Mohammad Golshani عمومی
[search 0]
بیشتر
برنامه را دانلود کنید!
show episodes
 
Artwork
 
مثنوی، مشهور به مثنوی معنوی (یا مثنوی مولوی)، نام کتاب شعری از مولانا جلال‌الدین محمد بلخی این کتاب از ۲۶,۰۰۰ بیت و ۶ دفتر تشکیل شده و یکی از برترین کتاب‌های ادبیات عرفانی کهن فارسی و حکمت پارسی پس از اسلام است. این کتاب در قالب شعری مثنوی سروده شده ‌است که در واقع عنوان کتاب نیز هست. خانم فخری قمیشی داستان‌های شیرین این کتاب را در قالبی ساده‌فهم بیان و تفسیرمی‌کنند
  continue reading
 
Loading …
show series
 
موش و شتر 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟 تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.comتوسط فخری قمیشی
  continue reading
 
عجوزه وهوس شوهر کردن 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟 تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.comتوسط فخری قمیشی
  continue reading
 
هر چه که او فرمان دهد 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟 تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.comتوسط فخری قمیشی
  continue reading
 
داستان موسی و سامری 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟 تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.comتوسط فخری قمیشی
  continue reading
 
داستان کابوس مرگ شاهزاده 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟 تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.comتوسط فخری قمیشی
  continue reading
 
کابوس مرگ شاهزاده 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟 تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.comتوسط فخری قمیشی
  continue reading
 
قصه اهل ضروان 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟 تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.comتوسط فخری قمیشی
  continue reading
 
داستان سائل و مرد بخیل 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟 تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.comتوسط فخری قمیشی
  continue reading
 
جنین در تنگنای تبدیل 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟 تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.comتوسط فخری قمیشی
  continue reading
 
عجوزه و هوس شوهر کردن 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟 تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.comتوسط فخری قمیشی
  continue reading
 
عشق درویش بر سفره تهی 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟 تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.comتوسط فخری قمیشی
  continue reading
 
داستان کدبانو و نخود 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟 تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.comتوسط فخری قمیشی
  continue reading
 
نامه خواندن عاشق در مقابل معشوق 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟 تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.comتوسط فخری قمیشی
  continue reading
 
داستان توبه سگان در زمستان 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟 تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.comتوسط فخری قمیشی
  continue reading
 
داستان شیر و موش 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟 تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.comتوسط فخری قمیشی
  continue reading
 
داستان آیینه آبگون 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟 تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.comتوسط فخری قمیشی
  continue reading
 
مرتد شدن کاتب وحی 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد🌟 تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.comتوسط فخری قمیشی
  continue reading
 
حق همی‌گوید که دیوار بهشت | نیست چون دیوارها بی‌جان و زشت * چون در و دیوار تن با آگهیست | زنده باشد خانه چون شاهنشهیست * هم درخت و میوه هم آب زلال | با بهشتی در حدیث و در مقال * زانک جنت را نه ز آلت بسته‌اند | بلک از اعمال و نیت بسته‌اند 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www…
  continue reading
 
چون درآمد عزم داودی به تنگ * که بسازد مسجد اقصی به سنگ | وحی کردش حق که ترک این بخوان * که ز دستت برنیاید این مکان | نیست در تقدیر ما آنک تو این * مسجد اقصی بر آری ای گزین | گفت جرمم چیست ای دانای راز * که مرا گویی که مسجد را مساز 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioB…
  continue reading
 
گفت عاشق امتحان کردم مگیر * تا ببینم تو حریفی یا ستیر | من همی دانستمت بی‌امتحان * لیک کی باشد خبر هم‌چون عیان | آفتابی نام تو مشهور و فاش * چه زیانست ار بکردم ابتلاش | تو منی من خویشتن را امتحان * می‌کنم هر روز در سود و زیان 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad…
  continue reading
 
رفت لقمان سوی داود صفا * دید کو می‌کرد ز آهن حلقه‌ها | جمله را با همدگر در می‌فکند * ز آهن پولاد آن شاه بلند | صنعت زراد او کم دیده بود * درعجب می‌ماند وسواسش فزود | کین چه شاید بود وا پرسم ازو * که چه می‌سازی ز حلقه تو بتو | باز با خود گفت صبر اولیترست * صبر تا مقصود زوتر رهبرست | چون نپرسی زودتر کشفت شود * مرغ صبر از جمله پران‌تر بود | ور بپرسی د…
  continue reading
 
شهوت دنیا مثال گلخنست که ازو حمام تقوی روشنست | لیک قسم متقی زین تون صفاست زانک در گرمابه است و در نقاست | اغنیا مانندهٔ سرگین‌کشان بهر آتش کردن گرمابه‌بان | اندریشان حرص بنهاده خدا تا بود گرمابه گرم و با نوا 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.com…
  continue reading
 
هیچ پنهان‌خانه آن زن را نبود سمج و دهلیز و ره بالا نبود | نه تنوری که در آن پنهان شود نه جوالی که حجاب آن شود | هم‌چو عرصهٔ پهن روز رستخیز نه گو و نه پشته نه جای گریز | گفت یزدان وصف این جای حرج بهر محشر لا تری فیها عوج 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد تمامی قسمت‌های این مجموعه را می‌توانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید www.RadioBamdad.com…
  continue reading
 
صوفیی آمد به سوی خانه روز خانه یک در بود و زن با کفش‌دوز | جفت گشته با رهی خویش زن اندر آن یک حجره از وسواس تن | چون بزد صوفی به جد در چاشتگاه هر دو درماندند نه حیلت نه راه | هیچ معهودش نبد کو آن زمان سوی خانه باز گردد از دکان | قاصدا آن روز بی‌وقت آن مروع از خیالی کرد تا خانه رجوع 📻 📻 📻 این برنامه‌ای است از رادیو بامداد تمامی قسمت‌های این مجموعه ر…
  continue reading
 
بود کوری کو همی‌گفت الامان من دو کوری دارم ای اهل زمان | پس دوباره رحمتم آرید هان چون دو کوری دارم و من در میان | گفت یک کوریت می‌بینیم ما آن دگر کوری چه باشد وا نما | گفت زشت‌آوازم و ناخوش نوا زشت‌آوازی و کوری شد دوتا | بانگ زشتم مایهٔ غم می‌شود مهر خلق از بانگ من کم می‌شود | زشت آوازم بهر جا که رود مایهٔ خشم و غم و کین می‌شود 📻 📻 📻 این برنامه‌ای …
  continue reading
 
آن یکی افتاد بیهوش و خمید چونک در بازار عطاران رسید | بوی عطرش زد ز عطاران راد تا بگردیدش سر و بر جا فتاد | هم‌چو مردار اوفتاد او بی‌خبر نیم روز اندر میان ره‌گذر | جمع آمد خلق بر وی آن زمان جملگان لاحول‌گو درمان کنان | آن یکی کف بر دل او می براند وز گلاب آن دیگری بر وی فشاند | او نمی‌دانست کاندر مرتعه از گلاب آمد ورا آن واقعه | آن یکی دستش همی‌مالی…
  continue reading
 
کودکان افسانه‌ها می‌آورند درج در افسانه‌شان بس سر و پند هزلها گویند در افسانه‌ها گنج می‌جو در همه ویرانه‌ها بود شهری بس عظیم و مه ولی قدر او قدر سکره بیش نی بس عظیم و بس فراخ و بس دراز سخت زفت زفت اندازهٔ پیاز مردم ده شهر مجموع اندرو لیک جمله سه تن ناشسته‌رو اندرو خلق و خلایق بی‌شمار لیک آن جمله سه خام پخته‌خوار جان ناکرده به جانان تاختن گر هزارانس…
  continue reading
 
اژدهایی خرس را در می‌کشید شیر مردی رفت و فریادش رسید شیر مردانند در عالم مدد آن زمان کافغان مظلومان رسد بانگ مظلومان ز هر جا بشنوند آن طرف چون رحمت حق می‌دوند آن ستونهای خللهای جهان آن طبیبان مرضهای نهان محض مهر و داوری و رحمتند همچو حق بی علت و بی رشوتند این چه یاری می‌کنی یبکارگیش گوید از بهر غم و بیچارگیش مهربانی شد شکار شیرمرد در جهان دارو نجوی…
  continue reading
 
یک حکایت بشنو اینجا ای پسر تا نگردی ممتحن اندر هنر آن جهود و مؤمن و ترسا مگر همرهی کردند با هم در سفر با دو گمره همره آمد مؤمنی چون خرد با نفس و با آهرمنی مرغزی و رازی افتند از سفر همره و هم‌سفره پیش هم‌دگر در قفس افتند زاغ و جغد و باز جفت شد در حبس پاک و بی‌نماز کرده منزل شب به یک کاروانسرا اهل شرق و اهل غرب و ما ورا مانده در کاروانسرا خرد و شگرف …
  continue reading
 
و آن شغال رنگ‌رنگ آمد نهفت * بر بناگوش ملامت‌گر بکفت | بنگر آخر در من و در رنگ من * یک صنم چون من ندارد خود شمن | چون گلستان گشته‌ام صد رنگ و خوش * مر مرا سجده کن از من سر مکش | کر و فر و آب و تاب و رنگ بین * فخر دنیا خوان مرا و رکن دین | مظهر لطف خدایی گشته‌ام * لوح شرح کبریایی گشته‌ام | ای شغالان هین مخوانیدم شغال * کی شغالی را بود چندین جمال | آ…
  continue reading
 
آن یکی واعظ چو بر تخت آمدی * قاطعان راه را داعی شدی | دست برمی‌داشت یا رب رحم ران * بر بدان و مفسدان و طاغیان | بر همه تسخرکنان اهل خیر * برهمه کافردلان و اهل دیر | می‌نکردی او دعا بر اصفیا * می‌نکردی جز خبیثان را دعا | مر ورا گفتند کین معهود نیست * دعوت اهل ضلالت جود نیست | گفت نیکویی ازینها دیده‌ام * من دعاشان زین سبب بگزیده‌ام | خبث و ظلم و جور …
  continue reading
 
پیش عطاری یکی گِل‌خوار رفت * تا خرد ابلوج قند خاص زفت | پس بر عطار طرار دودل * موضع سنگ ترازو بود گل | گفت گل سنگ ترازوی منست * گر ترا میل شکر بخریدنست | گفت هستم در مهمی قندجو * سنگ میزان هر چه خواهی باش گو | گفت با خود پیش آنک گل‌خورست * سنگ چه بود گل نکوتر از زرست | هم‌چو آن دلاله که گفت ای پسر * نو عروسی یافتم بس خوب‌فر | سخت زیبا لیک هم یک چیز…
  continue reading
 
سپ سنگین گاو سنگین ز ابتلا * می‌شود مسجود از مکر خدا | پیش کافر نیست بت را ثانیی * نیست بت را فر و نه روحانیی | چست آن جاذب نهان اندر نهان * در جهان تابیده از دیگر جهان | عقل محجوبست و جان هم زین کمین * من نمی‌بینم تو می‌توانی ببین | چونک خوارمشه ز سیران باز گشت * با خواص ملک خود هم‌راز گشت | پس به سرهنگان بفرمود آن زمان * تا بیارند اسپ را زان خاند…
  continue reading
 
ود امیری را یکی اسپی گزین * در گلهٔ سلطان نبودش یک قرین | او سواره گشت در موکب به گاه * ناگهان دید اسپ را خوارزمشاه | چشم شه را فر و رنگ او ربود * تا به رجعت چشم شه با اسپ بود | بر هر آن عضوش که افکندی نظر * هر یکش خوشتر نمودی زان دگر | غیر چستی و گشی و روحنت * حق برو افکنده بد نادر صفت | پس تجسس کرد عقل پادشاه * کین چه باشد که زند بر عقل راه | چشم…
  continue reading
 
گفت شاهی شیخ را اندر سخن *** چیزی از بخشش ز من درخواست کن | گفت ای شه شرم ناید مر ترا *** که چنین گویی مرا زین برتر آ | من دو بنده دارم و ایشان حقیر *** وآن دو بر تو حاکمانند و امیر | گفت شه آن دو چه‌اند این زلتست *** گفت آن یک خشم و دیگر شهوتست | شاه آن دان کو ز شاهی فارغست *** بی مه و خورشید نورش بازغست | مخزن آن دارد که مخزن ذات اوست *** هستی او…
  continue reading
 
پشه آمد از حدیقه وز گیاه *** وز سلیمان گشت پشه دادخواه | کای سلیمان معدلت می‌گستری *** بر شیاطین و آدمی‌زاد و پری | مرغ و ماهی در پناه عدل تست *** کیست آن گم‌گشته کش فضلت نجست | داد ده ما را که بس زاریم ما *** بی‌نصیب از باغ و گلزاریم ما | مشکلات هر ضعیفی از تو حل *** پشه باشد در ضعیفی خود مثل | شهره ما در ضعف و اشکسته‌پری *** شهره تو در لطف و مسکی…
  continue reading
 
آنک فرمودست او اندر خطاب *** کره و مادر همی‌خوردند آب | می‌شخولیدند هر دم آن نفر *** بهر اسپان که هلا هین آب خور | آن شخولیدن به کره می‌رسید *** سر همی بر داشت و از خور می‌رمید | مادرش پرسید کای کره چرا *** می‌رمی هر ساعتی زین استقا | گفت کره می‌شخولند این گروه *** ز اتفاق بانگشان دارم شکوه | پس دلم می‌لرزد از جا می‌رود *** ز اتفاق نعره خوفم می‌رسد…
  continue reading
 
چار هندو در یکی مسجد شدند *** بهر طاعت راکع و ساجد شدند | هر یکی بر نیتی تکبیر کرد *** در نماز آمد بمسکینی و درد | مؤذن آمد از یکی لفظی بجست *** کای مؤذن بانگ کردی وقت هست | گفت آن هندوی دیگر از نیاز *** هی سخن گفتی و باطل شد نماز | آن سیم گفت آن دوم را ای عمو *** چه زنی طعنه برو خود را بگو | آن چهارم گفت حمد الله که من *** در نیفتادم بچه چون آن سه…
  continue reading
 
بود شیخی رهنمایی پیش ازین *** آسمانی شمع بر روی زمین | چون پیمبر درمیان امتان *** در گشای روضهٔ دار الجنان | گفت پیغامبر که شیخ رفته پیش *** چون نبی باشد میان قوم خویش | یک صباحی گفتش اهل بیت او *** سخت‌دل چونی بگو ای نیک‌خو | ما ز مرگ و هجر فرزندان تو *** نوحه می‌داریم با پشت دوتو | تو نمی‌گریی نمی‌زاری چرا *** یا که رحمت نیست در دل ای کیا | چون ت…
  continue reading
 
چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را*می‌دان که دود گولخن هرگز نیاید بر سما | ور خود برآید بر سما کی تیره گردد آسمان*کز دود آورد آسمان چندان لطیفی و ضیا | خود را مرنجان ای پدر سر را مکوب اندر حجر*با نقش گرمابه مکن این جمله چالیش و غزا | گر تو کنی بر مه تفو بر روی تو بازآید آن*ور دامن او را کشی هم بر تو تنگ آید قبا | پیش از تو خامان دگر در جوش این …
  continue reading
 
یک عرابی بار کرده اشتری*دو جوال زفت از دانه پری | او نشسته بر سر هر دو جوال*یک حدیث‌انداز کرد او را سال | از وطن پرسید و آوردش بگفت*واندر آن پرسش بسی درها بسفت | بعد از آن گفتش که این هر دو جوال*چیست آکنده بگو مصدوق حال | گفت اندر یک جوالم گندمست*در دگر ریگی نه قوت مردمست | گفت تو چون بار کردی این رمال*گفت تا تنها نماند آن جوال | گفت نیم گندم آن تن…
  continue reading
 
آن یکی می‌گفت در عهد شعیب*که خدا از من بسی دیدست عیب | چند دید از من گناه و جرمها*وز کرم یزدان نمی‌گیرد مرا | حق تعالی گفت در گوش شعیب*در جواب او فصیح از راه غیب | که بگفتی چند کردم من گناه*وز کرم نگرفت در جرمم اله | عکس می‌گویی و مقلوب ای سفیه*ای رها کرده ره و بگرفته تیه | چند چندت گیرم و تو بی‌خبر*در سلاسل مانده‌ای پا تا بسر | زنگ تو بر توت ای دی…
  continue reading
 
اغبانی چون نظر در باغ کرد | دید چون دزدان بباغ خود سه مرد*یک فقیه و یک شریف و صوفیی | هر یکی شوخی بدی لا یوفیی*گفت با اینها مرا صد حجتست | لیک جمع‌اند و جماعت قوتست*بر نیایم یک تنه با سه نفر | پس ببرمشان نخست از همدگر*هر یکی را من به سویی افکنم | چونک تنها شد سبیلش بر کنم*حیله کرد و کرد صوفی را به راه | تا کند یارانش را با او تباه*گفت صوفی را برو س…
  continue reading
 
بود درویشی بکهساری مقیم*خلوت او را بود هم خواب و ندیم | چون ز خالق می‌رسید او را شمول*بود از انفاس مرد و زن ملول | همچنانک سهل شد ما را حضر*سهل شد هم قوم دیگر را سفر | آنچنانک عاشقی بر سروری*عاشقست آن خواجه بر آهنگری | هر کسی را بهر کاری ساختند*میل آن را در دلش انداختند | دست و پا بی میل جنبان کی شود*خار وخس بی آب و بادی کی رود | گر ببینی میل خود س…
  continue reading
 
اد مردی چاشتگاهی در رسید*در سرا عدل سلیمان در دوید | رویش از غم زرد و هر دو لب کبود*پس سلیمان گفت ای خواجه چه بود | گفت عزرائیل در من این چنین*یک نظر انداخت پر از خشم و کین | گفت هین اکنون چه می‌خواهی بخواه*گفت فرما باد را ای جان پناه | تا مرا زینجا به هندستان برد*بوک بنده کان طرف شد جان برد | نک ز درویشی گریزانند خلق*لقمهٔ حرص و امل زانند خلق | تر…
  continue reading
 
ر لب جو بوده دیواری بلند*بر سر دیوار تشنهٔ دردمند | مانعش از آب آن دیوار بود*از پی آب او چو ماهی زار بود | ناگهان انداخت او خشتی در آب*بانگ آب آمد به گوشش چون خطاب | چون خطاب یار شیرین لذیذ*مست کرد آن بانگ آبش چون نبیذ | از صفای بانگ آب آن ممتحن*گشت خشت‌انداز از آنجا خشت‌کن | آب می‌زد بانگ یعنی هی ترا*فایده چه زین زدن خشتی مرا | تشنه گفت آبا مرا دو…
  continue reading
 
چشم آدم بر بلیسی کو شقی‌ست*از حقارت وز زیافت بنگریست | خویش‌بینی کرد و آمد خودگزین*خنده زد بر کار ابلیس لعین | بانگ بر زد غیرت حق کای صفی*تو نمی‌دانی ز اسرار خفی | پوستین را بازگونه گر کند*کوه را از بیخ و از بن برکند | پردهٔ صد آدم آن دم بر درد*صد بلیس نو مسلمان آورد | گفت آدم توبه کردم زین نظر*این چنین گستاخ نندیشم دگر | یا غیاث المستغیثین اهدنا*ل…
  continue reading
 
یک جزیرهٔ سبز هست اندر جهان*اندرو گاویست تنها خوش‌دهان | جمله صحرا را چرد او تا به شب*تا شود زفت و عظیم و منتجب | شب ز اندیشه که فردا چه خورم*گردد او چون تار مو لاغر ز غم | چون برآید صبح گردد سبز دشت*تا میان رسته قصیل سبز و کشت | اندر افتد گاو با جوع البقر*تا به شب آن را چرد او سر به سر | باز زفت و فربه و لمتر شود*آن تنش از پیه و قوت پر شود | باز ش…
  continue reading
 
بود شخصی مفلسی بی خان و مان*مانده در زندان و بند بی امان | لقمهٔ زندانیان خوردی گزاف*بر دل خلق از طمع چون کوه قاف | زهره نه کس را که لقمهٔ نان خورد*زانک آن لقمه‌ربا گاوش برد | هر که دور از دعوت رحمان بود*او گداچشمست اگر سلطان بود | مر مروت را نهاده زیر پا*گشته زندان دوزخی زان نان‌ربا | گر گریزی بر امید راحتی*زان طرف هم پیشت آید آفتی | هیچ کنجی بی د…
  continue reading
 
Loading …

راهنمای مرجع سریع