پادکست داستانهای تاریخی، به دنبال سه کلمهی گمشده است؛ «شناخت» و «اخلاق» و «نتیجه». در اصل میخواهیم در کنارهم با شناسایی خلقیات اجتماعی نتایج مفیدی کسب کنیم. Website : www.Qajartime.com instagram : @QajarTime Support Email : info@Qajartime.com .
هدف از تاسیس این پادکست؛ بالا بردن سطح اطلاعات تاریخی جوانان میهن میباشد. به وبسایت و اینستاگرام قجرتایم بپیوندید. Website : www.Qajartime.com instagram : @QajarTime Support Email : info@Qajartime.com .
خلاصهی اپیزود هجدهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده گویی پشیمان است، اما میداند که هرچه کند، با خود و زندگیاش کردهاست. در ادامهی ماجرای شب اول کماکان خسته و درمانده وقت میگذراند و فرستادگان مادرِ همسرش نیز منتظر دریافت مدرک پاکیِ عروس هستند. پس از آن، موضوع جدیدی از سوی مادرِ همسرش پیش میآید که او را آزردهخاطر میسازد و داستان کمی تغییر میکند...! ن…
خلاصهی اپیزود هفدهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده بابت رفتارهای مادرِ فاطمه بسیار ناراحت و سرخوردهست و تصمیم به بازگرداندن جهاز میگیرد، اما با اصرار آشنایان فراموش میکند و به جشن عروسی میپردازد. پس از اتمام مراسم و ورود به خلوت عروس، باید رسم پایانی را به انجام برساند، منتها عدم رغبت و خستگیاش او را از خود بیخود کردهاست و همهی افراد هم منتظر هستن…
خلاصهی اپیزود شانزدهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده قول و قرار ازدواج را با مادرِ فاطمه درمیان میگذارد و بالاخره این وصلت سر میگیرد. پس از عقد، طی قرارهایی که با همسرش به گردش میروند، گفتوگویی بینشان رد و بدل میشود که نویسنده را دلچرکین میکند، منتها کار از کار گذشتهاست. حال نوبت جشن و مراسم عروسی است که آنهم چندان بیدردسر نیست...! نویسنده؛ جع…
خلاصهی اپیزود پانزدهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده عاشق و کور شدهاست. او با رفقای خود و مادرش مشورت میکند، پیشنهاد و گزینهی دیگری نیز در اختیار دارد، اما انتخاب او فقط همانیست که خودش میخواهد. پس از مشورتهای بیشتر با مادرش، به این فکر میافتد که گزینهی دیگر را هم مورد بررسی قرار دهد، اما هرچه فکر میکند، بیشتر بر روی تصمیمش پافشاری میکند...! نوی…
خلاصهی اپیزود چهاردهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده فشار بسیاری بابت عشق و علاقهاش تحمل میکند، گویی قیمت معشوق اینقدرها هم نبودهاست. پس دیداری با رفقای پیر تازه میکند و او را با التهاب عشق جوانی آشنا میسازند. پس از روایت آن خاطرات غمناک، روزی میرود به دیدار پدر که چندوقتیست برگشته به تهران و درِ جدیدی به داستان باز میشود...! نویسنده؛ جعفر شهری…
خلاصهی اپیزود سیزدهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده خدمت را به پایان رسانیده و وارد اجتماع شدهاست. حال باید به دنبال شغل و حرفهای باشد تا ادامهی زندگیِ خود را از سر بگیرد. با اجارهی یک دکان و مقداری قرض برای تهیهی وسایل مورد نیاز حرفهاش، به کار میپردازد. پس از رونق کار و دکان، زن جوانی را در دکانش ملاقات میکند و این اتفاق او را به گذشته میکشد...!…
خلاصهی اپیزود دوازدهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده پس از ملاقات رضاشاه در زمان خدمت، بسیار شگفتزده میشود. از اینرو، با توجه به دیدهها و شنیدهها، به ذکر معایب و محاسن او در زمان حکومتش میپردازد. پس از آن، تأثیرات جنگ اول جهانی بر ایران و تبعید رضاشاه و برگشت جنازهاش و بر روی کار آمدنِ پسرش محمدرضا پهلوی و پایان خدمتش را روایت میکند...! نویسنده؛ ج…
خلاصهی اپیزود یازدهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده پس از آن عملِ خطرناک، با مراجعۀ بهموقع، از مرگ نجات یافت، اما دردسر جدید برای او در پادگان، بدرفتاریِ سلسلهمراتبِ مافوقِ اوست که اعمالش چندان به مزاج آنها خوش نیامدهاست. حال در این بین، تنها راه نجات و خلاصیِ او، این است تا یک کلاس مخابرهای بسازد که در پایان، شخص بزرگی را هم ملاقات میکند...! نویسند…
خلاصهی اپیزود دهم از قلم سرنوشت؛ نگاههای وسوسهآمیز و بحث نَنگ و آبرو در جامعهای سنتی، نویسنده را بر آن داشته تا دست به اقدامی خطرناک بزند. او میداند که با این عمل، بیش از پیش دل مادر و مادربزرگش را خون میکند، اما گویی راه چارهی بهتری برای رفع آن پیدا نمیکند. به هر حال کارِ ناتمامی که نباید، انجام میشود، اما سر و صدای بسیاری میکند...! نویس…
خلاصهی اپیزود نهم از قلم سرنوشت؛ نویسنده در بین خاطرات خدمت، به صورت کوتاه برگشته به دوران نوجوانی و اسارت در بند پدر و اراک. پدرش میداند که او از طریق حرفهی سلمانی میتواند پول نسبتاً خوبی بهدست آورد، اما این مرتبه با تجربهای که اندوخته، فرار میکند و برمیگردد به تهران. پس از آن خاطرات خدمت از سر گرفته میشود که پایان خوشی ندارد...! نویسنده؛…
خلاصهی اپیزود هشتم از قلم سرنوشت؛ نویسنده در بین خاطرات خدمت، برمیگردد به دورانی که در دکان سلمانیِ معروفی شاگردپادویی میکرده. دکانی که استاد حرفهای و سختگیری داشتهاست. پس از آن، از مراحل آرایش مردان میگوید که چقدر امر مهمی بهویژه برای افراد ردهبالا بودهاست. در همان نوجوانی با پیشرفت در کار، دوباره فیلاش یاد هندوستان میکند...! نویسنده؛ …
خلاصهی اپیزود هفتم از قلم سرنوشت؛ زمان اعزام به خدمت اجباری فرا رسیدهاست. نویسنده باید با دوستان و همکاران و در آخر با مادرش خداحافظی کند. نزدیک به یک دهه از اجباریشدن خدمت نظام در دوران رضاشاه پهلوی میگذرد و اکنون چالش جدیدی برای نویسنده میباشد. تصورات و تخیلات او از نظام و کارزارش، بهشت است، اما همهچیز تغییر میکند...! نویسنده؛ جعفر شهریبا…
خلاصهی اپیزود ششم از قلم سرنوشت؛ نویسنده در کارِ کفاشی و در کنار آن دو پیرمرد، با شخصی جدید آشنا میشود بهنام علیخان. هرزهگوییها و کلنجار بر سرِ مصرفِ تریاک در زمان کار، منتهی میشود به سخنان شیخقربان. در اینجاست که سنجشها به میان میآیند و بر نویسنده نیز تأثیری عمیق میگذارد، اما چالش جدید در زندگیِ او، اعزام به خدمت اجباریست...! نویسنده؛ …
خلاصهی اپیزود پنجم از قلم سرنوشت؛ نویسنده همچنان از ناهنجاریهای اجتماعی در مشاغل موجود فراریست. او با دو پیرمردِ دنیادیده و عجیب آشنا میشود که هرکدام ماجرای خود را دارند. گویی گذشتهی شیخقربان و سخنانش دلچسبتر است، مخصوصاً تیزفهمیهایش. به همین دلیل، نویسنده از علاقه و البته ناچاری، در کنار آنها مشغول به کارِ کفاشی میشود...! نویسنده؛ جعفر ش…
خلاصهی اپیزود چهارم از قلم سرنوشت؛ دیگر فراگرفتن کار برای نویسنده سختی ندارد. روزی هوای دیدن مادر به دلش میافتد که دیدارش جنجالی میشود. تقیخان همچنان بر سرِ خشم و کینه و حسادت میباشد، مادرش هم به گونهای از آمدنهای او و دستودلبازیهایش ناراحت است. در این بین او با دو پیرمردِ متضاد آشنا میشود که آیندهاش را مقداری تغییر میدهد...! نویسنده؛…
خلاصهی اپیزود سوم از قلم سرنوشت؛ منازعه و مرافعهای رخ میدهد که نویسنده در نوجوانی تحتالشعاعِ آن حادثهی تلخ قرار میگیرد، اما طبیعتاً باز هم شرط بیکاری نیست. از اینجا به بعد است که دست او با قلم آشنا میشود تا اشعار عاشقانهای نیز در قالب غزل بنویسد. هرچند که نوشتن و سُرودن و خواندن برای او، چندان خوشخاطره درنمیآید. نصایح، فقط برای پول است...…
خلاصهی اپیزود دوم از قلم سرنوشت؛ مادر دعایی میکند و مستجاب میشود، استجابتی به وسعت جدایی، برای آسایش و آرامش. مادربزرگ نویسنده او را میپذیرد، اما همانند گذشته باید کار کند. از عبادوزی و خیاطی، تا دوزنگیِ کتوشلوار هرکدام به نحوی مشکلساز میشوند. شغل بعدیِ او کارگری و بنّایی است که با توجه به شخصیت مذهبیِ صاحبکار، ماجرا کمی پیچیده میشود...! …
خلاصهی اپیزود اول از قلم سرنوشت؛ قلم سرنوشت ادامهی زندگانیِ نویسنده پس از گزنه در دوران نوجوانی است. داستان با زندگی در خانهی شوهر مادر شروع میشود، همراه با مشقات فراوان. تقیخان مردی دوشخصیته است و کبری نیز بین دوراهی قرار گرفتهاست؛ فرزند و شوهر! نویسنده خود را مسبب رنجهای مادر از سوی شوهر او میبیند و از همین رو باید فکر دیگری کند...! نویسن…
معرفیِ پادکستِ سریالیِ قلم سرنوشت! پس از تولید و انتشار پادکست رواییِ دو اثر قبلی؛ یعنی کتابهای «شکر تلخ» و «گزنه»، تصمیم تولید و انتشار پادکست رواییِ کتاب سوم؛ یعنی «قلم سرنوشت» نیز عملی شد. در این اپیزود؛ کوتاه از مشکلاتی گفتهایم که دلایل عقبافتادنِ زمان انتشار «قلم سرنوشت» بودهاند. همچنین خلاصهای از این سهگانه را شرح دادهایم و زمان انتشار…
چکیدهی اپیزود یازدهم از گزنه (پایانی)؛ زمان دلکندن از کسب تجربه است. پدر نویسندهی نوجوان او را مجاب میکند تا بهتهران برگردد؛ چرا که خودش در فکر تغییراتی است. دلکندن نه از کار و شهر، بلکه از عشق دوران نوجوانیش اصلاً کار آسانی نیست، اما بیچون و چرا باید دستور پدر را اطاعت کند. تو گویی تلخیها را پایانی نیست...! در آینده چه میشود؟ همراه قجرتای…
چکیدهی اپیزود دهم از گزنه؛ یک حادثهی ناگوار برای نویسندهی نوجوان موجب رویآوری او بهطبابت میشود. همین امر او را در جمعی از افراد قرار میدهد که با وجود کموکاستیها لذت میبرد و تجربیات شیرینی کسب میکند. او با وجود تمام دردی که دارد بهزندگی ادامه میدهد. روزی از سوی نامادری مورد لطف قرار میگیرد و همین لطف، عشق و علاقهاش بهدختر او را برمی…
چکیدهی اپیزود نهم از گزنه؛ احوال نویسندهی نوجوان بهتر شد و سرِکار برگشت، اما دکان نانوایی نیز بر اثر اعمال گذشتهی پدر از بین میرود و بدهی بالا میآید. او دوستانی نیز در اراک و محل سکونت پیدا کرده که یکی از آنها ازدواج میکند، اما آداب شب زفاف را نمیداند و از همهچیز بیاطلاع است. نویسندهی نوجوان نیز قواعد سنتی را بهخوبی بهاو آموزش میدهد، …
چکیدهی اپیزود هشتم از گزنه؛ از آنجایی که پدر نویسندهی نوجوان قول سپردن دکان بقالی در اراک را بهاو داده، امور فروشندگی و دیگر وظایف را برایش شرح میدهد، اما پدرش چندان مایل بهپذیرش مسئولیت نیست و همچنان مانند دوران جوانیاش رفتار میکند. بههمین دلیل پس از ورشکستگیِ بقالی، یک نانوایی باز میکند که آنهم چندان جالب از کار درنمیآید و ...! دور گر…
چکیدهی اپیزود هفتم از گزنه؛ ناپدری نویسندهی نوجوان، دست کمی از پدرش ندارد. همچنین در ادامهی ماجرا او را مجبور بههمکاری در شغل چراغچیگری میکند و بارِ سنگینی بر دوشش میگذارد. همین امور موجب تفکر مستقلشدن میشود تا اتاق و اسبابی فراهم کند و دردسرش کمتر شود، اما در این میان نامهای از پدرش در اراک دریافت میکند...! باز گول خوردم و طمع کردم؛ هی…
چکیدهی اپیزود ششم از گزنه؛ نویسندهی نوجوان بهدکان آرایشگری میرود و آن هم خوش عاقبت نمیشود. مادرش از شوهر دوم بچهای میآورد که چندان باب مِیل او نیست و رابطهاش با مادر و ناپدری را وارد چالشی جدید میکند؛ چرا که از طرفی باید بچه را نگهداری کند، از طرف دیگر نیز بهشغل جدید بپردازد که اصلاً راضی بهانجام آن نیست...! جامِ جهاننما را جلوی کسی ن…
چکیدهی اپیزود پنجم از گزنه؛ زندگیِ مادر نویسندهی نوجوان پس از شوهر اول، با شوهر دوم نیز بر همان منوال میباشد، اما با توجه به اخلاق این زن، سعی در رفع مشکلات دارد. فرزندش نیز باید کار کند و منتِ نانِ سفرهی ناپدری را نپذیرد. از همین رو، او را بهکبابی گذاشتند و در این شغل هم مشکلاتی وجود داشت که در آینده وارد چالشهای سختی خواهد شد...! مگرنه این…
چکیدهی اپیزود چهارم از گزنه؛ نویسندهی نوجوان با توجه بهکنجکاویهایش، نامادری را در وضع شرمآوری میبیند و همین بهانه کافیست تا پدرش او را پس زند و بهتهران بازگرداند. او با جستجوی مادرش در تهران، متوجه وضع عجیبی میشود که همان باعث طردش میشود و باید به اقوام پناه ببرد. نا امیدی نسبت به شرایط از اتفاق جدیدی مطلعش میکند...! از معایب خلقت آدمی…
چکیدهی اپیزود سوم از گزنه؛ نتیجهی اطاعت از دستور پدر، رو آوردن بهگدایی بود، اما نویسندهی نوجوان برای چنین عملی ساخته نشدهبود. بههرحال باید پول بهدست آورد. در حین قدم زدن با گونی و پای لَنگ در گورستان قم، گدایی او را جذب و مبهوت میکند. گویی هم صحبت بهجایی پیدا کردهاست، اما اطاعت از اوامر او، شرمگینش میکند..! میگفت بهعقیدۀ من؛ بیشتر مرد…
چکیدهی اپیزود دوم از گزنه؛ نامادری مدرسه را برایش در نوجوانی ممنوع کرده و دستور بهکار داده بود. او را بهیک حلبیساز سپردند و کنجکاویهای بچهگانهاش از کار بیکارش ساخت. پس از این نیز باید گونی بهدست میگرفت و پشگل و پِهِن و پوست انار جمع میکرد، هرچند که آسان نبود و مشکلاتی را برای او به وجود آورد. بعد از این در دکان پسرِ نامادری مشغول بهکار…
چکیدهی اپیزود اول از گزنه؛ ماجرای گزنه با روایت یک عشق از سوی نویسنده در دوران نوجوانی شروع میشود، اما در بند و اسارت پدری که فقط به فکر شکم و شهوت خود است. همچنین داستان با وجود جدایی از مادر و زندگی با نامادری در قم همراه میباشد. او در نوجوانی با تمام سختیها و کمبودها در طول روایت، از عشق صحبت میکند...! از تولد تا مرگ دروغ گفت؛ نه انسان بود…
چکیدهی اپیزود ششم از فصل پنجم (قسمت پایانی شکر تلخ): وقت تصمیم نهایی رسیدهاست. کبری یا باید بهمیرزاباقر بپیوندد و زن دوم را تحمل کند، یا طلاق و جدایی از هر دو فرزند را تجربه کند. او با تصمیمی راسخ بهسوی خانهی جواهر رفت، اما گویی پاهایش حرکت نمیکرد و افکار تلخ بسیاری پریشانش ساختهبود، اما پایان این داستان چه میشود...؟! در فصل دوم همراه قجرتا…
چکیدهی اپیزود پنجم از فصل پنجم؛ میرزاباقر پس مدتی طولانی و تامل بسیار، متوجه شد هرچه میکشد از افکار و اعمال خودش میکشد. با جواهر زد و خورد کرد و در عمل، باز هم رامِ او شد. در نهایت تصمیم گرفت تا هر دو زن خود را در یک خانه و زیر یک سقف نگهداری کند. کبری اصلاً راضی نبود و میرزاباقر بهاو اولتیماتوم داد. حال کبری باید تصمیم بگیرد...! نویسنده؛ جعفر …
چکیدهی اپیزود چهارم از فصل پنجم؛ میرزاباقر و کبری دوباره آشتی کردهاند و او از رابطه با جواهر بهشدت پرهیز میکند و دوری میجوید. همین امر موجب شد تا جواهر رو بهخانهی کبری بیاورد و آبروریزی بهراه اندازد. دعوا و جنجال هَووها ماجراهایی بهراه انداخت که میرزاباقر بسیار عصبانی شد و تصمیم گرفت با کبری تسویه حساب کند...! اما چه تسویه حسابی...؟ نویسند…
چکیدهی اپیزود سوم از فصل پنجم؛ میرزاباقر انتخابی کرد که عجولانه بود وسخت پشیمان شد. اما پشیمانیاش فایدهی چندانی ندارد. او متوجه حضور کبری در تهران میشود و آشنایی پیدا میکند تا وسیلهی آشتیِ کبری با او شود. هرچند کبری دلچرکینتر از این حرفهاست، اما وجود هَوو و شوق پسزدن او، کمی با میرزاباقر همراهش میسازد. در این بین جواهر هم دست بهکار خطرن…
چکیدهی اپیزود دوم از فصل پنجم؛ میرزاباقر بدون خبر از کبری و خانواده، برگشت بهتهران و مشغول به کار بنّایی شد. نیاز بهمکان او را همصحبت بهزنی کرد که دلالِ ازدواجهای محلی بود. میرزاباقر با خودش عهد کردهبود که دیگر خانواده را نبیند و مجدداً هم ازدواج نکند. او بر عهد و پیمان خودش راسخ بود، اما دلاش جای دیگری را سِیر میکرد...! نویسنده؛ جعفر شهر…
چکیدهی اپیزود اول از فصل پنجم؛ با شروع این فصل و بازگشت بهتهران، متوجه حال و هوای تهران و حکومت جدید خواهید شد. سلسلهی قاجاریه بهدست رضاخان سردارسپه و سیدضیاءالدین طباطبایی و با یک کودتا منقرض میشود. حال نوبت اصلاحات سیاسی و اجتماعی و... در تمام شئون مملکت است. میرزاباقر سرگردان است و در همین اوضاع، رو بهتهران و دیار خود میآورد...! نویسنده؛ …
چکیدهی اپیزود دوازدهم از فصل چهارم؛ کبری دیگر طاقت ندارد. نامهی دوم را مینویسد و بهتهران ارسال میکند، اما اینبار از طرف مادرش، جواب و پول بازگشت بهتهران را فراهم مینماید. نهایتاً با تمام مصائب و مشکلاتی که در مشهد و نبودِ شوهر و سرپرست تجربه کرد، همراه با فرزاندان و خواهرش آن شهر را تَرک کرد و با هزاران امید بهتهران بازگشت...! نویسنده؛ جعف…
چکیدهی اپیزود یازدهم از فصل چهارم؛ مشکل جدید کبری، اتهام دزدی بود که به او زدند. هرچند که یک درویش خردمند با مهارت تمام دزد را پیدا میکند و کبری تبرئه میشود. اما پسر صاحب کار کبری به او چشم دارد و در این بین پدرشان فوت میکند. همین نیز بهانهای میشود تا همین پسر از جریان مطلع شود و کبری را برای رابطه با خود تحت فشار قرار دهد...! نویسنده؛ جعفر …
چکیدهی اپیزود دهم از فصل چهارم؛ خواهر کبری و مشکلاتی که دارد، اضافه بر دردهای کبری میشود. چالشی که او را سخت بهمقابله میکشد و عاصیاش میکند. با پیوستن خواهرش بهاو، فرزند خردسالش حسن نیز بهبود یافت و از مصائب کبری کاست. کبری برای ارسال نامه به مادرش اقدام کرد و منتظر جواب نامه نشست، اما باید به فکر کاری جدید باشد...! نویسنده؛ جعفر شهری باف ر…
چکیدهی اپیزود نهم از فصل چهارم؛ پس از فقر و بیماری و نداریهای بسیار، حال نوبت بیماریِ فرزند خردسال است تا هرچه بیشتر آسایش را از کبری سلب کند. در این حال و هوا اتفاق تازهای برای کبری میافتد که شدیداً او را متعجب میکند که نمیداند باید خوشحال باشد یا غمگین، اما تنها ذهنیتی که برای او وجود دارد، این است که شاید جای امید بیشتری باشد...! نویسنده؛ …
چکیدهی اپیزود هشتم از فصل چهارم؛ کبری روز بهروز با مشکلات بیشتری دست و پنجه نرم میکند و دردش صد چندان شده است. از آنجایی که کبری بسیار با آبرو بزرگ شده و در میان آشنایان محجوب بود و زندگی را تا بدینجا با اینهمه مشکلات با غرور گذرانده بود، بههیچ وجه توان پذیرش دزدی از سوی پسرش جواد را نداشت. در نتیجه فکر تازهای کرد و بسیار امیدوار شد...! نویس…
چکیدهی اپیزود هفتم از فصل چهارم؛ جواد با توجه بهاتفاقت گذشته مریض و به مشکلات مادرش کبری هم اضافه شد. سوا از گرسنگی، سرما نیز در پیش بود و کبری باید برای آنهم فکری میکرد. نبودِ شوهر برای کبری مشکلات بزرگتر از نداری را بهبار آورد و در این راه نیز باید تَن به اعمالی دهد که هیچوقت ندادهاست، اما این زن محکمتر از این حرفها بود و با یک خبر دل…
چکیدهی اپیزود ششم از فصل چهارم؛ میرزاباقر نیامد. کبری و جواد هرچه منتظر ماندند، فقط گرسنگیشان بیشتر شد. کبری تنها توانست با پخت چند قرص نان، مقدار کمی از گرسنگی فرزند و خود را کاهش دهد. فقر و نیاز برای کبری مشکل بزرگی نبود، اما استفاده از لباسهای او، اصلاً قابل چشم پوشی نبود و از خانهای که در آن سکونت داشت، رفت...! نویسنده؛ جعفر شهری باف راوی؛ …
چکیدهی اپیزود پنجم از فصل چهارم؛ پسرِ بزرگ مرضیه همهچیز را هرچند دیر، اما بالاخره فهمید و در صدد برآمد تا رسواییِ پیشآمده را با عقل و منطق حل کند، اما برادرانش فهمیدند و انتقام سختی از مادر و خواهر خود و میرزا باقر گرفتند. نهایتاً حکم بهآزادیِ همگان دادهشد و حق یک مادر و دختر باطل و زایل شد. میرزاباقر باز هم دست از پا درازتر برگشت و پی اندیشه…
چکیدهی اپیزود چهارم از فصل چهارم؛ میرزاباقر با از دستدادن دکان خشکهپزی و وسایل آن، قصد برگشت بهتهران را داشت که مرضیه را دید. این زن نیز بهمیرزاباقر بسیار علاقهمند شد و بر این شد تا شرایط رابطه با او را که نیازمند پول بود، فراهم کند، اما میرزاباقر بهاین هم راضی نشد و دست بهعملی بسیار خطرناکتر زد...! عملی که داستانش را در این اپیزود میشنوید…
چکیدهی اپیزود سوم از فصل چهارم؛ میرزاباقر پیِ تفریحات مبتذل و غیرِ مسئولانه میرود و خانواده را به کلی فراموش میکند. تفکرات و اعمال او به جاهای سخت و باریک کشیده میشود، تا بالاخره آسایش را از کانون خانواده نیز سلب میکند. در همین بین تنی چند از افراد محله بسیج میشوند تا از او انتقام بگیرند. کبری باخبر شدهاست و میرزاباقر را میبیند...! نویسنده…
چکیدهی اپیزود دوم از فصل چهارم؛ خانوادهی داستان ما مشغول زندگی و همهچیز آرام و خوب است، تا اینکه میرزاباقر دوباره فیلش یاد هندوستان میکند و از کار مدام خسته میشود. خستگی از کار، او را برای تفریح چند ساعتی بهمِیخانه میکشاند و به عیش و نوش میپردازد، اما این تمام چیزی نیست که میرزاباقر در آن شب و در آن میخانه تجربه میکند...! نویسنده؛ جعفر شهری…
چکیدهی اپیزود اول از فصل چهارم؛ داستان با ورود به مشهد و سکونت در یک مهمانخانهی زوار شروع میشود که چندان برای کبری خوشایند نیست، تا بالاخره اتاقی اجاره میکنند. در همین بین است که نطفهی فرزند دوم نیز شکل میگیرد و بر بدبختی کبری میافزاید. میرزاباقر هم رو به کاسبی و خشکهپزی میآورد که از مشاغل پدرش بوده و آن را خوب بلد است...! نویسنده؛ جعفر…
چکیدهی اپیزود پنجم از فصل سوم؛ مسافرت بهمشهد، تبدیل بهکوچ و مهاجرت میشود. کاروانی که میرزاباقر و کبری با آن میروند، بهدلیل زیارتیبودنِ مقصدشان، توقفهای بسیاری در طول راه برای انجام فریضههای دینی دارند. شکّ و گمانهایی در این مورد بهوجود میآید که شما را بهچالش خواهد کشید. در نهایت گنبد طلایی در مشهد دیده میشود...! نویسنده؛ جعفر شهری با…
چکیدهی اپیزود چهارم از فصل سوم؛ سرانجام نزاعهای زنانه بهپایان میرسد و فصل بهار است. میرزاباقر قصد عزیمت بهمشهد دارد و با روی خوش وارد خانه میشود. از کبری درخواست مسافرت به مشهد و زیارت را دارد و او نیز بدش نمیآید، اما مداوای سرِ جواد و طلب استخاره از مادرش سدِ راهِ میرزاباقر است. میرزاباقر نیز افکار شومی در سر میپروراند...! نویسنده؛ جعفر ش…