بشورد و ببرد
Manage episode 313785184 series 3286866
علی پروین میگفت خوردنِ کلهپاچه ایرادی ندارد، چون بعدش میتوانی یک کاسه آب لیمو بخوری تا بشورد و ببرد...
درست و غلطِ حرفاش را نمیدانم، اما این را میدانم که بخاطرِ اسیدی که دارد به هضمِ سریعتر غذا کمک میکند و بعضی از آدمها فکر میکنند شُسته و بُرده...
ولی خب حتی اگر فقط به هضم کمک بکند هم خوب است...
مثلاً وقتی که يكي از دوستانم از این کشور رفت تا چند روز گیج بودم تا یک مدت به جاهایی که با هم در آن خاطره داشتیم نمیرفتم میترسیدم یادش بیفتم و وسطِ خیابان بزنم زیر گریه، کمی بعد با هر سختیای که شد خودم را به آن خیابانها رساندم و سعی کردم آنقدر خاطرات جدید بسازم که تا حدودی غمِ دوری اش را بشورد و ببرد....
من عاشقِ خورش قرمه سبزي هستم، مخصوصاً خورش قورمه سبزي مادرم. یکبار در خانهی یکی از دوستانم یک خورش قورمه سبزي خوردم که زهرِمار در مقابلش شیشلیکِ شاندیز بود... آنقدر بدمزه بود که میتوانست باعث شود یک عمر از خورش قرمه سبزي بیزار شوم...
همان شب از مادرم خواستم برایم خورش قورمه سبزي درست بکند ...
شاید خورش قرمه سبزي مادرم آن خورش قورمه سبزيِ مزخرف را نشست و نبرد، اما لااقل خاطرهی تلخش را شست و برد و باعث شد از این غذای دوست داشتی متنفر نشوم...
یکی از دوستانم عاشقِ یک آهنگ شجریان بود. بعد عاشقِ یک پسري شد و به یادِ آن پسر آن آهنگ را گوش میداد. بعدتر از هم جدا شدند...
بعد از آن از آهنگ دیگر دلش نمیآمد آن آهنگ را گوش کند. اما همان اندازه که دلش نمیآمد حیفاش میآمد. کمی بعد دوباره آن آهنگ را گوش کرد، آنقدری که آن خاطرهی تلخ را شست و برد...
مثلاً فیلمِ نفسِ عمیق را خاطرتان هست؟ یکی از شخصیتهای اصلیِ فیلم در جادهی چالوس با رفیقش خاطراتِ خوبی داشت. بعد رفیق میمیرد. آخرِ فیلم با معشوقش میزند به دلِ جاده ... بعد معشوق میگوید از جاده چالوس برو... پسر میگویداز آنجا که برود یادِ رفیقش میافتد...دختر در جواب میگوید که من هم ممکن است یادِ خیلی چیزها بیفتم...ولی از جاده چالوس برو...
دختر تصمیم گرفت از آن جاده برود تا بشورد و ببرد...
آدم باید یکوقتهایی، یکخاطرههایی را بشورد و ببرد. چون اگر نبرد، درست مثلِ کلهپاچه سرِ دل میماند که بعد یا دلدرد میشود و یا استفراغ...
حتی اگر کامل هم نشورد و ببرد و آثارش تا حدودی بماند، همین که بتواند هضم هم بکند کافیست....
کیومرث مرزبان
31 قسمت