Artwork

محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
Player FM - برنامه پادکست
با برنامه Player FM !

Ganje Hozour audio Program #820

 
اشتراک گذاری
 

Manage episode 283157242 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه صوتی شماره ۸۲۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۲۲ ژوئن ۲۰۲۰ - ۳ تیرPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه درشت برای مطالعه در دستگاههای هوشمندPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsعشقْ جُز دولت و عِنایَت نیستجُز گُشادِ دل(۱) و هدایت نیستعشق را بوحَنیفه(۲) درس نکردشافِعی(۳) را دَرو رِوایَت نیستلایَجوز و یَجوز(۴) تا اَجَلَستعِلْمِ عُشّاق را نهایت نیستعاشقان غَرقه‌اند در شِکَراباز شِکَر مصر را شِکایَت نیستجانِ مَخْمور(۵) چون نگوید شُکر؟باده‌یی را که حَدّ و غایَت نیستهر کِه را پُرغم و تُرُش(۶) دیدینیست عاشقْ وَزان ولایَت نیستگر نه هر غنچه پرده باغی‌ستغیرت و رشک را سرایت نیستمُبتدی باشد اَندرین رَهِ عشقآنکه او واقِف از بِدایَت(۷) نیستنیست شو، نیست از خودی زیرابَتَر از هستیَت جِنایَت(۸) نیستهیچ راعی(۹) مَشو، رَعیَّت(۱۰) شوراعیی جُز سَدِ رعایت(۱۱) نیستبس بُدی بنده را کَفیٰ بِالله(۱۲)*لیکَش این دانش و کِفایَت نیستگوید: این مُشکل و کِنایات(۱۳) استاین صَریح است این کِنایَت نیستپای کوری به کوزه‌ای برزدگفت فراش را وقایت نیستکوزه و کاسه چیست بر سَرِ رَه؟راه را زین خَزَف(۱۴) نَقایَت(۱۵) نیستکوزه‌ها را زِ راه بَرگیرید(۱۶)یا که فَرّاش(۱۷) در سَعایَت(۱۸) نیستگفت: ای کور، کوزه بر رَه نیستلیک بر رَه تو را دِرایَت(۱۹) نیسترَه رَها کرده‌ای سویِ کوزهمی‌رَوی آن به جُز غَوایَت(۲۰) نیستخواجه جُز مَستیِ تو در رَهِ دینآیَتی زِ ابتدا و غایَت نیستآیتی تو و طالب آیتبه ز آیت طلب خود آیت نیستبی رَهی، وَرنَه در رَهِ کوششهیچ کوشنده بی ‌جِرایَت(۲۱) نیستچون که مِثْقالَ ذَرَّةٍ یَرَهْ(۲۲) است**ذَرّه‌یی زَلّه(۲۳) بی‌نِکایَت(۲۴) نیستذَرّهٔ خیر بی ‌گُشادی نیستچَشم بُگْشا اگر عَمایَت(۲۵) نیستهر نَباتی نشانیِ آبَستچیست کان را ازو جِبایَت(۲۶) نیست؟بس کُن، این آب را نشانیهاستتشنه را حاجَتِ وِصایَت(۲۷) نیست* قرآن کریم، سوره نساء(۴)، آیه ۴۵ Quran, Sooreh An-Nisaa(#4), Line #45« وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا.»« خدا دشمنان شما را بهتر مى‌شناسد و دوستى او شما را كفايت خواهد كرد و يارى او شما را بسنده است.»** قرآن کریم، سوره زلزال(۹۹)، آیه ۸ و۷Quran, Sooreh Az-Zalzala(#31), Line #7,8فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ (٧)پس هر كس به وزن ذره‌اى نيكى كرده باشد آن را مى‌بيند.« وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ.»(۸)« و هر كس به وزن ذرّه‌اى بدى كرده باشد آن را مى‌بيند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1786, Divan e Shamsتا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرمای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان منتو ز کَرَّْمنَا بَنی آدم شَهی*هم به خشکی، هم به دریا پا نهیتو به اقتضای قول حضرت حق تعالی: «ما آدمی زادگان را گرامی داشتیم.» پادشاه به شمار می روی، زیرا هم در خشکی گام می نهی و هم در دریا.که حَمَلْنَاهُمْ علی الْبَحْرِ به جاناز حَمَلْنَاهُمْ علی الْبَر، پیش رانتو از حیث روح، مشمول معنای این آیه هستی: «آنان را بر دریا حمل کردیم.» از عالم خاک و ماده در گذر و به سوی دریای معنی بشتاب.مر ملایک را سوی بَر(۲۸)، راه نیستجنسِ حیوان هم ز بَحر، آگاه نیستتو به تن حیوان، به جانی از مَلَک(۲۹)تا رَوی هم بر زمین، هم بر فَلَک* قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۷۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #70« وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلً.»« به راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب] مراد روانه داشتیم و به ایشان از پاکیزه‌ها روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم چنانکه باید و شاید برتری بخشیدیم‌.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsآیَتی تو و طالبِ آیَتبِهْ زِ آیَت طَلَب خود آیَت نیستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1232 نه تو اَعطَیناکَ کَوثَر خوانده‌ای؟پس چرا خشکی و تشنه مانده‌ای؟ یا مگر فرعونی و کوثر چو نیلبر تو خون گشته ست و ناخوش، ای عَلیل توبه کن، بیزار شو از هر عَدوکو ندارد آبِ کوثر در کدو هر که را دیدی ز کوثر سرخ‌رُواو محمدخوست با او گیر خو مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3781 با سلیمان، پای در دریا بنهتا چو داود، آب سازد صد زرهآن سلیمان، پیشِ جمله حاضرستلیک غیرت چشم‌بند و ساحرستتا ز جهل و خوابناکیّ و فضولاو به پیشِ ما و ما از وی مَلول(۳۰)تشنه را دردِ سر آرد بانگِ رعدچون نداند کو کشاند ابرِ سَعد(۳۱)چشمِ او مانده ست در جوی روانبی ‌خبر از ذوقِ آبِ آسمانمَرکبِ همّت سوی اسباب رانداز مُسَبِّب لاجَرَم محروم ماندآنکه بیند او مُسَبِّب را عَیانکی نهد دل بر سبب های جهان؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3743 جمله مرغانِ مُنازِع(۳۲)، بازواربشنوید این طبلِ بازِ شهریارز اختلاف خویش، سوی اتحادهین ز هر جانب روان گردید شادحَیْثُ ما کُنْتُم فَوَلُّوا وَجْهَکُمنَحْوَهُ هذا الَّذی لَمْ یَنْهَکُمدر هر وضعیتی هستید روی خود را به سوی آن وحدت و یا آن سلیمان بگردانید که این چیزی است که خدا شما را از آن باز نداشته است.کورْ مرغانیم و بس ناساختیمکآن سُلیمان را دَمی نشناختیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1638 هر زمان دل را دگر میلی دهمهرنفس بر دل دگر داغی نهمکُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَأْنٌ جدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود. قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۲۹Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #29« يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»« هر که در آسمان ها و زمین است از او درخواست [حاجت] می کند، او هر روز در کاری است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۴۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2648 صد هزاران فصل داند از علومجانِ خود را می‌نداند آن ظَلوم(۳۳)داند او خاصیّتِ هر جوهریدر بیانِ جوهرِ خود چون خَریکه همی‌دانم یَجُوز و لایَجُوزخود ندانی تو یَجُوزی یا عَجُوز(۳۴)این روا، و آن ناروا دانی، ولیکتو روا یا ناروایی؟ بین تو نیکقیمتِ هر کاله(۳۵) می‌دانی که چیستقیمتِ خود را ندانی، احمقی ستسَعدها و نَحس ها دانسته‌ییننگری تو سَعدی یا ناشُسته‌یی(۳۶)جانِ جمله علم ها این است، اینکه بدانی من کی ام در یَومِ دین(۳۷)مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #617 تا نسوزم، کی خُنُک گردد دلش؟ای دلِ ما خاندان و منزلشخانهٔ خود را همی‌سوزی، بسوزکیست آن کَس که بگوید: لایَجُوز؟خوش بسوز این خانه را ای شیرِ مَستخانهٔ عاشق چنین اولیتر(۳۸) استبعد از این، این سوز را قبله کُنمزانکه شمعم من، به سوزش روشنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsگَر نه هر غُنچه پَردهٔ باغیستغیرت و رَشْک(۳۹) را سرایَت(۴۰) نیستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2677 انبیا گفتند: در دل علّتی ستکه از آن در حق‌شناسی آفتی ستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2683 این هم از تاثیر آن بیماری استزهر او در جمله جُفتان(۴۱) ساری(۴۲) ستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsپایِ کوری به کوزه‌یی بَرزَدگفت: فَرّاش را وِقایَت(۴۳) نیستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #671 از خَراج(۴۴) ار جمع آری زَر چو ریگآخر آن از تو بماند مُرده ریگ(۴۵)همرهِ جانت نگردد مُلک و زَرزَر بده، سُرمه سِتان بهرِ نظرتا ببینی کین جهان چاهی ست تَنگیُوسُفانه آن رَسَن(۴۶) آری به چنگتا بگوید چون ز چاه آیی به بامجان که یا بُشرایَ هذا لِی غُلام*تا همینکه از چاه تاریک دنیا و جسمانیّت بیرون آمدی، عالم روح به تو خطاب کند: مژده بادا که اینست غلام من.هست در چاه اِنعکاساتِ نظر(۴۷)کمترین آن که نماید سنگ، زروقتِ بازی، کودکان را ز اختلالمی‌نماید آن خَزَف ها زَرّ و مالعارفانش کیمیاگر گشته‌اندتا که شد کان ها بَرِ ایشان نَژَند(۴۸)* قرآن کریم، سوره یوسف(۱۲)، آیه ۱۹Quran, Sooreh Yusuf(#12), Line #19« وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَىٰ دَلْوَهُ ۖ قَالَ يَا بُشْرَىٰ هَٰذَا غُلَامٌ ۚ ….»« كاروانى آمد. آب‌آورشان را فرستادند. دلو فرو كرد. گفت: مژدگانى، اين پسرى است…»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1640 کُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَأْنٌ جدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود. مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #818 چشمِ حس اَفْسُرد بر نقشِ مَمَرتُش مَمَر می‌بینی و او مُسْتَقَرّاین دویی اوصافِ دیدِ اَحْوَل استوَرنه اوّل آخِر، آخِر اوّل ستقرآن کریم، سوره حدید(۵۷)، آیه ۳Quran, Sooreh Al-Hdid(#57), Line #3« … هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ»« ... اوست اوّل و آخر»حافظ، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۱۹۳Hafez Poem(Qazal)# 193, Divan e Qazaliatدر نظربازی ما بی‌خبران حیرانندمن چنینم که نمودم دگر ایشان دانندعاقلان نقطه پرگار وجودند ولیعشق داند که در این دایره سرگردانندعطار، دیوان اشعار، غزل شماره ۷۱Attar Peom (Qazal) # 71, Divan e Ashaarگر نباشد هر دو عالم، گو مباشتو " تمامی، با توام تنها خوش است "قرآن کریم، سوره زمر(۳۹)، آیه ۳۶Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #36« أَلَيْسَ اللُّه بِكَافٍ عَبْدَه…؟»« آیا خداوند برای بنده خویش کافی نیست؟»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2932 که عبادت مر تو را آریم و بسطَمْعِ یاری هم ز تو داریم و بسمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #773 از خدا غیرِ خدا را خواستنظَّنِ افزونی ست و کُلّی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3181 زانکه می‌بافی، همه‌ساله بپوشزانکه می‌کاری، همه ساله بنوشفعل توست این غُصه‌های دم به دماین بود معنی قَدْ جَفَّ الْقَلَمحدیث« جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»« خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3151 معنی جَفَّ الْقَلَم کی آن بودکه جفاها با وفا یکسان بود؟بل جفا را، هم جفا جَفَّ الْقَلَموآن وفا را هم وفا جَفَّ الْقَلَممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3463 تن ز آتش های دل بگداختهخانه از غیرِ خدا پرداختهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۹۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #971 عشق ز اوصاف خدای بی‌نیازعاشقی بر غیر او باشد مَجازمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4008 راز را غیر خدا محرم نبودآه را جز آسمان همدم نبودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 662, Divan e Shamsسوار عشق شو وز ره میندیشکه اسب عشق بس رهوار باشدبه یک حمله تو را منزل رسانداگر چه راه ناهموار باشدعلف خواری نداند جان عاشقکه جان عاشقان خمار باشدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1117 در فغان و جُست و جو آن خیره‌سر(۴۹)هر طرف، پُرسان و جویان، در به درکآن که دزدید اسب ما را کو و کیست؟اینکه زیر ران توست ای خواجه چیست؟آری این اسب است، لیکن اسب کو؟با خود آ، ای شهسوار اسب جومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1077 اسب، زیرِ ران و فارِس(۵۰) اسبْ جُوچیست این؟ گفت: اسب، لیکن اسب کو؟هَی نه اسب است این به زیرِ تو پدید؟گفت: آری، لیک خود اسبی که دید؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2724 در میان روز گفتن: روز کو؟خویش رسوا کردن است ای روزجوصبر و خاموشی جَذوبِ(۵۱) رحمت استوین نشان جستن، نشانِ علّت(۵۲) استاَنْصِتُوا(۵۳) بپذیر، تا بر جانِ تو*آید از جانان، جزای اَنْصِتُواگر نخواهی نُکس(۵۴)، پیش این طبیببر زمین زن زرّ و سَر را ای لَبیب(۵۵)* قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #204«…وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«…خاموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4323 بر سر گنج از گدایی مرده‌امزانک اندر غفلت و در پرده‌اممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1226 مرغ بی‌هنگام(۵۶) و راه بی‌رهی(۵۷)آتشی پُر در بُنِ دیگِ تهیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1860 شاد آن صوفی که رزقش کم شودآن شَبَه ‌ش(۵۸) دُر گردد و او یَم(۵۹) شودز آن جِرایِ(۶۰) خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اِجری‌گاه(۶۱) شدز آن جِرای روح چون نقصان شودجانش از نُقصان(۶۲) آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سَمَن‌زارِ(۶۳) رضا آشفته استهم‌چنان کآن شخص از نُقصانِ کِشترُقعه(۶۴) سوی صاحبِ خرمن نبشترُقعه‌اش بردند پیش میر دادخواند او رُقعه، جوابی وا ندادگفت: او را نیست اِلاّ درد لُوت(۶۵)پس جواب احمق اولی تر سکوتنیستش درد فراق و وصل، هیچبند فرع ست او، نجوید اصل، هیچاحمق ست و مُردهٔ ما و منیکز غم فرعش، فراغ اصل، نیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1400 حق تعالی داد میزان را زبانهین ز قرآن سورهٔ رَحمان بخوان*هین ز حرص خویش میزان را مهلآز و حرص آمد تو را خصم مضل * قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۹-۷Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #7-9« آسمان را برافراخت و ترازو را برنهاد.»(۷)« تا در ترازو تجاوز مكنيد.»(۸)« وزن‌كردن را به عدالت رعايت كنيد و هیچ در میزان نادرستی مکنید.»(۹)مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1899 این ترازو بهر این بنهاد حقتا رود انصاف ما را در سبقاز ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3145 ذره‌یی گر جهد تو افزون بوددر ترازوی خدا موزون بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #430 متهم کن نفس خود را ای فتیمتهم کم کن جزای عدل راتوبه کن، مردانه سر آور به رهکه فَمَنْ یَعْمَل بِمِثقالٍ یَرَه*مردانه توبه كن و به هدايت در آی، زیرا هر کس عملی را به اندازه ذره ای انجام دهد جزای آن را می بیند.در فُسونِ(۶۶) نفس کم شو غِرّه‌ای(۶۷)**که آفتابِ حق نپوشد ذرّه‌ایهست این ذرّاتِ جسمی ای مفیدپیشِ این خورشیدِ جسمانی پدیدهست ذرّاتِ خَواطِر(۶۸) و افتِکار(۶۹)پیشِ خورشید حقایق آشکار* قرآن کریم، سوره زلزال(۹۹)، آیه ۸ و۷Quran, Sooreh Az-Zalzala(#99), Line #7,8« فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ.» (٧)« پس هر كس به وزن ذره‌اى نيكى كرده باشد آن را مى‌بيند.» « وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ.»(۸)« و هر كس به وزن ذرّه‌اى بدى كرده باشد آن را مى‌بيند.»** قرآن کریم، سوره كهف(۱۸)، آیه ۴۹Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #49« وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا ۚ وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا ۗ وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا.»« دفتر اعمال گشوده شود. مجرمان را بينى كه از آنچه در آن آمده است بيمناكند و مى‌گويند: واى بر ما، اين چه دفترى است كه هيچ گناه كوچك و بزرگى را حساب ناشده رها نكرده است. آنگاه اعمال خود را در مقابل خود بيابند و پروردگار تو، به كسى ستم نمى‌كند.»(۱) گُشادِ دل: انبساط فضای درون، شرح صدر(۲) بوحَنیفه: نعمان بن ثابت از بزرگان سدهٔ دوم و مؤسس مذهب حنفی، درگذشتهٔ ۱۵۰هجری قمری.(۳) شافِعی: محمدبن ادریس، مؤسس شافعیّه، درگذشتهٔ ۲۰۴هجری قمری. (۴) لایَجوز و یَجوز: جایز نیست و جایز است، روا نیست و رواست(۵) مَخْمور: مست و مدهوش، خُمار(۶) تُرُش: بداخم، بد اخلاق، عبوس(۷) بدایَت: آغاز، اول چیزی، اول کار(۸) جِنایت: گناه(۹) راعی: چوپان(۱۰) رَعیَّت: جمعی کشاورز که در یک ملک تحت فرمان یک مالک باشند. عامۀ مردم(۱۱) رعایت: نگهداری حضور و حالت تسلیم، مراقبت احوال و اعمال(۱۲) کَفیٰ بِاللّهْ: خداوند کفایت میکند.(۱۳) کِنایات: جمع کنایه و کنایت، مقابل صراحت، پوشیده سخن گفتن(۱۴) خَزَف: سفال، ظرف گِلی(۱۵) نَقایَت: پاکیزگی، عاری بودن، نُقایَت: زُبده، منتخب(۱۶) بَرگرفتن: برداشتن چیزی از جایی(۱۷) فَرّاش: گسترنده فرش و بساط و مانند آن، پیشخدمت، خدمتکار(۱۸) سَعایَت: کوشش و کار(۱۹) دِرایَت: آگاهی داشتن، دانستن(۲۰) غَوایَت: گمراه شدن، بیراه شدن(۲۱) جِرایَت: وظیفه روان، جیره، مزد(۲۲) مِثْقالَ ذَرَّةٍ یَرَهْ: به وزن ذرّه ای را خواهید دید.(۲۳) زَلّه: زلَّت، لغزش(۲۴) ‌نِکایَت: کُشتن یا مجروح کردن دشمن، انتقام، مجازات(۲۵) عَمی': کور گردیدن، از بین رفتن تمام بینایی ازهر دو چشم .(۲۶) جِبایَت: باج گرفتن، جمع کردن باج و خراج(۲۷) وِصایَت: پند و اندرز و نصیحت، سفارش، وصیّت(۲۸) بَر: خشکی(۲۹) مَلَک: فرشته(۳۰) مَلول: افسرده، اندوهگین(۳۱) سَعد: خجسته، مبارک، مقابل نحس(۳۲) مُنازِع: نزاع کننده، ستیزه گر(۳۳) ظَلوم: بسیار ستمگر(۳۴) عَجُوز: پیر زن(۳۵) کاله: کالا، متاع(۳۶) ناشُسته: ناپاک(۳۷) یَومِ دین: روز جزا، روز رستاخیز(۳۸) اولیتر: سزاوارتر(۳۹) رَشْک: حسد(۴۰) سرایت: سیر کردن و به راه افتادن در شب، شب رفتن(۴۱) جُفتان: جمع جُفت به معنی زوج، قرین، همنشین(۴۲) ساری: سرایت‌کننده(۴۳) وِقایَت: نگهداری، محافظت(۴۴) خَراج: مالیات، باج(۴۵) مُرده ریگ: میراث، مالی که از مُرده باقی مانده باشد.(۴۶) رَسَن: ریسمان(۴۷) اِنعکاساتِ نظر: منظور کَژبینی هایی است که بر اثر تمایلات نفسانی پدید می آید.(۴۸) نَژَند: پژمرده، حقیر(۴۹) خیره‌سر: پریشان و آشفته(۵۰) فارِس: اسب سوار، سوار بر اسب(۵۱) جَذوب: بسیار کَشنده، بسیار جذب کننده(۵۲) علّت: بیماری(۵۳) اَنْصِتُوا: خاموش باشید(۵۴) نُکس: عود کردن بیماری(۵۵) لَبیب: خردمند، عاقل(۵۶) مرغ بی‌هنگام: خروس بی محل(۵۷) راه بی‌رهی: ‌راه بدون راه رونده، کنایه از بیراهه (۵۸) شَبَه: شَبَه یا شَبَق نوعی سنگ سیاه و براق(۵۹) یَم: دریا(۶۰) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری(۶۱) اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاه الهی(۶۲) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۶۳) سَمَن‌زار: باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن، آنجا که سَمَن روید.(۶۴) رُقعه: نامه(۶۵) لُوت: غذا، طعام(۶۶) فُسون: فریب(۶۷) غِرّه: مغرور شدن، فریفته شدن، مغرور به چیزی، فریفته(۶۸) خَواطِر: جمع خاطر، اندیشه ها(۶۹) اِفتِکار: اندیشیدن************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsعشق جز دولت و عنایت نیستجز گشاد دل و هدایت نیستعشق را بوحنیفه درس نکردشافعی را درو روایت نیستلایجوز و یجوز تا اجلستعلم عشاق را نهایت نیستعاشقان غرقه‌اند در شکراباز شکر مصر را شکایت نیستجان مخمور چون نگوید شکرباده‌یی را که حد و غایت نیستهر که را پرغم و ترش دیدینیست عاشق وزان ولایت نیستمبتدی باشد اندرین ره عشقآنکه او واقف از بدایت نیستنیست شو نیست از خودی زیرابتر از هستیت جنایت نیستهیچ راعی مشو رعیت شوراعیی جز سد رعایت نیستبس بدی بنده را کفیٰ باللّه*لیکش این دانش و کفایت نیستگوید این مشکل و کنایات استاین صریح است این کنایت نیستکوزه و کاسه چیست بر سر رهراه را زین خزف نقایت نیستکوزه‌ها را ز راه برگیریدیا که فراش در سعایت نیستگفت ای کور کوزه بر ره نیستلیک بر ره تو را درایت نیستره رها کرده‌ای سوی کوزهمی‌روی آن به جز غوایت نیستخواجه جز مستی تو در ره دینآیتی ز ابتدا و غایت نیستبی رهی ورنه در ره کوششهیچ کوشنده بی ‌جرایت نیستچون که مثقال ذرة یره است**ذره‌یی زله بی‌نکایت نیستذره خیر بی ‌گشادی نیستچشم بگشا اگر عمایت نیستهر نباتی نشانی آبستچیست کان را ازو جبایت نیستبس کن این آب را نشانیهاستتشنه را حاجت وصایت نیست* قرآن کریم، سوره نساء(۴)، آیه ۴۵ Quran, Sooreh An-Nisaa(#4), Line #45« وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا.»« خدا دشمنان شما را بهتر مى‌شناسد و دوستى او شما را كفايت خواهد كرد و يارى او شما را بسنده است.»** قرآن کریم، سوره زلزال(۹۹)، آیه ۸ و۷Quran, Sooreh Az-Zalzala(#31), Line #7,8فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ (٧)پس هر كس به وزن ذره‌اى نيكى كرده باشد آن را مى‌بيند.« وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ.»(۸)« و هر كس به وزن ذرّه‌اى بدى كرده باشد آن را مى‌بيند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1786, Divan e Shamsتا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرمای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان منتو ز کرمنا بنی آدم شهی*هم به خشکی هم به دریا پا نهیتو به اقتضای قول حضرت حق تعالی: «ما آدمی زادگان را گرامی داشتیم.» پادشاه به شمار می روی، زیرا هم در خشکی گام می نهی و هم در دریا.که حملناهم علی البحر به جاناز حملناهم علی البر پیش رانتو از حیث روح، مشمول معنای این آیه هستی: «آنان را بر دریا حمل کردیم.» از عالم خاک و ماده در گذر و به سوی دریای معنی بشتاب.مر ملایک را سوی بر راه نیستجنس حیوان هم ز بحر آگاه نیستتو به تن حیوان به جانی از ملکتا روی هم بر زمین هم بر فلک* قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۷۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #70« وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلً.»« به راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب] مراد روانه داشتیم و به ایشان از پاکیزه‌ها روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم چنانکه باید و شاید برتری بخشیدیم‌.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsآیتی تو و طالب آیتبه ز آیت طلب خود آیت نیستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1232 نه تو اعطیناک کوثر خوانده‌ایپس چرا خشکی و تشنه مانده‌اییا مگر فرعونی و کوثر چو نیلبر تو خون گشته ست و ناخوش ای علیل توبه کن بیزار شو از هر عدوکو ندارد آب کوثر در کدو هر که را دیدی ز کوثر سرخ‌رواو محمدخوست با او گیر خو مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3781 با سلیمان پای در دریا بنهتا چو داود آب سازد صد زرهآن سلیمان پیش جمله حاضرستلیک غیرت چشم‌بند و ساحرستتا ز جهل و خوابناکی و فضولاو به پیش ما و ما از وی ملولتشنه را درد سر آرد بانگ رعدچون نداند کو کشاند ابر سعدچشم او مانده ست در جوی روانبی ‌خبر از ذوق آب آسمانمرکب همت سوی اسباب رانداز مسبب لاجرم محروم ماندآنکه بیند او مسبب را عیانکی نهد دل بر سبب های جهانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3743 جمله مرغان منازع بازواربشنوید این طبل باز شهریارز اختلاف خویش سوی اتحادهین ز هر جانب روان گردید شادحیث ما کنتم فولوا وجهکمنحوه هذا الذی لم ینهکمدر هر وضعیتی هستید روی خود را به سوی آن وحدت و یا آن سلیمان بگردانید که این چیزی است که خدا شما را از آن باز نداشته است.کور مرغانیم و بس ناساختیمکآن سلیمان را دمی نشناختیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1638 هر زمان دل را دگر میلی دهمهرنفس بر دل دگر داغی نهمکل اصباح لنا شان جدیدکل شی عن مرادی لا یَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود. قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۲۹Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #29« يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»« هر که در آسمان ها و زمین است از او درخواست [حاجت] می کند، او هر روز در کاری است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۴۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2648 صد هزاران فصل داند از علومجان خود را می‌نداند آن ظلومداند او خاصیت هر جوهریدر بیان جوهر خود چون خریکه همی‌دانم یجوز و لایجوزخود ندانی تو یجوزی یا عجوزاین روا و آن ناروا دانی ولیکتو روا یا ناروایی بین تو نیکقیمت هر کاله می‌دانی که چیستقیمت خود را ندانی احمقی ستسعدها و نحس ها دانسته‌ییننگری تو سعدی یا ناشسته‌ییجان جمله علم ها این است، اینکه بدانی من کی ام در یوم دینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #617 تا نسوزم کی خنک گردد دلشای دل ما خاندان و منزلشخانه خود را همی‌سوزی بسوزکیست آن کس که بگوید لایجوزخوش بسوز این خانه را ای شیر مستخانه عاشق چنین اولیتر استبعد از این این سوز را قبله کنمزانکه شمعم من به سوزش روشنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsگر نه هر غنچه پرده باغیستغیرت و رشک را سرایت نیستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2677 انبیا گفتند در دل علتی ستکه از آن در حق‌شناسی آفتی ستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2683 این هم از تاثیر آن بیماری استزهر او در جمله جفتان ساری ستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsپای کوری به کوزه‌یی برزدگفت فراش را وقایت نیستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #671 از خراج ار جمع آری زر چو ریگآخر آن از تو بماند مرده ریگهمره جانت نگردد ملک و زرزر بده سرمه ستان بهر نظرتا ببینی کین جهان چاهی ست تنگیوسفانه آن رسن آری به چنگتا بگوید چون ز چاه آیی به بامجان که یا بشرای هذا لی غلام*تا همینکه از چاه تاریک دنیا و جسمانیّت بیرون آمدی، عالم روح به تو خطاب کند: مژده بادا که اینست غلام من.هست در چاه انعکاسات نظرکمترین آن که نماید سنگ زروقت بازی کودکان را ز اختلالمی‌نماید آن خزف ها زر و مالعارفانش کیمیاگر گشته‌اندتا که شد کان ها بر ایشان نژند* قرآن کریم، سوره یوسف(۱۲)، آیه ۱۹Quran, Sooreh Yusuf(#12), Line #19« وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَىٰ دَلْوَهُ ۖ قَالَ يَا بُشْرَىٰ هَٰذَا غُلَامٌ ۚ ….»« كاروانى آمد. آب‌آورشان را فرستادند. دلو فرو كرد. گفت: مژدگانى، اين پسرى است…»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1640 کل اصباح لنا شان جدیدکل شیء عن مرادی لا یحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود. مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #818 چشم حس افسرد بر نقش ممرتش ممر می‌بینی و او مستقراین دویی اوصاف دید احول استورنه اول آخر آخر اول ستقرآن کریم، سوره حدید(۵۷)، آیه ۳Quran, Sooreh Al-Hdid(#57), Line #3« … هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ»« ... اوست اوّل و آخر»حافظ، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۱۹۳Hafez Poem(Qazal)# 193, Divan e Qazaliatدر نظربازی ما بی‌خبران حیرانندمن چنینم که نمودم دگر ایشان دانندعاقلان نقطه پرگار وجودند ولیعشق داند که در این دایره سرگردانندعطار، دیوان اشعار، غزل شماره ۷۱Attar Peom (Qazal) # 71, Divan e Ashaarگر نباشد هر دو عالم گو مباشتو تمامی با توام تنها خوش است قرآن کریم، سوره زمر(۳۹)، آیه ۳۶Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #36« أَلَيْسَ اللُّه بِكَافٍ عَبْدَه…؟»« آیا خداوند برای بنده خویش کافی نیست؟»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2932 که عبادت مر تو را آریم و بسطمع یاری هم ز تو داریم و بسمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #773 از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونی ست و کلی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3181 زانکه می‌بافی همه‌ساله بپوشزانکه می‌کاری همه ساله بنوشفعل توست این غصه‌های دم به دماین بود معنی قد جف القلمحدیث« جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»« خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3151 معنی جف القلم کی آن بودکه جفاها با وفا یکسان بودبل جفا را هم جفا جف القلموآن وفا را هم وفا جف القلممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3463 تن ز آتش های دل بگداختهخانه از غیر خدا پرداختهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۹۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #971 عشق ز اوصاف خدای بی‌نیازعاشقی بر غیر او باشد مجازمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4008 راز را غیر خدا محرم نبودآه را جز آسمان همدم نبودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 662, Divan e Shamsسوار عشق شو وز ره میندیشکه اسب عشق بس رهوار باشدبه یک حمله تو را منزل رسانداگر چه راه ناهموار باشدعلف خواری نداند جان عاشقکه جان عاشقان خمار باشدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1117 در فغان و جست و جو آن خیره‌ سرهر طرف پرسان و جویان در به درکان که دزدید اسب ما را کو و کیستاینکه زیر ران توست ای خواجه چیستآری این اسب است لیکن اسب کوبا خود آ ای شهسوار اسب جومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1077 اسب زیر ران و فارس اسب جوچیست این گفت اسب لیکن اسب کوهی نه اسب است این به زیر تو پدیدگفت آری لیک خود اسبی که دیدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2724 در میان روز گفتن روز کوخویش رسوا کردن است ای روزجوصبر و خاموشی جذوب رحمت استوین نشان جستن نشان علت استانصتوا بپذیر تا بر جان تو*آید از جانان جزای انصتواگر نخواهی نکس پیش این طبیببر زمین زن زر و سر را ای لبیب* قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #204«…وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«…خاموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4323 بر سر گنج از گدایی مرده‌امزانک اندر غفلت و در پرده‌اممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1226 مرغ بی‌هنگام و راه بی‌رهیآتشی پر در بن دیگ تهیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1860 شاد آن صوفی که رزقش کم شودآن شبه ‌ش در گردد و او یم شودز آن جرای خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اجری‌گاه شدز آن جرای روح چون نقصان شودجانش از نقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سمن‌زار رضا آشفته استهم‌چنان کان شخص از نقصان کشترقعه سوی صاحب خرمن نبشترقعه‌اش بردند پیش میر دادخواند او رقعه جوابی وا ندادگفت او را نیست الا درد لوتپس جواب احمق اولی تر سکوتنیستش درد فراق و وصل هیچبند فرع ست او نجوید اصل هیچاحمق ست و مرده ما و منیکز غم فرعش فراغ اصل نیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1400 حق تعالی داد میزان را زبانهین ز قرآن سوره رحمان بخوان*هین ز حرص خویش میزان را مهلآز و حرص آمد تو را خصم مضل * قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۹-۷Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #7-9« آسمان را برافراخت و ترازو را برنهاد.»(۷)« تا در ترازو تجاوز مكنيد.»(۸)« وزن‌كردن را به عدالت رعايت كنيد و هیچ در میزان نادرستی مکنید.»(۹)مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1899 این ترازو بهر این بنهاد حقتا رود انصاف ما را در سبقاز ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3145 ذره‌یی گر جهد تو افزون بوددر ترازوی خدا موزون بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #430 متهم کن نفس خود را ای فتیمتهم کم کن جزای عدل راتوبه کن، مردانه سر آور به رهکه فمن یعمل بمثقال یره*مردانه توبه كن و به هدايت در آی، زیرا هر کس عملی را به اندازه ذره ای انجام دهد جزای آن را می بیند.در فسون نفس کم شو غره‌ای**که آفتاب حق نپوشد ذره‌ایهست این ذرات جسمی ای مفیدپیش این خورشید جسمانی پدیدهست ذرات خواطر و افتکارپیش خورشید حقایق آشکار* قرآن کریم، سوره زلزال(۹۹)، آیه ۸ و۷Quran, Sooreh Az-Zalzala(#99), Line #7,8« فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ.» (٧)« پس هر كس به وزن ذره‌اى نيكى كرده باشد آن را مى‌بيند.» « وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ.»(۸)« و هر كس به وزن ذرّه‌اى بدى كرده باشد آن را مى‌بيند.»** قرآن کریم، سوره كهف(۱۸)، آیه ۴۹Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #49« وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا ۚ وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا ۗ وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا.»« دفتر اعمال گشوده شود. مجرمان را بينى كه از آنچه در آن آمده است بيمناكند و مى‌گويند: واى بر ما، اين چه دفترى است كه هيچ گناه كوچك و بزرگى را حساب ناشده رها نكرده است. آنگاه اعمال خود را در مقابل خود بيابند و پروردگار تو، به كسى ستم نمى‌كند.»
  continue reading

1180 قسمت

Artwork

Ganje Hozour audio Program #820

Ganj e Hozour Programs

403 subscribers

published

iconاشتراک گذاری
 
Manage episode 283157242 series 1755842
محتوای ارائه شده توسط Parviz Shahbazi. تمام محتوای پادکست شامل قسمت‌ها، گرافیک‌ها و توضیحات پادکست مستقیماً توسط Parviz Shahbazi یا شریک پلتفرم پادکست آن‌ها آپلود و ارائه می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شخصی بدون اجازه شما از اثر دارای حق نسخه‌برداری شما استفاده می‌کند، می‌توانید روندی که در اینجا شرح داده شده است را دنبال کنید.https://fa.player.fm/legal
برنامه صوتی شماره ۸۲۰ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۲۲ ژوئن ۲۰۲۰ - ۳ تیرPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه درشت برای مطالعه در دستگاههای هوشمندPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsعشقْ جُز دولت و عِنایَت نیستجُز گُشادِ دل(۱) و هدایت نیستعشق را بوحَنیفه(۲) درس نکردشافِعی(۳) را دَرو رِوایَت نیستلایَجوز و یَجوز(۴) تا اَجَلَستعِلْمِ عُشّاق را نهایت نیستعاشقان غَرقه‌اند در شِکَراباز شِکَر مصر را شِکایَت نیستجانِ مَخْمور(۵) چون نگوید شُکر؟باده‌یی را که حَدّ و غایَت نیستهر کِه را پُرغم و تُرُش(۶) دیدینیست عاشقْ وَزان ولایَت نیستگر نه هر غنچه پرده باغی‌ستغیرت و رشک را سرایت نیستمُبتدی باشد اَندرین رَهِ عشقآنکه او واقِف از بِدایَت(۷) نیستنیست شو، نیست از خودی زیرابَتَر از هستیَت جِنایَت(۸) نیستهیچ راعی(۹) مَشو، رَعیَّت(۱۰) شوراعیی جُز سَدِ رعایت(۱۱) نیستبس بُدی بنده را کَفیٰ بِالله(۱۲)*لیکَش این دانش و کِفایَت نیستگوید: این مُشکل و کِنایات(۱۳) استاین صَریح است این کِنایَت نیستپای کوری به کوزه‌ای برزدگفت فراش را وقایت نیستکوزه و کاسه چیست بر سَرِ رَه؟راه را زین خَزَف(۱۴) نَقایَت(۱۵) نیستکوزه‌ها را زِ راه بَرگیرید(۱۶)یا که فَرّاش(۱۷) در سَعایَت(۱۸) نیستگفت: ای کور، کوزه بر رَه نیستلیک بر رَه تو را دِرایَت(۱۹) نیسترَه رَها کرده‌ای سویِ کوزهمی‌رَوی آن به جُز غَوایَت(۲۰) نیستخواجه جُز مَستیِ تو در رَهِ دینآیَتی زِ ابتدا و غایَت نیستآیتی تو و طالب آیتبه ز آیت طلب خود آیت نیستبی رَهی، وَرنَه در رَهِ کوششهیچ کوشنده بی ‌جِرایَت(۲۱) نیستچون که مِثْقالَ ذَرَّةٍ یَرَهْ(۲۲) است**ذَرّه‌یی زَلّه(۲۳) بی‌نِکایَت(۲۴) نیستذَرّهٔ خیر بی ‌گُشادی نیستچَشم بُگْشا اگر عَمایَت(۲۵) نیستهر نَباتی نشانیِ آبَستچیست کان را ازو جِبایَت(۲۶) نیست؟بس کُن، این آب را نشانیهاستتشنه را حاجَتِ وِصایَت(۲۷) نیست* قرآن کریم، سوره نساء(۴)، آیه ۴۵ Quran, Sooreh An-Nisaa(#4), Line #45« وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا.»« خدا دشمنان شما را بهتر مى‌شناسد و دوستى او شما را كفايت خواهد كرد و يارى او شما را بسنده است.»** قرآن کریم، سوره زلزال(۹۹)، آیه ۸ و۷Quran, Sooreh Az-Zalzala(#31), Line #7,8فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ (٧)پس هر كس به وزن ذره‌اى نيكى كرده باشد آن را مى‌بيند.« وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ.»(۸)« و هر كس به وزن ذرّه‌اى بدى كرده باشد آن را مى‌بيند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1786, Divan e Shamsتا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرمای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان منتو ز کَرَّْمنَا بَنی آدم شَهی*هم به خشکی، هم به دریا پا نهیتو به اقتضای قول حضرت حق تعالی: «ما آدمی زادگان را گرامی داشتیم.» پادشاه به شمار می روی، زیرا هم در خشکی گام می نهی و هم در دریا.که حَمَلْنَاهُمْ علی الْبَحْرِ به جاناز حَمَلْنَاهُمْ علی الْبَر، پیش رانتو از حیث روح، مشمول معنای این آیه هستی: «آنان را بر دریا حمل کردیم.» از عالم خاک و ماده در گذر و به سوی دریای معنی بشتاب.مر ملایک را سوی بَر(۲۸)، راه نیستجنسِ حیوان هم ز بَحر، آگاه نیستتو به تن حیوان، به جانی از مَلَک(۲۹)تا رَوی هم بر زمین، هم بر فَلَک* قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۷۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #70« وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلً.»« به راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب] مراد روانه داشتیم و به ایشان از پاکیزه‌ها روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم چنانکه باید و شاید برتری بخشیدیم‌.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsآیَتی تو و طالبِ آیَتبِهْ زِ آیَت طَلَب خود آیَت نیستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1232 نه تو اَعطَیناکَ کَوثَر خوانده‌ای؟پس چرا خشکی و تشنه مانده‌ای؟ یا مگر فرعونی و کوثر چو نیلبر تو خون گشته ست و ناخوش، ای عَلیل توبه کن، بیزار شو از هر عَدوکو ندارد آبِ کوثر در کدو هر که را دیدی ز کوثر سرخ‌رُواو محمدخوست با او گیر خو مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3781 با سلیمان، پای در دریا بنهتا چو داود، آب سازد صد زرهآن سلیمان، پیشِ جمله حاضرستلیک غیرت چشم‌بند و ساحرستتا ز جهل و خوابناکیّ و فضولاو به پیشِ ما و ما از وی مَلول(۳۰)تشنه را دردِ سر آرد بانگِ رعدچون نداند کو کشاند ابرِ سَعد(۳۱)چشمِ او مانده ست در جوی روانبی ‌خبر از ذوقِ آبِ آسمانمَرکبِ همّت سوی اسباب رانداز مُسَبِّب لاجَرَم محروم ماندآنکه بیند او مُسَبِّب را عَیانکی نهد دل بر سبب های جهان؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3743 جمله مرغانِ مُنازِع(۳۲)، بازواربشنوید این طبلِ بازِ شهریارز اختلاف خویش، سوی اتحادهین ز هر جانب روان گردید شادحَیْثُ ما کُنْتُم فَوَلُّوا وَجْهَکُمنَحْوَهُ هذا الَّذی لَمْ یَنْهَکُمدر هر وضعیتی هستید روی خود را به سوی آن وحدت و یا آن سلیمان بگردانید که این چیزی است که خدا شما را از آن باز نداشته است.کورْ مرغانیم و بس ناساختیمکآن سُلیمان را دَمی نشناختیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1638 هر زمان دل را دگر میلی دهمهرنفس بر دل دگر داغی نهمکُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَأْنٌ جدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود. قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۲۹Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #29« يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»« هر که در آسمان ها و زمین است از او درخواست [حاجت] می کند، او هر روز در کاری است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۴۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2648 صد هزاران فصل داند از علومجانِ خود را می‌نداند آن ظَلوم(۳۳)داند او خاصیّتِ هر جوهریدر بیانِ جوهرِ خود چون خَریکه همی‌دانم یَجُوز و لایَجُوزخود ندانی تو یَجُوزی یا عَجُوز(۳۴)این روا، و آن ناروا دانی، ولیکتو روا یا ناروایی؟ بین تو نیکقیمتِ هر کاله(۳۵) می‌دانی که چیستقیمتِ خود را ندانی، احمقی ستسَعدها و نَحس ها دانسته‌ییننگری تو سَعدی یا ناشُسته‌یی(۳۶)جانِ جمله علم ها این است، اینکه بدانی من کی ام در یَومِ دین(۳۷)مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #617 تا نسوزم، کی خُنُک گردد دلش؟ای دلِ ما خاندان و منزلشخانهٔ خود را همی‌سوزی، بسوزکیست آن کَس که بگوید: لایَجُوز؟خوش بسوز این خانه را ای شیرِ مَستخانهٔ عاشق چنین اولیتر(۳۸) استبعد از این، این سوز را قبله کُنمزانکه شمعم من، به سوزش روشنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsگَر نه هر غُنچه پَردهٔ باغیستغیرت و رَشْک(۳۹) را سرایَت(۴۰) نیستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2677 انبیا گفتند: در دل علّتی ستکه از آن در حق‌شناسی آفتی ستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2683 این هم از تاثیر آن بیماری استزهر او در جمله جُفتان(۴۱) ساری(۴۲) ستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsپایِ کوری به کوزه‌یی بَرزَدگفت: فَرّاش را وِقایَت(۴۳) نیستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #671 از خَراج(۴۴) ار جمع آری زَر چو ریگآخر آن از تو بماند مُرده ریگ(۴۵)همرهِ جانت نگردد مُلک و زَرزَر بده، سُرمه سِتان بهرِ نظرتا ببینی کین جهان چاهی ست تَنگیُوسُفانه آن رَسَن(۴۶) آری به چنگتا بگوید چون ز چاه آیی به بامجان که یا بُشرایَ هذا لِی غُلام*تا همینکه از چاه تاریک دنیا و جسمانیّت بیرون آمدی، عالم روح به تو خطاب کند: مژده بادا که اینست غلام من.هست در چاه اِنعکاساتِ نظر(۴۷)کمترین آن که نماید سنگ، زروقتِ بازی، کودکان را ز اختلالمی‌نماید آن خَزَف ها زَرّ و مالعارفانش کیمیاگر گشته‌اندتا که شد کان ها بَرِ ایشان نَژَند(۴۸)* قرآن کریم، سوره یوسف(۱۲)، آیه ۱۹Quran, Sooreh Yusuf(#12), Line #19« وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَىٰ دَلْوَهُ ۖ قَالَ يَا بُشْرَىٰ هَٰذَا غُلَامٌ ۚ ….»« كاروانى آمد. آب‌آورشان را فرستادند. دلو فرو كرد. گفت: مژدگانى، اين پسرى است…»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1640 کُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَأْنٌ جدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود. مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #818 چشمِ حس اَفْسُرد بر نقشِ مَمَرتُش مَمَر می‌بینی و او مُسْتَقَرّاین دویی اوصافِ دیدِ اَحْوَل استوَرنه اوّل آخِر، آخِر اوّل ستقرآن کریم، سوره حدید(۵۷)، آیه ۳Quran, Sooreh Al-Hdid(#57), Line #3« … هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ»« ... اوست اوّل و آخر»حافظ، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۱۹۳Hafez Poem(Qazal)# 193, Divan e Qazaliatدر نظربازی ما بی‌خبران حیرانندمن چنینم که نمودم دگر ایشان دانندعاقلان نقطه پرگار وجودند ولیعشق داند که در این دایره سرگردانندعطار، دیوان اشعار، غزل شماره ۷۱Attar Peom (Qazal) # 71, Divan e Ashaarگر نباشد هر دو عالم، گو مباشتو " تمامی، با توام تنها خوش است "قرآن کریم، سوره زمر(۳۹)، آیه ۳۶Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #36« أَلَيْسَ اللُّه بِكَافٍ عَبْدَه…؟»« آیا خداوند برای بنده خویش کافی نیست؟»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2932 که عبادت مر تو را آریم و بسطَمْعِ یاری هم ز تو داریم و بسمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #773 از خدا غیرِ خدا را خواستنظَّنِ افزونی ست و کُلّی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3181 زانکه می‌بافی، همه‌ساله بپوشزانکه می‌کاری، همه ساله بنوشفعل توست این غُصه‌های دم به دماین بود معنی قَدْ جَفَّ الْقَلَمحدیث« جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»« خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3151 معنی جَفَّ الْقَلَم کی آن بودکه جفاها با وفا یکسان بود؟بل جفا را، هم جفا جَفَّ الْقَلَموآن وفا را هم وفا جَفَّ الْقَلَممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3463 تن ز آتش های دل بگداختهخانه از غیرِ خدا پرداختهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۹۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #971 عشق ز اوصاف خدای بی‌نیازعاشقی بر غیر او باشد مَجازمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4008 راز را غیر خدا محرم نبودآه را جز آسمان همدم نبودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 662, Divan e Shamsسوار عشق شو وز ره میندیشکه اسب عشق بس رهوار باشدبه یک حمله تو را منزل رسانداگر چه راه ناهموار باشدعلف خواری نداند جان عاشقکه جان عاشقان خمار باشدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1117 در فغان و جُست و جو آن خیره‌سر(۴۹)هر طرف، پُرسان و جویان، در به درکآن که دزدید اسب ما را کو و کیست؟اینکه زیر ران توست ای خواجه چیست؟آری این اسب است، لیکن اسب کو؟با خود آ، ای شهسوار اسب جومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1077 اسب، زیرِ ران و فارِس(۵۰) اسبْ جُوچیست این؟ گفت: اسب، لیکن اسب کو؟هَی نه اسب است این به زیرِ تو پدید؟گفت: آری، لیک خود اسبی که دید؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2724 در میان روز گفتن: روز کو؟خویش رسوا کردن است ای روزجوصبر و خاموشی جَذوبِ(۵۱) رحمت استوین نشان جستن، نشانِ علّت(۵۲) استاَنْصِتُوا(۵۳) بپذیر، تا بر جانِ تو*آید از جانان، جزای اَنْصِتُواگر نخواهی نُکس(۵۴)، پیش این طبیببر زمین زن زرّ و سَر را ای لَبیب(۵۵)* قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #204«…وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«…خاموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4323 بر سر گنج از گدایی مرده‌امزانک اندر غفلت و در پرده‌اممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1226 مرغ بی‌هنگام(۵۶) و راه بی‌رهی(۵۷)آتشی پُر در بُنِ دیگِ تهیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1860 شاد آن صوفی که رزقش کم شودآن شَبَه ‌ش(۵۸) دُر گردد و او یَم(۵۹) شودز آن جِرایِ(۶۰) خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اِجری‌گاه(۶۱) شدز آن جِرای روح چون نقصان شودجانش از نُقصان(۶۲) آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سَمَن‌زارِ(۶۳) رضا آشفته استهم‌چنان کآن شخص از نُقصانِ کِشترُقعه(۶۴) سوی صاحبِ خرمن نبشترُقعه‌اش بردند پیش میر دادخواند او رُقعه، جوابی وا ندادگفت: او را نیست اِلاّ درد لُوت(۶۵)پس جواب احمق اولی تر سکوتنیستش درد فراق و وصل، هیچبند فرع ست او، نجوید اصل، هیچاحمق ست و مُردهٔ ما و منیکز غم فرعش، فراغ اصل، نیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1400 حق تعالی داد میزان را زبانهین ز قرآن سورهٔ رَحمان بخوان*هین ز حرص خویش میزان را مهلآز و حرص آمد تو را خصم مضل * قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۹-۷Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #7-9« آسمان را برافراخت و ترازو را برنهاد.»(۷)« تا در ترازو تجاوز مكنيد.»(۸)« وزن‌كردن را به عدالت رعايت كنيد و هیچ در میزان نادرستی مکنید.»(۹)مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1899 این ترازو بهر این بنهاد حقتا رود انصاف ما را در سبقاز ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3145 ذره‌یی گر جهد تو افزون بوددر ترازوی خدا موزون بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #430 متهم کن نفس خود را ای فتیمتهم کم کن جزای عدل راتوبه کن، مردانه سر آور به رهکه فَمَنْ یَعْمَل بِمِثقالٍ یَرَه*مردانه توبه كن و به هدايت در آی، زیرا هر کس عملی را به اندازه ذره ای انجام دهد جزای آن را می بیند.در فُسونِ(۶۶) نفس کم شو غِرّه‌ای(۶۷)**که آفتابِ حق نپوشد ذرّه‌ایهست این ذرّاتِ جسمی ای مفیدپیشِ این خورشیدِ جسمانی پدیدهست ذرّاتِ خَواطِر(۶۸) و افتِکار(۶۹)پیشِ خورشید حقایق آشکار* قرآن کریم، سوره زلزال(۹۹)، آیه ۸ و۷Quran, Sooreh Az-Zalzala(#99), Line #7,8« فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ.» (٧)« پس هر كس به وزن ذره‌اى نيكى كرده باشد آن را مى‌بيند.» « وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ.»(۸)« و هر كس به وزن ذرّه‌اى بدى كرده باشد آن را مى‌بيند.»** قرآن کریم، سوره كهف(۱۸)، آیه ۴۹Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #49« وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا ۚ وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا ۗ وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا.»« دفتر اعمال گشوده شود. مجرمان را بينى كه از آنچه در آن آمده است بيمناكند و مى‌گويند: واى بر ما، اين چه دفترى است كه هيچ گناه كوچك و بزرگى را حساب ناشده رها نكرده است. آنگاه اعمال خود را در مقابل خود بيابند و پروردگار تو، به كسى ستم نمى‌كند.»(۱) گُشادِ دل: انبساط فضای درون، شرح صدر(۲) بوحَنیفه: نعمان بن ثابت از بزرگان سدهٔ دوم و مؤسس مذهب حنفی، درگذشتهٔ ۱۵۰هجری قمری.(۳) شافِعی: محمدبن ادریس، مؤسس شافعیّه، درگذشتهٔ ۲۰۴هجری قمری. (۴) لایَجوز و یَجوز: جایز نیست و جایز است، روا نیست و رواست(۵) مَخْمور: مست و مدهوش، خُمار(۶) تُرُش: بداخم، بد اخلاق، عبوس(۷) بدایَت: آغاز، اول چیزی، اول کار(۸) جِنایت: گناه(۹) راعی: چوپان(۱۰) رَعیَّت: جمعی کشاورز که در یک ملک تحت فرمان یک مالک باشند. عامۀ مردم(۱۱) رعایت: نگهداری حضور و حالت تسلیم، مراقبت احوال و اعمال(۱۲) کَفیٰ بِاللّهْ: خداوند کفایت میکند.(۱۳) کِنایات: جمع کنایه و کنایت، مقابل صراحت، پوشیده سخن گفتن(۱۴) خَزَف: سفال، ظرف گِلی(۱۵) نَقایَت: پاکیزگی، عاری بودن، نُقایَت: زُبده، منتخب(۱۶) بَرگرفتن: برداشتن چیزی از جایی(۱۷) فَرّاش: گسترنده فرش و بساط و مانند آن، پیشخدمت، خدمتکار(۱۸) سَعایَت: کوشش و کار(۱۹) دِرایَت: آگاهی داشتن، دانستن(۲۰) غَوایَت: گمراه شدن، بیراه شدن(۲۱) جِرایَت: وظیفه روان، جیره، مزد(۲۲) مِثْقالَ ذَرَّةٍ یَرَهْ: به وزن ذرّه ای را خواهید دید.(۲۳) زَلّه: زلَّت، لغزش(۲۴) ‌نِکایَت: کُشتن یا مجروح کردن دشمن، انتقام، مجازات(۲۵) عَمی': کور گردیدن، از بین رفتن تمام بینایی ازهر دو چشم .(۲۶) جِبایَت: باج گرفتن، جمع کردن باج و خراج(۲۷) وِصایَت: پند و اندرز و نصیحت، سفارش، وصیّت(۲۸) بَر: خشکی(۲۹) مَلَک: فرشته(۳۰) مَلول: افسرده، اندوهگین(۳۱) سَعد: خجسته، مبارک، مقابل نحس(۳۲) مُنازِع: نزاع کننده، ستیزه گر(۳۳) ظَلوم: بسیار ستمگر(۳۴) عَجُوز: پیر زن(۳۵) کاله: کالا، متاع(۳۶) ناشُسته: ناپاک(۳۷) یَومِ دین: روز جزا، روز رستاخیز(۳۸) اولیتر: سزاوارتر(۳۹) رَشْک: حسد(۴۰) سرایت: سیر کردن و به راه افتادن در شب، شب رفتن(۴۱) جُفتان: جمع جُفت به معنی زوج، قرین، همنشین(۴۲) ساری: سرایت‌کننده(۴۳) وِقایَت: نگهداری، محافظت(۴۴) خَراج: مالیات، باج(۴۵) مُرده ریگ: میراث، مالی که از مُرده باقی مانده باشد.(۴۶) رَسَن: ریسمان(۴۷) اِنعکاساتِ نظر: منظور کَژبینی هایی است که بر اثر تمایلات نفسانی پدید می آید.(۴۸) نَژَند: پژمرده، حقیر(۴۹) خیره‌سر: پریشان و آشفته(۵۰) فارِس: اسب سوار، سوار بر اسب(۵۱) جَذوب: بسیار کَشنده، بسیار جذب کننده(۵۲) علّت: بیماری(۵۳) اَنْصِتُوا: خاموش باشید(۵۴) نُکس: عود کردن بیماری(۵۵) لَبیب: خردمند، عاقل(۵۶) مرغ بی‌هنگام: خروس بی محل(۵۷) راه بی‌رهی: ‌راه بدون راه رونده، کنایه از بیراهه (۵۸) شَبَه: شَبَه یا شَبَق نوعی سنگ سیاه و براق(۵۹) یَم: دریا(۶۰) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری(۶۱) اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاه الهی(۶۲) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۶۳) سَمَن‌زار: باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن، آنجا که سَمَن روید.(۶۴) رُقعه: نامه(۶۵) لُوت: غذا، طعام(۶۶) فُسون: فریب(۶۷) غِرّه: مغرور شدن، فریفته شدن، مغرور به چیزی، فریفته(۶۸) خَواطِر: جمع خاطر، اندیشه ها(۶۹) اِفتِکار: اندیشیدن************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsعشق جز دولت و عنایت نیستجز گشاد دل و هدایت نیستعشق را بوحنیفه درس نکردشافعی را درو روایت نیستلایجوز و یجوز تا اجلستعلم عشاق را نهایت نیستعاشقان غرقه‌اند در شکراباز شکر مصر را شکایت نیستجان مخمور چون نگوید شکرباده‌یی را که حد و غایت نیستهر که را پرغم و ترش دیدینیست عاشق وزان ولایت نیستمبتدی باشد اندرین ره عشقآنکه او واقف از بدایت نیستنیست شو نیست از خودی زیرابتر از هستیت جنایت نیستهیچ راعی مشو رعیت شوراعیی جز سد رعایت نیستبس بدی بنده را کفیٰ باللّه*لیکش این دانش و کفایت نیستگوید این مشکل و کنایات استاین صریح است این کنایت نیستکوزه و کاسه چیست بر سر رهراه را زین خزف نقایت نیستکوزه‌ها را ز راه برگیریدیا که فراش در سعایت نیستگفت ای کور کوزه بر ره نیستلیک بر ره تو را درایت نیستره رها کرده‌ای سوی کوزهمی‌روی آن به جز غوایت نیستخواجه جز مستی تو در ره دینآیتی ز ابتدا و غایت نیستبی رهی ورنه در ره کوششهیچ کوشنده بی ‌جرایت نیستچون که مثقال ذرة یره است**ذره‌یی زله بی‌نکایت نیستذره خیر بی ‌گشادی نیستچشم بگشا اگر عمایت نیستهر نباتی نشانی آبستچیست کان را ازو جبایت نیستبس کن این آب را نشانیهاستتشنه را حاجت وصایت نیست* قرآن کریم، سوره نساء(۴)، آیه ۴۵ Quran, Sooreh An-Nisaa(#4), Line #45« وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَىٰ بِاللَّهِ نَصِيرًا.»« خدا دشمنان شما را بهتر مى‌شناسد و دوستى او شما را كفايت خواهد كرد و يارى او شما را بسنده است.»** قرآن کریم، سوره زلزال(۹۹)، آیه ۸ و۷Quran, Sooreh Az-Zalzala(#31), Line #7,8فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ (٧)پس هر كس به وزن ذره‌اى نيكى كرده باشد آن را مى‌بيند.« وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ.»(۸)« و هر كس به وزن ذرّه‌اى بدى كرده باشد آن را مى‌بيند.»مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۷۸۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1786, Divan e Shamsتا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرمای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان منتو ز کرمنا بنی آدم شهی*هم به خشکی هم به دریا پا نهیتو به اقتضای قول حضرت حق تعالی: «ما آدمی زادگان را گرامی داشتیم.» پادشاه به شمار می روی، زیرا هم در خشکی گام می نهی و هم در دریا.که حملناهم علی البحر به جاناز حملناهم علی البر پیش رانتو از حیث روح، مشمول معنای این آیه هستی: «آنان را بر دریا حمل کردیم.» از عالم خاک و ماده در گذر و به سوی دریای معنی بشتاب.مر ملایک را سوی بر راه نیستجنس حیوان هم ز بحر آگاه نیستتو به تن حیوان به جانی از ملکتا روی هم بر زمین هم بر فلک* قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۷۰Quran, Sooreh Al-Israa(#17), Line #70« وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلً.»« به راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب] مراد روانه داشتیم و به ایشان از پاکیزه‌ها روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم چنانکه باید و شاید برتری بخشیدیم‌.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsآیتی تو و طالب آیتبه ز آیت طلب خود آیت نیستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1232 نه تو اعطیناک کوثر خوانده‌ایپس چرا خشکی و تشنه مانده‌اییا مگر فرعونی و کوثر چو نیلبر تو خون گشته ست و ناخوش ای علیل توبه کن بیزار شو از هر عدوکو ندارد آب کوثر در کدو هر که را دیدی ز کوثر سرخ‌رواو محمدخوست با او گیر خو مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3781 با سلیمان پای در دریا بنهتا چو داود آب سازد صد زرهآن سلیمان پیش جمله حاضرستلیک غیرت چشم‌بند و ساحرستتا ز جهل و خوابناکی و فضولاو به پیش ما و ما از وی ملولتشنه را درد سر آرد بانگ رعدچون نداند کو کشاند ابر سعدچشم او مانده ست در جوی روانبی ‌خبر از ذوق آب آسمانمرکب همت سوی اسباب رانداز مسبب لاجرم محروم ماندآنکه بیند او مسبب را عیانکی نهد دل بر سبب های جهانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3743 جمله مرغان منازع بازواربشنوید این طبل باز شهریارز اختلاف خویش سوی اتحادهین ز هر جانب روان گردید شادحیث ما کنتم فولوا وجهکمنحوه هذا الذی لم ینهکمدر هر وضعیتی هستید روی خود را به سوی آن وحدت و یا آن سلیمان بگردانید که این چیزی است که خدا شما را از آن باز نداشته است.کور مرغانیم و بس ناساختیمکآن سلیمان را دمی نشناختیممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1638 هر زمان دل را دگر میلی دهمهرنفس بر دل دگر داغی نهمکل اصباح لنا شان جدیدکل شی عن مرادی لا یَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود. قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۲۹Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #29« يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»« هر که در آسمان ها و زمین است از او درخواست [حاجت] می کند، او هر روز در کاری است.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۴۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2648 صد هزاران فصل داند از علومجان خود را می‌نداند آن ظلومداند او خاصیت هر جوهریدر بیان جوهر خود چون خریکه همی‌دانم یجوز و لایجوزخود ندانی تو یجوزی یا عجوزاین روا و آن ناروا دانی ولیکتو روا یا ناروایی بین تو نیکقیمت هر کاله می‌دانی که چیستقیمت خود را ندانی احمقی ستسعدها و نحس ها دانسته‌ییننگری تو سعدی یا ناشسته‌ییجان جمله علم ها این است، اینکه بدانی من کی ام در یوم دینمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۶۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #617 تا نسوزم کی خنک گردد دلشای دل ما خاندان و منزلشخانه خود را همی‌سوزی بسوزکیست آن کس که بگوید لایجوزخوش بسوز این خانه را ای شیر مستخانه عاشق چنین اولیتر استبعد از این این سوز را قبله کنمزانکه شمعم من به سوزش روشنممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsگر نه هر غنچه پرده باغیستغیرت و رشک را سرایت نیستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2677 انبیا گفتند در دل علتی ستکه از آن در حق‌شناسی آفتی ستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۶۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2683 این هم از تاثیر آن بیماری استزهر او در جمله جفتان ساری ستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 499, Divan e Shamsپای کوری به کوزه‌یی برزدگفت فراش را وقایت نیستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #671 از خراج ار جمع آری زر چو ریگآخر آن از تو بماند مرده ریگهمره جانت نگردد ملک و زرزر بده سرمه ستان بهر نظرتا ببینی کین جهان چاهی ست تنگیوسفانه آن رسن آری به چنگتا بگوید چون ز چاه آیی به بامجان که یا بشرای هذا لی غلام*تا همینکه از چاه تاریک دنیا و جسمانیّت بیرون آمدی، عالم روح به تو خطاب کند: مژده بادا که اینست غلام من.هست در چاه انعکاسات نظرکمترین آن که نماید سنگ زروقت بازی کودکان را ز اختلالمی‌نماید آن خزف ها زر و مالعارفانش کیمیاگر گشته‌اندتا که شد کان ها بر ایشان نژند* قرآن کریم، سوره یوسف(۱۲)، آیه ۱۹Quran, Sooreh Yusuf(#12), Line #19« وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَىٰ دَلْوَهُ ۖ قَالَ يَا بُشْرَىٰ هَٰذَا غُلَامٌ ۚ ….»« كاروانى آمد. آب‌آورشان را فرستادند. دلو فرو كرد. گفت: مژدگانى، اين پسرى است…»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1640 کل اصباح لنا شان جدیدکل شیء عن مرادی لا یحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود. مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #818 چشم حس افسرد بر نقش ممرتش ممر می‌بینی و او مستقراین دویی اوصاف دید احول استورنه اول آخر آخر اول ستقرآن کریم، سوره حدید(۵۷)، آیه ۳Quran, Sooreh Al-Hdid(#57), Line #3« … هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ»« ... اوست اوّل و آخر»حافظ، دیوان اشعار، غزل شمارهٔ ۱۹۳Hafez Poem(Qazal)# 193, Divan e Qazaliatدر نظربازی ما بی‌خبران حیرانندمن چنینم که نمودم دگر ایشان دانندعاقلان نقطه پرگار وجودند ولیعشق داند که در این دایره سرگردانندعطار، دیوان اشعار، غزل شماره ۷۱Attar Peom (Qazal) # 71, Divan e Ashaarگر نباشد هر دو عالم گو مباشتو تمامی با توام تنها خوش است قرآن کریم، سوره زمر(۳۹)، آیه ۳۶Quran, Sooreh Az-Zumar(#39), Line #36« أَلَيْسَ اللُّه بِكَافٍ عَبْدَه…؟»« آیا خداوند برای بنده خویش کافی نیست؟»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۹۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2932 که عبادت مر تو را آریم و بسطمع یاری هم ز تو داریم و بسمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #773 از خدا غیر خدا را خواستنظن افزونی ست و کلی کاستنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3181 زانکه می‌بافی همه‌ساله بپوشزانکه می‌کاری همه ساله بنوشفعل توست این غصه‌های دم به دماین بود معنی قد جف القلمحدیث« جَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.»« خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3151 معنی جف القلم کی آن بودکه جفاها با وفا یکسان بودبل جفا را هم جفا جف القلموآن وفا را هم وفا جف القلممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3463 تن ز آتش های دل بگداختهخانه از غیر خدا پرداختهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۹۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #971 عشق ز اوصاف خدای بی‌نیازعاشقی بر غیر او باشد مجازمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۰۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4008 راز را غیر خدا محرم نبودآه را جز آسمان همدم نبودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۶۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 662, Divan e Shamsسوار عشق شو وز ره میندیشکه اسب عشق بس رهوار باشدبه یک حمله تو را منزل رسانداگر چه راه ناهموار باشدعلف خواری نداند جان عاشقکه جان عاشقان خمار باشدمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #1117 در فغان و جست و جو آن خیره‌ سرهر طرف پرسان و جویان در به درکان که دزدید اسب ما را کو و کیستاینکه زیر ران توست ای خواجه چیستآری این اسب است لیکن اسب کوبا خود آ ای شهسوار اسب جومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1077 اسب زیر ران و فارس اسب جوچیست این گفت اسب لیکن اسب کوهی نه اسب است این به زیر تو پدیدگفت آری لیک خود اسبی که دیدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2724 در میان روز گفتن روز کوخویش رسوا کردن است ای روزجوصبر و خاموشی جذوب رحمت استوین نشان جستن نشان علت استانصتوا بپذیر تا بر جان تو*آید از جانان جزای انصتواگر نخواهی نکس پیش این طبیببر زمین زن زر و سر را ای لبیب* قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #204«…وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«…خاموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4323 بر سر گنج از گدایی مرده‌امزانک اندر غفلت و در پرده‌اممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۲۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1226 مرغ بی‌هنگام و راه بی‌رهیآتشی پر در بن دیگ تهیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1860 شاد آن صوفی که رزقش کم شودآن شبه ‌ش در گردد و او یم شودز آن جرای خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اجری‌گاه شدز آن جرای روح چون نقصان شودجانش از نقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سمن‌زار رضا آشفته استهم‌چنان کان شخص از نقصان کشترقعه سوی صاحب خرمن نبشترقعه‌اش بردند پیش میر دادخواند او رقعه جوابی وا ندادگفت او را نیست الا درد لوتپس جواب احمق اولی تر سکوتنیستش درد فراق و وصل هیچبند فرع ست او نجوید اصل هیچاحمق ست و مرده ما و منیکز غم فرعش فراغ اصل نیمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1400 حق تعالی داد میزان را زبانهین ز قرآن سوره رحمان بخوان*هین ز حرص خویش میزان را مهلآز و حرص آمد تو را خصم مضل * قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۹-۷Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #7-9« آسمان را برافراخت و ترازو را برنهاد.»(۷)« تا در ترازو تجاوز مكنيد.»(۸)« وزن‌كردن را به عدالت رعايت كنيد و هیچ در میزان نادرستی مکنید.»(۹)مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1899 این ترازو بهر این بنهاد حقتا رود انصاف ما را در سبقاز ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۴۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3145 ذره‌یی گر جهد تو افزون بوددر ترازوی خدا موزون بودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #430 متهم کن نفس خود را ای فتیمتهم کم کن جزای عدل راتوبه کن، مردانه سر آور به رهکه فمن یعمل بمثقال یره*مردانه توبه كن و به هدايت در آی، زیرا هر کس عملی را به اندازه ذره ای انجام دهد جزای آن را می بیند.در فسون نفس کم شو غره‌ای**که آفتاب حق نپوشد ذره‌ایهست این ذرات جسمی ای مفیدپیش این خورشید جسمانی پدیدهست ذرات خواطر و افتکارپیش خورشید حقایق آشکار* قرآن کریم، سوره زلزال(۹۹)، آیه ۸ و۷Quran, Sooreh Az-Zalzala(#99), Line #7,8« فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ.» (٧)« پس هر كس به وزن ذره‌اى نيكى كرده باشد آن را مى‌بيند.» « وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ.»(۸)« و هر كس به وزن ذرّه‌اى بدى كرده باشد آن را مى‌بيند.»** قرآن کریم، سوره كهف(۱۸)، آیه ۴۹Quran, Sooreh Al-Kahf(#18), Line #49« وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا ۚ وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا ۗ وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا.»« دفتر اعمال گشوده شود. مجرمان را بينى كه از آنچه در آن آمده است بيمناكند و مى‌گويند: واى بر ما، اين چه دفترى است كه هيچ گناه كوچك و بزرگى را حساب ناشده رها نكرده است. آنگاه اعمال خود را در مقابل خود بيابند و پروردگار تو، به كسى ستم نمى‌كند.»
  continue reading

1180 قسمت

Tüm bölümler

×
 
Loading …

به Player FM خوش آمدید!

Player FM در سراسر وب را برای یافتن پادکست های با کیفیت اسکن می کند تا همین الان لذت ببرید. این بهترین برنامه ی پادکست است که در اندروید، آیفون و وب کار می کند. ثبت نام کنید تا اشتراک های شما در بین دستگاه های مختلف همگام سازی شود.

 

راهنمای مرجع سریع