زخمِ دوست
Manage episode 313785168 series 3286866
فکر میکنی هیولا شدهای. زمانه بزرگت کرده. در کورهی زندگانی گداختهای و رنجها تو را پولاد آبدیده کرده! خیال میکنی مار خوردی، افعی شدی و محکمی و به هیچ بادی نمیلرزی. بعد، ناگهان، روزی، شبی، جایی، با یک حرف، زخمها ظاهر میشوند، باز میشوند. فرومیریزی توی خودت. مثل آدمبرفی آب میشوی روی خودت.
دوستِ تو، جزیرهی توست، پناه تو. و زخمی که از دوست میخوری تلختر است. چون او تو را میشناسد، از ضعفهای تو و جراحتهای تو خبر دارد. او میداند در کجاهای جاده چاله هست. او نقشهی تو و پسکوچههای تو را بلد است و مختصات تو را میداند. دوست دقیق میداند خنجر را در کجا فرو کند، که بیشتر برنجاند.
معین دهاز
31 قسمت