Viz عمومی
[search 0]
بیشتر
برنامه را دانلود کنید!
show episodes
 
سلام بچّه‌ها من سپیدار هستم. این برنامه‌ی ماست. من، مامانم و دوست جدیدم، ویززز. هفته ای یک بار، پنج شنبه ها، از خودمون، زندگی‌مون و فکر‌ها‌مون براتون تعریف می‌کنیم. من و مامانم و ویززز عاشق این هستیم که شماها باهامون در ارتباط باشید. چرا؟ چون این‌طوری می‌تونیم با هم دوست بشیم و چی بهتر از پیدا کردن دوستان جدید؟!
  continue reading
 
Loading …
show series
 
ما که دیدیم ویززز در مدت حضورش در زمین کلی دوست و آشنا پیدا کرده، تصمیم گرفتیم که همه آن‌ها را در حیاط خانه ما دور هم جمع کنیم. دوستان و همکاران‌مان آمدند و کلی غذاها و خوراکی‌های مورد علاقه ویززز را هم با خودشان آوردند. تازه، علاوه بر خوراکی‌ها هر کدام یک خبر خوب هم داشتند که شنیدن‌شان ما را کلی خوشحال کرد. بچه‌ها جون، خیلی دلتنگ شما خواهیم بود و …
  continue reading
 
ویززز تصمیمی گرفته و در این قسمت، از تصمیم‌اش بیشتر برایتان می‌گوید. راستش را بخواهید من با این که می‌دانم تصمیم‌اش به خاطر اجرای ماموریت نجات طبیعت است که خانم ملاح به ما دادند ولی باز ته دلم غصه‌دار هستم. هفته آینده قسمت پایانی برنامه ما خواهد بود.توسط PersianBMS
  continue reading
 
سفیر سبز بودن یعنی چه؟ سفیران سبز چه کسانی هستند و چه کارهایی انجام می‌دهند؟ چطور می‌توان سفیر سبز شد؟ چرا ویززز حس خوبی به سفیر سبز بودن نداشت؟ روح بزرگوار طبیعت که بود و حالا کجاست؟ در این قسمت ویززز به این سوالات پاسخ می‌دهد.توسط PersianBMS
  continue reading
 
می‌دونستید هر کدام از ما در بهتر کردن حال جهان کلی هم‌کار داریم؟ در این قسمت کمی در مورد این هم‌کاران و کارهایی که انجام می‌دهند، صحبت کردیم.توسط PersianBMS
  continue reading
 
قبلا چند باری از ویززز در مورد ریشه عمیق شنیده بودم، ولی این‌بار ازش خواستم که مفصل توضیح بده، این ریشه عمیق که این قدر دوستش داره دقیقا کی بوده و چه کارهایی برای سیاره‌شون انجام داده. این‌طور که من فهمیدم، ریشه عمیق یه قهرمان حقیقی بوده.توسط PersianBMS
  continue reading
 
خبر!خبر! چک‌چک جانم یک مشورت بسیار مهم با ما دارد و نظرات من و مامان و ویززز و البته همه شما شنوندگان عزیز، بسیار مهم خواهد بود. این قسمت از برنامه ما را بشنوید و نظرات‌تان را برایمان بفرستید. این فرصتی است که نظرات خود را برای برنامه درسی کل کائنات مطرح کنید.توسط PersianBMS
  continue reading
 
در این قسمت، چک چک برای ما از سیاره بی 60023 تعریف کرد. از این که چطور شد مادر طبیعت از دست‌شان عصبانی شد و برای کم کردن این عصبانیت چه کارهایی انجام دادند. من فقط از شما یک سوال می‌پرسم و دیگر هیچ چیز نخواهم گفت: اگر یک روز همه آشغال‌هایی که دیروز در سطل زباله ریخته‌اید به وسط خانه‌تان برگردد، چه کار خواهید کرد؟…
  continue reading
 
چند نفر را می‌شناسید که پاسخ‌شان به این سوال بله است؟ خب ما از همان آدم‌ها هستیم. یعنی من، مامان، بابا و فرهاد. ویززز جانم موفق شد دستگاه سفر در زمان‌اش را تعمیر کند و ما را به مسافرتی جذاب، دل‌چسب و متاسفانه کوتاه برد. ما همه با هم به دیدن خانم مه لقا ملاح، مادر محیط زیست ایران رفتیم. به این قسمت گوش کنید تا مفصل تعریف کنیم که در این سفر چه گفتیم …
  continue reading
 
در این قسمت، چک‌چک جان از تجربیات مردم سیاره ایکس 900 برای ما تعریف می‌کند، این که مردم این سیاره که تفاوت‌های جالبی با زمین دارد، چه کردند و چطور موفق شدند بر مشکلات محیط زیستی سیاره‌شان غلبه کنند. من که فکر می‌کنم می‌شود راه‌های مردم این سیاره را در زمین هم امتحان کرد. وقتی برنامه را شنیدید نظرتان را از طریق کانال تلگرام دردانه برایم بفرستید.…
  continue reading
 
همه چیز با سوال فرهاد جان شروع شد. فرهاد پرسید خب حالا که ما خاک باغچه رو آماده کردیم، در مورد کاشت و برداشت مطالعه کردیم، دیگه باید چی کار کنیم؟ آقا امید معتقد بود ما به بعضی از صفات در کار خدمتی نیاز داریم. این طوری شد که ما، فرهاد، آقا امید و چک چک که از طریق گوی جهان‌نما در مشورت حاضر بود، نظرات‌مون در مورد صفات لازم رو مطرح کردیم.…
  continue reading
 
ما سراغ باغچه محله‌مون رفتیم تا خاک رو آماده کنیم. آخه برای این که باغچه توان داشته باشه که به ما میوه و سبزیجات بده، باید خاک خوبی براش آماده کنیم. پس حسابی خاک باغچه رو بیل زدیم. من یاد گرفتم که خاک مناسب برای باغداری و کشاورزی، خاک لومی هست که به یک اندازه شن، لای و رس دار.ه تازه، ما راه‌هایی برای درست کردن کمپوست در خونه هم امتحان کردیم.…
  continue reading
 
زاهد خان، بابای فرهاد در مورد خاک باهامون حرف زدند و ما کلی چیز جدید یاد گرفتیم و فهمیدیم که خاک چقدر ارزشمند و مهم است. در این قسمت، من و مامان و ویززز از این چیزهایی که یاد گرفتیم برای شما تعریف کردیم، هم برای آگاهی عمومی لازم است، هم اگر خواستید در آینده باغچه محله داشته باشید، اطلاعات خوبی در مورد خاک داشته باشید.…
  continue reading
 
باغچه محله، مثل خیلی از کارهای دیگر در این دنیا نیاز به صبوری دارد که واقعا کار خیلی سختی است. ما با توضیحات زاهد خان متوجه شدیم که هم دانش قدیمی‌ها خیلی خیلی مهم است هم علم روز و این دو باید کنار هم باشند تا نتیجه خوبی به ما بدهند. راستی وقتی از زاهد خان و فرهاد جان برای چِک چِک تعریف کردیم، او گفت به به یاد یک کتاب زمینی افتاده است و لقب شخصیت اص…
  continue reading
 
به نظر شما، کنوانسیون صلح کائنات، من یعنی سپیدار را به عنوان سفیر صلح استخدام خواهد کرد؟ واقعا امیدوارم. ما نمی‌دانستیم که قدم بعدی برای باغچه‌ محله چیست و باید چه کار کنیم، ولی آقا امید قدم بعدی را به ما معرفی کردند. زاهد خان، بابای فرهاد جان که در دانشگاه در رشته‌ی کشاورزی تحصیل کرده‌اند، به جمع ما در باغچه‌ محله اضافه شدند. راستی، باغچه‌ محله‌ م…
  continue reading
 
در این قسمت بیشتر با چِک چِک، دوست صمیمی ویززز آشنا می‌شویم. چِک چِک جان یک شغل بسیار هیجان‌انگیز در کنوانسیون صلح کائنات دارد.توسط PersianBMS
  continue reading
 
تا اون‌جایی رو براتون گفتم که بیشتر همسایه‌ها و دوستامون در محله، با ایده‌ یک باغچه برای کل محله خیلی موافق بودند. قدم بعدی این بود که یک جا برای برای باغچه‌ پیدا کنیم. در همین موقعیت بود که بردیا به کمک اومد و باغچه‌ ما یک محل هم پیدا کرد. آقا امید هم گفت چون نیاز داریم دانش بیشتری از طبیعت داشته باشیم، لازمه هر هفته دور هم جمع بشیم و هر کی هر چی …
  continue reading
 
یادتون میاد که براتون تعریف کردم موقع عکاسی در پارک، تصادفی شنیدم که یکی با موبایل حرف می‌زد و از گرونی میوه و سبزیجات می‌گفت؟ همین موضوع باعث شد ویززز پیشنهاد باغچه‌ محله را مطرح کنه. اونا در سیاره‌شون از این باغچه‌ها دارن. روی زمین هم چند تا نمونه ازشون هست. خلاصه، همسایه‌ها رو به صرف آش رشته و مشورت در حیاط‌مون دعوت کردیم. آقا امید عزیزمون و فره…
  continue reading
 
در قسمت قبل، ما قرار گذاشتیم که همراه فرهاد جان از بخش‌های مختلف محله‌مون عکس بگیریم. خیلی کار جالبی بود. اون‌قدر جذاب که ویززز در موردش توی دفتر یادگیری‌هاش نوشت. این عکس‌ها به ما کمک کردن که خوبی‌های محله‌مون رو دقیق‌تر ببینیم و فکر کنیم چه کاری از ما برای حل کردن مشکلات محله برمیاد.توسط PersianBMS
  continue reading
 
دلتنگی برای خانه، خانواده و دوستان تجربه‌ سخت و دردناکی است. ویززز عزیزم این روزها خیلی دلش برای سیاره‌شان تنگ شده است. به همین خاطر ازش خواستم بیشتر از خانه‌شان برایم بگوید، شاید حالش بهتر شد. اگر دوست دارید بیشتر با ویززز و جایی که ازش آمده است آشنا شوید، گوش دادن به این اپیزود می‌تواند به شما کمک کند.…
  continue reading
 
این هفته ما به ملاقات یکی از پیرترین موجودات شهرمون رفتیم. یک درخت چنار خیلی خیلی پیر. ویززز که حسابی دلتنگ سیاره‌شون شده بود از دیدن این درخت عزیز خوشحال شد. تازه من و مامان و بابا هم توانستیم کمی باهاش حرف بزنیم و کلماتی که از ویززز یاد گرفته بودیم رو تمرین کنیم. شما تا حالا پیرترین درخت شهرتون رو دیدین؟ اگر به شهر ما اومدین، به دیدن پیرترین چنار…
  continue reading
 
یادتون میاد که براتون تعریف کردم من عاشق پیدا کردن دوستان جدید هستم؟ خب ما یعنی من، ویززز، مامان و بابا یک دوست جدید پیدا کردیم. دوست جدید ما به خاطر شرایط خانوادگی نیاز به کار کردن داره و مامان بهش کمک می‌کنه که درس بخونه. اگر به برنامه‌ این هفته‌ ما گوش کنین، می‌تونین شما هم با فرهاد دوست بشین.توسط PersianBMS
  continue reading
 
در ابتدای این قسمت، ویززز در مورد غذاهای مورد علاقه‌ ما و شما سوال کرد. سوال جالبی بود و باعث شد ما به یاد یکی از قصه‌هایی که خاله همدم برامون تعریف کرده بود بیفتیم. قصه‌ ضرب‌المثل فوت کوزه‌گری.توسط PersianBMS
  continue reading
 
شما تا حالا این ضرب‌المثل رو شنیده بودین؟ خاله همدم این ضرب‌المثل رو در موقعیتی به کار برد که به خاطر هوش مصنوعی خیلی خیلی تعجب کرده بود. بعد برامون قصه‌ این ضرب‌المثل رو تعریف کرد و ما هم در این قسمت برای شما تعریف کردیم.توسط PersianBMS
  continue reading
 
خاله همدم به خانه‌اش برگشت ولی قبل از رفتن، چند تا قصه‌ جالب و جذاب برای من و ویززز و مامان تعریف کرد تا برای شما بگیم. چشمه‌ آب حیات یکی از همون قصه‌هاست. قصه‌ پدر و پسر باهوشی که به چالش‌های حاکم غلبه می‌کنند تا بتوانند به خوبی و خوشی به زندگی‌شان ادامه بدهند.توسط PersianBMS
  continue reading
 
تا حالا برایتان پیش آمده است که احساس کنید قوی نیستید؟ دلتان خواسته باشد، قوی‌تر بشوید؟ در این قسمت در مورد قوی بودن حرف می‌زنیم. یک کتاب در همین مورد پیدا کرده‌ام که به نظرم می‌تواند به ما کمک کند تا جنبه‌های مختلف قوی بودن را بهتر درک کنیم.توسط PersianBMS
  continue reading
 
امسال نوروز، خانواده‌ ما یکی از هیجان‌انگیزترین، عجیب‌ترین و جالب‌ترین سال تحویل‌های ممکن در همه‌ جهان رو تجربه کرد. اگر دوست دارید بدونین چی شد که این‌طوری شد، حتما به این قسمت گوش کنین.توسط PersianBMS
  continue reading
 
چشم به هم زدیم و آخرین پنج‌شنبه‌ سال رسید. به قول ویززز زمان روی زمین خیلی سریع می‌گذره. ما در این قسمت سالی که گذشت رو مرور کردیم. این که در مورد چه چیزهایی حرف زدیم و چه کارهایی کردیم. آخه ما فکر می‌کنیم آخر سال وقت خوبی برای جمع‌بندی و بررسی یادگیری‌هاست. از همین حالا بهتون می‌گیم: نوروز مبارک.توسط PersianBMS
  continue reading
 
در این قسمت و قسمت بعدی، قصه نخودی رو می‌شنوین که با آرزوی مامانش به این دنیا اومد. قرار بود نخود آش حاجت باشه ولی بچه مامان و باباش شد. نخودی با این که ریزه میزه بود ولی تمام تلاشش رو کرد که بتونه حق بابا جانش رو از حاکم بگیره. داستان نخودی رو بشنوین که دیگه هر وقت فکر کردین کوچیک هستین و از پس کارها برنمیاین، یاد نخودی بیفتین و با شجاعت و قدرت سر…
  continue reading
 
به نظر شما نقش پدران در زندگی پررنگ‌تر است یا مادران؟ در این داستان یک پدر داریم و سه تا دختر. پدر همین سوال را از دختران می‌پرسد. دو دختر اول از ترس نمی‌توانند نظر واقعی‌شان را بگویند ولی دختر سوم، تاج الملوک نظر واقعی‌اش را می‌گوید و… بقیه قصه را می‌توانید در این قسمت بشنوید.توسط PersianBMS
  continue reading
 
شماها تا حالا حیوانی به اسم شیرشکار به گوشتون خورده بود؟ این داستان رو شاه صنم خانم، مامان بزرگ مامانم براش تعریف کرده بود. من و ویززز که عاشقش شدیم. خیلی هم فکرمون رو مشغول کرد که مبادا یک وقتی مثل شیر رفتار کنیم.توسط PersianBMS
  continue reading
 
قصه‌ امروز در مورد کمک کردن به بقیه هست و اسم شخصیت اصلی، کمک آقا است. کمک آقا در تلاش برای کمک به یک نفر که در یک صندوقچه گیر افتاده دچار چالش بزرگی می‌شه. بقیه‌ ماجرا رو می‌تونین در این قسمت بشنوین.توسط PersianBMS
  continue reading
 
شما تا به حال در مورد جشن سده چیزی شنیده بودید؟ اگر نه به من و مامان و ویززز که در موردش صحبت می‌کنیم گوش کنید. تازه قصه چگونگی پیدا کردن آتش اون طور که در شاهنامه روایت شده هم براتون می‌گیم.توسط PersianBMS
  continue reading
 
در این قسمت ادامه داستان پریزاد رو می‌شنوین. او با شجاعت زیاد به سراغ دیو رفت و نهایت تلاشش رو برای به دست آوردن تخم درخت شفا به خرج داد.توسط PersianBMS
  continue reading
 
داستان امروز در مورد سه تا خواهر به نام‌های پریناز، پریچهر و پریزاد است. پدر دخترها، بیمار می‌شود و آن‌ها نوبتی راهی سفری دور و دراز می‌شوند تا بتوانند برگ درخت شفا را که داروی بیماری چشم پدر از آن ساخته می‌شود، پیدا کنند.توسط PersianBMS
  continue reading
 
این طور که من تا الان فهمیده‌ام سختی‌ها و مشکلات زیادی در دنیا وجود دارد. به نظر می‌رسد که استفاده کردن از عقل و دانش می‌تواند کمک کند که این سختی‌ها کمی کمتر شوند. داستان امروز هم در مورد همین موضوع است. شجاعت و هوش یک جوان توانست مردم یک روستا را نجات بدهد.توسط PersianBMS
  continue reading
 
امروز براتون یک قصه از مثنوی مولوی تعریف می‌کنیم. قصه توصیه‌های یک پرنده زیبا که در دام افتاده بود. به نظر من که خیلی توصیه‌هاش مفید بود.توسط PersianBMS
  continue reading
 
قصه این قسمت رو اولین بار شاه صنم خانم، مامان بزرگ مامانم براش تعریف کرده بود. آخر داستان مامان بهمون یادآوری کرد که ما هیچ‌وقت نمی‌دونیم خواست خدا چیه. برای همین باید دعا بخونیم، خوب فکر کنیم و از عقل و منطقی که خدا بهمون داده درست استفاده کنیم تا زندگی بهتری برای خودمون و بقیه بسازیم.توسط PersianBMS
  continue reading
 
داستان امروز رو ویززز انتخاب کرده، موقع خوندن مثنوی مولوی از این قصه خوشش اومده بود. با کمک هم، سه تایی قصه رو براتون تعریف کردیم. اگر یکی بهتون بگه که میوه‌ای هست در سرزمین هندوستان و اگر این میوه رو بخورید زندگی جاوید خواهید داشت چی کار می‌کنید؟توسط PersianBMS
  continue reading
 
شاه عباس دوست داشت که بعضی از شب‌ها لباس‌های گرون قیمت پادشاهی‌اش رو با لباس‌های مردم عادی عوض کنه، بعد همراه وزیر عزیزش، الله وردی خان راه بیفتن و برن بین مردم عادی قدم بزنن. داستان امروز، داستان پیرمرد و پیرزنی است که شاه عباس در یکی از همین شب گردی‌ها باهاشون آشنا می‌شه.توسط PersianBMS
  continue reading
 
امروز قصه بابا عبدالله رو براتون تعریف می‌کنیم، موقعیتی که بابا عبدالله قرار بود به کدخدا کمک کنه ولی خوابش برده بود. کدخدا هم خوب فکر کرد و راهی برای حل کردن مشکل‌اش پیدا کرد.توسط PersianBMS
  continue reading
 
یکی از معروف‌ترین قصه‌های شفاهی ایران، قصه ماه پیشونی است. در این قسمت، ما این قصه را طوری که مادربزرگم تعریف می‌کند، برای شما تعریف می‌کنیم. امیدوارم لذت ببرید.توسط PersianBMS
  continue reading
 
در این قسمت برایتان یک کتاب می‌خوانیم. این کتاب بازنویسی قصه‌ نبات خانومی است. این قصه را آقای ناصر یوسفی نوشته‌اند، خانم رویا بیژنی تصویرگر آن هستند و انتشارات پیدایش کتاب را منتشر کرده است.توسط PersianBMS
  continue reading
 
تو فرهنگ همه کشورها قصه‌هایی هست که گوش به گوش منتقل شده است. تو این قسمت یکی از اون قصه‌های شفاهی مردم ایران رو که مامان بزرگم برای مامانم تعریف کرده بوده می‌شنوید. قصه نمکیتوسط PersianBMS
  continue reading
 
تو قسمت قبل گفتم که شنیدن قصه‌ها یکی از راه‌های کم کردن اندوه و غصه است. پس تصمیم گرفتیم که تا چند هفته به گفتن و شنیدن قصه ها ادامه بدیم.توسط PersianBMS
  continue reading
 
امروز ویززز خیلی غصه داشت. آخه حسابی دلتنگ سرزمین خودش، خانواده و دوستانش شده بود. اندوه به سراغش اومده بود. همین جمله منو به یاد یکی از کتاب‌هایی انداخت که قبلا خونده بودم. با همراهی مامان کتاب رو برای ویززز خوندیم و به کارهایی فکر کردیم که وقتی اندوه به سراغمون میاد، کمک می‌کنن که حالمون بهتر شه.توسط PersianBMS
  continue reading
 
Loading …

راهنمای مرجع سریع