Artwork

محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
Player FM - برنامه پادکست
با برنامه Player FM !

Ganje Hozour audio Program #925

 
اشتراک گذاری
 

Fetch error

Hmmm there seems to be a problem fetching this series right now. Last successful fetch was on April 18, 2024 10:03 (1d ago)

What now? This series will be checked again in the next hour. If you believe it should be working, please verify the publisher's feed link below is valid and includes actual episode links. You can contact support to request the feed be immediately fetched.

Manage episode 335012699 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۲۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۱۹ ژوئیه ۲۰۲۲ - ۲۹ تیربرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۲۵ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۲۵ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۵ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۵ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsما شادتریم یا تو، ای جان؟ما صاف‌تریم یا دلِ کان؟در عشقِ خودیم جمله بی‌دلدر رویِ خودیم مست و حیرانما مست‌تریم یا پیاله؟ما پاکتریم یا دل و جان؟در ما نگرید و در رخِ عشقما خواجه، عجبتریم یا آن؟ایمان عشق است و کفر ماییمدر کفر نگه کن و در ایمانایمان با کفر شد هم‌آوازاز یک پرده زنند الحان(۱)دانا چو نداند این سخن راپس کی رسد این سخن به نادان؟(۱) الحان: جمع لحن به معنی آواز------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsما شادتریم یا تو، ای جان؟ما صاف‌تریم یا دلِ کان؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۲) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۲) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2840, Divan e Shamsتو چو بازِ پای بسته، تَنِ تو چو کُنده بَرپاتو به چنگِ خویش باید که گره ز پا گشاییچه خوش است زَرِّ خالص، چو به آتش اندر آیدچو کُند درونِ آتش هنر و گُهَرنماییمَگُریز، ای برادر، تو ز شعله‌هایِ آذرز برایِ امتحان را چه شود اگر دَرآیی؟به خدا تو را نَسوزد، رُخِ تو چو زَر فُروزَدکه خلیل زاده‌ای تو، ز قدیم آشناییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طَرَب سازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 71, Divan e Shamsاگر نه عشقِ شمس‌الدین بُدی در روز و شب ما رافراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟!بت شهوت برآوردی، دَمار از ما ز تابِ خوداگر از تابش عشقش، نبودی تاب و تب، ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shamsعاشقِ دلبرِ مرا شرم و حیا چرا بُوَد؟چونکه جمال این بُوَد، رسمِ وفا چرا بُوَد؟لذّتِ بی‌کرانه‌ای است، عشق شده‌ست نامِ اوقاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2259این خُمارِ غم، دلیلِ آن شده‌ستکه بدان مفقود، مستی‌ّات بُده‌ستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #496چون نباشد قوّتی، پرهیز بِهْدر فرارِ لا یُطاق(۳) آسان بِجِهْ(۳) لا یُطاق: غیر قابل تحمّل، سخت------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۴)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۵)دور کن آلت، بینداز اختیار(۴) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.(۵) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۶) و سَنی(۷)خویش را بدخُو و خالی می‌کنی(۶) حَبر: دانشمند، دانا(۷) سَنی: رفیع، بلند مرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کرده‌ست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گریمدّتی بنشین و، بر خود می‌گِریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2880چون رهیدی، شُکرِ آن باشد که هیچسویِ آن دانه نداری پیچ پیچ(۸)(۸) پیچ پیچ: خَم در خَم و سخت پیچیده------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1532بعد ازین حرفیست پیچاپیچ و دوربا سُلیمان باش و دیوان را مشورمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1723, Divan e Shams هزار ابر عنایت بر آسمان رضاستاگر ببارم، از آن ابر بر سَرَت بارم مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073 قفلِ زَفتَست و، گشاینده خدادست در تسلیم زن واندر رضامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #106 ور نمی‌تانی رضا دِه ای عَیارگر خدا رنجت دهد بی‌اختیار که بلایِ دوست تطهیرِ شماستعلمِ او بالایِ تدبیرِ شماستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویشبا‌خبر گشتند از مولایِ خویشبی‌مرادی شد قَلاووزِ(۹) بهشتحُفَّتِ‌الْجَنَّة شنو ای خوشْ‌سرشت(۹) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر------------حدیث نبوی«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2675, Divan e Shamsبیاموز از پَیَمبر کیمیاییکه هرچِت(۱۰) حق دهد، می‌دِه رضاییهمان لحظه دَرِ جنَّت گُشایدچو تو راضی شوی در ابتلایی(۱۱)(۱۰) هرچِت: هر چه تو را(۱۱) ابتلا: امتحان کردن، آزمودن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنّت از الهگر همی‌خواهی، ز کَس چیزی مخواهچون نخواهی، من کفیلم مر تو راجَنَّتُ الَمْأوىٰ(۱۲) و دیدارِ خدا(۱۲) جَنَّتُ الَمْأوىٰ: يکی از بهشت‌های هشتگانه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #600صبر از ایمان بیابد سرکُلَه(۱۳)حَیْثَ لاصَبْرَ فَلٰا ایمانَ لَهگفت پیغمبر: خداش ایمان ندادهر که را صبری نباشد در نهاد(۱۳) سرکُله: تاجِ سر، کلاه------------حدیث«مَن لا صَبْرَ لَهُ، لا ايمانَ لَهُ.»«هرکه را صبر نباشد، وی را ایمان نباشد.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3145صبر کردن، جانِ تسبیحاتِ توستصبر کن، کآنست تسبیحِ دُرُستهیچ تسبیحی ندارد آن دَرَج(۱۴)صبر کن، اَلْصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج(۱۵)(۱۴) دَرَج: درجه(۱۵) اَلْصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج: صبر کلید رستگاری است.------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1852گفت لقمان: صبر هم نیکو دمی‌ستکه پناه و دافعِ هرجا غَمی‌ستصبر را با حق قرین کرد ای فلانآخِرِ وَالْعَصْر را آگَه بخوانقرآن كريم، سورهٔ العصر (۱۰۳)، آيات ۱ تا ۳ Quran, Al-Asr(#103), Line #1-3«وَالْعَصْرِ»«سوگند به عصر.» «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ»«كه آدمى در زیانکاری است.» «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ. »«مگر آنها كه ايمان آوردند و كارهاى نیک كردند و يكديگر را به حق و صبر سفارش كردند.» مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1854صد هزاران کیمیا، حق آفریدکیمیایی همچو صبر، آدم ندیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 21, Divan e Shamsهرگز نداند آسیا مقصود گردش‌های خودکاستون قوت ماست او یا کسب و کار نانبا(۱۶)آبیش گردان می‌کند، او نیز چرخی می‌زندحق آب را بسته کند، او هم نمی‌جنبد ز جا(۱۶) نانبا: نانوا------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1429اندرین ره ترک کن طاق و طُرُنب(۱۷)تا قلاووزت(۱۸) نجنبد، تو مَجُنبهر که او بی سر بجنبد، دُم بُوَدجُنبشش چون جُنبش کژدم بُوَد(۱۷) طاق و طُرُنب: شکوه و جلال ظاهری(۱۸) قَلاوُوز: پیشاهنگ، راهنما------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1276یوسف حُسنیّ و، این عالَم چو چاهوین رَسَن صبرست بر امر الهیوسفا، آمد رَسَن، در زَن دو دَستاز رَسَن غافل مشو، بیگه شده‌ستحمد لله، کین رَسَن آویختندفضل و رحمت را بهم آمیختندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2357شکر گویم دوست را در خیر و شرزآنکه هست اندر قضا از بَد بَتَرچونکه قسّام(۱۹) اوست، کفر آمد گِلهصبر باید، صبر مِفْتاحُ‌الصِّلَه(۲۰ و ۲۱)غیر حق جمله عدواند، اوست دوستبا عدو از دوست شَکْوَت(۲۲) کی نکوست؟تا دهد دوغم، نخواهم اَنگبینزآنکه هر نعمت غمی دارد قرین(۱۹) قسّام: قسمت‌کننده.(۲۰) مِفْتاحُ‌الصِّله: کلید بخشایش‌ها(۲۱) صِلِه: پاداش، انعام، جایزه(۲۲) شَکْوَت: شکایت کردن، گله کردن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2502, Divan e Shamsگَرت نَبْوَد شبی نوبت، مَبَر گندم ازین طاحون(۲۳)که بسیار آسیا بینی که نَبْوَد جویِ او جاری(۲۳) طاحون: آسیا------------مولوی،مثنوی دفتر پنجم، بیت ۳۲۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3205چند هنگامه نهی بر راهِ عام؟گام خَستی(۲۴)، بر نیامد هیچ کام(۲۴) خَستن: آزردن، زخمی ‌کردن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213زین کمین بی صبر و حَزْمی، کس نَجَستحَزْم را خود، صبر آمد پا و دست(۲۵)(۲۵) پا و دست: کنایه از وسیله و ابزار------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در رَوِش، یا صبر یا شُکرِ نِعَمبی شمعِ رویِ تو نَتان دیدن مرین دو راه رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2895شکرِ نعمت، خوشتر از نعمت بُوَدشُکرْ‌باره(۲۶) کی سوی نعمت رود؟شُکرْ، جانِ نعمت و، نعمت چو پوستزآنکه شُکر آرَد تو را تا کویِ دوست(۲۶) شُکرباره: کسی که بسیار شکر می‌کند و عاشقِ شُکر است.------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مُشتریچون سپردی تن به خدمت، جان بَریور ریاضت آیدت بی‌اختیارسر بنه، شکرانه دِه، ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت، شکر کنتو نکردی، او کشیدت زامر ِکُنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2519یا بُوَد کز عکسِ آن جُوهای خَمرمست گردم، بو بَرَم از ذوقِ اَمرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #439هر کسی کو از حسد بینی کَنَدخویش را بی‌گوش و بی‌بینی کُندبینی آن باشد که او، بویی بَرَدبوی، او را جانبِ کویی بردهر که بویش نیست، بی‌بینی بُوَدبوی، آن بویی است کآن دینی بُوَدچونکه بویی بُرد و شُکرِ آن نکردکفرِ نعمت آمد و بینی‌اش خَوردشُکر کن مر شاکران را بنده باشپیشِ ایشان مُرده شو، پاینده باشچون وزیر، از ره‌زنی مایه مسازخلق را تو بر میاور از نمازناصح دین گشته آن کافر‌ وزیرکرده او از مَکر در لوزینه(۲۷)، سیر(۲۷) لوزینه: نوعی باقلواست که با مغز گردو می‌پزند. و تعبیرِ «سیر در لوزینه کردن» کنایه از باطل را به حق درآمیختن و زشتی را جامهٔ زیبا پوشاندن است.------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هرکه مانْد از کاهلی بی‌‌شُکر و صبراو همین داند که گیرد پایِ جبرهر‌که جبر آورْد، خود رنجور کردتا همان رنجوری‌اش، در گور کردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2142, Divan e Shamsصبر همی‌گفت که من مژده‌دِه وصلم از اوشُکر همی‌گفت که من صاحب انبارم از اومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1477اصل، خود جذب است لیک ای خواجه‌تاشکار کن، موقوفِ آن جذبه مباشزانک تَرکِ کار چون نازی بُوَدناز کی در خوردِ جانبازی بُوَد؟نه قبول اندیش، نه رَد ای غلامامر را و نهی را می‌بین مُداممرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۲۸)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشمها چون شد گذاره(۲۹)، نورِ اوستمغزها می‌بیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر را(۲۸) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۲۹) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستی‌ها بر آرَد او دَمارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsدر عشقِ خودیم جمله بی‌دلدر رویِ خودیم مست و حیرانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1549عقل کاو مغلوبِ نفس، او نفس شدمشتری، ماتِ زُحَل شد، نحس شد هم درین نَحْسی بگردان این نظردر کسی که کرد نحست در نگرآن نظر که بنگرد این جَرّ و مَداو ز نحسی سویِ سعدی نَقْب زدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsدر ما نگرید و در رخِ عشقما خواجه، عجبتریم یا آن؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2865, Divan e Shamsاز رخِ عشق بجو چیزِ دگر، جز صورتکار آن است که با عشق تو هم‌ درد شَویمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2038خلق ‌گویان: ای عجب این بانگ چیست؟چونکه صحرا از درخت و بَر تُهی‌ستگیج گشتیم از دَمِ سوداییانکه به نزدیکِ شما باغ است و خوانچشم می‌مالیم، اینجا باغ نیستیا بیابانی‌ست، یا مشکل رهی‌ستای عجب چندین دراز این گفت و گوچون بود بیهوده؟ ور خود هست، کو؟من همی‌گویم چو ایشان ای عَجَباین چنین مُهری چرا زد صُنعِ رَب؟زین تنازع‌ها محمّد در عجبدر تعجّب نیز مانده بُولهبزین عجب تا آن عجب فرقی‌ست ژرفتا چه خواهد کرد سلطانِ شِگَرف؟مولوی، مثنوی،‌ دفتر پنجم،‌ بیت ۴۹۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #496چونکه مکرت شد فنایِ مکرِ ربّبرگشایی یک کمینی بُوالْعَجَبکه کمینهٔ آن کمین باشد بقاتا ابد اندر عُروج و ارتقا مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsایمان عشق است و کفر ماییمدر کفر نگه کن و در ایمانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3488مرغ خاکی، مرغ آبی هم‌تن‌اندلیک ضدّانند، آب و روغن‌اندهر یکی مر اصلِ خود را بنده‌انداحتیاطی کن، به هم ماننده‌اندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 499, Divan e Shamsعشق را بوحَنیفه درس نکردشافِعی را دَرو رِوایَت نیستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2880هرچه گوید مرد عاشق، بویِ عشقاز دهانَش می‌جهد در کویِ عشقگر بگوید فقه، فقر آید همهبویِ فقر آید از آن خوش دَمْدَمهور بگوید کُفر، دارد بویِ دینور به شک گوید، شکش گردد یقینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3707زین قدح‌هایِ صُوَر، کم‌باش مستتا نگردی بُت‌تراش و بتْ پَرستاز قدح‌های صُوَر بگذر، مه‌ایست(۳۰)باده در جام است،‌ لیک از جام نیست(۳۰) مه‌ایست: مَایست، توقّف مکن------------مولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات، دورنورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نورمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsایمان با کفر شد هم‌آوازاز یک پرده زنند الحانمولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #822جمله عالَم زین غلط کردند راهکز عدم ترسند و، آن آمد پناهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsدانا چو نداند این سخن راپس کی رسد این سخن به نادان؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1487, Divan e Shamsچون چنگم، از زمزمهٔ خود خبرم نیستاسرار همی ‌گویم و اسرار ندانممانندِ ترازو و گزم(۳۱) من که به بازاربازار همی‌ سازم و بازار ندانمدر اِصْبَعِ(۳۲) عشقم چو قلم بی خود و مُضطَرطومار نویسم من و طومار ندانم(۳۱) گز: واحد طول، زرع(۳۲) اِصْبَع: انگشت------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #27با لبِ دمساز خود گر جُفتمی همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی‌‌مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1529«در سِرِّ آن که مَنْ اَرادَ اَنْ یَجْلِسَ مَعَ اللهِ فَلْیَجْلِسْ مَعَ اَهْلِ التَصَوُّفِ»«هرکه خواهد با خدا نشیند، باید که با اهل تصوّف نشیند.»آن رسول از خود بشد زین یک دو جامنی رسالت یاد ماندش نه پیاموالِه(۳۳) اندر قدرتِ اَلله شدآن رسول اینجا رسید و شاه شدسیل، چون آمد به دریا، بحر گشتدانه چون آمد به مَزْرع، كِشت گشتچون تعلّق یافت نان با جانورنانِ مُرده زنده گشت و باخبرموم و هیزم، چون فِدایِ نار شدذاتِ ظُلْمانیِ او انوار شدسنگِ سُرْمه(۳۴)، چونکه شد در دیدگانگشت بینایی، شد آنجا دیدبانای خُنُک آن مرد کز خود رَسته شددر وجودِ زندهٔ پاینده شدوایِ آن زنده که با مُرده نشستمُرده گشت و زندگی از وی بجَستچونکه در قرآنِ حق بگریختیبا روانِ انبیا آمیختیهست قرآن، حال‌هایِ انبیاماهیانِ بحرِ پاکِ کبریاور بخوانیّ و، نِه‌ای قرآن‌ْپذیرانبیا و اولیا را دیده گیرور پذیرایی، چو بر خوانی قَصَصمرغِ جانت تنگ آید در قَفَسمرغ، کو اندر قفس زندانی استمی‌نجوید رَستن، از نادانی استروح‌هایی کز قفس‌ها رَسته‌اندانبیایِ رهبرِ شایسته‌انداز برون، آوازشان آید ز دینکه رَهِ رَستن، تو را اینست، اینما به دین رَسْتیم زین تنگینْ‌قفسجُز که این رَه نیست چارهٔ این قفسخویش را رنجور سازی، زار زارتا تو را بیرون کنند از اِشتهار(۳۵)که اشتهارِ خلق، بندِ مُحْکَم استدر ره، این از بندِ آهن کی کم است؟(۳۳) والِه: حيران، سرگشته.(۳۴) سُرْمه: گردی است که از سنگ برّاقِ اَثْمَه تهیه کنند و آنرا به چشم کشند و چشم، نیروی بینایی‌اش افزایش یابد.(۳۵) اِشْتِهار: شهرت و آوازه------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟در کفِ شیرِ نرِ خون‌خواره‌ایمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق، ناموس را صد من حَدید(۳۶)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۳۶) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3246ای بسا کفّار را سودایِ دینبندِ او ناموس و کِبر و آن و اینبندِ پنهان، لیک از آهن بَتَربندِ آهن را بِدَرّانَد تبربندِ آهن را توان کردن جدابند غیبی را نداند کس دوامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2956, Divan e Shamsدل را تمام بَرکَن ای جان، ز نیک نامیتا یک به یک بدانی اسرار را تمامیای عاشقِ الهی ناموسِ خلق خواهی؟ناموس و پادشاهی در عشق هست خامیعاشق چو قند باید، بی‌چون و چند بایدجانی بلند باید، کان حضرتی است سامی(۳۷)(۳۷) سامی: بلندمرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #825هم تو تانی کرد یا نِعمَ‌المُعین(۳۸)دیدهٔ معدوم‌بین(۳۹) را هست‌بیندیده‌یی کو از عدم آمد پدیدذاتِ هستی را همه معدوم دید(۳۸) نِعمَ المُعین: یاوَر نیکو(۳۹) مَعدوم: نیست‌شده، نیست‌ و‌ نابود------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2166یک بَدَست(۴۰) از جمع رفتن یک زمانمکرِ شیطان باشد، این نیکو بدان(۴۰) بَدَست: وَجب------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2630گر ازین انبار خواهی بِرّ(۴۱) و بُرّ(۴۲)نیم‌ساعت هم ز همدردان مبُرکه در آن دَم که بِبُرّی زین مُعین(۴۳)مبتلی گردی تو با بِئسَ الْقَرین(۴۴)(۴۱) بِرّ: نیکی(۴۲) بُرّ: گندم(۴۳) مُعین: یار، یاری کننده (۴۴) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #416بس طناب اندر گلو و تاجِ دار(۴۵)بر وی انبوهی که: «اینک تاجدار»(۴۵) تاجِ دار: سرِ دار، بالایِ دار، لایقِ دار------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #338چون فدایِ بی‌وفایان می‌شویاز گُمانِ بد، بدان سو می‌روی؟من ز سهو و، بی‌وفایی‌ها بَریسویِ من آیی، گُمانِ بَد بَری؟این گمانِ بد بَر آنجا بَر، که تومی‌شوی در پیشِ همچون خود، دو تُو(۴۶)بس گرفتی یار و، همراهانِ زَفْت(۴۷)گر تو را پُرسم که کُو؟ گویی که: رفتیارِ نیکت رفت بر چرخِ بَرینیار فِسقت(۴۸) رفت در قعرِ زمینتو بماندی در میانه آنچنانبی‌مدد، چون آتشی از کارواندامنِ او گیر، ای یارِ دلیرکو مُنزّه باشد از بالا و زیرنی چو عیسیٰ سویِ گردون بَر شودنی چو قارون در زمین اندر رودبا تو باشد در مکان و، بی‌مکانچون بمانی از سَرا و، از دکان(۴۶) دو تُو: دوتا(۴۷) زَفْت: در اینجا به ظاهر مهمّ و بزرگ.(۴۸) فِسق: ناپاکی، آلودگی، فساد------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4514قرب، نه بالا، نه پستی رفتن استقربِ حق از حبسِ هستی رستن استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2155, Divan e Shamsسایه و نور بایَدَت، هر دو بهم، ز من شِنوسَر بِنِه و دراز شو پیشِ درختِ اِتَّقُوا(۴۹)(۴۹) اِتَّقُوا: پرهیز کنید، بترسید، تقوا پیشه کنید.------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #347او برآرد از کدورت‌ها صفامر جفاهایِ تو را گیرد وفاچون جفا آری، فرستد گوشمالتا ز نقصان وا روی سویِ کمالچون تو ورْدی ترک کردی در روشبر تو قَبضی آید از رنج و تبشقرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۷۰ Quran, Al-Furqaan(#25), Line #70«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. خدا گناهانشان را به نيكی‌ها بدل مى‌كند و خدا آمرزنده و مهربان است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3152بل جفا را، هم جفا جَفَّ الْقَلَموآن وفا را هم وفا جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»حدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #350آن ادب کردن بُوَد، یعنی: مَکُنهیچ تحویلی از آن عهدِ کُهُنپیش از آن کین قبض، زنجیری شوداین که دل‌گیریست، پاگیری شودرنج معقولت شود محسوس و فاشتا نگیری این اشارت را به لاشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1861ز آن جِرایِ(۵۰) خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اِجری‌گاه(۵۱) شدز آن جِرای روح چون نُقصان(۵۲) شودجانش از نُقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سَمَن‌زارِ(۵۳) رضا آشفته است(۵۰) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری(۵۱) اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاه الهی(۵۲) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۵۳) سَمَن‌زار: باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #353در مَعاصی(۵۴) قبض ها دلگیر شدقبض ها بعد از اَجل زنجیر شدنُعْطِ مَنْ اَعْرَض هُنا عَنْ ذِکْرِناعیشَةً ضَنْکاً وَ نَجْزی بِالْعَمی«هرکس در این دنیا از یادِ ما رُخ برتابد، ما نیز در عوض، زندگانیِ تنگی به او می‌دهیم و کوری را جزای او می‌سازیم.» قرآن کریم، سوره طهٔ (۲۰)، آیهٔ ۱۲۴ Quran, Ta-Ha(#20), Line #124«وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ.»«و هر كس كه از ياد من اعراض كند، زندگيش تنگ شود و در روزِ قيامت نابينا محشورش سازيم.»دزد چون مالِ کَسان را می‌بَرَدقبض و دلتنگی دلش را می‌خَلَد(۵۵)او همی‌گوید: عجب این قبض چیست؟قبضِ آن مظلوم کز شرّت گریستچون بدین قبض، التفاتی کم کُندبادِ اصرار، آتشش را دَم کُند(۵۶)(۵۴) مَعاصی: جمعِ معصیت، به معنی گناه‌ها(۵۵) خَلیدن: آزرده کردن، مجروح شدن(۵۶) دَم کردن: دمیدن، آتش بر اثر دمیدن شعله ورتر می شود.------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #80مایده(۵۷) از آسمان در می‌رسیدبی‌صُداع(۵۸) و بی‌فروخت و بی‌خرید(۵۹)در میانِ قومِ موسی چند کَسبی‌ادب گفتند: کو سیر و عدس؟!منقطع شد نان و خوان از آسمانماند رنجِ زرع و بیل و داسمان(۵۷) مایده: طعام، سفرهٔ پر از نعمت(۵۸) صُداع: دردسر، زحمت و مشقّت(۵۹) فروخت و خرید: فروختن و خریدن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #358قبضِ دل، قبضِ عَوان(۶۰) شد لاجَرمگشت محسوس آن معانی، زد عَلَم(۶۱)غصّه‌ها زندان شده‌ست و چارْمیخ(۶۲)غصّه بیخ است و بِرویَد شاخْ بیخبیخ پنهان بود، هم شد آشکارقبض و بسطِ اندرون، بیخی شمارچونکه بیخ بَد بُوَد، زودش بزنتا نَرویَد زشت‌ْخاری در چمنقبض دیدی، چارهٔ آن قبض کنزآنکه سَرها جمله می‌رویَد ز بُن(۶۳)بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِه(۶۰) عَوان: پاسبان و مأمور اجرای حکم(۶۱) زد عَلَم: نشانه زد، در اینجا: جلوه کرد، آشکار شد.(۶۲) چارمیخ: چهارمیخ(۶۳) بُن: ریشه، بنیاد، بیخ------------------------مجموع لغات:(۱) الحان: جمع لحن به معنی آواز(۲) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۳) لا یُطاق: غیر قابل تحمّل، سخت(۴) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.(۵) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه(۶) حَبر: دانشمند، دانا(۷) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۸) پیچ پیچ: خَم در خَم و سخت پیچیده(۹) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر(۱۰) هرچِت: هر چه تو را(۱۱) ابتلا: امتحان کردن، آزمودن(۱۲) جَنَّتُ الَمْأوىٰ: يکی از بهشت‌های هشتگانه(۱۳) سرکُله: تاجِ سر، کلاه(۱۴) دَرَج: درجه(۱۵) اَلْصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج: صبر کلید رستگاری است.(۱۶) نانبا: نانوا(۱۷) طاق و طُرُنب: شکوه و جلال ظاهری(۱۸) قَلاوُوز: پیشاهنگ، راهنما(۱۹) قسّام: قسمت‌کننده.(۲۰) مِفْتاحُ‌الصِّله: کلید بخشایش‌ها(۲۱) صِلِه: پاداش، انعام، جایزه(۲۲) شَکْوَت: شکایت کردن، گله کردن(۲۳) طاحون: آسی(۲۴) خَستن: آزردن، زخمی ‌کردن(۲۵) پا و دست: کنایه از وسیله و ابزار(۲۶) شُکرباره: کسی که بسیار شکر می‌کند و عاشقِ شُکر است.(۲۷) لوزینه: نوعی باقلواست که با مغز گردو می‌پزند. و تعبیرِ «سیر در لوزینه کردن» کنایه از باطل را به حق درآمیختن و زشتی را جامهٔ زیبا پوشاندن است.(۲۸) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۲۹) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۳۰) مه‌ایست: مَایست، توقّف مکن(۳۱) گز: واحد طول، زرع(۳۲) اِصْبَع: انگشت(۳۳) والِه: حيران، سرگشته.(۳۴) سُرْمه: گردی است که از سنگ برّاقِ اَثْمَه تهیه کنند و آنرا به چشم کشند و چشم، نیروی بینایی‌اش افزایش یابد.(۳۵) اِشْتِهار: شهرت و آوازه(۳۶) حَدید: آهن(۳۷) سامی: بلندمرتبه(۳۸) نِعمَ المُعین: یاوَر نیکو(۳۹) مَعدوم: نیست‌شده، نیست‌ و‌ نابود(۴۰) بَدَست: وَجب(۴۱) بِرّ: نیکی(۴۲) بُرّ: گندم(۴۳) مُعین: یار، یاری کننده (۴۴) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد(۴۵) تاجِ دار: سرِ دار، بالایِ دار، لایقِ دار(۴۶) دو تُو: دوتا(۴۷) زَفْت: در اینجا به ظاهر مهمّ و بزرگ.(۴۸) فِسق: ناپاکی، آلودگی، فساد(۴۹) اِتَّقُوا: پرهیز کنید، بترسید، تقوا پیشه کنید.(۵۰) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری(۵۱) اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاه الهی(۵۲) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۵۳) سَمَن‌زار: باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.(۵۴) مَعاصی: جمعِ معصیت، به معنی گناه‌ها(۵۵) خَلیدن: آزرده کردن، مجروح شدن(۵۶) دَم کردن: دمیدن، آتش بر اثر دمیدن شعله ورتر می شود.(۵۷) مایده: طعام، سفرهٔ پر از نعمت(۵۸) صُداع: دردسر، زحمت و مشقّت(۵۹) فروخت و خرید: فروختن و خریدن(۶۰) عَوان: پاسبان و مأمور اجرای حکم(۶۱) زد عَلَم: نشانه زد، در اینجا: جلوه کرد، آشکار شد.(۶۲) چارمیخ: چهارمیخ(۶۳) بُن: ریشه، بنیاد، بیخ----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsما شادتریم یا تو ای جانما صاف‌تریم یا دل کاندر عشق خودیم جمله بی‌دلدر روی خودیم مست و حیرانما مست‌تریم یا پیالهما پاکتریم یا دل و جاندر ما نگرید و در رخ عشقما خواجه عجبتریم یا آنایمان عشق است و کفر ماییمدر کفر نگه کن و در ایمانایمان با کفر شد هم‌آوازاز یک پرده زنند الحاندانا چو نداند این سخن راپس کی رسد این سخن به نادانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsما شادتریم یا تو ای جانما صاف‌تریم یا دل کانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2840, Divan e Shamsتو چو باز پای بسته تن تو چو کنده برپاتو به چنگ خویش باید که گره ز پا گشاییچه خوش است زر خالص چو به آتش اندر آیدچو کند درون آتش هنر و گهرنماییمگریز ای برادر تو ز شعله‌های آذرز برای امتحان را چه شود اگر درآییبه خدا تو را نسوزد رخ تو چو زر فروزدکه خلیل زاده‌ای تو ز قدیم آشناییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طرب سازییباطن او جد جد ظاهر او بازییجمله عشاق را یار بدین علم کشتتا نکند هان و هان جهل تو طنازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 71, Divan e Shamsاگر نه عشق شمس‌الدین بدی در روز و شب ما رافراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما رابت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خوداگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shamsعاشق دلبر مرا شرم و حیا چرا بودچونکه جمال این بود رسم وفا چرا بودلذت بی‌کرانه‌ای است عشق شده‌ست نام اوقاعده خود شکایت است ور نه جفا چرا بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2259این خمار غم دلیل آن شده‌ستکه بدان مفقود مستی‌ات بده‌ستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #496چون نباشد قوتی پرهیز بهدر فرار لا یطاق آسان بجهمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی می‌کنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کرده‌ست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحه‌گریمدتی بنشین و بر خود می‌گریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2880چون رهیدی شکر آن باشد که هیچسوی آن دانه نداری پیچ پیچمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1532بعد ازین حرفیست پیچاپیچ و دوربا سلیمان باش و دیوان را مشورمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1723, Divan e Shams هزار ابر عنایت بر آسمان رضاستاگر ببارم از آن ابر بر سرت بارم مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073 قفل زفتست و گشاینده خدادست در تسلیم زن واندر رضامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #106 ور نمی‌تانی رضا ده ای عیارگر خدا رنجت دهد بی‌اختیار که بلای دوست تطهیر شماستعلم او بالای تدبیر شماستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌های خویشبا‌خبر گشتند از مولای خویشبی‌مرادی شد قلاووز بهشتحفت‌الجنه شنو ای خوش‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2675, Divan e Shamsبیاموز از پیمبر کیمیاییکه هرچت حق دهد می‌ده رضاییهمان لحظه در جنت گشایدچو تو راضی شوی در ابتلاییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنت از الهگر همی‌خواهی ز کس چیزی مخواهچون نخواهی من کفیلم مر تو راجنت الماوى و دیدار خدامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #600صبر از ایمان بیابد سرکلهحیث لاصبر فلا ایمان لهگفت پیغمبر خداش ایمان ندادهر که را صبری نباشد در نهادحدیث«مَن لا صَبْرَ لَهُ، لا ايمانَ لَهُ.»«هرکه را صبر نباشد، وی را ایمان نباشد.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3145صبر کردن جان تسبیحات توستصبر کن کآنست تسبیح درستهیچ تسبیحی ندارد آن درجصبر کن الصبر مفتاح الفرجمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1852گفت لقمان صبر هم نیکو دمی‌ستکه پناه و دافع هرجا غمی‌ستصبر را با حق قرین کرد ای فلانآخر والعصر را آگه بخوانقرآن كريم، سورهٔ العصر (۱۰۳)، آيات ۱ تا ۳ Quran, Al-Asr(#103), Line #1-3«وَالْعَصْرِ»«سوگند به عصر.» «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ»«كه آدمى در زیانکاری است.» «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ. »«مگر آنها كه ايمان آوردند و كارهاى نیک كردند و يكديگر را به حق و صبر سفارش كردند.» مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1854صد هزاران کیمیا حق آفریدکیمیایی همچو صبر آدم ندیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 21, Divan e Shamsهرگز نداند آسیا مقصود گردش‌های خودکاستون قوت ماست او یا کسب و کار نانباآبیش گردان می‌کند او نیز چرخی می‌زندحق آب را بسته کند او هم نمی‌جنبد ز جامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1429اندرین ره ترک کن طاق و طرنبتا قلاووزت نجنبد تو مجنبهر که او بی سر بجنبد دم بودجنبشش چون جنبش کژدم بودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1276یوسف حسنی و این عالم چو چاهوین رسن صبرست بر امر الهیوسفا آمد رسن در زن دو دستاز رسن غافل مشو بیگه شده‌ستحمد لله کین رسن آویختندفضل و رحمت را بهم آمیختندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2357شکر گویم دوست را در خیر و شرزآنکه هست اندر قضا از بد بترچونکه قسام اوست کفر آمد گلهصبر باید صبر مفتاح‌الصلهغیر حق جمله عدواند اوست دوستبا عدو از دوست شکوت کی نکوستتا دهد دوغم نخواهم انگبینزآنکه هر نعمت غمی دارد قرینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2502, Divan e Shamsگرت نبود شبی نوبت مبر گندم ازین طاحونکه بسیار آسیا بینی که نبود جوی او جاریمولوی،مثنوی دفتر پنجم، بیت ۳۲۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3205چند هنگامه نهی بر راه عامگام خستی بر نیامد هیچ کاممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213زین کمین بی صبر و حزمی کس نجستحزم را خود صبر آمد پا و دستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعمبی شمع روی تو نتان دیدن مرین دو راه رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2895شکر نعمت خوشتر از نعمت بودشکرباره کی سوی نعمت رودشکر جان نعمت و نعمت چو پوستزآنکه شکر آرد تو را تا کوی دوستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مشتریچون سپردی تن به خدمت جان بریور ریاضت آیدت بی‌اختیارسر بنه شکرانه ده ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت شکر کنتو نکردی او کشیدت زامر کنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2519یا بود کز عکس آن جوهای خمرمست گردم بو برم از ذوق امرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #439هر کسی کو از حسد بینی کندخویش را بی‌گوش و بی‌بینی کندبینی آن باشد که او بویی بردبوی او را جانب کویی بردهر که بویش نیست بی‌بینی بودبوی آن بویی است کآن دینی بودچونکه بویی برد و شکر آن نکردکفر نعمت آمد و بینی‌اش خوردشکر کن مر شاکران را بنده باشپیش ایشان مرده شو پاینده باشچون وزیر از ره‌زنی مایه مسازخلق را تو بر میاور از نمازناصح دین گشته آن کافر‌ وزیرکرده او از مکر در لوزینه سیرمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هرکه ماند از کاهلی بی‌‌شکر و صبراو همین داند که گیرد پای جبرهر‌که جبر آورد خود رنجور کردتا همان رنجوری‌اش در گور کردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2142, Divan e Shamsصبر همی‌گفت که من مژده‌ده وصلم از اوشکر همی‌گفت که من صاحب انبارم از اومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1477اصل خود جذب است لیک ای خواجه‌تاشکار کن موقوف آن جذبه مباشزانک ترک کار چون نازی بودناز کی در خورد جانبازی بودنه قبول اندیش نه رد ای غلامامر را و نهی را می‌بین مداممرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکُشچشمها چون شد گذاره نور اوستمغزها می‌بیند او در عین پوستبیند اندر ذره خورشید بقابیند اندر قطره کل بحر رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستی‌ها بر آرد او دمارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsدر عشق خودیم جمله بی‌دلدر روی خودیم مست و حیرانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1549عقل کاو مغلوب نفس او نفس شدمشتری مات زحل شد نحس شدهم درین نحسی بگردان این نظردر کسی که کرد نحست در نگرآن نظر که بنگرد این جر و مداو ز نحسی سوی سعدی نقب زدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsدر ما نگرید و در رخ عشقما خواجه عجبتریم یا آنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2865, Divan e Shamsاز رخ عشق بجو چیز دگر جز صورتکار آن است که با عشق تو هم‌ درد شویمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2038خلق ‌گویان ای عجب این بانگ چیستچونکه صحرا از درخت و بر تهی‌ستگیج گشتیم از دم سوداییانکه به نزدیک شما باغ است و خوانچشم می‌مالیم اینجا باغ نیستیا بیابانی‌ست یا مشکل رهی‌ستای عجب چندین دراز این گفت و گوچون بود بیهوده ور خود هست کومن همی‌گویم چو ایشان ای عجباین چنین مهری چرا زد صنع ربزین تنازع‌ها محمد در عجبدر تعجب نیز مانده بولهبزین عجب تا آن عجب فرقی‌ست ژرفتا چه خواهد کرد سلطان شگرفمولوی، مثنوی،‌ دفتر پنجم،‌ بیت ۴۹۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #496چونکه مکرت شد فنای مکر رببرگشایی یک کمینی بوالعجبکه کمینه آن کمین باشد بقاتا ابد اندر عروج و ارتقا مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsایمان عشق است و کفر ماییمدر کفر نگه کن و در ایمانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3488مرغ خاکی مرغ آبی هم‌تن‌اندلیک ضدانند آب و روغن‌اندهر یکی مر اصل خود را بنده‌انداحتیاطی کن به هم ماننده‌اندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 499, Divan e Shamsعشق را بوحنیفه درس نکردشافعی را درو روایت نیستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2880هرچه گوید مرد عاشق بوی عشقاز دهانش می‌جهد در کوی عشقگر بگوید فقه فقر آید همهبوی فقر آید از آن خوش دمدمهور بگوید کفر دارد بوی دینور به شک گوید شکش گردد یقینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3707زین قدح‌های صور کم‌باش مستتا نگردی بت‌تراش و بت پرستاز قدح‌های صور بگذر مه‌ایستباده در جام است، لیک از جام نیستمولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات دورنور نور نور نور نور نورمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsایمان با کفر شد هم‌آوازاز یک پرده زنند الحانمولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #822جمله عالم زین غلط کردند راهکز عدم ترسند و آن آمد پناهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsدانا چو نداند این سخن راپس کی رسد این سخن به نادانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1487, Divan e Shamsچون چنگم، از زمزمه خود خبرم نیستاسرار همی ‌گویم و اسرار ندانممانند ترازو و گزم من که به بازاربازار همی‌ سازم و بازار ندانمدر اصبع عشقم چو قلم بی خود و مضطرطومار نویسم من و طومار ندانممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #27با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی‌‌مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1529در سر آن که من اراد ان یجلس مع الله فلیجلس مع اهل التصوفهرکه خواهد با خدا نشیند باید که با اهل تصوف نشیندآن رسول از خود بشد زین یک دو جامنی رسالت یاد ماندش نه پیامواله اندر قدرت الله شدآن رسول اینجا رسید و شاه شدسیل چون آمد به دریا بحر گشتدانه چون آمد به مزرع كشت گشتچون تعلق یافت نان با جانورنان مرده زنده گشت و باخبرموم و هیزم چون فدای نار شدذات ظلمانی او انوار شدسنگ سرمه چونکه شد در دیدگانگشت بینایی شد آنجا دیدبانای خنک آن مرد کز خود رسته شددر وجود زنده پاینده شدوای آن زنده که با مرده نشستمرده گشت و زندگی از وی بجستچونکه در قرآن حق بگریختیبا روان انبیا آمیختیهست قرآن حال‌های انبیاماهیان بحر پاک کبریاور بخوانی و نه‌ای قرآن‌پذیرانبیا و اولیا را دیده گیرور پذیرایی چو بر خوانی قصصمرغ جانت تنگ آید در قفسمرغ، کو اندر قفس زندانی استمی‌نجوید رستن از نادانی استروح‌هایی کز قفس‌ها رسته‌اندانبیای رهبر شایسته‌انداز برون آوازشان آید ز دینکه ره رستن تو را اینست اینما به دین رستیم زین تنگین‌قفسجز که این ره نیست چاره این قفسخویش را رنجور سازی زار زارتا تو را بیرون کنند از اشتهارکه اشتهار خلق بند محکم استدر ره این از بند آهن کی کم استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ایدر کف شیر نر خون‌خواره‌ایمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3246ای بسا کفار را سودای دینبند او ناموس و کبر و آن و اینبند پنهان لیک از آهن بتربند آهن را بدراند تبربند آهن را توان کردن جدابند غیبی را نداند کس دوامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2956, Divan e Shamsدل را تمام برکن ای جان ز نیک نامیتا یک به یک بدانی اسرار را تمامیای عاشق الهی ناموس خلق خواهیناموس و پادشاهی در عشق هست خامیعاشق چو قند باید بی‌چون و چند بایدجانی بلند باید کان حضرتی است سامیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #825هم تو تانی کرد یا نعم‌المعیندیده معدوم‌بین را هست‌بیندیده‌یی کو از عدم آمد پدیدذات هستی را همه معدوم دیدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2166یک بدست از جمع رفتن یک زمانمکر شیطان باشد این نیکو بدانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2630گر ازین انبار خواهی بر و برنیم‌ساعت هم ز همدردان مبرکه در آن دم که ببری زین معینمبتلی گردی تو با بئس القرینمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #416بس طناب اندر گلو و تاج داربر وی انبوهی که اینک تاجدارمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #338چون فدای بی‌وفایان می‌شویاز گمان بد بدان سو می‌رویمن ز سهو و بی‌وفایی‌ها بریسوی من آیی گمان بد بریاین گمان بد بر آنجا بر که تومی‌شوی در پیش همچون خود دو توبس گرفتی یار و همراهان زفتگر تو را پرسم که کو گویی که رفتیار نیکت رفت بر چرخ برینیار فسقت رفت در قعر زمینتو بماندی در میانه آنچنانبی‌مدد چون آتشی از کارواندامن او گیر ای یار دلیرکو منزه باشد از بالا و زیرنی چو عیسی سوی گردون بر شودنی چو قارون در زمین اندر رودبا تو باشد در مکان و بی‌مکانچون بمانی از سرا و از دکانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4514قرب نه بالا نه پستی رفتن استقرب حق از حبس هستی رستن استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2155, Divan e Shamsسایه و نور بایدت هر دو بهم ز من شنوسر بنه و دراز شو پیش درخت اتقوامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #347او برآرد از کدورت‌ها صفامر جفاهای تو را گیرد وفاچون جفا آری فرستد گوشمالتا ز نقصان وا روی سوی کمالچون تو وردی ترک کردی در روشبر تو قبضی آید از رنج و تبشقرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۷۰ Quran, Al-Furqaan(#25), Line #70«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. خدا گناهانشان را به نيكی‌ها بدل مى‌كند و خدا آمرزنده و مهربان است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3152بل جفا را هم جفا جف القلموآن وفا را هم وفا جف القلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»حدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #350آن ادب کردن بود یعنی مکنهیچ تحویلی از آن عهد کهنپیش از آن کین قبض زنجیری شوداین که دل‌گیریست پاگیری شودرنج معقولت شود محسوس و فاشتا نگیری این اشارت را به لاشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1861ز آن جرای خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اجری‌گاه شدز آن جرای روح چون نقصان شودجانش از نقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سمن‌زار رضا آشفته استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #353در معاصی قبض ها دلگیر شدقبض ها بعد از اجل زنجیر شدنعط من اعرض هنا عن ذکرناعیشه ضنکا و نجزی بالعمیهرکس در این دنیا از یاد ما رخ برتابد ما نیز در عوض زندگانی تنگی به او می‌دهیم و کوری را جزای او می‌سازیم قرآن کریم، سوره طهٔ (۲۰)، آیهٔ ۱۲۴ Quran, Ta-Ha(#20), Line #124«وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ.»«و هر كس كه از ياد من اعراض كند، زندگيش تنگ شود و در روزِ قيامت نابينا محشورش سازيم.»دزد چون مال کسان را می‌بردقبض و دلتنگی دلش را می‌خلداو همی‌گوید عجب این قبض چیستقبض آن مظلوم کز شرت گریستچون بدین قبض التفاتی کم کندباد اصرار آتشش را دم کندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #80مایده از آسمان در می‌رسیدبی‌صداع و بی‌فروخت و بی‌خریددر میان قوم موسی چند کسبی‌ادب گفتند کو سیر و عدسمنقطع شد نان و خوان از آسمانماند رنج زرع و بیل و داسمانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #358قبض دل قبض عوان شد لاجرمگشت محسوس آن معانی زد علمغصه‌ها زندان شده‌ست و چارمیخغصه بیخ است و بروید شاخ بیخبیخ پنهان بود هم شد آشکارقبض و بسط اندرون بیخی شمارچونکه بیخ بد بود زودش بزنتا نروید زشت‌خاری در چمنقبض دیدی چاره آن قبض کنزآنکه سرها جمله می‌روید ز بنبسط دیدی بسط خود را آب دهچون برآید میوه با اصحاب ده
  continue reading

1180 قسمت

Artwork

Ganje Hozour audio Program #925

Ganj e Hozour Programs

403 subscribers

published

iconاشتراک گذاری
 

Fetch error

Hmmm there seems to be a problem fetching this series right now. Last successful fetch was on April 18, 2024 10:03 (1d ago)

What now? This series will be checked again in the next hour. If you believe it should be working, please verify the publisher's feed link below is valid and includes actual episode links. You can contact support to request the feed be immediately fetched.

Manage episode 335012699 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۲۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۱۹ ژوئیه ۲۰۲۲ - ۲۹ تیربرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۲۵ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۲۵ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۵ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۵ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsما شادتریم یا تو، ای جان؟ما صاف‌تریم یا دلِ کان؟در عشقِ خودیم جمله بی‌دلدر رویِ خودیم مست و حیرانما مست‌تریم یا پیاله؟ما پاکتریم یا دل و جان؟در ما نگرید و در رخِ عشقما خواجه، عجبتریم یا آن؟ایمان عشق است و کفر ماییمدر کفر نگه کن و در ایمانایمان با کفر شد هم‌آوازاز یک پرده زنند الحان(۱)دانا چو نداند این سخن راپس کی رسد این سخن به نادان؟(۱) الحان: جمع لحن به معنی آواز------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsما شادتریم یا تو، ای جان؟ما صاف‌تریم یا دلِ کان؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2842, Divan e Shamsچه چگونه بُد عدم را؟ چه نشان نهی قِدَم(۲) را؟نگر اوّلین قَدَم را که تو بس نکو نهادی(۲) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2840, Divan e Shamsتو چو بازِ پای بسته، تَنِ تو چو کُنده بَرپاتو به چنگِ خویش باید که گره ز پا گشاییچه خوش است زَرِّ خالص، چو به آتش اندر آیدچو کُند درونِ آتش هنر و گُهَرنماییمَگُریز، ای برادر، تو ز شعله‌هایِ آذرز برایِ امتحان را چه شود اگر دَرآیی؟به خدا تو را نَسوزد، رُخِ تو چو زَر فُروزَدکه خلیل زاده‌ای تو، ز قدیم آشناییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طَرَب سازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 71, Divan e Shamsاگر نه عشقِ شمس‌الدین بُدی در روز و شب ما رافراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟!بت شهوت برآوردی، دَمار از ما ز تابِ خوداگر از تابش عشقش، نبودی تاب و تب، ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shamsعاشقِ دلبرِ مرا شرم و حیا چرا بُوَد؟چونکه جمال این بُوَد، رسمِ وفا چرا بُوَد؟لذّتِ بی‌کرانه‌ای است، عشق شده‌ست نامِ اوقاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2259این خُمارِ غم، دلیلِ آن شده‌ستکه بدان مفقود، مستی‌ّات بُده‌ستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #496چون نباشد قوّتی، پرهیز بِهْدر فرارِ لا یُطاق(۳) آسان بِجِهْ(۳) لا یُطاق: غیر قابل تحمّل، سخت------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۴)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۵)دور کن آلت، بینداز اختیار(۴) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.(۵) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۶) و سَنی(۷)خویش را بدخُو و خالی می‌کنی(۶) حَبر: دانشمند، دانا(۷) سَنی: رفیع، بلند مرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کرده‌ست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گریمدّتی بنشین و، بر خود می‌گِریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2880چون رهیدی، شُکرِ آن باشد که هیچسویِ آن دانه نداری پیچ پیچ(۸)(۸) پیچ پیچ: خَم در خَم و سخت پیچیده------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1532بعد ازین حرفیست پیچاپیچ و دوربا سُلیمان باش و دیوان را مشورمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1723, Divan e Shams هزار ابر عنایت بر آسمان رضاستاگر ببارم، از آن ابر بر سَرَت بارم مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073 قفلِ زَفتَست و، گشاینده خدادست در تسلیم زن واندر رضامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #106 ور نمی‌تانی رضا دِه ای عَیارگر خدا رنجت دهد بی‌اختیار که بلایِ دوست تطهیرِ شماستعلمِ او بالایِ تدبیرِ شماستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویشبا‌خبر گشتند از مولایِ خویشبی‌مرادی شد قَلاووزِ(۹) بهشتحُفَّتِ‌الْجَنَّة شنو ای خوشْ‌سرشت(۹) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر------------حدیث نبوی«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2675, Divan e Shamsبیاموز از پَیَمبر کیمیاییکه هرچِت(۱۰) حق دهد، می‌دِه رضاییهمان لحظه دَرِ جنَّت گُشایدچو تو راضی شوی در ابتلایی(۱۱)(۱۰) هرچِت: هر چه تو را(۱۱) ابتلا: امتحان کردن، آزمودن------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنّت از الهگر همی‌خواهی، ز کَس چیزی مخواهچون نخواهی، من کفیلم مر تو راجَنَّتُ الَمْأوىٰ(۱۲) و دیدارِ خدا(۱۲) جَنَّتُ الَمْأوىٰ: يکی از بهشت‌های هشتگانه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #600صبر از ایمان بیابد سرکُلَه(۱۳)حَیْثَ لاصَبْرَ فَلٰا ایمانَ لَهگفت پیغمبر: خداش ایمان ندادهر که را صبری نباشد در نهاد(۱۳) سرکُله: تاجِ سر، کلاه------------حدیث«مَن لا صَبْرَ لَهُ، لا ايمانَ لَهُ.»«هرکه را صبر نباشد، وی را ایمان نباشد.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3145صبر کردن، جانِ تسبیحاتِ توستصبر کن، کآنست تسبیحِ دُرُستهیچ تسبیحی ندارد آن دَرَج(۱۴)صبر کن، اَلْصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج(۱۵)(۱۴) دَرَج: درجه(۱۵) اَلْصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج: صبر کلید رستگاری است.------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1852گفت لقمان: صبر هم نیکو دمی‌ستکه پناه و دافعِ هرجا غَمی‌ستصبر را با حق قرین کرد ای فلانآخِرِ وَالْعَصْر را آگَه بخوانقرآن كريم، سورهٔ العصر (۱۰۳)، آيات ۱ تا ۳ Quran, Al-Asr(#103), Line #1-3«وَالْعَصْرِ»«سوگند به عصر.» «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ»«كه آدمى در زیانکاری است.» «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ. »«مگر آنها كه ايمان آوردند و كارهاى نیک كردند و يكديگر را به حق و صبر سفارش كردند.» مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1854صد هزاران کیمیا، حق آفریدکیمیایی همچو صبر، آدم ندیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 21, Divan e Shamsهرگز نداند آسیا مقصود گردش‌های خودکاستون قوت ماست او یا کسب و کار نانبا(۱۶)آبیش گردان می‌کند، او نیز چرخی می‌زندحق آب را بسته کند، او هم نمی‌جنبد ز جا(۱۶) نانبا: نانوا------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1429اندرین ره ترک کن طاق و طُرُنب(۱۷)تا قلاووزت(۱۸) نجنبد، تو مَجُنبهر که او بی سر بجنبد، دُم بُوَدجُنبشش چون جُنبش کژدم بُوَد(۱۷) طاق و طُرُنب: شکوه و جلال ظاهری(۱۸) قَلاوُوز: پیشاهنگ، راهنما------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1276یوسف حُسنیّ و، این عالَم چو چاهوین رَسَن صبرست بر امر الهیوسفا، آمد رَسَن، در زَن دو دَستاز رَسَن غافل مشو، بیگه شده‌ستحمد لله، کین رَسَن آویختندفضل و رحمت را بهم آمیختندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2357شکر گویم دوست را در خیر و شرزآنکه هست اندر قضا از بَد بَتَرچونکه قسّام(۱۹) اوست، کفر آمد گِلهصبر باید، صبر مِفْتاحُ‌الصِّلَه(۲۰ و ۲۱)غیر حق جمله عدواند، اوست دوستبا عدو از دوست شَکْوَت(۲۲) کی نکوست؟تا دهد دوغم، نخواهم اَنگبینزآنکه هر نعمت غمی دارد قرین(۱۹) قسّام: قسمت‌کننده.(۲۰) مِفْتاحُ‌الصِّله: کلید بخشایش‌ها(۲۱) صِلِه: پاداش، انعام، جایزه(۲۲) شَکْوَت: شکایت کردن، گله کردن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2502, Divan e Shamsگَرت نَبْوَد شبی نوبت، مَبَر گندم ازین طاحون(۲۳)که بسیار آسیا بینی که نَبْوَد جویِ او جاری(۲۳) طاحون: آسیا------------مولوی،مثنوی دفتر پنجم، بیت ۳۲۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3205چند هنگامه نهی بر راهِ عام؟گام خَستی(۲۴)، بر نیامد هیچ کام(۲۴) خَستن: آزردن، زخمی ‌کردن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213زین کمین بی صبر و حَزْمی، کس نَجَستحَزْم را خود، صبر آمد پا و دست(۲۵)(۲۵) پا و دست: کنایه از وسیله و ابزار------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در رَوِش، یا صبر یا شُکرِ نِعَمبی شمعِ رویِ تو نَتان دیدن مرین دو راه رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2895شکرِ نعمت، خوشتر از نعمت بُوَدشُکرْ‌باره(۲۶) کی سوی نعمت رود؟شُکرْ، جانِ نعمت و، نعمت چو پوستزآنکه شُکر آرَد تو را تا کویِ دوست(۲۶) شُکرباره: کسی که بسیار شکر می‌کند و عاشقِ شُکر است.------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مُشتریچون سپردی تن به خدمت، جان بَریور ریاضت آیدت بی‌اختیارسر بنه، شکرانه دِه، ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت، شکر کنتو نکردی، او کشیدت زامر ِکُنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2519یا بُوَد کز عکسِ آن جُوهای خَمرمست گردم، بو بَرَم از ذوقِ اَمرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #439هر کسی کو از حسد بینی کَنَدخویش را بی‌گوش و بی‌بینی کُندبینی آن باشد که او، بویی بَرَدبوی، او را جانبِ کویی بردهر که بویش نیست، بی‌بینی بُوَدبوی، آن بویی است کآن دینی بُوَدچونکه بویی بُرد و شُکرِ آن نکردکفرِ نعمت آمد و بینی‌اش خَوردشُکر کن مر شاکران را بنده باشپیشِ ایشان مُرده شو، پاینده باشچون وزیر، از ره‌زنی مایه مسازخلق را تو بر میاور از نمازناصح دین گشته آن کافر‌ وزیرکرده او از مَکر در لوزینه(۲۷)، سیر(۲۷) لوزینه: نوعی باقلواست که با مغز گردو می‌پزند. و تعبیرِ «سیر در لوزینه کردن» کنایه از باطل را به حق درآمیختن و زشتی را جامهٔ زیبا پوشاندن است.------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هرکه مانْد از کاهلی بی‌‌شُکر و صبراو همین داند که گیرد پایِ جبرهر‌که جبر آورْد، خود رنجور کردتا همان رنجوری‌اش، در گور کردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2142, Divan e Shamsصبر همی‌گفت که من مژده‌دِه وصلم از اوشُکر همی‌گفت که من صاحب انبارم از اومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1477اصل، خود جذب است لیک ای خواجه‌تاشکار کن، موقوفِ آن جذبه مباشزانک تَرکِ کار چون نازی بُوَدناز کی در خوردِ جانبازی بُوَد؟نه قبول اندیش، نه رَد ای غلامامر را و نهی را می‌بین مُداممرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۲۸)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشمها چون شد گذاره(۲۹)، نورِ اوستمغزها می‌بیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر را(۲۸) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۲۹) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستی‌ها بر آرَد او دَمارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsدر عشقِ خودیم جمله بی‌دلدر رویِ خودیم مست و حیرانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1549عقل کاو مغلوبِ نفس، او نفس شدمشتری، ماتِ زُحَل شد، نحس شد هم درین نَحْسی بگردان این نظردر کسی که کرد نحست در نگرآن نظر که بنگرد این جَرّ و مَداو ز نحسی سویِ سعدی نَقْب زدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsدر ما نگرید و در رخِ عشقما خواجه، عجبتریم یا آن؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2865, Divan e Shamsاز رخِ عشق بجو چیزِ دگر، جز صورتکار آن است که با عشق تو هم‌ درد شَویمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2038خلق ‌گویان: ای عجب این بانگ چیست؟چونکه صحرا از درخت و بَر تُهی‌ستگیج گشتیم از دَمِ سوداییانکه به نزدیکِ شما باغ است و خوانچشم می‌مالیم، اینجا باغ نیستیا بیابانی‌ست، یا مشکل رهی‌ستای عجب چندین دراز این گفت و گوچون بود بیهوده؟ ور خود هست، کو؟من همی‌گویم چو ایشان ای عَجَباین چنین مُهری چرا زد صُنعِ رَب؟زین تنازع‌ها محمّد در عجبدر تعجّب نیز مانده بُولهبزین عجب تا آن عجب فرقی‌ست ژرفتا چه خواهد کرد سلطانِ شِگَرف؟مولوی، مثنوی،‌ دفتر پنجم،‌ بیت ۴۹۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #496چونکه مکرت شد فنایِ مکرِ ربّبرگشایی یک کمینی بُوالْعَجَبکه کمینهٔ آن کمین باشد بقاتا ابد اندر عُروج و ارتقا مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsایمان عشق است و کفر ماییمدر کفر نگه کن و در ایمانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3488مرغ خاکی، مرغ آبی هم‌تن‌اندلیک ضدّانند، آب و روغن‌اندهر یکی مر اصلِ خود را بنده‌انداحتیاطی کن، به هم ماننده‌اندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 499, Divan e Shamsعشق را بوحَنیفه درس نکردشافِعی را دَرو رِوایَت نیستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2880هرچه گوید مرد عاشق، بویِ عشقاز دهانَش می‌جهد در کویِ عشقگر بگوید فقه، فقر آید همهبویِ فقر آید از آن خوش دَمْدَمهور بگوید کُفر، دارد بویِ دینور به شک گوید، شکش گردد یقینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3707زین قدح‌هایِ صُوَر، کم‌باش مستتا نگردی بُت‌تراش و بتْ پَرستاز قدح‌های صُوَر بگذر، مه‌ایست(۳۰)باده در جام است،‌ لیک از جام نیست(۳۰) مه‌ایست: مَایست، توقّف مکن------------مولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات، دورنورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نورمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsایمان با کفر شد هم‌آوازاز یک پرده زنند الحانمولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #822جمله عالَم زین غلط کردند راهکز عدم ترسند و، آن آمد پناهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsدانا چو نداند این سخن راپس کی رسد این سخن به نادان؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1487, Divan e Shamsچون چنگم، از زمزمهٔ خود خبرم نیستاسرار همی ‌گویم و اسرار ندانممانندِ ترازو و گزم(۳۱) من که به بازاربازار همی‌ سازم و بازار ندانمدر اِصْبَعِ(۳۲) عشقم چو قلم بی خود و مُضطَرطومار نویسم من و طومار ندانم(۳۱) گز: واحد طول، زرع(۳۲) اِصْبَع: انگشت------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #27با لبِ دمساز خود گر جُفتمی همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی‌‌مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1529«در سِرِّ آن که مَنْ اَرادَ اَنْ یَجْلِسَ مَعَ اللهِ فَلْیَجْلِسْ مَعَ اَهْلِ التَصَوُّفِ»«هرکه خواهد با خدا نشیند، باید که با اهل تصوّف نشیند.»آن رسول از خود بشد زین یک دو جامنی رسالت یاد ماندش نه پیاموالِه(۳۳) اندر قدرتِ اَلله شدآن رسول اینجا رسید و شاه شدسیل، چون آمد به دریا، بحر گشتدانه چون آمد به مَزْرع، كِشت گشتچون تعلّق یافت نان با جانورنانِ مُرده زنده گشت و باخبرموم و هیزم، چون فِدایِ نار شدذاتِ ظُلْمانیِ او انوار شدسنگِ سُرْمه(۳۴)، چونکه شد در دیدگانگشت بینایی، شد آنجا دیدبانای خُنُک آن مرد کز خود رَسته شددر وجودِ زندهٔ پاینده شدوایِ آن زنده که با مُرده نشستمُرده گشت و زندگی از وی بجَستچونکه در قرآنِ حق بگریختیبا روانِ انبیا آمیختیهست قرآن، حال‌هایِ انبیاماهیانِ بحرِ پاکِ کبریاور بخوانیّ و، نِه‌ای قرآن‌ْپذیرانبیا و اولیا را دیده گیرور پذیرایی، چو بر خوانی قَصَصمرغِ جانت تنگ آید در قَفَسمرغ، کو اندر قفس زندانی استمی‌نجوید رَستن، از نادانی استروح‌هایی کز قفس‌ها رَسته‌اندانبیایِ رهبرِ شایسته‌انداز برون، آوازشان آید ز دینکه رَهِ رَستن، تو را اینست، اینما به دین رَسْتیم زین تنگینْ‌قفسجُز که این رَه نیست چارهٔ این قفسخویش را رنجور سازی، زار زارتا تو را بیرون کنند از اِشتهار(۳۵)که اشتهارِ خلق، بندِ مُحْکَم استدر ره، این از بندِ آهن کی کم است؟(۳۳) والِه: حيران، سرگشته.(۳۴) سُرْمه: گردی است که از سنگ برّاقِ اَثْمَه تهیه کنند و آنرا به چشم کشند و چشم، نیروی بینایی‌اش افزایش یابد.(۳۵) اِشْتِهار: شهرت و آوازه------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟در کفِ شیرِ نرِ خون‌خواره‌ایمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق، ناموس را صد من حَدید(۳۶)ای بسی بسته به بندِ ناپدید(۳۶) حَدید: آهن------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3246ای بسا کفّار را سودایِ دینبندِ او ناموس و کِبر و آن و اینبندِ پنهان، لیک از آهن بَتَربندِ آهن را بِدَرّانَد تبربندِ آهن را توان کردن جدابند غیبی را نداند کس دوامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2956, Divan e Shamsدل را تمام بَرکَن ای جان، ز نیک نامیتا یک به یک بدانی اسرار را تمامیای عاشقِ الهی ناموسِ خلق خواهی؟ناموس و پادشاهی در عشق هست خامیعاشق چو قند باید، بی‌چون و چند بایدجانی بلند باید، کان حضرتی است سامی(۳۷)(۳۷) سامی: بلندمرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #825هم تو تانی کرد یا نِعمَ‌المُعین(۳۸)دیدهٔ معدوم‌بین(۳۹) را هست‌بیندیده‌یی کو از عدم آمد پدیدذاتِ هستی را همه معدوم دید(۳۸) نِعمَ المُعین: یاوَر نیکو(۳۹) مَعدوم: نیست‌شده، نیست‌ و‌ نابود------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2166یک بَدَست(۴۰) از جمع رفتن یک زمانمکرِ شیطان باشد، این نیکو بدان(۴۰) بَدَست: وَجب------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2630گر ازین انبار خواهی بِرّ(۴۱) و بُرّ(۴۲)نیم‌ساعت هم ز همدردان مبُرکه در آن دَم که بِبُرّی زین مُعین(۴۳)مبتلی گردی تو با بِئسَ الْقَرین(۴۴)(۴۱) بِرّ: نیکی(۴۲) بُرّ: گندم(۴۳) مُعین: یار، یاری کننده (۴۴) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #416بس طناب اندر گلو و تاجِ دار(۴۵)بر وی انبوهی که: «اینک تاجدار»(۴۵) تاجِ دار: سرِ دار، بالایِ دار، لایقِ دار------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #338چون فدایِ بی‌وفایان می‌شویاز گُمانِ بد، بدان سو می‌روی؟من ز سهو و، بی‌وفایی‌ها بَریسویِ من آیی، گُمانِ بَد بَری؟این گمانِ بد بَر آنجا بَر، که تومی‌شوی در پیشِ همچون خود، دو تُو(۴۶)بس گرفتی یار و، همراهانِ زَفْت(۴۷)گر تو را پُرسم که کُو؟ گویی که: رفتیارِ نیکت رفت بر چرخِ بَرینیار فِسقت(۴۸) رفت در قعرِ زمینتو بماندی در میانه آنچنانبی‌مدد، چون آتشی از کارواندامنِ او گیر، ای یارِ دلیرکو مُنزّه باشد از بالا و زیرنی چو عیسیٰ سویِ گردون بَر شودنی چو قارون در زمین اندر رودبا تو باشد در مکان و، بی‌مکانچون بمانی از سَرا و، از دکان(۴۶) دو تُو: دوتا(۴۷) زَفْت: در اینجا به ظاهر مهمّ و بزرگ.(۴۸) فِسق: ناپاکی، آلودگی، فساد------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4514قرب، نه بالا، نه پستی رفتن استقربِ حق از حبسِ هستی رستن استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2155, Divan e Shamsسایه و نور بایَدَت، هر دو بهم، ز من شِنوسَر بِنِه و دراز شو پیشِ درختِ اِتَّقُوا(۴۹)(۴۹) اِتَّقُوا: پرهیز کنید، بترسید، تقوا پیشه کنید.------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #347او برآرد از کدورت‌ها صفامر جفاهایِ تو را گیرد وفاچون جفا آری، فرستد گوشمالتا ز نقصان وا روی سویِ کمالچون تو ورْدی ترک کردی در روشبر تو قَبضی آید از رنج و تبشقرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۷۰ Quran, Al-Furqaan(#25), Line #70«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. خدا گناهانشان را به نيكی‌ها بدل مى‌كند و خدا آمرزنده و مهربان است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3152بل جفا را، هم جفا جَفَّ الْقَلَموآن وفا را هم وفا جَفَّ الْقَلَمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»حدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #350آن ادب کردن بُوَد، یعنی: مَکُنهیچ تحویلی از آن عهدِ کُهُنپیش از آن کین قبض، زنجیری شوداین که دل‌گیریست، پاگیری شودرنج معقولت شود محسوس و فاشتا نگیری این اشارت را به لاشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1861ز آن جِرایِ(۵۰) خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اِجری‌گاه(۵۱) شدز آن جِرای روح چون نُقصان(۵۲) شودجانش از نُقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سَمَن‌زارِ(۵۳) رضا آشفته است(۵۰) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری(۵۱) اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاه الهی(۵۲) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۵۳) سَمَن‌زار: باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #353در مَعاصی(۵۴) قبض ها دلگیر شدقبض ها بعد از اَجل زنجیر شدنُعْطِ مَنْ اَعْرَض هُنا عَنْ ذِکْرِناعیشَةً ضَنْکاً وَ نَجْزی بِالْعَمی«هرکس در این دنیا از یادِ ما رُخ برتابد، ما نیز در عوض، زندگانیِ تنگی به او می‌دهیم و کوری را جزای او می‌سازیم.» قرآن کریم، سوره طهٔ (۲۰)، آیهٔ ۱۲۴ Quran, Ta-Ha(#20), Line #124«وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ.»«و هر كس كه از ياد من اعراض كند، زندگيش تنگ شود و در روزِ قيامت نابينا محشورش سازيم.»دزد چون مالِ کَسان را می‌بَرَدقبض و دلتنگی دلش را می‌خَلَد(۵۵)او همی‌گوید: عجب این قبض چیست؟قبضِ آن مظلوم کز شرّت گریستچون بدین قبض، التفاتی کم کُندبادِ اصرار، آتشش را دَم کُند(۵۶)(۵۴) مَعاصی: جمعِ معصیت، به معنی گناه‌ها(۵۵) خَلیدن: آزرده کردن، مجروح شدن(۵۶) دَم کردن: دمیدن، آتش بر اثر دمیدن شعله ورتر می شود.------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #80مایده(۵۷) از آسمان در می‌رسیدبی‌صُداع(۵۸) و بی‌فروخت و بی‌خرید(۵۹)در میانِ قومِ موسی چند کَسبی‌ادب گفتند: کو سیر و عدس؟!منقطع شد نان و خوان از آسمانماند رنجِ زرع و بیل و داسمان(۵۷) مایده: طعام، سفرهٔ پر از نعمت(۵۸) صُداع: دردسر، زحمت و مشقّت(۵۹) فروخت و خرید: فروختن و خریدن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #358قبضِ دل، قبضِ عَوان(۶۰) شد لاجَرمگشت محسوس آن معانی، زد عَلَم(۶۱)غصّه‌ها زندان شده‌ست و چارْمیخ(۶۲)غصّه بیخ است و بِرویَد شاخْ بیخبیخ پنهان بود، هم شد آشکارقبض و بسطِ اندرون، بیخی شمارچونکه بیخ بَد بُوَد، زودش بزنتا نَرویَد زشت‌ْخاری در چمنقبض دیدی، چارهٔ آن قبض کنزآنکه سَرها جمله می‌رویَد ز بُن(۶۳)بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِه(۶۰) عَوان: پاسبان و مأمور اجرای حکم(۶۱) زد عَلَم: نشانه زد، در اینجا: جلوه کرد، آشکار شد.(۶۲) چارمیخ: چهارمیخ(۶۳) بُن: ریشه، بنیاد، بیخ------------------------مجموع لغات:(۱) الحان: جمع لحن به معنی آواز(۲) قِدَم: دیرینگی، قدیم (مقابل حدوث)(۳) لا یُطاق: غیر قابل تحمّل، سخت(۴) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.(۵) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه(۶) حَبر: دانشمند، دانا(۷) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۸) پیچ پیچ: خَم در خَم و سخت پیچیده(۹) قَلاووز: پیش‌آهنگ، پیشروِ لشکر(۱۰) هرچِت: هر چه تو را(۱۱) ابتلا: امتحان کردن، آزمودن(۱۲) جَنَّتُ الَمْأوىٰ: يکی از بهشت‌های هشتگانه(۱۳) سرکُله: تاجِ سر، کلاه(۱۴) دَرَج: درجه(۱۵) اَلْصَّبْرُ مِفتاحُ الْفَرَج: صبر کلید رستگاری است.(۱۶) نانبا: نانوا(۱۷) طاق و طُرُنب: شکوه و جلال ظاهری(۱۸) قَلاوُوز: پیشاهنگ، راهنما(۱۹) قسّام: قسمت‌کننده.(۲۰) مِفْتاحُ‌الصِّله: کلید بخشایش‌ها(۲۱) صِلِه: پاداش، انعام، جایزه(۲۲) شَکْوَت: شکایت کردن، گله کردن(۲۳) طاحون: آسی(۲۴) خَستن: آزردن، زخمی ‌کردن(۲۵) پا و دست: کنایه از وسیله و ابزار(۲۶) شُکرباره: کسی که بسیار شکر می‌کند و عاشقِ شُکر است.(۲۷) لوزینه: نوعی باقلواست که با مغز گردو می‌پزند. و تعبیرِ «سیر در لوزینه کردن» کنایه از باطل را به حق درآمیختن و زشتی را جامهٔ زیبا پوشاندن است.(۲۸) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۲۹) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۳۰) مه‌ایست: مَایست، توقّف مکن(۳۱) گز: واحد طول، زرع(۳۲) اِصْبَع: انگشت(۳۳) والِه: حيران، سرگشته.(۳۴) سُرْمه: گردی است که از سنگ برّاقِ اَثْمَه تهیه کنند و آنرا به چشم کشند و چشم، نیروی بینایی‌اش افزایش یابد.(۳۵) اِشْتِهار: شهرت و آوازه(۳۶) حَدید: آهن(۳۷) سامی: بلندمرتبه(۳۸) نِعمَ المُعین: یاوَر نیکو(۳۹) مَعدوم: نیست‌شده، نیست‌ و‌ نابود(۴۰) بَدَست: وَجب(۴۱) بِرّ: نیکی(۴۲) بُرّ: گندم(۴۳) مُعین: یار، یاری کننده (۴۴) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد(۴۵) تاجِ دار: سرِ دار، بالایِ دار، لایقِ دار(۴۶) دو تُو: دوتا(۴۷) زَفْت: در اینجا به ظاهر مهمّ و بزرگ.(۴۸) فِسق: ناپاکی، آلودگی، فساد(۴۹) اِتَّقُوا: پرهیز کنید، بترسید، تقوا پیشه کنید.(۵۰) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری(۵۱) اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاه الهی(۵۲) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۵۳) سَمَن‌زار: باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.(۵۴) مَعاصی: جمعِ معصیت، به معنی گناه‌ها(۵۵) خَلیدن: آزرده کردن، مجروح شدن(۵۶) دَم کردن: دمیدن، آتش بر اثر دمیدن شعله ورتر می شود.(۵۷) مایده: طعام، سفرهٔ پر از نعمت(۵۸) صُداع: دردسر، زحمت و مشقّت(۵۹) فروخت و خرید: فروختن و خریدن(۶۰) عَوان: پاسبان و مأمور اجرای حکم(۶۱) زد عَلَم: نشانه زد، در اینجا: جلوه کرد، آشکار شد.(۶۲) چارمیخ: چهارمیخ(۶۳) بُن: ریشه، بنیاد، بیخ----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsما شادتریم یا تو ای جانما صاف‌تریم یا دل کاندر عشق خودیم جمله بی‌دلدر روی خودیم مست و حیرانما مست‌تریم یا پیالهما پاکتریم یا دل و جاندر ما نگرید و در رخ عشقما خواجه عجبتریم یا آنایمان عشق است و کفر ماییمدر کفر نگه کن و در ایمانایمان با کفر شد هم‌آوازاز یک پرده زنند الحاندانا چو نداند این سخن راپس کی رسد این سخن به نادانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsما شادتریم یا تو ای جانما صاف‌تریم یا دل کانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2842, Divan e Shamsچه چگونه بد عدم را چه نشان نهی قدم رانگر اولین قدم را که تو بس نکو نهادیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2840, Divan e Shamsتو چو باز پای بسته تن تو چو کنده برپاتو به چنگ خویش باید که گره ز پا گشاییچه خوش است زر خالص چو به آتش اندر آیدچو کند درون آتش هنر و گهرنماییمگریز ای برادر تو ز شعله‌های آذرز برای امتحان را چه شود اگر درآییبه خدا تو را نسوزد رخ تو چو زر فروزدکه خلیل زاده‌ای تو ز قدیم آشناییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طرب سازییباطن او جد جد ظاهر او بازییجمله عشاق را یار بدین علم کشتتا نکند هان و هان جهل تو طنازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 71, Divan e Shamsاگر نه عشق شمس‌الدین بدی در روز و شب ما رافراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما رابت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خوداگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shamsعاشق دلبر مرا شرم و حیا چرا بودچونکه جمال این بود رسم وفا چرا بودلذت بی‌کرانه‌ای است عشق شده‌ست نام اوقاعده خود شکایت است ور نه جفا چرا بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2259این خمار غم دلیل آن شده‌ستکه بدان مفقود مستی‌ات بده‌ستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #496چون نباشد قوتی پرهیز بهدر فرار لا یطاق آسان بجهمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی می‌کنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کرده‌ست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحه‌گریمدتی بنشین و بر خود می‌گریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2880چون رهیدی شکر آن باشد که هیچسوی آن دانه نداری پیچ پیچمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1532بعد ازین حرفیست پیچاپیچ و دوربا سلیمان باش و دیوان را مشورمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۲۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1723, Divan e Shams هزار ابر عنایت بر آسمان رضاستاگر ببارم از آن ابر بر سرت بارم مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073 قفل زفتست و گشاینده خدادست در تسلیم زن واندر رضامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۰۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #106 ور نمی‌تانی رضا ده ای عیارگر خدا رنجت دهد بی‌اختیار که بلای دوست تطهیر شماستعلم او بالای تدبیر شماستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌های خویشبا‌خبر گشتند از مولای خویشبی‌مرادی شد قلاووز بهشتحفت‌الجنه شنو ای خوش‌سرشتحدیث نبوی«حُفَّتِ‌الْجَنَّةُ بِالْمَكَارِهِ وَحُفَّتِ‌النَّارُ بِالشَّهَوَاتِ.»«بهشت در چیزهای ناخوشایند پوشیده شده و دوزخ در شهوات.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۶۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2675, Divan e Shamsبیاموز از پیمبر کیمیاییکه هرچت حق دهد می‌ده رضاییهمان لحظه در جنت گشایدچو تو راضی شوی در ابتلاییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۳۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #333گفت پیغمبر که جنت از الهگر همی‌خواهی ز کس چیزی مخواهچون نخواهی من کفیلم مر تو راجنت الماوى و دیدار خدامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۰۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #600صبر از ایمان بیابد سرکلهحیث لاصبر فلا ایمان لهگفت پیغمبر خداش ایمان ندادهر که را صبری نباشد در نهادحدیث«مَن لا صَبْرَ لَهُ، لا ايمانَ لَهُ.»«هرکه را صبر نباشد، وی را ایمان نباشد.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۴۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3145صبر کردن جان تسبیحات توستصبر کن کآنست تسبیح درستهیچ تسبیحی ندارد آن درجصبر کن الصبر مفتاح الفرجمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1852گفت لقمان صبر هم نیکو دمی‌ستکه پناه و دافع هرجا غمی‌ستصبر را با حق قرین کرد ای فلانآخر والعصر را آگه بخوانقرآن كريم، سورهٔ العصر (۱۰۳)، آيات ۱ تا ۳ Quran, Al-Asr(#103), Line #1-3«وَالْعَصْرِ»«سوگند به عصر.» «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ»«كه آدمى در زیانکاری است.» «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ. »«مگر آنها كه ايمان آوردند و كارهاى نیک كردند و يكديگر را به حق و صبر سفارش كردند.» مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۸۵۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1854صد هزاران کیمیا حق آفریدکیمیایی همچو صبر آدم ندیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 21, Divan e Shamsهرگز نداند آسیا مقصود گردش‌های خودکاستون قوت ماست او یا کسب و کار نانباآبیش گردان می‌کند او نیز چرخی می‌زندحق آب را بسته کند او هم نمی‌جنبد ز جامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1429اندرین ره ترک کن طاق و طرنبتا قلاووزت نجنبد تو مجنبهر که او بی سر بجنبد دم بودجنبشش چون جنبش کژدم بودمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1276یوسف حسنی و این عالم چو چاهوین رسن صبرست بر امر الهیوسفا آمد رسن در زن دو دستاز رسن غافل مشو بیگه شده‌ستحمد لله کین رسن آویختندفضل و رحمت را بهم آمیختندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۳۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #2357شکر گویم دوست را در خیر و شرزآنکه هست اندر قضا از بد بترچونکه قسام اوست کفر آمد گلهصبر باید صبر مفتاح‌الصلهغیر حق جمله عدواند اوست دوستبا عدو از دوست شکوت کی نکوستتا دهد دوغم نخواهم انگبینزآنکه هر نعمت غمی دارد قرینمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۵۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2502, Divan e Shamsگرت نبود شبی نوبت مبر گندم ازین طاحونکه بسیار آسیا بینی که نبود جوی او جاریمولوی،مثنوی دفتر پنجم، بیت ۳۲۰۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3205چند هنگامه نهی بر راه عامگام خستی بر نیامد هیچ کاممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #213زین کمین بی صبر و حزمی کس نجستحزم را خود صبر آمد پا و دستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 21, Divan e Shamsاین دو ره آمد در روش یا صبر یا شکر نعمبی شمع روی تو نتان دیدن مرین دو راه رامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2895شکر نعمت خوشتر از نعمت بودشکرباره کی سوی نعمت رودشکر جان نعمت و نعمت چو پوستزآنکه شکر آرد تو را تا کوی دوستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3396پس ریاضت را به جان شو مشتریچون سپردی تن به خدمت جان بریور ریاضت آیدت بی‌اختیارسر بنه شکرانه ده ای کامیارچون حقت داد آن ریاضت شکر کنتو نکردی او کشیدت زامر کنمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2519یا بود کز عکس آن جوهای خمرمست گردم بو برم از ذوق امرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۴۳۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #439هر کسی کو از حسد بینی کندخویش را بی‌گوش و بی‌بینی کندبینی آن باشد که او بویی بردبوی او را جانب کویی بردهر که بویش نیست بی‌بینی بودبوی آن بویی است کآن دینی بودچونکه بویی برد و شکر آن نکردکفر نعمت آمد و بینی‌اش خوردشکر کن مر شاکران را بنده باشپیش ایشان مرده شو پاینده باشچون وزیر از ره‌زنی مایه مسازخلق را تو بر میاور از نمازناصح دین گشته آن کافر‌ وزیرکرده او از مکر در لوزینه سیرمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۰۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1068هرکه ماند از کاهلی بی‌‌شکر و صبراو همین داند که گیرد پای جبرهر‌که جبر آورد خود رنجور کردتا همان رنجوری‌اش در گور کردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۴۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2142, Divan e Shamsصبر همی‌گفت که من مژده‌ده وصلم از اوشکر همی‌گفت که من صاحب انبارم از اومولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1477اصل خود جذب است لیک ای خواجه‌تاشکار کن موقوف آن جذبه مباشزانک ترک کار چون نازی بودناز کی در خورد جانبازی بودنه قبول اندیش نه رد ای غلامامر را و نهی را می‌بین مداممرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکُشچشمها چون شد گذاره نور اوستمغزها می‌بیند او در عین پوستبیند اندر ذره خورشید بقابیند اندر قطره کل بحر رامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستی‌ها بر آرد او دمارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsدر عشق خودیم جمله بی‌دلدر روی خودیم مست و حیرانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1549عقل کاو مغلوب نفس او نفس شدمشتری مات زحل شد نحس شدهم درین نحسی بگردان این نظردر کسی که کرد نحست در نگرآن نظر که بنگرد این جر و مداو ز نحسی سوی سعدی نقب زدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsدر ما نگرید و در رخ عشقما خواجه عجبتریم یا آنمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۸۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2865, Divan e Shamsاز رخ عشق بجو چیز دگر جز صورتکار آن است که با عشق تو هم‌ درد شویمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2038خلق ‌گویان ای عجب این بانگ چیستچونکه صحرا از درخت و بر تهی‌ستگیج گشتیم از دم سوداییانکه به نزدیک شما باغ است و خوانچشم می‌مالیم اینجا باغ نیستیا بیابانی‌ست یا مشکل رهی‌ستای عجب چندین دراز این گفت و گوچون بود بیهوده ور خود هست کومن همی‌گویم چو ایشان ای عجباین چنین مهری چرا زد صنع ربزین تنازع‌ها محمد در عجبدر تعجب نیز مانده بولهبزین عجب تا آن عجب فرقی‌ست ژرفتا چه خواهد کرد سلطان شگرفمولوی، مثنوی،‌ دفتر پنجم،‌ بیت ۴۹۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #496چونکه مکرت شد فنای مکر رببرگشایی یک کمینی بوالعجبکه کمینه آن کمین باشد بقاتا ابد اندر عروج و ارتقا مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsایمان عشق است و کفر ماییمدر کفر نگه کن و در ایمانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3488مرغ خاکی مرغ آبی هم‌تن‌اندلیک ضدانند آب و روغن‌اندهر یکی مر اصل خود را بنده‌انداحتیاطی کن به هم ماننده‌اندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 499, Divan e Shamsعشق را بوحنیفه درس نکردشافعی را درو روایت نیستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۸۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2880هرچه گوید مرد عاشق بوی عشقاز دهانش می‌جهد در کوی عشقگر بگوید فقه فقر آید همهبوی فقر آید از آن خوش دمدمهور بگوید کفر دارد بوی دینور به شک گوید شکش گردد یقینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۷۰۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3707زین قدح‌های صور کم‌باش مستتا نگردی بت‌تراش و بت پرستاز قدح‌های صور بگذر مه‌ایستباده در جام است، لیک از جام نیستمولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات دورنور نور نور نور نور نورمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsایمان با کفر شد هم‌آوازاز یک پرده زنند الحانمولوى، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #822جمله عالم زین غلط کردند راهکز عدم ترسند و آن آمد پناهمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۲۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1922, Divan e Shamsدانا چو نداند این سخن راپس کی رسد این سخن به نادانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1487, Divan e Shamsچون چنگم، از زمزمه خود خبرم نیستاسرار همی ‌گویم و اسرار ندانممانند ترازو و گزم من که به بازاربازار همی‌ سازم و بازار ندانمدر اصبع عشقم چو قلم بی خود و مضطرطومار نویسم من و طومار ندانممولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #27با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی‌‌مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۱۵۲۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1529در سر آن که من اراد ان یجلس مع الله فلیجلس مع اهل التصوفهرکه خواهد با خدا نشیند باید که با اهل تصوف نشیندآن رسول از خود بشد زین یک دو جامنی رسالت یاد ماندش نه پیامواله اندر قدرت الله شدآن رسول اینجا رسید و شاه شدسیل چون آمد به دریا بحر گشتدانه چون آمد به مزرع كشت گشتچون تعلق یافت نان با جانورنان مرده زنده گشت و باخبرموم و هیزم چون فدای نار شدذات ظلمانی او انوار شدسنگ سرمه چونکه شد در دیدگانگشت بینایی شد آنجا دیدبانای خنک آن مرد کز خود رسته شددر وجود زنده پاینده شدوای آن زنده که با مرده نشستمرده گشت و زندگی از وی بجستچونکه در قرآن حق بگریختیبا روان انبیا آمیختیهست قرآن حال‌های انبیاماهیان بحر پاک کبریاور بخوانی و نه‌ای قرآن‌پذیرانبیا و اولیا را دیده گیرور پذیرایی چو بر خوانی قصصمرغ جانت تنگ آید در قفسمرغ، کو اندر قفس زندانی استمی‌نجوید رستن از نادانی استروح‌هایی کز قفس‌ها رسته‌اندانبیای رهبر شایسته‌انداز برون آوازشان آید ز دینکه ره رستن تو را اینست اینما به دین رستیم زین تنگین‌قفسجز که این ره نیست چاره این قفسخویش را رنجور سازی زار زارتا تو را بیرون کنند از اشتهارکه اشتهار خلق بند محکم استدر ره این از بند آهن کی کم استمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #577جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ایدر کف شیر نر خون‌خواره‌ایمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3240کرده حق ناموس را صد من حدیدای بسی بسته به بند ناپدیدمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۳۲۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3246ای بسا کفار را سودای دینبند او ناموس و کبر و آن و اینبند پنهان لیک از آهن بتربند آهن را بدراند تبربند آهن را توان کردن جدابند غیبی را نداند کس دوامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2956, Divan e Shamsدل را تمام برکن ای جان ز نیک نامیتا یک به یک بدانی اسرار را تمامیای عاشق الهی ناموس خلق خواهیناموس و پادشاهی در عشق هست خامیعاشق چو قند باید بی‌چون و چند بایدجانی بلند باید کان حضرتی است سامیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۲۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #825هم تو تانی کرد یا نعم‌المعیندیده معدوم‌بین را هست‌بیندیده‌یی کو از عدم آمد پدیدذات هستی را همه معدوم دیدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #2166یک بدست از جمع رفتن یک زمانمکر شیطان باشد این نیکو بدانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۳۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2630گر ازین انبار خواهی بر و برنیم‌ساعت هم ز همدردان مبرکه در آن دم که ببری زین معینمبتلی گردی تو با بئس القرینمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #416بس طناب اندر گلو و تاج داربر وی انبوهی که اینک تاجدارمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #338چون فدای بی‌وفایان می‌شویاز گمان بد بدان سو می‌رویمن ز سهو و بی‌وفایی‌ها بریسوی من آیی گمان بد بریاین گمان بد بر آنجا بر که تومی‌شوی در پیش همچون خود دو توبس گرفتی یار و همراهان زفتگر تو را پرسم که کو گویی که رفتیار نیکت رفت بر چرخ برینیار فسقت رفت در قعر زمینتو بماندی در میانه آنچنانبی‌مدد چون آتشی از کارواندامن او گیر ای یار دلیرکو منزه باشد از بالا و زیرنی چو عیسی سوی گردون بر شودنی چو قارون در زمین اندر رودبا تو باشد در مکان و بی‌مکانچون بمانی از سرا و از دکانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۵۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4514قرب نه بالا نه پستی رفتن استقرب حق از حبس هستی رستن استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۱۵۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2155, Divan e Shamsسایه و نور بایدت هر دو بهم ز من شنوسر بنه و دراز شو پیش درخت اتقوامولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #347او برآرد از کدورت‌ها صفامر جفاهای تو را گیرد وفاچون جفا آری فرستد گوشمالتا ز نقصان وا روی سوی کمالچون تو وردی ترک کردی در روشبر تو قبضی آید از رنج و تبشقرآن کریم، سورهٔ فرقان (۲۵)، آیهٔ ۷۰ Quran, Al-Furqaan(#25), Line #70«إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»«مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند. خدا گناهانشان را به نيكی‌ها بدل مى‌كند و خدا آمرزنده و مهربان است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3152بل جفا را هم جفا جف القلموآن وفا را هم وفا جف القلمحدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما اَنْتَ لاقٍ.»«خشک شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»حدیث«جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ.»«خشک شد قلم به آنچه بودنی است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #350آن ادب کردن بود یعنی مکنهیچ تحویلی از آن عهد کهنپیش از آن کین قبض زنجیری شوداین که دل‌گیریست پاگیری شودرنج معقولت شود محسوس و فاشتا نگیری این اشارت را به لاشمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #1861ز آن جرای خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اجری‌گاه شدز آن جرای روح چون نقصان شودجانش از نقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سمن‌زار رضا آشفته استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #353در معاصی قبض ها دلگیر شدقبض ها بعد از اجل زنجیر شدنعط من اعرض هنا عن ذکرناعیشه ضنکا و نجزی بالعمیهرکس در این دنیا از یاد ما رخ برتابد ما نیز در عوض زندگانی تنگی به او می‌دهیم و کوری را جزای او می‌سازیم قرآن کریم، سوره طهٔ (۲۰)، آیهٔ ۱۲۴ Quran, Ta-Ha(#20), Line #124«وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ.»«و هر كس كه از ياد من اعراض كند، زندگيش تنگ شود و در روزِ قيامت نابينا محشورش سازيم.»دزد چون مال کسان را می‌بردقبض و دلتنگی دلش را می‌خلداو همی‌گوید عجب این قبض چیستقبض آن مظلوم کز شرت گریستچون بدین قبض التفاتی کم کندباد اصرار آتشش را دم کندمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۸۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #80مایده از آسمان در می‌رسیدبی‌صداع و بی‌فروخت و بی‌خریددر میان قوم موسی چند کسبی‌ادب گفتند کو سیر و عدسمنقطع شد نان و خوان از آسمانماند رنج زرع و بیل و داسمانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #358قبض دل قبض عوان شد لاجرمگشت محسوس آن معانی زد علمغصه‌ها زندان شده‌ست و چارمیخغصه بیخ است و بروید شاخ بیخبیخ پنهان بود هم شد آشکارقبض و بسط اندرون بیخی شمارچونکه بیخ بد بود زودش بزنتا نروید زشت‌خاری در چمنقبض دیدی چاره آن قبض کنزآنکه سرها جمله می‌روید ز بنبسط دیدی بسط خود را آب دهچون برآید میوه با اصحاب ده
  continue reading

1180 قسمت

همه قسمت ها

×
 
Loading …

به Player FM خوش آمدید!

Player FM در سراسر وب را برای یافتن پادکست های با کیفیت اسکن می کند تا همین الان لذت ببرید. این بهترین برنامه ی پادکست است که در اندروید، آیفون و وب کار می کند. ثبت نام کنید تا اشتراک های شما در بین دستگاه های مختلف همگام سازی شود.

 

راهنمای مرجع سریع