«شاید، گاهی، جایی» قراری عاشقانه است که هر بار به یک بهانه عاشقانه، با موسیقی و نوشته شما را به خاطرات بیقرارتان دعوت میکند.
…
continue reading
تقدیم میشود به ساعت دقیق اندامش در بوسههای یواشکی
…
continue reading
بی من چگونه دوست خواهی داشت دستی را که از عطر تو شناسنامه گرفته باشد؟
…
continue reading
پاییز نام کوچک تو نبود؟. چونان که پیچیدی به زندگیام و عمرم چون برگ به پای تو ریخت؟ پاییز بودی که بعد از رفتنت زمستان شدم.
…
continue reading
تو جهان منی وخواب عینک من است
…
continue reading
کاش دنیا نامه نرسیده وعشق چند خط کوتاه نبود. آنزمان برای تو خانه به خانه پلاک میشدم تا به من برسی.
…
continue reading
عشق چه استخوان لای زخم ماندهای بود.
…
continue reading
در بازخوانی پروندههایی که بازماندگانش در شک و تردید به سر میبرند.
…
continue reading
برای دختران سرزمینم: صورتشان ماه بود که کبودی شب به تنشان نشست
…
continue reading
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم در شاید، گاهی، جایی
…
continue reading
تهران لرزید چونان شانه من که سالهاست در نبودنت میلرزد.
…
continue reading
من خود، آن «فاصلهام» که عشق خودش را با من حفظ میکند.
…
continue reading
به بهانه همه پنجرههایی که عاشقمان کردند، فاصلهمان دادند و گاه برای همیشه بسته ماندهاند، این قسمت را بشنوید.
…
continue reading