حسين عباسي هستم در اينجا متون قديمي مان را مي خوانم و در آنها كند و كاو مي كنم. با ايميل زير مي توانيد با من تماس بگيريد: [email protected] . این قطعات و برخی قطعات دیگر را در كانال تلگرام من به آدرس زير بيابيد. https://t.me/kateebehha
…
continue reading
سعید نفیسی به نقل از مجمل فصیحی حوادث مهم دوران غزنویان را سال به سال به طور خلاصه نقل می کند. نثر ساده و روانی دارد ولی محتوای آن با آنچه در تاریخ بیهقی می بینیم تفاوتهای بزرگی دارد. داستان سرایی در مورد فضائل و کرامات شاهان پیشین شروع شده است. در مورد عمق ایمان اعتقاد محمود غزنوی سخن گفته می شود و نیز از کرامات عرفای آن دوران. در میان حوادث، اشار…
…
continue reading
ناهید می فهمد که پسری که به دربار شوهرش فیروزشاه آمده است، و اکنون به جرم تعبیر خواب بدی که فیروزشاه دیده، در زندان است، اسکندر پسر او است. او را پنهان از دید فیروزشاه از زندان در می آورد و به سرای خود می برد. روزی فیروز شاه به سرای او می آید و اسکندر را می بیند. ناهید را می زند و زخمی می کند و اسکندر را به زندان می برد و به غلامی دستور می دهد که ا…
…
continue reading
در ابتدای این قطعه شرح برخی وزرای کمتر مشهور غزنویان به نقل از آثارالوزرا آورده می شود. بعد سعید نفیسی به نقل از کتاب نسایم الاسحار من لطایم الاخبار نوشتۀ ناصرالدین بن عمده الملک به سال 725 هجری همان سرگذشت وزرای غزنویان را نقل می کند که قبلاً از آثارالوزرا نقل شد. روشن است که این دو کتاب مرجع واحدی داشته اند که همان متن مقامات بونصر مشکان نوشتۀ بی…
…
continue reading
اسکندر در سرزمین فیروز شاه و ناهید، که مادرش است، به تعبیر خواب مشغول است. فیروز شاه خوابی سهمناک می بیند. موبدان دربار را خبر می کند تا خوابش را تعبیر کنند. آنها سر باز می زنند. از درباریان یکی به شاه می گوید که کودکی معبر در شهر هست که خواب ها را درست تعبیر می کند. اسکندر را به دربار می برند. برای آزمودن اسکندر، چند تن از درباریان خوابهایشان را م…
…
continue reading
قطعاتی دیگر از آثارالوزرا به نقل از مقامات ابونصر مشکان آورده شده است. در ابتدا داستان به وزارت رسیدن حسنک گفته می شود. حسنک از مقربان درگاه امیر محمود است. بسیار متمول است. نیشابور را از دست عمال خواجه احمد حسن گرفته است و نواب او آن را اداره می کنند. به عنوان امیر الحاج به مکه رفته است و در بازگشت خلعت امیر مصر را که از باطنیان بود گرفته است. داس…
…
continue reading
اسکندر شاگرد دبیری در دیوان فیروزشاه است. روزی دبیر بیمار می شود و او را به دیوان می فرستد. دبیران از او می خواهند که خطی بنویسد و حسابی بکند. همگان از کار او در عجب می مانند. از حسادت او را بیکار می کنند. اسکندر اسطرلابی می خرد و در بازار به تعبیر خواب مشغول می شود. مردم او را به سخره می گیرند. وقتی خواب کسی را تعبیر می کند. آن مرد عصبانی می شود و…
…
continue reading
امیر مسعود که بر تخت می نشیند، فرمان می دهد که خواجه احمد حسن را از قلعه ای که در آن زندانی است به بلخ بیاورند و به او پیشنهاد وزارت میدهد. احمد حسن در ابتدا نمی پذیرد. بعد که امیر اصرار می کند، می گوید که شرایطی دارد که اگر امیر آنها را بپذیرد، وزارت را قبول خواهد کرد. قرار می شود که خواجه احمد "مواضعه" بنویسد، یعنی شرایط خود را مکتوب کند، و امیر …
…
continue reading
پسر داراب از ناهید در نزد پیرزنی بزرگ می شود. وقتی به سن چهار سالگی می رسد پیرزن به نزد حکیم ارسطاطالیس می رود و از او می پرسد که با پسر چه کند . حکیم می گوید او را به نزد من بیاور. پسر سالها در نزد حکیم می ماند و تمامی علوم و حکمتها را از او می آموزد. روزی فیلقوس خوابی عجیب می بیند و به دنبال حکیم می فرستد تا بیاید و خواب او را تعبیر کند. حکیم شاگ…
…
continue reading
ادامۀ ماجرای فروگرفتن احمد حسن، وزیر امیر محمود، گفته می شود. امیر محمود دو تن از دشمنان احمد حسن را فرا می خواند و آنها را مامور می کند که او را به قلعه ای ببرند و زندانی کنند و اموالش را مصادره کنند. از سوی دیگر، امیر محمود که از دوران کودکی با احمد حسن بوده است نمی خواهد به جان او آسیبی برسد. در فرمانهایش به ماموران دستور می دهد که بر احمد حسن س…
…
continue reading
این قطعه آغاز زندگانی اسکندر است. داراب از فیلقوس دخترش ناهید را به زنی می خواهد. فیلقوس پس از تردید بسیار دختر را به او می دهد. دختر را به نزد داراب می برند. روز بعد داراب متوجه می شود که دهان دختر بوی بد می دهد. او را به نزد خانواده اش باز می فرستد. پس از چند ماه، دختر متوجه می شود که باردار است. با مادر خود در میان می گذارد. وقتی که زمان حمل نزد…
…
continue reading
حکایت دیگری گفته می شود از دوران امیر محمود به نقل از آثارالوزرا در باب رفتار امیر محمود با وزیر احمد حسن در اواخر دوران وزارت او. امیر خوارزم از امیر محمود تقاضا می کند که با خاندان او وصلت کند. امیر محمود موافقت می کند و خواهر خود را به امیر خوارزم به زنی می دهد. در خوارزم آشوب می شود و امیر خوارزم کشته می شود. امیر محمود از درباریان می پرسد که ب…
…
continue reading
فیلقوس با تطمیع شرزدون از دست داراب می گریزد و به روم می رود. پسرش در عمّوریه است و لشکر آماده ساخته است برای جنگ با داراب. فیلقوس در می رسد و بر تخت می نشیند و پسرش را از جنگ بر حذر می دارد. داراب که از حضور فیلقوس خبردار نیست به نزدیکی شهر می آید و رسولان می فرستد و باج می خواهد و نیز دختر فیلقوس را، که ناهید نام دارد و در جمال مثال ندارد، به زنی…
…
continue reading
سعید نفیسی به نقل از آثارالوزرا بخشهایی از کتاب مقامات ابونصر مشکان را می آورد که مربوط است به حوادث منتهی به عزل احمد حسن، وزیر امیر محمود. نفیسی می گوید که عقیلی، نویسندۀ آثارالوزرا، در نثر بیهقی دست برده است. او بر این باور است که نثر کتاب مقامات بسیار ساده تر از نثر تاریخ بیهقی بوده است. هر چه باشد، این قطعه با نثری بسیار زیبا نوشته شده است که …
…
continue reading
فیلقوس و شعیب چون از بارگاه داراب به لشکرگاه خود می روند، به لشکر فرمان می دهند که به لشکرگاه داراب حمله ببرند. سپاه روم هزاران نفر از ایرانیان را می کشند. داراب تمام شب را به عیش و عشرت مشغول بوده و مست شده و به خواب رفته است. وقتی بیدار می شود و اوضاع را می بیند، با اندکی از مردمان به دنبال فیلقوس و شعیب به راه می افتد. بسیاری از رومیان و اعراب ا…
…
continue reading
سه حکایت از کتاب مقامات ابونصر مشکان نقل می شود. حکایت اول در باب قصد امیر محمود است در عزل وزیر مقتدرش خواجه احمد حسن. نظر امیر محمود در مورد وزیرش بد شده است و درباریان هم به این بد گمانی دامن می زنند. برخی از مردان امیر محمود بونصر مشکان را واسطه می کنند تا امیر را از خطرات این کار آگاه کند. که نتیجه ای ندارد. حکایت دوم در باب خوارزمشاه است. به …
…
continue reading
شعیب از پیش داراب به نزد سپاهیانش بر می گردد و به آنها می گوید که داراب بسیار قوی است و او که جان به در برده است به داراب باج خواهد داد. فیلقوس رومی به او می گوید که این کار را نکن. با سپاه من همراه شو تا با حیله ای داراب را بگیریم. فیلقوس نامه ای به داراب می نویسد و از او تقاضای دیدار می کند. داراب می پذیرد. فیلقوس و شعیب با لشکر خود به نزد داراب …
…
continue reading
سعید نفیسی چند حکایت از جامع التواریخ بیهقی به نقل از جوامع الحکایات محمد عوفی می آورد. حکایت اول در باب دزدان بیابان کرمان است که امیر مسعود با حیله ای به آنها زهر خوراند و همه را کشت. حکایت دوم تظلم خواهی مردی است نزد سلطان مسعود از حاکم غور و نامه نوشتن امیر به حاکم غور و اعتنا نکردن او به نامه. حکایت سوم داستان مشهوری است از ابتدای بر تخت نشستن…
…
continue reading
داراب در صدد لشکر کشی و فتح روم است. نامه ای به فیلقوس می نویسد و به او می گوید که باید باج و خراج بفرستی و یا آمادۀ جنگ شوی. نامه را با رشنواد و پنجاه مرد به سوی روم روانه می کند. سپاه عرب به فرماندهی شعیب در راه به رشنواد می رسند و او را می گیرند و می کشند. خبر به داراب می رسد. تا لشکرش آماده شوند، یک تنه به راه می افتد و به سپاه شعیب می رسد و بر…
…
continue reading
این قطعه با انتقام گیری خواجه احمد حسن از دشمنان آغاز می شود. از مردان دوران امیر محمود، آلتونتاش باقی مانده بود. بوسهل زوزنی به امیر مسعود گفت که آلتونتاش که به واسطۀ امارت بر خوارزم خوارزمشاه نامیده می شد، ثروتی انبوه گرد کرده است. مسعود به او اعتنایی نکرد چرا که پدرش آلتونتاش را بسیار احترام می گذاشت و با او در همه کار مشورت می کرد. آلتونتاش از …
…
continue reading
قیصر در دست داراب اسیر است. قیصر نامه ای به برادرش می نویسد و می گوید که باید باج و خراج بدهی تا مرا رها کنند.برادرش نمی پذیرد. داراب با مردمش به اصطخر پارس می روند که خزینه های نیاکانش در آنجا بوده است. در آنجا در میان آب بنایی عظیم بر می آورد و در ساخت بنا از رومیانی که اسیرش شده اند استفاده می کند. قیصر را هم به کار وا می دارد و او از این رنج می…
…
continue reading

1
حسنک بیهقی، حسنک محمودی
1:11:03
1:11:03
در پخش در آینده
در پخش در آینده
لیست ها
پسندیدن
دوست داشته شد
1:11:03کند و کاوی کرده ام در داستان حسنک وزیر. با استفاده از تاریخ بیهقی و برخی متون که جنبه هایی دیگر از حوادث دوران حسنک را ذکر کرده اند، و نیز با اتکا به نظریاتی که ساختار حکومت سنتی را توضیح می دهند، تصویری از حسنک ارائه داده ام که با تصویر بیهقی از حسنک زاویه دارد. این حسنک را واقعی تر می دانم. آن را حسنک محمودی نام داده ام در مقابل حسنک بیهقی.…
…
continue reading
سعید نفیسی به نقل از مجمع الانساب بخشهایی را نقل می کند که به دوران حکومت امیر مسعود می پردازد که در تاریخ بهیقی هم نقل شده است. این قطعات نقل عین متن تاریخ بیهقی نیست، بلکه بازگویی بخشهایی بسیار کوتاه و برگزیده از آن است. آنچه نقل شده است در ابتدا داستان فروگرفتن بزرگان باقی مانده از دوران امیر محمود است. بعد داستان بونصر مشکان با امیر محمود در زم…
…
continue reading
قیصر با چهل هزار مرد جنگی به جنگ داراب و همای می آید. همای در برابر مردان اندکی که همراه اویند می ایستد و داراب را معرفی می کند که پسر من است و پادشاه ایران. داراب به اطراف نامه می نویسد و از مردان یاری می خواهد. دو هزار و پانصد مرد از قصران و روستاهای ری به گرد او جمع می شوند. دو لشکر در مقابل هم صف می بندند. بانگ کوس به هوا بلند می شود و نعره مرد…
…
continue reading
در ابتدای این قطعه، نویسنده، وصفی می گوید در صفت و سیرت سلطان محمود. می گوید این کار را فقط برای پیامبر و خلفای راشدین می کند، اما محمود "در کار دین راسخ قدم بود." و به همین دلیل سیرت او را هم شرح می دهد. آنچه گفته می شود، به احتمال زیاد اغراق فراوان دارد. نمونه اش را می توان در ارقامی که ذکر می شود یافت. یک قلم این است هر جمعه پنجاه هزار دینار و د…
…
continue reading
همای و رشنواد در خانۀ دیلمان زرگر پناه گرفته اند. نورشاد بیاع که قصد داشت همای و رشنواد را به دست قیصر بدهد اسیر دیلمان است. دیلمان او را می کشد و نامه ای بر روی جسد او می گذارد تا به بقیه هشدار دهد و شبانه با همای و رشنواد و اهل خانه از شهر بیرون می رود تا همگی به نزدیک برادرش شرزدون بروند. به اصرار همای به کوه می روند تا مگر داراب را بیابند. دارا…
…
continue reading
در این قطعه حوادث اواخر عمر سلطان محمود نقل می شود. مهمترین مسئلۀ محمود در اواخر عمر مسئلۀ جانشینی او بود. گفته می شود که مسعود مردی زیرک بود و ارکان دولت را با خود یار کرده بود و محمود از او می ترسید. او به محمد بیشتر مایل بود. قصد داشت که سرزمینهای شرق را به محمد بدهد و به بهانۀ لشکر کشی به غرب و دیدار خلیفه و بعد فتح شام و مصر که در دست خلفای فا…
…
continue reading
دیلمان زرگر به همای و رشنواد در خانۀ خود پناه داده است. داراب هم در غاری در کوه پنهان شده است و به فرمان خدای اژدهایی بر در غار است و کسی زهرۀ آن ندارد که به غار رود. نورشاد بیاع به نزد قیصر می رود و به او می گوید که همای و رشنواد به خانۀ او آمده بودند ولی او آنها را راند و اکنون آنها در خانۀ پاسبانی در کوی او پنهان شده اند. مردان به خانۀ پاسبان می…
…
continue reading
سلطان محمود با قدرخان امیر ترکستان صلح می کند و این او را از ترکستان آسوده خاطر می کند. در بخارا علی تگین، برادرزاده قدرخان، حاکم است و با قبایل ترکمان همدست است. قدرخان به امیر محمود هشدار می دهد که مراقب او و ترکمانان باشد. امیر رسولی به سلجوق، امیر ترکمانان، می فرستد که چرا به دیدن ما نیامدی. سلجوق پسر خود میکاییل را به پیش محمود می فرستد. محمود…
…
continue reading
همای و رشنواد در کوه سرگردانند. خدای عزوجل یک میش کوهی را برای راهنمایی آنها می فرستد و آنها بدون اینکه دیده شوند از کوه بیرون می روند. به شهر می روند تا به خانۀ یکی از دوستان رشنواد بروند به نام نورشاد که بیاع شهر بود. او آنها را می راند. به خانۀ پاسبانی می روند و او آنها را می پذیرد و بعد به دنبال غذا بیرون می رود. نورشاد که می فهمد پاسبان به هما…
…
continue reading
در این قطعه حوادث دوران امیر محمود گفته می شود که برخی از لشکر کشی های او به هندوستان را در بر می گیرد. بزرگی لشکر محمود در تمامی تواریخ ذکر شده است. همچنین است بزرگی غنایمی که از هندوستان با خود می آورده، و البته کشتارهایی که می کرده است. گفته می شود که لشکر او بالغ بر پنجاه هزار نفر و بیشتر بوده است که همه مجهز و کارآزموده بودند.مقدار طلایی که در…
…
continue reading
داراب و همای و رشنواد در تاریکی کوه پنهان شده اند. همای می گوید به سمت آمل بروند و سپاه جمع کنند. داراب می خواهد یک تنه با سپاه قیصر جنگ کند. تنۀ درخت را بر گردن می گیرد و در تاریکی به سمت دشمنان می رود.کوه آسای با چهار تن از نام آوران در پایین کوه نشسته اند. داراب به آنها حمله می کند و همه را با ضربت چوب می کشد. سپاهیان در نهایت راه را بر او می بن…
…
continue reading
سعید نفیسی قطعاتی را به نقل از مجمع الانساب نقل می کند و می گوید که به احتمال زیاد این قطعات از تاریخ یمینی، یعنی آن بخش از تاریخ بیهقی که به امیر محمود مربوط است، بازنوشته شده است. امیر محمود در بلخ است و حکومت خراسان و ماوراءالنهر به نام سامانیان است. سبکتگین در غزنین گذشته می شود و پسر او اسماعیل خود را امیر می نامد و بر تخت می نشیند. محمود که و…
…
continue reading
قیصر بر تخت شاهی ایران نشسته است و داراب و همای در کوه پنهان شده اند. قیصر به دنبال گنجهای همای است. به او می گویند که رشنواد از محل گنجها آگاه است. فرمان می دهد به یافتن رشنواد. مردی رشنواد را در دخمه ای می یابد و او را می گیرد که به نزد قیصر ببرد. بازرگانی هزار درهم به او می دهد و رشنواد را رها می کند. رشنواد انگشتری خود را به بازرگان می دهد. رشن…
…
continue reading
پندنامه ای روایت می شود که گفته می شود سبکتگین آن برای پسرش امیر محمود نوشته است. داستان زندگی سبکتگین از زبان او گفته می شود که در ترکستان بوده و به بردگی گرفته می شود و فروخته می شود. آلپتگین او را می خرد و امیری می دهد. بعد به نکات و دقایق حکمرانی می پردازد. برخی از نکات مطرح شده درس نحوۀ عملی حکمرانی است. در مورد عاملانی که به شهرها فرستاده می …
…
continue reading
داراب در میان سپاهیان قیصر به ری می رسد. رشنواد او را می یابد و می گوید بیا تا تو را به نزد همای ببرم. از آن سو، سپاهیان کوه آسای همای گرفته اند و دست بسته و سر برهنه به نزد قیصر می برند. داراب این را می بیند و می خواهد او را نجات دهد. سلاح ندارد. درختی در کنار جویباری می بیند. به قدرت یزدان درخت را بر می کند و از شاخ و برگ آن را می کند و بر گردن م…
…
continue reading
سعید نفیسی به نقل از مجمع الانساب که که در سال 735 تالیف شده، داستان برآمدن غزنویان را به نقل از تاریخ ناصری روایت می کند. آغاز کار غزنویان با آلپتگین است که غلامی بوده است در دربار سامانیان و به امیری می رسد. وقتی در دربار بر سر جانشینی اختلاف می افتد، او به سمت غزنین می رود. کم کم کارش بالا می گیرد و لشکر سامانیان و بعد امرای دیگر و نیز لشکر هند …
…
continue reading
داراب به همراهی لشکر مصطلق به سوی ایران به راه می افتد. به شهر شبرقان می رسند. مردم شهر از بیم سپاه قیصر گریخته اند. به داراب خبر می رسد که همای هم گریخته است و به اصفهان و بعد به ری رفته است، و قیصر هم به دنبال او است. داراب مصطلق را شماتت می کند. پسران داراب خمشگین می شوند و بر او می شورند. داراب دست به دعا برمی دارد و خدا او را از دست پسران مصطل…
…
continue reading
قطعاتی دیگر که منهاج سراج در طبقات ناصری از تاریخ ناصری نقل کرده، ذکر می شود. دو روایت، داستان برآمدن سلجوقیان در دوران محمود غزنوی و بعد قدرت گرفتن و پیروزی شان بر غزنویان در دوران مسعود است. این روایتها در تاریخ بیهقی هم ذکر شده است. داستان دیگر به سفر ملکشاه سلجوقی به مصر و اظهار بندگی به خدای در تختگاه فرعون است. و روایت دیگر هم به ملکشاه و خود…
…
continue reading
داراب به همراه جانوسیار رسول و هرمز گازر-بازرگان به نزد مصطلق، شاه عمان می روند. داراب راست می رود و بر تختی که برای موبد گذاشته اند می نشیند. مصطلق از او می پرسد که تو کیستی. می گوید من دارابم. باید به فرمان همای درآیی وگرنه با تو آن کنم که با شاه پیشین عمان، برادرت قنطرش کردم. مردان مصطلق از ترس پیش نمی آیند. مصطلق با وزیرانش مشورت می کند. شویر ب…
…
continue reading
نویسنده کتاب را با نقل قطعاتی از "تاریخ ناصری" که بخش اول "جامع التواریخ" بیهقی بوده است، آغاز می کند. در این قطعه چند داستان روایت می شود از زندگانی سبکتگین، که محمد عوفی به نقل از تارخ ناصری در جوامع الحکایات آورده است. در داستان اول سبکتگین خوابی می بیند که تعبیر می شود به بدنیا آمدن پسرش محمود و جهانگیری او و نگونسار شدن بتهای بتخانه ای در هند …
…
continue reading
داراب تمام کشتی هایش را با تمام مردان و ثروتش را از دست داده است. اکنون باید جایگاه اسبان را پاک کند و قطعه نانی بگیرد. مرد رباط بان به او چهار تکه نان می دهد. بازرگانی که او را در آن حال می بیند غلامش را می فرستد تا او را بیاورد و به او نانی بدهد. داراب ابا می کند و نمی رود. با غلام درگیر می شود و او را می کشد. او را می گیرند و به نزد بازرگان می ب…
…
continue reading
می دانیم که تاریخ بیهقی بسیار بزرگتر از این کتابی است که به ما رسیده است. گفته می شود که اصل آن، به نام جامع الاتواریخ یا تاریخ آل سبکتگین، سی مجلد بوده است. آنچه به دست ما رسیده است، و من در این پادکست خوانده ام، از اواسط مجلد پنجم آغاز می شود و تا اواسط یا اواخر مجلد دهم را در بر می گیرد. بخشهایی از کتاب که زندگی پیشینیان مسعود غزنوی و اواخر عمر …
…
continue reading
داراب در خواب مادرش را می بیند که آتشی از سوی مغرب به سوی او می آید و اردشیر می آید و تاج را بر سر او می نهد. می فهمد که ایران در خطر است. حکومت ملکوت را به مهراسب می سپارد و با سه هزار کشتی پر از جواهر و عجایب دریا و خشکی و صد هزار مرد یک چشم به سوی خطرش به راه می افتد. در آنجا، مهطنطسیه، خواهر طمروسیه را به زنی می گیرد و با او و فرزندش و مادر طمر…
…
continue reading
کتاب فارس نامه با ذکر اقوامی که در فارس و سرزمینهای اطراف بودند ادامه می یابد و در نهایت با ذکر خلاصه ای از خراج سرزمینهای فارس به پایان می رسد. در ذکر اقوام دو نکته چشم گیر است. نخست بالا آمدن و فرو رفتن اقوام مختلف است که به کرات اتفاق می افتد. دوم نوع فعالیت اقتصادی اقوام است. زمین داشتن به معنای اصالت و ثروت بود. وقتی قومی سرکوب می شود و از سرز…
…
continue reading
داراب و هرنقالیس به نزد هیکل می روند تا از او بپرسند که طمروسیه را که کشت. لکناد هم با آنها می رود. هیکل به آنها می گوید که طمروسیه را لکناد و زنکلیسا کشته اند. داراب لکناد را در بند می کند. داراب زنکلیسا را فرا می خواند. او می فهمد و سوار بر کشتی قصد فرار می کند. باد کشتی او را در همان ساحل نگاه می دارد. زنکلیسا پیاده می شود و در مرغزاری می رود. د…
…
continue reading
در این قطعه برخی از قلعه های منطقۀ فارس و حوالی آن شرح داده می شود. مهمترین ویژگی قلعه ها این بوده است که مردمان آن را از حملۀ دیگران در امان می داشته است. آنها را در کوهستانها با معابر دشوار بنا می کرده اند. برخی از این قلعه ها به دلیل داشتن زمین و آب کافی می توانسته اند غذای مردمان را برای مدتهای طولانی تامین کنند. همچنین شورشیان از این قلعه ها ب…
…
continue reading
طمروسیه سوار به کشتی به خطرش برمی گردد. در راه لکناد و زنکلیسا با کشتی او روبرو می شوند و چون می فهمند که او طمروسیه است، بر او حمله می برند. مردان او را می کشند. زنکلیسا با لگد طمروسیه را که زمان وضع حملش رسیده است می کشد. داراب در حال برگشت از شکار به بقایای کشتی طمروسیه بر می خورد و او را مرده می یابد در حالی که پسری از او متولد شده است. آنها را…
…
continue reading
در این قطعه رودهای مهم فارس و سرزمینهای اطراف فارس، دریاهای آن حوالی و بعد مرغزارها و برخی از قلعه ها شرح داده می شود.
…
continue reading
داستان به عقب برمی گردد، به زمانی که عبقرهود عنطوشیه، مادر طمروسیه، را در دریا انداخت. خدای عز و جل جانوری را می فرستد تا عنطوشیه را بگیرد و به سلامت به هیکل ببرد. مادر عنطوشیه خوابی می بیند و با پسرش هرنقالیس در میان می گذارد. با هم به هیکل می روند و عنطوشیه را زنده می یابند و به سلامت به کوشک می آورند. روزی تعداد زیادی کشتی بر روی دریا پدید می آی…
…
continue reading
شهرهای دیگری از فارس تشریح می شود. در این توضیحات، گاهی اشاره هایی به برخی ویژگیهای اجتماعی و اقتصادی و روشهای انجام کارها می شود. مثلاً نحوۀ تهیۀ نوعی پارچۀ خاص در کازرون شرح داده می شود که کیفیت و رنگ آن به واسطۀ املاح نهری که در کنار کازرون است منحصر به فرد بود. گفته می شود که تجارت جامه هایی که از این پارچه ها بافته می شد خیلی پر رونق بود تا ای…
…
continue reading