سلام من اصلان ناهیچم و ناهیچ فامیلمه و خب یه سری چیز میز واسه ی هر شنبه درست می کنم که قانونا پادکست به حساب می یان و می خوام اونا رو اینجا بزارم
هر بار که نتم رو وصل می کنم. هر بار که واتس اپ یا تلگرامم رو باز می کنم . دوست دارم یه همچین پیامی واسم بیاد
درست یه سکانس طولانی که نقش اولش میره و میره و میره و کم کم محو می شه.
فرابطه یک قصه و روایت خطی عاشقانست توی جهان کوانتوم و نوستالژی
فقط خواستم با خودم یه مروری داشته باشم که یادم بیاد این یک سال چجور گذشت ؟
برای ما که یه عمر هست که به فردا شک داریم
نمی دونم ولی این تماسیه که هممون یه روزی بهشون نیاز داشتیم .
دلتنگ که می شم ... عجیب آسمون ریسمون ها به هم بافته می شه و گذشته و آینده توی لحظه ی عمیق اکنون به هم گره می خورن
هیچ جایی معلق تر از جاده ی فرودگاه نیست ... به خصوص اگه شب باشه و به خصوص اگه فقط تو سوار اون آژانس باشی
یه لحظه می یایی و چند ثانیه مکث می کنی و همه چیز توی اون لحظه از نو نوشته می شه
خب می دونم که بعضی وقتا اونجور که باید درک نمی شی ... ولی آیا خودت می تونی درک کنی ؟
هیچ دوم رو از خونه شروع می کنم . از جایی که ما بهش می گیم خونه حرف می زنم و سعی می کنم نگاهم رو به خونه برای تو توضیح بدم .
خب من خیلی وقت پیش توی فیس بوک یه جورایی یه چیزی درست کردم به اسم رادیو هیچ ، بعد چند سالی گذشت و دوباره دلم خواست که یه پادکست بسازم . اسمش رو گذاشتم رادیو هیچ بعد دیدم رادیو هیچ هست . و در آخر به ذهنم رسید که رادیو نباشه و بشه هیچ ... این قسمت رو اولین بار واسه آی جی تی وی کار کردم و خب الان صوتی شده اش رو می زارم اینجا ... و این که این یه جورایی…