امیدهای واهی
Manage episode 313785177 series 3286866
آقا سید باغبانِ باغِ پدربزرگ میگفت همهی پرتقالها را بچینید و بخورید، نگذارید حتی یکدانه پرتقال روی درخت باقی بماند ....
ما هم از بس که نمیدانستیم با آن همه پرتقال چه کنیم آن را به سر و صورت هم پرتاب میکردیم...
صبحانه نان و پنیر و آب پرتقال و پرتقال میخوردیم، ناهار و شام هم کنار غذا پرتقال میخوردیم و میان وعده هم طبیعتاً پرتقال میخوردیم، خلاصه هر بار نزدیک بود دبههای بزرگِ سنایچ دفع کنیم...
دلیلِ اینکه آقا سید میگفت همهی پرتقالها را بچینیم این بود که درخت بتواند دوباره شکوفه بدهد، اگر پرتقال روی شاخه باقی میماند آن شاخه نمیتوانست پرتقال بدهد...
پرتقالی که چیده نشود و بعد یک مدت پوسیده و زشت روی درخت بماند اسمش دیگر پرتقال نیست، اسمش "امیدِ واهی" ست، امیدِ واهیِ بعد از تمام شدن، امیدِ واهیای که به خودخواهیِ هر چه تمام اجازهی آغازِ روزگاری جدید به درخت را نمیدهد، امیدی که اجازهی شکوفه دادن و شروع جدید را نمیدهد...
فصل که تمام شود، دیگر باقی ماندن بیفایده است، حتی یک عدد پرتقال روی شاخه باقی گذاشتن هم بد است، باید به درخت حقِ شکوفه دادن داد، باید تک تکِ شاخهها را خالی کرد، باید تک تکِ پرتقالها را چید....
برای گذشتنِ خزان و آمدنِ بهار، باید امیدهای واهی را کند و پوست کند و نمک زد و خورد و دفع کرد و رفت
کیومرث مرزبان
31 قسمت