سلام . . این مرحلۀ پنجه . . پادکست فراز پندار . . فراز پندار یعنی خواب . . حد اقل از نظر ما : پندار و فراز ناصرشریف اینطوره . . خواب جهانیه که ذهن تو میسازه درحالی که تنها مخاطبش هم خودتی . . احتمالن برای همینه که خوابهامون رو برای هم تعریف می کنیم . . مثل الان . . می خوام یه خواب تعریف کنم . .
…
continue reading
انگشتشو دراز کرد و به یه جایی تو دل منظرۀ پایین اشاره کرد. گفتم چی . . گفت اون جاده هارو نگاه کن . . جاده ها از اون بالا آبی دیده می شدن . . گفتم خب؟ گفت صبر کن نگاه کن
…
continue reading
انگار اونا انتخاب کرده بودن که بی حرکت باشن و تقلای ما یه کار بی اهمیت بود . . که اونا دیگه انجامش نمی دادن . . دست کشیده بودن ازش . .
…
continue reading
بلند شد رفت سمت در. . گفت ما دیگه نمی تونیم با هم بمونیم . . فقط می خوام جدی بگیری وقتی می گم مواظب باش . . احتمالن هر چقدرم احتیاط کنی فایده ای نداره . . ولی به هر حال مواظب باش . .
…
continue reading
گفت کمکی نمیکنه . . هر آه بیشتری که به جهان اضافه کنی باعث میشی جاش یه جاده ساخته بشه . . و مگه تو اینو میخوای؟
…
continue reading
به دریا نگاه کردم . . آشوب تر بود و تیره تر با یه آسمون بزرگ که لای ابرای بی نهایت، سفید دیده میشد و یه نفر بالباس سفید که سیاه دیده میشد . . ایستاده توی آب و به من میگفت بیا . . فکر کردم دعوت نکننده ترین منظره ایه که تو تمام عمرم دیدم . .
…
continue reading
گفت سعی کن راه فرار پیدا کنی . . مهم نیست ما چی هستیم . . یه زمانی عروسک بودیم . . یه زمانی هم آدم . . الان من می دونم که تو می تونی از اینجا بری و ما نه . .
…
continue reading
نگاهم به قله بود که پشتش تقریبن سفید دیده میشد . . یا خاکستری خیلی روشن . . . . وقتی بالاخره رسیدم بالا تونستم اون ور کوه زباله رو ببینم . . وسط قله داشت گل می جوشید . . و روی زبا له ها رو می پوشوند
…
continue reading
روش نپخته ایه که روزای کم تعداد باقی زندگیتو به پای مرگ حروم کنی . . قبولش دارم . . ولی دست خودم نیست . . این حال افتاده دست زورگو ترین دیکتاتور ناخودآگاهم
…
continue reading
مچمو گرفت گفت یه خوناشام پیدا شده این ورا . . گفتم وا مسخره . . ولی مسخره بازی در نمیاورد
…
continue reading
برگشت بغض کرد . . یه آن صورتش شکست . . گفت من شبا خواب خونه می بینم. گفتم نترس . . گفتم تو زندان نمیمیریم
…
continue reading
خواب دیدم گروه های تروریستی دنیا همه جمع شدن تو یه منطقه متمرکز و اونجا رو باهم تقسیم کردن. بعد این منطقه تبدیل شده بود به یه شهرک توریستی. جایی که آدمای خیلی پولدار میومدن و از این که توی چنین اتمسفری هستن احساس زندگی داشتن.
…
continue reading
بهم حالی کرد که هیچی نگم . . بعد به انگلیسی گفت که فارسی نه . . با انگلیسی داغونش به انگلیسی داغونم رسوند که ویروس توی زبانه
…
continue reading
انگار تمام دنیا یه کیسۀ در حال بسته شدنه و این ماه تنها دریچۀ باقی مونده به دنیای واقعیه
…
continue reading
گفت آقا لطفن خودتونو برسونید. ما خونه نبودیم الان اومدیم دیدیم یه چاقوی خیلی بزرگ توی سینک ظرف شوییه
…
continue reading
رفتم کنارش صدای جمعیت بلند بود . . حامد مجبور بود داد بزنه . . گفت بیا این میشه مامان ایشونم خواهر . .
…
continue reading
انگار خنده ها برای خوشی ما بود و خوشی ما بود که موجای آروم رو به وجود می آورد و نسیم مستقیمن از آغوشمون به دریا می ریخیت
…
continue reading
عروس همین طور که می خندید زشت میشد. من نمی تونستم مقاومت کنم ولی وحشت داشتم که در حضور چیزی به این زشتی داره خوابم می بره
…
continue reading
وقتی صورتت رو دیدم گفتم به این ایده رسیدم که تو از دود به وجود اومدی
…
continue reading
الان دیگه فکر کنم تو خواب بیشتر دیدمش تا بیداری
…
continue reading
. "مژه های آهو هر بار که پلک میزنه می گن "چیزی نیست" "چیزی نیست
…
continue reading
این خوبه که در فارسی کلمۀ او هم زنه و هم مرد. همه یه قدری به همچین ابهامی احتیاج دارن. همه به چیزی احتیاج دارن که بخوانش، دوستش داشته باشن و کمی نفهمنش
…
continue reading