Artwork

محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
Player FM - برنامه پادکست
با برنامه Player FM !

Ganje Hozour audio Program #924

 
اشتراک گذاری
 

Manage episode 333722605 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۲۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۵ ژوئیه ۲۰۲۲ - ۱۵ تیربرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۲۴ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۲۴ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۴ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۴ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار باده که اندر خمارِ خمّارم(۱)خدا گرفت مرا، زان چنین گرفتارمبیار جامِ شرابی که رشکِ خورشید استبه جانِ عشق که از غیرِ عشق بیزارمبیار آنکه اگر جان بخوانمش حیف استبدان سبب که ز جان دردهایِ سر دارمبیار آنکه نگنجد درین دهان نامشکه می‌شکافد ازو شقّه‌هایِ(۲) گفتارمبیار آنکه چو او نیست، گولم و نادانچو با ویم مَلِکِ گُربُزان(۳) و طرّارمبیار آنکه دمی کز سرم شود خالیسیاه و تیره شوم، گوییا ز کفّارم(۴)بیار آنکه رهاند ازین بیار و میاربیار زود و مگو دفع(۵) کز کجا آرمبیار و بازرهان سقفِ آسمان‌ها راشبِ دراز ز دود و فغان بسیارمبیار آنکه پسِ مرگِ من هم از خاکمبه شکر و گفت درآرد مثالِ نجّارم(۶)بیار می که امینِ مِی‌اَم مثالِ قدحکه هرچه در شکمم رفت، پاک بسپارمنجار گفت پسِ مرگ کاشکی قوممگشاده دیده بُدندی ز ذوقِ اسرارمبه استخوان و به خونم نظر نکردندیبه روح شاهِ عزیزم، اگر به تن خوارمچه نردبان که تراشیده‌ام منِ نجّاربه بامِ هفتم گردون رسید رفتارممسیح وار شدم من، خَرَم بماند به زیرنه در غمِ خَرَم و نی به گوشِ خروارمبلیس وار ز آدم مبین تو آب و گلیببین که در پسِ گِل صد هزار گلزارمطلوع کرد ازین لحم شمسِ تبریزیکه آفتابم و سر زین وَحَل(۷) برون آرمغلط مشو، چو وَحَل دررویم دیگر بارکه برقرارم و زین روی پوش در عارمبه هر صبوح درآیم به کوریِ کورانبرایِ کور، طلوع و غروب نگذارم(۱) خمّار: می‌فروش، پیر کامل(۲) شقّه: پاره، تکّه(۳) گُربُز: افراد حیله‌گر و مکّار، دزد(۴) کُفر: ظلمت و سیاهی(۵) دفع: واپس زدن، بهانه آوردن(۶) نجّار: مراد حبیب نجّار است که در انطاکیه می‌زیست، چون پیامبرانی را که خداوند به مردم آن شهر مبعوث کرده بود و مردم انکارشان می‌کردند، مورد تأیید قرار داد، مردم هلاکش کردند. چون به بهشت رفت، می‌گفت: کاش مردم می‌دانستند که خداوند چه نعمت‌هایی به من عطا کرد و ایمان می‌آوردند. (سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۱۳ و بعد)(۷) وَحَل: گِل------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار باده که اندر خمارِ خمّارمخدا گرفت مرا، زان چنین گرفتارمبیار جامِ شرابی که رشکِ خورشید استبه جانِ عشق که از غیرِ عشق بیزارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1687گفت: می‌دانم سبب این نیش رامی‌شناسم من گناهِ خویش رامن شکستم حرمتِ اَیمانِ(۸) اوپس یمینم(۹) بُرد دادِستانِ اومن شکستم عهد و، دانستم بَدستتا رسید آن شومیِ جُرأت به دست(۸) اَیْمانِ: جمع یمین، سوگند(۹) یَمین: دست راست------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1692وآن که او دانست، او فرمان‌رواستبا خدا سامانِ پیچیدن کجاست؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2259این خُمارِ غم، دلیلِ آن شده‌‌ستکه بِدان مفقود، مستیّ‌ات بُده‌‌ستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعلِ توست این غُصّه‌هایِ دَم‌به‌دَماین بُوَد معنیِّ قَدْ جَفَّ‌الْقَلَممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستی‌ها بر آرَد او دَمارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shamsقضا که تیرِ حوادث به تو همی‌انداختتو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَری‏مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1113هرچه صورت می‌‌وسیلت سازدشزان وسیلت بحر، دُور اندازدشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاهِ صُنع(۱۰) حق چون نیستی استپس برونِ کارگه بی‏قیمتی است(۱۰) صُنع: آفریدگاری------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067که درونِ سینه شرحت داده‌ایمشرح اَندر سینه‌ات بِنهاده‌ایممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویشبا‌خبر گشتند از مولایِ خویشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٠٧٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073قفلِ زَفتَست و، گشاینده خدادست در تسلیم زن و اندر رضامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طَرَب سازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 71, Divan e Shamsاگر نه عشقِ شمس‌الدین بُدی در روز و شب ما رافراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟!بت شهوت برآوردی، دَمار از ما ز تابِ خوداگر از تابش عشقش، نبودی تاب و تب، ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shamsعاشقِ دلبرِ مرا شرم و حیا چرا بُوَد؟چونکه جمال این بُوَد، رسمِ وفا چرا بُوَد؟لذّتِ بی‌کرانه‌ای است، عشق شده‌ست نامِ اوقاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۱۱) و سَنی(۱۲)خویش را بدخُو و خالی می‌کنی(۱۱) حَبر: دانشمند، دانا(۱۲) سَنی: رفیع، بلند مرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کرده‌ست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گریمدّتی بنشین و، بر خود می‌گِریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #338چون فدایِ بی‌وفایان می‌شویاز گُمانِ بَد، بدان سو می‌روی؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهد فرعونی، چو بی‌توفیق بودهرچه او می‌دوخت، آن تفتیق(۱۳) بود(۱۳) تَفتیق: شکافتن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2515چشم بر اسباب از چه دوختیم؟گر ز خوش‌چشمان، کَرَشم(۱۴) آموختیمهست بر اسباب، اسبابی دگردر سبب منگر، در آن افگن نظرانبیا در قطعِ اسباب آمدندمعجزاتِ خویش بر کیوان زدند(۱۵)(۱۴) کَرَشم: مخفّف کرشمه، ناز و غمزه و اشاره به چشم و ابرو، تجّلیِ جلالیِ حضرت حق تعالی(۱۵) بر کیوان زدند: به عالی‌ترین مرتبه آسمان رساندند.------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطعِ سببعِزِّ درویش و، هلاکِ بولهبمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313چشم‌ بندِ خلق، جز اسباب نیست هر که لرزد بر سبب، ز اصحاب نیستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1626کارِ من بی علّت است و مُستقیمهست تقدیرم نه علّت، ای سَقیم(۱۶)عادتِ خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش، بنشانم به وقت(۱۶) سَقیم: بیمار------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1381حق، قدم بر وی نَهَد از لامکانآنگه او ساکن شود از کُنْ فَكانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678 چون به من زنده شود این مُرده‌تنجانِ من باشد که رُو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #574من نمی‌گویم مرا هدیه دهیدبلکه گفتم لایقِ هدیه شویدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2363کورم از غیرِ خدا، بینا بدومقتضایِ(۱۷) عشق این باشد بگو(۱۷) مقتضا: لازمه، اقتضا شده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بَلا دادتا بازکِشد به بی‌جَهاتَت(۱۸)(۱۸) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گُسترد بهرِ ما بِساط(۱۹)که: بگویید از طریقِ اِنبساط (۱۹) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3246ای بسا کفّار را سودایِ دینبندِ او ناموس و کِبر و آن و اینبندِ پنهان، لیک از آهن بَتَربندِ آهن را بِدَرّانَد تبربندِ آهن را توان کردن جدابند غیبی را نداند کس دوامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1366ای بسا سرمستِ نار و نارجُوخویشتن را نورِ مطلق داند اوجز مگر بندهٔ خدا، یا جذبِ حقبا رهش آرَد، بگردانَد ورقتا بداند کآن خیالِ نارِیه(۲۰)در طریقت نیست اِلّا عارِیه(۲۱)(۲۰) نارِیه: آتشین(۲۱) عارِیه: قرضی------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات، دورنورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نورمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اُذْکُروا الله کار هر اوباش نیستاِرْجِعی بر پای هر قَلّاش(۲۲) نیستلیک تو آیِس مشو، هم پیل باشور نه پیلی، در پی تبدیل باش(۲۲) قَلاش: بیکاره، ولگرد، مُفلس------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2002, Divan e Shamsتو سبب‌سازی و داناییِ آن سلطان بینآنچه ممکن نَبُوَد در کفِ او امکان بینمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3157گفت: زین پس من تو را بینم همهننگرم سویِ سبب و آن دَمدَمه(۲۳)گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۲۴)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستلیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطااز کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا(۲۳) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب(۲۴) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شده‌اند، باز گردند.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 108, Divan e Shamsبه برجِ دل رسیدی بیست(۲۵) اینجاچو آن مَه را بدیدی بیست اینجابسی این رختِ خود را هر نواحیز نادانی کشیدی بیست اینجابشد عمری و از خوبیِّ آن مهبه هر نوعی شنیدی بیست اینجا(۲۵) بیست: بایست، توقّف کن------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #856هیچ سودی نیست، کودک نیستمتا به زرّ و سیم حَیران بیستمتا نیآری سجده، نَرْهی ای زبونگر بپیمایی تو مسجد را به کونمولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۱۴۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1460چون غبارِ نقش دیدی، باد بینکف چو دیدی، قُلْزُمِ ایجاد بین هین ببین کز تو نظر آید به کارباقیت شَحمیّ(۲۶) و لَحمی(۲۷) پود و تار شَحمِ تو در شمع‌ها نفزود تابلَحمِ تو مَخمور را نامد کبابدر گداز این جمله تن را در بَصَردر نظر رو، در نظر رو، در نظر یک نظر دو گز همی‌بیند ز راهیک نظر دو کون دید و روی شاه در میانِ این دو فرقی بی‌شمارسُرمه جو، وَاللهُ اَعلَم بِالسِّرار میان این دو چشم، تفاوت بسیار است. جویای سُرمه باش. یعنی خواهان معرفت و هدایت الهی باش. و خداوند به اسرار نهان داناتر است.(۲۶) شَحْم: پیه(۲۷) لَحْم: گوشت------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #577گفت و گویِ ظاهر آمد چون غبارمدّتی خاموش خُو کُن هوش‌دارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 108, Divan e Shamsببین آن حُسن را کز دیدنِ اوبَدید و نابَدیدی بیست اینجابه سینهٔ تو که آن پستانِ شیرستکه از شیرش چشیدی بیست اینجامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3426بشنو اَلفاظِ حکیمِ پَرده‌ایسر همآنجا نِهْ که باده خَورده‌ایمست از میخانه‌ای چون ضال(۲۸) شدتَسْخُر و بازیچهٔ اطفال شدمی‌فُتد این سو آن سو هر رهیدر گِل و، می‌خنددش هر اَبلهی(۲۸) ضالّ: گمراه، در اینجا کسی که راه منزلش را گم کرده باشد.------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #560کز تناقضهایِ دل، پُشتم شکستبر سرم جانا بیا می‌مال دستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3364« دعوی کردنِ آن شخص که: خدای تعالی مرا نمی‌گیرد به گناه و جواب گفتنِ شعیب، او را.»آن یکی می‌گفت در عهدِ شُعَیبکه خدا از من بسی دیده‌ست عیبچند دید از من گناه و جُرم‌هاوز کَرَم یزدان نمی‌گیرد مراحق تعالیٰ گفت در گوشِ شُعَیبدر جوابِ او فَصیح از راهِ غیبکه بگفتی چند کردم من گناهوز کَرَم نگرفت در جرمم اِلهعکس می‌گویی و مقلوب، ای سَفیه(۲۹)ای رها کرده ره و، بگرفته تیه(۳۰)چند چندت گیرم و، تو بی‌خَبَردر سَلاسِل(۳۱) مانده‌ای پا تا به سرزنگِ تُو بر تُوت ای دیگِ سیاهکرد سیمای درونت را تباهبر دلت زنگار بر زنگارهاجمع شد، تا کور شد ز اسرارهاگر زند آن دود بر دیگِ نُویآن اثر بنماید ار باشد جُویزآنکه هر چیزی به ضِد پیدا شودبر سپیدی آن سیَه رسوا شودچون سیه شد دیگ، پس تاثیرِ دودبعد از این بر وی که بیند زود زود؟مردِ آهنگر که او زنگی(۳۲) بُوَددود را با رُوش هم‌رنگی بُوَدمردِ رومی کو کند آهنگریرویش اَبلَق(۳۳) گردد از دودآوریپس بداند زود تاثیرِ گناهتا بنالد زود گوید: ای اِلهچون کند اِصرار و بد پیشه کندخاک اندر چشمِ اندیشه کندتوبه نندیشد دگر، شیرین شودبر دلش آن جُرم، تا بی‌دین شودآن پشیمانی و یارب رفت ازوشِست(۳۴) بر آیینه زنگِ پنج تُو(۳۵)آهنش را زنگ‌ها خوردن گرفتگوهرش را زنگ، کم کردن گرفتچون نویسی کاغذِ اِسپید برآن نبشته خوانده آید در نظرچون نویسی بر سرِ بنْوشته خطفهم ناید، خواندنش، گردد غلطکان سیاهی بر سیاهی اوفتادهر دو خط شد کور و، معنیّی ندادور سوم‌باره نویسی بَر سَرشپس سیه کردی چو جانِ کافرشپس چه چاره جز پناهِ چاره‌گر؟ناامیدی مسّ و، اِکسیرش(۳۶) نظرناامیدی‌ها به پیشِ او نهیدتا ز دردِ بی‌دوا بیرون جهیدچون شُعَیب این نکته‌ها با وی بگفتزآن دَمِ جان در دلِ او گُل شکفتجانِ او بشنید وَحیِ آسمانگفت: اگر بگْرفت ما را، کو نشان؟گفت: یا رَب دفعِ من می‌گوید(۳۷) اوآن گرفتن را نشان می‌جُوید اوگفت: سَتّارم(۳۸)، نگویم رازهاشجز یکی رمز از برای اِبتِلاش(۳۹)یک نشانِ آنکه می‌گیرم وراآنکه طاعت دارد از صوم(۴۰) و دعاوز نماز و از زَکات و غیرِ آنلیک یک ذَرّه ندارد ذوقِ جانمی‌کند طاعات و افعالِ سَنی(۴۱)لیک یک ذره ندارد چاشنیطاعتش نَغزست و، معنی نَغز(۴۲) نیجَوزها(۴۳) بسیار و، در وی مغز نیذوق باید، تا دهد طاعات، بَر(۴۴)مغز باید، تا دهد دانه، شَجَر(۴۵)دانهٔ بی‌مغز کی گردد نهال؟صورتِ بی‌جان نباشد جُز خیال(۲۹) سَفیه: نادان(۳۰) تیه: بیابان(۳۱) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله(۳۲) زنگی: سیاه پوست(۳۳) اَبلَق: هر چیز دورنگ، سیاه و سپید(۳۴) شِست: مخفف نشست(۳۵) پنج تُو: پنج لا، بی‌نهایت(۳۶) اِکسیر: کیمیا(۳۷) دفع ‌گفتن: جواب رد دادن(۳۸) سَتار: بسیار پوشاننده(۳۹) اِبتِلا: سختی، آزمایش، امتحان(۴۰) صوم: روزه(۴۱) سَنی: بلند، رفیع(۴۲) نَغز: خوب، نیکو، لطیف(۴۳) جَوز: گردو(۴۴) بَر: بار درخت، میوه(۴۵) شَجَر: درخت------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1057گر برویَد، ور بریزد صد گیاهعاقبت بر رویَد آن کِشتهٔ الهکِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است و آن اوّل دُرُستکِشتِ اول کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار باده که اندر خمارِ خمّارمخدا گرفت مرا، زان چنین گرفتارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2965, Divan e Shamsگفتم: چو چرخِ گردان، والَله که بی‌قرارمگفت: ار چه بی‌قراری، نی بی‌قرارِ ماییمولوی،‌ مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۳۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #834از ملولی کاله(۴۶) می‌خواهد ز تونیست آن کس مشتری و کاله‌جوکاله را صد بار دید و باز دادجامه کی پیمود(۴۷) او؟ پیمود باد(۴۸)(۴۶) کاله: کالا، متاع(۴۷) جامه پیمودن: در اینجا به معنی لباس خریدن(۴۸) باد پیمودن: تعبیری است از بیهوده کاری------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3457یا تو پنداری که تو نان می‌خوریزَهرِ مار و کاهشِ جان می‌خوریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475این قدر گفتیم، باقی فکر کنفکر اگر جامد بُوَد، رَوْ ذکر کنذکر آرد فکر را در اِهتزاز(۴۹) ذکر را خورشیدِ این افسرده ساز (۴۹) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3076چون فراموش خودی، یادت کنندبنده گشتی، آنگه آزادت کنندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار جامِ شرابی که رشکِ خورشید استبه جانِ عشق که از غیرِ عشق بیزارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1458, Divan e Shamsجانِ من و جان تو، گویی که یکی بوده‌ستسوگند بدین یک جان، کز غیرِ تو بیزارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار آنکه چو او نیست، گولم و نادانچو با ویم مَلِکِ گُربُزان و طرّارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 563, Divan e Shamsدلا نزدِ کسی بنشین که او از دل خبر داردبه زیرِ آن درختی رو که او گُل‌های تر داردمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۵۰)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۵۱)دور کن آلت، بینداز اختیار(۵۰) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.(۵۱) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1958هر ندایی که تو را بالا کشیدآن ندا می‌دان که از بالا رسیدهر ندایی که تو را حرص آوردبانگِ گرگی دان که او مَردُم دَرَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار آنکه دمی کز سرم شود خالیسیاه و تیره شوم، گوییا ز کفّارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 682, Divan e Shamsیکی لحظه از او دوری نبایدکز آن دوری خرابی‌ها فزایدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار آنکه رهاند ازین بیار و میاربیار زود و مگو دفع کز کجا آرممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #362رَوْح(۵۲) خواهی، جُبّه(۵۳) بشکاف ای پسرتا از آن صَفْوَت(۵۴) برآری زود سر(۵۲) رَوح: آسودگی، آسایش(۵۳) جُبّه: جامۀ گشاد و بلند که روی جامه‌های دیگر بر تن کنند، خِرقه(۵۴) صَفوَت: پاکیزگی و خلوص------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار و بازرهان سقفِ آسمان‌ها راشبِ دراز ز دود و فغان بسیارممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4461در خزان و باد خوف حق گریز(۵۵)آن شقایق‌های پارین(۵۶) را بریزاین شقایق منعِ نو اشکوفه‌هاستکه درختِ دل برایِ آن نماست(۵۷) (۵۵) گریز: فرار کن(۵۶) پارین: پارسال، پارینه(۵۷) نَما: رشد و نموّ------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1473سایل آن باشد که مالِ او گداختقانع آن باشد که جسمِ خویش باختپس ز درد اکنون شکایت بر مَدارکوست سویِ نیست اسبی راهواراین قدر گفتیم، باقی فکر کنفکر اگر جامد بُوَد، رَوْ ذکر کنذکر آرد فکر را در اِهتزاز(۵۸)ذکر را خورشیدِ این افسرده سازاصل، خود جذب است لیک ای خواجه‌تاشکار کن، موقوفِ آن جذبه مباشزانک تَرکِ کار چون نازی بُوَدناز کی در خوردِ جانبازی بُوَد؟نه قبول اندیش، نه رَد ای غلامامر را و نهی را می‌بین مُداممرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۵۹)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشمها چون شد گذاره(۶۰)، نورِ اوستمغزها می‌بیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر را(۵۸) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود(۵۹) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۶۰) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار آنکه پسِ مرگِ من هم از خاکمبه شکر و گفت درآرد مثالِ نجّارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 762, Divan e Shamsبخور آن را که رسیدت، مَهِل(۶۱) از بهرِ ذخیرهکه تو بر جویِ روانی، چو بخوردی دگر آید(۶۱) هلیدن: گذاشتن، ترک کردن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 537, Divan e Shamsای دل از این سرمست شو، هر جا روی، سرمست روتو دیگران را مست کن، تا او تو را دیگر دهدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #363بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِهمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1795دِه زکاتِ روی خوب، ای خوب‌روشرحِ جانِ شرحه شرحه، بازگومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار می که امینِ مِی‌اَم مثالِ قدحکه هرچه در شکمم رفت، پاک بسپارممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #637رَوْ سرافیلی شو اندر امتیازدر دَمَندهٔ روح و مست و مست‌سازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsنجار گفت پسِ مرگ کاشکی قوممگشاده دیده بُدندی ز ذوقِ اسرارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2012ختم کرده قهرِ حق بر دیده‌هاکه نبیند ماه را، بیند سُها(۶۲)ذرّه‌یی را بیند و خورشید نَی لیک از لطف و کرم نومید نَیکاروان ها بی‌نوا وین میوه‌هاپخته می‌ریزد، چه سِحرست ای خدا؟سیبِ پوسیده همی‌چیدند خلقدرهم افتاده به یغما خشک‌حلقگفته هر برگ و شکوفهٔ آن غُصوندَم به دَم یالَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُونهر برگ و شکوفهٔ آن شاخه ها از روی تأسّف، دم به دم می گفت:ای کاش قومِ من می دانستند. (۶۲) سُها: ستاره‌ای کم‌نور در دُبِّ اصغر------------مولوی،‌ مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۲۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4120نعرهٔ لا ضَیْر بشنید آسمانچرخ، گویی شد پیِ آن صَولَجان(۶۳) ضربتِ فرعون ما را نیست ضَیرلطفِ حق غالب بُوَد بر قهرِ غیرگر بدانی سِرِّ ما را ای مُضِلّمی‌رهانیمان ز رنج ای کورْدلهین بیا زین سو ببین کین اَرغَنونمی‌زند یا لَیتَ قَومی یَعلَمُون(۶۳) صَولَجان: معَّرب چوگان------------ مولوی، مثنوی، دفتر چهارم،‌ بیت ۲۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2519یا بُوَد کز عکسِ آن جُوهای خَمرمست گردم، بو بَرَم از ذوقِ اَمرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبه استخوان و به خونم نظر نکردندیبه روح شاهِ عزیزم، اگر به تن خوارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsچه نردبان که تراشیده‌ام منِ نجّاربه بامِ هفتم گردون رسید رفتارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1948, Divan e Shamsنردبان حاصل کنید از ذِی المَعارِجْ(۶۴)، بر رویدتَعْرُجُ الرُّوحُ اِلَیْهِ وَ المَلایِک اَجْمَعُونفرشتگان و جبرئیل، همه به جانب او فرا می‌روند. (سوره معارج (۷۰) ، آيه ۴)کی تراشد نردبان چرخ نجار خیال؟ساخت معراجش(۶۵) یَدِ کُلٌّ اِلَیْنَا راجِعُونهمه به نزد ما باز میگردند. (سوره انبیا (۲۱)، آيه ۹۳)(۶۴) ذِی المَعارِجْ: صاحب مراتب بالا، خدای تعالیٰ(۶۵) معراج: عروج، بالا رفتن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsمسیح وار شدم من، خَرَم بماند به زیرنه در غمِ خَرَم و نی به گوشِ خروارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams یارِ منی، زود فرو جه ز خرخر بفروش و بِرَهان بی‌درنگمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبلیس وار ز آدم مبین تو آب و گلیببین که در پسِ گِل صد هزار گلزارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsطلوع کرد ازین لحم شمسِ تبریزیکه آفتابم و سر زین وَحَل برون آرممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4579ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتی، فتنه‌ایصد هزاران خرمن اندر حَفْنه‌ای(۶۶)قرآن كريم، سورهٔ انفال (۸)، آيهٔ ۱۷ Quran, Al-Anfaal(#8), Line #17«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ.»«ای پیامبر، تو تیر نپراندی آنگاه که تیر پراندی بلکه این خدا بود که تیر (به سوی مشرکان) پراند.»آفتابی در یکی ذرّه نهانناگهان آن ذرّه بگشاید دهانذرّه ذرّه گردد افلاک و زمینپیشِ آن خورشید، چون جَست از کَمین(۶۷)این چنین جانی چه درخوردِ تن است؟هین بشو ای تن از این جان هر دو دستای تنِ گشته وِثاقِ(۶۸) جان، بس استچند تانَد بحر در مَشکی نشست؟(۶۶) حَفْنه: مشتی از گندم و جو و نظیرِ آن(۶۷) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه(۶۸) وِثاق: اتاق------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsغلط مشو، چو وَحَل دررویم دیگر بارکه برقرارم و زین روی پوش در عارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #519هر که در رُستا(۶۹) بُوَد روزیّ و شامتا به ماهی عقلِ او نَبْوَد تمام(۶۹) رُستا: روستامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبه هر صبوح درآیم به کوریِ کورانبرایِ کور، طلوع و غروب نگذارم------------------------مجموع لغات:(۱) خمّار: می‌فروش، پیر کامل(۲) شقّه: پاره، تکّه(۳) گُربُز: افراد حیله‌گر و مکّار، دزد(۴) کُفر: ظلمت و سیاهی(۵) دفع: واپس زدن، بهانه آوردن(۶) نجّار: مراد حبیب نجّار است که در انطاکیه می‌زیست، چون پیامبرانی را که خداوند به مردم آن شهر مبعوث کرده بود و مردم انکارشان می‌کردند، مورد تأیید قرار داد، مردم هلاکش کردند. چون به بهشت رفت، می‌گفت: کاش مردم می‌دانستند که خداوند چه نعمت‌هایی به من عطا کرد و ایمان می‌آوردند. (سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۱۳ و بعد)(۷) وَحَل: گِل(۸) اَیْمانِ: جمع یمین، سوگند(۹) یَمین: دست راست(۱۰) صُنع: آفریدگاری(۱۱) حَبر: دانشمند، دانا(۱۲) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۱۳) تَفتیق: شکافتن(۱۴) کَرَشم: مخفّف کرشمه، ناز و غمزه و اشاره به چشم و ابرو، تجّلیِ جلالیِ حضرت حق تعالی(۱۵) بر کیوان زدند: به عالی‌ترین مرتبه آسمان رساندند.(۱۶) سَقیم: بیمار(۱۷) مقتضا: لازمه، اقتضا شده(۱۸) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۱۹) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره(۲۰) نارِیه: آتشین(۲۱) عارِیه: قرضی(۲۲) قَلاش: بیکاره، ولگرد، مُفلس(۲۳) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب(۲۴) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شده‌اند، باز گردند.(۲۵) بیست: بایست، توقّف کن(۲۶) شَحْم: پیه(۲۷) لَحْم: گوشت(۲۸) ضالّ: گمراه، در اینجا کسی که راه منزلش را گم کرده باشد.(۲۹) سَفیه: نادان(۳۰) تیه: بیابان(۳۱) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله(۳۲) زنگی: سیاه پوست(۳۳) اَبلَق: هر چیز دورنگ، سیاه و سپید(۳۴) شِست: مخفف نشست(۳۵) پنج تُو: پنج لا، بی‌نهایت(۳۶) اِکسیر: کیمیا(۳۷) دفع ‌گفتن: جواب رد دادن(۳۸) سَتار: بسیار پوشاننده(۳۹) اِبتِلا: سختی، آزمایش، امتحان(۴۰) صوم: روزه(۴۱) سَنی: بلند، رفیع(۴۲) نَغز: خوب، نیکو، لطیف(۴۳) جَوز: گردو(۴۴) بَر: بار درخت، میوه(۴۵) شَجَر: درخت(۴۶) کاله: کالا، متاع(۴۷) جامه پیمودن: در اینجا به معنی لباس خریدن(۴۸) باد پیمودن: تعبیری است از بیهوده کاری(۴۹) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود(۵۰) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.(۵۱) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه(۵۲) رَوح: آسودگی، آسایش(۵۳) جُبّه: جامۀ گشاد و بلند که روی جامه‌های دیگر بر تن کنند، خِرقه(۵۴) صَفوَت: پاکیزگی و خلوص(۵۵) گریز: فرار کن(۵۶) پارین: پارسال، پارینه(۵۷) نَما: رشد و نموّ(۵۸) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود(۵۹) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۶۰) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۶۱) هلیدن: گذاشتن، ترک کردن(۶۲) سُها: ستاره‌ای کم‌نور در دُبِّ اصغر(۶۳) صَولَجان: معَّرب چوگان(۶۴) ذِی المَعارِجْ: صاحب مراتب بالا، خدای تعالیٰ(۶۵) معراج: عروج، بالا رفتن(۶۶) حَفْنه: مشتی از گندم و جو و نظیرِ آن(۶۷) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه(۶۸) وِثاق: اتاق(۶۹) رُستا: روستا----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار باده که اندر خمار خمارمخدا گرفت مرا زان چنین گرفتارمبیار جام شرابی که رشک خورشید استبه جان عشق که از غیر عشق بیزارمبیار آنکه اگر جان بخوانمش حیف استبدان سبب که ز جان دردهای سر دارمبیار آنکه نگنجد درین دهان نامشکه می‌شکافد ازو شقه‌های گفتارمبیار آنکه چو او نیست، گولم و نادانچو با ویم ملک گربزان و طرارمبیار آنکه دمی کز سرم شود خالیسیاه و تیره شوم گوییا ز کفارمبیار آنکه رهاند ازین بیار و میاربیار زود و مگو دفع کز کجا آرمبیار و بازرهان سقف آسمان‌ها راشب دراز ز دود و فغان بسیارمبیار آنکه پس مرگ من هم از خاکمبه شکر و گفت درآرد مثال نجارمبیار می که امین می‌ام مثال قدحکه هرچه در شکمم رفت پاک بسپارمنجار گفت پس مرگ کاشکی قوممگشاده دیده بدندی ز ذوق اسرارمبه استخوان و به خونم نظر نکردندیبه روح شاه عزیزم اگر به تن خوارمچه نردبان که تراشیده‌ام من نجاربه بام هفتم گردون رسید رفتارممسیح وار شدم من خرم بماند به زیرنه در غم خرم و نی به گوش خروارمبلیس وار ز آدم مبین تو آب و گلیببین که در پس گل صد هزار گلزارمطلوع کرد ازین لحم شمس تبریزیکه آفتابم و سر زین وحل برون آرمغلط مشو چو وحل دررویم دیگر بارکه برقرارم و زین روی پوش در عارمبه هر صبوح درآیم به کوری کورانبرای کور طلوع و غروب نگذارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار باده که اندر خمار خمارمخدا گرفت مرا زان چنین گرفتارمبیار جام شرابی که رشک خورشید استبه جان عشق که از غیر عشق بیزارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1687گفت می‌دانم سبب این نیش رامی‌شناسم من گناه خویش رامن شکستم حرمت ایمان اوپس یمینم برد دادستان اومن شکستم عهد و دانستم بدستتا رسید آن شومی جرات به دستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1692وآن که او دانست او فرمان‌رواستبا خدا سامان پیچیدن کجاستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2259این خمار غم دلیل آن شده‌‌ستکه بدان مفقود مستی‌ات بده‌‌ستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعل توست این غصه‌های دم‌به‌دماین بود معنی قد جف‌القلممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستی‌ها بر آرد او دمارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shamsقضا که تیر حوادث به تو همی‌انداختتو را کند به عنایت از آن سپس سپری‏مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1113هرچه صورت می‌‌وسیلت سازدشزان وسیلت بحر دور اندازدشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاه صنع حق چون نیستی استپس برون کارگه بی‏قیمتی استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067که درون سینه شرحت داده‌ایمشرح اندر سینه‌ات بنهاده‌ایممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌های خویشبا‌خبر گشتند از مولای خویشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٠٧٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073قفل زفتست و گشاینده خدادست در تسلیم زن و اندر رضامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طرب سازییباطن او جد جد ظاهر او بازییجمله عشاق را یار بدین علم کشتتا نکند هان و هان جهل تو طنازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 71, Divan e Shamsاگر نه عشق شمس‌الدین بدی در روز و شب ما رافراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما رابت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خوداگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shamsعاشق دلبر مرا شرم و حیا چرا بودچونکه جمال این بود رسم وفا چرا بودلذت بی‌کرانه‌ای است عشق شده‌ست نام اوقاعده خود شکایت است ور نه جفا چرا بودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی می‌کنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کرده‌ست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحه‌گریمدتی بنشین و بر خود می‌گریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #338چون فدای بی‌وفایان می‌شویاز گمان بد بدان سو می‌رویمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهد فرعونی چو بی‌توفیق بودهرچه او می‌دوخت آن تفتیق بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2515چشم بر اسباب از چه دوختیمگر ز خوش‌چشمان کرشم آموختیمهست بر اسباب اسبابی دگردر سبب منگر در آن افگن نظرانبیا در قطع اسباب آمدندمعجزات خویش بر کیوان زدندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطع سببعز درویش و هلاک بولهبمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313چشم‌ بند خلق جز اسباب نیست هر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1626کار من بی علت است و مستقیمهست تقدیرم نه علت ای سقیمعادت خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش بنشانم به وقتمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1381حق قدم بر وی نهد از لامکانآنگه او ساکن شود از کن فكانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678 چون به من زنده شود این مرده‌تنجان من باشد که رو آرد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجان نامحرم نبیند روی دوستجز همآن جان کاصل او از کوی اوستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #574من نمی‌گویم مرا هدیه دهیدبلکه گفتم لایق هدیه شویدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2363کورم از غیر خدا بینا بدومقتضای عشق این باشد بگومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بی‌جهاتتمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساط مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3246ای بسا کفار را سودای دینبند او ناموس و کبر و آن و اینبند پنهان لیک از آهن بتربند آهن را بدراند تبربند آهن را توان کردن جدابند غیبی را نداند کس دوامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1366ای بسا سرمست نار و نارجوخویشتن را نور مطلق داند اوجز مگر بنده خدا یا جذب حقبا رهش آرد بگرداند ورقتا بداند کآن خیال ناریهدر طریقت نیست الا عاریهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات دورنور نور نور نور نور نورمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اذکروا الله کار هر اوباش نیستارجعی بر پای هر قلاش نیستلیک تو آیس مشو هم پیل باشور نه پیلی در پی تبدیل باشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2002, Divan e Shamsتو سبب‌سازی و دانایی آن سلطان بینآنچه ممکن نبود در کف او امکان بینمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3157گفت زین پس من تو را بینم همهننگرم سوی سبب و آن دمدمهگویدش ردوا لعادوا کار توستای تو اندر توبه و میثاق سستلیک من آن ننگرم رحمت کنمرحمتم پرست بر رحمت تنمننگرم عهد بدت بدهم عطااز کرم این دم چو می‌خوانی مرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 108, Divan e Shamsبه برج دل رسیدی بیست اینجاچو آن مه را بدیدی بیست اینجابسی این رخت خود را هر نواحیز نادانی کشیدی بیست اینجابشد عمری و از خوبی آن مهبه هر نوعی شنیدی بیست اینجامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #856هیچ سودی نیست کودک نیستمتا به زر و سیم حیران بیستمتا نیآری سجده نرهی ای زبونگر بپیمایی تو مسجد را به کونمولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۱۴۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1460چون غبار نقش دیدی باد بینکف چو دیدی قلزم ایجاد بین هین ببین کز تو نظر آید به کارباقیت شحمی و لحمی پود و تار شحم تو در شمع‌ها نفزود تابلحم تو مخمور را نامد کبابدر گداز این جمله تن را در بصردر نظر رو در نظر رو در نظر یک نظر دو گز همی‌بیند ز راهیک نظر دو کون دید و روی شاه در میان این دو فرقی بی‌شمارسرمه جو والله اعلم بالسرار میان این دو چشم تفاوت بسیار است جویای سرمه باش یعنی خواهان معرفت و هدایت الهی باش و خداوند به اسرار نهان داناتر استمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #577گفت و گوی ظاهر آمد چون غبارمدتی خاموش خو کن هوش‌دارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 108, Divan e Shamsببین آن حسن را کز دیدن اوبدید و نابدیدی بیست اینجابه سینه تو که آن پستان شیرستکه از شیرش چشیدی بیست اینجامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3426بشنو الفاظ حکیم پرده‌ایسر همآنجا نه که باده خورده‌ایمست از میخانه‌ای چون ضال شدتسخر و بازیچه اطفال شدمی‌فتد این سو آن سو هر رهیدر گل و می‌خنددش هر ابلهیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #560کز تناقضهای دل پشتم شکستبر سرم جانا بیا می‌مال دستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3364دعوی کردن آن شخص که خدای تعالی مرا نمی‌گیرد به گناه و جواب گفتن شعیب او راآن یکی می‌گفت در عهد شعیبکه خدا از من بسی دیده‌ست عیبچند دید از من گناه و جرم‌هاوز کرم یزدان نمی‌گیرد مراحق تعالی گفت در گوش شعیبدر جواب او فصیح از راه غیبکه بگفتی چند کردم من گناهوز کرم نگرفت در جرمم الهعکس می‌گویی و مقلوب ای سفیهای رها کرده ره و بگرفته تیهچند چندت گیرم و تو بی‌خبردر سلاسل مانده‌ای پا تا به سرزنگ تو بر توت ای دیگ سیاهکرد سیمای درونت را تباهبر دلت زنگار بر زنگارهاجمع شد تا کور شد ز اسرارهاگر زند آن دود بر دیگ نویآن اثر بنماید ار باشد جویزآنکه هر چیزی به ضد پیدا شودبر سپیدی آن سیه رسوا شودچون سیه شد دیگ پس تاثیر دودبعد از این بر وی که بیند زود زودمرد آهنگر که او زنگی بوددود را با روش هم‌رنگی بودمردِ رومی کو کند آهنگریرویش ابلق گردد از دودآوریپس بداند زود تاثیر گناهتا بنالد زود گوید ای الهچون کند اصرار و بد پیشه کندخاک اندر چشم اندیشه کندتوبه نندیشد دگر شیرین شودبر دلش آن جرم تا بی‌دین شودآن پشیمانی و یارب رفت ازوشست بر آیینه زنگ پنج توآهنش را زنگ‌ها خوردن گرفتگوهرش را زنگ کم کردن گرفتچون نویسی کاغذ اسپید برآن نبشته خوانده آید در نظرچون نویسی بر سر بنوشته خطفهم ناید خواندنش گردد غلطکان سیاهی بر سیاهی اوفتادهر دو خط شد کور و معنیی ندادور سوم‌باره نویسی بر سرشپس سیه کردی چو جان کافرشپس چه چاره جز پناه چاره‌گرناامیدی مس و اکسیرش نظرناامیدی‌ها به پیش او نهیدتا ز درد بی‌دوا بیرون جهیدچون شعیب این نکته‌ها با وی بگفتزآن دم جان در دل او گل شکفتجان او بشنید وحی آسمانگفت اگر بگرفت ما را کو نشانگفت یا رب دفع من می‌گوید اوآن گرفتن را نشان می‌جوید اوگفت ستارم نگویم رازهاشجز یکی رمز از برای ابتلاشیک نشان آنکه می‌گیرم وراآنکه طاعت دارد از صوم و دعاوز نماز و از زکات و غیر آنلیک یک ذره ندارد ذوق جانمی‌کند طاعات و افعال سنیلیک یک ذره ندارد چاشنیطاعتش نغزست و معنی نغز نیجوزها بسیار و در وی مغز نیذوق باید تا دهد طاعات برمغز باید تا دهد دانه شجردانه بی‌مغز کی گردد نهالصورت بی‌جان نباشد جز خیالمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1057گر بروید ور بریزد صد گیاهعاقبت بر روید آن کشته الهکشت نو کارید بر کشت نخستاین دوم فانی است و آن اول درستکشت اول کامل و بگزیده استتخم ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار باده که اندر خمار خمارمخدا گرفت مرا زان چنین گرفتارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2965, Divan e Shamsگفتم چو چرخ گردان والله که بی‌قرارمگفت ار چه بی‌قراری نی بی‌قرار ماییمولوی،‌ مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۳۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #834از ملولی کاله می‌خواهد ز تونیست آن کس مشتری و کاله‌جوکاله را صد بار دید و باز دادجامه کی پیمود او پیمود بادمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3457یا تو پنداری که تو نان می‌خوریزهر مار و کاهش جان می‌خوریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475این قدر گفتیم باقی فکر کنفکر اگر جامد بود رو ذکر کنذکر آرد فکر را در اهتزازذکر را خورشید این افسرده ساز مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3076چون فراموش خودی یادت کنندبنده گشتی آنگه آزادت کنندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار جام شرابی که رشک خورشید استبه جان عشق که از غیر عشق بیزارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1458, Divan e Shamsجان من و جان تو گویی که یکی بوده‌ستسوگند بدین یک جان کز غیر تو بیزارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار آنکه چو او نیست گولم و نادانچو با ویم ملک گربزان و طرارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 563, Divan e Shamsدلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر داردبه زیر آن درختی رو که او گل‌های تر داردمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1958هر ندایی که تو را بالا کشیدآن ندا می‌دان که از بالا رسیدهر ندایی که تو را حرص آوردبانگ گرگی دان که او مردم دردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار آنکه دمی کز سرم شود خالیسیاه و تیره شوم گوییا ز کفارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 682, Divan e Shamsیکی لحظه از او دوری نبایدکز آن دوری خرابی‌ها فزایدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار آنکه رهاند ازین بیار و میاربیار زود و مگو دفع کز کجا آرممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #362روح خواهی جبه بشکاف ای پسرتا از آن صفوت برآری زود سرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار و بازرهان سقف آسمان‌ها راشب دراز ز دود و فغان بسیارممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4461در خزان و باد خوف حق گریزآن شقایق‌های پارین را بریزاین شقایق منع نو اشکوفه‌هاستکه درخت دل برای آن نماست مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1473سایل آن باشد که مال او گداختقانع آن باشد که جسم خویش باختپس ز درد اکنون شکایت بر مدارکوست سوی نیست اسبی راهواراین قدر گفتیم باقی فکر کنفکر اگر جامد بود رو ذکر کنذکر آرد فکر را در اهتزازذکر را خورشید این افسرده سازاصل، خود جذب است لیک ای خواجه‌تاشکار کن موقو آن جذبه مباشزانک ترک کار چون نازی بودناز کی در خورد جانبازی بودنه قبول اندیش نه رد ای غلامامر را و نهی را می‌بین مداممرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشچشمها چون شد گذاره نور اوستمغزها می‌بیند او در عین پوستبیند اندر ذره خورشید بقابیند اندر قطره کل بحر رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار آنکه پس مرگ من هم از خاکمبه شکر و گفت درآرد مثال نجارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 762, Divan e Shamsبخور آن را که رسیدت مهل از بهر ذخیرهکه تو بر جوی روانی چو بخوردی دگر آیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 537, Divan e Shamsای دل از این سرمست شو هر جا روی سرمست روتو دیگران را مست کن تا او تو را دیگر دهدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #363بسط دیدی بسط خود را آب دهچون برآید میوه با اصحاب دهمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1795ده زکات روی خوب ای خوب‌روشرح جان شرحه شرحه بازگومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار می که امین می‌ام مثال قدحکه هرچه در شکمم رفت پاک بسپارممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #637رو سرافیلی شو اندر امتیازدر دمنده روح و مست و مست‌سازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsنجار گفت پس مرگ کاشکی قوممگشاده دیده بدندی ز ذوق اسرارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2012ختم کرده قهر حق بر دیده‌هاکه نبیند ماه را بیند سهاذره‌یی را بیند و خورشید نی لیک از لطف و کرم نومید نیکاروان ها بی‌نوا وین میوه‌هاپخته می‌ریزد چه سحرست ای خداسیب پوسیده همی‌چیدند خلقدرهم افتاده به یغما خشک‌حلقگفته هر برگ و شکوفهٔ آن غصوندم به دم یالیت قومی یعلمونهر برگ و شکوفه آن شاخه ها از روی تأسف دم به دم می گفتای کاش قوم من می دانستند مولوی،‌ مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۲۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4120نعره لا ضیر بشنید آسمانچرخ گویی شد پی آن صولجان ضربت فرعون ما را نیست ضیرلطف حق غالب بود بر قهر غیرگر بدانی سر ما را ای مضلمی‌رهانیمان ز رنج ای کوردلهین بیا زین سو ببین کین ارغنونمی‌زند یا لیت قومی یعلمون مولوی، مثنوی، دفتر چهارم،‌ بیت ۲۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2519یا بود کز عکس آن جوهای خمرمست گردم بو برم از ذوق امرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبه استخوان و به خونم نظر نکردندیبه روح شاه عزیزم اگر به تن خوارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsچه نردبان که تراشیده‌ام من نجاربه بام هفتم گردون رسید رفتارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1948, Divan e Shamsنردبان حاصل کنید از ذی المعارج بر رویدتعرج الروح الیه و الملایک اجمعونفرشتگان و جبرئیل همه به جانب او فرا می‌روند. (سوره معارج (۷۰)، آيه ۴)کی تراشد نردبان چرخ نجار خیالساخت معراجش ید کل الینا راجعونهمه به نزد ما باز میگردند. (سوره انبیا (۲۱)، آيه ۹۳)مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsمسیح وار شدم من خرم بماند به زیرنه در غم خرم و نی به گوش خروارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shamsیار منی زود فرو جه ز خرخر بفروش و برهان بی‌درنگمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبلیس وار ز آدم مبین تو آب و گلیببین که در پس گل صد هزار گلزارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsطلوع کرد ازین لحم شمس تبریزیکه آفتابم و سر زین وحل برون آرممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4579ما رمیت اذ رمیتی فتنه‌ایصد هزاران خرمن اندر حفنه‌ایقرآن كريم، سورهٔ انفال (۸)، آيهٔ ۱۷ Quran, Al-Anfaal(#8), Line #17«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ.»«ای پیامبر، تو تیر نپراندی آنگاه که تیر پراندی بلکه این خدا بود که تیر (به سوی مشرکان) پراند.»آفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانذره ذره گردد افلاک و زمینپیش آن خورشید چون جست از کمیناین چنین جانی چه درخورد تن استهین بشو ای تن از این جان هر دو دستای تن گشته وثاق جان بس استچند تاند بحر در مشکی نشستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsغلط مشو چو وحل دررویم دیگر بارکه برقرارم و زین روی پوش در عارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #519هر که در رستا بود روزی و شامتا به ماهی عقل او نبود تماممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبه هر صبوح درآیم به کوری کورانبرای کور طلوع و غروب نگذارم
  continue reading

1179 قسمت

Artwork

Ganje Hozour audio Program #924

Ganj e Hozour Programs

403 subscribers

published

iconاشتراک گذاری
 
Manage episode 333722605 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه شماره ۹۲۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۴۰۱ تاریخ اجرا: ۵ ژوئیه ۲۰۲۲ - ۱۵ تیربرای دستیابی به فایل پادکست برنامه ۹۲۴ بر روی این لینک کلیک کنید.برای دستیابی به فایل صوتی برنامه ۹۲۴ با فرمت mp3 بر روی این لینک کلیک کنید.PDF متن نوشته شده برنامه با فرمتتمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه ریز مناسب پرینت تمام اشعار این برنامه با فرمت PDF نسخه درشت خوانش تمام ابیات این برنامه - فایل صوتیخوانش تمام ابیات این برنامه - فایل تصویریفلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۴ (نسخه‌ی مناسب پرینت رنگی)فلوچارت مطرح شده در برنامه ۹۲۴ (نسخه‌ی مناسب پرینت سیاه و سفید)برای دستیابی به اطلاعات مربوط به جبران مالی‌ بر روی این لینک کلیک کنید.مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار باده که اندر خمارِ خمّارم(۱)خدا گرفت مرا، زان چنین گرفتارمبیار جامِ شرابی که رشکِ خورشید استبه جانِ عشق که از غیرِ عشق بیزارمبیار آنکه اگر جان بخوانمش حیف استبدان سبب که ز جان دردهایِ سر دارمبیار آنکه نگنجد درین دهان نامشکه می‌شکافد ازو شقّه‌هایِ(۲) گفتارمبیار آنکه چو او نیست، گولم و نادانچو با ویم مَلِکِ گُربُزان(۳) و طرّارمبیار آنکه دمی کز سرم شود خالیسیاه و تیره شوم، گوییا ز کفّارم(۴)بیار آنکه رهاند ازین بیار و میاربیار زود و مگو دفع(۵) کز کجا آرمبیار و بازرهان سقفِ آسمان‌ها راشبِ دراز ز دود و فغان بسیارمبیار آنکه پسِ مرگِ من هم از خاکمبه شکر و گفت درآرد مثالِ نجّارم(۶)بیار می که امینِ مِی‌اَم مثالِ قدحکه هرچه در شکمم رفت، پاک بسپارمنجار گفت پسِ مرگ کاشکی قوممگشاده دیده بُدندی ز ذوقِ اسرارمبه استخوان و به خونم نظر نکردندیبه روح شاهِ عزیزم، اگر به تن خوارمچه نردبان که تراشیده‌ام منِ نجّاربه بامِ هفتم گردون رسید رفتارممسیح وار شدم من، خَرَم بماند به زیرنه در غمِ خَرَم و نی به گوشِ خروارمبلیس وار ز آدم مبین تو آب و گلیببین که در پسِ گِل صد هزار گلزارمطلوع کرد ازین لحم شمسِ تبریزیکه آفتابم و سر زین وَحَل(۷) برون آرمغلط مشو، چو وَحَل دررویم دیگر بارکه برقرارم و زین روی پوش در عارمبه هر صبوح درآیم به کوریِ کورانبرایِ کور، طلوع و غروب نگذارم(۱) خمّار: می‌فروش، پیر کامل(۲) شقّه: پاره، تکّه(۳) گُربُز: افراد حیله‌گر و مکّار، دزد(۴) کُفر: ظلمت و سیاهی(۵) دفع: واپس زدن، بهانه آوردن(۶) نجّار: مراد حبیب نجّار است که در انطاکیه می‌زیست، چون پیامبرانی را که خداوند به مردم آن شهر مبعوث کرده بود و مردم انکارشان می‌کردند، مورد تأیید قرار داد، مردم هلاکش کردند. چون به بهشت رفت، می‌گفت: کاش مردم می‌دانستند که خداوند چه نعمت‌هایی به من عطا کرد و ایمان می‌آوردند. (سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۱۳ و بعد)(۷) وَحَل: گِل------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار باده که اندر خمارِ خمّارمخدا گرفت مرا، زان چنین گرفتارمبیار جامِ شرابی که رشکِ خورشید استبه جانِ عشق که از غیرِ عشق بیزارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1687گفت: می‌دانم سبب این نیش رامی‌شناسم من گناهِ خویش رامن شکستم حرمتِ اَیمانِ(۸) اوپس یمینم(۹) بُرد دادِستانِ اومن شکستم عهد و، دانستم بَدستتا رسید آن شومیِ جُرأت به دست(۸) اَیْمانِ: جمع یمین، سوگند(۹) یَمین: دست راست------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1692وآن که او دانست، او فرمان‌رواستبا خدا سامانِ پیچیدن کجاست؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2259این خُمارِ غم، دلیلِ آن شده‌‌ستکه بِدان مفقود، مستیّ‌ات بُده‌‌ستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعلِ توست این غُصّه‌هایِ دَم‌به‌دَماین بُوَد معنیِّ قَدْ جَفَّ‌الْقَلَممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستی‌ها بر آرَد او دَمارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shamsقضا که تیرِ حوادث به تو همی‌انداختتو را کُند به عنایت از آن سپس سِپَری‏مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1113هرچه صورت می‌‌وسیلت سازدشزان وسیلت بحر، دُور اندازدشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاهِ صُنع(۱۰) حق چون نیستی استپس برونِ کارگه بی‏قیمتی است(۱۰) صُنع: آفریدگاری------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067که درونِ سینه شرحت داده‌ایمشرح اَندر سینه‌ات بِنهاده‌ایممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌هایِ خویشبا‌خبر گشتند از مولایِ خویشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٠٧٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073قفلِ زَفتَست و، گشاینده خدادست در تسلیم زن و اندر رضامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طَرَب سازییباطنِ او جِدِّ جِد، ظاهرِ او بازییجملهٔ عشّاق را یار بدین عِلم کُشتتا نکُند هان و هان، جهلِ تو طنّازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 71, Divan e Shamsاگر نه عشقِ شمس‌الدین بُدی در روز و شب ما رافراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما را؟!بت شهوت برآوردی، دَمار از ما ز تابِ خوداگر از تابش عشقش، نبودی تاب و تب، ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shamsعاشقِ دلبرِ مرا شرم و حیا چرا بُوَد؟چونکه جمال این بُوَد، رسمِ وفا چرا بُوَد؟لذّتِ بی‌کرانه‌ای است، عشق شده‌ست نامِ اوقاعده خود شکایت است، ور نه جفا چرا بُوَد؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حَبْر(۱۱) و سَنی(۱۲)خویش را بدخُو و خالی می‌کنی(۱۱) حَبر: دانشمند، دانا(۱۲) سَنی: رفیع، بلند مرتبه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مردهٔ خود را رها کرده‌ست اومردهٔ بیگانه را جوید رَفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ، بر دیگران، نوحه‌گریمدّتی بنشین و، بر خود می‌گِریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #338چون فدایِ بی‌وفایان می‌شویاز گُمانِ بَد، بدان سو می‌روی؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهد فرعونی، چو بی‌توفیق بودهرچه او می‌دوخت، آن تفتیق(۱۳) بود(۱۳) تَفتیق: شکافتن------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2515چشم بر اسباب از چه دوختیم؟گر ز خوش‌چشمان، کَرَشم(۱۴) آموختیمهست بر اسباب، اسبابی دگردر سبب منگر، در آن افگن نظرانبیا در قطعِ اسباب آمدندمعجزاتِ خویش بر کیوان زدند(۱۵)(۱۴) کَرَشم: مخفّف کرشمه، ناز و غمزه و اشاره به چشم و ابرو، تجّلیِ جلالیِ حضرت حق تعالی(۱۵) بر کیوان زدند: به عالی‌ترین مرتبه آسمان رساندند.------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطعِ سببعِزِّ درویش و، هلاکِ بولهبمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313چشم‌ بندِ خلق، جز اسباب نیست هر که لرزد بر سبب، ز اصحاب نیستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1626کارِ من بی علّت است و مُستقیمهست تقدیرم نه علّت، ای سَقیم(۱۶)عادتِ خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش، بنشانم به وقت(۱۶) سَقیم: بیمار------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1381حق، قدم بر وی نَهَد از لامکانآنگه او ساکن شود از کُنْ فَكانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678 چون به من زنده شود این مُرده‌تنجانِ من باشد که رُو آرَد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجانِ نامحرم نبیند رویِ دوستجز همآن جان کاَصلِ او از کویِ اوستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #574من نمی‌گویم مرا هدیه دهیدبلکه گفتم لایقِ هدیه شویدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2363کورم از غیرِ خدا، بینا بدومقتضایِ(۱۷) عشق این باشد بگو(۱۷) مقتضا: لازمه، اقتضا شده------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بَلا دادتا بازکِشد به بی‌جَهاتَت(۱۸)(۱۸) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی------------مولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکمِ حق گُسترد بهرِ ما بِساط(۱۹)که: بگویید از طریقِ اِنبساط (۱۹) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3246ای بسا کفّار را سودایِ دینبندِ او ناموس و کِبر و آن و اینبندِ پنهان، لیک از آهن بَتَربندِ آهن را بِدَرّانَد تبربندِ آهن را توان کردن جدابند غیبی را نداند کس دوامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1366ای بسا سرمستِ نار و نارجُوخویشتن را نورِ مطلق داند اوجز مگر بندهٔ خدا، یا جذبِ حقبا رهش آرَد، بگردانَد ورقتا بداند کآن خیالِ نارِیه(۲۰)در طریقت نیست اِلّا عارِیه(۲۱)(۲۰) نارِیه: آتشین(۲۱) عارِیه: قرضی------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات، دورنورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نورمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اُذْکُروا الله کار هر اوباش نیستاِرْجِعی بر پای هر قَلّاش(۲۲) نیستلیک تو آیِس مشو، هم پیل باشور نه پیلی، در پی تبدیل باش(۲۲) قَلاش: بیکاره، ولگرد، مُفلس------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2002, Divan e Shamsتو سبب‌سازی و داناییِ آن سلطان بینآنچه ممکن نَبُوَد در کفِ او امکان بینمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3157گفت: زین پس من تو را بینم همهننگرم سویِ سبب و آن دَمدَمه(۲۳)گویدش: رُدُّوا لَعادُوا(۲۴)، کارِ توستای تو اندر توبه و میثاق، سُستلیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطااز کَرَم، این دَم چو می‌خوانی مرا(۲۳) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب(۲۴) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شده‌اند، باز گردند.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 108, Divan e Shamsبه برجِ دل رسیدی بیست(۲۵) اینجاچو آن مَه را بدیدی بیست اینجابسی این رختِ خود را هر نواحیز نادانی کشیدی بیست اینجابشد عمری و از خوبیِّ آن مهبه هر نوعی شنیدی بیست اینجا(۲۵) بیست: بایست، توقّف کن------------مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #856هیچ سودی نیست، کودک نیستمتا به زرّ و سیم حَیران بیستمتا نیآری سجده، نَرْهی ای زبونگر بپیمایی تو مسجد را به کونمولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۱۴۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1460چون غبارِ نقش دیدی، باد بینکف چو دیدی، قُلْزُمِ ایجاد بین هین ببین کز تو نظر آید به کارباقیت شَحمیّ(۲۶) و لَحمی(۲۷) پود و تار شَحمِ تو در شمع‌ها نفزود تابلَحمِ تو مَخمور را نامد کبابدر گداز این جمله تن را در بَصَردر نظر رو، در نظر رو، در نظر یک نظر دو گز همی‌بیند ز راهیک نظر دو کون دید و روی شاه در میانِ این دو فرقی بی‌شمارسُرمه جو، وَاللهُ اَعلَم بِالسِّرار میان این دو چشم، تفاوت بسیار است. جویای سُرمه باش. یعنی خواهان معرفت و هدایت الهی باش. و خداوند به اسرار نهان داناتر است.(۲۶) شَحْم: پیه(۲۷) لَحْم: گوشت------------مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #577گفت و گویِ ظاهر آمد چون غبارمدّتی خاموش خُو کُن هوش‌دارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 108, Divan e Shamsببین آن حُسن را کز دیدنِ اوبَدید و نابَدیدی بیست اینجابه سینهٔ تو که آن پستانِ شیرستکه از شیرش چشیدی بیست اینجامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3426بشنو اَلفاظِ حکیمِ پَرده‌ایسر همآنجا نِهْ که باده خَورده‌ایمست از میخانه‌ای چون ضال(۲۸) شدتَسْخُر و بازیچهٔ اطفال شدمی‌فُتد این سو آن سو هر رهیدر گِل و، می‌خنددش هر اَبلهی(۲۸) ضالّ: گمراه، در اینجا کسی که راه منزلش را گم کرده باشد.------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #560کز تناقضهایِ دل، پُشتم شکستبر سرم جانا بیا می‌مال دستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3364« دعوی کردنِ آن شخص که: خدای تعالی مرا نمی‌گیرد به گناه و جواب گفتنِ شعیب، او را.»آن یکی می‌گفت در عهدِ شُعَیبکه خدا از من بسی دیده‌ست عیبچند دید از من گناه و جُرم‌هاوز کَرَم یزدان نمی‌گیرد مراحق تعالیٰ گفت در گوشِ شُعَیبدر جوابِ او فَصیح از راهِ غیبکه بگفتی چند کردم من گناهوز کَرَم نگرفت در جرمم اِلهعکس می‌گویی و مقلوب، ای سَفیه(۲۹)ای رها کرده ره و، بگرفته تیه(۳۰)چند چندت گیرم و، تو بی‌خَبَردر سَلاسِل(۳۱) مانده‌ای پا تا به سرزنگِ تُو بر تُوت ای دیگِ سیاهکرد سیمای درونت را تباهبر دلت زنگار بر زنگارهاجمع شد، تا کور شد ز اسرارهاگر زند آن دود بر دیگِ نُویآن اثر بنماید ار باشد جُویزآنکه هر چیزی به ضِد پیدا شودبر سپیدی آن سیَه رسوا شودچون سیه شد دیگ، پس تاثیرِ دودبعد از این بر وی که بیند زود زود؟مردِ آهنگر که او زنگی(۳۲) بُوَددود را با رُوش هم‌رنگی بُوَدمردِ رومی کو کند آهنگریرویش اَبلَق(۳۳) گردد از دودآوریپس بداند زود تاثیرِ گناهتا بنالد زود گوید: ای اِلهچون کند اِصرار و بد پیشه کندخاک اندر چشمِ اندیشه کندتوبه نندیشد دگر، شیرین شودبر دلش آن جُرم، تا بی‌دین شودآن پشیمانی و یارب رفت ازوشِست(۳۴) بر آیینه زنگِ پنج تُو(۳۵)آهنش را زنگ‌ها خوردن گرفتگوهرش را زنگ، کم کردن گرفتچون نویسی کاغذِ اِسپید برآن نبشته خوانده آید در نظرچون نویسی بر سرِ بنْوشته خطفهم ناید، خواندنش، گردد غلطکان سیاهی بر سیاهی اوفتادهر دو خط شد کور و، معنیّی ندادور سوم‌باره نویسی بَر سَرشپس سیه کردی چو جانِ کافرشپس چه چاره جز پناهِ چاره‌گر؟ناامیدی مسّ و، اِکسیرش(۳۶) نظرناامیدی‌ها به پیشِ او نهیدتا ز دردِ بی‌دوا بیرون جهیدچون شُعَیب این نکته‌ها با وی بگفتزآن دَمِ جان در دلِ او گُل شکفتجانِ او بشنید وَحیِ آسمانگفت: اگر بگْرفت ما را، کو نشان؟گفت: یا رَب دفعِ من می‌گوید(۳۷) اوآن گرفتن را نشان می‌جُوید اوگفت: سَتّارم(۳۸)، نگویم رازهاشجز یکی رمز از برای اِبتِلاش(۳۹)یک نشانِ آنکه می‌گیرم وراآنکه طاعت دارد از صوم(۴۰) و دعاوز نماز و از زَکات و غیرِ آنلیک یک ذَرّه ندارد ذوقِ جانمی‌کند طاعات و افعالِ سَنی(۴۱)لیک یک ذره ندارد چاشنیطاعتش نَغزست و، معنی نَغز(۴۲) نیجَوزها(۴۳) بسیار و، در وی مغز نیذوق باید، تا دهد طاعات، بَر(۴۴)مغز باید، تا دهد دانه، شَجَر(۴۵)دانهٔ بی‌مغز کی گردد نهال؟صورتِ بی‌جان نباشد جُز خیال(۲۹) سَفیه: نادان(۳۰) تیه: بیابان(۳۱) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله(۳۲) زنگی: سیاه پوست(۳۳) اَبلَق: هر چیز دورنگ، سیاه و سپید(۳۴) شِست: مخفف نشست(۳۵) پنج تُو: پنج لا، بی‌نهایت(۳۶) اِکسیر: کیمیا(۳۷) دفع ‌گفتن: جواب رد دادن(۳۸) سَتار: بسیار پوشاننده(۳۹) اِبتِلا: سختی، آزمایش، امتحان(۴۰) صوم: روزه(۴۱) سَنی: بلند، رفیع(۴۲) نَغز: خوب، نیکو، لطیف(۴۳) جَوز: گردو(۴۴) بَر: بار درخت، میوه(۴۵) شَجَر: درخت------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1057گر برویَد، ور بریزد صد گیاهعاقبت بر رویَد آن کِشتهٔ الهکِشتِ نو کارید بر کِشتِ نخستاین دوم فانی است و آن اوّل دُرُستکِشتِ اول کامل و بُگزیده استتخمِ ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار باده که اندر خمارِ خمّارمخدا گرفت مرا، زان چنین گرفتارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2965, Divan e Shamsگفتم: چو چرخِ گردان، والَله که بی‌قرارمگفت: ار چه بی‌قراری، نی بی‌قرارِ ماییمولوی،‌ مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۳۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #834از ملولی کاله(۴۶) می‌خواهد ز تونیست آن کس مشتری و کاله‌جوکاله را صد بار دید و باز دادجامه کی پیمود(۴۷) او؟ پیمود باد(۴۸)(۴۶) کاله: کالا، متاع(۴۷) جامه پیمودن: در اینجا به معنی لباس خریدن(۴۸) باد پیمودن: تعبیری است از بیهوده کاری------------مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3457یا تو پنداری که تو نان می‌خوریزَهرِ مار و کاهشِ جان می‌خوریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475این قدر گفتیم، باقی فکر کنفکر اگر جامد بُوَد، رَوْ ذکر کنذکر آرد فکر را در اِهتزاز(۴۹) ذکر را خورشیدِ این افسرده ساز (۴۹) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود------------مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3076چون فراموش خودی، یادت کنندبنده گشتی، آنگه آزادت کنندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار جامِ شرابی که رشکِ خورشید استبه جانِ عشق که از غیرِ عشق بیزارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1458, Divan e Shamsجانِ من و جان تو، گویی که یکی بوده‌ستسوگند بدین یک جان، کز غیرِ تو بیزارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار آنکه چو او نیست، گولم و نادانچو با ویم مَلِکِ گُربُزان و طرّارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 563, Divan e Shamsدلا نزدِ کسی بنشین که او از دل خبر داردبه زیرِ آن درختی رو که او گُل‌های تر داردمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالکِ خود باشد اندر اِتَّقُوا(۵۰)چون نباشد حفظ و تقوی، زینهار(۵۱)دور کن آلت، بینداز اختیار(۵۰) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.(۵۱) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه------------مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1958هر ندایی که تو را بالا کشیدآن ندا می‌دان که از بالا رسیدهر ندایی که تو را حرص آوردبانگِ گرگی دان که او مَردُم دَرَدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار آنکه دمی کز سرم شود خالیسیاه و تیره شوم، گوییا ز کفّارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 682, Divan e Shamsیکی لحظه از او دوری نبایدکز آن دوری خرابی‌ها فزایدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار آنکه رهاند ازین بیار و میاربیار زود و مگو دفع کز کجا آرممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #362رَوْح(۵۲) خواهی، جُبّه(۵۳) بشکاف ای پسرتا از آن صَفْوَت(۵۴) برآری زود سر(۵۲) رَوح: آسودگی، آسایش(۵۳) جُبّه: جامۀ گشاد و بلند که روی جامه‌های دیگر بر تن کنند، خِرقه(۵۴) صَفوَت: پاکیزگی و خلوص------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار و بازرهان سقفِ آسمان‌ها راشبِ دراز ز دود و فغان بسیارممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4461در خزان و باد خوف حق گریز(۵۵)آن شقایق‌های پارین(۵۶) را بریزاین شقایق منعِ نو اشکوفه‌هاستکه درختِ دل برایِ آن نماست(۵۷) (۵۵) گریز: فرار کن(۵۶) پارین: پارسال، پارینه(۵۷) نَما: رشد و نموّ------------مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1473سایل آن باشد که مالِ او گداختقانع آن باشد که جسمِ خویش باختپس ز درد اکنون شکایت بر مَدارکوست سویِ نیست اسبی راهواراین قدر گفتیم، باقی فکر کنفکر اگر جامد بُوَد، رَوْ ذکر کنذکر آرد فکر را در اِهتزاز(۵۸)ذکر را خورشیدِ این افسرده سازاصل، خود جذب است لیک ای خواجه‌تاشکار کن، موقوفِ آن جذبه مباشزانک تَرکِ کار چون نازی بُوَدناز کی در خوردِ جانبازی بُوَد؟نه قبول اندیش، نه رَد ای غلامامر را و نهی را می‌بین مُداممرغِ جذبه ناگهان پَرَّد ز عُش(۵۹)چون بدیدی صبح، شمع آنگه بکُشچشمها چون شد گذاره(۶۰)، نورِ اوستمغزها می‌بیند او در عینِ پوستبیند اندر ذَرّه خورشیدِ بقابیند اندر قطره، کُلِّ بحر را(۵۸) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود(۵۹) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۶۰) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار آنکه پسِ مرگِ من هم از خاکمبه شکر و گفت درآرد مثالِ نجّارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 762, Divan e Shamsبخور آن را که رسیدت، مَهِل(۶۱) از بهرِ ذخیرهکه تو بر جویِ روانی، چو بخوردی دگر آید(۶۱) هلیدن: گذاشتن، ترک کردن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 537, Divan e Shamsای دل از این سرمست شو، هر جا روی، سرمست روتو دیگران را مست کن، تا او تو را دیگر دهدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #363بسط دیدی، بسطِ خود را آب دِهچون برآید میوه، با اصحاب دِهمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1795دِه زکاتِ روی خوب، ای خوب‌روشرحِ جانِ شرحه شرحه، بازگومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار می که امینِ مِی‌اَم مثالِ قدحکه هرچه در شکمم رفت، پاک بسپارممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #637رَوْ سرافیلی شو اندر امتیازدر دَمَندهٔ روح و مست و مست‌سازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsنجار گفت پسِ مرگ کاشکی قوممگشاده دیده بُدندی ز ذوقِ اسرارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2012ختم کرده قهرِ حق بر دیده‌هاکه نبیند ماه را، بیند سُها(۶۲)ذرّه‌یی را بیند و خورشید نَی لیک از لطف و کرم نومید نَیکاروان ها بی‌نوا وین میوه‌هاپخته می‌ریزد، چه سِحرست ای خدا؟سیبِ پوسیده همی‌چیدند خلقدرهم افتاده به یغما خشک‌حلقگفته هر برگ و شکوفهٔ آن غُصوندَم به دَم یالَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُونهر برگ و شکوفهٔ آن شاخه ها از روی تأسّف، دم به دم می گفت:ای کاش قومِ من می دانستند. (۶۲) سُها: ستاره‌ای کم‌نور در دُبِّ اصغر------------مولوی،‌ مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۲۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4120نعرهٔ لا ضَیْر بشنید آسمانچرخ، گویی شد پیِ آن صَولَجان(۶۳) ضربتِ فرعون ما را نیست ضَیرلطفِ حق غالب بُوَد بر قهرِ غیرگر بدانی سِرِّ ما را ای مُضِلّمی‌رهانیمان ز رنج ای کورْدلهین بیا زین سو ببین کین اَرغَنونمی‌زند یا لَیتَ قَومی یَعلَمُون(۶۳) صَولَجان: معَّرب چوگان------------ مولوی، مثنوی، دفتر چهارم،‌ بیت ۲۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2519یا بُوَد کز عکسِ آن جُوهای خَمرمست گردم، بو بَرَم از ذوقِ اَمرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبه استخوان و به خونم نظر نکردندیبه روح شاهِ عزیزم، اگر به تن خوارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsچه نردبان که تراشیده‌ام منِ نجّاربه بامِ هفتم گردون رسید رفتارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1948, Divan e Shamsنردبان حاصل کنید از ذِی المَعارِجْ(۶۴)، بر رویدتَعْرُجُ الرُّوحُ اِلَیْهِ وَ المَلایِک اَجْمَعُونفرشتگان و جبرئیل، همه به جانب او فرا می‌روند. (سوره معارج (۷۰) ، آيه ۴)کی تراشد نردبان چرخ نجار خیال؟ساخت معراجش(۶۵) یَدِ کُلٌّ اِلَیْنَا راجِعُونهمه به نزد ما باز میگردند. (سوره انبیا (۲۱)، آيه ۹۳)(۶۴) ذِی المَعارِجْ: صاحب مراتب بالا، خدای تعالیٰ(۶۵) معراج: عروج، بالا رفتن------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsمسیح وار شدم من، خَرَم بماند به زیرنه در غمِ خَرَم و نی به گوشِ خروارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shams یارِ منی، زود فرو جه ز خرخر بفروش و بِرَهان بی‌درنگمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبلیس وار ز آدم مبین تو آب و گلیببین که در پسِ گِل صد هزار گلزارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان، هر دو یک تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل، که ایشان یک بُدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsطلوع کرد ازین لحم شمسِ تبریزیکه آفتابم و سر زین وَحَل برون آرممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4579ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتی، فتنه‌ایصد هزاران خرمن اندر حَفْنه‌ای(۶۶)قرآن كريم، سورهٔ انفال (۸)، آيهٔ ۱۷ Quran, Al-Anfaal(#8), Line #17«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ.»«ای پیامبر، تو تیر نپراندی آنگاه که تیر پراندی بلکه این خدا بود که تیر (به سوی مشرکان) پراند.»آفتابی در یکی ذرّه نهانناگهان آن ذرّه بگشاید دهانذرّه ذرّه گردد افلاک و زمینپیشِ آن خورشید، چون جَست از کَمین(۶۷)این چنین جانی چه درخوردِ تن است؟هین بشو ای تن از این جان هر دو دستای تنِ گشته وِثاقِ(۶۸) جان، بس استچند تانَد بحر در مَشکی نشست؟(۶۶) حَفْنه: مشتی از گندم و جو و نظیرِ آن(۶۷) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه(۶۸) وِثاق: اتاق------------مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsغلط مشو، چو وَحَل دررویم دیگر بارکه برقرارم و زین روی پوش در عارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #519هر که در رُستا(۶۹) بُوَد روزیّ و شامتا به ماهی عقلِ او نَبْوَد تمام(۶۹) رُستا: روستامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبه هر صبوح درآیم به کوریِ کورانبرایِ کور، طلوع و غروب نگذارم------------------------مجموع لغات:(۱) خمّار: می‌فروش، پیر کامل(۲) شقّه: پاره، تکّه(۳) گُربُز: افراد حیله‌گر و مکّار، دزد(۴) کُفر: ظلمت و سیاهی(۵) دفع: واپس زدن، بهانه آوردن(۶) نجّار: مراد حبیب نجّار است که در انطاکیه می‌زیست، چون پیامبرانی را که خداوند به مردم آن شهر مبعوث کرده بود و مردم انکارشان می‌کردند، مورد تأیید قرار داد، مردم هلاکش کردند. چون به بهشت رفت، می‌گفت: کاش مردم می‌دانستند که خداوند چه نعمت‌هایی به من عطا کرد و ایمان می‌آوردند. (سورهٔ یس (۳۶)، آیهٔ ۱۳ و بعد)(۷) وَحَل: گِل(۸) اَیْمانِ: جمع یمین، سوگند(۹) یَمین: دست راست(۱۰) صُنع: آفریدگاری(۱۱) حَبر: دانشمند، دانا(۱۲) سَنی: رفیع، بلند مرتبه(۱۳) تَفتیق: شکافتن(۱۴) کَرَشم: مخفّف کرشمه، ناز و غمزه و اشاره به چشم و ابرو، تجّلیِ جلالیِ حضرت حق تعالی(۱۵) بر کیوان زدند: به عالی‌ترین مرتبه آسمان رساندند.(۱۶) سَقیم: بیمار(۱۷) مقتضا: لازمه، اقتضا شده(۱۸) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۱۹) بِساط: هر چیز گستردنی مانند فرش و سفره(۲۰) نارِیه: آتشین(۲۱) عارِیه: قرضی(۲۲) قَلاش: بیکاره، ولگرد، مُفلس(۲۳) دَمدَمه: شهرت، آوازه، مکر و فریب(۲۴) رُدُّوا لَعادُوا: اگر آنان به این جهان برگردانده شوند، دوبار به آنچه که از آن نهی شده‌اند، باز گردند.(۲۵) بیست: بایست، توقّف کن(۲۶) شَحْم: پیه(۲۷) لَحْم: گوشت(۲۸) ضالّ: گمراه، در اینجا کسی که راه منزلش را گم کرده باشد.(۲۹) سَفیه: نادان(۳۰) تیه: بیابان(۳۱) سَلاسِل: زنجیرها، جمع سلسله(۳۲) زنگی: سیاه پوست(۳۳) اَبلَق: هر چیز دورنگ، سیاه و سپید(۳۴) شِست: مخفف نشست(۳۵) پنج تُو: پنج لا، بی‌نهایت(۳۶) اِکسیر: کیمیا(۳۷) دفع ‌گفتن: جواب رد دادن(۳۸) سَتار: بسیار پوشاننده(۳۹) اِبتِلا: سختی، آزمایش، امتحان(۴۰) صوم: روزه(۴۱) سَنی: بلند، رفیع(۴۲) نَغز: خوب، نیکو، لطیف(۴۳) جَوز: گردو(۴۴) بَر: بار درخت، میوه(۴۵) شَجَر: درخت(۴۶) کاله: کالا، متاع(۴۷) جامه پیمودن: در اینجا به معنی لباس خریدن(۴۸) باد پیمودن: تعبیری است از بیهوده کاری(۴۹) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود(۵۰) اِتَّقُوا: تقوا پیشه کنید، پرهیز‌ کنید.(۵۱) زینهار: برحذر باش؛ کلمهٔ تنبیه(۵۲) رَوح: آسودگی، آسایش(۵۳) جُبّه: جامۀ گشاد و بلند که روی جامه‌های دیگر بر تن کنند، خِرقه(۵۴) صَفوَت: پاکیزگی و خلوص(۵۵) گریز: فرار کن(۵۶) پارین: پارسال، پارینه(۵۷) نَما: رشد و نموّ(۵۸) اِهتزاز: جنبیدن و تکان خوردنِ چیزی در جای خود(۵۹) عُش: آشیانهٔ پرندگان(۶۰) گذاره: آنچه از حدّ در گذرد، گذرنده.(۶۱) هلیدن: گذاشتن، ترک کردن(۶۲) سُها: ستاره‌ای کم‌نور در دُبِّ اصغر(۶۳) صَولَجان: معَّرب چوگان(۶۴) ذِی المَعارِجْ: صاحب مراتب بالا، خدای تعالیٰ(۶۵) معراج: عروج، بالا رفتن(۶۶) حَفْنه: مشتی از گندم و جو و نظیرِ آن(۶۷) کَمین: نهانگاه، کَمینگاه(۶۸) وِثاق: اتاق(۶۹) رُستا: روستا----------------------------************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار باده که اندر خمار خمارمخدا گرفت مرا زان چنین گرفتارمبیار جام شرابی که رشک خورشید استبه جان عشق که از غیر عشق بیزارمبیار آنکه اگر جان بخوانمش حیف استبدان سبب که ز جان دردهای سر دارمبیار آنکه نگنجد درین دهان نامشکه می‌شکافد ازو شقه‌های گفتارمبیار آنکه چو او نیست، گولم و نادانچو با ویم ملک گربزان و طرارمبیار آنکه دمی کز سرم شود خالیسیاه و تیره شوم گوییا ز کفارمبیار آنکه رهاند ازین بیار و میاربیار زود و مگو دفع کز کجا آرمبیار و بازرهان سقف آسمان‌ها راشب دراز ز دود و فغان بسیارمبیار آنکه پس مرگ من هم از خاکمبه شکر و گفت درآرد مثال نجارمبیار می که امین می‌ام مثال قدحکه هرچه در شکمم رفت پاک بسپارمنجار گفت پس مرگ کاشکی قوممگشاده دیده بدندی ز ذوق اسرارمبه استخوان و به خونم نظر نکردندیبه روح شاه عزیزم اگر به تن خوارمچه نردبان که تراشیده‌ام من نجاربه بام هفتم گردون رسید رفتارممسیح وار شدم من خرم بماند به زیرنه در غم خرم و نی به گوش خروارمبلیس وار ز آدم مبین تو آب و گلیببین که در پس گل صد هزار گلزارمطلوع کرد ازین لحم شمس تبریزیکه آفتابم و سر زین وحل برون آرمغلط مشو چو وحل دررویم دیگر بارکه برقرارم و زین روی پوش در عارمبه هر صبوح درآیم به کوری کورانبرای کور طلوع و غروب نگذارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار باده که اندر خمار خمارمخدا گرفت مرا زان چنین گرفتارمبیار جام شرابی که رشک خورشید استبه جان عشق که از غیر عشق بیزارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۸۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1687گفت می‌دانم سبب این نیش رامی‌شناسم من گناه خویش رامن شکستم حرمت ایمان اوپس یمینم برد دادستان اومن شکستم عهد و دانستم بدستتا رسید آن شومی جرات به دستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۹۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #1692وآن که او دانست او فرمان‌رواستبا خدا سامان پیچیدن کجاستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۵۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2259این خمار غم دلیل آن شده‌‌ستکه بدان مفقود مستی‌ات بده‌‌ستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3182فعل توست این غصه‌های دم‌به‌دماین بود معنی قد جف‌القلممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۳۲۱۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #3214طالب است و غالب است آن کردگارتا ز هستی‌ها بر آرد او دمارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3056, Divan e Shamsقضا که تیر حوادث به تو همی‌انداختتو را کند به عنایت از آن سپس سپری‏مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1113هرچه صورت می‌‌وسیلت سازدشزان وسیلت بحر دور اندازدشمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۶۹۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #690کارگاه صنع حق چون نیستی استپس برون کارگه بی‏قیمتی استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1067که درون سینه شرحت داده‌ایمشرح اندر سینه‌ات بنهاده‌ایممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۴۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4466عاشقان از بی‌مرادی‌های خویشبا‌خبر گشتند از مولای خویشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ٣٠٧٣Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3073قفل زفتست و گشاینده خدادست در تسلیم زن و اندر رضامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۰۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 3013, Divan e Shamsیار در آخر زمان کرد طرب سازییباطن او جد جد ظاهر او بازییجمله عشاق را یار بدین علم کشتتا نکند هان و هان جهل تو طنازییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 71, Divan e Shamsاگر نه عشق شمس‌الدین بدی در روز و شب ما رافراغت‌ها کجا بودی ز دام و از سبب ما رابت شهوت برآوردی دمار از ما ز تاب خوداگر از تابش عشقش نبودی تاب و تب ما رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 560, Divan e Shamsعاشق دلبر مرا شرم و حیا چرا بودچونکه جمال این بود رسم وفا چرا بودلذت بی‌کرانه‌ای است عشق شده‌ست نام اوقاعده خود شکایت است ور نه جفا چرا بودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی می‌کنیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #151مرده خود را رها کرده‌ست اومرده بیگانه را جوید رفومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۴۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #479دیده آ بر دیگران نوحه‌گریمدتی بنشین و بر خود می‌گریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۳۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #338چون فدای بی‌وفایان می‌شویاز گمان بد بدان سو می‌رویمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۸۴۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #840جهد فرعونی چو بی‌توفیق بودهرچه او می‌دوخت آن تفتیق بودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۱۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2515چشم بر اسباب از چه دوختیمگر ز خوش‌چشمان کرشم آموختیمهست بر اسباب اسبابی دگردر سبب منگر در آن افگن نظرانبیا در قطع اسباب آمدندمعجزات خویش بر کیوان زدندمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۵۲۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2520جمله قرآن هست در قطع سببعز درویش و هلاک بولهبمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۱۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2313چشم‌ بند خلق جز اسباب نیست هر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۲۶ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1626کار من بی علت است و مستقیمهست تقدیرم نه علت ای سقیمعادت خود را بگردانم به وقتاین غبار از پیش بنشانم به وقتمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1381حق قدم بر وی نهد از لامکانآنگه او ساکن شود از کن فكانمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۶۷۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4678 چون به من زنده شود این مرده‌تنجان من باشد که رو آرد به منمن کنم او را ازین جان محتشمجان که من بخشم، ببیند بخششمجان نامحرم نبیند روی دوستجز همآن جان کاصل او از کوی اوستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۷۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #574من نمی‌گویم مرا هدیه دهیدبلکه گفتم لایق هدیه شویدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۳۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2363کورم از غیر خدا بینا بدومقتضای عشق این باشد بگومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۶۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 368, Divan e Shamsاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بی‌جهاتتمولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #2670حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساط مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۲۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3246ای بسا کفار را سودای دینبند او ناموس و کبر و آن و اینبند پنهان لیک از آهن بتربند آهن را بدراند تبربند آهن را توان کردن جدابند غیبی را نداند کس دوامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۶۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #1366ای بسا سرمست نار و نارجوخویشتن را نور مطلق داند اوجز مگر بنده خدا یا جذب حقبا رهش آرد بگرداند ورقتا بداند کآن خیال ناریهدر طریقت نیست الا عاریهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۱۴۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #2146از همه اوهام و تصویرات دورنور نور نور نور نور نورمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۰۷۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3072اذکروا الله کار هر اوباش نیستارجعی بر پای هر قلاش نیستلیک تو آیس مشو هم پیل باشور نه پیلی در پی تبدیل باشمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۰۰۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2002, Divan e Shamsتو سبب‌سازی و دانایی آن سلطان بینآنچه ممکن نبود در کف او امکان بینمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3157گفت زین پس من تو را بینم همهننگرم سوی سبب و آن دمدمهگویدش ردوا لعادوا کار توستای تو اندر توبه و میثاق سستلیک من آن ننگرم رحمت کنمرحمتم پرست بر رحمت تنمننگرم عهد بدت بدهم عطااز کرم این دم چو می‌خوانی مرامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 108, Divan e Shamsبه برج دل رسیدی بیست اینجاچو آن مه را بدیدی بیست اینجابسی این رخت خود را هر نواحیز نادانی کشیدی بیست اینجابشد عمری و از خوبی آن مهبه هر نوعی شنیدی بیست اینجامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۸۵۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #856هیچ سودی نیست کودک نیستمتا به زر و سیم حیران بیستمتا نیآری سجده نرهی ای زبونگر بپیمایی تو مسجد را به کونمولوی، مثنوی،‌ دفتر ششم، بیت ۱۴۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1460چون غبار نقش دیدی باد بینکف چو دیدی قلزم ایجاد بین هین ببین کز تو نظر آید به کارباقیت شحمی و لحمی پود و تار شحم تو در شمع‌ها نفزود تابلحم تو مخمور را نامد کبابدر گداز این جمله تن را در بصردر نظر رو در نظر رو در نظر یک نظر دو گز همی‌بیند ز راهیک نظر دو کون دید و روی شاه در میان این دو فرقی بی‌شمارسرمه جو والله اعلم بالسرار میان این دو چشم تفاوت بسیار است جویای سرمه باش یعنی خواهان معرفت و هدایت الهی باش و خداوند به اسرار نهان داناتر استمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۵۷۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #577گفت و گوی ظاهر آمد چون غبارمدتی خاموش خو کن هوش‌دارمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 108, Divan e Shamsببین آن حسن را کز دیدن اوبدید و نابدیدی بیست اینجابه سینه تو که آن پستان شیرستکه از شیرش چشیدی بیست اینجامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۲۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #3426بشنو الفاظ حکیم پرده‌ایسر همآنجا نه که باده خورده‌ایمست از میخانه‌ای چون ضال شدتسخر و بازیچه اطفال شدمی‌فتد این سو آن سو هر رهیدر گل و می‌خنددش هر ابلهیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۵۶۰Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #560کز تناقضهای دل پشتم شکستبر سرم جانا بیا می‌مال دستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۶۴Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #3364دعوی کردن آن شخص که خدای تعالی مرا نمی‌گیرد به گناه و جواب گفتن شعیب او راآن یکی می‌گفت در عهد شعیبکه خدا از من بسی دیده‌ست عیبچند دید از من گناه و جرم‌هاوز کرم یزدان نمی‌گیرد مراحق تعالی گفت در گوش شعیبدر جواب او فصیح از راه غیبکه بگفتی چند کردم من گناهوز کرم نگرفت در جرمم الهعکس می‌گویی و مقلوب ای سفیهای رها کرده ره و بگرفته تیهچند چندت گیرم و تو بی‌خبردر سلاسل مانده‌ای پا تا به سرزنگ تو بر توت ای دیگ سیاهکرد سیمای درونت را تباهبر دلت زنگار بر زنگارهاجمع شد تا کور شد ز اسرارهاگر زند آن دود بر دیگ نویآن اثر بنماید ار باشد جویزآنکه هر چیزی به ضد پیدا شودبر سپیدی آن سیه رسوا شودچون سیه شد دیگ پس تاثیر دودبعد از این بر وی که بیند زود زودمرد آهنگر که او زنگی بوددود را با روش هم‌رنگی بودمردِ رومی کو کند آهنگریرویش ابلق گردد از دودآوریپس بداند زود تاثیر گناهتا بنالد زود گوید ای الهچون کند اصرار و بد پیشه کندخاک اندر چشم اندیشه کندتوبه نندیشد دگر شیرین شودبر دلش آن جرم تا بی‌دین شودآن پشیمانی و یارب رفت ازوشست بر آیینه زنگ پنج توآهنش را زنگ‌ها خوردن گرفتگوهرش را زنگ کم کردن گرفتچون نویسی کاغذ اسپید برآن نبشته خوانده آید در نظرچون نویسی بر سر بنوشته خطفهم ناید خواندنش گردد غلطکان سیاهی بر سیاهی اوفتادهر دو خط شد کور و معنیی ندادور سوم‌باره نویسی بر سرشپس سیه کردی چو جان کافرشپس چه چاره جز پناه چاره‌گرناامیدی مس و اکسیرش نظرناامیدی‌ها به پیش او نهیدتا ز درد بی‌دوا بیرون جهیدچون شعیب این نکته‌ها با وی بگفتزآن دم جان در دل او گل شکفتجان او بشنید وحی آسمانگفت اگر بگرفت ما را کو نشانگفت یا رب دفع من می‌گوید اوآن گرفتن را نشان می‌جوید اوگفت ستارم نگویم رازهاشجز یکی رمز از برای ابتلاشیک نشان آنکه می‌گیرم وراآنکه طاعت دارد از صوم و دعاوز نماز و از زکات و غیر آنلیک یک ذره ندارد ذوق جانمی‌کند طاعات و افعال سنیلیک یک ذره ندارد چاشنیطاعتش نغزست و معنی نغز نیجوزها بسیار و در وی مغز نیذوق باید تا دهد طاعات برمغز باید تا دهد دانه شجردانه بی‌مغز کی گردد نهالصورت بی‌جان نباشد جز خیالمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۰۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1057گر بروید ور بریزد صد گیاهعاقبت بر روید آن کشته الهکشت نو کارید بر کشت نخستاین دوم فانی است و آن اول درستکشت اول کامل و بگزیده استتخم ثانی فاسد و پوسیده استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار باده که اندر خمار خمارمخدا گرفت مرا زان چنین گرفتارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۹۶۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 2965, Divan e Shamsگفتم چو چرخ گردان والله که بی‌قرارمگفت ار چه بی‌قراری نی بی‌قرار ماییمولوی،‌ مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۳۴ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #834از ملولی کاله می‌خواهد ز تونیست آن کس مشتری و کاله‌جوکاله را صد بار دید و باز دادجامه کی پیمود او پیمود بادمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۴۵۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #3457یا تو پنداری که تو نان می‌خوریزهر مار و کاهش جان می‌خوریمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1475این قدر گفتیم باقی فکر کنفکر اگر جامد بود رو ذکر کنذکر آرد فکر را در اهتزازذکر را خورشید این افسرده ساز مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۰۷۶Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #3076چون فراموش خودی یادت کنندبنده گشتی آنگه آزادت کنندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار جام شرابی که رشک خورشید استبه جان عشق که از غیر عشق بیزارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۴۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1458, Divan e Shamsجان من و جان تو گویی که یکی بوده‌ستسوگند بدین یک جان کز غیر تو بیزارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار آنکه چو او نیست گولم و نادانچو با ویم ملک گربزان و طرارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 563, Divan e Shamsدلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر داردبه زیر آن درختی رو که او گل‌های تر داردمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۶۴۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #649اختیار آن را نکو باشد که اومالک خود باشد اندر اتقواچون نباشد حفظ و تقوی زینهاردور کن آلت بینداز اختیارمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۵۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #2, Line #1958هر ندایی که تو را بالا کشیدآن ندا می‌دان که از بالا رسیدهر ندایی که تو را حرص آوردبانگ گرگی دان که او مردم دردمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار آنکه دمی کز سرم شود خالیسیاه و تیره شوم گوییا ز کفارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۸۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 682, Divan e Shamsیکی لحظه از او دوری نبایدکز آن دوری خرابی‌ها فزایدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار آنکه رهاند ازین بیار و میاربیار زود و مگو دفع کز کجا آرممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #362روح خواهی جبه بشکاف ای پسرتا از آن صفوت برآری زود سرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار و بازرهان سقف آسمان‌ها راشب دراز ز دود و فغان بسیارممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۴۶۱Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4461در خزان و باد خوف حق گریزآن شقایق‌های پارین را بریزاین شقایق منع نو اشکوفه‌هاستکه درخت دل برای آن نماست مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۷۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #1473سایل آن باشد که مال او گداختقانع آن باشد که جسم خویش باختپس ز درد اکنون شکایت بر مدارکوست سوی نیست اسبی راهواراین قدر گفتیم باقی فکر کنفکر اگر جامد بود رو ذکر کنذکر آرد فکر را در اهتزازذکر را خورشید این افسرده سازاصل، خود جذب است لیک ای خواجه‌تاشکار کن موقو آن جذبه مباشزانک ترک کار چون نازی بودناز کی در خورد جانبازی بودنه قبول اندیش نه رد ای غلامامر را و نهی را می‌بین مداممرغ جذبه ناگهان پرد ز عشچون بدیدی صبح شمع آنگه بکشچشمها چون شد گذاره نور اوستمغزها می‌بیند او در عین پوستبیند اندر ذره خورشید بقابیند اندر قطره کل بحر رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار آنکه پس مرگ من هم از خاکمبه شکر و گفت درآرد مثال نجارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۷۶۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 762, Divan e Shamsبخور آن را که رسیدت مهل از بهر ذخیرهکه تو بر جوی روانی چو بخوردی دگر آیدمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۵۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 537, Divan e Shamsای دل از این سرمست شو هر جا روی سرمست روتو دیگران را مست کن تا او تو را دیگر دهدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۶۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #363بسط دیدی بسط خود را آب دهچون برآید میوه با اصحاب دهمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۷۹۵Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #1, Line #1795ده زکات روی خوب ای خوب‌روشرح جان شرحه شرحه بازگومولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبیار می که امین می‌ام مثال قدحکه هرچه در شکمم رفت پاک بسپارممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #637رو سرافیلی شو اندر امتیازدر دمنده روح و مست و مست‌سازمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsنجار گفت پس مرگ کاشکی قوممگشاده دیده بدندی ز ذوق اسرارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۱۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #2012ختم کرده قهر حق بر دیده‌هاکه نبیند ماه را بیند سهاذره‌یی را بیند و خورشید نی لیک از لطف و کرم نومید نیکاروان ها بی‌نوا وین میوه‌هاپخته می‌ریزد چه سحرست ای خداسیب پوسیده همی‌چیدند خلقدرهم افتاده به یغما خشک‌حلقگفته هر برگ و شکوفهٔ آن غصوندم به دم یالیت قومی یعلمونهر برگ و شکوفه آن شاخه ها از روی تأسف دم به دم می گفتای کاش قوم من می دانستند مولوی،‌ مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۲۰ Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #5, Line #4120نعره لا ضیر بشنید آسمانچرخ گویی شد پی آن صولجان ضربت فرعون ما را نیست ضیرلطف حق غالب بود بر قهر غیرگر بدانی سر ما را ای مضلمی‌رهانیمان ز رنج ای کوردلهین بیا زین سو ببین کین ارغنونمی‌زند یا لیت قومی یعلمون مولوی، مثنوی، دفتر چهارم،‌ بیت ۲۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #4, Line #2519یا بود کز عکس آن جوهای خمرمست گردم بو برم از ذوق امرمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبه استخوان و به خونم نظر نکردندیبه روح شاه عزیزم اگر به تن خوارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsچه نردبان که تراشیده‌ام من نجاربه بام هفتم گردون رسید رفتارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۹۴۸Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1948, Divan e Shamsنردبان حاصل کنید از ذی المعارج بر رویدتعرج الروح الیه و الملایک اجمعونفرشتگان و جبرئیل همه به جانب او فرا می‌روند. (سوره معارج (۷۰)، آيه ۴)کی تراشد نردبان چرخ نجار خیالساخت معراجش ید کل الینا راجعونهمه به نزد ما باز میگردند. (سوره انبیا (۲۱)، آيه ۹۳)مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsمسیح وار شدم من خرم بماند به زیرنه در غم خرم و نی به گوش خروارممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۳۳۲Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1332, Divan e Shamsیار منی زود فرو جه ز خرخر بفروش و برهان بی‌درنگمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبلیس وار ز آدم مبین تو آب و گلیببین که در پس گل صد هزار گلزارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۰۵۳Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #4053نفس و شیطان هر دو یک تن بوده‌انددر دو صورت خویش را بنموده‌اندچون فرشته و عقل که ایشان یک بدندبهر حکمت‌هاش دو صورت شدندمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsطلوع کرد ازین لحم شمس تبریزیکه آفتابم و سر زین وحل برون آرممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۷۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #6, Line #4579ما رمیت اذ رمیتی فتنه‌ایصد هزاران خرمن اندر حفنه‌ایقرآن كريم، سورهٔ انفال (۸)، آيهٔ ۱۷ Quran, Al-Anfaal(#8), Line #17«مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ.»«ای پیامبر، تو تیر نپراندی آنگاه که تیر پراندی بلکه این خدا بود که تیر (به سوی مشرکان) پراند.»آفتابی در یکی ذره نهانناگهان آن ذره بگشاید دهانذره ذره گردد افلاک و زمینپیش آن خورشید چون جست از کمیناین چنین جانی چه درخورد تن استهین بشو ای تن از این جان هر دو دستای تن گشته وثاق جان بس استچند تاند بحر در مشکی نشستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsغلط مشو چو وحل دررویم دیگر بارکه برقرارم و زین روی پوش در عارممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۱۹Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Mathnavi), Book #3, Line #519هر که در رستا بود روزی و شامتا به ماهی عقل او نبود تماممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۷۳۷Rumi (Molana Jalaleddin) Poem (Qazal) # 1737, Divan e Shamsبه هر صبوح درآیم به کوری کورانبرای کور طلوع و غروب نگذارم
  continue reading

1179 قسمت

همه قسمت ها

×
 
Loading …

به Player FM خوش آمدید!

Player FM در سراسر وب را برای یافتن پادکست های با کیفیت اسکن می کند تا همین الان لذت ببرید. این بهترین برنامه ی پادکست است که در اندروید، آیفون و وب کار می کند. ثبت نام کنید تا اشتراک های شما در بین دستگاه های مختلف همگام سازی شود.

 

راهنمای مرجع سریع