«سپس آن را [با بلند شدن آفتاب] اندک اندک به سوی خود باز می گیریم.»اندرین وادی مرو بی این دلیللا اُحِبُّ الافِلین گو چون خَلیلرو ز سایه آفتابی را بیابدامنِ شه شمسِ تبریزی بتابقرآن كريم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۷۶Quran, Sooreh Al-An’aam(#6), Line #76«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِين.»«چون شب او را فروگرفت، ستاره‌اى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #344دامنِ او گیر، ای یارِ دلیرکو مُنزّه باشد از بالا و زیرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsکه عقل جنسِ فرشته‌ست، سویِ او پویدببینیَش چو به کف آینهٔ نهان گیریمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهرِ حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #43, Divan e Shamsکاهل و ناداشت(۴۸) بُدَم کار درآورد(۴۹) مراطوطیِ اندیشهٔ او همچو شِکَر خَورد مراتابشِ خورشیدِ ازل، پرورشِ جان و جهانبر صفتِ گل به شِکَر(۵۰) پخت و بپرورد مرا(۴۸) ناداشت: بی ‌همه‌ چیز، آنکه هیچ صفت خوب ندارد، بی‌شرم، بی‌اعتقاد(۴۹) کار درآوردن: به کار گماشتن، صاحب کار و بار کردن.(۵۰) گل به شِکَر: گلشکر، گلقند--------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2063آینهٔ دل صاف باید تا در اوواشناسی صورتِ زشت از نکومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsبگیر کیسهٔ پر زر به اَقْرِضواالله آیقراضه قرض دهی، صد هزار کان گیریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #881صد جَوالِ(۵۱) زر بیآری ای غَنیحق بگوید دل بیار ای مُنحَنی(۵۲)(۵۱) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست می‌کردند، بارجامه.(۵۲) مُنحَنی: خمیده، خمیده قامت، بیچاره و درمانده--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبیا و فکرتِ من کن، که فکرتت دادمچو لعل می‌خری، از کانِ من بخر باریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزدوانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1463مشتریِّ ماست اللهُ‌اشْتَریٰ(۵۳)از غمِ هر مشتری هین برتر آ کسی که فرموده است: «خداوند می‌خرد»، مشتری ماست. بهوش باش از غم مشتریانِ فاقد اعتبار بالاتر بیا.قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #111«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…»«خداوند، جان و مال مومنان را به بهای بهشت خریده است…»مشتریی جُو که جویانِ تو استعالمِ آغاز و پایانِ تو است هین مَکَش هر مشتری را تو به دستعشقْ‌بازی با دو معشوقه بَد است(۵۳) اِشترى: خريد--------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3288عقلِ تو قسمت شده بر صد مُهِمّبر هزاران آرزو و طِمّ(۵۴) و رِمّ(۵۵)(منظور از طِمّ و رِمّ در اینجا، آرزوهای دنیوی است.)(۵۴) طِمّ: دریا و آب فراوان(۵۵) رِمّ: زمین و خاک--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2370, Divan e Shamsچشم بر رَه داشت پوینده، قُراضه می‌بچیدآن قُراضه‌چینِ(۵۶) رَه را بین کنون در کان شده(۵۶) قُراضه‌چین: ریزه‌خوار، نیازمند، مفلس--------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #146اَقرِضُواالله، قرض دِه زین برگِ تنتا بِرُوید در عِوَض در دل، چمنقرآن کریم، سورهٔ مزّمّل (۷۳)، آیهٔ ۲۰Quran, Sooreh Al-Muzzammil(#73), Line #20«…أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا…» «…به خدا قرض الحسنه دهيد…»قرض دِه، کَم کُن از این لقمهٔ تَنَتتا نماید وَجهِ لاعَیْنٌ رَأَتحدیث«أعددتُ لعبادي الصالحينَ ما لا عينٌ رأت ولا أذنٌ سمعت ولا خطرَ على قلبِ بشرٍ.»«فراهم آوردم برای بندگان نیکوکردارم، نعیمی را که نه چشمی آن را دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب انسانی خطور کرده است.»تَن ز سِرگین(۵۷)، خویش چون خالی کندپُر ز مُشک و دُرِّ اِجلالی(۵۸) کنداین پلیدی بدْهد و پاکی بَرَداز یُطَهِّرکُم تَنِ او بر خورَدقرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۳۳Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #33«…إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا…»«...خدا مى‌خواهد پليدى را از شما دور كند و شما را پاک دارد…»دیو می‌ترسانَدَت که هین و هینزین پشیمان گَردی و گردی حَزین(۵۹)گر گُدازی(۶۰) زین هوس‌ها تو بدنبس پشیمان و غَمین خواهی شدناین بخور، گرم است و دارویِ مِزاجوآن بیاشام از پیِ نفع و عَلاجهم بدین نیّت که این تَن مَرْکَب(۶۱) استآنچه خُو کرده‌ست آنَش اَصْوَب(۶۲) استحدیث«نَفْسُکَ مَطیَّتُکَ فَارْفَقْ بِها»«نفس تو مركب توست، پس با او به نرمی رفتار کن.»هین مگردان خُو که پیش آید خِلَل(۶۳)در دِماغ و دل بزاید صد عللاین چنین تهدیدها آن دیوِ دُون(۶۴)آرَد و بر خلق خوانَد صد فُسونخویش جالینوس سازد در دواتا فریبد نفسِ بیمارِ تو راکین تو را سود است از درد و غمیگفت آدم را همین در، گندمی(۵۷) سِرگین: مدفوع(۵۸) اِجلال: شکوه و جلال، بزرگواری(۵۹) حَزین: غمگین، اندوهگین(۶۰) گُدازیدن: ذوب شدن، آب شدن(۶۱) مَرْکَب: هر چه بر آن سوار شوند.(۶۲) اَصْوَب: درست‌تر، راست‌تر(۶۳) خِلَل: آسیب و صدمه، اختلال(۶۴) دُون: خوار، پست و فرومایه--------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #164حُفَّتِ الْجَنَّه، به چه مَحفوف(۶۵) گشت؟بِالمَْکارِه(۶۶) که ازو افزود کَشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَ حُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»صد فسون دارد ز حیلت وز دَها(۶۷)که کند در سَلّه(۶۸)، گر هست اژدهاگر بُوَد آبِ روان، بَر بَندَدَشور بُوَد حَبرِ(۶۹) زمان، بر خنددشعقل را با عقلِ یاری یار کناَمْرُهُمْ شُوریٰ بخوان و کار کنقرآن کریم، سورهٔ شوری (۴۲)، آیهٔ ۳۸Quran, Sooreh Ash-Shura(#42), Line #38«…وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ…»«…و كارشان بر پايه مشورت با يكديگر است…»(۶۵) مَحفوف: پوشیده شده، فراگرفته شده(۶۶) مَکاره: جمعِ مَکرَهَه به معنی ناپسندی‌ها، ناگواری‌ها(۶۷) دَها: مخفف دهاء به معنی زیرکی و کاردانی(۶۸) سَلّه: سبد، در اینجا به معنی دام است.(۶۹) حَبر: دانشمند، عالِم--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsبه غیرِ خمِّ فلک خمهایِ صد رنگ استبه هر خمی که درآیی ازو نشان گیریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #28, Divan e Shamsتا فضلِ تو راهش دهد، وز شَید و تَلوین(۷۰) وارهدشَیّادِ ما شَیْدا(۷۱) شود، یکرنگ چون شمس الضُّحی(۷۰) تَلوین: هم‌هویت‌شدگی، همانیدگی، رنگارنگی(۷۱) شیّاد: فریبگر، سالوس--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsبه طبیبش چه حواله کنی ای آبِ حیات؟از همانجا که رسد درد، همانجاست دوامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsدل و جان به آبِ حکمت ز غبارها بشوییدهله تا دو چشمِ حسرت سوی خاکدان نماندمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی، دوا آنجا رودهر کجا پستی است، آب آنجا دودآبِ رحمت بایدت، رَوْ پست شووانگهان خور خمرِ رحمت، مست شومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #763جُزوها را روی‌ْها سویِ کُل استبلبلان را عشقْ‌بازی با گُل استگاو را رنگ از برون و، مرد رااز درون جُو رنگِ سُرخ و زرد رارنگ‌هایِ نیک از خُمِ صفاسترنگِ زشتان، از سیاهابهٔ(۷۲) جفاست(۷۳)صِبْغَةُالله، نامِ آن رنگِ لطیفلعْنَةُ‌الله، بُویِ آن رنگِ کثیفقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۳۸Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #138«صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ»«اين رنگ خداست و رنگ چه كسى از رنگ خدا بهتر است. ما پرستندگان او هستيم.»(۷۲) سیاهابه: آب آمیخته با لجن(۷۳) جَفا: مخففِ جَفاء به معنی آزردن و ستم کردن، بی‌مهری و ستمکاری. مراد از آن در اینجا کلّیهٔ خوهای ناپسند است.--------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #500او ز یکرنگیِّ عیسی، بُو نداشتوز مِزاجِ خُمِّ عیسی، خُو نداشتجامهٔ صدرنگ از آن خمِّ صفاساده و یکرنگ گشتی چون ضیانیست یکرنگی(۷۴) کزو خیزد مَلالبل مثال ماهی و آبِ زلالگرچه در خشکی هزاران رنگهاستماهیان را با یُبوست(۷۵) جنگهاست(۷۴) یکرنگی: مجازاً به معنی دوستیِ بی‌غرض و نفاق است.(۷۵) یُبوست: خشکی-------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsز شیرِ چرخ گریزی، به برجِ گاو رویخری شوی به صفت راهِ کهکشان گیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟در کفِ شیرِ نرِ خون‌خواره‌ایمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2043, Divan e Shamsاسپانِ اختیاری(۷۶) حمّالِ شهریاریپالان کشند و سرگین اسبانِ کند و کودن(۷۶) اختیاری: برگزیده، مختار--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsچو آفتاب، جهان را پر از حیات کنیچو زین جهان بجهی، ملکِ آن جهان گیریمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۳۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4352وقتِ آن آمد که حیدروار(۷۷) منمُلک گیرم یا بپردازم بدن(۷۷) حَیْدَر: شیر، لقب حضرت علی(ع)--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsخموش باش و همی‌تاز تا لبِ دریاچو دم، گسسته شوی گر رهِ دهان گیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4624این خموشی مَرکَبِ چوبین بُوَدبحریان را خامُشی تلقین بُوَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2133, Divan e Shamsخاموش، وصفِ بحر و دُر کم گوی در دریایِ اوخواهی که غوّاصی کنی، دَم‌دار(۷۸) شو، دَم‌دار شو(۷۸) دَم‌دار: کسی که بتواند نفس را در سینه حبس کند.--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsتو بی ‌ز گوش شنو، بی‌زبان بگو با اوکه نیست گفتِ زبان بی‌خلاف و آزاریمولوی، مثنوی، دفتر دومّ، بیت ۸۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #845آدمی، مَخفی است در زیرِ زباناین زبان پرده ا‌ست بر درگاهِ جانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2095تملّق کردنِ دیوانه، جالینوس را، و ترسیدنِ جالینوسگفت جالینوس(۷۹) با اصحابِ خَودمر مرا تا آن فلان دارو دهدپس بدو گفت آن یکی: ای ذُوفُنوناین دوا خواهند از بهرِ جُنوندُور از عقلِ تو، این دیگر مگوگفت: در من کرد یک دیوانه رُوساعتی در رویِ من خوش بنگریدچشمکم زد، آستینِ من دَریدگر نه جنسیّت بُدی در من از اوکی رخ آوردی به من آن زشت‌رو؟گر نه دیدی جنسِ خود، کی آمدی؟کی به غیرِ جنس، خود را بر زدی؟چون دو کس بر هم زند، بی‌‌هیچ شکدر میانْشان هست قدرِ مشترککی پَرَد مرغی مگر با جنسِ خَود؟صحبتِ ناجنس، گور است و لَحَد(۷۹) جالینوس: جالینوس از مشهورترین اطبای یونان باستان پس از بقراط محسوب می‌شود.------------------------مجموع لغات:(۱) سرطان: چهارمین برج از برج‌های دوازده‌گانه، برابر با تیر؛ خرچنگ.(۲) تنّورِ: اشاره به بیرون آمدن آب از تنور خانهٔ پیرزن در طوفان نوح است.(۳) مقتضا: لازمه، اقتضا شده(۴) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی(۵) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۶) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه(۷) سرگین: مدفوع چهارپایان(۸) تَگ: ژرفا، عمق، پایین(۹) فَتی': جوان، جوانمرد(۱۰) فِطَن: جمع فِطنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی(۱۱) عما: کوری(۱۲) مُسْتَحِقّ: سزاوار، مستوجب(۱۳) مُعْتَق: آزاد کرده شده، بنده‌ای که از قید بندگی رهیده باشد.(۱۴) رِقّ: بندگی(۱۵) پالیز: باغ، بوستان، مزرعه، و یا از مصدر پالیدن به معنی صاف و خالص کرده شده.(۱۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۱۷) حَبر: دانشمند، دانا(۱۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۱۹) سبب‌ سوراخ‌ کُن: سوراخ‌ کُنندهٔ سبب‌(۲۰) اَکساب: کسب‌ها(۲۱) کِلک: قلم(۲۲) ضایره: زیان زننده، خسارت‌آور(۲۳) نَتان: نتوان(۲۴) کاهلی: تنبلی(۲۵) رنجور: بیمار(۲۶) لاغ: هزل و شوخی. در اینجا به معنی بددلی است. رنجوری به لاغ یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.(۲۷) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود(۲۸) خواجه‌تاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.(۲۹) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۳۰) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۳۱) بحر: دریا(۳۲) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۳۳) جَبّار: ستمگر، ظالم(۳۴) شِقاق: جدایی و دشمنی(۳۵) مُکْثِر:‌ پُرگو(۳۶) شِسته‌:‌ مخفف نشسته است.(۳۷) غَوی: گمراه(۳۸) اِفتِتان: گمراه کردن(۳۹) بَدَست: وَجب(۴۰) چفسیده‌‌يی: چسبیده‌ای(۴۱) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان(۴۲) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب(۴۳) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شده اند، باز گردند.(۴۴) اُستور: سُتور، حیوانِ بارکش مانند اسب و الاغ و استر(۴۵) گوی بردن: کنایه از سبقت گرفتن و پیش افتادن، از فرصت استفاده کردن.(۴۶) تَرْکَش: تیردان، جعبه ای که جنگاوران در آن تیر می نهادند و با خود حمل میکردند.(۴۷) تَفْت: گرم، سوزان، شتابان(۴۸) ناداشت: بی ‌همه‌ چیز، آنکه هیچ صفت خوب ندارد، بی‌شرم، بی‌اعتقاد(۴۹) کار درآوردن: به کار گماشتن، صاحب کار و بار کردن.(۵۰) گل به شِکَر: گلشکر، گلقند(۵۱) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست می‌کردند، بارجامه.(۵۲) مُنحَنی: خمیده، خمیده قامت، بیچاره و درمانده(۵۳) اِشترى: خريد(۵۴) طِمّ: دریا و آب فراوان(۵۵) رِمّ: زمین و خاک(۵۶) قُراضه‌چین: ریزه‌خوار، نیازمند، مفلس(۵۷) سِرگین: مدفوع(۵۸) اِجلال: شکوه و جلال، بزرگواری(۵۹) حَزین: غمگین، اندوهگین(۶۰) گُدازیدن: ذوب شدن، آب شدن(۶۱) مَرْکَب: هر چه بر آن سوار شوند.(۶۲) اَصْوَب: درست‌تر، راست‌تر(۶۳) خِلَل: آسیب و صدمه، اختلال(۶۴) دُون: خوار، پست و فرومایه(۶۵) مَحفوف: پوشیده شده، فراگرفته شده(۶۶) مَکاره: جمعِ مَکرَهَه به معنی ناپسندی‌ها، ناگواری‌ها(۶۷) دَها: مخفف دهاء به معنی زیرکی و کاردانی(۶۸) سَلّه: سبد، در اینجا به معنی دام است.(۶۹) حَبر: دانشمند، عالِم(۷۰) تَلوین: هم‌هویت‌شدگی، همانیدگی، رنگارنگی(۷۱) شیّاد: فریبگر، سالوس(۷۲) سیاهابه: آب آمیخته با لجن(۷۳) جَفا: مخففِ جَفاء به معنی آزردن و ستم کردن، بی‌مهری و ستمکاری. مراد از آن در اینجا کلّیهٔ خوهای ناپسند است.(۷۴) یکرنگی: مجازاً به معنی دوستیِ بی‌غرض و نفاق است.(۷۵) یُبوست: خشکی(۷۶) اختیاری: برگزیده، مختار(۷۷) حَیْدَر: شیر، لقب حضرت علی(ع)(۷۸) دَم‌دار: کسی که بتواند نفس را در سینه حبس کند.(۷۹) جالینوس: جالینوس از مشهورترین اطبای یونان باستان پس از بقراط محسوب می‌شود.----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsاگر ز حلقه این عاشقان کران گیریدلت بمیرد و خوی فسردگان گیریگر آفتاب جهانی چو ابر تیره شویوگر بهار نوی مذهب خزان گیریچو کاسه تا تهی‌ای تو بر آب رقص کنیچو پر شدی به بن حوض و جو مکان گیریخدای داد دو دستت که دامن من گیربداد عقل که تا راه آسمان گیریکه عقل جنس فرشته‌ست سوی او پویدببینیش چو به کف آینه نهان گیریبگیر کیسه پر زر به اقرضواالله آیقراضه قرض دهی صد هزار کان گیریبه غیر خم فلک خمهای صد رنگ استبه هر خمی که درآیی ازو نشان گیریز شیر چرخ گریزی به برج گاو رویخری شوی به صفت راه کهکشان گیریو گر تو خود سرطانی چو پهلوی شیرییقین ز پهلوی او خوی پهلوان گیریچو آفتاب جهان را پر از حیات کنیچو زین جهان بجهی ملک آن جهان گیریبرآ چو آب ز تنور نوح و عالم گیرچرا تنور خبازی که جمله نان گیریخموش باش و همی‌تاز تا لب دریاچو دم گسسته شوی گر ره دهان گیری* حدیث«إِنَّ اَللهَ رَكَّبَ فِي اَلْمَلاَئِكَةِ عَقْلاً بِلاٰ شَهْوَةً…»«خداوند در فرشتگان عقل بدون شهوت آفرید…»** قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۱۸ Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #18 «إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ»«خدا به مردان صدقه‌دهنده و زنان صدقه‌دهنده‌اى كه به خدا قرض‌الحسنه مى‌دهند، دو چندان پاداش مى‌دهد؛ و نيز آنها را اجرى نيكوست.»*** قرآن کریم، سورهٔ هود (۱۱)، آیهٔ ۴۰Quran, Sooreh Hud(#11), Line #40«حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ…»«چون فرمان ما فراز آمد و تنور جوشيد…»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsاگر ز حلقه این عاشقان کران گیریدلت بمیرد و خوی فسردگان گیریگر آفتاب جهانی چو ابر تیره شویوگر بهار نوی مذهب خزان گیریمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حبک الاشیاء یعمیک یصمنفسک السودا جنت لا تختصمعشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند با من ستیزه مکنزیرا نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده استحدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.» «عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362کوری عشق‌ست این کوری منحب یعمی و یصم است ای حسنآری اگر من دچار کوری باشم آن کوری قطعا کوری عشق است نه کوری معمولی ای حسن بدان که عشق موجب کوری و کری عاشق می‌شودکورم از غیر خدا بینا بدومقتضای عشق این باشد بگومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هر که نقص خویش را دید و شناختاندر استکمال خود دو اسبه تاختزان نمی‌پرد به سوی ذوالجلالکو گمانی می‌برد خود را کمالعلتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالاز دل و از دیده‌ات بس خون رودتا ز تو این معجبی بیرون رودعلت ابلیس انا خیری بده‌ستوین مرض در نفس هر مخلوق هستقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۲Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #12«…قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.»«… ابلیس گفت: من از آدم بهترم، مرا از آتش و او را از گل‌ آفریده‌ای.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3217گرچه خود را بس شکسته بیند اوآب صافی دان و سرگین زیر جوچون بشوراند تو را در امتحانآب سرگین رنگ گردد در زماندر تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو راهست پیر راه‌دان پر فطنجوی‌های نفس و تن را جوی‌کنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2311بعد از این ما دیده خواهیم از تو بستا نپوشد بحر را خاشاک و خسساحران را چشم چون رست از عماکف‌زنان بودند بی ‌این دست و پاچشم‌بند خلق جز اسباب نیستهر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیستلیک حق اصحابنا اصحاب رادر گشاد و برد تا صدر سرااما ای یاران ما حضرت حق در حقیقت را به روی اصحاب حقیقت گشوده است و آنان را تا صدر مجلس برده استبا کفش نامستحق و مستحقمعتقان رحمت‌اند از بند رقبه بركت دست بخشنده الهی سزاواران و ناسزاواران هر دو به رحمت او از بند ذلت و بندگی شهوات خواهند رستدر عدم ما مستحقان کی بدیمکه برین جان و برین دانش زدیمدر کتم عدم ما کی استحقاق آن را داشتیم که به مرتبه جان و دانایی دست یازیمای بکرده یار هر اغیار راوی بداده خلعت گل خار راخاک ما را ثانیا پالیز کنهیچ نی را بار دیگر چیز کنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بی‌قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز ره پنهان صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی می‌کنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کرده‌ست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحه‌گریمدتی بنشین و بر خود می‌گریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1547ای گرفتار سبب بیرون مپرلیک عزل آن مسبب ظن مبرهرچه خواهد آن مسبب آوردقدرت مطلق سبب‌ها بردردلیک اغلب بر سبب راند نفاذتا بداند طالبی جستن مرادچون سبب نبود چه ره جوید مریدپس سبب در راه می‌باید پدیداین سبب‌ها بر نظرها پرده‌هاستکه نه هر دیدار صنعش را سزاستدیده‌یی باید سبب‌ سوراخ‌ کنتا حجب را برکند از بیخ و بنتا مسبب بیند اندر لامکانهرزه داند جهد و اکساب و دکاناز مسبب می‌رسد هر خیر و شرنیست اسباب و وسایط ای پدرجز خیالی منعقد بر شاهراهتا بماند دور غفلت چندگاهحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۴۵۸Poem(Qazal)#458, Divan e Hafezنقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکنور نه چون بنگری از دایره بیرون باشیحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۶۱Poem(Qazal)#161, Divan e Hafezهر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیزنقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2191مومنان از دست باد ضایرهجمله بنشستند اندر دایره مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۲۷۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2761ای بسا دولت که آید گاه گاهپیش بی‌دولت بگردد او ز راهای بسا معشوق کاید ناشناختپیش بدبختی نداند عشق باختمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۱۸۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1847چون نپرسی زودتر کشفت شودمرغ صبر از جمله پران‌تر بودور بپرسی دیرتر حاصل شودسهل از بی‌صبریت مشکل شودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعمبی شمع روی تو نتان دیدن مرین دو راه رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبراو همین داند که گیرد پای جبرهر که جبر آورد خود رنجور کردتا همان رنجوری‌اش در گور کردگفت پیغمبر که رنجوری به لاغرنج آرد تا بمیرد چون چراغمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475این قدر گفتیم باقی فکر کنفکر اگر جامد بود رو ذکر کنذکر آرد فکر را در اهتزاز ذکر را خورشید این افسرده ساز اصل خود جذب است لیک ای خواجه‌تاشکار کن موقوف آن جذبه مباشزانکه ترک کار چون نازی بودناز کی در خورد جانبازی بودنه قبول اندیش نه رد ای غلامامر را و نهی را می‌بین مداممرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشچشم‌ها چون شد گذاره نور اوستمغزها می‌بیند او در عین پوستبیند اندر ذره خورشید بقابیند اندر قطره کل بحر رامولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۲۹۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2996ساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرز آنکه جباران بدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیازمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوش‌تر آید از شکرلیک کم خایش که دارد صد خطرایمن‌آبادست آن راه نیازترک نازش گیر و با آن ره بسازمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکان فراق آرد یقین در عاقبتنطق موسی بد بر اندازه ولیکهم فزون آمد ز گفت یار نیکآن فزونی با خضر آمد شقاقگفت رو تو مکثری هذا فراققرآن کریم، سورهٔ كهف (١٨)، آیهٔ ٧٨Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #78«قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ …»«گفت: اين [زمان‌] جدايى ميان من و توست…»موسیا بسیار گویی دور شوور نه با من گنگ باش و کور شوور نرفتی وز ستیزه شسته‌ییتو به معنی رفته‌یی بگسسته‌ییمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۳۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4326تو چو عزم دین کنی با اجتهاددیو بانگت بر زند اندر نهادکه مرو زآن سو بیندیش ای غویکه اسیر رنج و درویشی شویبینوا گردی ز یاران وابریخوار گردی و پشیمانی خوریتو ز بیم بانگ آن دیو لعینواگریزی در ضلالت از یقینقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۶۴Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #64«وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ ۚ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا.» «با فرياد خويش هر كه را توانى از جاى برانگيز و به يارى سواران و پيادگانت بر آنان بتاز و در مال و فرزند با آنان شركت جوى و به آنها وعده بده. و حال آنكه شيطان جز به فريبى وعده‌شان ندهد.»قرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۶۵Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #65«إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ ۚ وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ وَكِيلًا»«تو را بر بندگان من هيچ تسلطى نباشد و پروردگار تو براى نگهبانيشان كافى است.»قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۶۸Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #268«الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ ۖ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.»«شيطان شما را از بينوايى مى‌ترساند و به كارهاى زشت وا مى‌دارد، در حالى كه خدا شما را به آمرزش خويش و افزونى وعده مى‌دهد. خدا گشايش‌دهنده و داناست.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1221دیو چون عاجز شود در افتتاناستعانت جوید او زین انسیانکه شما یارید با ما یاری‌ایجانب مایید جانب داری‌ایمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1822اندرین ره می‌تراش و می‌خراشتا دم آخر دمی فارغ مباشمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۱۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2165هر که را دیو از کریمان وا بردبی کسش یابد سرش را او خوردیک بدست از جمع رفتن یک زمانمکر شیطان باشد این نیکو بدانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1941رحمت اندر رحمت آمد تا به سربر یکی رحمت فرو ما ای پسرحضرت حق سراپا رحمت است بر یک رحمت قناعت مکنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌يیدر سبب از جهل بر چفسیده‌‌يیبا سبب‌ها از مسبب غافلیسوی این روپوش‌ها زان مایلیچون سبب‌ها رفت بر سر می‌زنیربنا و ربناها می‌کنیرب می‌گوید برو سوی سببچون ز صنعم یاد کردی ای عجبگفت زین پس من تو را بینم همهننگرم سوی سبب و آن دمدمهگویدش ردوا لعادوا کار توستای تو اندر توبه و میثاق سستلیک من آن ننگرم رحمت کنمرحمتم پرست بر رحمت تنمننگرم عهد بدت بدهم عطااز کرم این دم چو می‌خوانی مرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsاگر ز حلقه این عاشقان کران گیریدلت بمیرد و خوی فسردگان گیریگر آفتاب جهانی چو ابر تیره شویوگر بهار نوی مذهب خزان گیریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مرده‌تنجان من باشد که رو آرد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم ببیند بخششمجان نامحرم نبیند روی دوستجز همان جان کاصل او از کوی اوستدر دمم قصاب‌وار این دوست راتا هلد آن مغز نغزش پوست رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2767چون بدو زنده شدی آن خود وی استوحدت محض است آن شرکت کی استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #260تا تو بستیزی ستیزند ای حرونفانتظرهم انهم منتظرون ای سرکش اگر با حقیقت بستیزی و همچنان بر ریا و نفاقت پافشاری کنیپاکان و حقیقت طلبان نیز با تو ستیز خواهند کرد منتظر آنان باش که ایشان نیز منتظران‌اندقرآن کریم، سورهٔ سجده (۳۲)، آیهٔ ۳۰Quran, Sooreh As-Sajdeh(#32), Line #30«فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ»«پس، از ايشان اعراض كن و منتظر باش، كه آنها نيز در انتظارند.»مولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۰۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2066پس ره پند و نصیحت بسته شدامر اعرض عنهم پیوسته شدبنابراین راه پند و ارشاد بسته شده و خداوند به ما امر فرموده‌ است که باید از ستیزه‌گران روی گردانیدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگ درنده‌ست نفس بد یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرینمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063گرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بدیمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مشتریچون سپردی تن به خدمت جان بریور ریاضت آیدت بی‌اختیارسر بنه شکرانه ده ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت شکر کنتو نکردی او کشیدت زامر کنمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۰۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2094او گمان دارد که با من جور کردبلکه از آیینه من روفت گَردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsچو کاسه تا تهی‌ای تو بر آب رقص کنیچو پر شدی به بن حوض و جو مکان گیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3647غیرتش بر عاشقی و صادقی‌ست‌غیرتش بر دیو و بر استور نیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsخدای داد دو دستت که دامن من گیربداد عقل که تا راه آسمان گیریحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۹۷Poem(Qazal)#197, Divan e Hafezای جوان سروقد گویی ببرپیش از آن کز قامتت چوگان کنندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsره آسمان درونست پر عشق را بجنبانپر عشق چون قوی شد غم نردبان نماندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #417مرغ بر بالا پران و سایه‌اشمی‌دود بر خاک پران مرغ‌وشابلهی صیاد آن سایه شودمی‌دود چندانکه بی‌مایه شودبی خبر کان عکس آن مرغ هواستبی ‌خبر که اصل آن سایه کجاستتیر اندازد به سوی سایه اوترکشش خالی شود از جستجوترکش عمرش تهی شد عمر رفتاز دویدن در شکار سایه تفتمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #422سایه یزدان چو باشد دایه‌اشوارهاند از خیال و سایه‌اشسایه یزدان بود بنده خدامرده این عالم و زنده خدادامن او گیر زوتر بی‌گمانتا رهی در دامن آخرزمانکیف مد الظل نقش اولیاستکو دلیل نور خورشید خداستمنظور از آیه کیف مد الظل چگونه سایه اش را گسترد اینست که ولی خدا مظهر کامل خداوند استو آن سایه یعنی آن ولی خدا دلیل بر نور خداوند است یعنی او راهنمای مردم به سوی خداوند استقرآن كريم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آيات ۴۵ و ۴۶ Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #45-46«أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا.»«آیا به [قدرت و حکمت] پروردگارت ننگریستی که چگونه سایه را امتداد داد و گستراند؟ و اگر می خواست آن را ساکن و ثابت می کرد، آن گاه خورشید را برای [شناختن] آن سایه، راهنما [ی انسان ها] قرار دادیم.»«ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا.»«سپس آن را [با بلند شدن آفتاب] اندک اندک به سوی خود باز می گیریم.»اندرین وادی مرو بی این دلیللا احب الافلین گو چون خلیلرو ز سایه آفتابی را بیابدامن شه شمس تبریزی بتابقرآن كريم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۷۶Quran, Sooreh Al-An’aam(#6), Line #76«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِين.»«چون شب او را فروگرفت، ستاره‌اى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #344دامن او گیر ای یار دلیرکو منزه باشد از بالا و زیرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsکه عقل جنس فرشته‌ست سوی او پویدببینیش چو به کف آینه نهان گیریمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #43, Divan e Shamsکاهل و ناداشت بدم کار درآورد مراطوطی اندیشه او همچو شکر خورد مراتابش خورشید ازل پرورش جان و جهانبر صفت گل به شکر پخت و بپرورد مرامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2063آینه دل صاف باید تا در اوواشناسی صورت زشت از نکومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsبگیر کیسه پر زر به اقرضواالله آیقراضه قرض دهی صد هزار کان گیریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #881صد جوال زر بیاری ای غنیحق بگوید دل بیار ای منحنیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبیا و فکرت من کن که فکرتت دادمچو لعل می‌خری از کان من بخر باریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دام مزدوانگه از خود بی ز خود چیزی بدزدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1463مشتری ماست الله‌اشتریاز غم هر مشتری هین برتر آکسی که فرموده است خداوند می‌خرد مشتری ماستبهوش باش از غم مشتریان فاقد اعتبار بالاتر بیاقرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #111«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…»«خداوند، جان و مال مومنان را به بهای بهشت خریده است…»مشتریی جو که جویان تو استعالم آغاز و پایان تو است هین مکش هر مشتری را تو به دستعشق‌بازی با دو معشوقه بد استمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3288عقل تو قسمت شده بر صد مهمبر هزاران آرزو و طم و رممنظور از طم و رم در اینجا آرزوهای دنیوی استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2370, Divan e Shamsچشم بر ره داشت پوینده قراضه می‌بچیدآن قراضه‌چین ره را بین کنون در کان شدهمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #146اقرضواالله قرض ده زین برگ تنتا بروید در عوض در دل چمنقرآن کریم، سورهٔ مزّمّل (۷۳)، آیهٔ ۲۰Quran, Sooreh Al-Muzzammil(#73), Line #20«…أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا…» «…به خدا قرض الحسنه دهيد…»قرض ده کم کن از این لقمه تنتتا نماید وجه لاعین راتحدیث«أعددتُ لعبادي الصالحينَ ما لا عينٌ رأت ولا أذنٌ سمعت ولا خطرَ على قلبِ بشرٍ.»«فراهم آوردم برای بندگان نیکوکردارم، نعیمی را که نه چشمی آن را دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب انسانی خطور کرده است.»تن ز سرگین خویش چون خالی کندپر ز مشک و در اجلالی کنداین پلیدی بدهد و پاکی برداز یطهرکم تن او بر خوردقرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۳۳Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #33«…إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا…»«...خدا مى‌خواهد پليدى را از شما دور كند و شما را پاک دارد…»دیو می‌ترساندت که هین و هینزین پشیمان گردی و گردی حزینگر گدازی زین هوس‌ها تو بدنبس پشیمان و غمین خواهی شدناین بخور گرم است و داروی مزاجوآن بیاشام از پی نفع و علاجهم بدین نیت که این تن مرکب استآنچه خو کرده‌ست آنش اصوب استحدیث«نَفْسُکَ مَطیَّتُکَ فَارْفَقْ بِها»«نفس تو مركب توست، پس با او به نرمی رفتار کن.»هین مگردان خو که پیش آید خللدر دماغ و دل بزاید صد عللاین چنین تهدیدها آن دیو دونآرد و بر خلق خواند صد فسونخویش جالینوس سازد در دواتا فریبد نفس بیمار تو راکین تو را سود است از درد و غمیگفت آدم را همین در گندمیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #164حفت الجنه به چه محفوف گشتبالمکاره که ازو افزود کشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَ حُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»صد فسون دارد ز حیلت وز دهاکه کند در سله گر هست اژدهاگر بود آب روان بر بنددشور بود حبر زمان بر خنددشعقل را با عقل یاری یار کنامرهم شوری بخوان و کار کنقرآن کریم، سورهٔ شوری (۴۲)، آیهٔ ۳۸Quran, Sooreh Ash-Shura(#42), Line #38«…وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ…»«…و كارشان بر پايه مشورت با يكديگر است…»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsبه غیر خم فلک خمهای صد رنگ استبه هر خمی که درآیی ازو نشان گیریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #28, Divan e Shamsتا فضل تو راهش دهد وز شید و تلوین وارهدشیاد ما شیدا شود یکرنگ چون شمس الضحیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsبه طبیبش چه حواله کنی ای آب حیاتاز همانجا که رسد درد همانجاست دوامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsدل و جان به آب حکمت ز غبارها بشوییدهله تا دو چشم حسرت سوی خاکدان نماندمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی دوا آنجا رودهر کجا پستی است آب آنجا دودآب رحمت بایدت رو پست شووانگهان خور خمر رحمت مست شومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #763جزوها را روی‌ها سوی کل استبلبلان را عشق‌بازی با گل استگاو را رنگ از برون و مرد رااز درون جو رنگ سرخ و زرد رارنگ‌های نیک از خم صفاسترنگ زشتان از سیاهابه جفاستصبغه‌الله نام آن رنگ لطیفلعنه‌الله بوی آن رنگ کثیفقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۳۸Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #138«صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ»«اين رنگ خداست و رنگ چه كسى از رنگ خدا بهتر است. ما پرستندگان او هستيم.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #500او ز یکرنگی عیسی بو نداشتوز مزاج خم عیسی خو نداشتجامه صدرنگ از آن خم صفاساده و یکرنگ گشتی چون ضیانیست یکرنگی کزو خیزد ملالبل مثال ماهی و آب زلالگرچه در خشکی هزاران رنگهاستماهیان را با یبوست جنگهاستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsز شیر چرخ گریزی به برج گاو رویخری شوی به صفت راه کهکشان گیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ایدر کف شیر نر خون‌خواره‌ایمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2043, Divan e Shamsاسپان اختیاری حمال شهریاریپالان کشند و سرگین اسبان کند و کودنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsچو آفتاب جهان را پر از حیات کنیچو زین جهان بجهی ملک آن جهان گیریمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۳۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4352وقت آن آمد که حیدروار منملک گیرم یا بپردازم بدنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsخموش باش و همی‌تاز تا لب دریاچو دم گسسته شوی گر ره دهان گیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4624این خموشی مرکب چوبین بودبحریان را خامشی تلقین بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2133, Divan e Shamsخاموش وصف بحر و در کم گوی در دریای اوخواهی که غواصی کنی دم‌دار شو دم‌دار شومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsتو بی ‌ز گوش شنو بی‌زبان بگو با اوکه نیست گفت زبان بی‌خلاف و آزاریمولوی، مثنوی، دفتر دومّ، بیت ۸۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #845آدمی مخفی است در زیر زباناین زبان پرده ا‌ست بر درگاه جانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2095تملق کردن دیوانه جالینوس را و ترسیدن جالینوسگفت جالینوس با اصحاب خودمر مرا تا آن فلان دارو دهدپس بدو گفت آن یکی ای ذوفنوناین دوا خواهند از بهر جنوندور از عقل تو این دیگر مگوگفت در من کرد یک دیوانه روساعتی در روی من خوش بنگریدچشمکم زد آستین من دریدگر نه جنسیت بدی در من از اوکی رخ آوردی به من آن زشت‌روگر نه دیدی جنس خود کی آمدیکی به غیر جنس خود را بر زدیچون دو کس بر هم زند بی‌‌هیچ شکدر میانشان هست قدر مشترککی پرد مرغی مگر با جنس خودصحبت ناجنس گور است و لحد
  continue reading

1178 قسمت

Artwork

Ganje Hozour audio Program #937

Ganj e Hozour Programs

403 subscribers

published

iconاشتراک گذاری
 
Manage episode 343861997 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۳۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۱۱ اکتبر ۲۰۲۲ - ۲۰ مهربرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۳۷ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دانلود فایل صوتی برنامه ۹۳۷ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۳۷ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۳۷ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsاگر ز حلقهٔ این عاشقان کران گیریدلت بمیرد و خویِ فسردگان گیریگر آفتابِ جهانی، چو ابرِ تیره شویوگر بهارِ نوی، مذهبِ خزان گیریچو کاسه تا تهی‌ای تو، بر آب رقص کنیچو پر شدی، به بنِ حوض و جو مکان گیریخدای داد دو دستت که دامنِ من گیربداد عقل که تا راهِ آسمان گیریکه عقل جنسِ فرشته‌ست، سویِ او پوید*ببینیش چو به کف آینهٔ نهان گیریبگیر کیسهٔ پر زر به اَقْرِضواالله آی**قراضه قرض دهی، صد هزار کان گیریبه غیرِ خمِّ فلک خمهایِ صد رنگ استبه هر خمی که درآیی ازو نشان گیریز شیرِ چرخ گریزی، به برجِ گاو رویخری شوی به صفت راهِ کهکشان گیریو گر تو خود سرطانی(۱)، چو پهلویِ شیرییقین ز پهلویِ او خوی پهلوان گیریچو آفتاب، جهان را پر از حیات کنیچو زین جهان بجهی، ملکِ آن جهان گیریبرآ چو آب ز تنّورِ(۲) نوح و عالم گیر***چرا تنورِ خبازی، که جمله نان گیری؟خموش باش و همی‌تاز تا لبِ دریاچو دم، گسسته شوی گر رهِ دهان گیری* حدیث«إِنَّ اَللهَ رَكَّبَ فِي اَلْمَلاَئِكَةِ عَقْلاً بِلاٰ شَهْوَةً…»«خداوند در فرشتگان عقل بدون شهوت آفرید…»** قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۱۸ Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #18 «إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ»«خدا به مردان صدقه‌دهنده و زنان صدقه‌دهنده‌اى كه به خدا قرض‌الحسنه مى‌دهند، دو چندان پاداش مى‌دهد؛ و نيز آنها را اجرى نيكوست.»*** قرآن کریم، سورهٔ هود (۱۱)، آیهٔ ۴۰Quran, Sooreh Hud(#11), Line #40«حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ…»«چون فرمان ما فراز آمد و تنور جوشيد…»(۱) سرطان: چهارمین برج از برج‌های دوازده‌گانه، برابر با تیر؛ خرچنگ.(۲) تنّورِ: اشاره به بیرون آمدن آب از تنور خانهٔ پیرزن در طوفان نوح است.--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsاگر ز حلقهٔ این عاشقان کران گیریدلت بمیرد و خویِ فسردگان گیریگر آفتابِ جهانی، چو ابرِ تیره شویوگر بهارِ نوی، مذهبِ خزان گیریمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حُبُّکَ الْاَشْیاء یُعْمیکَ یُصِمّنَفْسُکَ السَّودا جَنَتْ لا تَخْتَصِمعشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند. با من ستیزه مکن، زیرا نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده است.حدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.» «عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362کوری عشق‌ست این کوریِّ منحُبِّ یُعْمی وَ یُصِمّ است ای حَسَنآری اگر من، دچار کوری باشم، آن کوری قطعاً کوری عشق است نه کوری معمولی. ای حَسَن بدان که عشق، موجب کوری و کری عاشق می‌شود.کورم از غیرِ خدا، بینا بدومقتضایِ(۳) عشق این باشد بگو(۳) مقتضا: لازمه، اقتضا شده--------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هر که نقصِ خویش را دید و شناختاندر اِستِکمالِ(۴) خود، دو اسبه تاخت(۵)زان نمی‌پَرّد به سوی ذوالْجَلالکو گُمانی می‌بَرَد خود را کمالعِلّتی بتّر ز پندارِ کمالنیست اندر جانِ تو ای ذُودَلال(۶)از دل و از دیده‌ات بس خون رودتا زِ تو این مُعْجِبی بیرون رودعلّت ابلیس اَنَا خیری بده‌ستوین مرض، در نفسِ هر مخلوق هست(۴) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی(۵) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۶) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه--------قرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۲Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #12«…قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.»«… ابلیس گفت: من از آدم بهترم، مرا از آتش و او را از گل‌ آفریده‌ای.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهرِ حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3217گرچه خود را بس شکسته بیند اوآبِ صافی دان و سِرگین(۷) زیرِ جُوچون بشوراند تو را در امتحانآب، سِرگین رنگ گردد در زماندر تگِ(۸) جو هست سِرگین ای فَتیٰ(۹)گرچه جو صافی نماید مر تو راهست پیر راه‌ْدانِ پُر فِطَن(۱۰)جوی‌هایِ نفس و تن را جویْ‌کَن(۷) سرگین: مدفوع چهارپایان(۸) تَگ: ژرفا، عمق، پایین(۹) فَتی': جوان، جوانمرد(۱۰) فِطَن: جمع فِطنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی--------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2311بعد از این ما دیده خواهیم از تو بستا نپوشد بحر را خاشاک و خسساحران را چشم چون رَست از عما(۱۱)کف‌زنان بودند بی ‌این دست و پاچشم‌بندِ خلق، جز اسباب نیستهر که لرزد بر سبب، ز اصحاب نیستلیک حق، اَصْحابَنا اصحاب رادر گشاد و بُرد تا صدرِ سراامّا ای یارانِ ما، حضرت حق درِ حقیقت را به رویِ اصحابِ حقیقت گشوده است و آنان را تا صدر مجلس بُرده است.با کَفَش نامُسْتَحِقّ و مُسْتَحِقّ(۱۲)مُعْتَقانِ(۱۳) رحمت‌اند از بندِ رِقّ(۱۴)به بركت دست بخشندهٔ الهی، سزاواران و ناسزاواران هر دو به رحمت او از بند ذّلت و بندگیِ شهوات خواهند رست.در عدم، ما مُسْتَحِقّان، کی بُدیم؟که برین جان و برین دانش زدیمدر کَتْمِ عدم ما کی استحقاق آن را داشتیم که به مرتبه جان و دانایی دست یازیم؟ای بکرده یار، هر اَغیار راوی بداده خِلعتِ گُل خار راخاکِ ما را ثانیا پالیز(۱۵) کنهیچ نِی را بارِ دیگر چیز کن(۱۱) عما: کوری(۱۲) مُسْتَحِقّ: سزاوار، مستوجب(۱۳) مُعْتَق: آزاد کرده شده، بنده‌ای که از قید بندگی رهیده باشد.(۱۴) رِقّ: بندگی(۱۵) پالیز: باغ، بوستان، مزرعه، و یا از مصدر پالیدن به معنی صاف و خالص کرده شده.--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۱۶) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۱۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ منهیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قَرین بی‌قول و گفت‌وگویِ اوخو بدزدد دل نهان از خویِ اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز رهِ پنهان، صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۱۷) و سَنی(۱۸)خویش را بدخُو و خالی می‌کنی(۱۷) حَبر: دانشمند، دانا(۱۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه--------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کرده‌ست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گریمدّتی بنشین و، بر خود می‌گِریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1547ای گرفتارِ سبب بیرون مَپَرلیک عزلِ آن مُسَبِّب ظن مَبَرهرچه خواهد آن مُسبِّب آوردقدرتِ مطلق سبب‌ها بَردَردلیک اغلب بر سبب رانَد نَفاذتا بداند طالبی جُستن مرادچون سبب نبود، چه رَه جُوید مُرید؟پس سبب در راه می‌باید پدیداین سبب‌ها بر نظرها پرده‌هاستکه نه هر دیدار، صُنعش را سزاستدیده‌یی باید، سبب‌ سوراخ‌ کُن(۱۹)تا حُجُب را بَرکَند از بیخ و بُنتا مُسبِّب بیند اندر لامکانهرزه داند جهد و اَکساب(۲۰) و دکاناز مُسبِّب می‌رسد هر خیر و شرنیست اسباب و وسایط ای پدرجز خیالی مُنعقِد بر شاهراهتا بماند دورِ غفلت چندگاه(۱۹) سبب‌ سوراخ‌ کُن: سوراخ‌ کُنندهٔ سبب‌(۲۰) اَکساب: کسب‌ها--------حافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۴۵۸Poem(Qazal)#458, Divan e Hafezنقطهٔ عشق نمودم به تو هان سهو مکنور نه چون بنگری از دایره بیرون باشیحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۶۱Poem(Qazal)#161, Divan e Hafezهر کو نکند فهمی زین کِلکِ(۲۱) خیال انگیزنقشش به حرام ار خود صورتگرِ چین باشد(۲۱) کِلک: قلم--------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2191مؤمنان از دستِ بادِ ضایره(۲۲)جمله بنشستند اندر دایره (۲۲) ضایره: زیان زننده، خسارت‌آور--------مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۲۷۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2761ای بسا دولت که آید گاه گاهپیشِ بی‌دولت، بگردد او ز راهای بسا معشوق کآید ناشناختپیش بدبختی، نداند عشق باختمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۱۸۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1847چون نپرسی، زودتر کشفت شودمرغِ صبر از جمله پرّان‌تر بُوَدور بپرسی دیرتر حاصل شودسَهل از بی‌صبریت مشکل شودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شُکرِ نعمبی شمع روی تو نتان(۲۳) دیدن مرین دو راه را(۲۳) نَتان: نتوان--------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که مانْد از کاهلی(۲۴) بی‌شُکر و صبراو همین داند که گیرد پایِ جَبرهر که جبر آورد، خود رنجور(۲۵) کردتا همان رنجوری‌اش، در گور کردگفت پیغمبر که رنجوری به لاغ(۲۶)رنج آرد تا بمیرد چون چراغ(۲۴) کاهلی: تنبلی(۲۵) رنجور: بیمار(۲۶) لاغ: هزل و شوخی. در اینجا به معنی بددلی است. رنجوری به لاغ یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.--------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475این قدر گفتیم، باقی فکر کنفکر اگر جامد بُوَد، رَوْ ذکر کنذکر آرد فکر را در اِهتزاز(۲۷) ذکر را خورشیدِ این افسرده ساز اصل، خود جذب است، لیک ای خواجه‌تاش(۲۸)کار کن، موقوفِ آن جذبه مباشزانکه تَرکِ کار چون نازی بُوَدناز کی در خوردِ جانبازی بُوَد؟نه قبول اندیش، نه رَد ای غلامامر را و نهی را می‌بین مُداممرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۲۹)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشم‌ها چون شد گذاره(۳۰)، نورِ اوستمغزها می‌بیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر(۳۱) را(۲۷) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود(۲۸) خواجه‌تاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.(۲۹) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۳۰) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۳۱) بحر: دریا--------مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۲۹۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2996ساخت موسی قدس در، بابِ صَغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۳۲)ز آنکه جَبّاران(۳۳) بُدند و سرفرازدوزخ آن بابِ صغیر است و نیاز(۳۲) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۳۳) جَبّار: ستمگر، ظالم--------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوش‌تر آید از شِکَرلیک، کم خایَش، که دارد صد خطرایمنْ‌آبادست آن راهِ نیازتَرکِ نازش گیر و، با آن ره بسازمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرینِ خویش مَفزا در صِفتکآن فراق آرد یقین در عاقبتنُطقِ موسی بُد بر اندازه، ولیکهم فزون آمد ز گفتِ یارِ نیکآن فزونی با خَضِر آمد شِقاق(۳۴)گفت: رَوْ تو مُکْثِری(۳۵) هذا فِراققرآن کریم، سورهٔ كهف (١٨)، آیهٔ ٧٨Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #78«قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ …»«گفت: اين [زمان‌] جدايى ميان من و توست…»موسیا، بسیار گویی، دور شوور نه با من گُنگ باش و کور شوور نرفتی، وز ستیزه شِسته‌یی(۳۶)تو به معنی رفته‌یی بگسسته‌یی(۳۴) شِقاق: جدایی و دشمنی(۳۵) مُکْثِر:‌ پُرگو(۳۶) شِسته‌:‌ مخفف نشسته است.--------مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۳۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4326تو چو عزم دین کنی با اِجتِهاددیو، بانگت بر زند اندر نَهادکه مَرو زآن سو، بیندیش ای غَوی(۳۷)که اسیر رنج و درویشی شویبینوا گردی، ز یاران وابُریخوار گردیّ و پشیمانی خوریتو ز بیمِ بانگِ آن دیوِ لعینواگُریزی در ضَلالت از یقینقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۶۴Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #64«وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ ۚ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا.» «با فرياد خويش هر كه را توانى از جاى برانگيز و به يارى سواران و پيادگانت بر آنان بتاز و در مال و فرزند با آنان شركت جوى و به آنها وعده بده. و حال آنكه شيطان جز به فريبى وعده‌شان ندهد.»قرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۶۵Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #65«إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ ۚ وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ وَكِيلًا»«تو را بر بندگان من هيچ تسلطى نباشد و پروردگار تو براى نگهبانيشان كافى است.»قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۶۸Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #268«الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ ۖ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.»«شيطان شما را از بينوايى مى‌ترساند و به كارهاى زشت وا مى‌دارد، در حالى كه خدا شما را به آمرزش خويش و افزونى وعده مى‌دهد. خدا گشايش‌دهنده و داناست.»(۳۷) غَوی: گمراه--------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1221دیو چون عاجز شود در اِفتِتان(۳۸)اِستِعانَت جوید او زین اِنسیانکه شما یارید با ما، یاری‌ایجانبِ مایید جانب داری‌ای(۳۸) اِفتِتان: گمراه کردن--------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1822اندرین ره، می‌تراش و می‌خراشتا دم آخر، دمی فارغ مباشمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۱۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2165هر که را دیو از کریمان وا بَرَدبی کَسَش یابد، سرش را او خَورَدیک بَدَست(۳۹) از جمع رفتن یک زمانمکرِ شیطان باشد، این نیکو بدان(۳۹) بَدَست: وَجب--------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1941رحمت اندر رحمت آمد تا به سَربر یکی رحمت فِرو مآ ای پسرحضرت حق سراپا رحمت است. بر یک رحمت قناعت مکن.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌يیدر سبب، از جهل بر چفسیده‌‌يی(۴۰)با سبب‌ها از مُسبِّب غافلیسویِ این روپوش‌ها زان مایلیچون سبب‌ها رفت، بَر سَر می‌زنیربَّنا و ربَّناها می‌کُنیربّ می‌گوید: برو سویِ سببچون ز صُنعم(۴۱) یاد کردی؟ ای عجبگفت: زین پس من تو را بینم همهننگرم سویِ سبب و آن دَمدَمه(۴۲)گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۴۳)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستلیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطااز کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا(۴۰) چفسیده‌‌يی: چسبیده‌ای(۴۱) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان(۴۲) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب(۴۳) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شده اند، باز گردند.--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsاگر ز حلقهٔ این عاشقان کران گیریدلت بمیرد و خویِ فسردگان گیریگر آفتابِ جهانی، چو ابرِ تیره شویوگر بهارِ نوی، مذهبِ خزان گیریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مُرده‌تنجانِ من باشد که رُو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستدر دَمَم، قصّاب‌ْوار این دوست راتا هِلَد آن مغزِ نغزش، پوست رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2767چون بدو زنده شدی، آن خود وی استوحدتِ محض است آن، شرکت کِی است؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #260تا تو بِسْتیزی، ستیزند ای حَرونفَانْتَظِرْهُم، اِنَّهُمْ مُنتَظِرون ای سرکش اگر با حقیقت بستیزی و همچنان بر ریا و نفاقت پافشاری کنی، پاکان و حقیقت طلبان نیز با تو ستیز خواهند کرد. منتظر آنان باش که ایشان نیز منتظران‌اند.قرآن کریم، سورهٔ سجده (۳۲)، آیهٔ ۳۰Quran, Sooreh As-Sajdeh(#32), Line #30«فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ»«پس، از ايشان اعراض كن و منتظر باش، كه آنها نيز در انتظارند.»مولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۰۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2066پس رهِ پند و، نصیحت بسته شدامر اَعْرِضْ عَنْهُمُ پیوسته شدبنابراین، راه پند و ارشاد بسته شده و خداوند به ما امر فرموده‌ است که باید از ستیزه‌گران روی گردانید.مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگِ درّنده‌ست نفسِ بَد یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرین؟مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063گرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بُدی؟مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مُشتریچون سپردی تن به خدمت، جان بَریور ریاضت آیدت بی‌اختیارسر بنه، شکرانه دِه، ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت، شکر کنتو نکردی، او کشیدت زامر ِکُنمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۰۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2094او گمان دارد که با من جَور کردبلکه از آیینهٔ من رُوفت گَردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsچو کاسه تا تهی‌ای تو، بر آب رقص کنیچو پر شدی، به بنِ حوض و جو مکان گیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3647غیرتش بر عاشقی و صادقی‌ست‌غیرتش بر دیو و بر اُستور(۴۴) نیست(۴۴) اُستور: سُتور، حیوانِ بارکش مانند اسب و الاغ و استر--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsخدای داد دو دستت که دامنِ من گیربداد عقل که تا راهِ آسمان گیریحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۹۷Poem(Qazal)#197, Divan e Hafezای جوانِ سروقد، گویی ببَر(۴۵)پیش از آن کز قامتت چوگان کنند(۴۵) گوی بردن: کنایه از سبقت گرفتن و پیش افتادن، از فرصت استفاده کردن.--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsرهِ آسمان درونَست، پَرِ عشق را بجنبانپَرِ عشق چون قوی شد، غمِ نردبان نمانَدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #417مرغ، بر بالا پَران و سایه‌اشمی‌دَوَد بر خاک، پَرّان مرغ‌ْوَشابلهی، صیّادِ آن سایه شودمی‌دَوَد چندانکه بی‌مایه شودبی خبر کآن عکسِ آن، مرغِ هواستبی ‌خبر که اصلِ آن سایه کجاستتیر اندازد به سویِ سایه اوتَرْکَشَش(۴۶) خالی شود از جستجوتَرکَشِ عمرش تهی شد، عُمر رفتاز دویدن در شکارِ سایه، تَفْت(۴۷)(۴۶) تَرْکَش: تیردان، جعبه ای که جنگاوران در آن تیر می نهادند و با خود حمل میکردند.(۴۷) تَفْت: گرم، سوزان، شتابان--------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #422سایهٔ یزدان چو باشد دایه‌اشوارهانَد از خیال و سایه‌اشسایهٔ یزدان بوَد بندهٔ خدامردهٔ این عالم و زندهٔ خدادامنِ او گیر زوتر بی‌گُمانتا رهی در دامنِ آخِرزمانکَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ نقشِ اولیاستکو دلیلِ نورِ خورشیدِ خداستمنظور از آیه کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ (چگونه سایه اش را گسترد) اینست که ولیّ خدا مظهر کامل خداوند است. و آن سایه، یعنی آن ولیّ خدا دلیل بر نور خداوند است. یعنی او راهنمای مردم به سوی خداوند است.قرآن كريم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آيات ۴۵ و ۴۶ Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #45-46«أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا.»«آیا به [قدرت و حکمت] پروردگارت ننگریستی که چگونه سایه را امتداد داد و گستراند؟ و اگر می خواست آن را ساکن و ثابت می کرد، آن گاه خورشید را برای [شناختن] آن سایه، راهنما [ی انسان ها] قرار دادیم.»«ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا.»«سپس آن را [با بلند شدن آفتاب] اندک اندک به سوی خود باز می گیریم.»اندرین وادی مرو بی این دلیللا اُحِبُّ الافِلین گو چون خَلیلرو ز سایه آفتابی را بیابدامنِ شه شمسِ تبریزی بتابقرآن كريم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۷۶Quran, Sooreh Al-An’aam(#6), Line #76«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِين.»«چون شب او را فروگرفت، ستاره‌اى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #344دامنِ او گیر، ای یارِ دلیرکو مُنزّه باشد از بالا و زیرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsکه عقل جنسِ فرشته‌ست، سویِ او پویدببینیَش چو به کف آینهٔ نهان گیریمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهرِ حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #43, Divan e Shamsکاهل و ناداشت(۴۸) بُدَم کار درآورد(۴۹) مراطوطیِ اندیشهٔ او همچو شِکَر خَورد مراتابشِ خورشیدِ ازل، پرورشِ جان و جهانبر صفتِ گل به شِکَر(۵۰) پخت و بپرورد مرا(۴۸) ناداشت: بی ‌همه‌ چیز، آنکه هیچ صفت خوب ندارد، بی‌شرم، بی‌اعتقاد(۴۹) کار درآوردن: به کار گماشتن، صاحب کار و بار کردن.(۵۰) گل به شِکَر: گلشکر، گلقند--------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2063آینهٔ دل صاف باید تا در اوواشناسی صورتِ زشت از نکومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsبگیر کیسهٔ پر زر به اَقْرِضواالله آیقراضه قرض دهی، صد هزار کان گیریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #881صد جَوالِ(۵۱) زر بیآری ای غَنیحق بگوید دل بیار ای مُنحَنی(۵۲)(۵۱) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست می‌کردند، بارجامه.(۵۲) مُنحَنی: خمیده، خمیده قامت، بیچاره و درمانده--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبیا و فکرتِ من کن، که فکرتت دادمچو لعل می‌خری، از کانِ من بخر باریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دامِ مُزدوانگه از خود بی زِ خود چیزی بدُزدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1463مشتریِّ ماست اللهُ‌اشْتَریٰ(۵۳)از غمِ هر مشتری هین برتر آ کسی که فرموده است: «خداوند می‌خرد»، مشتری ماست. بهوش باش از غم مشتریانِ فاقد اعتبار بالاتر بیا.قرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #111«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…»«خداوند، جان و مال مومنان را به بهای بهشت خریده است…»مشتریی جُو که جویانِ تو استعالمِ آغاز و پایانِ تو است هین مَکَش هر مشتری را تو به دستعشقْ‌بازی با دو معشوقه بَد است(۵۳) اِشترى: خريد--------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3288عقلِ تو قسمت شده بر صد مُهِمّبر هزاران آرزو و طِمّ(۵۴) و رِمّ(۵۵)(منظور از طِمّ و رِمّ در اینجا، آرزوهای دنیوی است.)(۵۴) طِمّ: دریا و آب فراوان(۵۵) رِمّ: زمین و خاک--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2370, Divan e Shamsچشم بر رَه داشت پوینده، قُراضه می‌بچیدآن قُراضه‌چینِ(۵۶) رَه را بین کنون در کان شده(۵۶) قُراضه‌چین: ریزه‌خوار، نیازمند، مفلس--------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #146اَقرِضُواالله، قرض دِه زین برگِ تنتا بِرُوید در عِوَض در دل، چمنقرآن کریم، سورهٔ مزّمّل (۷۳)، آیهٔ ۲۰Quran, Sooreh Al-Muzzammil(#73), Line #20«…أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا…» «…به خدا قرض الحسنه دهيد…»قرض دِه، کَم کُن از این لقمهٔ تَنَتتا نماید وَجهِ لاعَیْنٌ رَأَتحدیث«أعددتُ لعبادي الصالحينَ ما لا عينٌ رأت ولا أذنٌ سمعت ولا خطرَ على قلبِ بشرٍ.»«فراهم آوردم برای بندگان نیکوکردارم، نعیمی را که نه چشمی آن را دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب انسانی خطور کرده است.»تَن ز سِرگین(۵۷)، خویش چون خالی کندپُر ز مُشک و دُرِّ اِجلالی(۵۸) کنداین پلیدی بدْهد و پاکی بَرَداز یُطَهِّرکُم تَنِ او بر خورَدقرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۳۳Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #33«…إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا…»«...خدا مى‌خواهد پليدى را از شما دور كند و شما را پاک دارد…»دیو می‌ترسانَدَت که هین و هینزین پشیمان گَردی و گردی حَزین(۵۹)گر گُدازی(۶۰) زین هوس‌ها تو بدنبس پشیمان و غَمین خواهی شدناین بخور، گرم است و دارویِ مِزاجوآن بیاشام از پیِ نفع و عَلاجهم بدین نیّت که این تَن مَرْکَب(۶۱) استآنچه خُو کرده‌ست آنَش اَصْوَب(۶۲) استحدیث«نَفْسُکَ مَطیَّتُکَ فَارْفَقْ بِها»«نفس تو مركب توست، پس با او به نرمی رفتار کن.»هین مگردان خُو که پیش آید خِلَل(۶۳)در دِماغ و دل بزاید صد عللاین چنین تهدیدها آن دیوِ دُون(۶۴)آرَد و بر خلق خوانَد صد فُسونخویش جالینوس سازد در دواتا فریبد نفسِ بیمارِ تو راکین تو را سود است از درد و غمیگفت آدم را همین در، گندمی(۵۷) سِرگین: مدفوع(۵۸) اِجلال: شکوه و جلال، بزرگواری(۵۹) حَزین: غمگین، اندوهگین(۶۰) گُدازیدن: ذوب شدن، آب شدن(۶۱) مَرْکَب: هر چه بر آن سوار شوند.(۶۲) اَصْوَب: درست‌تر، راست‌تر(۶۳) خِلَل: آسیب و صدمه، اختلال(۶۴) دُون: خوار، پست و فرومایه--------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #164حُفَّتِ الْجَنَّه، به چه مَحفوف(۶۵) گشت؟بِالمَْکارِه(۶۶) که ازو افزود کَشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَ حُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»صد فسون دارد ز حیلت وز دَها(۶۷)که کند در سَلّه(۶۸)، گر هست اژدهاگر بُوَد آبِ روان، بَر بَندَدَشور بُوَد حَبرِ(۶۹) زمان، بر خنددشعقل را با عقلِ یاری یار کناَمْرُهُمْ شُوریٰ بخوان و کار کنقرآن کریم، سورهٔ شوری (۴۲)، آیهٔ ۳۸Quran, Sooreh Ash-Shura(#42), Line #38«…وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ…»«…و كارشان بر پايه مشورت با يكديگر است…»(۶۵) مَحفوف: پوشیده شده، فراگرفته شده(۶۶) مَکاره: جمعِ مَکرَهَه به معنی ناپسندی‌ها، ناگواری‌ها(۶۷) دَها: مخفف دهاء به معنی زیرکی و کاردانی(۶۸) سَلّه: سبد، در اینجا به معنی دام است.(۶۹) حَبر: دانشمند، عالِم--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsبه غیرِ خمِّ فلک خمهایِ صد رنگ استبه هر خمی که درآیی ازو نشان گیریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #28, Divan e Shamsتا فضلِ تو راهش دهد، وز شَید و تَلوین(۷۰) وارهدشَیّادِ ما شَیْدا(۷۱) شود، یکرنگ چون شمس الضُّحی(۷۰) تَلوین: هم‌هویت‌شدگی، همانیدگی، رنگارنگی(۷۱) شیّاد: فریبگر، سالوس--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsبه طبیبش چه حواله کنی ای آبِ حیات؟از همانجا که رسد درد، همانجاست دوامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsدل و جان به آبِ حکمت ز غبارها بشوییدهله تا دو چشمِ حسرت سوی خاکدان نماندمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی، دوا آنجا رودهر کجا پستی است، آب آنجا دودآبِ رحمت بایدت، رَوْ پست شووانگهان خور خمرِ رحمت، مست شومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #763جُزوها را روی‌ْها سویِ کُل استبلبلان را عشقْ‌بازی با گُل استگاو را رنگ از برون و، مرد رااز درون جُو رنگِ سُرخ و زرد رارنگ‌هایِ نیک از خُمِ صفاسترنگِ زشتان، از سیاهابهٔ(۷۲) جفاست(۷۳)صِبْغَةُالله، نامِ آن رنگِ لطیفلعْنَةُ‌الله، بُویِ آن رنگِ کثیفقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۳۸Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #138«صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ»«اين رنگ خداست و رنگ چه كسى از رنگ خدا بهتر است. ما پرستندگان او هستيم.»(۷۲) سیاهابه: آب آمیخته با لجن(۷۳) جَفا: مخففِ جَفاء به معنی آزردن و ستم کردن، بی‌مهری و ستمکاری. مراد از آن در اینجا کلّیهٔ خوهای ناپسند است.--------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #500او ز یکرنگیِّ عیسی، بُو نداشتوز مِزاجِ خُمِّ عیسی، خُو نداشتجامهٔ صدرنگ از آن خمِّ صفاساده و یکرنگ گشتی چون ضیانیست یکرنگی(۷۴) کزو خیزد مَلالبل مثال ماهی و آبِ زلالگرچه در خشکی هزاران رنگهاستماهیان را با یُبوست(۷۵) جنگهاست(۷۴) یکرنگی: مجازاً به معنی دوستیِ بی‌غرض و نفاق است.(۷۵) یُبوست: خشکی-------- مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsز شیرِ چرخ گریزی، به برجِ گاو رویخری شوی به صفت راهِ کهکشان گیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟در کفِ شیرِ نرِ خون‌خواره‌ایمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2043, Divan e Shamsاسپانِ اختیاری(۷۶) حمّالِ شهریاریپالان کشند و سرگین اسبانِ کند و کودن(۷۶) اختیاری: برگزیده، مختار--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsچو آفتاب، جهان را پر از حیات کنیچو زین جهان بجهی، ملکِ آن جهان گیریمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۳۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4352وقتِ آن آمد که حیدروار(۷۷) منمُلک گیرم یا بپردازم بدن(۷۷) حَیْدَر: شیر، لقب حضرت علی(ع)--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsخموش باش و همی‌تاز تا لبِ دریاچو دم، گسسته شوی گر رهِ دهان گیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4624این خموشی مَرکَبِ چوبین بُوَدبحریان را خامُشی تلقین بُوَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2133, Divan e Shamsخاموش، وصفِ بحر و دُر کم گوی در دریایِ اوخواهی که غوّاصی کنی، دَم‌دار(۷۸) شو، دَم‌دار شو(۷۸) دَم‌دار: کسی که بتواند نفس را در سینه حبس کند.--------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsتو بی ‌ز گوش شنو، بی‌زبان بگو با اوکه نیست گفتِ زبان بی‌خلاف و آزاریمولوی، مثنوی، دفتر دومّ، بیت ۸۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #845آدمی، مَخفی است در زیرِ زباناین زبان پرده ا‌ست بر درگاهِ جانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2095تملّق کردنِ دیوانه، جالینوس را، و ترسیدنِ جالینوسگفت جالینوس(۷۹) با اصحابِ خَودمر مرا تا آن فلان دارو دهدپس بدو گفت آن یکی: ای ذُوفُنوناین دوا خواهند از بهرِ جُنوندُور از عقلِ تو، این دیگر مگوگفت: در من کرد یک دیوانه رُوساعتی در رویِ من خوش بنگریدچشمکم زد، آستینِ من دَریدگر نه جنسیّت بُدی در من از اوکی رخ آوردی به من آن زشت‌رو؟گر نه دیدی جنسِ خود، کی آمدی؟کی به غیرِ جنس، خود را بر زدی؟چون دو کس بر هم زند، بی‌‌هیچ شکدر میانْشان هست قدرِ مشترککی پَرَد مرغی مگر با جنسِ خَود؟صحبتِ ناجنس، گور است و لَحَد(۷۹) جالینوس: جالینوس از مشهورترین اطبای یونان باستان پس از بقراط محسوب می‌شود.------------------------مجموع لغات:(۱) سرطان: چهارمین برج از برج‌های دوازده‌گانه، برابر با تیر؛ خرچنگ.(۲) تنّورِ: اشاره به بیرون آمدن آب از تنور خانهٔ پیرزن در طوفان نوح است.(۳) مقتضا: لازمه، اقتضا شده(۴) اِستِکمال: به کمال رسانیدن، کمال خواهی(۵) دو اسبه تاختن: کنایه از شتاب کردن و به شتاب رفتن(۶) ذُودَلال: صاحب ناز و کرشمه(۷) سرگین: مدفوع چهارپایان(۸) تَگ: ژرفا، عمق، پایین(۹) فَتی': جوان، جوانمرد(۱۰) فِطَن: جمع فِطنَه، به معنی زیرکی، هوشیاری، دانایی(۱۱) عما: کوری(۱۲) مُسْتَحِقّ: سزاوار، مستوجب(۱۳) مُعْتَق: آزاد کرده شده، بنده‌ای که از قید بندگی رهیده باشد.(۱۴) رِقّ: بندگی(۱۵) پالیز: باغ، بوستان، مزرعه، و یا از مصدر پالیدن به معنی صاف و خالص کرده شده.(۱۶) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۱۷) حَبر: دانشمند، دانا(۱۸) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۱۹) سبب‌ سوراخ‌ کُن: سوراخ‌ کُنندهٔ سبب‌(۲۰) اَکساب: کسب‌ها(۲۱) کِلک: قلم(۲۲) ضایره: زیان زننده، خسارت‌آور(۲۳) نَتان: نتوان(۲۴) کاهلی: تنبلی(۲۵) رنجور: بیمار(۲۶) لاغ: هزل و شوخی. در اینجا به معنی بددلی است. رنجوری به لاغ یعنی خود را بیمار نشان دادن، تمارض.(۲۷) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود(۲۸) خواجه‌تاش: دو غلام را گویند که یک صاحب دارند.(۲۹) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۳۰) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۳۱) بحر: دریا(۳۲) قوم زَحیر: مردم بیمار و آزاردهنده(۳۳) جَبّار: ستمگر، ظالم(۳۴) شِقاق: جدایی و دشمنی(۳۵) مُکْثِر:‌ پُرگو(۳۶) شِسته‌:‌ مخفف نشسته است.(۳۷) غَوی: گمراه(۳۸) اِفتِتان: گمراه کردن(۳۹) بَدَست: وَجب(۴۰) چفسیده‌‌يی: چسبیده‌ای(۴۱) صُنع: آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان(۴۲) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب(۴۳) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شده اند، باز گردند.(۴۴) اُستور: سُتور، حیوانِ بارکش مانند اسب و الاغ و استر(۴۵) گوی بردن: کنایه از سبقت گرفتن و پیش افتادن، از فرصت استفاده کردن.(۴۶) تَرْکَش: تیردان، جعبه ای که جنگاوران در آن تیر می نهادند و با خود حمل میکردند.(۴۷) تَفْت: گرم، سوزان، شتابان(۴۸) ناداشت: بی ‌همه‌ چیز، آنکه هیچ صفت خوب ندارد، بی‌شرم، بی‌اعتقاد(۴۹) کار درآوردن: به کار گماشتن، صاحب کار و بار کردن.(۵۰) گل به شِکَر: گلشکر، گلقند(۵۱) جَوال: کیسۀ بزرگ از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار درست می‌کردند، بارجامه.(۵۲) مُنحَنی: خمیده، خمیده قامت، بیچاره و درمانده(۵۳) اِشترى: خريد(۵۴) طِمّ: دریا و آب فراوان(۵۵) رِمّ: زمین و خاک(۵۶) قُراضه‌چین: ریزه‌خوار، نیازمند، مفلس(۵۷) سِرگین: مدفوع(۵۸) اِجلال: شکوه و جلال، بزرگواری(۵۹) حَزین: غمگین، اندوهگین(۶۰) گُدازیدن: ذوب شدن، آب شدن(۶۱) مَرْکَب: هر چه بر آن سوار شوند.(۶۲) اَصْوَب: درست‌تر، راست‌تر(۶۳) خِلَل: آسیب و صدمه، اختلال(۶۴) دُون: خوار، پست و فرومایه(۶۵) مَحفوف: پوشیده شده، فراگرفته شده(۶۶) مَکاره: جمعِ مَکرَهَه به معنی ناپسندی‌ها، ناگواری‌ها(۶۷) دَها: مخفف دهاء به معنی زیرکی و کاردانی(۶۸) سَلّه: سبد، در اینجا به معنی دام است.(۶۹) حَبر: دانشمند، عالِم(۷۰) تَلوین: هم‌هویت‌شدگی، همانیدگی، رنگارنگی(۷۱) شیّاد: فریبگر، سالوس(۷۲) سیاهابه: آب آمیخته با لجن(۷۳) جَفا: مخففِ جَفاء به معنی آزردن و ستم کردن، بی‌مهری و ستمکاری. مراد از آن در اینجا کلّیهٔ خوهای ناپسند است.(۷۴) یکرنگی: مجازاً به معنی دوستیِ بی‌غرض و نفاق است.(۷۵) یُبوست: خشکی(۷۶) اختیاری: برگزیده، مختار(۷۷) حَیْدَر: شیر، لقب حضرت علی(ع)(۷۸) دَم‌دار: کسی که بتواند نفس را در سینه حبس کند.(۷۹) جالینوس: جالینوس از مشهورترین اطبای یونان باستان پس از بقراط محسوب می‌شود.----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsاگر ز حلقه این عاشقان کران گیریدلت بمیرد و خوی فسردگان گیریگر آفتاب جهانی چو ابر تیره شویوگر بهار نوی مذهب خزان گیریچو کاسه تا تهی‌ای تو بر آب رقص کنیچو پر شدی به بن حوض و جو مکان گیریخدای داد دو دستت که دامن من گیربداد عقل که تا راه آسمان گیریکه عقل جنس فرشته‌ست سوی او پویدببینیش چو به کف آینه نهان گیریبگیر کیسه پر زر به اقرضواالله آیقراضه قرض دهی صد هزار کان گیریبه غیر خم فلک خمهای صد رنگ استبه هر خمی که درآیی ازو نشان گیریز شیر چرخ گریزی به برج گاو رویخری شوی به صفت راه کهکشان گیریو گر تو خود سرطانی چو پهلوی شیرییقین ز پهلوی او خوی پهلوان گیریچو آفتاب جهان را پر از حیات کنیچو زین جهان بجهی ملک آن جهان گیریبرآ چو آب ز تنور نوح و عالم گیرچرا تنور خبازی که جمله نان گیریخموش باش و همی‌تاز تا لب دریاچو دم گسسته شوی گر ره دهان گیری* حدیث«إِنَّ اَللهَ رَكَّبَ فِي اَلْمَلاَئِكَةِ عَقْلاً بِلاٰ شَهْوَةً…»«خداوند در فرشتگان عقل بدون شهوت آفرید…»** قرآن کریم، سورهٔ حدید (۵۷)، آیهٔ ۱۸ Quran, Sooreh Al-Hadid(#57), Line #18 «إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ»«خدا به مردان صدقه‌دهنده و زنان صدقه‌دهنده‌اى كه به خدا قرض‌الحسنه مى‌دهند، دو چندان پاداش مى‌دهد؛ و نيز آنها را اجرى نيكوست.»*** قرآن کریم، سورهٔ هود (۱۱)، آیهٔ ۴۰Quran, Sooreh Hud(#11), Line #40«حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ…»«چون فرمان ما فراز آمد و تنور جوشيد…»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsاگر ز حلقه این عاشقان کران گیریدلت بمیرد و خوی فسردگان گیریگر آفتاب جهانی چو ابر تیره شویوگر بهار نوی مذهب خزان گیریمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۷۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2724حبک الاشیاء یعمیک یصمنفسک السودا جنت لا تختصمعشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند با من ستیزه مکنزیرا نفس سیاهکار تو چنین گناهی مرتکب شده استحدیث«حُبُّکَ الْاَشَّیءَ یُعْمی و یُصِمّ.» «عشق تو به اشياء تو را كور و كر می کند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۲۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2362کوری عشق‌ست این کوری منحب یعمی و یصم است ای حسنآری اگر من دچار کوری باشم آن کوری قطعا کوری عشق است نه کوری معمولی ای حسن بدان که عشق موجب کوری و کری عاشق می‌شودکورم از غیر خدا بینا بدومقتضای عشق این باشد بگومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3212هر که نقص خویش را دید و شناختاندر استکمال خود دو اسبه تاختزان نمی‌پرد به سوی ذوالجلالکو گمانی می‌برد خود را کمالعلتی بتر ز پندار کمالنیست اندر جان تو ای ذودلالاز دل و از دیده‌ات بس خون رودتا ز تو این معجبی بیرون رودعلت ابلیس انا خیری بده‌ستوین مرض در نفس هر مخلوق هستقرآن کریم، سورهٔ اعراف (۷)، آیهٔ ۱۲Quran, Sooreh Al-A’raaf(#7), Line #12«…قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ.»«… ابلیس گفت: من از آدم بهترم، مرا از آتش و او را از گل‌ آفریده‌ای.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3217گرچه خود را بس شکسته بیند اوآب صافی دان و سرگین زیر جوچون بشوراند تو را در امتحانآب سرگین رنگ گردد در زماندر تگ جو هست سرگین ای فتیگرچه جو صافی نماید مر تو راهست پیر راه‌دان پر فطنجوی‌های نفس و تن را جوی‌کنمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2311بعد از این ما دیده خواهیم از تو بستا نپوشد بحر را خاشاک و خسساحران را چشم چون رست از عماکف‌زنان بودند بی ‌این دست و پاچشم‌بند خلق جز اسباب نیستهر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیستلیک حق اصحابنا اصحاب رادر گشاد و برد تا صدر سرااما ای یاران ما حضرت حق در حقیقت را به روی اصحاب حقیقت گشوده است و آنان را تا صدر مجلس برده استبا کفش نامستحق و مستحقمعتقان رحمت‌اند از بند رقبه بركت دست بخشنده الهی سزاواران و ناسزاواران هر دو به رحمت او از بند ذلت و بندگی شهوات خواهند رستدر عدم ما مستحقان کی بدیمکه برین جان و برین دانش زدیمدر کتم عدم ما کی استحقاق آن را داشتیم که به مرتبه جان و دانایی دست یازیمای بکرده یار هر اغیار راوی بداده خلعت گل خار راخاک ما را ثانیا پالیز کنهیچ نی را بار دیگر چیز کنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۸۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #1829, Divan e Shamsگفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار منهیچ مباش یک نفس غایب از این کنار منمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2636از قرین بی‌قول و گفت‌وگوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1421می‌رود از سینه‌ها در سینه‌هااز ره پنهان صلاح و کینه‌هامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی می‌کنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کرده‌ست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحه‌گریمدتی بنشین و بر خود می‌گریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1547ای گرفتار سبب بیرون مپرلیک عزل آن مسبب ظن مبرهرچه خواهد آن مسبب آوردقدرت مطلق سبب‌ها بردردلیک اغلب بر سبب راند نفاذتا بداند طالبی جستن مرادچون سبب نبود چه ره جوید مریدپس سبب در راه می‌باید پدیداین سبب‌ها بر نظرها پرده‌هاستکه نه هر دیدار صنعش را سزاستدیده‌یی باید سبب‌ سوراخ‌ کنتا حجب را برکند از بیخ و بنتا مسبب بیند اندر لامکانهرزه داند جهد و اکساب و دکاناز مسبب می‌رسد هر خیر و شرنیست اسباب و وسایط ای پدرجز خیالی منعقد بر شاهراهتا بماند دور غفلت چندگاهحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۴۵۸Poem(Qazal)#458, Divan e Hafezنقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکنور نه چون بنگری از دایره بیرون باشیحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۶۱Poem(Qazal)#161, Divan e Hafezهر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیزنقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۹۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2191مومنان از دست باد ضایرهجمله بنشستند اندر دایره مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۲۷۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2761ای بسا دولت که آید گاه گاهپیش بی‌دولت بگردد او ز راهای بسا معشوق کاید ناشناختپیش بدبختی نداند عشق باختمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۱۸۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1847چون نپرسی زودتر کشفت شودمرغ صبر از جمله پران‌تر بودور بپرسی دیرتر حاصل شودسهل از بی‌صبریت مشکل شودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعمبی شمع روی تو نتان دیدن مرین دو راه رامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبراو همین داند که گیرد پای جبرهر که جبر آورد خود رنجور کردتا همان رنجوری‌اش در گور کردگفت پیغمبر که رنجوری به لاغرنج آرد تا بمیرد چون چراغمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475این قدر گفتیم باقی فکر کنفکر اگر جامد بود رو ذکر کنذکر آرد فکر را در اهتزاز ذکر را خورشید این افسرده ساز اصل خود جذب است لیک ای خواجه‌تاشکار کن موقوف آن جذبه مباشزانکه ترک کار چون نازی بودناز کی در خورد جانبازی بودنه قبول اندیش نه رد ای غلامامر را و نهی را می‌بین مداممرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشچشم‌ها چون شد گذاره نور اوستمغزها می‌بیند او در عین پوستبیند اندر ذره خورشید بقابیند اندر قطره کل بحر رامولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۲۹۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2996ساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرز آنکه جباران بدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیازمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #544ناز کردن خوش‌تر آید از شکرلیک کم خایش که دارد صد خطرایمن‌آبادست آن راه نیازترک نازش گیر و با آن ره بسازمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۳۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3514بر قرین خویش مفزا در صفتکان فراق آرد یقین در عاقبتنطق موسی بد بر اندازه ولیکهم فزون آمد ز گفت یار نیکآن فزونی با خضر آمد شقاقگفت رو تو مکثری هذا فراققرآن کریم، سورهٔ كهف (١٨)، آیهٔ ٧٨Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #78«قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ …»«گفت: اين [زمان‌] جدايى ميان من و توست…»موسیا بسیار گویی دور شوور نه با من گنگ باش و کور شوور نرفتی وز ستیزه شسته‌ییتو به معنی رفته‌یی بگسسته‌ییمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۳۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4326تو چو عزم دین کنی با اجتهاددیو بانگت بر زند اندر نهادکه مرو زآن سو بیندیش ای غویکه اسیر رنج و درویشی شویبینوا گردی ز یاران وابریخوار گردی و پشیمانی خوریتو ز بیم بانگ آن دیو لعینواگریزی در ضلالت از یقینقرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۶۴Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #64«وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ ۚ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا.» «با فرياد خويش هر كه را توانى از جاى برانگيز و به يارى سواران و پيادگانت بر آنان بتاز و در مال و فرزند با آنان شركت جوى و به آنها وعده بده. و حال آنكه شيطان جز به فريبى وعده‌شان ندهد.»قرآن کریم، سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۶۵Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #65«إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ ۚ وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ وَكِيلًا»«تو را بر بندگان من هيچ تسلطى نباشد و پروردگار تو براى نگهبانيشان كافى است.»قرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۲۶۸Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #268«الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ ۖ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ.»«شيطان شما را از بينوايى مى‌ترساند و به كارهاى زشت وا مى‌دارد، در حالى كه خدا شما را به آمرزش خويش و افزونى وعده مى‌دهد. خدا گشايش‌دهنده و داناست.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1221دیو چون عاجز شود در افتتاناستعانت جوید او زین انسیانکه شما یارید با ما یاری‌ایجانب مایید جانب داری‌ایمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۸۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1822اندرین ره می‌تراش و می‌خراشتا دم آخر دمی فارغ مباشمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۱۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2165هر که را دیو از کریمان وا بردبی کسش یابد سرش را او خوردیک بدست از جمع رفتن یک زمانمکر شیطان باشد این نیکو بدانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1941رحمت اندر رحمت آمد تا به سربر یکی رحمت فرو ما ای پسرحضرت حق سراپا رحمت است بر یک رحمت قناعت مکنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3153تو ز طفلی چون سبب‌ها دیده‌يیدر سبب از جهل بر چفسیده‌‌يیبا سبب‌ها از مسبب غافلیسوی این روپوش‌ها زان مایلیچون سبب‌ها رفت بر سر می‌زنیربنا و ربناها می‌کنیرب می‌گوید برو سوی سببچون ز صنعم یاد کردی ای عجبگفت زین پس من تو را بینم همهننگرم سوی سبب و آن دمدمهگویدش ردوا لعادوا کار توستای تو اندر توبه و میثاق سستلیک من آن ننگرم رحمت کنمرحمتم پرست بر رحمت تنمننگرم عهد بدت بدهم عطااز کرم این دم چو می‌خوانی مرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsاگر ز حلقه این عاشقان کران گیریدلت بمیرد و خوی فسردگان گیریگر آفتاب جهانی چو ابر تیره شویوگر بهار نوی مذهب خزان گیریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678چون به من زنده شود این مرده‌تنجان من باشد که رو آرد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم ببیند بخششمجان نامحرم نبیند روی دوستجز همان جان کاصل او از کوی اوستدر دمم قصاب‌وار این دوست راتا هلد آن مغز نغزش پوست رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۷۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2767چون بدو زنده شدی آن خود وی استوحدت محض است آن شرکت کی استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #260تا تو بستیزی ستیزند ای حرونفانتظرهم انهم منتظرون ای سرکش اگر با حقیقت بستیزی و همچنان بر ریا و نفاقت پافشاری کنیپاکان و حقیقت طلبان نیز با تو ستیز خواهند کرد منتظر آنان باش که ایشان نیز منتظران‌اندقرآن کریم، سورهٔ سجده (۳۲)، آیهٔ ۳۰Quran, Sooreh As-Sajdeh(#32), Line #30«فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ»«پس، از ايشان اعراض كن و منتظر باش، كه آنها نيز در انتظارند.»مولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۰۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2066پس ره پند و نصیحت بسته شدامر اعرض عنهم پیوسته شدبنابراین راه پند و ارشاد بسته شده و خداوند به ما امر فرموده‌ است که باید از ستیزه‌گران روی گردانیدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4856گرگ درنده‌ست نفس بد یقینچه بهانه می‌نهی بر هر قرینمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4063گرنه نفس از اندرون راهت زدیرهزنان را بر تو دستی کی بدیمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مشتریچون سپردی تن به خدمت جان بریور ریاضت آیدت بی‌اختیارسر بنه شکرانه ده ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت شکر کنتو نکردی او کشیدت زامر کنمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۲۰۹۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2094او گمان دارد که با من جور کردبلکه از آیینه من روفت گَردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsچو کاسه تا تهی‌ای تو بر آب رقص کنیچو پر شدی به بن حوض و جو مکان گیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۶۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3647غیرتش بر عاشقی و صادقی‌ست‌غیرتش بر دیو و بر استور نیستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsخدای داد دو دستت که دامن من گیربداد عقل که تا راه آسمان گیریحافظ، دیوان غزلیّات، غزل شمارهٔ ۱۹۷Poem(Qazal)#197, Divan e Hafezای جوان سروقد گویی ببرپیش از آن کز قامتت چوگان کنندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsره آسمان درونست پر عشق را بجنبانپر عشق چون قوی شد غم نردبان نماندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۱۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #417مرغ بر بالا پران و سایه‌اشمی‌دود بر خاک پران مرغ‌وشابلهی صیاد آن سایه شودمی‌دود چندانکه بی‌مایه شودبی خبر کان عکس آن مرغ هواستبی ‌خبر که اصل آن سایه کجاستتیر اندازد به سوی سایه اوترکشش خالی شود از جستجوترکش عمرش تهی شد عمر رفتاز دویدن در شکار سایه تفتمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۴۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #422سایه یزدان چو باشد دایه‌اشوارهاند از خیال و سایه‌اشسایه یزدان بود بنده خدامرده این عالم و زنده خدادامن او گیر زوتر بی‌گمانتا رهی در دامن آخرزمانکیف مد الظل نقش اولیاستکو دلیل نور خورشید خداستمنظور از آیه کیف مد الظل چگونه سایه اش را گسترد اینست که ولی خدا مظهر کامل خداوند استو آن سایه یعنی آن ولی خدا دلیل بر نور خداوند است یعنی او راهنمای مردم به سوی خداوند استقرآن كريم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آيات ۴۵ و ۴۶ Quran, Sooreh Al-Furqaan(#25), Line #45-46«أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا.»«آیا به [قدرت و حکمت] پروردگارت ننگریستی که چگونه سایه را امتداد داد و گستراند؟ و اگر می خواست آن را ساکن و ثابت می کرد، آن گاه خورشید را برای [شناختن] آن سایه، راهنما [ی انسان ها] قرار دادیم.»«ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا.»«سپس آن را [با بلند شدن آفتاب] اندک اندک به سوی خود باز می گیریم.»اندرین وادی مرو بی این دلیللا احب الافلین گو چون خلیلرو ز سایه آفتابی را بیابدامن شه شمس تبریزی بتابقرآن كريم، سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۷۶Quran, Sooreh Al-An’aam(#6), Line #76«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِين.»«چون شب او را فروگرفت، ستاره‌اى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فرو شوندگان را دوست ندارم.»مولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۳۴۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #344دامن او گیر ای یار دلیرکو منزه باشد از بالا و زیرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsکه عقل جنس فرشته‌ست سوی او پویدببینیش چو به کف آینه نهان گیریمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک‌ تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #43, Divan e Shamsکاهل و ناداشت بدم کار درآورد مراطوطی اندیشه او همچو شکر خورد مراتابش خورشید ازل پرورش جان و جهانبر صفت گل به شکر پخت و بپرورد مرامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2063آینه دل صاف باید تا در اوواشناسی صورت زشت از نکومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsبگیر کیسه پر زر به اقرضواالله آیقراضه قرض دهی صد هزار کان گیریمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #881صد جوال زر بیاری ای غنیحق بگوید دل بیار ای منحنیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsبیا و فکرت من کن که فکرتت دادمچو لعل می‌خری از کان من بخر باریمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1502خویش را تسلیم کن بر دام مزدوانگه از خود بی ز خود چیزی بدزدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1463مشتری ماست الله‌اشتریاز غم هر مشتری هین برتر آکسی که فرموده است خداوند می‌خرد مشتری ماستبهوش باش از غم مشتریان فاقد اعتبار بالاتر بیاقرآن کریم، سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۱۱Quran, Sooreh At-Tawba(#9), Line #111«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ…»«خداوند، جان و مال مومنان را به بهای بهشت خریده است…»مشتریی جو که جویان تو استعالم آغاز و پایان تو است هین مکش هر مشتری را تو به دستعشق‌بازی با دو معشوقه بد استمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3288عقل تو قسمت شده بر صد مهمبر هزاران آرزو و طم و رممنظور از طم و رم در اینجا آرزوهای دنیوی استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۳۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2370, Divan e Shamsچشم بر ره داشت پوینده قراضه می‌بچیدآن قراضه‌چین ره را بین کنون در کان شدهمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #146اقرضواالله قرض ده زین برگ تنتا بروید در عوض در دل چمنقرآن کریم، سورهٔ مزّمّل (۷۳)، آیهٔ ۲۰Quran, Sooreh Al-Muzzammil(#73), Line #20«…أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا…» «…به خدا قرض الحسنه دهيد…»قرض ده کم کن از این لقمه تنتتا نماید وجه لاعین راتحدیث«أعددتُ لعبادي الصالحينَ ما لا عينٌ رأت ولا أذنٌ سمعت ولا خطرَ على قلبِ بشرٍ.»«فراهم آوردم برای بندگان نیکوکردارم، نعیمی را که نه چشمی آن را دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب انسانی خطور کرده است.»تن ز سرگین خویش چون خالی کندپر ز مشک و در اجلالی کنداین پلیدی بدهد و پاکی برداز یطهرکم تن او بر خوردقرآن کریم، سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۳۳Quran, Sooreh Al-Ahzaab(#33), Line #33«…إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا…»«...خدا مى‌خواهد پليدى را از شما دور كند و شما را پاک دارد…»دیو می‌ترساندت که هین و هینزین پشیمان گردی و گردی حزینگر گدازی زین هوس‌ها تو بدنبس پشیمان و غمین خواهی شدناین بخور گرم است و داروی مزاجوآن بیاشام از پی نفع و علاجهم بدین نیت که این تن مرکب استآنچه خو کرده‌ست آنش اصوب استحدیث«نَفْسُکَ مَطیَّتُکَ فَارْفَقْ بِها»«نفس تو مركب توست، پس با او به نرمی رفتار کن.»هین مگردان خو که پیش آید خللدر دماغ و دل بزاید صد عللاین چنین تهدیدها آن دیو دونآرد و بر خلق خواند صد فسونخویش جالینوس سازد در دواتا فریبد نفس بیمار تو راکین تو را سود است از درد و غمیگفت آدم را همین در گندمیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۶۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #164حفت الجنه به چه محفوف گشتبالمکاره که ازو افزود کشتحدیث«حُفَّتِ الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَ حُفَّتِ النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»صد فسون دارد ز حیلت وز دهاکه کند در سله گر هست اژدهاگر بود آب روان بر بنددشور بود حبر زمان بر خنددشعقل را با عقل یاری یار کنامرهم شوری بخوان و کار کنقرآن کریم، سورهٔ شوری (۴۲)، آیهٔ ۳۸Quran, Sooreh Ash-Shura(#42), Line #38«…وَأَمْرُهُمْ شُورَىٰ بَيْنَهُمْ…»«…و كارشان بر پايه مشورت با يكديگر است…»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsبه غیر خم فلک خمهای صد رنگ استبه هر خمی که درآیی ازو نشان گیریمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #28, Divan e Shamsتا فضل تو راهش دهد وز شید و تلوین وارهدشیاد ما شیدا شود یکرنگ چون شمس الضحیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #167, Divan e Shamsبه طبیبش چه حواله کنی ای آب حیاتاز همانجا که رسد درد همانجاست دوامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #771, Divan e Shamsدل و جان به آب حکمت ز غبارها بشوییدهله تا دو چشم حسرت سوی خاکدان نماندمولوی، مثنوی، دفتر دوّم، بیت ۱۹۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1939هر کجا دردی دوا آنجا رودهر کجا پستی است آب آنجا دودآب رحمت بایدت رو پست شووانگهان خور خمر رحمت مست شومولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۷۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #763جزوها را روی‌ها سوی کل استبلبلان را عشق‌بازی با گل استگاو را رنگ از برون و مرد رااز درون جو رنگ سرخ و زرد رارنگ‌های نیک از خم صفاسترنگ زشتان از سیاهابه جفاستصبغه‌الله نام آن رنگ لطیفلعنه‌الله بوی آن رنگ کثیفقرآن کریم، سورهٔ بقره (۲)، آیهٔ ۱۳۸Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #138«صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ»«اين رنگ خداست و رنگ چه كسى از رنگ خدا بهتر است. ما پرستندگان او هستيم.»مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۵۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #500او ز یکرنگی عیسی بو نداشتوز مزاج خم عیسی خو نداشتجامه صدرنگ از آن خم صفاساده و یکرنگ گشتی چون ضیانیست یکرنگی کزو خیزد ملالبل مثال ماهی و آب زلالگرچه در خشکی هزاران رنگهاستماهیان را با یبوست جنگهاستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsز شیر چرخ گریزی به برج گاو رویخری شوی به صفت راه کهکشان گیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ایدر کف شیر نر خون‌خواره‌ایمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۴۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2043, Divan e Shamsاسپان اختیاری حمال شهریاریپالان کشند و سرگین اسبان کند و کودنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsچو آفتاب جهان را پر از حیات کنیچو زین جهان بجهی ملک آن جهان گیریمولوی، مثنوی، دفتر سوّم، بیت ۴۳۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4352وقت آن آمد که حیدروار منملک گیرم یا بپردازم بدنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3057, Divan e Shamsخموش باش و همی‌تاز تا لب دریاچو دم گسسته شوی گر ره دهان گیریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۶۲۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4624این خموشی مرکب چوبین بودبحریان را خامشی تلقین بودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #2133, Divan e Shamsخاموش وصف بحر و در کم گوی در دریای اوخواهی که غواصی کنی دم‌دار شو دم‌دار شومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) #3055, Divan e Shamsتو بی ‌ز گوش شنو بی‌زبان بگو با اوکه نیست گفت زبان بی‌خلاف و آزاریمولوی، مثنوی، دفتر دومّ، بیت ۸۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #845آدمی مخفی است در زیر زباناین زبان پرده ا‌ست بر درگاه جانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۰۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2095تملق کردن دیوانه جالینوس را و ترسیدن جالینوسگفت جالینوس با اصحاب خودمر مرا تا آن فلان دارو دهدپس بدو گفت آن یکی ای ذوفنوناین دوا خواهند از بهر جنوندور از عقل تو این دیگر مگوگفت در من کرد یک دیوانه روساعتی در روی من خوش بنگریدچشمکم زد آستین من دریدگر نه جنسیت بدی در من از اوکی رخ آوردی به من آن زشت‌روگر نه دیدی جنس خود کی آمدیکی به غیر جنس خود را بر زدیچون دو کس بر هم زند بی‌‌هیچ شکدر میانشان هست قدر مشترککی پرد مرغی مگر با جنس خودصحبت ناجنس گور است و لحد
  continue reading

1178 قسمت

همه قسمت ها

×
 
Loading …

به Player FM خوش آمدید!

Player FM در سراسر وب را برای یافتن پادکست های با کیفیت اسکن می کند تا همین الان لذت ببرید. این بهترین برنامه ی پادکست است که در اندروید، آیفون و وب کار می کند. ثبت نام کنید تا اشتراک های شما در بین دستگاه های مختلف همگام سازی شود.

 

راهنمای مرجع سریع